Publicaciones de Telegram de Saved Messages

گریز از میانمایگی، آرزویی بزرگ است؟
1,887 Suscriptores
37 Fotos
3 Videos
Última Actualización 11.03.2025 07:46
Canales Similares

5,258 Suscriptores

3,168 Suscriptores

1,485 Suscriptores
El contenido más reciente compartido por Saved Messages en Telegram
برای زندگی کردن زیادی لطیفی و برای مردن زیادی جانسخت. نه حوصلهٔ آدمها را داری و نه تحمل انزوا را. نه مجال خوشبینی را و نه استعداد ناامیدی را. نیمی از تو همواره بر سر راه آسایشت قرار گرفتهاست
زمان همه چیز را از هم دور میکند، کلمهها را، خاطرات را، خیالها را، آدمها را، انگار که آدم در آن زمانها گم شده باشد و همه چیز به اندازهی کافی از هم و از خود او هم آنقدر دور شده باشند، که حالا دیگر تنها رشتههای ناپیدایی که آدم در آنها گیر افتاده باقی مانده باشد، که همه چیز را در حوالی دور از آدم، در کنار هم نگه داشته باشند و آدم دیگر نه میتواند که به آنها برسد و نه میتواند که از آنها جدا بشود، رسیده و نرسیده و به اندازهی ناکافی دور از همه چیز، برای فراموش شدن و برای به یاد نیاوردن.
و لابد زمان همیشه و همینطور به دور کردن چیزها از هم ادامه خواهد داد، کلمات را، خاطرات را، خیالات را، آدمها را هم، و لابد تنها همین دوری را برای آدم باقی خواهد گذاشت
و لابد زمان همیشه و همینطور به دور کردن چیزها از هم ادامه خواهد داد، کلمات را، خاطرات را، خیالات را، آدمها را هم، و لابد تنها همین دوری را برای آدم باقی خواهد گذاشت
من هر روز، دعاگوی تقدیری هستم که مرا بر سر راه تو گذاشت. بدون تو بخشی از وجودم تا ابد کور میماند
تو همسنگ با آزادگان تاریخ؛ از پیش از اسلام تا سلمان و مالک و میثم و عمار، با هفتاد و دو جانفدای سیدالشهدا، با شهدای سربدار خراسان، با شهدای دشت گلگون چالدران، با خمینی و شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، با سلیمانیها و شهدای بیتالمقدس، در کنار سربازان سرافراز حزب خدا و در سرزمین آزادگان تن به خاک میسپاری.
برای آدمهایی مثل من، که متعلق به دوران دیگری هستیم زندگی بدون کتابفروشیها، کتابخانهها و سینماها زندگی بیروحی است. اگر نام چنین چیزی پیشرفت است، امیدوارم باعثوبانی آن را به جایی تبعید کنند که خبری از نور خورشید نباشد
فکر میکردم به همین سادگیهاست!
که روی بچرخانم و از راهی که آمدم بازگردم. اما فهمیدم حتی ردپای خودم مرا به جایی که آغاز کردم، نمیرساند. فهمیدم جایی که آغاز کردهام بعد از نخستین گام من، رسالتش به پایان رسیده و آناً فروریخته و من در میانهی راه، گم شدهام
که روی بچرخانم و از راهی که آمدم بازگردم. اما فهمیدم حتی ردپای خودم مرا به جایی که آغاز کردم، نمیرساند. فهمیدم جایی که آغاز کردهام بعد از نخستین گام من، رسالتش به پایان رسیده و آناً فروریخته و من در میانهی راه، گم شدهام
هر زمان مشاهده کردید کسی دست و پا میزند، زیاد به این چیز و آن چیز چنگ میزند، زیاد حرف میزند و سپس حرفهایش را پس میگیرد، یعنی مستاصل شده است. آدم مستاصل، نه تذکر میخواهد نه راهنمایی. طعنه و سرکوفت که هیچ! آدم مستاصل مراعات میخواهد. اگر گوشی برای شنیدن خواست دریغ نکنید، وگرنه همانی باشید که همیشه بودید. تغییر در رفتار با چنین شخصی، حس استیصال را بیشتر میکند چرا که با خودش گمان میکند با رفتارهایش دارد وجههی خودش را هم خراب میکند و دوستانش را از دست میدهد؛
روزی میرسد که با همه چیز کنار میآیی. با غم، با رنج، فقدان، معمولی بودن، ضعفها و ناتوانیها. گویی که یه شب از خواب که برخواستی خودت را همانطور که هست میپذیری، با تمام آن نقاط ضعف و شاید قدرت.
از آن روز به بعد، همه چیز آسانتر است و زندگی قابل تحملتر. کافیست با خودت دمی بنشینی و صلح کنی
از آن روز به بعد، همه چیز آسانتر است و زندگی قابل تحملتر. کافیست با خودت دمی بنشینی و صلح کنی
احساس تنفر و انزجار دارم نسبت به کسانی که بعد از یک انتظار طولانی، ناامیدم میکنند. انگار تو را به سرزمین خودشان دعوت کرده و بعد در غربت رهایت کرده باشند