اتاقی در حومه خاطره @rostami_hamid_54 Channel on Telegram

اتاقی در حومه خاطره

@rostami_hamid_54


@rostami54

اتاقی در حومه خاطره (Persian)

رونمایی از کانال تلگرامی جدید با نام اتاقی در حومه خاطره! این کانال توسط کاربر با نام کاربری rostami_hamid_54 راه‌اندازی شده و به عنوان یک فضای خاطره‌ساز برای افرادی که علاقه‌مند به به یادگیری و به یادآوری خاطرات هستند معرفی می‌شود. در این کانال شما می‌توانید داستان‌ها، خاطرات، و تجربیات مختلف را با دیگر اعضای انجمن به اشتراک بگذارید. از خاطرات دوران کودکی گرفته تا تجربیات سفر، همه چیز در این اتاق خاطره جا پیدا می‌کند. اگر به به یاد داشتن لحظات زیبا و مهم در زندگی‌تان علاقه‌مندید، حتما به این کانال بپیوندید. برای مشارکت و تبادل خاطرات با دیگران در این فضای دوستانه، فقط کافی است به کانال رسمی با نام کاربری @rostami54 مراجعه کنید و با ما همراه شوید. اتاقی در حومه خاطره، جایی برای ثبت و بازگویی لحظات معنادار زندگی شماست.

اتاقی در حومه خاطره

17 Nov, 18:57


https://filmemrooz.com/5141/

اتاقی در حومه خاطره

12 Nov, 19:52


https://filmemrooz.com/5135/

اتاقی در حومه خاطره

09 Nov, 16:19


https://filmemrooz.com/5130/

اتاقی در حومه خاطره

08 Nov, 18:24


یک تخته و دو پخمه!
حمید رستمی🖋پس از ساخت سریال «وضعیت سفید» (حمید نعمت‌الله) بیش‌تر کارگردانان برای تجدید خاطرات خود هم که شده از فضای نوستالژیک دهۀ 1360 برای نشان دادن توانایی‌های فنی و هنری خود استفاده می‌کنند که برخی از این تجربه‌ها در حوزۀ تاریخ‌نگاری با لحنی جدی است، همچون «ماجرای نیمروز» (محمدحسین مهدویان) و برخی هم مثل «نهنگ عنبر» (سامان مقدم) با پس‌زمینه‌ای از آن دوران و نشانه‌هایش، روایت داستانی تخیلی در فضایی شوخ‌وشنگ به قصد نشان دادن تفاوت مناسبات آدم‌ها و سبک زندگی و سلایق جامعه را در دستور کار قرار می‌دهد.
«زودپز» (رامبد جوان) از همۀ این تجربه‌ها استفاده کرده اما راه خود را می‌رود و دنیای خودش را بنا می‌کند که در آن حتی با موشک‌باران هم بشود شوخی کرد. فیلمی ‌پرزحمت با لوکیشن‌های عموماً خارجی و دو بازی درخشان از محسن تنابنده و نوید محمدزاده که اولی با خلق شخصیتی جدید از دامادی که شغل درست‌وحسابی ندارد و حتی بعد از مرگ زنش هم در خانۀ پدرزن زندگی می‌کند و عاشق تیم استقلال و جعفر مختاری‌فر و عبدالعلی چنگیز و رفتن به امجدیه برای تماشای فوتبال است و کم‌تر نشانی از تجربه‌های کمیک قبلی را با خود دارد و برای رسیدن به نقش سیروس، قالب‌های پیشین را کنار گذاشته و شباهتی به نقی معمولی (پایتخت) ندارد. دومی‌ هم در نخستین تجربۀ طنزش در جان بخشیدن به یک باجناق محافظه‌کار و داماد سرخانه‌ای که آویزان پدرزن شده و دائم در کار تأیید گفته‌های اطرافیان برای خودشیرینی است و در حالی که علاقه‌ای به زنش ندارد اما صبح تا شب قربان‌صدقه‌اش می‌رود تا موقعیتش از دست نرود، سنگ تمام می‌گذارد. محمدزاده نقشی پرجنب‌وجوش و پرحرف را بر عهده دارد که هم در طنز کلامی ‌با نوع خاص حرف زدن و گاه در میانۀ جمله با عوض کردن ماهیت آن تبحر خاصی از خود نشان می‌دهد و هم با آمادگی بدنی، ویژگی‌های جدیدی از هنر بازیگری‌اش را به نمایش می‌گذارد...*

*متن کامل این نقد را در صفحات 66و67 شمارۀ آبان «فیلم امروز» بخوانید.

اتاقی در حومه خاطره

08 Nov, 12:10


هفت صبح | فوتبال چرک| بکش تا زنده بمانی!
https://7sobh.com/content/%d9%81%d9%88%d8%aa%d8%a8%d8%a7%d9%84-%da%86%d8%b1%da%a9-%d8%a8%da%a9%d8%b4-%d8%aa%d8%a7-%d8%b2%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%a8%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c/

اتاقی در حومه خاطره

08 Nov, 05:49


کلید
جنگل را مبهم می‌بینم،
اما زیبا می‌بینم
مثل شعر

یال اسبی می‌بینم
که می‌دمد از آن صبح

پرنده‌ای می‌بینم
بر شاخه‌ی ترانه

پروانه‌ای می‌بینم
که سایه‌اش را کوچک‌تر می‌خواهد

دیواری می‌بینم
نه می‌توانم برگردم، نه می‌توانم بمانم
از دیوار
چون مه بالا خواهم رفت

دریا را می‌بینم از روی دیوار
آبی‌ها را می‌بینم
شنیده‌ام در اعماق دریاها
به جا مانده از کشتی‌های گم‌شده، -صندوقی-
کلیدی را در دستم می‌فشارم!



#عمران_صلاحی
📘در غبار برف، جلد دوم،نشر چشمه،زمستان ۱۴۰۰، تهران

کانال: #اتاقی_در_حومه_خاطره🔻

@rostami_hamid_54

اتاقی در حومه خاطره

06 Nov, 10:41


منبع : مجله #فیلم_امروز شماره ۴۴ آبان ماه سال ۱۴۰۳

نقدی بر فیلم زودپز ساخته رامبد جوان

#حمید_رستمی

بخش دوم

یا جایی که سیروس در بیرون از مکانیکی در حال کتک خوردن است و شاهین از ترس در گوشه ای پنهان شده و هر چقدر تلاش می کند نمی تواند خود را برای کمک به رفیقش راضی کند تا اینکه چشمش به عکس #بهروز_وثوقی بر دیوار مکانیکی می افتد غیرتش به جوش می آید و عزم خود را جزم کرده و در حالی که موسیقی #قیصر را می شنویم برای کمک به رفیقش می شتابد، هر چند که با اولین ضربه داخل چال سرویس می افتد یا آنجا که خبر فارغ شدن همسرش را می شنود و شادمانه بر ترک موتوری می نشیند ، آهنگ تیتراژ برنامه "آقای حکایتی" پخش می شود و آواز "قصه موش زرنگ" و "قصه گل قشنگ" کات می شود به آژیر اعلام وضعیت قرمز! هرچند که در این مورد یک عدم تطابق تاریخی رخ داده و آقای حکایتی بعد از جنگ و اوایل دهه ۷۰ از برنامه کودک شبکه اول پخش می شد مگر اینکه نویسنده و کارگردان قصد پیشگویی داشته باشند.
نکته ای که در مورد پخش #سریال_اوشین از تلویزیون و ارجاع های زیادی که در دیالوگها به آن داده می شود و سيروس درجه اهمیت هر اتفاقی را منوط به پخش خبر آن در اخبار سراسری قبل از سریال اوشین می کند در حالی که اوشین یکی دو سال قبل تر از کانال دو پخش می شد و اصلا کانال دو قبل از سریال ها پخش اخبار نداشت و اخبار شبکه دو در ساعت ده و نیم در انتهای برنامه های شبکه پخش می شد. هر چند که پخش اوشین در سالهای قبل چنان بر ادبیات جامعه تاثیر گذاشته بود که هنوز هم که هنوز است پس از ۴۰ سال فروشگاه‌های تاناکورا در اکثر شهرها شعبه دارد و محل فروش لباسهای دست دوم به این نام معروف است.
#رامبد_جوان برای بازسازی خیابانهای شلوغ تهران به خصوص بعد از حملات موشکی سال ۶۶ و طراحی صحنه و لباس، کار مشکلی داشته و توانسته علاوه بر حفظ لحن طنزآمیز فیلم با نفس اتفاق تلخ موشک باران هم شوخی کند و تنها سکانس جدی و متاثر کننده فیلم صحنه اصابت موشک به زایشگاه است. در بقیه اوقات توانسته در کنار نشان دادن تخریبها و تلفات موشک، لحظات خوشی هم برای مخاطب خلق کند. مثل سکانسی که گرد سفید بعد از اصابت موشک همه جا را فرا گرفته و همه گمان می کنند که بمب شیمیایی زده شده و شاهین و سیروس سرفه کنان برای فرار از مهلکه تلاش می کنند و در ادامه دچار مشکل تنفسی شده و حتی آرام آرام در حال جان باختن و دیدن نور سفید بر آسمان و شمردن فرشته ها هستند که یک دفعه خبر می آید که محل مورد اصابت نانوایی بوده و آردهای انبار شده در کوچه و خیابان به هوا رفته است!
کارگردان برای بازسازی باورپذیر آن روزها از رنگهای خاکستری و تصاویر فلو استفاده کرده تا دستش برای تمرکز روی شخصیتهای اصلی قصه باز باشد و در کنار آن تلاش نیروهای امدادگر مردمی که برای اطلاع از وضعیت جمع شده اند و اتومبیل های قدیمی پارک شده یا در حال حرکت در کوچه و خیابان را با گشاده دستی تمام به بیننده ارائه می کند و تنها نکته ازار دهنده قضیه دوربین صدا و سیما و برخورد دم دستی با نوع ربایش و مواجهه با آن است و اینکه با ضبط صدا و تصویر دو باجناق در سر بزنگاه، باعث رو شدن دستشان شده و مسیر داستان را عوض می کند.

کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻

@hamid_rostami_1354

اتاقی در حومه خاطره

06 Nov, 10:41


منبع : مجله #فیلم_امروز شماره ۴۴ آبان ماه سال ۱۴۰۳

نقدی بر فیلم زودپز ( #رامبد_جوان )

یک تخته و دو پخمه!

#حمید_رستمی

بخش اول

بعد از ساخت سریال وضعیت سفید ( #حمید_نعمت_الله ) بیشتر کارگردانان برای تجدید خاطرات خود هم که شده از فضای نوستالژیک دهه ۱۳۶۰ برای نشان دادن توانایی های فنی و هنری خود استفاده می کنند که برخی از این تجربه ها در حوزه تاریخ نگاری با لحنی جدی ست، همچون ماجرای نیمروز ( #محمدحسین_مهدویان ) و برخی هم مثل نهنگ عنبر ( #سامان_مقدم ) با پس زمینه یی از آن دوران و نشانه هایش ، روایت داستانی تخیلی در فضایی شوخ و شنگ به قصد نشان دادن تفاوت مناسبات آدمها و سبک زندگی و سلایق جامعه را در دستور کار قرار می دهد. "زودپز" از همه این تجربه ها استفاده کرده اما راه خود را می رود و دنیای خودش را بنا می کند که در آن حتی با موشکباران هم بشود شوخی کرد. فیلمی پرزحمت با لوکیشنهای عموماً خارجی و دو بازی درخشان از محسن تنابنده و نوید محمدزاده که اولی با خلق شخصیتی جدید از دامادی که شغل درست و حسابی ندارد و حتی بعد از مرگ زنش هم در خانه پدرزن زندگی می کند و عاشق تیم #استقلال و #جعفر_مختاریفر و #عبدالعلی_چنگیز و رفتن به امجدیه برای تماشای فوتبال است و کمتر نشانی از تجربه های کمیک قبلی را با خود دارد و برای رسیدن به نقش سیروس قالبهای پیشین را کنار گذاشته و شباهتی به #نقی_معمولی (پایتخت) ندارد و دومی هم در نخستین تجربه طنزش سنگ تمام می گذارد و در جان بخشیدن به یک باجناق محافظه کار و داماد سرخانه ای که آویزان پدر زن شده و دائم در کار تایید گفته های اطرافیان برای خودشیرینی ست و در حالیکه علاقه یی به زنش ندارد اما صبح تا شب قربان صدقه اش می رود تا موقعیت اش از دست نرود. محمدزاده نقشی پر جنب و جوش و پر حرف را بر عهده دارد که هم در طنز کلامی با نوع خاص حرف زدن و گاه در میانه جمله عوض کردن ماهیت آن تبحر خاصی از خود نشان می دهد و هم با آمادگی بدنی ویژگی های جدیدی از هنر بازیگری اش را به نمایش می گذارد.
البته حضور تنابنده در تیم نویسندگان و استانداردی که در این زمینه برای خود قائل است فیلمنامه را چند پله بالاتر از کمدیهای رایج این روزهای سینمایی ایران قرار می دهد و همچنان مباحث مورد علاقه تنابنده را با خود دارد از زندگی اشتراکی چند خانواده زیر یک سقف و پسرکی که تازه ختنه شده تا مانور زیاد بر روی مواد مخدر و استعمال تریاک که حالا یواش یواش به جزئیات کار وارد می شود تعدادی از دیالوگها را بعد از کام گرفتن و بدون بیرون دادن دود ادا می کردند.
زودپز با نگاهی به بن مایه اصلی فیلم کفشهای میرزا نوروز ( #محمد_متوسلانی ۱۳۶۴ ) و تلاش شخصیت اصلی برای رها شدن از شر کفشهایش ساخته شده و جنازه ای که روی دست شاهین و سیروس مانده و هر چقدر تلاش می کنند از شرش خلاص شوند چند دقیقه بعد برگشت خورده و دوباره وبال گردنشان می شود و البته ادای دین به سینما به همین مشابهت بن مایه خلاصه نمی شود و در جای جای فیلم هم از کفشهای میرزا نوروز حرف به میان می آید و هم از فیلمهای دیگر!
سکانس آغاز که صحنه ضبط رقص و آواز فیلم "شعله" در بیابانهای اطراف تهران است، به دستگیری گروه و انتقالشان به کمیته می انجامد. آنها در دفاع از کار خود تلاششان برای شاد کردن مردم به عنوان نوع دیگری از مشارکت در جنگ نام می برند و از بروسلی رزمی کار به عنوان رزمنده یاد می کنند و اینکه سینمای هند همواره علیه استبداد و ظلم است و در ادامه برادران کمیته ای هم جزو دوستداران شعله در می آیند و هر کدام در جلد یک از شخصیتهای شعله رفته و آن را بازسازی می کنند. یا آنجا که شاهین آینده خود و بچه های توراهی اش را در جلوی سینما "شهر قصه" و در نوبت خرید بلیط برای دیدن فیلم #شهر_موشها تصور می کند.

بقیه در بخش دوم

کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻

@hamid_rostami_1354

اتاقی در حومه خاطره

06 Nov, 09:17


اگر روزی دنیا را دوست نداشتی،
جایت را عوض کن
تا از زاویه‌ای دیگر به آن بنگری
دنیا از بعضی زوایا دوست‌داشتنی‌‌ست
و از بعضی زوایا نه
در بعضی از زوایا بهتر و زیباست
در بعضی زوایا تاریک و خسته‌کننده
یادت باشد تو باید جایت را عوض کنی
چرا که دنیا هرگز از جایش تکان نخواهد خورد...

#رسول_یونان

کانال: #اتاقی_در_حومه_خاطره🔻

@rostami_hamid_54

اتاقی در حومه خاطره

06 Nov, 09:14


من به ترس ایمان دارم
به خون و واژه های نزدیک قلب
حقیقت شاخه ای ست
که گنجشکی روی آن می نشیند
و وقتی که نزدیکش می شوم
می پرد از روی آن
حقیقت شاخه و گنجشک و واژه است
من دروغی کوچکم
با چشم و نگاه و حس کردنم
دروغی که از ترس حقیقت را حقیقت می شمارد.

روزی امروز خواهد بود
همین جا جمع خواهیم شد
یک حریق کوچک از خاک و خورشید و خدا
روی واژه《دوست داشتن》خواهد فتاد
و آتش فاصله را از زمان خواهد ربود

من منم را به آتش خواهم کشید
که یک کلام به خورشید بماند
که یک لحظه
به خداوند.


#شهرام_شیدایی

کانال: #اتاقی_در_حومه_خاطره🔻

@rostami_hamid_54

اتاقی در حومه خاطره

06 Nov, 09:02


عاشق آسمانم
زیرا که مثل تو بخشنده
پوشیده از ستارگان و سرشار از سرور و شادی
رفیق و بیگانه
زیرا که مثل تو دور
و گاهی مثل تو نزدیک
با چشمانی آهنگین
عاشق آسمانم

عاشق جاده‌ام
برای دیدارهای‌مان
شادی‌ها و رنج‌های‌مان
یاران‌مان ، جوانی‌مان
اشک‌های‌مان که خندیدند
شمع‌هایمان که گریستند
و رفاقت‌هایی را که از دست دادیم
عاشق جاده‌ام

عاشق دریام
عاشق آسمان
عاشق جاده‌ها
زیرا که آن‌ها زندگی هستند
و تو محبوبم
تو همه این زندگی هستی

#نجات_الصغیره
شاعر و خواننده مصری

کانال: #اتاقی_در_حومه_خاطره🔻

@rostami_hamid_54

اتاقی در حومه خاطره

02 Nov, 07:24


منبع : روزنامه ##هفت_صبح روز پنجشنبه تاریخ ۳ آبان ماه سال ۱۴۰۳

مخمصه در سینمای فرهادی

#حمید_رستمی

بخش دوم

۴- سینمای #اصغر_فرهادی پر است از این مخمصه ها! انگار تک تک فیلمهایش و آدمهای درگیر در قصه هایش در مخمصه ای گیر افتاده اند که خروج از آن در توانشان نیست و هرچه دست و پا می زنند وضعیت بدتر می شود که بهتر نمی شود و اوج این نکته در فیلم #شهر_زیبا ست که دومین و شاید بهترین ساخته اصغر فرهادی محسوب می شود. فیلمی اجتماعی با درون مایه عاشقانه و آخرین فیلمش در مورد طبقه فرودست جامعه همراه با احیای شمایل بازیگری #فرامرز_قریبیان و ارائه تصویری جدید از او در نقش پیرمردی که دختر نوجوانش توسط دوست پسر نوجوانش به قتل رسیده و حالا با رسیدن پسرک قاتل به سن قانونی درخواست اعدامش را دارد. از سوی دیگر رئیس زندان با عنایت به رفتار و سکنات پسر در دوران زندان دلش نمی آید و سعی در گرفتن رضایت از اولیای دم دارد و در این راه از دوست صمیمی او می خواهد که با هماهنگی خواهر قاتل به در خانه پدر مقتول رفته و تمام تلاشش را برای رهایی پسرک از اعدام به کار گیرد تا اینجای کار موقعیت دردناکی ست که شاید بارها رخ داده و هر عزیز از دست داده یی در آرزوی قصاص قاتل باشد تا به زعم خود جگرش خنک شود و هر خانواده نزدیک چوبه دار ، تمام هم و غم خویش را برای رهاندن عزیزش به کار بندد ولی موقعیت آنجایی پیچیده تر می شود که پدر دختر از دست داده که تقاضای قصاص دارد به دلیل تفاوت دیه مرد و زن توان مالی پرداخت نصف دیه برای آویختن قاتل به طناب دار را ندارد و به هر دری برای جور کردن پول می زند کمتر نتیجه می گیرد و آنجایی که از سر استیصال دلش به رحم می آید و قصد دادن رضایت در ازای طلب دیه دارد قاتل خانواده ای متمول برای پرداخت نصف دیه ندارد و هیچ کدام تمکن مالی کافی برای به کرسی نشاندن خواسته شان را ندارند‌. اینجاست که زن دوم پیرمرد که دختری افلیج دارد به شرط ازدواج اعلا با دخترش توان اخذ رضایت را دارد اما اعلا که برای گرفتن رضایت برای رفیقش به مرخصی آمده و حالا دل در گرو خواهر رفیق دارد که کودکی در بغل در تلاش برای خلاص شدن از شر شوی معتادش تکیه گاهی یافته و روی خوش به اعلا نشان داده در برزخی گیر می کند که هیچ کس را توان خلاصی از آن نیست. از طرفی اعلا نمی تواند رفیقش را نادیده گرفته و رهاندنش را بیخیال شده و خواهرش را انتخاب کرده و خود را از قضیه کنار بکشد از دیگر سوی توان تحمل زندگی با کسی که تمایلی براییش ندارد و توان جسمی اش در کمترین حالت ممکن است! خواهرش ( #ترانه_علیدوستی ) هم بین خوشبختی خود و نجات برادر باید یکی را انتخاب کند یا پا بر روی دل خود نهاده و پسر را به سمت آن دخترک نگون بخت هل دهد و یا بیخیال همه چیز شده و دنبال سعادت خود باشد. انگار داستان در این مرحله متوقف می ماند و کمترین انرژی برای پیشرفت دیده نمی شود و تنها اتفاقی که می افتد رویگردانی خواهر از اعلاست تا هم وجدان خود را راحت کند و هم او را برای اتخاذ یک تصمیم انقلابی تشویق کند. اگر قبول کرد که با آن دخترک ازدواج کند دست کم برادرش را نجات داده و اگر هم اعلا حاضر به این کار نشد تمام بار گناه بر دوش او باشد که بین جان رفیق و خوشبختی خود دومی را انتخاب کرده! مخمصه هایی که رهایی از آنها به این سادگیها نیست!

کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻

@hamid_rostami_1354

اتاقی در حومه خاطره

02 Nov, 07:24


منبع : روزنامه #هفت_صبح روز پنجشنبه تاریخ ۳ آبان ماه سال ۱۴۰۳

چه خوب که من آنجا نبودم!

#حمید_رستمی


بخش اول:

۱ - همه چیز از یک مسافرت خانوادگی و دسته جمعی به شمال آغاز می شود. سه خانواده که سالهاست با هم رفاقت دارند و زمانی هم دانشکده ای بودند ، حالا برای تفریح و در کردن خستگی زندگی پیچیده شهری به جاده شمال می زنند و شور و سر زندگی و دریا و طبیعت و اگر خدا بخواهد وصل دو جوان همراه انتظارشان را می کشد. اما دیوار خوشبختی کوتاهتر از آن است که فکرش را بکنی و یک بادبادک بازی در ساحل و بگو بخندهای کودکانه در طرف العینی تبدیل به یک تراژدی هولناک می شود. کودکی به آب می افتد و همه در تلاش برای نجاتش به دریا می زنند و تلاشهای مرارت بارشان بالاخره به بار می نشیند و کودک جان سالم به در می برد و بعد از دقایقی خوشحالی همه چیز رنگ عوض می کند و این آغاز یک مخمصه تمام نشدنی است و فهمیدن اینکه الی ( #ترانه_علیدوستی ) همان دختر که برای احمد ( #شهاب_حسینی ) نشان کرده بودند و کل سفر بهانه ای برای نزدیکیشان بود غیبش زده و حالا باید در بین امواج خروشان دریا به دنبال اثری از او باشند.
۲- پای پلیس بالاخره به ماجرا کشیده می شود اولین سوال که می پرسند این است: اسمش چه بود؟ الی؟ الهام، الناز، المیرا؟ و فامیلی اش که هیچکس نمی داند. کسی که مهمان سه خانواده بوده و گفته و خندیده اند حالا هیچ کدام حتی اسمش را کامل نمی دانند غیبش بزند و آدمها را با سوالات بی جواب و شرایط بغرنج در مورد فرجامش تنها بگذارد. اینکه در دریا غرق شده یا برگشته تهران؟ اگر رفته چرا رفته؟ چگونه رفته؟ چرا بی خداحافظی رفته ؟ چرا کیفش را نبرده؟ کسی که مربی مهد کودک یکی از بچه هاست و به هوای دختر خوب بودن از طرف سپیده ( #گلشیفته_فراهانی ) برای ازدواج با احمد در نظر گرفته شده و حالا شوهر سپیده ( #مانی_حقیقی ) داد می زند که "تو چه کاره احمد هستی که دنبال زن گرفتن برایش هستی؟ تو خواهرشی؟ مادرشی؟ چی هستی؟" رابطه ها به هم می ریزد دوستی ها کمرنگ می شود هر کس به دنبال برداشت سنگینی بار اتهام از روی دوش خود و انداختنش به روی دوش دیگریست و در کل همه چون ماشینهایی که در شن و ماسه کنار دریا گیر کرده و هرچه عقب جلو می روند بیشتر فرو می روند و دوربین روی دست و فشاری که به مخاطب وارد می کند او را تا سرحد سکته پیش می برد!
۳ - شرایط وقتی پیچیده تر می شود که نامزد الی ( #صابر_ابر ) وارد داستان شده و نفس نامزد داشتن اش همه را شوکه می کند و کلاً شخصیت الی در پیش چشم همسفران زیر سوال می رود. اینکه چرا با داشتن نامزد دنبال ازدواج و آشنایی با احمد بوده و به خاطرش سفر شمال آمده و چرا به هیچکس نگفته که به شمال می رود؟ چرا موبایلش در کیف سپیده پیدا شده و چرا این همه اصرار به رفتن داشته؟ حالا سپیده در مقابل دوست غایب و احتمالاً جانباخته اش در یک آزمون اخلاقی گیر کرده است. آیا با گفتن حقیقت در مورد خبر داشتن از مشکلاتشان به نامزدش او را بی اعتبار کند و یا اینکه خود را به تجاهل زده و بی خبر نشان دهد. شرایط پیچیده ای که چون کلافی سردرگم هر لحظه بیشتر به هم می پیچد و آدم بر روی صندلی سینما فقط به این دل خوش است که خوب شد من آنجا نبودم. حتی وقتی هم که جنازه یی پیدا می شود دیگر کسی به این فکر نمی‌کند که آیا واقعا جنازه الی ست یا کسی دیگر! چه فرقی می کند. مگر می شود گند زده شدن به روح و روان سه خانواده در طی آن دو روز بلاتکلیفی از بین برود. مگر می تواند رابطه ها به حالت اول برگردد؟ مگر می تواند حال آدمها را به دو روز قبل از آن واقعه برگرداند؟

بقیه در بخش دوم

کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻

@hamid_rostami_1354

اتاقی در حومه خاطره

30 Oct, 11:22


و در دلتنگی‌ ما هیچ دستی دخیل نبود
و در دوری هزاران دست دخیل بود
سلام بر تو
که تو را بسیار ندارم
و سلام بر من
در هر آن‌چه از دست داده‌ام.



#محمود_درویش

کانال: #اتاقی_در_حومه_خاطره🔻

@rostami_hamid_54

اتاقی در حومه خاطره

30 Oct, 11:12


خم می‌شود
بر جان خویش و
بر پهنه‌ی سپید چکیده‌ست جانت
و ماه
کبوتری‌ست میان دستانت
از دودمان دوری و
به واژگان نزدیک
زیباترین خفتن از آنِ توست
زیر ململ خورشید.


#هرمز_علیپور

کانال: #اتاقی_در_حومه_خاطره🔻

@rostami_hamid_54

اتاقی در حومه خاطره

30 Oct, 11:02


همه‌چیز دیر بود



چه کسی
در تلاطم است
من
یا
تو؟
من که به جهان نزدیکم
و
تو که از جهان دوری!

من
به‌تنهایی
یال‌های اسب‌ها را
در مه می‌بینم
که
آغشته
به سیب‌های سرخ
هستند


من
نمی‌خواهم
زمین را
شخم بزنم
که جام‌های طلایی
عتیقه را
پیدا کنم

من
گندم‌های
جوان را
دوست دارم


در راه من و تو
هیچ
شقایقی نرویید

من و تو
همچنان
عقیده داشتیم
که زمین بعد از
انفجارهای اتمی
باز
می‌چرخد و بارور
است

من و تو
بامهارت
از روی
حنجره‌های آغشته
به زمان
و زهرهای هزارساله
عبور کردیم
اما
زخم‌ها و جراحت‌های
قلب‌های‌مان
برای
حنجره‌های
آغشته
به زهرهای هزارساله
فاش شد

 
دیگر
همه‌چیز دیر بود
زخم‌ها و جراحت‌های
قلب‌های ما
رنگ
حنجره‌ها
و
صبح‌ها
که بوی شبنم و دود
می‌داد


دیگر...
همه چیز دیر بود!


#احمدرضا_احمدی
📘روزی که ما سوار قطار شدیم:هوا ابری بود،دفترهای سالخوردگی، دفتر ششم، چاپ اول ،تهران،نشر چشمه، ۱۳۸۹

کانال: #اتاقی_در_حومه_خاطره🔻

@rostami_hamid_54

اتاقی در حومه خاطره

28 Oct, 17:22


https://filmemrooz.com/5037/

اتاقی در حومه خاطره

28 Oct, 16:01


«هناس»؛ روایت دراماتیک از زندگی شهید داریوش رضایی نژاد روی پرده سینما - همشهری آنلاین
https://www.hamshahrionline.ir/news/697688/%D9%87%D9%86%D8%A7%D8%B3-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87

اتاقی در حومه خاطره

26 Oct, 22:32


منبع : روزنامه #هفت_صبح روز دوشنبه تاریخ ۳۰ مهرماه سال ۱۴۰۳

تهران دوست داشتنی

#حمید_رستمی

بخش دوم

۴- بعدها که ساکن تهران شدیم، تهران برایمان طعم کتلتهای سنتی #آرمن را داشت و خانه های قدیم ساخت و خوش نقش خیابان سنایی و کتابفروشیهای خیابان کریم خان و آرامش در پارک لاله را و آخر شبها هم بروی #میدان_تجریش و در شبهایی تمام نشدنی که انگار هیچ وقت سحر نمی شود بلال بخری و بزنی توی رگ و در بعد از ظهرهای جمعه بروی به پیاده راه ۳۰ تیر و باب همایون و از غذاهای چرک و چرب و چیلی اش متنعم شوی و از آنجا بروی شهرک غرب برای صله ارحام و دیدن دوستان و از بام شهر به پایین نگاه کردن و وسعت شهر را کشف کردن و تا چشم کار می کند ساختمانهای چُخ مرتبه و برفی که بر بالای کوههای شمیران به عنوان یادگار زمستان مانده و آب نمی شود که نمی شود.

۵ -نکته غریبی که در این سالها دریافتم جاذبه های پنهان تهران در روزهای عید است و خیابانهای کاملاً خلوت و مسیرهایی به شدت نزدیک و خیابان‌های عریض که جان می‌دهد برای گشت و گذار و نیم ساعته از این سر شهر تا آن سرش رفتن و بهاری منحصر به فرد که از همان اواخر اسفند شروع می شود و بارانی که با آرامش خاصی بر سر و روی رهگذاران و شهر می ریزد و مایی که در کوهستان حتی در اردیبهشت هم گاهی منتظر بارش برف هستیم با این بهار زودرس سورپرایز می شویم و برگهای سبز چنارهای ولیعصر که سر به آسمان ساییده اند لذتی به آدم می بخشند که با هیچ چیز دیگری نمی شود تاخت زد و به زودی آلوچه های سبز از راه می رسند و درختان توت در هر کوی و برزن بار می دهند و فقط کافیست دستت را دراز کنی و با شاتوتهای خون رنگ، خونی تازه به رگهایت بدهی و زنان و مردانی را ببینی که هر کدام سطلی به دست از این باغ درندشت خدادادی میوه می چینند و حال می کنند.

۶- #اردشیر_رستمی معتقد است که تهران برای یک تازه وارد کمی نامهربان است و باید چند بار طرف زمین بخورد و بلند شود و دوباره شروع کند. وقتی که دوباره و چند باره شروع کرد یواش یواش تهران با او مهربانتر شده به او بال و پر می دهد و بال پروازش می شود تا برود آن بالا بالاها و هر هدفی داشته باشد موفق شود. فقط تاب آوردن این زمین خوردنها کمی سخت است و الا دود و ترافیک و شلوغی این موجود نازنین هم نعمت است و مقدمه ای برای رسیدن به جایی شبیه بام تهران است که از آن بالا بتوانی همه جا را خوب ببینی و از همه چیزش لذت ببری!

کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻

@hamid_rostami_1354