Últimas publicaciones de شعر آیینی (@religious_poems) en Telegram

Publicaciones de Telegram de شعر آیینی

شعر آیینی
هر روز یک شعر آیینی

ارتباط با ادمین👇
@hosi_kalan
949 Suscriptores
8 Fotos
18 Videos
Última Actualización 10.03.2025 11:34

El contenido más reciente compartido por شعر آیینی en Telegram

شعر آیینی

13 Dec, 15:25

439

#۲۱۹۱
1403/9/23


گر چه چشمان مرا اشک غمت پر می‌کند
تا قیامت بر غمت چشمم تفاخر می‌کند

آنچه دردم را تسلا می‌دهد این است که
مادرت از این عزاداران تشکر می‌کند

در روایت دیده‌ام روز قیامت فاطمه
اشک‌های روضه را می‌گیرد و در می‌کند

#محمد_بیابانی

@religious_poems
شعر آیینی

27 Nov, 17:15

529

#۲۱۹۰
1403/9/7


با نگاهت شراب بايد شد
زير پايت تراب بايد شد

قال عباس را نديده كسی
اين خودش صد كتاب بايد شد

درس‌هايت یکی‌یکی نور است
با تو اهل حساب بايد شد

ياد دادی كه در دفاع حرم
گاه حاضرجواب بايد شد

آبرويت هميشه پابرجاست
پيش مشک تو آب بايد شد

#محسن_صرامی

@religious_poems
شعر آیینی

25 Nov, 16:26

540

#۲۱۸۹
1403/9/5


خاک زمانه بر سر سینه‌زن حسین
خون مثل چشمه بود روان از تن حسین

لب‌تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود
حتی در آن زمان فرس دشمن حسین

نفرین به پست‌بودن دنیا و قصرهاش
چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین

از بس که نیزه‌ها به تنش گیر داده بود
چون گل ورق‌ورق شده پیراهن حسین

تا که سرش نشست نوک نی همان زمان
افتاد خواهرش به روی دامن حسین

خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر
یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین

#محمدجواد_شیرازی

@religious_poems
شعر آیینی

22 Nov, 18:20

501

#۲۱۸۸
1403/9/2


از این غریب‌نوازی و عشق معلوم است
مرام ضامن آهو به مادرش رفته

#محمدمهدی_درویش‌زاده

@religious_poems
شعر آیینی

21 Nov, 18:52

691

#۲۱۸۷
1403/9/1


فاطمه بعد از پیمبر دائمأ سردرد داشت
دستمالی بر سرش می‌بست دیگر درد داشت

غصه اسلام را می‌خورد جای نان شب
انحراف دین برایش خیلی آخر درد داشت

شهر پیغمبر چرا دخت پیمبر را زدند؟
شهر پیغمبر چرا دخت پیمبر درد داشت؟

خاک عالم بر دهانم در به پهلویش گرفت
خاک عالم بر دهانم ضربه در درد داشت

بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد
دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت

صبح تا شب زخم برمی‌داشت شب تا صبح درد
آه سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت

یک نفر از بچه‌ها هم سمت آغوشش نرفت
بچه‌ها هر وقت می‌دیدند مادر درد داشت

#علی‌اکبر_لطیفیان

@religious_poems
شعر آیینی

17 Nov, 19:47

580

#۲۱۸۶
1403/8/27


کشتی نساز ای نوح طوفان نخواهد آمد
بر شوره‌زار دل‌ها باران نخواهد آمد

شاید خدا به شعر تلخم بخندد اما
جایی که سفره خالی‌ست ایمان نخواهد آمد

توی گل خیابان پوسید کفش‌هایم
مرداب کوچه‌ها را پایان نخواهد آمد

این‌جا تکاب ساعت دی ماه بی‌مروت
بدبخت کارگرها سیمان نخواهد آمد

یخ زد جوانی من یک پیرمرد پرسید
ماشین پخش نفت پیران نخواهد آمد

بالای کوه ای کاش یک کلبه داشتم من
کالا به پشت این کوه ارزان نخواهد آمد

ترشید دخترت‌های بیخود در انتظاری
موسی برایت اینجا چوپان نخواهد آمد

این شعر غصه‌ها بود از قصه نداری
آن‌جا که بوی مرغ بریان نخواهد آمد

در قعر کینه خشکید در سینه‌ها محبت
من شعر می‌نویسم انسان نخواهد آمد

رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن
آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد

#ابراهیم_گرجی

@religious_poems
شعر آیینی

16 Nov, 05:25

457

#۲۱۸۵
1403/8/26


پا از ره عشق پس‌کشیدن ممنوع
آهی ز سر هوس کشیدن ممنوع

بر سر در خانه دل خود بنویس
بی حب علی نفس‌کشیدن ممنوع
 
#مجتبی_شجاع

@religious_poems
شعر آیینی

15 Nov, 18:27

483

#۲۱۸۴
1403/8/25


قبل آدم باده از خم امامت خورده‌ام
در ازل از جام چشمانت صداقت خورده‌ام

مشرق و مغرب ندارد هیچ وجهی جز تو نیست
من ز جام تو شراب ناب وحدت خورده‌ام

کام من را مادرم با خاک صحنت وا نمود
من ز دست مادرم این گونه تربت خورده‌ام

در فراق از داغ وصل و در وصال از بیم هجر
در وصال و در فراقت شاه حسرت خورده‌ام

من همین جا در بهشتم چون که دیدم هر سحر
کاسه‌کاسه می من از تاک شفاعت خورده‌ام

هر کجا با غیر تو کردم رفاقت باختم
بس که در این زندگی چوب رفاقت خورده‌ام

باغ فردوس خدا این‌جاست عمری روز و شب
من فریب از شیخ در باب قیامت خورده‌ام

این که حیران تو هستم ریشه دارد در ازل
قبل آدم باده از خم امامت خورده‌ام

#سجاد_احمدیان

@religious_poems
شعر آیینی

11 Nov, 19:25

492

#۲۱۸۳
1403/8/21


پیش الطاف خداوند سحر باید رفت 
با دل سوخته و دیده تر باید رفت 

شمع با گریه سر تربت پروانه نشست 
محضر سوخته با خون جگر باید رفت 

خبر آمد جگرت سوخته راه افتادیم 
خواجه گفته‌ست به دنبال خبر باید رفت

به سگ کهف نگفتند بمان امّا ماند
گرچه تحویل نگیرند مگر باید رفت؟

سر به سنگ تو نگیرد به لحد می‌گیرد
هر کجا که قدم توست به سر باید رفت

خانه قبر به هر حال مرا می‌خواند 
بار بندید از این خانه دگر باید رفت 

پدرم رفت و پی‌اش رفتم و دیدم نجفم
خوب گفتند که دنبال پدر باید رفت

خون قربانی ما ریخته زین‌جا رد شو
خون پامال تو هستیم و هدر باید رفت

پسرم از جگر سوخته‌ام یاد گرفت
مثل پروانه در آغوش خطر باید رفت

بهترین رزق سر سفره مادر گریه است
در دل بحر پی درّ و گوهر باید رفت

#علی_اکبر_لطیفیان

@religious_poems
شعر آیینی

10 Nov, 18:46

419

#۲۱۸۲
1403/8/20


ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است

بامت بلند باد که دل‌تنگی‌ت مرا 
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است

خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه‌کار کرده است

چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است

#فاضل_نظری

@religious_poems