1403/11/4
مرغ دلم به سمت بقیع پر کشیده است
آری به سمت کوی کریمان پریده است
از بخشش تمام جهان مستفیض شد
بر شام مستحق مدینه سپیده است
تفسیر جود و کرم بین چشم او
بهبه خدا چه دستهگلی آفریده است
صد آدم و خلیل و سلیمان گدای او
احسنت به آن که سفره لطفش عدیده است
دست خودم نبوده اگر دلسپردهام
وقتی به یک نظر دل من را دریده است
تا زیر پرچمش به سر و سینهام زدم
قلبم به رقص پرچم سبزش تپیده است
ما مسلم نگاه ابوالقاسمیم و بس
فیضش به گوشهگوشه ایران رسیده است
من مشتری عشق حسن بودم از ازل
اما چرا حسن دل من را خریده است؟
نقاش ذهن من به سر قبر خاکیاش
یک گنبد و ضریح و مناره کشیده است
نه بین خانهاش نفس راحتی کشید
آقای ما به غریبی پدیده است
از جور آن زمانه پست و پر از ریا
مانند مادرش قد او هم خمیده است
ای کاش که او مثل برادر کفن نداشت
یک بیحیا کفنش را دریده است
بالا نمیرسید نفسش بین کوچهها
در بین کوچهها عجل او رسیده است
#امیررضا_سیفی
@religious_poems