شعر آیینی @religious_poems Channel on Telegram

شعر آیینی

@religious_poems


هر روز یک شعر آیینی

ارتباط با ادمین👇
@hosi_kalan

Promotional Article for Telegram Channel (Persian)

شعر آیینی یک کانال تلگرامی است که هر روز یک شعر آیینی را به اشتراک می گذارد. این کانال شامل شعرهای زیبا و معنوی از ادبیات آیینی است که به خوانندگان احساس آرامش و ارتباط با اعتقادات خود را القا می کند. اگر به شعر و ادبیات مذهبی علاقه مندید، این کانال مکانی مناسب برای شماست. علاوه بر این، امکان ارتباط با ادمین کانال نیز وجود دارد. برای کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در این تجربه معنوی، می توانید با ادمین با نام کاربری @hosi_kalan در تماس باشید. پیوستن به این کانال تلگرامی به شما کمک خواهد کرد تا هر روز با خواندن یک شعر آیینی، به لحظاتی آرامش بخش و معنوی دست پیدا کنید.

شعر آیینی

03 Jan, 18:32


#۲۱۹۶
1403/10/14


کمک کن این دلم از این سیاه‌تر نشود
از این که هست دلم پرگناه‌تر نشود

خدای من تو کمک کن که صاحب عصرم
خدانکرده از این بی‌سپاه‌تر نشود

به یک نگاه مرا زیر و رو کنی تو اگر
به خاطر گنهم چشم شاه تر نشود

نفهم بودم و رفتم پناه من تو نرو
نرو که زندگی‌ام بی‌پناه‌تر نشود

مسیر من شده کج پس دعام کن آقا
مسیر نوکر تو اشتباه‌تر نشود

ز توبه‌های شکسته شکسته شد قلبت
به توبه هم دل من سربه‌راه‌تر نشود

برای مادرت این روزها که گریانی
دعا کنم دلت از من پرآه‌تر نشود

شکست با لگدی درب خانه را ملعون
که مادر تو از این پابه‌ماه‌تر نشود

#جواد_دیندار

@religious_poems

شعر آیینی

01 Jan, 17:24


#۲۱۹۵
1403/10/12


ناراحتی انگار ز دستم نه حسن؟
پنداشتی از تو هم گسستم نه حسن؟

هر کس که نداند تو که بهتر دانی
در خانه چرا نقاب بستم نه حسن؟

زانروز که از کوچه بلندم کردی
کم‌کم دگر از پای نشستم نه حسن؟

با پنج چروکی که به رویم پیداست
پیش از پدرت علی شکستم نه حسن؟

ترسم شود افشا خبر کوچه تنگ
با تنگی چشم تار و خسته‌م نه حسن؟

امروز چه ساکتی حسن جان چه شده؟
مادر! به خدا حسین هستم نه حسن

#مهدی_زراعتی

@religious_poems

شعر آیینی

17 Dec, 12:16


#۲۱۹۴
1403/9/27


دردهايم را اگر با تو بگويم بیش‌تر
لحظه‌لحظه می‌شود بغض گلويم بیش‌تر

پشت پرچين نگاهت چين پيشانی من
خوب معلوم است دقت كن به رويم بیش‌تر

مانده‌ام آيينه از چند جا افتاده‌ام
تكّه‌هايت را كجا بايد بجويم بیش‌تر

با تو بودن خاطره روی تو ديدن آرزوست
خاطراتم مرد اما آرزويم بیش‌تر

خوب شد مسجد نمی‌آيی ببينی قاتلت
تازگی‌ها می‌نشيند روبه‌رويم بیش‌تر

زير نور ماه می‌فهمم كه پهلوی تو را
از تمام عضوها بايد بشويم بیش‌تر

#ناشناس

@religious_poems

شعر آیینی

15 Dec, 12:52


#۲۱۹۳
1403/9/25


یک عمر از داغ اباالفضلش غمین بود
امّ البنین نامش ولی تنهاترین بود

خود را کنیز زینب و کلثوم می‌خواند
هر چند بانوی امیرالمؤمنین بود

در خانه‌ای خاکی ولی سرشار از نور
با عرشیان آسمانی هم‌نشین بود

پرورده در دامان پاکش چار فرزند
مردآفرین مردآفرین مردآفرین بود

در سوگ سالار شهیدان روضه‌خوان بود
هم‌ناله با سجّاد زین‌العابدین بود

می‌خواند از گودال و از ظهری که در آن
جسم حسینش بی‌کفن روی زمین بود

می‌خواند از مشک و علم از نهر و عبّاس
آن‌جا که بر فرقش عمود آهنین بود

می‌گفت: مادر! من فدای چشم‌هایت
کز چشم گریان رقیّه شرمگین بود

می‌خواند و داغ کربلا را زنده می‌کرد
با اشک و با خون چشم‌های او عجین بود

در کربلا گرچه نبود امّا چو زینب
هر روز و شب در ماتم و اندوهگین بود

دیگر نمی‌آید صدای گریه‌هایش
امروز روز رحلت امّ البنین بود

#جواد_امیرحسینی

@religious_poems

شعر آیینی

14 Dec, 02:06


#۲۱۹۲
1403/9/24


وقتی بگوبخند تو در خانه جا نشد
لفظ بیا ببند به زخمت روا نشد

صبح دراز تو سر مغرب‌شدن نداشت
مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد

قدری غذا بخور جگرم ریش ریش شد
شاید كه ماندی و سفرت از قضا نشد

در خانه روسری به سرت قاتل من است
قتل كسی به پارچه‌ای نخ‌نما نشد

قحط طبیب اشک علی را مضاف كرد
قحطی چنین پرآب عیان هیچ‌جا نشد

جان خودم قسم كه همین چند روز پیش
گفتم كه كج كنم سر این میخ را نشد

پهلوی و روی و موی و وضوی جبیره‌ات
چون من بساط قتل كسی روبه‌را نشد

#محمد_سهرابی

@religious_poems

شعر آیینی

13 Dec, 15:25


#۲۱۹۱
1403/9/23


گر چه چشمان مرا اشک غمت پر می‌کند
تا قیامت بر غمت چشمم تفاخر می‌کند

آنچه دردم را تسلا می‌دهد این است که
مادرت از این عزاداران تشکر می‌کند

در روایت دیده‌ام روز قیامت فاطمه
اشک‌های روضه را می‌گیرد و در می‌کند

#محمد_بیابانی

@religious_poems

شعر آیینی

27 Nov, 17:15


#۲۱۹۰
1403/9/7


با نگاهت شراب بايد شد
زير پايت تراب بايد شد

قال عباس را نديده كسی
اين خودش صد كتاب بايد شد

درس‌هايت یکی‌یکی نور است
با تو اهل حساب بايد شد

ياد دادی كه در دفاع حرم
گاه حاضرجواب بايد شد

آبرويت هميشه پابرجاست
پيش مشک تو آب بايد شد

#محسن_صرامی

@religious_poems

شعر آیینی

25 Nov, 16:26


#۲۱۸۹
1403/9/5


خاک زمانه بر سر سینه‌زن حسین
خون مثل چشمه بود روان از تن حسین

لب‌تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود
حتی در آن زمان فرس دشمن حسین

نفرین به پست‌بودن دنیا و قصرهاش
چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین

از بس که نیزه‌ها به تنش گیر داده بود
چون گل ورق‌ورق شده پیراهن حسین

تا که سرش نشست نوک نی همان زمان
افتاد خواهرش به روی دامن حسین

خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر
یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین

#محمدجواد_شیرازی

@religious_poems

شعر آیینی

22 Nov, 18:20


#۲۱۸۸
1403/9/2


از این غریب‌نوازی و عشق معلوم است
مرام ضامن آهو به مادرش رفته

#محمدمهدی_درویش‌زاده

@religious_poems

شعر آیینی

21 Nov, 18:52


#۲۱۸۷
1403/9/1


فاطمه بعد از پیمبر دائمأ سردرد داشت
دستمالی بر سرش می‌بست دیگر درد داشت

غصه اسلام را می‌خورد جای نان شب
انحراف دین برایش خیلی آخر درد داشت

شهر پیغمبر چرا دخت پیمبر را زدند؟
شهر پیغمبر چرا دخت پیمبر درد داشت؟

خاک عالم بر دهانم در به پهلویش گرفت
خاک عالم بر دهانم ضربه در درد داشت

بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد
دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت

صبح تا شب زخم برمی‌داشت شب تا صبح درد
آه سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت

یک نفر از بچه‌ها هم سمت آغوشش نرفت
بچه‌ها هر وقت می‌دیدند مادر درد داشت

#علی‌اکبر_لطیفیان

@religious_poems

شعر آیینی

17 Nov, 19:47


#۲۱۸۶
1403/8/27


کشتی نساز ای نوح طوفان نخواهد آمد
بر شوره‌زار دل‌ها باران نخواهد آمد

شاید خدا به شعر تلخم بخندد اما
جایی که سفره خالی‌ست ایمان نخواهد آمد

توی گل خیابان پوسید کفش‌هایم
مرداب کوچه‌ها را پایان نخواهد آمد

این‌جا تکاب ساعت دی ماه بی‌مروت
بدبخت کارگرها سیمان نخواهد آمد

یخ زد جوانی من یک پیرمرد پرسید
ماشین پخش نفت پیران نخواهد آمد

بالای کوه ای کاش یک کلبه داشتم من
کالا به پشت این کوه ارزان نخواهد آمد

ترشید دخترت‌های بیخود در انتظاری
موسی برایت اینجا چوپان نخواهد آمد

این شعر غصه‌ها بود از قصه نداری
آن‌جا که بوی مرغ بریان نخواهد آمد

در قعر کینه خشکید در سینه‌ها محبت
من شعر می‌نویسم انسان نخواهد آمد

رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن
آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد

#ابراهیم_گرجی

@religious_poems

شعر آیینی

16 Nov, 05:25


#۲۱۸۵
1403/8/26


پا از ره عشق پس‌کشیدن ممنوع
آهی ز سر هوس کشیدن ممنوع

بر سر در خانه دل خود بنویس
بی حب علی نفس‌کشیدن ممنوع
 
#مجتبی_شجاع

@religious_poems

شعر آیینی

15 Nov, 18:27


#۲۱۸۴
1403/8/25


قبل آدم باده از خم امامت خورده‌ام
در ازل از جام چشمانت صداقت خورده‌ام

مشرق و مغرب ندارد هیچ وجهی جز تو نیست
من ز جام تو شراب ناب وحدت خورده‌ام

کام من را مادرم با خاک صحنت وا نمود
من ز دست مادرم این گونه تربت خورده‌ام

در فراق از داغ وصل و در وصال از بیم هجر
در وصال و در فراقت شاه حسرت خورده‌ام

من همین جا در بهشتم چون که دیدم هر سحر
کاسه‌کاسه می من از تاک شفاعت خورده‌ام

هر کجا با غیر تو کردم رفاقت باختم
بس که در این زندگی چوب رفاقت خورده‌ام

باغ فردوس خدا این‌جاست عمری روز و شب
من فریب از شیخ در باب قیامت خورده‌ام

این که حیران تو هستم ریشه دارد در ازل
قبل آدم باده از خم امامت خورده‌ام

#سجاد_احمدیان

@religious_poems

شعر آیینی

11 Nov, 19:25


#۲۱۸۳
1403/8/21


پیش الطاف خداوند سحر باید رفت 
با دل سوخته و دیده تر باید رفت 

شمع با گریه سر تربت پروانه نشست 
محضر سوخته با خون جگر باید رفت 

خبر آمد جگرت سوخته راه افتادیم 
خواجه گفته‌ست به دنبال خبر باید رفت

به سگ کهف نگفتند بمان امّا ماند
گرچه تحویل نگیرند مگر باید رفت؟

سر به سنگ تو نگیرد به لحد می‌گیرد
هر کجا که قدم توست به سر باید رفت

خانه قبر به هر حال مرا می‌خواند 
بار بندید از این خانه دگر باید رفت 

پدرم رفت و پی‌اش رفتم و دیدم نجفم
خوب گفتند که دنبال پدر باید رفت

خون قربانی ما ریخته زین‌جا رد شو
خون پامال تو هستیم و هدر باید رفت

پسرم از جگر سوخته‌ام یاد گرفت
مثل پروانه در آغوش خطر باید رفت

بهترین رزق سر سفره مادر گریه است
در دل بحر پی درّ و گوهر باید رفت

#علی_اکبر_لطیفیان

@religious_poems

شعر آیینی

10 Nov, 18:46


#۲۱۸۲
1403/8/20


ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است

بامت بلند باد که دل‌تنگی‌ت مرا 
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است

خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه‌کار کرده است

چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است

#فاضل_نظری

@religious_poems

شعر آیینی

09 Nov, 18:47


#۲۱۸۱
1403/8/19


اگر خوانی درونم بنده این خاندان باشم
وگر رانی برونم چون سگان بر آستان باشم

ندانم بنده روی تو باشم یا سگ کویت؟
بهر نوعی که می‌خواهی بگو تا آن‌چنان باشم

چه سگ باشم؟ که آیم استخوانی خواهم از کویت
ولی خواهم که از بهر سگانت استخوان باشم

چو از شوق تو یک شب خواب در چشمم نمی‌آید
اجازت ده که شب‌ها گرد کویت پاسبان باشم

غم هجر تو دارم یک زمان از وصل شادم کن
چه باشد غم برآید من زمانی شادمان باشم؟

قبای حسن پوشیدی سمند ناز زین کردی
بنه پا در رکاب ای عمر تا من در عنان باشم

مرا گفتی: هلالی در جهان رسوا شدی آخر
من آن بهتر که در عشق تو رسوای جهان باشم

#بدرالدین_هلالی

@religious_poems

شعر آیینی

01 Nov, 18:20


#۲۱۸۰
1403/8/11


جهان تحت لوای حسن است
هر چه در عالم بالاست برای حسن است

به هوای حرم و صحن بقیع محتاجم
که غبار دلم از آب و هوای حسن است

نه فقط ذکر لب اهل زمین نام شما
که دمادم به لب عرش ثنای حسن است

نه فقط اهل مدینه به در خانه او
صد هزار حاتم طایی گدای حسن است

کل عالم به فدای شه بی‌سر اما
حضرت عشق خودش تحت ولای حسن است

بی‌حرم نیست چرا که حرمش عرش خداست
به نظر کنج کرم‌خانه سرای حسن است

گر که این بار شدم کرب‌وبلا را زائر
مطمئنا ز اثرهای دعای حسن است

ذکر لایوم شده ورد زبانش اما
کوچه و دست عدو کرب‌وبلای حسن است

#ناشناس

@religious_poems

شعر آیینی

31 Oct, 19:23


#۲۱۷۹
1403/8/10


دل‌خوشی‌مان شده این پنجره‌فولاد بقیع
تا به کی سر به روی پنجره‌ها بگذاریم؟

هر شب از دور و بر قبر تو در عالم خواب
خاک برداشته و صحن و سرا بگذاریم

چه قشنگ است ضریح تو که کامل شد بعد
گوشه صحن تو ایوان طلا بگذاریم

آخرین کاشی صحن حسنی را ای کاش
زنده باشیم در آن لحظه و ما بگذاریم

#حسین_صیامی

@religious_poems

شعر آیینی

29 Oct, 19:37


#۲۱۷۸
1403/8/8


افتخار آفرینش از وقار زینب است
آسمان بی‌ستون از اقتدار زینب است

ماه و خورشید و نجوم و کهکشان و عرش و فرش
به اذن رب هر تک به تک خدمت‌گزار زینب است

این همه نعمت همه رحمت برای خاکیان
ولله و بالله همه از اعتبار زینب است

در شجاعت غیر حیدر عالمی دیگر ندید
غیرت و نام شجاعت شرمسار زینب است

زینب ار دار و ندار حضرت خیرالنساست
جان زهرا این حسین دار و ندار زینب است

مرتضی با ذوالفقار و عدل و ایمان شد علی
نطق آتش‌بار زینب ذوالفقار زینب است

جنگ بدر و جنگ صفین و جمل جنگ احد 
در قیاس کربلا یک در هزار زینب است

در میان قتل و غارت او خودش را گم نکرد
این شجاعت تا قیامت افتخار زینب است

زنده شد از نطق زینب خون شاه کربلا
نطق حیدوار زینب شاهکار زینب است

من فقیرم مدح و وصف او کجا و من کجا
همنشینی با فقیران در شعار زینب است

#مجید_قلعه‌بیگی

@religious_poems

شعر آیینی

28 Oct, 08:40


#۲۱۷۷
1403/8/7


عزای فاطمیه کل دین است
که این غم از ازل با دل قرین است

علی با حق و حق در نزد او کیست؟
یقیناً فاطمه حق‌الیقین است

ولایت بر علی دارد که زهرا
امام رحمت للعالمین است

ملائک از دم او زنده هستند
مسیح حضرت روح‌الامین است

به اذن فاطمه عالم بنا شد
مزارش لنگر عرش و زمین است

خدا از فاطمه باید بگوید
که او پیرایه عرش برین است

به وقت ذکر او خوش‌تر ز باده
لبالب ساغرم از انگبین است

ازل مبهوت دیروزش که زهرا
درون خلقت حق اولین است

حجج‌های خدا تسلیم اویند
خدا را در زمین او جانشین است

رکاب عصمت پیغمبران را
شکوه عصمت کبری نگین است

طوافش حج واجب بر خلایق
نخی از چادرش حبل المتین است

به زیر چادرش اهل کسایند
که این چادر همان حصن الحصین است

کشم بر دیده خاکش را چو سرمه
که خاک پای او مهر جبین است

برای پهلوان و شیر خیبر
مریض خانه حیدر حزین است

نفاق از چهره دشمن عیان کرد
دلیلش قبر مخفی در زمین است

#سجاد_احمدیان

@religious_poems

شعر آیینی

27 Oct, 20:04


#۲۱۷۶
1403/8/6


آتش‌گرفته از پر پروانه‌ایم ما
زان رو چو شمع گرمی هر خانه‌ایم ما

پروانه قبولی پروانه بال اوست
در سوختن مقلد پروانه‌ایم ما

محرم همیشه وقت به احرام گریه‌ایم
تا در طواف کعبه جانانه‌ایم ما

از درگه حسین خدایا کجا رویم
چون حلقه چشم بر در این خانه‌ایم ما

دیوانگان عشق جهان را به هم زدند
داریم افتخار که دیوانه‌ایم ما

چون برگ خشک منتظر یک جرقه‌ایم
روشن کنید شمع که پروانه‌ایم ما

#ناشناس

@religious_poems

شعر آیینی

25 Oct, 17:17


#۲۱۷۵
1403/8/4


اکسیر کرامت شما می‌آید
انوار ولایت شما می‌آید

این عزت قاسم سلیمانی‌ها
از سمت عنایت شما می‌آید

صد بار گرفتار شدند این مردم
هر بار شفاعت شما می‌آید

این خرقه سبز علوی ای آقا
الحق که به قامت شما می‌آید

ای کاش ببینم که ظهورت یک روز
با جشن امامت شما می‌آید

#حسین_میرعمادی

@religious_poems

شعر آیینی

23 Oct, 10:39


#۲۱۷۴
1403/8/2


زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان

به لب خشک پدر آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعله‌ورم مهدی جان

قدح آب همین که به لبم شد نزدیک
غم لب‌های حسین زد شررم مهدی جان

قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنه دیوار و درم مهدی جان

لحظه‌ای نیست عزیزم که تداعی نشود
وقعه کرب‌وبلا در نظرم مهدی جان

زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب
خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان

می‌درخشد رخ ماه تو به یاد آوردم
سر نورانی هجده قمرم مهدی جان

#سعید_خرازی

@religious_poems

شعر آیینی

21 Oct, 18:45


#۲۱۷۳
1403/7/30


غریب کرب‌وبلا لااقل زهیری داشت
کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست

همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر
ولی مزار حسن‌ها غریب بوده و هست

#محسن_حنیفی

@religious_poems

شعر آیینی

20 Oct, 19:24


#۲۱۷۲
1403/7/29


پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
پسری اشک‌فشان است به حال پدرش

پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش

حسن العسکری از زهر جفا می‌سوزد
حجة بن الحسن از غم شده گریان به برش

چار ساله پسری مانده و صدها دشمن
که خداوند نگه دارد و از هر خطرش

دشمن افکنده ز پا نخل امامت را باز
کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش

خانه‌اش را که عدو دست به غارت زده است
اتش ظلم برافروخته از بام و درش

آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز
غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش

#غلامرضا_سازگار

@religious_poems

شعر آیینی

19 Oct, 13:20


#۲۱۷۱
1403/7/28


با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانه میدان شهید شد

بیچاره آن کسی که به پیمان وفا نکرد
خوش‌بخت آن‌که بر سر پیمان شهید شد

تسبیح و عطر قمقمه آب پس کجاست؟
حدست درست با لب عطشان شهید شد

چند اسکناس پول زیادی نمی‌شود
اما کسی نگفت که ارزان شهید شد

آن کس که هم کتاب دعا هم تفنگ را
با هم به جبهه برد مسلمان شهید شد

بی‌عشق و بی‌حماسه و بی‌شوق و بی‌امید
بی‌جنگ و بی‌مبارزه نتوان شهید شد

من بی حسین ماندم و بل هم اضل شدم
او عاقبت بخیر شد انسان شهید شد

#مهدی_جهاندار

@religious_poems

شعر آیینی

18 Oct, 17:35


#۲۱۷۰
1403/7/27


در موقع سپرشدنش محسن
کامل نگشته بود تنش محسن

زهرا به خانه بود و سپر می‌شد
هر دفعه موقع زدنش محسن

یعنی برای فاطمه شد آن جا
هم که حسین هم حسنش محسن

اصلا برای حضرت زهرا گشت
اول شهید بی‌کفنش محسن

شش ماه بعد آمدنش اصغر
شش ماهه قبل از آمدنش محسن

گر بر تن حسین به غارت رفت
تن هم نزد به پیرهنش محسن

مرغ بهشت بود و در آخر هم
سکنی گزید در وطنش محسن

#مهدی_رحیمی

@religious_poems

شعر آیینی

17 Oct, 17:45


#۲۱۶۹
1403/7/26


آمَن هستیم کاش آمِن باشیم
در سایه فاطمیه ساکن باشیم

دیری‌ست عزادار حسین و حسنیم
تا سینه‌زنان داغ محسن باشیم

#میلاد_حسنی

@religious_poems

شعر آیینی

15 Oct, 19:18


#۲۱۶۸
1403/7/24


دو آرزو به دل مادری جوان مانده
کفن برای حسین و حرم برای حسن

#علی_مشهوری

@religious_poems

شعر آیینی

09 Oct, 19:25


#۲۱۶۷
1403/7/18


رفتند کربلا و مرا جا گذاشتند
روی دلم دوباره همه پا گذاشتند

تنها دلم به کرب‌وبلایی‌شدن خوش است
گیرم مرا ز قافله تنها گذاشتند

این بار هم ز قافله جا ماندم ای دریغ
خوبان چه شد به حال خودم واگذاشتند

دنبال آفتاب سر نیزه گم شدم
حالا دل مرا به تماشا گذاشتند

با دل مرا به کرب‌وبلا می‌برد حسین
سهم مرا به عهده مولا گذاشتند

حالا اگر لیاقت آن‌جا نداشتم
یک کربلا برای من این‌جا گذاشتند

آری مرا که خادم هیئت نوشته‌اند
دربست وقف زینب کبری گذاشتند

بر دیده ابر مقتل مولا چکیده است
بر سینه مهر حضرت زهرا گذاشتند

بر دل جمال حضرت مولا کشیده‌اند
بر جان وصال آل عبا را گذاشتند

آنان که می‌روند سوی هیئت حسین
انگار دل به جنّت اعلا گذاشتند

این ساده نیست دل حرم الله می‌شود
این را به دل در عالم بالا گذاشتند

هر کس که اهل چلّه‌نشینی کربلاست
یک اربعین در عالم معنا گذاشتند

می‌خواستم شهید ره کربلا شوم
این وعده را دوباره به فردا گذاشتند

#محمود_ژولیده

@religious_poems

شعر آیینی

05 Oct, 19:01


#۲۱۶۶
1403/7/14


کرده‌ام نذر که عمری ز غمت گریه کنم
آه از دل کشم و از المت گریه کنم

گر دل‌سوخته‌ای لطف به من کرده خدا
بهر آن است که سوزم ز غمت گریه کنم

گاه در ماتم تو بر سر و بر سینه زنم
گاه بنشینم و زیر علمت گریه کنم

منم آن سائل درمانده که با دست تهی
در دل شب به امید کرمت گریه کنم

به غبار حرم کرب‌وبلایت سوگند
دوست دارم که شبی در حرمت گریه کنم

کاش آیی دم مردن به سر بالینم
تا نهم صورت خود بر قدمت گریه کنم

همه شب گفت گدایت سر سجاده اشک
کی شود در حرم محترمت گریه کنم

#هاشم_وفایی

@religious_poems

شعر آیینی

30 Sep, 19:30


#۲۱۶۵
1403/7/9


بیا ببین دل غمگین بی‌شکیبا را
بیا و گرم کن از چهره‌ات شب ما را

من و جداشدن از کوی تو خدا نکند
که بی حرم چه کنم غصه‌های فردا را

خیال کرب‌بلایت مرا هوایی کرد
بگیر بال مرا تا ببینم آن‌جا را

به موج سینه‌زنانت قسم به نام تو ام
که برده گریه‌ ما آبروی دریا را

گدای هر شبم و کاسه‌گردم و ندهم
به یک نگاه کریمانه‌ات دو دنیا را

مرا ببر بچشم زیر پا مغیلان را
مرا ببر که ببینم به نیزه سرها را

خدا کند که بیایی شبی به روضه‌ ما
شنیده‌ام که به سر سر زدی کلیسا را

خوشا به پنجه راهب که شانه‌ات می‌زد
به آن که برد دل راهبان ترسا را

به پیر‌مرد غریبی که شست گیسویت
گرفت از سر و روی تو خاک صحرا را

خوشا به بزم عزاخانه‌اش که تا دم صبح
شنید پیش سرت روضه‌های زهرا را

چرا برید سرت را به روی دامن من
چرا نشاند به خون این دو چشم زیبا را

چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت؟
چگونه زخم ترک داده روی لب‌ها را؟

#حسن_لطفی

@religious_poems

شعر آیینی

29 Sep, 06:55


#۲۱۶۴
1403/7/8


شرابی تلخ دادی اربعین درد سرش با من
بگویی کاش هر دم جرعه‌های دیگرش با من

تو را با هر نسیم کربلا از دور می‌بویم
هوای پر زدن از سمت تو بال و پرش با من

#مجتبی_ربیع_نتاج

@religious_poems

شعر آیینی

27 Sep, 09:15


#۲۱۶۳
1403/7/6


ریسمان رستگاری تار گیسوی علی‌ست
چله تیر و کمان عشق ابروی علی‌ست

زاهد گمراه دور کعبه سنگی نگرد
کعبه عشاق عالم خال هندوی علی‌ست

#پوریا_محمدی

@religious_poems

شعر آیینی

26 Sep, 18:25


#۲۱۶۲
1403/7/5


دویدم دشت را شد از عبور من جنون پیدا
دو پلکی گریه کردم در فراغت گشت خون پیدا

تجرد حجمه دارد یا که ضعف تن نمی‌دانم
درون سینه‌ام این روزها هست از برون پیدا

کدامین درد را پیش تو پشت پرده بفروشم
تو ای نزد تو عالم از برون و از درون پیدا

سپاه جلوه‌ام هر قدر می‌شد تاختم بیرون
بیان خاموش نظر ساکت نفس مخفی جنون پیدا

سه سالی در لباس کودکان مخفی گذر کردم
شدم در کسوت پیران عشق تو کنون پیدا

چرا ویران نباشد خانه من که در آن مجلس
دهانت بود زیر چوب از پشت ستون پیدا

#محمد_سهرابی

@religious_poems

شعر آیینی

22 Sep, 19:41


#۲۱۶۱
1403/7/1


در عزای رقیه محزون
طبق رسم محرّم هر سال

شب سوم شب جنون من است
وسط روضه می‌روم از حال

راستی دختر سه ساله بگو
راز این گنبد سپید تو چیست؟

نکند رنگ گیسوان تو را
دیده باشد کسی زبانم لال؟

#شایان_مصلح

@religious_poems

شعر آیینی

21 Sep, 08:38


#۲۱۶۰
1403/6/31


صاحب حوض کوثر و آب بقا محمد است
آینه در آینه تکرار خدا محمد است

خدا هر آن‌چه بخشد از طفیلی وجود اوست
خالق بی چون و چرای ماسوا محمد است

علی روایتش کند اوّلنا محمد و
اوسطنا محمد و آخرنا محمد است

قبله به سوی مرتضی سجود می‌کند ولی
قبله به وقت هر نماز مرتضی محمد است

کعبه طواف می‌کند پای برهنه گرد او
صفای سنگ وا نهم سعی و صفا محمد است

تربت کربلا اگر شفا دهد به اذن اوست
راز شفای تربت خون خدا محمد است

اگر چه اژدها شود عصای موسای نبی
معجزه کار او بود ذکر عصا محمد است

اقامه نماز ما سوی مدینةالنبی‌ست
قبله‌نمای شیعیان در همه جا محمد است

تربت او مدینه و در همه جا حضور  اوست
مثل خداست ذات او نگو کجا محمد است

ظاهر لوح و قلم و کرسی و عرش جسم اوست
سرّ احد در دل اسرار دعا محمد است

میم میان اسم او تمام راز خلقت است
ذات درون ذات‌ها یقین نما محمد است

فرق میان عابد و شکوه معبود کجاست؟
تمایزش نقطه بود نقطه با محمد است

نبی و صدیق و ولی عاصی و فرزانه و مست
چشم امید همگان روز جزا محمد است

طبیب نوح و آدم و دوای موسی و مسیح
بخوان تو یا من اسمه چون که دوا محمد است

تو را رها نمی‌کند گر چه رهایش بکنی
رفیق روز بی‌کسی در دو سرا محمد است

#سجاد_احمدیان

@religious_poems

شعر آیینی

20 Sep, 16:20


#۲۱۵۹
1403/6/30


خبر آمد که ز معشوق خبر می‌آید
ره گشایید که یارم ز سفر می‌آید

کاش می‌شد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید پدر می‌آید

نه تو از عهده این سوخته برمی‌آیی
نه دگر موی سرم تا به کمر می‌آید

جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالباً درد به دنبال جگر می‌آید

راستی! گم شده سنجاق سرم دست تو نیست؟
سر که آشفته شود حوصله سر می‌آید

هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم‌عمامه از آن بهر تو در می‌آید

به کسی ربط ندارد که تو را می‌بوسم
که به جز من ز پس کار تو بر می‌آید؟

راستی! هیچ خبردار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر می‌آید

راستی! هست به یادت دم چادر گفتی
دختر من! به تو چادر چقدر می‌آید

سرمه‌ای را که تو از مکه خریدی بردند
جای آن لخته خونم ز بصر می‌آید

#محمد_سهرابی

@religious_poems

شعر آیینی

19 Sep, 18:32


#۲۱۵۸
1403/6/29


پا پس کشیده‌ایم و دم از جنگ می‌زنیم
از دور دشمنان تو را سنگ می‌زنیم

وقتی که نیستی غم‌مان نیست بیخودی
حرف از غم فراق و دل تنگ می‌زنیم

ما وقت حرف پشت تو با سر دویده‌ایم
اما همیشه وقت عمل لنگ می‌زنیم

یک عمر گریه ندبه دعا اهل کوفه‌ایم
روز ظهور ما به تو نیرنگ می‌زنیم

#شایان_مصلح

@religious_poems

شعر آیینی

17 Sep, 20:09


#۲۱۵۷
1403/6/27


جرمم آن‌جا که لنگر اندازد
گردش از چرخ اخگر اندازد

با چنین جرم خوش‌دلم که خدای
کار محشر به حیدر اندازد

یا علی گر به حشر قنبر تو
کبر را سایه بر سر اندازد

جای دارد که ابر رحمت تو
سایه بر اهل محشر اندازد

این نه وصف تو شد که می‌گویم
در ز افلاک برتر اندازد

قنبرت را همی سزد به خدای
طرح افلاک دیگر اندازد

#ناشناس

@religious_poems

شعر آیینی

15 Sep, 08:53


#۲۱۵۶
1403/6/25


برائت را بخر لعن عمر کن
نماز شب سحر لعن عمر کن

به روی دامن مادر بنه سر
به همراه پدر لعن عمر کن

درون روضه زهرای اطهر
چو می‌سوزد جگر لعن عمر کن

به تعداد تمام ریگ صحرا
به جای هر بشر لعن عمر کن

ندارد گر ثمر سیر و سلوکت
چو می‌خواهی ثمر لعن عمر کن

به هر جا روضه عباس و مشک است
به یاد آن قمر لعن عمر کن

درون جنّتم رفتی کمی بغض
به همراهت ببر لعن عمر کن

به فرزندت وصیت کن دم مرگ
دمادم ای پسر لعن عمر کن

نصیحت کن به هر آشفته‌دل که
شود کامت شکر لعن عمر کن

#سجاد_احمدیان

@religious_poems

شعر آیینی

13 Sep, 19:34


#۲۱۵۵
1403/6/23


رفتم غبار مرقد مولا علی شوم
گفتند قبل تو مه و خورشید در صف‌اند

#نوید_افتاده

@religious_poems

شعر آیینی

12 Sep, 07:15


#۲۱۵۴
1403/6/22


مثل دشتی که ترک خورده و عطشان باشد
از خراسان طلب بارش باران داریم

از سر کفر نگفتیم: شفا دست شماست
ما به دستان شفابخش تو ایمان داریم

یک نجف قسمت ما کن به خدا یک عمر است
غصه جامعه‌خواندن دم ایوان داریم

شک ندارم که پس از مرگ ملائک گویند:
از دل مقبره برخیز که مهمان داریم

ما سراسیمه بپرسیم که آن مهمان کیست؟
و بگویند که مهمان ز خراسان داریم

در بهشت ابدی حبّ وطن چون داریم
خانه‌ای پیش ولی نعمت ایران داریم

#مهدی_وزیری

@religious_poems

1,208

subscribers

8

photos

18

videos