1403/12/17
نه اين كه بهر دفاع تو جان نمانده مرا
برای دادن جان هم توان نمانده مرا
نفسكشيدن من نيست غير جانكندن
ببخش جان جهانم كه جان نمانده مرا
فقط نه درد سر من شده است درد سرم
ز درد پهلو و بازو امان نمانده مرا
رها نكردم علیجان تو را در آن كوچه
اگر چه بر اثرش استخوان نمانده مرا
خودم در آينه خود را به جا نياوردم
چنان زدند كه از من نشان نمانده مرا
بيا یکی دو نفس بر حسين گريه كنيم
كه بيش از اين دو نفس هم زمان نمانده مرا
#محسن_عربخالقی
@religious_poems