This world is so cruel for us So Maybe in another life...
http://t.me/HidenChat_Bot?start=6760259282
پینترستیا|pinterestia
22 Oct, 20:46
روزی که بفهمی تو برای ادامه دادن به زندگی و حال خوبت به هیچ بنی بشری محتاج نیستی، اونوقت نه خیلی از تصمیمات غلط رو میگیری، نه اینهمه برای موندن آدمها تقلا میکنی، نه اینقدر از خودت دور و ناامیدی، نه زندگی برات اینقدر سخته. تو فقط نیاز داری که باور کنی خودت برای خودت کافیعی.
الان دقیقا تو اون سکانس از The Gray گیر کردم که رو به آسمون میگه: یکاری بکن، بیا بهم ثابت کن که هستی، یه چیز واقعی نشونم بده من الان لازم دارم نه بعدا! نشونم بده.. منم تا وقتی که زنده ام بهت ایمان میارم، قسم میخورم.
روزی که بفهمی تو برای ادامه دادن به زندگی و حال خوبت به هیچ بنی بشری محتاج نیستی، اونوقت نه خیلی از تصمیمات غلط رو میگیری، نه اینهمه برای موندن آدمها تقلا میکنی، نه اینقدر از خودت دور و ناامیدی، نه زندگی برات اینقدر سخته. تو فقط نیاز داری که باور کنی خودت برای خودت کافیعی.
"Schizoid" اسکیزوئید، صفتی انگلیسی، به معنای انزوا، اهمیت ندادن به دیگران، نداشتن دوست، بی احساس نسبت به همه چیز. یک اختلال شخصیتی است که با عدم علاقه به برقراری روابط اجتماعی، گرایش به یک زندگی انفرادی، پنهان کاری و رازپوشی، سردی عاطفی، جداشدگی و بیتفاوتی مشخص می شود. افراد مبتلا ممکن است نتوانند دلبستگی های صمیمانه ای با دیگران برقرار کنند و در عین حال دارای یک دنیای فانتزی بامحتوا و جزئیات کامل اما منحصراً درونی هستند.
برای کامل کردن خودت به ادما تکیه نکنین ادما موندنی نیستن اگه هم باشن به اونا هم حق بدین که دارن تو این دنیای بزرگ جایگاهی برای ماندن و مرهمی برای زخم هاشون پیدا میکنن خودتون پناه خودتون باشین خودتون خودتونو کامل کنین
امروز خیلی خیلی فکر کردم ولی تا حالا اینطور عمیق و ..... نبود میدونین هم به خودم افتخار کردم که چقدر قویم و هم خیلی ناراحت شدم که از بچهگی مسئولیتهای بزرگی داشتم میدونین دارم فک میکنم به کسایی که اجازه دادم ناراحتم کنن یا کسایی که مثلا حالا بهم ضربه زدن و من اجازه دوباره دادم بهشون یجوری کمبود داشتم کمبودی که از بچگی داشتم.... اون کمبود اونقدر عمیق بود با همین افراد میخواستم پرشون کنم ولی هر بار ضربه روی ضربه ولی اینم ترمیمش کردم، خیلی سخت بود ولی شد حالا نقطه قوتم اینه که این موضوع باعث شد خیلی قوی و قوی باشم اون سختی و کمبود بچگی اینی که هستمو ساخت اولین باره که میخوام اینو بگم که: که قربون خودم برم که با وجود این همه زخم اینقدر مهربون و قوی مونده🤍
"به شئ، اتفاق، کلمه یا فردی گفته میشود که زیبا اما غیر قابل لمس است یا به اصطلاح، دست نیافتنی است. مانند تصویر گل در آیینه، انعکاس ماه روی آب یا احساسی که با کلمات قابل توصیف نیست."
روزگار نکبتی شده، آنقدر که آدم دلش میخواهد مدام به خاطرههاش چنگ بیندازد و آنجاها دنبال چیزی بگردد. یاد بچگیها و سایه بعدازظهر و توتهای کال روی آجر فرش، و صدای نامفهوم دورهگردها، انگار خواب بوده و حسرتش حالا به بزرگی یک حشره چسبنده روی سینه آدم میمانَد. یاد پنجرهای که باد مدام بازش میکرد، یاد اسکناسهای کوچولو، یاد پدربزرگی که معلوم نشد کی مرد...