Passenger | مُسافر @passenger_77 Channel on Telegram

Passenger | مُسافر

@passenger_77


ممکن است در آغاز سفر شما حرفی برای گفتن نداشته باشید، اما سفر در پایان، از شما یک نویسنده می‌سازد.(ابن بطوطه)

اولین پست کانال:
https://t.me/Passenger_77/3

کانال واتساپ:
https://whatsapp.com/channel/0029VawjHCN8kyyRR7qxnB1R

Passenger | مُسافر (Arabic)

هل تحب السفر واكتشاف العالم من خلال عيون المسافرين؟ إذاً، قناة "Passenger | مُسافر" هي المكان المناسب لك! تعتبر هذه القناة واحدة من أكثر القنوات تميزًا على تليجرام حيث يشارك المُسافرون تجاربهم ومغامراتهم من جميع أنحاء العالم

مهمتنا في "Passenger | مُسافر" هي جلب جمال السفر إلى شاشتك، سواء كنت تحلم بزيارة مدينة معينة أو ترغب في استكشاف عادات وتقاليد جديدة، هنا ستجد كل ما تبحث عنه. بالإضافة إلى ذلك، يمكن لأعضاء القناة طرح الأسئلة وتبادل النصائح والتوجيهات مع باقي المشتركين، مما يجعل تجربة المشاركة أكثر إثراءً وتواصلًا

اشترك الآن في قناة "Passenger | مُسافر" لتكون جزءًا من عائلة المسافرين، واستعد لرحلة لا مثيل لها إلى عوالم جديدة ومثيرة!

Passenger | مُسافر

05 Jan, 17:46


سواد از طریق خواندن بدست نمی‌آید، بلکه بر اثر اندیشیدن به آنچه مطالعه کرده‌ایم حاصل می‌شود.

Passenger | مُسافر

05 Jan, 17:23


#استوری

Passenger | مُسافر

05 Jan, 13:14


⭕️ امروز با یک پست اینستاگرامی دین خود را می‌فروشیم. آیا ما مانند پیشینیان خود هستیم؟

⭕️ آیا همانند آنان تحقیق و پژوهش می‌کنیم؟

این ویدیو را تا آخر ببینید و منتشر کنید

@edrismohammadi2

Passenger | مُسافر

05 Jan, 03:07


یه زمانی هم بود دانشمندان و علما، به عنوان چهره‌های محبوب و سلبریتی‌های جامعه شناخته می‌شدند...


#تفکرات

Passenger | مُسافر

04 Jan, 15:26


برعکسش هم هست:

یکی از حس‌های بدی که آدم می‌تواند تجربه کند، این است که سر جلسه امتحان، تیک گزینه‌ی درست سوالی را زده باشی، پاکش کنی و گزینه‌ی غلط را تیک بزنی!!😑

بعد امتحان، حسرت عجیبی دارد!😑😂


#دانشگاه

Passenger | مُسافر

04 Jan, 09:51


کتاب زندگى‌ات را تنها به روى اندکى باز کن!
چون در این دنیا فقط اندکى هستند که درک فصل‌ها برایشان اهمیت دارد، مابقى فقط کنجکاو هستند که بدانند...


#روزنوشت

Passenger | مُسافر

04 Jan, 03:04


یکی از حس‌های خوبی که آدم می‌تواند تجربه کند، این‌ جمله‌ است:

«مرسوله جهت توزیع تحویل نامه‌رسان داده شده است.»

Passenger | مُسافر

03 Jan, 18:19


پ.ن: نسخهGPT-4o استفاده رایگان هم داره اما به شکلی خیلی محدود و در حد سه تا چهار درخواست.

Passenger | مُسافر

03 Jan, 14:06


کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمند مغروری به او رسید و با تکبر گفت: «بکار، که از تو کاشتن است و از ما خوردن!»

کشاورز نگاهی به او انداخت و گفت:
«دارم یونجه می‌کارم...!»


#داستان #طنز

Passenger | مُسافر

03 Jan, 07:56


کانال دانشگاه به جای پیگیری وضعیت شام و ناهار بدی که به بچه‌ها میدن، اینفوگرافیک «اگر به درون سیاره مشتری سقوط کنیم، چه می‌شود» رو تو کانال گذاشته!!

انگار سر راهمونه، هر از گاهی تو سیاره مشتری می‌زنیم بغل یه چای زعفرونی بخوریم. منتها باید حواسمون باشه که سقوط نکنیم، چون فقط گازه!

حقا که مشت نمونه‌ی خرواره... :/


#دانشگاه

Passenger | مُسافر

02 Jan, 08:23


گاه با خودم می‌اندیشم، دنیا محل شگفتی است.

لذت دستاوردها، از آنِ دیگران است و رنجِ از دست داده‌ها، جاودان با ما می‌ماند.

دنیا را ترک می‌کنیم و آنچه حاصل تلاشمان بوده، برای دیگران می‌ماند، اما زخم شکست‌ها و از دست‌دادن‌ها، بر روح ما جاودانه می‌شود...

آنچه یکی را برتر و دیگری را پست‌تر می‌کند، میزان «دستاوردها» نیست، بلکه جنس «از دست‌داده‌ها» است.

یکی پول از دست داده، یکی عشق، یکی شهرت و دیگری شهوت.

وای بر من، اگر آن روز،
«باورهایم» را از دست داده باشم...


محمدرضا شعبانعلی

#منقول #تلنگر

Passenger | مُسافر

02 Jan, 08:15


باد شعله شمع را خاموش می‌کند، اما آتش را شعله‌ور می‌سازد.

Passenger | مُسافر

02 Jan, 07:46


«زندگی خصوصی همیشه برنده‌ست.»


#روزنوشت

Passenger | مُسافر

01 Jan, 16:07


Passenger | مُسافر pinned «یکی از هم‌اتاقی‌هایم با نام مستعار «سمیر» برای همیشه از خوابگاه رفت. دیشب رسید. قبل از آن دوست مشترک‌مان با نام‌ مستعار «احسان» که او هم هم‌اتاقی‌مان است، آمد. گرسنه بودیم و شام هم نخوردیم. منتظر سمیر بودیم. رفتم از اتاق سرپرستی شامم را بگیرم. کمی در سرما…»

Passenger | مُسافر

01 Jan, 16:04


هنگامی که خداوند جبران می‌کند،
قلب سختی‌هایی که کشیده را یادش می‌رود.


#دلنوشته

Passenger | مُسافر

01 Jan, 13:12


یکی از هم‌اتاقی‌هایم با نام مستعار «سمیر» برای همیشه از خوابگاه رفت. دیشب رسید. قبل از آن دوست مشترک‌مان با نام‌ مستعار «احسان» که او هم هم‌اتاقی‌مان است، آمد. گرسنه بودیم و شام هم نخوردیم. منتظر سمیر بودیم.

رفتم از اتاق سرپرستی شامم را بگیرم. کمی در سرما منتظر ماندم که نوبتم شود. سمیر آمد و سلام و احوال‌پرسی کردیم. شام را مهمان سمیر شدیم. پس از خوردن شام، به جمع کردن وسایلش که طی این ۷ سال جمع کرده بود، مشغول شدیم.

احسان حسابی سرگرم ادیت و اصلاح پایان‌نامه و کارهایش بود. او هم مدتی دیگر، ان‌شاءالله فارغ‌التحصیل می‌شود. ساعت حوالی 1 شب، وسایل همگی تکمیل و بسته‌بندی شده آماده بودند. حس عجیبی داشتم. همگی حس عجیبی داشتیم.

راستش را بخواهید ناراحت بودم. از رفتنش و این که به عنوان هم‌اتاقی دیگر این‌جا نخواهد بود؛ اما همچنان احساسات عجیبی داشتیم. پس از ۷ سالِ آزگار، بار و بندیلش را باید جمع می‌کرد و به جای دیگری کوچ می‌کرد. ساعت از نصف شب گذشته بود و ۱:۳۰ بامداد را نشان می‌داد.

با احسان حرف می‌زدم. پس از کمی حرف زدن، گفتم: «تهش همین است. یک روز آمده‌ای، یک روز هم باید بروی. بخواهی هم نمی‌توانی بمانی. سمیر پس از فارغ التحصیلی باید با دانشگاه تسویه حساب می‌کرد که کرد. الآن به اجبار باید برود. شاید هم خودش دلش می‌خواهد اما در هرصورت باید برود.

چند سال دیگر، کسی نمی‌داند که چه کسانی ساکنین این اتاق بوده‌اند. صداهایمان، احساساتمان و ماجراهایمان در آجر به آجر این اتاق می‌مانند؛ اما به‌هرحال، کسی یادش نمی‌آید تو این‌جا بوده‌ای! تنها مدارک بایگانی دانشگاه و خوابگاه ثابت می‌کند که تو این‌جا سکنا گزیده‌ای.»

ادامه دادم: «قصه‌ی ما در این خوابگاه و اتاق، شباهت بسیار عجیب و تنگاتنگی با قصه‌ی ما در این دنیا دارد! روزی که به دنیا آمدیم، مقرر شده که دقیقا چه زمانی از این دنیا رخت سفر بسته و راهی دیار جاوید می‌شویم.

در حال که این دنیا همانند این خوابگاه می‌ماند. هر قدر هم این‌جا باشی، باز هم مهمانی! باز هم این‌جا غریبی و زمانی قلب آدم آرام می‌گیرد که به وطن خودش برگردد. هیچ‌کس یادش نمی‌آید ده سال پیش، چه کسانی در این اتاق بوده‌اند، در حالی که کلی ماجرا داشته‌اند.

می‌دانی، آدم خودش از خودش چیزی ندارد. جایی خواندم نوشته بود: «تو مالک چیزی نیستی، فقط الآن نوبتش به تو رسیده. پس از تو، کس دیگری صاحب دارایی‌ات، حالا هر چه که باشد، می‌شود.» حرف دقیقی است.

روزی که این خانه موقت را ترک می‌کنیم، پس از سالیان دراز، یک روز آخرین کسی که تو را می‌شناخت می‌میرد و تو فراموش می‌شوی به نحوی که انگار هیچ‌وقت وجود نداشته‌ای! از ما در این دنیا چه‌ می‌ماند غیر از خاطراتی که به شکل خوب یا بد در ذهن دیگران ساخته‌ایم؟!

واقعیتش بسیار غریبانه است؛ اما برای انسان مسلمان و مؤمن، این امید هست که در بهشت جاودان، با خانواده و عزیزان و دوستان نزدیکش جمع شود. سخنان زیادی در دل دارم و نمی‌توانم خیلی‌ از آن‌ها را حتی به زبان بیاورم. چیزی نیستند که پیش کسی بگویی.

کلمات هم که حق مطلب را ادا نمی‌کنند. آدمی بیشتر آن چه که می‌گوید را احساس می‌کند. نمی‌شود و نمی‌توان بیان کرد. الله تعالی این دوست‌مان و همگی ما را در همه مراحل زندگی، عاقبت به خیر گرداند. آمین.


خیلی مخلصیم🌹


#خاطرات #دلنوشته #دانشگاه

Passenger | مُسافر

31 Dec, 12:51


برای یک کشتی‌ که نمی‌داند به کدام بندر می‌رود، باد موافق معنا ندارد...!


#روزنوشت

Passenger | مُسافر

31 Dec, 09:06


دغدغه‌های منفی را به نیروهای انگیزه‌بخش مثبت مبدل سازید!

از جمله‌ی الطاف و نعمت‌های بزرگ الهی است که دغدغه‌ها و احساس‌های منفی را به نیروهای محرک مثبت مبدل سازید:

1. به جای درد و رنج کشیدن بی‌نتیجه از وضعیت نابسامان مسلمانان، برای بیداری از غفلت و جست‌وجوی راه نجات با بردباری و پشتیکار همیشگی تلاش ورزید؛ چرا که شیطان‌های انسی و جنی در تلاش اند تا غم و اندوه‌ باعث سستی و ناامیدی شما شود و در دین خود متردد شوید.

2. به جای ترس از ستمگران، به الله پناه ببرید و رابطه‌‌ی خویش را با الله درست کنید تا به همراهی و هم‌یاری او تعالی به خود، اعتماد و یقین پیدا کنید؛ چون ستمگران می‌خواهند ترس از آنان ابزار فشاری باشد بر شما تا در برابر آنان تسلیم شوید و از آنان در نافرمانی‌ خدا، فرمان برید.

3. به جای اندیشیدن افسردگی‌آور در باره‌ی مرگ و قبر، با روحیه‌ی شاد و سینه‌ی فراخ و دل بیدار برای آبادی خانه‌ی قبر خویش که روزی در آن منتقل می‌‎شوید همت کنید تا به باغی از باغ‌های بهشت تبدیل شود. در حالی که گروهی از مردم تصور می‌کنند دین طوری از ما خواسته است به مرگ و قبر بی‌اندیشیم که زندگی را به کام ما تلخ می‌سازد و سایه‌ی غم را برای همیشه بر سر ما می‌گستراند.

4. به جای افسوس خوردن بر فرصت‌هایی از دست‌رفته و ابراز پشیمانی بی‌تحرک، با جدیت برای استفاده از بقیه‌ی عمر خویش تلاش کنید تا پشیمانی به شکست روحی، احساس درماندگی و حسادت‌ شما به کسانی که از شما سبقت گرفتند، نینجامد.

دین ما، دین مثبت‌گرایی ‌است؛ دین پیامبر گرامی ما –ﷺ- که فرمود: «احْرِصْ عَلَى مَا يَنْفَعُكَ، وَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلَا تَعْجِزْ، وَإِنْ أَصَابَكَ شَيْءٌ فَلَا تَقُلْ : لَوْ أَنِّي فَعَلْتُ كَانَ كَذَا وَكَذَا. وَلَكِنْ قُلْ : قَدَرُ اللَّهِ وَمَا شَاءَ فَعَلَ. فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّيْطَانِ/به انجام آن‌چه به سود توست سخت بکوش و از الله یاری بخواه و احساس ناتوانی مکن، و اگر مصیبتی دامنت را گرفت، نگو: اگر (غیر از این) می‌کردم، چنین و چنان می‌شد. فقط بگو: تقدیر الله چنین بود؛ چرا که کلمه‌ی «اگر» دروازه‌ی فعالیت شیطان را باز و زمینه‌ی کار شیطانی را فراهم می‌کند».

بلی، کلمه‌ی «اگر» دست شیطان را باز می‌گذارد و دروازه‌ی پشیمانی‌های منفی، ناامیدی، درماندگی، شبهات و تردید‌ در رحمت الله متعال را بر شما می‌گشاید. از الله یاری بخواهید و احساس درماندگی و ناتوانی نکنید و دغدغه‌های بی‌ثمر و پیش‌آمدهای منفی را به فرصت‌هایی برای ایجاد نیروی انگیزه‌بخش مثبت در خود تبدیل کنید.

- کتاب بشائر (ص 21و 22)

• دکتر ایاد قنیبی | ترجمه: صفی الله پایا


#تفکرات #تلنگر #تذکر

Passenger | مُسافر

30 Dec, 16:35


آن روزها که در تلگرام هنوز بخشی به نام "پیام‌‌های ذخیره شده" راه نیفتاده بود، برای اینکه بتوانم پست‌هایی که دوستشان دارم را ذخیره کنم، کانالی زده بودم با یک نفر عضویت!

قضیه به سال ۱۳۹۵ برمی‌گردد. آن زمان، فضای تلگرام عجیب بود(البته از دید کسی که سال ۱۴۰۳ به آن موقع نگاه می‌کند). چیزی که بسیار برایم عجیب‌تر است، این است که چه پست‌هایی در آن جا ذخیره کرده بودم!

همین چند روز پیش، اتفاقی گذرم به آن جا خورد. به حدی مطالب قاطی‌پاتی بودند و به قول معروف، "از هر دری سخنی" ذخیره کرده بودم که تعجب کردم. پست‌هایی که می‌دیدم برای سال ۱۳۹۶ به پایین‌تر و بیشترشان(نه همه!) چرت و پرت محض، مطالب انگیزشی و روانشناسی زرد بودند!

جالب این‌جاست که حرف‌های شعارگونه در آن زیاد بود. «اینجوری باش تا اونجوری باشی. اگر مردی، در بیابان به بادیه‌نشیان ریگ بفروش! قوانین من‌درآوردی و مزخرفی که در کانال‌ها رواج داشت و من فکر می‌کردم خیلی خفن هستند.»

دو دبه اسید لازم بود تا این سم‌ها را خنثی کند!! به خودم می‌گفتم خدایا این‌ها دیگر چه هستند؟! راستش، به حماقت و توهم آن روزهایم می‌خندیدم. بعضی‌هایشان را از بس غیرقابل تحمل بودند، پاک کردم. فکر می‌کردم هر که در فضای مجازی چیزی می‌نویسد، حتما علامه است و چیزی بارش هست.

شب موقع خواب، به این فکر می‌کردم که اگر آن موقع درک و فهم الآنم را داشتم چه می‌شد؟ سپس به آینده‌ی تخیلیِ خودساخته‌ای که اگر عقل الآنم را داشتم، نگاه می‌کردم. فکر می‌کنم در درون هر یک از ما، مجموعه‌ای از «چه می‌شد اگر...»هاییم!

اما چیزی که من خوب یادش گرفته باشم این است که بیخیال این حرف‌ها شوم؛ زندگی‌ام را سراسر در متنِ مصلحت الله تعالی قرار دهم. به این حسن ظنّ رسیده‌ام که الله تعالی بهترین‌ها را برایم می‌چیند.

چیزی که آن روزها نداشتم و الآن دارم، همین زندگی در متنِ باور و ایمان قلبی‌ام به این که پروردگاری دارم از هر کسی و هر چیزی برایم دلسوز‌تر است! حتی اگر بادها مخالف باشند و اوضاع بر وفق مراد نباشد. بدون اغراق می‌گویم: مزد این حسن ظن را هم همواره گرفته‌ام.

شاید خیلی خوب است که خودم برای خودم نمونه‌ی حی و زنده‌ای هستم! این‌گونه، به یقین رسیده‌ام که دعا می‌‌کنی و اتفاق می‌افتد. از راهی هم به تو می‌دهد که فکرش را نمی‌کنی. یکهو به خودت می‌آیی و می‌بینی لحظه‌هایی که آرزویش داشتی را زندگی می‌کنی!


خیلی مخلصیم❤️

#روزنوشت #خاطرات #دلنوشته

Passenger | مُسافر

29 Dec, 14:00


می‌گفت: «هر چیز که تو را آشفته کند، تو همان اندازه‌ای.»


#منقول #تلنگر

Passenger | مُسافر

29 Dec, 08:04


ادامه...

❇️ ۱- ساعت خاموشی!
اولین راه برای همراه کردن خودمان با کتاب، این است که یک ساعت در روزمان را خالی کنیم، نت را خاموش کنیم و با خودمان خلوت کنیم. حتی اگر نمی‌توانیم کتاب بخوانیم یا کتاب مناسبی دم دست نداریم، با خودمان کاملا تنها باشیم.

❇️ ۲- کتاب مناسب
کشتی‌گیری که سال‌ها از تشک دور بوده است اگر بخواهد به عرصه بازگردد آیا مستقیما به رده‌ی قهرمانی باز می‌گردد یا از تمرینات ابتدایی شروع می کند؟ مشخصا از تمرینات اولیه شروع می‌کند.

در ابتدای مطالعه، سراغ کتب سنگین و حجیم و دشوار نرویم. کتب بسیار خوبی هستند که همان مسائل مهم را در حجم کمتر و با زبان ساده‌تر بیان می کنند، سراغ آن‌ها برویم.

❇️ ۳- روزی پنج صفحه
کافی‌ست از کتاب مناسب‌مان و در ساعت خاموشی، تنها روزی پنج صفحه مطالعه کنیم! اما باید به این عهد وفادار بمانیم و اینگونه نشود که یک روز 80صفحه بخوانیم و بعد یک ماه هیچ نخوانیم.

❇️ ۴- جریده یادمان نرود
هنوز هم روزنامه‌های کاغذی یا مجلات، بهترین وسیله برای روشن کردن موتور مطالعه‌مان هستند. از آن‌ها غافل نشویم. چون در حجم محدود ناچاراند بهترین و بیشترین محتوا را قرار دهند.

مثلا می‌توانیم هفته‌ای یک شماره از یک روزنامه یا مجله را بخریم و در طول هفته، همه‌ی مطالبش را (حتی اگر کهنه شده باشند) بخوانیم.

❇️ ۵- تخیل بیدار
رسانه‌های سطحی و زندگی سطحی، ما را در سطح نگه می‌دارند و اجازه فرو رفتن در زندگی عمیق و خوداندیشانه را از ما می‌گیرند. حتما در آن "ساعت خاموشی" به تخیلات‌مان باید بها بدهیم نگذاریم این چشمه‌ها خشک شوند.

سراغ رمان‌های فانتزی برویم. خجالت ندارد؛ سراغ رمان‌های کودکان برویم، سراغ انیمیشن‌های کودکانه برویم آن‌ها جرقه‌های اولیه را روشن می‌کنند.


پایان


#کتاب #مطالعه #خواندن #داستان

Passenger | مُسافر

28 Dec, 18:48


چرا نمی‌توانیم مطالعه کنیم؟ و چند راهکار!

✴️این روزها و مخصوصا پس از خرید کتابی که در یکی دو روز گذشته انجام دادیم، به این فکر می‌کنیم که چرا "حوصله"ی مطالعه نداریم. هر کتاب را پس از ده صفحه مطالعه می‌بندیم و کنار می‌گذاریم و کتابخانه‌مان پر از کتبی‌ست که نیمه خوانده یا نخوانده مانده‌اند؟!

✴️این یک ننگ و انگ نیست که کسی بخواهد خودش را از آن مبرا کند. این یک اتفاق همه‌گیر است. همه ما به آن مبتلاییم و مقصر هم نیستیم. هزار عامل برای این وضعیت می‌توان بر شمرد که من بنا دارم تنها به یکی دو عامل دم دستی اشاره کنم و یکی دو راهکار عملی و رفتاری برای خروج از این وضعیت پیشنهاد بدهم. همین!

✳️ اول: چرا؟
چرا نمی‌توانیم کتب را تمام کنیم؟ چرا زود رهایشان می‌کنیم؟ چرا پس از چند صفحه، دلمان را می‌زنند؟ چرا حوصله‌مان سر می‌رود؟

✳️ دوم: چون!
چون ما همگی به نوعی بیش‌فعالی درونی دچار شده‌ایم! کودکان بیش‌فعال را دیده‌اید؟ ذهن ما به وضعیت آنان دچار است. همه در یک توافق درونی با خودمان عهد کرده‌ایم که به هر نوشته تنها چند ثانیه وقت بدهیم تا ما را درگیر خودش کند و اگر اینطور نشود، کنارش می‌گذاریم.

"همه ما به متن‌های مجازی کوتاه توجه می‌کنیم" چون سریعا نتیجه را به ما اطلاع می‌دهند و سریعا تحت تاثیرمان قرار می‌دهند و این، ذهن ما را «معتاد» کرده است! «معتاد سرعت!»

یعنی همه چیز در ذهن ما سریع‌تر از حد نیاز رخ می‌دهد و یکی از اولین نتایجش این است که نمی‌توانیم یک کتاب 300صفحه‌ای را بخوانیم و در نهایت حوصله‌مان سر می‌رود.

✳️ سوم: چکار کنیم حالا؟
چند راهکار ساده برای تمرین و تطبیق دادن ذهن‌مان وجود دارد.
پیش از ارائه راهکارها، باید به شمایی که این متن را مطالعه می‌کنید یا اخیرا کتابی خریده‌اید تبریک بگویم!

چون شما بخش زیادی از راه را رفته‌اید و شما به توهم بی‌نیازی از دانش مبتلا نیستید. شما خود را محتاج به دانستن بیشتر می‌دانید و این یعنی از بخش عمده‌ای از جامعه، پیش‌تر هستید.


خب! حالا چه کنیم؟


ان‌شاءالله ادامه دارد...


#مسافر #کتاب #مطالعه

Passenger | مُسافر

28 Dec, 12:08


می‌گفت: «در طوفان زندگی، باخدا بودن خیلی بهتر از ناخدا بودن است...»

#منقول #تذکر

Passenger | مُسافر

28 Dec, 09:29


«چرا نمی‌توانیم مطالعه کنیم؟ و چند راهکار!»

✍🏻ان‌شاءالله به زودی...

Passenger | مُسافر

28 Dec, 02:53


https://t.me/medadwpakkon/1253

تشکر از کانال «مداد، پاکُّن» بابت شفاف‌سازیشان البته که هدف از متن چیز دیگری بود.

Passenger | مُسافر

27 Dec, 21:47


شکست بعد از تلاش یک چیز است، اما شکست بعد از اینکه متوجه شوی قواعد بازی را از ابتدا اشتباه متوجه شدی بودی، چیزی دیگر...!


#روزنوشت

Passenger | مُسافر

27 Dec, 20:37


برایم هنوز گنگ است که چرا انسان میل عجیبی به امیدواری دارد؟ چیزی نیست که به ملیت یا قومیت یا نژاد یا رنگ پوست یا هرچیزی ربط داشته باشد. به هر جایی بروی و درمورد امید صحبت کنی، به مراتب تاثیرش بیشتر از توصیف وضعیت وخیم واقعی است.

#روزنوشت