اشعاراستاد سازگار

@ostadsazegar


صفحه نشر اشعار استاد
حاج غلامرضاسازگار(میثم)

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 21:18


ای جان جهان امام باقر
وی قبله جان امام باقر
وی کهف امان امام باقر
وی فوق بیان امام باقر
وی نور عیان امام باقر

مولای زمان امام باقر

تو باقر علم کبریایی
تو اینه خدا نمایی
تو قبله جان انبیایی
حق است که حجت خدایی
ما یکسره درد و تو دوایی

ما جسم و تو جان امام باقر

تو مظهر رب العالمینی
تو هستی زین العابدینی
عیسی مسیح افرینی
سر تا قدم ایت مبینی
سلطان جهان امام دینی

در کون و مکان امام باقر

ای دوستی تو اعتبارم
من ارزوی مدینه دارم
تا روی به درگه تو ارم
تا چهره به تربتت گذارم
شاید به بقیع جان سپارم

با اشک روان امام باقر

ای قله عرش خاک پایت
ای جان جهانیان فدایت
گلواژه وحی در صدایت
تو پادشهی و ما گدایت
چشم همه بر دره سرایت

از پیر و جوان امام باقر

افسوس که حرمتت دریدند
بعد از نبی از شما بریدند
در شام غریبی تو دیدند
ننگ ابدی به خود خریدند
بر قتل تو نقشه ها کشیدند

پنهان و عیان امام باقر

بودی ز حقوق خویش محروم
تا شد جگرت به زهر مسموم
با یاد تو ای امام مظلوم
گردید قلوب شیعه مغموم
از قبر غریب توست معلوم

صد رنج نهان امام باقر

گریه به عزای تو ثواب است
دل ها ز مصیبتت کباب است
قبر تو میان افتاب است
از کینه دشمنان خراب است
این حرمت ال بوتراب است

کی بود گمان امام باقر

تو جور و جفای شام دیدی
خاکستر و سنگ و بام دیدی
بر نیزه سر امام دیدی
خوشحالی خاص و عام دیدی
بیداد و ستم مدام دیدی

از خورد کلان امام باقر

ای وصف تو بار نخل میثم
وی خاک رهت به زخم مرحم
وی ریزه خور عطات ادم
وی لطف و کرامتت مُسَلَّم
در حشر ز اتش جهنم

ما را برهان امام باقر

#شهادت_امام_باقر_علیه_السلام
#استاد_غلامرضا_سازگار

@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 20:57


@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 20:57


دامن آلوده و بار گناه آورده ام
گر چه آهي در بساطم نيست آه آورده ام

هر که بودم هر که هستم با کسي مربوط نيست
بر امام مهربان خود پناه آورده ام

هر که آرد تحفه اي در محضر مولاي خود
من دو دست خالي و کوه گناه آورده ام

در کرم شه را گدا بايد گدا را نيز شاه
من گدا دست گدايي سوي شاه آورده ام

بر کبوترهاي صحنت هديه ي ناقابلي است
گندم اشکي که در اين بارگاه آورده ام

ناله ام در سينه، اشگم در بصر، سوزم به دل
نامه اي چون دود آه خود سياه آورده ام

ني عجل با کوه عصيان عفو، نازم را کشد
رو به سوي مظهر عفو اله آورده ام

ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند
قطره اي بودم به اين دريا پناه آورده ام

گر چه هستم قطره اي ناچيز، يک درياي اشک
هديه بر مولاي خود روحي فداه آورده ام

هر فقيري هست دست خاليش سرمايه اش
من فقيرم دست خالي را گواه آورده ام

«ميثما» مولا اگر پُرسد چه آوردي بگو
سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام

#زیارتی_مخصوصه_امام_رئوف
#السلطان_ابالحسن

@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 20:57


#دامن_آلوده_و_بار_گناه_آورده_ام
#زیارتی_مخصوص_امام_رئوف

@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 20:23


ای دُر یمِ عصمت یا حضرت معصومه
ای فاطمه ی عترت یا حضرت معصومه
ای خاک رهت جنّت یا حضرت معصومه
ای سایه ی تو عفّت یا حضرت معصومه
قم از تو یم رحمت یا حضرت معصومه
محتاج دمت حکمت یا حضرت معصومه

تو در حرم موسی انسیّه ی حورایی
انسیّه ی حورایی محبوبه ی یکتایی
محبوبه ی یکتایی ممدوحه ی طاهایی
ممدوحه ی طاهایی ریحانه ی بابایی
ریحانه ی بابایی آیینه ی زهرایی
در صورت و در سیرت یا حضرت معصومه

تنها نه محیط قم، ایران به تو می نازد
عصمت به تو می نازد، ایمان به تو می نازد
عترت به تو می نازد، قرآن به تو می نازد
تفسیر و اصول و دین، عرفان به تو می نازد
جنّ و ملک و حور و انسان به تو می نازد
بانوی همه خلقت یا حضرت معصومه

شمس و قمر و النجم، جنّ و ملک و انسان
جنّ و ملک و رضوان، حور و پری و غلمان
هم حوری و هم غلمان هم مالک و هم رضوان
هم عالم و هم حاکم هم بنده و هم سلطان
دارند به تو چشمِ، لطف و کرم و احسان
گیرند زتو حاجت یا حضرت معصومه

نبوَد عجب ای بانو شاهی به گدا بخشی
وز گرد حریم خود بر روح شفا بخشی
بر روح، شفا بخشی بر سینه صفا بخشی
حاجات خلایق را از لطف و عطا بخشی
بر خلق زمین بخشی بر اهل سما بخشی
داری زحق این قدرت یا حضرت معصومه

ای کعبه ی اهل دل ایوان طلای تو
ای سرمه ی حور العین خاک کف پای تو
قم نه همه ی عالم مرهون عطای تو
فیضیّه بُود دائم در ظلّ همای تو
گردد درِ جنّت باز از صحن و سرای تو
یک بذل تو صد جنّت یا حضرت معصومه

ای بانوی نُه افلاک ای مادر اهل قم
ای خاک حریم تو تاج سر اهل قم
ای کوثر فیض تو در ساغر اهل قم
آید زنسیمت جان در پیکر اهل قم
گلدسته ی صحنینت روشن گر اهل قم
ای قم حرم امنت یا حضرت معصومه

آنانکه به شهر قم بر عرض ادب آیند
آنانکه به پای جان رو سوی تو بنمایند
در صحن تو روگردان از جنّت اعلایند
هر گام که ای بانو در صحن تو  پیمایند
هر زائر قبر تو هم زائر زهرایند
نازند بدین رتبت یا حضرت معصومه

ای دسته گل زهرا زیحانه ی اهل البیت
ریحانه ی اهل البیت دُردانه ی اهل البیت
زوّار حریم تو پروانه ی اهل البیت
قبر تو بوُد کعبه در خانه ی اهل البیت
قم گشته زفیض تو کاشانه ی اهل البیت
نازند به تو عترت یا حضرت معصومه

ای چشم رضا دیده در حُسن تو زهرا را
هم صورت زهرا را هم زینب کبری را
خاک حرمت دارد اعجاز مسیحا را
دل می بری از رفعت صد مریم عذرا را
معصومه ای ای بانو ذرّیه ی طاها را
ای فاطمه در فطرت یا حضرت معصومه

تو جان سجود استی تو روح قیام استی
موسای محمّد را تورات تمام استی
دخت صلوات ستی فرزند سلام استی
فخریّه ی اجداد و آباء عظام استی
الحق که یکی مریم از هفت امام استی
ای فاطمه را زینت یا حضرت معصومه

تو پاکی و معصومه من عبد گنه کارم
تو بحر کرم داری من دست تهی دارم
سرمایه ی من تنها اشکی است که می بارم
گر اهل بهشت استم گر مستحق نارم
هم بنده ی این کویم هم «میثم» این دارم
ممنونم از این منّت یا حضرت معصومه


#میلاد_حضرت_معصومه
#حاج_غلامرضا_سازگار

@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 20:13


گر چه در خاک رفت، پیکر تو
دیگر از تن جدا نشد سر تو

دود آتش زخانه ات برخاست
پشت در جان نداد همسر تو

ظلم بر عترتت رسید ولی
به اسیری نرفت دختر تو

بدنت آب شد ززهر، ولی
تازیانه نخورد خواهر تو

قامتت گشت خم ولی نشکست
پشت تو در غم برادر تو

ظلم دیدی ولیک کشته نشد
کودک شیرخواره در بر تو

سوخت قلبت ولی نشد صد چاک
تن فرزند در برابر تو

زهر دادند بر تو لیک نخورد
چوب کین بر لب مطهّر تو

سوخت پا تا سرت ززهر ولی
پاره پاره نگشت پیکر تو

می سزد در غم تو گریه کند
چشم شیعه به جدّ اطهر تو

بوده یک عمر در عزای حسین
اشک، جاری زدیدۀ تر تو

نه از این غم سرشک (میثم) ریخت
اشک خونین زچشم عالم ریخت

 #شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 19:57


| ای ماهی دریا برایت گریه کرده|

عنایت امام حسن مجتبی علیه السلام
به شاعر اهلبیت علیهم السلام استاد سازگار

#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#استاد_سازگار
#مدینه

@Eliya_media

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 19:51


ای اهل دل را جنّة الاعلا مدینه
باز آمدم آغوش خود بگشا مدینه

آغوش بگشا کز رضا باشد سلامم
بر تربت گمگشتۀ زهرا مدینه

آغوش بگشا تا ز باب جبرئیلت
آیم حضور خواجۀ اسری مدینه

آغوش بگشا تا کنم با چشم گریان
گمگشتۀ سادات را پیدا مدینه

آغوش بگشا تا کنار قبر زهرا
گریم به یاد گریۀ مولا مدینه

آغوش بگشا تا پر پرواز گیرم
گردم به دور قُبّة الخضرا مدینه

آغوش بگشا تا کنم تشییع در شب
با شیر حق تابوت زهرا را مدینه

آغوش بگشا تا به دیوار بقیعت
صورت گذارم با تن تنها مدینه

آغوش بگشا تا بسوزم در بقیعت
چون شمع سوزان در دل شبها مدینه

آغوش بگشا تا کنار چار قبرت
از اشگ گردد دیده ام دریا مدینه

آغوش بگشا تا ستون توبه ات را
گیرم به بر با گریه و نجوا مدینه

آغوش بگشا تا به قبر حمزه گریم
بر غربت انسیّة الحورا مدینه

آغوش بگشا تا بگریم در دل شب
مثل علی در دامن صحرا مدینه

آغوش بگشا و بگو از خانۀ وحی
دود از چه رو شد بر فلک بالا مدینه

آغوش بگشا و بگو حامّی حیدر
افتاد پشت در چرا از پا مدینه

"میثم" سؤالی دارد از تو پاسخش ده
زهرا کجا و سیلی اعدا مدینه؟

#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#تخریب_حرم_ائمه_بقیع
#هشتم_شوال
@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 19:32


طبیبا زخم مولا را گشودی نسخه ننوشتی!
چه گفتی مخفی از "زینب"، به گوش "مجتبی" امشب؟


#شهادت_امیرالمومنین
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار

@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 19:18


گریهء عاشقان بی اثر نیست
مهدی از حال ما بی خبر نیست

بی تجلاّی خورشید رویش
روشنی در نگاه بشر نیست

او به جز شیعه یاری ندارد
شیعه را غیر خون جگر نیست

ای بسا شب که رفت و سحر شد
شام هجران ما را سحر نیست

شیعه باشد جدا از امامش
مثل طفلی که او را پدر نیست

در دل تنگ چشم انتظاران
جز غمِ مهدی منتظر نیست

یابن زهرا کجایی که بی تو
روزی از روز ما تیره تر نیست

تربت مادرت را نشان ده
قبر مادر نهان از پسر نیست

#امام_زمان_ارواحنا_فداه
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار

@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 18:40


سامرا امشب ز شب‌های دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبری
مهدی از تو، تو دل از خلق دو عالم می‌بری

هست و بود کبریا را در بغل بگرفته‌ای
جان ختم الانبیا را در بغل بگرفته‌ای

کعبه را در بر گرفتی، قبلۀ دل‌ها شدی
با صفاتر از حرم، خُرّم‌تر از سینا شدی
روح‌بخش روح عیسی، طور صد موسی شدی
نوربخش چشم خورشید جهان‌آرا شدی

مهدی آمد تا جهان را جنّت اعلی کند
مهدی آمد تا گره از کار عالم وا کند

چشم وا کن نقش جاء الحق به بازویش ببین
ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین
یک جهان توحید در چشم خداجویش ببین
صوت قرآن بشنو و لعل سخن‌گویش ببین

اوست آقایی که بر عالم امامت می‌کند
قائم است و با قیام خود قیامت می‌کند

عاشقان با بذل جان گلبانگ جانان بشنوید
بانگ تبریک از خدای حیّ منّان بشنوید
ذکر جاء الحق ز نخل و باغ و بستان بشنوید
اهل قرآن از زبانش صوت قرآن بشنوید

سورۀ قدر از دهان او طنین انداخته
شورها در آسمان و در زمین انداخته

او چراغ آرزوی دودمان آدم است
او نه یک آیت که در معنی کتاب محکم است
انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است
او مسیحای عزیز یازده عیسی‌دم است

او همه بود و همه هست امام عسکری‌ست
همچو قرآن بر سر دست امام عسکری‌ست...

ای کویر دل بهار از ابر رحمت‌بار تو
ای چراغ آفرینش روشن از رخسار تو
آفتاب آورده سر بر سایۀ دیوار تو
عید ما یک لحظه، آن هم لحظۀ دیدار تو

«یوسف گمگشته» تو، «کنعان» همه عالم، بیا
ای یگانه منجی ذرّیۀ آدم بیا

آفتاب کعبه! کعبه بی‌قرارت تا به کی؟
باغبانا! تشنه گل‌های بهارت تا به کی؟
چشم مظلومان عالم اشک‌بارت تا به کی؟
پرچم ثاراللَّهی چشم انتظارت تا به کی؟

کی شود عدل تو در کلّ زمین کامل شود؟
با ظهورت آیۀ اکمال دین کامل شود

ای خدا را دست و بازو! دست بر شمشیر کن
آیۀ فتحاً مبین را بر همه تفسیر کن
آفرینش را پر از گل‌واژۀ تکبیر کن
کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کن

ای خدا را دست قدرت! ای علی را نور عین!
تا به کی فریاد ما اَین الحسن اَین الحسین؟...


#امام_زمان_ارواحنا_فداه
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار

@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 18:16


نور اقرأ تابد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام

رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام روی محمد می دهد

گل دمد از آتش تاب و تبم
معجز روح القدس دارد لبم

من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم

جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من

ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد دم زنید

دم زنید از دوست، خواموشی چرا؟
ای فراموشان فراموشی چرا

گوش تا اوای احمد بشنوید
بانک اقرأ یا محمد بشنوید

از حرا گلبانگ تحلیل امده
دیده بگشایید جبرئیل آمده

اینک از بیدادها یاد آورید
با امین وحی فریاد آورید

لاله های جامه از قم چاک چاک
ژاله های خفته در دامان خاک

بردگان برده بار ظلم و زور
دختران زنده رفته زیر گور

کعبه ای بیت خدا عز وجل
تابکی در دامنت لات و هبل

مکه تا کی مرکز نا اهل ها
پایمال چکمه ی بوجهل ها

اوس و خزرج قتل و خونریزی بس است
ظلم و جور وشهوت انگیزی بس است

تا به کی با تیغ یکدیگر قتیل
دست بردارید کامد جبرئیل

مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد

کاروان نور  را بانک در است
یک جهان خورشید در غار حراست

دوست می خواند شما را بشنوید
بشنوید اینک خدا را بشنوید

روز ، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانک اضرب مردف اقرأ حاکم است

این صدای من نه ، آوای خداست
آی انسانها محمد  مقتداست

یا محمد منجی عالم تویی
این مبارک نامه را خاتم تویی

یا محمد تو به خلقت رهبری
اولین نور، آخرین پیغمبری

انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند

یا محمد آفرینش گشته گوش
غرشی از بحر سرتاپا خروش

مردگان را گو که صبح زندگی است
بردگان را گو که روز بندگی است

عدل را بر مرگ ظلم اعلام کن
ظلم رابا دست عدل اعدام کن

یا محمد این بود پیغام دوست
عالمت در انتظار (تفلحوا)ست

ای به شام جهل و ظلمت آفتاب
از حرا بر قله ی هستی بتاب

جسم بی جان بشر را جان تویی
این پریشان گله را چوپان تویی

ای حیات جان کلامت، دم بزن
تاج عزت بر سر آدم بزن

کعبه را ز آلایش بت پاک کن
بت گران را همنشین با خاک کن

اینکه گفتمیت رسول آخری
تا قیامت خلق را پیغمبری

ختم شد بر قامتت پیغمبری
این تو را باشد دلیل برتری

خط پایان را تو میپویی وبس
حرف آخر را تو می گویی و بس

غیرت و مردانگی ایین تو است
عزت زن در حجاب دین توست

چند باید سرکشان را سر کشید
چند با نامردمی دختر کشید

بر همه اعلامن کن زن برده نیست
برده ی مردان  تن پرورده نیست

باغ زیبایی کجا و زاغ زشت
دیو شهوت را برون کن از بهشت

ای تورا هم مهر و هم قهر خدا
تابکی ابلیس در شهر خدا

با علی بت های چوبین را بکش
وین خدایان دروغین را بکش

می نشاید با گل توحید، خس
گو فقط الله الله است و  بس

تا شود خاموش باطل از سخن
ای زبان حق تو از حق دم بزن

تو نه تنهایی که خود ما با توئیم
با توئیم آنسان که گویی ما توئیم

اولیا در محضرت استاده اند
انبیا پشت سر استاده اند

تیر از ما و کمان در دست تو است
اختیار آسمان در دست تو است

خاتم توحید در انگشت تو است
حق به پیش روی و حیدر پشت تو است

مشعل تو تا ابد روشنگر است
آتش بیدادگر خاکستر است

دین اسلامت مسلمان پرورد       
بوذر و مقداد و سلمان پرورد

مکتب تو مکتب عمارهاست      
این کلاس میثم تمارهاست

ما تو را زهرای اطهر داده‌ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم

ما تو را داده ایم در بین همه
یک خدیجه ،یک علی ، یک فاطمه

تا قیامت جاودان آیین تو است
فاطمه رمز بقای دین تو است

دست تو دست تو نه ، دست خداست
دشمنت را تا ابد تبت یداست

ای زمام آسمان در مشت تو
مه دو نیمه از سر انگشت تو

جای تو دیگر نه در غار حراست
در دل  امواج طوفان بلاست

خصم را با  خلق خوش دنبال کن
سنگ را با خنده استقبال کن

دست رحمت از سر عالم مدار
گر تو را خوانند ساحر غم مدار

منجی عالم تو می باشی و بس
ای همه فریاد رس فریاد رس

یا محمد ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو

حسن تصویر همه آیینه ها
چلچراغ شام تار سینه ها

هر زمان گلواژه هایت تازه تر
بلکه از هستی بلند آوازه تر

ابر رحمت رحمتی بر ماببار
باردیگر از حرا بانگی برآر

ما کویر تشنه ، تو آب حیات
ما غریقیم و تو کشتی نجات

ما به قرآن دست بیعت دادهایم
از ازل با مهر عترت زاده ایم

عترت و قرآن چراغ راه ماست
روشنی بخش دل آگاه ماست

عترت و قرآن نجات عالمند
چون دو انگشت محمد  باهمند

ایندو ، تا هستند با یک دیگر
پشت هم تا پیش حوض کوثرند

هردواند، از ابتدا نور و چراغ
کی شوند از هم جدا نور و چراغ

این دو یک بودند از بدو ظهور
نور خورشید است و خورشید است نور

شیعه با قرآن و عترت داده دست
نسیت در قاموس او حرف از شکست

شیعه قرآن از حسین آموخته
شیعه پای این چراغ افروخته

شیعه تا بار ولایت برده است
مثل زهرا تازیانه خورده است


#عید_مبعث
#حضرت_خاتم_الانبیاء
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار

@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 18:10


ای همه جا یار رسول‌خدا
محـرم اسـرار رسول‌خدا

عاشق و دلـدادۀ ختـم رسـل!
پارۀ دل در قـدمت شاخـه گل

کفـر ز اسـلام تـو انـدر ستوه
کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه

وصل نبـی را همـه‌جـا طالبی
حامــی اســلام ابـوطالـبی

قـدر تـو برتـر ز تمـام قریش
نجـل تـو آقـا و امـام قـریش

حامی جان بـر کف پیغمبـری
جان به فدایت که اباالحیدری

قلب محبـان علـی مشهـدت
پشت نبی گرم شد از اشهدت

حضرت صادق، شه دنیا و دین
حجـت حـق، کعبـۀ اهـل‌یقین

گفت ز هـر مؤمـن یکتـاپرست
کفۀ ایمـان تـو سنگین‌تر است

صلـب تـو بایـد که علی پرورد
حجــت حــی ازلــی پــرورد

صلب تو دریا و علی گوهـرش
خواجـۀ لـولاک، ثنـاگستــرش

یـار و طرفــدار محمّــد تویی
شـاخص انصـار محمّــد تویی

رفتـن تـو غـربت اسـلام شـد
روز محمّـد ز غمـت شـام شـد

داشت پیمبر ز غمت حال حزن
سال وفات تو شدی سال حزن

روح خدایـی بـه تـن پـاک تو
لاله ایمـان دمـد از خـاک تـو

صدق و خلوص تو قبول خداست
زائـر قبـر تـو رسـول خـداست

قلب نبی سوخت بـه یـاد غمت
اشک علـی ریختــه در ماتمت

ســلام مخصـوص خـداوند تو
بر تو و بـر همسـر و فرزنـد تو

جز تـو که بـر خـدا ولی پرورد؟
جعفـر طیــار و علـی پــرورد؟

نسل عقیلت شهدای حسین
مسلمت اولین فدای حسین

تا که سحر صبح شود روز شام
بر تـو و ابنـاء تـو بـادا سـلام

#رحلت_حضرت_ابوطالب
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
@Ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 18:10


امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش
نشسته گرد یتیمی به چهره ی پسرش

بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح
مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش

هزار حیف که از جمع نوزده دختر
یکی نبود کنار جنازه ی پدرش

انیس و مونس او بود در سیاهی شب
صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش

سیاه چال کجا طایر بهشت کجا
هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش

نیاز نیست به بندند چشم هایش را
که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش

به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست
نشان غربت فرزندهای دربدرش

شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او
درست موقع افطار پاره شد جگرش

سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر
فراق روی رضا بود غصّه ی دگرش

بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او
که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش

#شهادت_حضرت_موسی_ابن_جعفر
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار

@Ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 18:10


روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت

مغنّیان خوش آواز و مطربان، در آن
به گرد مسند او پای کوب و دست افشان

کنیزکان خوش آواز جام می در دست
خلیفه خود شده چون چشم مطربان سرمست

در آن سرور و شعف خواست شاعری خوش ذوق
که آورد همگان را زشوق بر سر ذوق

بگفت تا که بیاید ابوالعطا به حضور
به شعر ناب فزاید بر آن نشاط و سرور

ابوالعطاء که بر شعر و شاعریش درود
زبی وفائی دنیا زبان به نظم گشود

زمرگ و قبر و قیامت سرود اشعاری
که اشک دیدۀ هارون زچهره شد جاری

چنان به محفل مستان به هوشیاری خواند
که شعر او تن هارون مست را لرزاند

زبان گشود به تحسین، که ای بلند مقام
کلام نغز تو شعر و شعور بود و پیام

خلیفه را سخنان تو داد آگاهی
زما بگو صلۀ شعر خود چه می خواهی

بگفت گنج و درم بر تو باد ارزانی
مرا به حبس بود یک امام زندانی

مراست یار عزیزی چهارده سال است
گهی به حبس و گهی گوشۀ سیه چال است

ضعیف گشته به زیر شکنجه ها تن او
بود جراحت زنجیرها به گردن او

من از تو هیچ نخواهم مقام و مکنت و زر
به غیر حکم رهائی موسی جعفر

چو یافت خواهش آن شاعر توانا را
نوشت حکم رهائی نجل زهرا را

نوشته را به همان شاعر گرامی داد
بگفت صبح، امام تو می شود آزاد

ابوالعطاء زشادی نخفت آن شب را
گشوده بود به شکرانه تا سحر لب را

بدین امید کز او قلب فاطمه شاد است
به وقت صبح، عزیزش زحبس آزاد است

علی الصباح روان شد به جانب زندان
لبش به خنده و چشمش زشوق اشک افشان

اشاره کرد به سندی که طبق این فرمان
عزیز ختم رسل را رها کن از زندان

به خندۀ سندی شاهک جواب او را داد
که غم مدار امامت شود زحبس آزاد

ابوالعطاء نگاهش به جانب در بود
در انتظار عزیز دل پیمبر بود

که در گشوده شده و شد برون چهار نفر
به دوششان بدنی بود روی تختۀ در

هزار جان گرامی فدای آن پیکر
که بود پیکر مجروح موسی جعفر

گشوده بود ستم پیشه ای به طعنه زبان
که هست این بدن آن امام رافضیان

امام، موسی جعفر که جان فدای تنش
اگر چهار نفر شد مشیّع بدنش

مشیّعین تن پاک یوسف زهرا
شدند ده تن، هنگام ظهر عاشورا

به اسب ها زره کینه نعل تازه زدند
چه زخم ها که دوباره بر آن جنازه زدند

چنان زکینه عدو اسب بر تن او تاخت
که در میانۀ مقتل سکینه اش نشناخت

هماره کاز زمان بهر او عزا داریست
سرشک دیدۀ (میثم) به غربتش جاریست

#شهادت_حضرت_موسی_ابن_جعفر
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار

@Ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 17:57


بود آخرین لحظۀ عمر من
الا شام غم با تو گویم سخن

چه خوش بود آئین غمخواریت
ز آل علی میهمانداریت

دگر جانم از غصّه بر لب رسید
گذشت آنچه از تو به زینب رسید

خداحافظ ای شهر آزارها
خداحافظای کوی و بازارها

خداحافظ ای شاهد چنگ ها
خداحافظ ای بارش سنگ ها

خداحافظ ای شهر رنج و بلا
خداحافظ ای چوب و طشت و طلا

خداحافظ ای قصّۀ بزم می
خداحافظ ای رأس بالای نی

خداحافظ ای اشگ جمّازه ها
خداحافظ ای زیب دروازه ها

خداحافظ ای شهر دشنام ها
خداحافظ ای کوچه ها بام ها

خداحافظ ای دست در سلسله
خداحافظ ای پای پر آبله

خداحافظ ای سنگ و خون جبین
خداحافظ ای سیّد السّاجدین

خداحافظ ای رنج ها دردها
خداحافظ ای خاک ها گردها

خداحافظ ای ناقۀ بی جهاز
خداحافظ ای اختران حجاز

خداحافظ ای گوشِ پاره شده
ز تو غارت گوشواره شده

خداحافظ ای خاک ویران سرا
خداحافظ ای آل خیر الورا

خداحافظ ای خورد سال اسیر
خداحافظ ای چار ساله سفیر

خداحافظ ای یاس نیلی شده
یتیم نوازش به سیلی شده

من اینجا خودم دیدم از خون خضاب
سر نیزه ها هیجده آفتاب

همین جا کنارم نی و دف زدند
به دیدار هجده گلم کف زدند

همین جا دلم شد ز غم چاک چاک
که خورشیدم افتاد بر روی خاک

همین جا به زخمم نمک می زدند
عزیز دلم را کتک می زدند

همین جا به فرقم عدو خاک ریخت
به گل های من خار و خاشاک ریخت

همین جا ز غم جان من خسته بود
که ده تن به یک ریسمان بسته بود

همین جا دو چشمم ز خون تر شده
که یاسم به ویرانه پرپر شده

همین جا به ویرانه بلبل گریست
غریبانه بر غربت گل گریست

همین جا ز غم جانم آمد به لب
که در گِل گُلم دفن شد نیمه شب

دریغا که آن گوهر پاک رفت
چو زهرا غریبانه در خاک رفت

الا ای همه نسل ها بعد من
بگوئید از قول من این سخن

که زینب بدین کوه اندوه و درد
به موج بلا چون علی صبر کرد

خدا داند و غصّه های دلش
که داغ حسینش بود قاتلش

مرا یک جهان درد و داغ و غم است
که توصیف آن بر لب «میثم» است

#شهادت_حضرت_زینب
#نیمه_ماه_رجب
#استاد_سازگار

@Ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 17:55


نفس نفیس مصطفی یا علی 
کعبه گرفت از تو صفا یا علی 

یا علی و یا علی و یا علی 

تو در زمین و آسمان رهبری 
عقده گشای دل پیغمبری 
تو شهر علم نبوی را دری 
پشت نبی روی خدا یا علی 

یا علی و یا علی و یا علی 

یاد تو ذکر لب خاموش من 
مدح تو هنگام سخن نوش من 
لحمک لحمی است دُر گوش من 
از لب ختم الانبیا یا علی 

یا علی و یا علی و یا علی 

وجه خداوند تعالی تویی 
غیر نبی بر همه اولا تویی 
شیر خدا علی اعلا تویی 
یار نبی در همه جا یا علی 

یا علی و یا علی و یا علی 

ای حرم از مقدم تو محترم 
مادر تو زاده تو را در حرم 
مکه ز میلاد تو رشگ ارم 
جان جهانت به فدا یا علی 

یا علی و یا علی و یا علی 

ما زترابیم و تویی بو تراب 
ما همگان ذره و تو آفتاب 
آیه ی مدح تو بود در کتاب 
نص صریح انما یا علی 

یا علی و یا علی و یا علی 

بعد نبی حضرت خیرالانام 
فاطمه را کیست بجز تو امام 
ای بتو از قادر منان سلام 
تویی تویی تو مقتدا یا علی 

یا علی و یا علی و یا علی 

گاه سخن نوش محمد تویی 
یار و هم آغوش محمد تویی 
بت شکن دوش محمد تویی 
به بیت ذات کبریا یا علی 

یا علی و یا علی و یا علی 

با که نبی همدم و همراز بود؟ 
بیت که بر بیت خدا باز بود؟ 
دین زنبرد که سر افراز بود؟ 
نبی که را گفته ثنا یا علی؟ 

یا علی و یا علی و یا علی 

کی به احد جان نبی را خرید؟ 
کی به احد جز تو نود زخم دید؟ 
بدر به شمشیر که فتح آفرید؟ 
جز تو که بد شیر خدا یا علی؟ 

یا علی و یا علی و یا علی 

جز تو خدا را که ید و عین بود؟ 
مهر که غیر از تو بما دین بود؟ 
بازوی کی، بازوی ثقلین بود؟ 
در صف پیکار و غزا یا علی؟ 

یا علی و یا علی و یا علی 

ای که خرد گشته بوصف تو گم 
آیه اکملت لکم دینکم 
مدح چه کس بوده به صحرای خم؟ 
از تو نمی شوم جدا یا علی 


یاعلی و یاعلی و یاعلی


#امیرالمومنین_علیه_السلام
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#سیزدهم_رجب


@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 17:49


بگـذار کـه سرگـرم هیاهـوی تو باشم
تا جان به لبم هست، ثناگوی تو باشم
باشد که فقط تشنه لبِ جوی تو باشم
مولا کرمی کن که سگ کوی تو باشم


تـو دسـت عطـا و کرم و لطف خدایی
تو در دو جهان از همگان عقده‌گشایی
تو حج و تو میقات، تو مروه، تو صفایی
مـا جملـه گدا و تـو جواد ابن رضایی


من میثم آلودۀ بی‌دست و زبانم
در باغ بهار تو کم از برگ خزانم
مگـذار برِ بـاد بـه کـوی دگرانم
بگذار در اطراف گلت خار بمانم

#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#امام_جواد_علیه_السلام
#کاظمین
@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 17:49


اي قمر شمس ولايت جواد
اي گهر بحر عنايت جواد

حجّت حق باب مراد همه
نجل علي دسته گل فاطمه

بر همه خوبان جهان سروري
محمّد (ص) استّي و علي پروري

چشم رضا از همه سو سوي تو
ماه رجب شيفته روي تو

روي دل آراي تو بدر رجب
ليله ميلاد تو قدر رجب

جود به خاک درت آرد سجود
بسته به جود تو تمام وجود

صورت تو باغ و بهار رضا
تويي همه دار و ندار رضا

حسن تو مرآت خداوند تو
بهشت بابا گل لبخند تو

بی خردان طعنه ديگر زدند
بر پدرت تهمت ابتر زدند

ولادت تو کوثري دگر بود
روشني چشم و دل پدر بود

نور شد و نور شد و نور شد
چشم همه تيره دلان کور شد

سمند علم و معرفت رام تو
گره گشاي عالمي نام تو

عطر رياحين جنان خاک تو
روح رضا در بدن پاک تو

باب تولاّي تو باب خدا
مصحف روي تو کتاب خدا

عقل نهالي ز دبستان تو
علم گلي رسته ز بستان تو

بين امامان ز عطاي زياد
تويي ملقّب به امام جواد

جز تو که حرز مادر خويش را
به قاتل پدر نمايد عطا

شبي که مأمون ستمکار مست
برد به قتل تو به شمشير دست

در دل تاريک شب اي جان پاک
کرد تن پاک تو را چاک چاک

صبح که آن بي خرد آمد به هوش
گشت سراپا همه سوز و خروش

گفت مرا قتل رضا بس نبود
کشتن نجل مرتضي بس نبود

چگونه من در نظر خاص و عام
شهره شوم به قاتل دو امام

قاصد مأمون به تحيّر شتافت
در بدن پاک تو زخمي نيافت

کرد سراپا به وجودت نظر
ديد ز گل خوب تري خوبتر

از رخ مأمون عرق شرم ريخت
زمام اقتدارش از هم گسيخت

از پي ديدار تو بشتافت باز
گفت که اي مهر سپهر حجاز

جسم تو شد به تيغ من چاک چاک
از چه کنون سالمي اي جان پاک

گفتي از دعاي زهراست اين
معجر حرز مادر ماست اين

مرا خداي داورم حفظ کرد
به يمن حرز مادرم حفظ کرد

شد خجل از کار خود آن رو سياه
گشت به پيش کرمت عذر خواه

عفو از آن جرم و خطا کرديش
خواست دعا را تو عطا کرديش

جود خداييت چه ها مي کند
پيش خطا لطف و عطا مي کند

اي به فداي تو و جودت جواد
جود وجودش ز وجودت جواد

تو دست جود خالق اکبري
جواد اهلبيت پيغمبري

بحر نمي از کرمت يا جواد
جود گداي حرمت يا جواد

روي تو شمس الشّرف اهلبيت
اي دُر ناب صدف اهلبيت

کودک نه ساله بدي کز کمال
دادي پاسخ به هزاران سؤال

زاده اکثم ز دُر افشانيت
گشت يکي طفل دبستانيت

مانده زهر قيل و زهر قال بود
گويي از آغاز کر و لال بود

لکنت نطقش به لب افتاده بود
گويي طفلي عقب افتاده بود

از کف مأمون چو رها گشت باز
ماهيکي گرفت و برگشت باز

تا ببرد ره به کمال تو بيش
ماهي را فشرد در دست خويش

گفت که اي نور دل بوالحسن
فاش بگو چيست کف دست من

پاسخ تو دوباره اعجاز کرد
پرده ز اسرار دگر باز کرد

قصّه تبخير و هوا و شکار
گشت ز دُرج سخنت آشکار

حلم ز رفتار شما حلم شد
علم ز گفتار شما علم شد

معادن حکمت حق شماييد
مساکن رحمت حق شماييد

شما همان ائمه الدّعاييد
مشاعل انوار الهداييد

جلالت خدا نشان شماست
آيه ي تطهير به شان شماست

کلامتان نور است و رحمت است
معجزه و موعظه و حکمت است

ارث نبّوت رسول از شماست
مجد و کرامت بتول از شماست

طاعت مقبوله حق شماييد
رحمت موصوله حق شماييد

شما امامان همگي جواديد
باب نجات و قبله ي مراديد

قرآن يکدم از شما جدا نيست
هر آنکه بي شماست با خدا نيست

«ميثم» را بر درتان التجاست
اميد او به مَن اتاکُم نَجاست

#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#امام_جواد_علیه_السلام
#کاظمین
@ostadsazegar

اشعاراستاد سازگار

20 Jan, 17:40


ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره

سنگینی اندوه تو از کوه فزون‌تر
غم‌های فراوان تو بیرون ز شماره

فوجی پی آزار دلت دست گشودند
قومی ز دفاع تو گرفتند کناره

سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همراه عدو رفتی و او بود سواره

تو آیۀ تطهیری و دشمن به چه جرأت
با جام میِ خود به سویت کرده اشاره

از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
از زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره

تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد
بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره

#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#امام_هادی

@ostadsazegar

2,775

subscribers

180

photos

25

videos