صوتی نوشته های ناهید @neveshtehayenahid Channel on Telegram

صوتی نوشته های ناهید

@neveshtehayenahid


صوتی داستان های خانم ناهید گلکار
پشتیبانی اپلیکیشن ناهید
@Ketab_nahid

صوتی نوشته های ناهید (Persian)

صوتی نوشته های ناهید یک کانال تلگرامی فوق العاده برای علاقمندان به داستان های زیبا و جذاب است. این کانال توسط خانم ناهید گلکار ایجاد شده است که با صدای دلنشین خود، داستان های معروف و خلاقانه را در اختیار شما قرار می دهد. از داستان های معروف ادبیات جهان تا داستان های اصیل و خاص ایرانی، هر چیزی را که دلتان می خواهد در این کانال پیدا خواهید کرد

اگر علاقه مند به گوش دادن به داستان های جذاب و شنیدن صدای دلنشین خواننده ای با استعداد هستید، صوتی نوشته های ناهید کانالی مناسب برای شماست. با عضویت در این کانال، می توانید لحظاتی شاد و دلپذیر را با گوش دادن به داستان های زیبا تجربه کنید. از افسانه های قدیمی تا داستان های معاصر، همه چیز در این کانال یافت می شود

خانم ناهید گلکار با تجربه خود در زمینه داستان خوانی، یک فضای مطمئن و دلنشین برای علاقه مندان به این هنر ایجاد کرده است. با صوتی نوشته های ناهید، شما می توانید در هر زمان و مکانی، به داستان های مورد علاقه خود گوش فرا دهید و از لحظاتی شاد و آرامش بخش در طول روزتان بهره مند شوید

پس اگر دوست دارید به دنیای داستان های جذاب و شگفت انگیز سفر کنید، بهترین انتخاب برای شما صوتی نوشته های ناهید است. عضویت در این کانال رایگان و بدون هزینه است، پس همین الان به جمع بزرگ علاقمندان به داستان های خوب بپیوندید!

صوتی نوشته های ناهید

20 Feb, 11:09


💠 اشتراک رایگان اپلیکیشن ناهید 💠

در چالش #پاراگراف_جادویی ناهید شرکت کن و یک ماه اشتراک رایگان اپلیکیشن ناهید رو برنده شو 🎉🥳


💡 چطور شرکت کنی؟
1️⃣پاراگراف موردعلاقه‌ ت رو تو استوری بنویس .
2️⃣یک پست تردز یا استوری اینستاگرام منتشر کن.
3️⃣پیج ناهید رو تگ کن + هشتگ #پاراگراف_جادویی .

مهلت شرکت در چالش: تا 4 اسفند 1403
🏆به سه نفر اول از برندگان اشتراک رایگان  تعلق میگیرد

بهترین پاراگراف رو به اشتراک بذار و در‌ چالش شرکت کن💥

آدرس اینستاگرام پیج اپلیکیشن ناهید

Nahid.app

💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

داتلود اپلیکیشن ناهید

Nahidapp.ir

.

صوتی نوشته های ناهید

19 Feb, 10:25


قسمت  ۵۰ قباد و صنم با صدای آقای ابراهیم زاده و خانم افشاری

قسمت ۳۹ داستان نقره همراه با صوتی داستان
راوی مریم افشاری
قسمت یاز دهم داستان آوای بی صدا راوی نگین سرتیپی
مولانا خوانی  راوی آرمان

هم اکنون در اپلیکیشن در دسترس شماست
سپاس

صوتی نوشته های ناهید

19 Feb, 10:02


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و هفتم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

18 Feb, 20:25


قسمت ۴۹ قباد و صنم با صدای آقای ابراهیم زاده و خانم افشاری

قسمت  دهم داستان آوای بی صدا راوی نگین سرتیپی
مولانا خوانی  راوی آرمان

هم اکنون در اپلیکیشن در دسترس شماست
سپاس

صوتی نوشته های ناهید

18 Feb, 18:51


چه برداشتی از وجود خودتون دارید؟ اگر بخواین اونا رو بنویسین براتون آسون هست یا نه ؟  منظورم اینه که از خودتون چقدر شناخت دارین ؟
و نکته مهم اینه که دیگران از شما چه شناختی دارن ؟
برای من کار ساده ای چون مدتهاست بهش فکر کردم و حالا دیگه می دونم در مورد خودم چی بگم.
مهربونم و روح بسیار لطیفی دارم، یکم ترسو، یک مقداری هم حسود، خجالتی ، و لجبازم .اما خیلی زیاد  وجدانم بیداره ،طوری که  یکی همیشه توی گوشم داره نق می زنه و بهم راه نشون میده و از اینکه جایی حرفی رو بی مورد زدم یا باید می گفتم و نگفتم منو سرزنش می کنه ،
حتی گاهی هم این وجدان کار دستم میده و با خودم در گیر میشم ، دیگه از اینا گذشته نمی دونم خسیس هستم یا نه ولی اینو می دونم که پول یا مفت به کسی نمیدم ،
کارام حساب و کتاب داره و آدم منطقی و منظمی هستم ،

  داستان #ظاهروباطن  نوشته خانم ناهیدگلکار

💠 این داستان زیبا را میتونین در اپلیکیشن ناهید در کنار داستان های دیگر خانم گلکار مطالعه کنین☺️

دانلود اپلیکیشن از طریق سایت  nahidapp.ir

پشتیبانی تلگرام   @Ketab_nahid

@nahid_golkar
#داستان #رمان #عاشقانه #ناهیدگلکار#نوشته #دلنوشته #نویسندگی #کتاب

صوتی نوشته های ناهید

18 Feb, 16:21


📢 اطلاعیه مهم | نسخه جدید اپلیکیشن ناهید

نسخه جدید اپلیکیشن ناهید روز پنجشنبه ۳ اسفند ساعت ۱۶:۰۰ منتشر خواهد شد. این نسخه شامل بهبود کلی عملکرد، رفع مشکلات گزارش‌شده و اضافه شدن قابلیت‌های جدید است:

🔹 امکان ارسال آثار متنی و صوتی از طریق اپلیکیشن برای خالقین اثر
🔹 پلیر جدید و بهینه‌شده برای تجربه بهتر شنیدن کتاب‌های صوتی
🔹 بهبود رابط کاربری و حل مشکلات قبلی برای تجربه‌ای روان‌تر

📌 به‌روزرسانی این نسخه اجباری نیست. تنها کاربرانی که متقاضی خالق اثر شده‌اند یا در نسخه فعلی با مشکل مواجه هستند، لازم است اپ را به‌روزرسانی کنند.

از خالقین اثر دعوت می‌کنیم آثار خود را از قبل آماده کنند. از روز پنجشنبه، امکان ارسال آثار مستقیماً از داخل اپلیکیشن فراهم خواهد شد و پس از بررسی، در صورت رعایت موازین اخلاقی، منتشر می‌شوند.

🚀 منتظر نسخه جدید باشید و ناهید را با امکانات تازه تجربه کنید!

صوتی نوشته های ناهید

17 Feb, 11:32


گوهر 🪷🦋🪽

به‌عنوان یک انسان، شما این امکان را دارید که به‌طور شگفت‌انگیزی رشد کنید یا ممکن است درجا بزنید.
این در دستان شماست. اگر می‌خواهید دریافت کنید، همین حالا دریافت کنید، زیرا این لحظه‌ای است که باید دریافت کنید، ای برادر!
وقتی به این دنیا آمده‌اید به‌عنوان یک انسان، فرصت دریافت را از دست ندهید.
این زندگی مانند یک گوهر گرانبهاست که یافتن آن آسان نیست.
در میان چرخه‌های بی‌پایان سرگردان می‌شوید و شاید هیچ‌گاه نتوانید این گوهر را دوباره پیدا کنید!
این سخنان زیبایی که می‌زنید، آیا براساس آن‌ها زندگی می‌کنید؟
چه فایده‌ای دارد دانشی و اخلاقی که آن‌ها را نمی‌زیید؟
آیا همچنان شاد نخواهید بود؟
آیا همچنان
گم‌شده در جستجوی بی‌پایان نخواهید ماند؟
این زندگی انسانی یک گوهر گرانبهاست،
که شاید هیچ‌گاه دوباره آن را نیابید!
وقتی به اینجا آمده‌اید به‌عنوان یک انسان،
فرصت دریافت را از دست ندهید!
این زندگی مانند یک گوهر گرانبهاست که یافتن آن آسان نیست.
شما به اینجا آمده‌اید به‌عنوان یک قو، پس با قدم‌های یک قو در اینجا گام بردارید!
وقت آن است که به عمق‌های زندگی بروید، نه در برکه‌های کم‌عمق!
وجود جوینده
پر از نور خواهد شد
وقتی که این بازی زندگی را به‌تنهایی بازی می‌کند.
این زندگی مانند یک گوهر گرانبهاست که یافتن آن آسان نیست.
اگر می‌خواهید دریافت کنید، همین حالا دریافت کنید،
زیرا این لحظه‌ای است که باید دریافت کنید، ای برادر!
وقتی لطف و رحمت فرود آمد، معامله انجام شد.
دیگر شهوت احترام و شهرت چه معنایی دارد؟، من آن گوهر بی‌قیمت را یافته‌ام.
من تمام آنچه که بودم را رها کرده‌ام و جاودانه شده‌ام.
این زندگی مانند یک گوهر گرانبهاست که یافتن آن آسان نیست.

صوتی نوشته های ناهید

17 Feb, 11:31


ترجمه در متن زیر

صوتی نوشته های ناهید

17 Feb, 10:40


داستان نقره قسمت ۳۸ همراه با صوتی داستان
با صدای خانم افشاری

قسمت ۴۸قباد و صنم با صدای آقای ابراهیم زاده و خانم افشاری

قسمت  نهم داستان آوای بی صدا راوی نگین سرتیپی
مولانا خوانی  راوی آرمان

هم اکنون در اپلیکیشن در دسترس شماست
سپاس

صوتی نوشته های ناهید

17 Feb, 10:29


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و ششم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

16 Feb, 18:17


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و پنجم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

15 Feb, 11:07


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و چهارم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

13 Feb, 18:09


اون گفت: ببین آوا من نیومدم تو رو نجات بدم،  من دلم برای تو نمی سوزه، چون از همون اول که تو رو دیدم فهمیدم همونی هستی که مدتهاست به دنبالش می گشتم، ساده، بی ریا، معصوم و پاک، به نظرم تو گلی هستی که در جایی روئیدی که باب میلت نبود و مانع رشد تو شده من می خوام تو رو از این خاک جدا کنم و ببرم یک جای مناسب بکارم،
اگر عشق منو قبول کنی تا عرش تو رو می رسونم , اونقدر دوستت خواهم داشت که نیازی به محبت کسی پیدا نکنی ,
مهران خوب بلد بود حرف بزنه ومن با همین چند جمله ساده دل باختم ,و قلبم لبریز از هیجانی بی سابقه شد ,
داغ شدم و حس دلپذیری نسبت به اون پیدا کردم، کنار ساحل قدم زدیم و قدم زدیم و مهران خیلی حرف زد و از خودش و کاراش تعریف کرد

  داستان #آوای_بی_صدا   نوشته خانم ناهیدگلکار

💠 این داستان زیبا را هم بصورت متنی و هم بصورت صوتی میتونین در اپلیکیشن ناهید مطالعه  و گوش کنین☺️

دانلود اپلیکیشن از طریق سایت  nahidapp.ir

پشتیبانی تلگرام   @Ketab_nahid


#داستان #رمان #عاشقانه #ناهیدگلکار #قصه #نویسنده #نوشته #دلنوشته #نویسندگی #کتاب #صوتی #کتاب_صوتی #پادکست

صوتی نوشته های ناهید

13 Feb, 17:33


داستان نقره قسمت ۳۵ همراه با صوتی داستان با صدای خانم افشار

قسمت ۴۴ قباد و صنم با صدای آقای ابراهیم زاده و خانم افشاری

قسمت ۵ آوای بی صدا راوی نگین سرتیپی

قسمت دیگری ار درست خوانی مولانا راوی آرمان

هم اکنون در اپلیکیشن در دسترس شماست
سپاس

صوتی نوشته های ناهید

13 Feb, 16:28


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و سوم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

13 Feb, 08:05


💠بود مردی پیش ازین نامش نصوح               
                                بد ز دلاکی زن او را فتوح

🔹 نصوح مردی بود با هیأت و قیافۀ زنانه . او در حمام های نسوان به کار مشغول بود و بخصوص دختر شاه را دلّاکی می کرد و کسی هم به جنسیت حقیقی او پی نبرده بود . او سالیانِ متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می کرد و هم ارضای شهوت . گر چه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت او را به کام خود اندر می ساخت .

  داستان #توبه_نصوح از اشعار مولانا با خوانش آرمان قهرمان 

💠 این شعر زیبا را به صورت صوتی میتوانید در اپلیکیشن ناهید  گوش جان فرا دهید .

دانلود اپلیکیشن ناهید از طریق سایت  nahidapp.ir

پشتیبانی تلگرام   @Ketab_nahid



#مثنوی #مولانا #شعر #ادبیات #توبه #پند #اشعار_مولانا #ناهیدگلکار

صوتی نوشته های ناهید

12 Feb, 15:50


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و دوم


@nahid_golkar


https://t.me/neveshtehayenahid

صوتی نوشته های ناهید

12 Feb, 08:27


سلام و درود به شما

توجه 👇👇👇👇👇

امروز صوتی داستان نصوح   از مولانا

راوی آرمان
در اپلیکیشن  در دسترس شما خواهد بود
شما رو دعوت به این شاهکار مولانا می کنیم

پشتبانی اپلیکیشن

صوتی نوشته های ناهید

11 Feb, 11:16


قسمت ۴۲قباد و صنم با صدای آقای ابراهیم زاده و خانم افشاری

قسمت  سوم داستان آوای بی صدا  راوی نگین سرتیپی

باز خوانی اشعار مولانا راوی آرمان
هم اکنون در اپلیکیشن در دسترس شماست
سپاس

صوتی نوشته های ناهید

10 Feb, 19:06


داستان نقره قسمت سی و سوم همراه با صوتی داستان
با صدای خانم افشاری

قسمت ۴۱ قباد و صنم با صدای آقای ابراهیم زاده و خانم افشاری

قسمت یک و دو داستان آوای بی صدا راوی نگین سرتیپی
هم اکنون در اپلیکیشن در دسترس شماست
سپاس

صوتی نوشته های ناهید

10 Feb, 09:47


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و یکم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

10 Feb, 08:02


آوای بی‌صدا
راوی نگین سرتیپی

  نوشته خانم ناهیدگلکار

💠 این داستان زیبا را میتونین در اپلیکیشن ناهید در کنار داستان های دیگر خانم گلکار مطالعه کنین☺️

دانلود اپلیکیشن از طریق سایت  nahidapp.ir

پشتیبانی تلگرام   @Ketab_nahid


#داستان #رمان #عاشقانه #ناهیدگلکار #قصه #نویسنده #نوشته #دلنوشته #نویسندگی #کتاب

صوتی نوشته های ناهید

09 Feb, 16:25


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیستم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

08 Feb, 16:26


چه برداشتی از وجود خودتون دارید؟ اگر بخواین اونا رو بنویسین براتون آسون هست یا نه ؟  منظورم اینه که از خودتون چقدر شناخت دارین ؟
و نکته مهم اینه که دیگران از شما چه شناختی دارن ؟
برای من کار ساده ای چون مدتهاست بهش فکر کردم و حالا دیگه می دونم در مورد خودم چی بگم.
مهربونم و روح بسیار لطیفی دارم، یکم ترسو، یک مقداری هم حسود، خجالتی ، و لجبازم .اما خیلی زیاد  وجدانم بیداره ،طوری که  یکی همیشه توی گوشم داره نق می زنه و بهم راه نشون میده و از اینکه جایی حرفی رو بی مورد زدم یا باید می گفتم و نگفتم منو سرزنش می کنه ،


  داستان #ظاهروباطن  نوشته خانم ناهیدگلکار

💠 این داستان زیبا را میتونین در اپلیکیشن ناهید در کنار داستان های دیگر خانم گلکار مطالعه کنین☺️

دانلود اپلیکیشن از طریق سایت  nahidapp.ir

پشتیبانی تلگرام   @Ketab_nahid


#داستان #رمان #عاشقانه #ناهیدگلکار #قصه #نویسنده #نوشته #دلنوشته #نویسندگی #کتاب

صوتی نوشته های ناهید

08 Feb, 10:06


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت نوزدهم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

06 Feb, 18:37


یک وقت، یک جا، یک اتفاق خیلی ساده می تونه مسیر زندگی آدما رو عوض کنه.
آروم، آروم بدون اینکه خودشون هم متوجه  این تغییر شده باشن.
گاهی این اتفاق ها تلخ هستن ولی میتونه ثمر و نتیجه ی اون شیرین باشه.
اما گاهی به نظر خوشایند میاد ولی افسوس و ای کاش برامون به جا میزارن.
در واقع  هر کس به افسوس های گذشته ی خودش فکر کنه ای کاشی پیدا می کنه که اگر نمی افتاد چنین و چنان نمی شد، اما هیچ کس نمی تونه ضامن این باشه که در اون مسیر ای کاش بدتری در انتظارش نبوده، زندگی منم با یک اتفاق خیلی ساده رقم خورد.


  داستان #گلبرگ های رز سفید نوشته خانم ناهیدگلکار

💠 این داستان زیبا را میتونین در اپلیکیشن ناهید در کنار داستان های دیگر خانم گلکار مطالعه کنین☺️

دانلود اپلیکیشن از طریق سایت  nahidapp.ir

پشتیبانی تلگرام   @Ketab_nahid


#داستان #رمان #عاشقانه #ناهیدگلکار #قصه #نویسنده #نوشته #دلنوشته #نویسندگی #کتاب

صوتی نوشته های ناهید

06 Feb, 16:08


هم اکنون صوتی این داستان در اپلیکیشن

صوتی نوشته های ناهید

06 Feb, 16:07


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت هجدهم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

05 Feb, 14:44


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت هفدهم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

05 Feb, 10:56


این چه سر نوشتی بود من داشتم نمی فهمیدم ..چرا زندگی همیشه اینقدر به من سخت می گرفت ؟ آخه من کجای کارمو اشتباه کردم ؟  همیشه معتقد بودم که عمل و فکر هر انسان زندگی اونو می سازه در حالیکه حالا خودم نمی دونستم  کجای راه رو بیراهه رفتم ؟


  داستان #تارا نوشته خانم ناهیدگلکار

💠 این داستان زیبا را میتونین در اپلیکیشن ناهید در کنار داستان های دیگر خانم گلکار مطالعه کنین☺️

دانلود اپلیکیشن از طریق سایت  nahidapp.ir

پشتیبانی تلگرام   @Ketab_nahid


#داستان #رمان #عاشقانه #ناهیدگلکار #قصه #نویسنده #نوشته #دلنوشته #نویسندگی #کتاب

صوتی نوشته های ناهید

04 Feb, 09:04


اینکه آدما چطور و در چه شرایطی بدنیا میایند وپدر و مادرشان  چه کسانی هستن  جبر است و اختیار نیست ولی اینکه چطور زندگی کنند  وتصمیم بگیرند  چگونه انسانی باشند اختیار است ؛
مرز خوبی و بدی را  مهربانی جدا می کند و این موهبتی است که خداوند در ذات انسان نهاده؛  انتخاب با ماست ؛ خیلی ساده وبدون  بازی با کلمات👌
  داستان ماهور نوشته خانم ناهیدگلکار

💠 این داستان زیبا را میتونین در اپلیکیشن ناهید در کنار داستان های دیگر خانم گلکار مطالعه کنین☺️

دانلود اپلیکیشن از طریق سایت  nahidapp.ir

پشتیبانی تلگرام   @Ketab_nahid


#داستان #رمان #عاشقانه #ناهیدگلکار #قصه #نویسنده #نوشته #دلنوشته #نویسندگی #کتاب

صوتی نوشته های ناهید

03 Feb, 19:25


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت شانزدهم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

03 Feb, 14:45


مژده.  
    مژده
       مژده
👇👇👇👇👇👇👇

برای شما که نویسنده هستین و دل تون می خواد نوشته های شما خونده و مطرح بشه

داستان های کوتاه و بلند شما بررسی و در اپلیکیشن  به نام خودتون و با در آمد زایی برای شما برنامه ریزی شده است

نوشته خود را آماده و منتظر اعلامیه ی بعدی باشید
پشتیبانی اپلیکیشن


@Ketab_nahid

صوتی نوشته های ناهید

02 Feb, 12:09


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پانزدهم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

01 Feb, 17:42


همه ی روز دارم مطمئن میشم همه حالشون خوبه، اما کی نوبتم میشه که به خودم برسم؟ 🤷‍♀️

مامان بودن یعنی همیشه در حال رسیدگی به بقیه باشی، اما لحظه‌ای برای خودت چی؟
🎧 با اپلیکیشن ناهید، وقت‌های خالی کوچیکتو به یه دنیای پر از داستان و کتاب‌های صوتی تبدیل کن!

📖 ناهید، وقت تو... دنیای تو.

🔗 دانلود از لینک https://nahidapp.ir! 🚀

#ناهید #اپلیکیشن_ناهید #کتاب_صوتی #وقت_تو #داستان_و_آرامش #زندگی_مادرانه #استراحت_با_ناهید

صوتی نوشته های ناهید

01 Feb, 13:16


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهاردهم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

30 Jan, 10:11


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سیزدهم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

30 Jan, 06:43


📢 اطلاعیه مهم برای کاربران عزیز ناهید

سلام دوستان گرامی! 🌿

اگر در استفاده از اپلیکیشن مشکلی دارید، می‌توانید از طریق پشتیبانی تلگرام با ما در ارتباط باشید:
👉 [پشتیبانی تلگرام: @Ketab_nahid](https://t.me/Ketab_nahid)

### 📲 نحوه نصب نسخه جدید:
1️⃣ نسخه قبلی را حذف کنید.
2️⃣ به لینک [nahidapp.ir](https://nahidapp.ir) مراجعه کنید.
3️⃣ اگر اندروید دارید، روی دکمه سبز "دانلود اپلیکیشن" کلیک کنید.
4️⃣ اگر آیفون دارید، روی دکمه سفید "نسخه آیفون" کلیک کنید.
5️⃣ پس از نصب، وارد حساب کاربری خود شوید و از تجربه جدید لذت ببرید! 🎉

### 🛍 اشتراک‌های قبلی و جدید
اگر قبلاً هر نوع اشتراکی (برنزی، نقره‌ای، طلایی) داشته‌اید، در نسخه جدید نیز برای شما فعال است.
از این پس، تمام اشتراک‌ها ۶۹ هزار تومان است، اما در صورت خرید ۳ ماهه، ۶ ماهه، یا ۱۲ ماهه، شامل تخفیف ویژه خواهید شد! 🎁

### 🚀 امکانات جدید + برطرف شدن مشکلات قبلی
🔹 کلی امکانات جدید به اپلیکیشن اضافه شده تا تجربه بهتری داشته باشید.
🔹 مشکلات قبلی برطرف شده و عملکرد اپلیکیشن سریع‌تر و روان‌تر شده است.

### 🎁 هدیه ویژه برای کاربران وفادار!
🔹 به تمامی دوستانی که در این یکی دو روز به دلیل جابجایی سرورها نتوانستند از اشتراک خود استفاده کنند، یک هفته اشتراک رایگان اضافه و تمدید خواهد شد! 🎉

### 💎 کسب امتیاز و دریافت جوایز ویژه!
🎉 از این پس با دعوت از دوستان و فعالیت در اپلیکیشن ناهید**، می‌توانید **امتیاز جمع کنید و این امتیازها را به هدایا و جوایز ویژه تبدیل کنید! 🎁

چطور امتیاز کسب کنید؟
1️⃣ دوستان خود را دعوت کنید تا به اپلیکیشن بپیوندند.
2️⃣ فعالیت روزانه داشته باشید؛ با مطالعه، گوش دادن به داستان‌ها و تعامل بیشتر امتیاز دریافت کنید.
3️⃣ امتیازهای خود را برای دریافت اشتراک رایگان، تخفیف‌های ویژه و هدایای شگفت‌انگیز استفاده کنید!

🔹 ما همیشه در تلاش هستیم تا تجربه‌ای بهتر و راحت‌تر برای شما فراهم کنیم و از همراهی و صبوری شما بی‌نهایت سپاسگزاریم! ❤️

📚 تیم ناهید

صوتی نوشته های ناهید

29 Jan, 13:00


کاربران عزیز و همراهان گرامی!

نسخه جدید اپلیکیشن ناهید در راه است! 🚀 ما در حال بروزرسانی اپلیکیشن هستیم تا تجربه‌ای روان‌تر، سریع‌تر و جذاب‌تر را برای شما فراهم کنیم. 💫

اگر امروز ورود به اپ سخت شده، نگران نباشید! به‌زودی با نسخه جدید اپلیکیشن ناهید، بهتر و قوی‌تر کنار شما خواهیم بود. 💙

ممنون که همراه ما هستید! 🌟

صوتی نوشته های ناهید

29 Jan, 10:34


داستان اگر به دریا بارد
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت دوازدهم


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

08 Jan, 13:45


⬇️دانلود اپلیکیشن برای دستگاه های اندروید

اگر با خطای (فایل یافت نشد) و یا (File does not exists) مواجه شدید، نرم افزار Share it رو از روی تلفن همراهتون حذف کنید تا امکان نصب فراهم گردد.
ترجیحا جهت امکان استفاده راحت تر نسخه قبلی را نیز حذف نمایید.

صوتی نوشته های ناهید

08 Jan, 13:45


⬇️جهت استفاده روی دستگاه های آی او اس (آیفون و آیپد)

🔗 https://nahid-golkar.ir 🔗

حتما داخل مرورگر سافاری یا گوگل کروم باز کنید.
و مشابه اپلیکیشن های ایرانی مانند اسنپ و دیوار از گزینه add to home screen استفاده نمایید.

❗️فیلترشکنتون هم خاموش باشه حتما❗️


پشتیبانی اپلیکیشن:
@Ketab_nahid

صوتی نوشته های ناهید

04 Jan, 12:35


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پنجاه و ششم و قسمت آخر

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

02 Jan, 09:48


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پنجاه و پنجم


https://t.me/neveshtehayenahid

صوتی نوشته های ناهید

01 Jan, 09:58


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پنجاه و چهارم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

30 Dec, 12:11


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پنجاه و سوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

29 Dec, 11:08


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پنجاه و دوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

29 Dec, 10:20


🎉 صوتی داستان قباد و صنم هم اکنون در اپلیکیشن در دسترس شما دوستاان عزیز هست


💠 قسمت اول داستان زیبای قباد و صنم با گویندگی اقای حسین ابراهیم زاده و خانم مریم افشاری را میتونین گوش کنین و لذت ببرین💠
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
لینک اپلیکیشن
https://nahid-golkar.ir/

صوتی نوشته های ناهید

28 Dec, 12:36


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پنجاه و یکم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

26 Dec, 16:06


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پنجاهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

25 Dec, 11:03


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهل و نهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

23 Dec, 14:00


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهل و هشتم۱

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

22 Dec, 12:42


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهل و هفتم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

21 Dec, 13:15


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهل و ششم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

20 Dec, 14:14


#یلدامبارک

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

19 Dec, 11:34


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهل و پنجم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

18 Dec, 14:16


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهل و چهارم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

17 Dec, 08:12


🎁 یه هدیه‌ی ارزشمند به خودت بده! با اپلیکیشن داستان‌های ناهید، هر روز به کتابخونه‌ی شخصی خودت اضافه کن. داستان‌هایی زیبا با قلم خانم #ناهیدگلکار .

برای ثبت نام میتونی از لینک زیر استفاده کنید 😍

https://nahid-golkar.ir

اگر هم نیاز به راهنمایی داشتی به اکانت تلگرام زیر میتونی پیام بدید

https://t.me/Ketab_nahid


@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

16 Dec, 12:07


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهل و سوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

15 Dec, 11:16


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهل و دوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

14 Dec, 10:00


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهل و یکم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

12 Dec, 18:32


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهلم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

11 Dec, 10:07


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سی و نهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

09 Dec, 20:50


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سی و هشتم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

09 Dec, 08:25


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سی و هفتم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

08 Dec, 16:23


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سی و ششم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

07 Dec, 08:54


داستان زیبای سبز یا خاکستری بطور کامل در اپلیکیشن بارگذاری شده👌🌹

برای مطالعه سبز و خاکستری و داستان های دیگر خانم گلکار میتونین اپلیکیشن را نصب و با خرید اشتراک داستان ها رو مطالعه کنین🎉


🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

https://nahid-golkar.ir

لینک ورود به اپلیکیشن

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

در صورتیکه سوالی در نصب اپلیکیشن داشتید به اکانت زیر پیام بدید


@Ketab_nahid
اکانت پشتیبانی

صوتی نوشته های ناهید

05 Dec, 13:51


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سی و پنجم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

04 Dec, 15:05


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سی و چهارم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

02 Dec, 09:33


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سی و سوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

01 Dec, 10:20


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سی و دوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

30 Nov, 18:21


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سی و یکم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

30 Nov, 15:49


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سیم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

27 Nov, 09:44


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و نهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

25 Nov, 09:24


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و هشتم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

25 Nov, 09:23


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و هفتم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

23 Nov, 10:02


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و ششم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

21 Nov, 10:28


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و پنجم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

20 Nov, 09:42


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و چهارم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

18 Nov, 09:59


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و سوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

17 Nov, 10:00


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و دوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

17 Nov, 10:00


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیست و یکم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

14 Nov, 11:30


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت بیستم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

13 Nov, 09:33


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت نوزدهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

11 Nov, 18:07


ناهید .. جایی که قصه ها جون میگیرن 😍😍

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

11 Nov, 10:20


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت هجدهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

10 Nov, 10:09


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت هفدهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

09 Nov, 10:36


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت شانزدهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

07 Nov, 12:36


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پانزدهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

06 Nov, 14:50


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهاردهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

05 Nov, 16:55


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سیزدهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

03 Nov, 09:16


قسمت ۴۷ داستان زیبای درخت توت در اپلیکیشن بارگذادی شد

صوتی نوشته های ناهید

03 Nov, 09:10


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت دوازدهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

02 Nov, 12:52


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت یازدهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

31 Oct, 13:53


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت دهم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

30 Oct, 10:21


🎉دوستان و همراهان کتاب های صوتی
قسمت ۶۰ و ۶۱ صوتی داستان عزیزجان در اپلیکیشن منتشر شد 🎉🎤

صوتی نوشته های ناهید

28 Oct, 12:31


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت هشتم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

27 Oct, 09:50


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت هفتم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

26 Oct, 10:01


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت ششم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

24 Oct, 18:23


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت پنجم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

23 Oct, 10:20


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت چهارم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

21 Oct, 11:35


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت سوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

20 Oct, 14:17


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت دوم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

19 Oct, 15:57


داستان پاداش
نوشته ی ناهید گلکار
راوی مریم افشاری
قسمت یکم

@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

15 Oct, 18:59


در حالیکه خیلی از ناشر ها بهم پیشنهاد های خوبی می دادن که داستانی بهشون بدم که در کانال نبوده ولی من وقت همچین کاری رو نداشتم و نمی خواستم از شما دل بکنم ؛ این کانال سرگرمی خیلی از شما شد و من در مقابل این اعتماد احساس مسئولیت می کردم ؛
خب یکی پیام داده بود پیر شدی و خرفت ؛ باشه بر دیده منت اگر پیر شدم به پای شما شدم و این باعث خوشحالی منه  و قلبم رو آروم می کنه که داشتم دوستای که همراه و همدل من بودن ؛ و اغلب اونا در نهایت سخاوت با اینکه داستان های منو خونده بودن کتاب ها رو هم تهیه کردن ؛

اما و اما حرف آخر


خطاب به اون عزیزانی که پیام های دلسرد کننده ای برای من فرستادن
بسیار ازتون ممنونم که منو به فکر وادار کردین ولی من تا وقتی قدرت دارم دست از کارم بر نمی دارم و فهمیدم که پاداشی در کار نیست


سپاس از شما
قصه گوی خونه های دل مهربون شما ناهید

صوتی نوشته های ناهید

15 Oct, 18:59


اما و اما

این زنگ خطر که روزی نباشم و داستان های من دست به دست کپی شود و نامی از خودم نباشد تصمیم گرفتم اونا رو یکجا جمع کنم و این حق من بود یکبار هم  برای شما توضیح دادم اپلیکیشن بسیار پر هزینه هست اونم برای یک آدم معمولی که سرمایه ای برای این کار ندارد ؛  همین الان چهار نفر شبانه روز کار می کنن تا برنامه های این اپ کامل بشه ؛ سود من در این ماجرا تهمت ها و توهین هایی بود که از طرف عده ای بهم وارد شد و متهم به پولدوستی و فرصت طلبی شدم ؛
دروغ نمیگم دلم شکست و منو به فکر واداشت اگر خانمی که ادعا می کرد سالهاست داستان های منو می خونه راست گفته باشه با پیامی که به من داد فهمیدم من به هدفم نرسیدم ؛ و واقعا این همه سال برای چه تلاش کردم ؟ چرا  انسان باید بدون تفکر نظر بده ؛ آیا اگر من پولدوست بودم که اگر بودم مثل همه ی آدم های دنیا و مثل شما بودم و  کار بدی نمی کردم پس چرا سیزده سال رایگان داستان هامو در اختیار شما گذاشتم ؟

🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈

صوتی نوشته های ناهید

15 Oct, 18:59


دلنوشته

درد دلی دوستانه ❤️

اما    اما

شاید نوع عملکرد خودم باعث شده باشه که اغلب شما فکر کنین من ابدی هستم و همیشه می تونم و وظیفه دارم  بدون وقفه براتون داستان بگم ؛ عزیزان من همه چیز توی این دنیا در حال تغییر و تحول هست و ما نمی تونیم جلوی گذشت زمان رو بگیرم ؛
منم مثل شما هستم و به خاطر کار مدامی که این سالها داشتم و همه ی خوشی های خودمو در خوشی شما دیدم یکم بیشتر از قبل به استراحت نیاز دارم ؛
اما  و اما
در این سالها اونقدر لطف شما و محبت تون شامل حالم شد که نیرو گرفتم و به کارم که هدفی مقدس در پشت اون بود ادامه دادم ؛ در حالیکه مورد سرزنش ناشر ها و خیلی های دیگه قرار می گرفتم و بدون اینکه تغییر عقیده بدم سرحرفم موندم

صوتی نوشته های ناهید

15 Oct, 18:59


سلام و دورد به شما یاران با وفا و مهربونم

👇👇👇👇👇👇

به خاطر وقفه ای که در داستان افتاد عذرخواهی می کنم و علتش کسالتی بود که داشتم و بر طرف شد ؛
داستان جدید از شنبه شروع میشه و نامش هست

پاداش 🙏

امیدوارم دوست داشته باشید
این داستان همزمان در اپلیکیشن هم در اختیار شماست ؛ بطور رایگان ؛

صوتی نوشته های ناهید

15 Oct, 10:44


حسینقلی مردی که لب نداشت
اثر احمد شاملو
راوی مریم افشاری

صوتی نوشته های ناهید

01 Oct, 10:58


سه تایی در سکوت شام خوردیم ؛ می فهمیدم یک اتفاقی برای بابا افتاده که نمی خوان به من بگن چند بار دیگه به احد و دایی زنگ زدم ولی هیچکدوم جواب ندادن ؛ بالاخره اونقدر به مامان و نفیسه التماس کردم و خواهش تا بالاخره نفیسه به حرف اومد و در حالیکه مثل بارون اشک می ریخت گفت : اون مردی که تو باهاش تصادف کردی دیالیزی بود خانواده اش رضایت ندادن و میگفتن یک کلیه براش پیدا کنین تا رضایت بدیم ؛ یا سیصد میلیون تومن که خودمون بتونیم بخریم ؛ بابا آزمایش داد و دکترا گفتن می تونه به اون مرد کلیه بده ؛ امروز صبح  عملش کردن ما بیمارستان بودم ؛ صبر کردیم بیارنش بخش و اومدیم خونه ؛ سفارش کرده به تو چیزی نگیم ؛ نمی خواد بدونی ؛ با بغضی که توی گلوم داشت خفه ام می کرد گفتم کدوم بیمارستان ؟




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش یازدهم




و تا بیمارستان زار زدم هیچوقت اینطوری گریه نکرده بودم از خودم بدم میومد و از قضاوتی که نسبت به پدرم داشتم ؛و مدام تکرار می کردم تو چیکار کردی آرمین ؟ گند زدی ؛  وقتی رسیدم احد بالای سر بابا بود می گفت تازه به هوش اومده ؛ نباید باهاش حرف بزنی ؛ ولی من با همون بغض و صورتی شرمنده رفتم کنارشو دستشو گرفتم و بوسیدم اشکهام می ریخت روی دستش ولی نمی تونستم حرف بزنم ؛ آروم گفت : جانم بابا؛  خوبی ؟ خیلی بهت سخت گذشت ؟ لبم رو محکم گاز گرفتم و بازم صدا توی گلوم خفه شد ؛ سرمو گذاشتم روی دستشو و تا می تونستم گریه کردم ؛ گفت : نکن بابا ناراحت میشم ؛ گفتم : وای بابا ؟ منو ببخش ؛ گفت ؟ تو جون منی پسرم کلیه که چیزی نیست ؛
پایان
شاد باشید
قصه گوی شما ناهید




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

01 Oct, 10:58


بود زده بود بهش حالا از بدشانسی من  اون لحظه اونجا بودم ؛ گفت : سرباز بیا ببرش بازداشته ؛ گفتم : حالا چی میشه جناب ؟ گفت : چی داره بشه برو ؛





#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش ششم




از اتاق افسر نگهبان که همراه سرباز اومدم بیرون بابا و مامان و نفیسه رو دیدم که هراسون میان به طرف من خودمو آماده کردم که هر حرفی رو بشنوم بابا گفت : رنگشو ببین نترس پسرم چیزی نمیشه تو مردی شجاع باش ؛ میگذره من خودم الان میرم بیمارستان و وضعیتش رو می فهمم انشاالله که طوریش نشده خب برام تعریف کن ببینم چی شد ؛ آروم گفتم : بابا من بهشون گفتم اسمم احد رضوانی هست یادتون باشه به خاطر گواهینامه ؛ سری تکون داد و گفت : خیلی خب من حرفی نمی زنم ؛ همینطور که براشون تعریف می کردم احد هم از راه رسید ؛ ازش خجالت می کشیدم چون ممکن بود اون توی دردسر بیفته ؛ اما وقتی فهمید گفت :خب کاری  کردی مشکلی نیست انشالله حل میشه گفتم : داداش ببخشید می دونم افتادی توی گرفتاری ؛ گفت : من الان حاضرم تو بری و من جات اینجا بمونم چی داری میگی ؟ نگران نباش برای من مشکلی پیش نمیاد ولی اگر بفهمن تو توی درد سر میفتی ؛ نباید بزاریم به اونجا ها بکشه ؛





#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش هفتم





باید یک آشنایی چیزی پیدا کنیم که باهات راه بیان و فعلا گواهینامه نخوان ؛ می خواستی بگی گم کردم ؛ گفتم : تقریبا همینو گفتم ؛ راستی اگر علی رو دیدین بهش بگین امشب مادرش مریض بوده و من بهش کمک می کردم دیر وقت برمی گشتم خونه ؛کیف منم پیدا نکرده ؛ 
من چهار روز توی بازداشت گاه بودم ؛ دایی آشنایی داشت که موقتا پیگیری گواهینامه رو منتفی کرد و بابا و احدهم دنبال کارم؛ می گفتن باید دیه بدیم تا رضایت بده ولی بابا  نه سرزنشم کرد و نه حرفی بهم زد و این بیشتر ناراحتم می کرد در اون موقعیت حتی اگر بهم بدترین فحش ها رو می داد بهش حق می دادم ولی حرفی نزد ؛نمی دونستم مقدار دیه چقدره ولی می دونستم که بابا توان پرداختشو نداره ولی خودش با خونسردی می گفت تو نگران نباش میارمت بیرون جورش می کنم ؛ اما من دلواپس بودم و نمی دونستم چطوری می خواد جور کنه ؛  اون مرد حالش بد نبود ولی هنوز از بیمارستان مرخصش نکرده بودن  ؛ثانیه های بدی رو میگذروندم ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش هشتم





  تا اینکه روز چهارم  احد و دایی اومدن در حالیکه رضایت اون مرد  رو گرفته بودن ولی بازم با قید سند آزادم کردن ؛ تا پرونده بسته بشه ؛
خسته و غمگین برگشتم به خونه ای که چند روز بود آرزو داشتم ببینش و توی رختخوابم بخوابم چند روزی که بهم ده سال گذشت ؛ بابا و نفیسه نبودن ؛ تعجب کردم ؛ پرسیدم ولی کسی جواب درستی بهم نداد ؛ حتی من احد و مامان رو هم خوشحال نمی دیدم ؛ تنها فکری که کردم این بود همه از دستم عصبانی هستن ؛ مخصوصا بابا که نخواسته منو ببینه ؛ دوش گرفتم و غذایی که مامان برام آماده کرده بود خوردم و خوابیدم یک خواب راحت ؛ یک مرتبه چشمم رو باز کردم و دیدم هیچ صدایی توی خونه نیست ؛ از اتاق بیرون رفتم کسی نبود ؛ تلفن کردم به نفیسه ؛ جواب داد و گفت : بیدار شدی داداش حالت خوبه ؟حالا میام می بینمت گفتم : دستت درد نکنه خواهر اینقدر نگران من بودی ؟ شما ها کجا رفتین ؟ گفت : یک کاری داشتیم دیگه ؛ تو استراحت کن ؛یک ساعت دیگه میایم ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش نهم





گفتم :تا این وقت شب کجایین ؟  احد رفت خونه شون ؛ گفت : آره فکر کنم ؛ ببخشید من باید برم می بینمت ؛ ولی وقتی می خواست گوشی رو قطع کنه یک لحظه صدای احد رو شنیدم ؛ 
یکم فکر کردم و گفتم : نه اشتباه کردم  نمیشه ؛ و فورا زنگ زدم به احد و پرسیدم داداش کجا رفتی قرار بود باشی همدیگر رو ببینیم ؛ گفت : آره میام ولی فکر کردم تو امشب رو استراحت کنی بهتره فردا می ببینمت ؛ ببخشید الان کار دارم بهت زنگ می زنم داداش ؛
خب از اینکه اونشب همه منو تنها گذاشته بودن و انگار براشون مهم نبودم دلخور شدم مخصوصا بابا که هنوز خونه نیومده بود ؛ دوساعتی طول کشید که مامان و نفیسه برگشتن خونه اونقدر غمگین و خسته به نظر می رسیدن که حتی نتونستم اعتراض کنم ؛ فقط کنجکاوشده بودم که اونا کجا رفتن ولی جواب درستی بهم ندادن ؛





#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش دهم




از بابا پرسیدم گفتن : چند روزی مجبور شده برو مسافرت و این عجیب ترین جوابی بود که میتونستن بهم بدن برای همین باورم نشدو وقتی هم اصرار کردم راستشو بهم بگن مامان عصبانی شد و گفت : یک جایی رفته دیگه برمی گرده انشاالله ؛

صوتی نوشته های ناهید

01 Oct, 10:58


اناهیتا:
#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش اول




 
اونقدر آشفته بودم که حتی به فکرم نمی رسید به کسی خبر بدم ؛ تا پلیس صحنه ی تصادف رو بررسی می کرد آمبولانس اومدو اون مرد رو برد بیمارستان تنها امیدم این بود که موقعی که بلندش می کردن سرشو حرکت دادو دیدم که زنده اس ؛ افسر پلیس دستشو آورد جلوی منو گفت : مدرک ماشین ؛ گواهینامه ؛ دست کردم توی جیبم و رفتم توی داشبورت ماشین رو گشتم و گفتم , جناب سروان دیر وقت بود مثل اینکه خونه ی دوستم جا گذاشتم نمی دونم کجا انداختم ؛ الان زنگ می زنم بیارن ؛ گفت : بدون مدراک پشت ماشین نشستی ؟در حالیکه از ترس قدرت ایستادن روی پام رو نداشتم  گفتم : جناب سروان راستش ماشین مال من نیست یادم رفت مدارکشو بگیرم ؛ قرار بود صبح زود براش گردونم ؛ ببخشید الان میگم بیارن ؛ گفت : اسمت چیه بدم استعلام کنن ؛ تو اصلا گوهینامه داری ؟ قلبم داشت از سینه ام بیرون میومد ؛ یک فکری کردم و گفتم احد رضوانی ؛



#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش دوم





گفت خیلی خب ماشین رو بزن کنار با ما بیا ؛ گفتم : جناب سروان خواهش می کنم بزارین ماشین رو بیارم مال من نیست امانت گرفتم ؛ گفت : بدون گواهینامه نمی تونی بشینی پشتش ؛
و یکی از اون پلیس ها رو صدا کرد و گفت : سوئیچ رو بگیر ماشین رو بیار پاسگاه ؛ چی شد که زدی بهش ؟ گفتم : ندیدمش یک مرتبه از روی جدول پرید این طرف باور کنین اونقدر با سرعت اتفاق افتاد که من وقتی خوردم بهش تازه متوجه شدم اصلا ندیدمش ؛ گفت : زنگ بزن مدارک ماشین رو بیارن ؛ گفتم : این وقت شب لازمه ؟ ممکنه خواب باشن هول کنن ؛با لحن تند و بدی  گفت :تو مثل اینکه متوجه نیستی چیکار کردی زدی یک نفر رو ناکار کردی ممکنه یاور بمیره تو به فکر خواب دوستت هستی ؟ نکنه ماشین دزدی باشه ؛زود باش  زنگ بزن ؛ ببینم چه خبره  ؛
گفتم : نه نه مال دوستمه باور کنین الان می زنم چشم ؛ علی فورا جواب داد و معلوم بود هنوز نخوابیدن ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش سوم




در حالیکه گوشی رو طوری گرفته بودم که سروان بشنوه و دهنم خشک شده بود و نمی تونستم درست حرف بزنم گفتم : علی ببخشید من تصادف کردم با یک مرد ؛ با صدای بلند و وحشت زده گفت : ای خدا ماشین داغون شد ؟ گفتم : نه علی نگران نباش یکم سپرش خورده خودم درستش می کنم میگم زدم به یک آدم می فهمی بردنش بیمارستان بیچاره شدم تو به فکر ماشینت هستی ؟ مدراک ماشین رو می خوان ؛ گفت :ای خدا لعنتت کنه پسر؛ چرا حواست رو جمع نکردی ؟ای وای افتادیم توی درد سر ؛  گذاشتم  زیر صندلی راننده اس کجایی من الان میام ؛ گفتم : نزدیک انتهای بلوار امام علی ولی دیگه داریم میرم پاسگاه بیا اونجا ماشینت رو تحویل بگیر ؛
وقتی گوشی رو قطع کردم افسر گفت : ماشینِ چی رو تحویل بگیره ؟ تو واقعا حالت خوب نیست ؛ پسر جون ماشین میره پارگینگ تا تکلیف پرونده ات روشن بشه ؛ برو سوار شو ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش چهارم




گفتم : اجازه میدین به خانواده ام خبر بدم نگرانم میشن الان مامانم دم در منتظرمنه ؛ گفت برو سوارشو بعد زنگ بزن ؛
با وجود اینکه دلم نمی خواست بابا از ماجرا با خبر بشه و می دونستم چه چیزایی بهم خواهد گفت ولی دیگه چاره ای نداشتم ؛زنگ زدم به نفیسه خواب بود و یکم ترسید  گفت : نگو می خوای نیای به خدا هر دوشون بیدارن و منتظر تو هستن ؛ گفتم : نفیسه آروم باش یک طوری بهشون بگو هول نکنن ؛ گفت : وای چی شده تو رو خدا کار بدی که نکردی ؟ گفتم : نه گوش کن با ماشین علی تصادف کردم زدم به یک عابر دارم منو می برن به کلانتری آدرسش رو براتون می فرستم ؛
از جیغ و داد و بیدادش فهمیدم که باید گوشی رو قطع کنم دیگه مامان و بابام فهمیده بودن که چه اتفاقی برام افتاده؛ دیگه منتظر هر سرزنش های بابا بودم اما چشمم به در کلانتری بود که بیان و به دادم برسن ؛ افسر نگهبان سئوالاتی ازم کرد که بیشتر شو دروغ گفتم و می ترسیدم دستم رو بشه ؛



#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_سوم بخش پنجم




پرسید : دوستت داره گواهینامه ات میاره ؟ گفتم : بله جناب سرگرد تو راهه ؛ گفت : باشه کارت شناسایی چی اونم نداری ؛ گفتم : مادر دوستم مریض بود تا دیر وقت خونه شون موندم بعد نفهمیدم کیفم رو کجا انداختم حتما پیداش کرده و با خودش میاره ؛ پرسید : چیزی کشیدی ؟ گفتم : نه قربان من اصلا اهل این کارا نیستم تازه خدمتون عرض کردم مادر دوستم مریض بود ؛ گفت: حالتت که غیر عادی نشون میده ؛بدون گواهینامه هم نشستی پشت فرمون زدی به یک نفر اگر اون بمیره قتل عمد حساب میشه اینو می دونی ؟ گفتم : میشه بگین کدوم بیمارستان بردنش خانواده ام برن ازش خبر بگیرن ؛ تو رو خدا رحم کنین واقعا تقصیر من نبود یک مرتبه پرید جلوی ماشین من که مرض نداشتم بهش بزنم ندیدمش باور کنین فرصت دیدنش رو هم نداشتم هر کس

صوتی نوشته های ناهید

01 Oct, 10:57


وضعیت اون مرد خوب نبود و می شنیدم که می گفتن داره نفس های آخر رو می کشه باورم نمیشد ؛ من داشتم قاتل می شدم  ؛ وقتی پلیس رسید دیگه داشتم گریه می کردم ؛
ادامه دارد





#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

01 Oct, 10:57


اناهیتا:
#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش اول




مامان واقعا خوشحال بود و احساس می کردم از ته دلش می خنده ؛ تا اینکه احد و ویدا رفتن و مامان و نفیسه هم داشتن اتاق رو جمع و جور می کردم ؛ بابا تلویزیون رو روشن کرد و شبکه ی اخبار گرفت ؛ منم بی هدف روی مبل نشسته بودم از اینکه بهش بی احترامی کردم پشیمون شدم ؛ و اینم می دونستم که بابای من آدمی نیست که به این زودی ها فراموش کنه ؛ظاهرا به روی خودش نمیاورد وی تا مدت زیادی توی صورتم نگاه نمی کرد و با اکراه جواب سلامم رو می داد ؛ فکر کردم حالا که شب خوبی داشتیم از دلش در بیارم ؛ اینطوری خودمم راحت تر بودم ؛ پس حرفی رو که می دونستم مورد پسند اونه بزنم ؛ در مورد اخبار روز بود  ؛ گفتم : این چی میگه هر شب میاد و تفیسر سیاسی می کنه و میره آخه چه فایده ای داره به نظرم شما بهتر از اون تفسیر می کنین ؛


#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش دوم




گفت : تو از این چیزا سر در نمیاری همین گفتن ها باعث می شه که کم کم به گوش شنونده اش برسه ؛ نه درست میگه منم همین نظر رو دارم ؛ اتفاقا همینطور میشه که این گفت ؛ دلار داره میره بالا گفتم : خب اگر اینقدر اینا نگن و توی دهن نندازن بالا نمیره ؛همش کار خودشونه ؛  مدام میگن گردون شد بالا رفته؛ خب همینطورم میشه دیگه ؛ گفت : مگه به حرف ایناست ؟ بالا رفتن دلار بیشتر به مسائل سیاسی مربوط میشه  ؛ این اخباره از روی بخار معده که حرف نمی زنن ؛ مثل تو ؛ گفتم : مثل من ؟بابا ؟  من از روی بخار معده حرف می زنم ؟ چی گفتم که درست نبوده ؛ خیلی خب درس نخوندم دلیلشم صد بار گفتم دوست ندارم برای چیزی که می دونم فایده نداره وقت بزارم ؛ گفت : حالا این وقت گرانبهای تو داره صرف چه کاری میشه ؟




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش سوم





کشف معدن ؟ یا به طلا دست پیدا کردی ؟نه بگو منم بدونم چه کار مثبتی صبح تا شب انجام میدی ؟خب بچه جان  تو که داری  بیکار می گردی  درست رو بخون اقلا دیپلم بگیر ؛ دوتا درس مونده برای چی نمی خونی ؟ گفتم باز رفتین سر خونه ی اول ؛ نمی کشم اینو بفهمین نمی تونم ؛ مغزم کار نمی کنه ؛ گفت : ببین آرمین والله به خیر و صلاح خودت میگم این که مغزم کار نمی کنه و نمی تونم فقط یک بهانه اس خودتم می دونی لج نکن بشین یک مدت این دوتا درس رو بخون و برو امتحان بده تمومش کن ؛ خیال منم راحت کن ؛ در ضمن رفتی برای گواهینامه اقدام کردی  ؟ گفتم : الان من ماشین دارم یا شما ماشینت رو میدی من سوار بشم ؟ ولم کنین تو رو خدا ؛ گفت : بابا جان اقلا برو گواهینامه ات رو بگیربه خدا کار یک دفعه میشه ؛ من  دیدم که پشت ماشین احد می شینی ؛





#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش چهارم




چند بارم پشت پراید دوستت دیدمت ؛ اولا ماشین از کسی نگیر دوما بی گواهینامه نشین پشت فرمون ؛ حالا مال دوستت باشه یا من یا احد  ؛ نشین بابا کار یکدفعه میشه ؛ واقعا نمی دونم چطوری فکر می کنی؟  زندگی آدم همینطوری خوب نمیشه ؛باید تلاش کرد باید یک هدف داشته باشی ؛ بلند شدم و گفتم : باز شروع شد من میرم بخوابم یک کلام بابا شما از مرحله پرتین ؛ زمان ما با شما فرق داره الان چند دقیقه دیگه شروع می کنین برو پیش داداشت فعلا دستت توی جیب خودت بره ؛ یا برو سر خیابون گل بفروش یا گدایی کن شما ها حالتون بده و اصلا نمیشه باهاتون حرف زد ؛
همینطور که می رفتم بطرف اتافم داد زد یک روز حرفای ما رو می فهمی که دیگه خیلی دیر شده اونی که نمی فهمه تویی نه من ؛ زمان فرق نکرده این توجیه های شما جوون های نادونه که این حرفا رو مستمسک دست خودتون کردین ؛ تا ول بگردین ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش پنجم




خوبی و بدی عوض نشده ؛ بعدام خدا بهت عقل داده راه درست رو پیدا کنی تو داری بیراهه میری ؛ گفتم : کجا کاری بابا ؟ همه چیز این مملکت رو بردن و شما ها خواب بودین ؛ گفت : بچه ی بی عقل این دلیل میشه تو زندگیت رو نابود کنی ؟ توی همین مملکت آدم هایی هستن که موفق شدن و زندگی خودشون رو درست کردن بفهم ؛
میگم برو دیپلمت رو بگیر یعنی برو گدایی کن؟  احمق ؛ با این حرفش عصبی شدم و داد زدم؛ فحش نده ؛ فحش نده ؛ تو نفهمیدی که من کیم مردم بچه هاشون رو می زارن روی سرشون و هر کجا میرن ازشون تعریف می کنن ؛ بعد شما میری شکایت منو به دایی می کنی که می دونی دهنش چاک و بست نداره ؛ این بابایی کردن شما بوده  ؛ اونوقت من احمقم ؟ جون به جون تون کنن گدایین ؛ و به همین زندگی بخور نمیر عادت کردین ؛ آخه شما ها از زندگی تون چی می فهمین ؟ که دارین به من یاد میدین ؟





#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش ششم

صوتی نوشته های ناهید

01 Oct, 10:57


بابا داد زد احمقی چون نمی فهمی چی میگم اگر این زندگی که ما کردیم برات خوب نبود می خواستی خودت درس بخونی و به جایی برسی ؛ تو حتی عرضه نداری همین گواهینامه ات رو بگیری اونوقت برای من گردن کلفتی می کنی ؛ الان  بیست سالت شده چه کار مثبتی انجام دادی که از همه ایراد می گیری ؟ عیب من اینه که می خوام نون حلال به زن و بچه ام بدم از کارای خلاف بدم میاد و دزد هم نیستم اگر اینا اسمش گدایی هست آره من گدام ؛ و تو آدم بهتری هستی ؛
در اتاق رو زدم بهم و لباس پوشیدم و با حرص خواستم از خونه خارج بشم ؛ مامان و نفیسه جلوی منو گرفته بودن و با التماس مانع من می شدن بابا رفته بود توی اتاقش و دیگه صداش در نمی اومد و من هر چی از دهنم در اومد گفتم و برگشتم به اتاقم راستش اون وقت شب جایی رو هم نداشتم که برم انگار فقط می خواستم بابا رو تنبیه کنم ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش هفتم





و ما دوباره قهر کردیم ؛ یا خونه نبودم یا اگر میومدم از اتاقم بیرون نمی رفتم ؛ اون توی شهرداری کار می کرد حسابدار بود ؛ و کمبود مخارج زندگی ما رو یک طوری با اضافه کاری و کارای مختلف که در آمد چندانی نداشت تامین می کرد ؛ و من این زندگی رو نمی خواستم از این همه گدا بازی هایی که توی صرفه جویی توی برق و آب باید می کردیم خسته بودم ؛ از اینکه هر وقت بهم پول می دادن بعدش یک عالم سرم منت می ذاشتن خسته بودم .
روزها بدون هیچ امیدی این در و اون در می زدم تا راهی برای رسیدن به یک پول درست و حسابی پیدا کنم ؛  و شب ها  از اتاقم بیرون نمی رفتم تا با بابا روبرو نشم ؛ نفیسه ومامان مرتب منو نصیحت می کردن ولی چون حق با من بود نمی تونستم دیگه اون وضع رو تحمل کنم باید از اون خونه می رفتم ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش هشتم




 
تا اینکه یک روز خونه ی مجردی یکی از دوستانم دور هم جمع شده بودیم و گل می کشیدیم  و مثل همیشه فکر می کردیم که چیکار کنیم تا از این وضع نابسامان نجات پیدا کنیم ؛ که پیمان گفت : بچه ها یک چیزی میگم بهش فکر کنین این کارا فایده ای نداره باید یک خیز بزرگ برداریم و بعد تا آخر عمر راحت زندگی کنیم ؛ من همه ی جوانب رو در نظر گرفتم ؛ یک طلافروشی هست ؛ گفتم : برو بابا توام خوشت اومده ما که دزد نیستیم گیر میفتیم و پدرمون رو در میارن من نیستم ؛ گفت : تو صبر کن حرفم رو بزنم ؛ یک نقشه دارم که مو لای درزش نمیره ؛ گفتم : فکرشم نکن بیاین با هم یک رستوران باز کنیم ؛ هر چی داریم می زاریم روی هم و از کم شروع می کنیم یک چیز متفاوت که توجه ی دخترا و پسرها رو جلب کنه ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش نهم




علی گفت : آرمین دلت خوشه ما لباس های تنمون رو هم بفروشیم و هر چی داریم بزاریم روی هم نمی تونیم یک جا رو اجازه کنیم ول کن بابا ؛ بعدام معلوم نیست بگیره یا نه ؛ گفتم : به خدا می گیره خواهر من یک همبرگر های خوشمزه ای درست می کنه که اصلا جایی ندیدم ؛ ازش یاد می گیرم و با هم می چرخونیم ؛ علی تو ماشینت رو بفروش ؛ گفت : دار و ندارم همین پراید قراضه اس اونم بفروشم و کارمون نگیره و یا پولمون کافی نباشه من بیچاره میشم ؛ تازه اونوقت شماها به این اندازه پول دارین ؟ بهتره بریم روی پروژه ی طلا فروشی ؛پیمان گفت :آره وقتی میشه به راحتی پول در آورد چرا بریم زیر بار قرض ؛ خب ظاهرا همه موافق بودن ؛ و من ساکت شدم ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش دهم





و باز اونقدر از این حرفا زدیم و کشیدیم که احساس کردم حالم بد شده ؛ گفتم : من میرم خونه دیرم شده ؛ علی گفت :بمون دیگه دور هم هستیم  ؛ الان ماشین گیرت نمیاد ؛ گفتم : بابای منو که می شناسین شب خونه نرم فرداش قیامت راه میندازه ؛ سوئیچ ماشین رو پرت کرد طرف من و گفت : پس با ماشین من برو فردا بیارش ؛ سر راه کله پاچه بخر و بیار دور هم بخوریم ؛ سوئیچ رو گرفتم و گفتم : داداشمی ؛ شب بخیر ؛
سرم یکم گیج بود و با سرعت توی اتوبان می رفتم بطرف خونه ؛ مامان پیام داده بود بابات عصبانیه هر کجا هستی زودتر برگرد ؛ که در یک لحظه یک سیاهی دیدم و ماشین باهاش برخورد کرد ؛ بی اختیار فرمون رو به راست گردوندم و محکم خوردم به بلوک های سیمانی که بین دو طرف اتوبان گذاشته بودن ؛





#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_دوم بخش یازدهم




دیر وقت بود نمی دونستم چه اتفاقی افتاده پیاده شدم و مردی رو دیدم که روی زمین افتاده ؛ و فهمیدم چه دسته گلی به آب دادم و دو دستی زدم توی سرم ؛ نمی دونستم چیکار کنم ؛ ای خدا این چه باللایی بود سرم اومد ؟ ولی نفهمیدم یک مرتبه اون وقت شب اون همه ماشین چطور ایستادن و دورمون جمع شدن ؛ یکی آمبولانس خبرکرد و یکی منو گرفته بود که فرار نکنم ولی من گیج و سر در گم مونده بودم با این وضعی که درست کردم چیکار باید بکنم ؛

صوتی نوشته های ناهید

01 Oct, 10:55


اناهیتا:
به نام خدایی که قلم به دست اوست



#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش اول



روی تخت دراز کشیده بودم و آهنگ گوش می دادم ؛ که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم نفیسه خواهرم بود ؛ جواب دادم ؛ چیه ؟ تو کجایی که زنگ می زنی ؟ گفت : خودتو لوس نکن ؛ می دونی که امشب تولد مامانه  ؛ جایی نری ؛ خونه باش ؛ من رفتم برای مامان یک چیزی بخرم تو نمی خوای بهش هدیه بدی ؟ گفتم تو واقعا حالت بده نفیسه ؛ من پولم کجا بود ؟ اصلا ما رو چه به تولد گرفتن ؟ ول کن بابا مسخره ها ؛آه نداریم با ناله مون سودا کنیم تولد بگیریم که چی ؟ حالا خیلی با هم خوبیم ؟من که نمی خوام با بابا روبرو بشم   گفت : آخه تو چرا اینقدر  بدی ؟ یکم مثبت فکر کن  ؛ما چه بدی داریم ؟  آرمین به خدا خوشحال بودن ربطی به این حرفا نداره؛ پول نداری ؟  یک شاخه گل که می تونی بگیری ؛ فقط بدونه که دوستش داریم و تولدتشو یادمونه ؛ این همه برای ما زحمت کشیده بیا خوشحالش کنیم داداش جون :خواهش می کنم خونه بمون   ؛



#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش دوم




گفتم : هر کاری می خواین بکنین دست از سر من بردارین ؛ مرتیکه هر چی از دهنش در اومده بهم  گفته و مامان خانم هم وایساده نگاهش کرده ؛ آخه بگو شما ها تا حالا چه گلی سر ما زدین که اینقدر توقع دارین ؛ نفسیه گفت : آرمین دورغ نگو من اونجا بودم بابا چی بهت گفت ؟ تو زود بهت بر می خوره ؛ گفتم : پس گوشت کر شده ؛ نگفت بیعار ؟ تنه لش ؟ مفت خور ؟
نفیسه گفت : وای الان وقت این حرفا نیست من توی خیابونم  ؟ بابا ازت می خواد درس بخونی یا بری سریک کار نمیشه که از صبح تا شب ول بگردی نه درس خوندی نه تن به کار میدی ؛ داد زدم زنگ زدی این حرفا رو بهم بزنی؟  روزی صد بار توی سرم می زنن ؛تو یکی دیگه  ولم کن ؛ و گوشی رو قطع کردم و گفتم دختری احمق ؛ شعور نداری اصلا به تو چه که من چیکار می کنم ؛ نمی خوام برای کسی تولد بگیرم نون نداریم بخوریم رفته کادو  خریده ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش_سوم





پنجره رو باز کردم و یک سیگار کشیدم و دوباره خودمو انداختم روی تخت ؛ حرص و خشمی که توی وجودم بود مدام زبونه می کشید ؛ بیشعور ها کسی به من کار میده ؟ بهم سرمایه دادین که کار کنم ؟ یا می خواین برم حمالی کنم یا از توی آشفال ها بطری جمع کنم ؟ مامان زد به در اتاق و صدام کرد : آرمین ؟ آرمین پسرم بیا غذات رو آوردم در روباز کن ؛ گفتم : نمی خوام مامان برین راحتم بزارین ؛ گفت : اذیتم نکن مادر باز کن کارت دارم ؛گفتم من با کسی کار ندارم میشه دست از نصیحت کردن بردارین ؟ گفت : نه نصیحت نمی کنم دلم داره می ترکه بابات خونه نیست باز کن ؛
با بی میلی در روباز کردم و گفتم : چیکار دارین ؟ گفت : نکن پسرم ؛ چرا بدخلقی می کنی ؟ گفتم : وای وای مامان دوباره شروع نکن ؛ واقعا صبرم لبریز شده ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش چهارم




اومد سینی غذا رو گذاشت روی میزم و گفت : بشین باهات حرف بزنم ؛گفتم : من دیگه حاضر نیستم حرفای تکراری شما رو گوش کنم ؛ یا بهم سرمایه میدین یا همینطور می خورم و می خوابم ؛ من اهل نوکری کردن نیستم ؛ به اون مرتیکه هم بگو همین که هست می خواست منو پس نندازه ؛ مامان گفت : به نظرت درسته که به بابات بی احترامی کنی ؟ آخه حرف بدی که نمی زنه والله بالله نگران آینده ی خودت هستیم ؛ گفتم : ای بابا من که هر کاری می کنم شما ها مخالفین ؛ مادر من دنیا فرق کرده ؛ همه دزد و کلاه بردارن ما نمی تونیم از راه درست پول در بیاریم ،یا باید سرمایه داشته باشیم یا بریم توی کار خلاف ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش پنجم



 
خب یکشو انتخاب کنین با منصور کار می کردم و پول در میاوردم بابا چیکار کرد اونقدر دعوا کردیم که از زندگی سیر شدم بعدام  رفت پیش منصور و زیرآب منو زد تازه آقا رفته پای دایی رو وسط کشیده و آبروی منو برده بگو می خواستی بری پیش منصور چرا دایی رو بردی ؟ حالا اونم هر کجا می شینه برای همه ی فامیل تعریف می کنه ؛ به خدا این مرد عقل نداره ؛ اونقدر ادامه داد  تا بالاخره منصور جوابم کرد ؛ مامان گفت: آرمین تو روخدا به خودت بیا منصور خلاف کاره فردا می گیرنت میندازنت زندان و اونوقت می فهمی که چیکار کردی مگه بابات بد تو رو می خواد ؟ یا حرف بدی بهت زده ؟  میگه کار نکن برو درست رو تموم کن ؛ داد زدم نمی تونم ؛ من از درس بدم میاد می دونین چرا چون فایده ای نداره ؛ دیگه توی این مملکت درس خوندن به درد نمی خوره اینو بفهمین ؛ الان من لیسانس گرفته بودم کی بهم کار می داد؟





#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش ششم

صوتی نوشته های ناهید

01 Oct, 10:55


فقط خودمون بودیم ولی کلی خوش گذشت و زدیم و رقصیدیم ؛گفتیم و خندیدیم ؛ انگار نه انگار که ما همون آدمهای صبح بودیم ؛ من و نفیسه کلی سر بسر هم گذاشتیم و با هم دلقک بازی در آوردیم ؛ حسابی سر همه رو گرم کردیم ؛
نفیسه سه سال از من بزرگتر بود و حالا دانشجوی سال آخردانشگاه و  تغذیه  می خوند  ؛ یک خواهر مهربون و دلسوز مخصوصا برای بابا و مامانم ؛ و حتی من و احد ؛ هر کاری داشتیم یک سرشو نفسیه می گرفت و حالا تقریبا بدون اون هیچ کاری توی خونه ی ما از پیش نمی رفت ؛ اون در مورد من بشدت احساس مسئولیت می کرد ؛
ادامه دارد




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

صوتی نوشته های ناهید

01 Oct, 10:55


  چند نفر رو می خوای معرفی کنم که با مدرک لیسانس یا دارن روی اسنپ کار می کنن یا افتادن توی کار خلاف ؟ همینطوری  یک چیزی واسه خودتون میگن ولی حرفاتون پایه و اساس نداره ؛یکم منطقی فکر کنین ؛  مامان؟  من دارم خفه میشم ؛ می فهمی دارم خفه میشم ؛ میشه اینقدر بهم فشار نیارین ؟مغزم دارم منفجر میشه ؛ ولم کنن به خدا می زارم میرم وپشت سرمو نگاه نمی کنم ؛
مامان طبق معمول به گریه افتاد و گفت : آخه نمی فهمم توی سر تو چی میگذره ؛ تو باید درس می خوندی برای فکر و عقل خودت ؛ به خدا اگر ادامه می دادی الان اینطوری فکر نمی کردی ؛ کارم به موقعش پیدا می شد ؛ می دونی عاقبت کار خلاف چیه ؛ آبرو ریزی وگرفتاری ؛اصلا  نونش حلال نیست ؛ گفتم :وای از این حروم و حلال های شما دیگه حالم بهم می خوره ؛



#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش هفتم




مثلا به من نون حلال دادین ؟ پس چرا  یک لحظه توی زندگیم خوشحال نبودم ؟ من نمی دونم شما ها توی زندگیتون چیکار کردین که این حال و روز ماست ؛ باباهای مردم برای بچه شون خونه می خرن ماشین می خرن عروسی می گیرن سرمایه بهش میدن اینقدر منت سرش نمی زارن که شما ها برای نون حلال سر ما گذاشتین ؛احد رو ببین چی داره توی زندگیش ؟ داداش بدبخت من مگه  دیپلم نگرفت؟ فوق دیپلم نگرفت؟ حالا  از صبح تا شب توی کارواش جون می کنه اونوقت چی داره ؟ هیچی ؛اون درس ها به چه دردش خورد ؟  همیشه شرمنده ی زن و بچه میشه ؛می خواین منم مثل احد زندگی کنم ؟ نیستم مامان من اون آدمی که شما می خواین نیستم ؛ پول رو باید به دلار در بیاریم تومن دیگه مرخصه ؛ گفت : نه مادر منم همینو میگم درس بخون یک رشته ی خوب قبول شومثل ما نشی ؛ این حرف بدیه ؟




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش هشتم




گفتم : میشه تنهام بزارین ؟ گریه می کنی اعصاب من خرد میشه هر وقت خواستیم حرف بزنیم شما گریه کردی بسه دیگه ولم کنین بزارین به درد خودم بمیرم ؛
اون که رفت دوباره در رو قفل کردم و وقتی نفیسه برگشت هر چی التماس کرد در رو باز نکردم و جواب ندادم و تا سر شب که داداشم با زن و بچه اش اومد توی اتاقم موندم و سیگار کشیدم و آهنگ گوش دادم تا آروم بشم ؛ شب قبل دعوای مفصلی با بابام کرده بودم و نزدیک بود منو بزنه و برای اینکه دست روش دراز نکنم از خونه زدم بیرون و بعدام توی اتاق خودمو حبس کردم ؛
تا اینکه احد و خانمش و دختریکساله اش  اومدن ؛ زد به در اتاق و گفت : گردن کلفت نمیای بیرون ؟فورا بلوزم رو تن انداختم  در رو باز کردم و گفتم سلام داداش خوش اومدی ؛ دست داد و بغلم کرد و گفت : به خوشی شما شنیدم گرد و خاک راه انداختی ؛ گفتم : سلام زن داداش شما هم خوش اومدین ؛ نه بابا چه گرد خاکی ؟ بابای شما خوب بلد گردخاک راه بندازه ؛ من که دارم ماستم رو می خورم و به کسی کار ندارم ؛





#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش نهم




نفیسه گفت : دورغ میگه داداش ماست نمی خوره داره جگر ما رو می خوره بد اخلاق تر از این من ندیدم و نه شنیدم ؛ ولی در همون حال  خودشو انداخت توی بغلم و گفت: تو روخدا آرمین یک امشب بزار بهمون خوش بگذره بابا مامان رو برده بیرون تا خونه رو آماده کنیم از طرف توام یک کرم تقویت پوست براش گرفتم ؛ تو رو خدا نگو خودت نخریدی ؛ احد گفت : تو واقعا هیچی برای مامان نخریدی ؟ گفتم : من پول داشتم ؟
گفت : ببخشید پول داشتی سیگار بخری اینقدربکشی که  اتاقت بوی جا سیگاری بگیره ؛ اونوقت پول نداشتی برای مادرت یک هدیه کوچک بگیری ؟ همین کارا رو می کنی که صدای همه رو در میاری ؛ گفتم :نه داداش  همین یکبار بود اوقاتم خیلی تلخه می دونی دیگه با بابا دعوام شده ؛ گفت : خیلی خب حالا دیگه بیا کمک کن زودتر آماده بشیم تا مامان بیاد ؛




#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش دهم




با اینکه دل خوشی نداشتم به خواست احد و نفیسه و رو در وایسی با ویدا خانمش آماده شدم و توی اون تولد شرکت کردم ؛ من و احد اتاق رو تزیین کردیم بادکنک ها رو باد کردیم و نفسیه و ویدا کیک و شام رو آماده کردن وقتی همه چیز روبراه  شد زنگ زدن به بابا که دیگه می تونین برگردین ؛ من برای لحظه ی ورودش یک آهنگ شاد انتخاب کردم که  با صدای بلند بخش می شد ؛ به محض اینکه  وارد شدن با فریاد و هورا ازش استقبال کردیم که تولدت مبارک مامان ؛ خب با دعوایی که شب قبل توی خونه شده بود اصلا انتظار همچین تولدی رو نداشت باز به گریه افتاد و یکی یکی همدیگر رو بغل کردیم وبا باباهم دست دادم و همه سعی کردیم شب خوبی رو برای هم بسازیم ؛



#ناهید_گلکار
@nahid_golkar

#داستان_جانم 💞
#قسمت_اول بخش یازدهم