برای ملموس شدن، میخواهم بخشی از این «چکلیست» را با هم مرور کنیم اما پیش از آن اجازه بدهید عرض کنم که چنین رویهای، خلافِ آنچه در ظاهر مسخره به نظر میآید، اصلا دور از واقعیت نیست. وقتی بپذیریم تمامِ دین، فلسفه، فناوری، هنر و ... صرفا یک «کلاژ»، «تکهچسبانی» یا به زعمِ لِویاستراوس «بریکلاژ» (سرهمبندی) بوده است، در این صورت چرا نباید چنین افزاری را، یک دستاورد به حساب نیاورد؟
فلسفه، علم، دین، فناوری، هنر و... تلاش میکنند خود را مجموعهای از گزارههایی «یکدست»، «اثیری» و «بنیادین» نشان بدهند که به دیگر حیطهها اعتبار میدهند اما خود از خویشتن اعتبار میگیرند؛ آنها تلاش میکنند نشان دهند «حادث» نیستند یعنی سیری تاریخی و تدریجی از تکوین را انکار میکنند اما در حقیقت چنین هستند. لیوتار نشان میدهد که سیرِ پیشرفت فناوری که ما میشناسیم، کاملا اتفاقی و حاصل تصادف بوده است؛ بریکلاژی از ابداعات و اختراعات بیربط بوده که ما تلاش کردهایم سیرِ تاریخیِ آن را منطقی و یکتا نشان دهیم درحالی که شاید فناوری میتوانست مسیری متفاوت را طی میکرده بوده باشد.