محمدرضا طاهری @mohammadrezataheri Channel on Telegram

محمدرضا طاهری

@mohammadrezataheri


شاعر

محمدرضا طاهری (Persian)

محمدرضا طاهری یک کانال تلگرامی است که به اشعار و آثار ادبی این شاعر معاصر اختصاص یافته است. طاهری، یک شاعر با استعداد و موفق از ایران است که با سبک خاص و شعرهای معنی‌دار خود توانسته است مخاطبان زیادی را به خود جلب کند. این کانال، یک فضای مناسب برای علاقمندان به ادبیات و شعر فارسی است که می‌خواهند آثار زیبا و عمیق طاهری را بخوانند و در مورد آنها بحث و گفتگو کنند. با عضویت در کانال محمدرضا طاهری، شما به یک جامعه ادبی پر از انرژی و ایده پردازانه وارد می‌شوید. در اینجا می‌توانید از آخرین اشعار و آثار این شاعر برجسته مطلع شوید و با دیگر طرفداران ادبیات و شعر فارسی در تبادل اندیشه و نظر شرکت کنید. اگر شما هم عاشق شعر و ادبیات هستید، این کانال یک فرصت طلایی برای ارتباط با همتایان همراه با لذت و سرگرمی می‌باشد. پس همین الان به کانال محمدرضا طاهری بپیوندید و به دنیای جذاب شعر این شاعر بزرگ بپیوندید!

محمدرضا طاهری

11 Oct, 18:23


دَم حافظ!


روز بزرگداشت حافظ است که باشد. برای آنان که "عاشق و رند و مست و عالم‌سوزند" هر روز که نه، هر دم "دمِ حافظ" است. اصلاً تقویم سگ کی باشد تا برای آن‌کس که "سرش به دنیی عقبی فرو نمی‌آید" روز تعیین کند؟!
من به فال مال اعتقاد ندارم اما در طول این سال‌ها بارها و بارها بی‌هوا باز کردن دیوان حافظ شگفت‌زده‌ام کرده است. از همان سال‌های نوجوانی که حافظ یگانه آموزگارم شد. در کتابخانه‌ی ما ده‌ها کتاب بود که همه‌شان می‌خواستند انسان را تربیت کنند! تربیت اسلامی و انقلابی! از کتاب‌های مرحوم مطهری که دست کم برای دوران خودش حرفی برای گفتن داشت بگیر تا آخوند‌های عوام‌زده که خرافه را جای درس اخلاق قالب می‌کردند تا آخوندک‌های سیاسی که توهّمات ایدئولوژیک را رنگ و لعابِ دینی می‌زدند تا توضیح‌المسائل این حاج‌آقا و آن آیت‌الله... لابلای این کتاب‌ها اما یک دیوان حافظ هم - لابد اشتباهی - راه پیدا کرده بود. نمی‌دانم در میان آن هیاهوی تربیت ایدئولوژیک چه نیرویی، چه حالی، چه بختی، بود که مرا به سوی آن دیوان حافظِ دست نخورده کشید؟! روزی چهار ساعت، پنج ساعت، هفت‌ ساعت... هرچقدر که راه می‌داد می‌خواندمش. هر غزل را بارها و بارها... مست می‌شدم... از شوق دور اتاق می‌چرخیدم و می‌خواندم. می‌خواستم این انبوه زیبایی را به همه نشان بدهم. برای اهل خانه می‌خواندم اما در اطراف من کسی نبود که به شوق بیاید... و من تنهاتر می‌شدم و حافظ می‌شد یگانه دوست و یگانه آموزگار:

دلا دلالت خیرت کنم به راهِ نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

با همین حرف‌ها و با همین چهار خط شعر، جناب حافظ کم کم دنیای مرا عوض کرد و موفق‌تر از تمام نهادهای تبلیغاتی، آنگونه که خودش صلاح دانست روح و شخصیت مرا شکل داد و شد آنچه که شد.

اما حرف توی حرف آمد. داشتم می‌گفتم که من به فال اعتقاد ندارم اما از همان دوران نوجوانی تا حالا بارها باز کردن دیوان حافظ در موقعیت‌های خاص شگفت‌زده‌ام کرده. یکی از آخرین‌هاش همین مدتی قبل بود. چند روزی بعد از روی کار آمدن دولت پزشکیان. شبی با رفیق عزیز و فاضل و اشارت‌شناسم، حضرت جویا معروفی نشسته بودیم که گفتیم حافظ را به نیّت اوضاع و احوال مملکت باز کنیم. این غزل آمد:

اگر به کویِ تو باشد مرا مَجالِ وصول
رسد به دولتِ وصلِ تو کارِ من به اصول
قرار برده ز من آن دو نرگسِ رَعنا
فَراغ برده ز من آن دو جادو‌یِ مَکحول
چو بر درِ تو منِ بینوا‌یِ بی زر و زور
به هیچ باب ندارم رَهِ خروج و دُخول،
کجا رَوَم؟ چه کنم؟ چاره از کجا جویم‌؟
که گَشته‌ام ز غم و جورِ روزگار مَلول
منِ شکستهٔ بدحال زندگی یابم
در آن زمان که به تیغِ غَمَت شَوَم مَقتول
خراب‌تر ز دلِ من غمِ تو جای نیافت
که ساخت در دلِ تنگم قرار‌گاهِ نزول
دل از جواهرِ مِهر‌ت چو صیقلی دارد
بُوَد ز زنگِ حوادث هر آینه مَصقول
چه جرم کرده‌ام؟ ای جان و دل، به حضرتِ تو
که طاعتِ منِ بیدل نمی‌شود مَقبول
به دَردِ عشق بساز و خموش کن حافظ
رموزِ عشق مَکُن فاش پیشِ اهلِ عقول


حرفی باقی می‌ماند؟ تا آخر قصه را تعریف کرد خواجه! شما هم اگر مثل من به فال اعتقادی ندارید همین حالا دیوان خواجه را باز کنید ببینید چه می‌شود!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

03 Oct, 17:57


لنزی مقابل دهنش باز می‌شود
از کنج کاخِ امن
فرماندهِ دلیر
فریاد می‌زند سرِ سربازها:
                                      "به پیش!"

جنگ از دو سوی معرکه آغاز می‌شود.

فرماندهِ دلیر
آرام و سر به زیر
دستی بلند می‌کند و می‌کشد به ریش
از پشت دوربین قدمی می‌رود کنار
رو می‌کند به آینه
زل می‌زند به خویش:

از بین ابروانِ ستبرش
جوشی جدید آمده بیرون
با یک فشار ناخن
تلفیق چرک و خون
می‌پاشد و
نقشی غریب گوشه‌ی آئینه می‌زند


در خط جنازه‌های جوان
بی‌ دست
بی‌ دهان
بی پا و بی میان
بی هیچ نظم و قاعده‌ای
چون شکل انتزاعی یک تابلوی مدرن
آهیخته ز معنی و وارسته از هدف
از هر دو سوی معرکه
افتاده صف به صف...

اما در آن میان
یک جسم نیمه‌جان
که نه پیر است نه جوان
خود را کشان کشان
به پناهی رسانده است

او زنده مانده است
او زنده مانده است و به شکرانه‌ی همین
با آخرین توان
لنزی مقابل دهنش باز می‌کند
لب‌هاش در تراکم سوزان خون و کف
فریاد می‌زنند:

نفرین به آن طرف!
لعنت به این طرف!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

06 Aug, 20:10


بنده و چاکر و خوار و بله‌گویید هنوز
لاجرم ریزه‌خور سفره‌ی اویید هنوز

عورتِ ظلم عیان است و شما کوردلان
روز و شب در پی پوشاندن مویید هنوز

باغِ اندیشه پر از سیب درشت است و شما
سخت دلبسته‌ی آن بوته کدویید هنوز!

با شما رخنه‌ای از روز تولّد باقی‌ست
عمرتان طی شد و مشغول رُفویید هنوز

خون ما هست که از خوردنِ آن مست شوید
زین سبب دشمن خون‌خوارِ سبویید هنوز

ما به دریا زده‌ایم از پی آن دُرّ و شما
پاچه بالا زده در بستر جویید هنوز

سال‌ها رفت و جهان نو شد و بی‌چاره شما
درصفِ دوست به دنبال عدویید هنوز...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

04 Aug, 18:09


دوره خوانش و شرح منظومه "ویس و رامین"
.
برای اطلاعات بیشتر به شماره +989305681884 در تلگرام پیام بدهید.
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
#ویس_و_رامین
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

01 Jun, 12:43


📖🖋️
«سعدی و سیاست»
(بررسی اندیشه‌های سیاسی سعدی)

🎙️سخنران: محمدرضا طاهری
🗓️ جمعـه، ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
🕓 ساعت ۱۶_۱۹
🏡 در خانه هنر «مولیـان»

برای هماهنگی و رزرو، لطفا در واتس‌اپ یا تلگرام، برای ما پیام بگذارید:
📞۰۹۰۵۱۶۲۰۵۶۱

«خانه هنر مولیان»
نشانی: تهران. شهرآرا. پاتریس‌لومومبا. خ شادی. نبش امین. (روبروی ورزشگاه چمران). پلاک ۲۷

@mouliyanacademy
@moulian_academy

محمدرضا طاهری

25 Apr, 11:01


پای در زنجیر و دست اندر گریبان تواَمان
دل پر از فریاد و لب خاموش و آتش بر زبان

چشم در چشمان خون‌آشامِ سیری ناپذیر
ایستاده در مسیر سیل‌های بی‌امان


هرچه وحشتناک، هر اندازه خونین، هرچه سخت
مردمان را هیچ پشتی نیست غیر از مردمان
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

20 Mar, 05:48


روزهای پایانی ۱۴۰۲ را به کاشتن گذراندم. کاری که تمام عالم و هیاهویش را برایم هیچ می‌کند. در خاک نشاندن دانه‌ها و ساقه‌ها و چشم‌انتظار نشستن برای برآمدنشان. کدام دانه فرو رفت در زمین که نرُست؟ عجیب معجزه‌ای است این بهار! این چرخه‌ی تکراری که عقل و تجربه می‌گویند دورِ باطل است چون همان حسرت‌های گذشته را باخود به روزگاران جدید خواهد آورد اما:

دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش...

عشق می‌گوید همین چرخه‌ی تکراری را خوش است. همین امید‌ها و تلاش‌ها، همین پیروزی‌های کوچک و شکست‌های بزرگ، همین زمین خوردن و با زانوان زخمی برخاستن‌، همین سربلند ایستادن در طرف بازنده‌ها و پوزخند زدن به حقارت برنده‌های پوشالی... آری بهار تکراری است. با خودش تمام رنج‌ها و بیدادها و حِرمان‌های گذشته را بازمی‌آورد اما عاشق که باشی با اشتیاق پا می‌نهی به این دورِ باطل و باز آنچنان که سال‌های پیش، به جنگ آن همه تباهی می‌روی و ملامت عاقلان را به هیچ نمی‌گیری که:
.
عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند...
.
عاشقان می‌دانند که پیروز مطلق میدان نبرد با تباهی‌اند. چه افتاده و چه ایستاده، چه آزاد و چه دربند، عاشقان کامروا و خوشدل‌اند! چراکه انسان بودن، و اساساً "بودن" نزد ایشان هیچ نیست جز ایستادن در مقابل بیدادگران و پلیدان و پلشتان! به یاد آورید آن همه جان عزیز را که ستمکاران گرفتند! کدام یک پیروزند؟ آن جان‌های عزیز یا قاتلانشان؟ به یادآورید آن تن‌های شریف را که دربندِ دژخیمانند! کدام یک بر مرادند؟ ایشان یا زندان‌بان‌هایشان؟
حساب و کتاب عاشقان از اساس فرق می‌کند. پس این بهار تکراری مبارک است بر هرآن کس که می‌خواهد در صف عاشقان بایستد و سنگی جلوی پای پلیدی بیندازد. خواه با فریادی، خواه با سکوتی، خواه با آوازی، خواه با خطی، خواه با واژه‌ای، خواه با اشکی، خواه با لبخندی...
به یاد آن جان‌های عزیز و آن تن‌های شریف، نوروز ۱۴۰۳ را به دوستان نازنینم تبریک عرض می‌کنم. به امید برآورده شدن آرزو‌های عاشقان در سال جدید.
شاد باشید.
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

03 Mar, 12:42


بسوز ای دل از ماتم تواَمان
در این روزهای پر از چیستان
دمی خون شو از دشنه‌ی دلقکان
دمی گریه کن در غم سیستان
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

14 Jan, 17:23


چه کرده با تو مگر این صدای خسته‌ی ما
که باز قفل زدی بر دهان بسته‌ی ما؟!

به جمعِ جیره‌خورانت فزون نخواهی کرد
هرآنچه کم کنی از خیلِ دار و دسته‌ی ما

به دانه‌های حقیرِ تو فضله می‌ریزند
پرندگان غیورِ ز دام رَسته‌ی ما

رسد شبی که زمین را به آسمان ببرند
عقاب‌های به کُنج قفس نشسته‌ی ما

بعید نیست که یک روز، آتشی بشوند
جرقّه‌های به انبار کاه، جَسته‌ی ما

به طعنه گفت: چه کس خواهد ایستاد آن‌روز؟!
جواب دادمش: این قامت شکسته‌ی ما...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

04 Jan, 19:48


تا جهان دید که دلبسته‌ی این خاک شدیم
تند‌باد آمد و آواره‌ی افلاک شدیم

گوهرِ تاجِ امیرانِ مقدّس بودیم
رخنه‌ی دامنِ بدکاره‌ی ناپاک شدیم

یادگارِ حسنک بود و نشانِ حلّاج
این سری کز غمش افتاده در این لاک شدیم

چه شد آن دبدبه‌ی دائمِ دورانِ شکوه؟
چه گذشته‌ست که اینگونه اسفناک شدیم؟

نه علی ماند و نه رستم، نه وطن ماند و نه دین
خامِ یک مشت معاویّه و ضحّاک شدیم

رفته بودیم که شوخ از تنِ خود باز کنیم
مایه‌ی خنده‌ی حمّامی و دلّاک شدیم

مار خوردیم که بی‌واهمه افعی شده‌ایم
مرگ دیدیم که بر اسلحه بی‌باک شدیم

ناممان روی تنِ لُختِ جهان حک شده بود
گریه کردیم و از این لوحِ نجس پاک شدیم...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

21 Dec, 17:10


شب یلدا

خانم دکتر ژاله آموزگار تأویل و تفسیری دارد از شب یلدا که خیلی دلنشین است. بخوانید:

«در شب یلدا که شب کارزار روشنایی و تاریکی است، کسی نمی‌خوابد؛ ایرانیان گرد هم می‌آیند تا به نیروی عشق و نیروی مهر، به نور دل بدهند تا به جنگ‌ سیاه‌ترین‌ و شوم‌ترین شب سال برود. خوراکی‌های شب‌چره را بر‌ سفرهٔ کرسی‌ می‌گسترانند و تا صبح شعر می‌خوانند، قصه می‌گویند، فال‌ حافظ می‌گیرند و بیدارمی‌مانند تا بیداری آنها کمکی باشد هرچند اندک به فرشتهٔ پیمان،‌ فرشتهٔ راستی، فرشتهٔ نظم. همه نگران و منتظرند تا نتیجهٔ این‌ کارزار را با دمیدن صبح و دیده شدن نخستین‌ فروغ، جشن بگیرند» (سخن شفاهی استاد آموزگار در مقالهٔ خانم سیما سلطانی نقل شده است: بخارا، ش۵۷،صص۲۷۹-۲۷۸).

شب در فرهنگ و ادب ما یک نماد کهن است برای سیطرهٔ ظلم و ظلمت بر آفاق زندگی ایرانی. وقتی شکست می‌خوریم، سرودمان این است: چرا شب ما سحر ندارد؟ یلدا هم دیرنده‌ترین شب است و آغازی بر سرمای سوزندهٔ زمستان.
اما از دل این شب سیاه برای مردم ما خورشید می‌زاید؛ این یعنی به نیروی عشق و امید یلدای دیجور تبدیل می‌شود به شبی روشن. شبی شاد و چراغان. پس در اعماق درازترین شب سال، امید به پیروزی خورشید و نور و گرما را عشق است! مهمانی و شیرینی و شعر و شادی و شادخواری را عشق است! سرخی انار و هندوانه را عشق است! نوید آمدن نوروز را عشق است!

از فردا شب‌ها کم‌کمک کوتاه می‌شود؛ این یعنی فواره چون بلند شود، سرنگون شود و بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر. این حکمت بالغهٔ ملت ایران است. ملّت ما زمستان‌های تاریخی خود را با این حکمت سرکرده‌:
«شب یلدا اگرچه دراز بود زایل شود و صبح جهان‌افروز روی نماید» (ذیل نفثةالمصدور، ص۵۰).
حافظ می‌گفت: صحبت حکّام ظلمت شب یلداست. صحبت یعنی مصاحبت یعنی زیستن. ملّت ما در درازنای زمان، ظلم و ظلمت شب یلدای صحبت با حکّام را تاب آورده است؛ آن‌ها را گذرانده و راه خود را نرمک‌نرمک به سوی آستانهٔ صبح و خورشید پیموده است. زمین خورده و برخاسته. در اقصای سردترین زمستان‌ها زیسته اما یخ نبسته است. زنده مانده است. یخ نبسته و زنده مانده چون هر سال در شب یلدایش، امید به برآمدن خورشید زاییده شده است:

هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
این بیت سعدی بیت نیست. اقلیم است . چکیده‌ی تاریخ مردم ایران است. می‌گوید درد هست، تاریکی هست، سرمای ناجوانمرد هست اما امید درمان هم هست.

امید درمان هست تا تأویل روشن ملت ایران از یلدا هست. امید درمان هست تا امید و شادی و دوستی هست. تا خورشید هست. تا نوروز هست. تا ایران هست.

فال امشب حافظ برای کشور ما و ملّت ما این است:
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار

پس به قول استاد ژاله آموزگار امشب را با شعر و شادی و مهر و آشتی بیدارمی‌مانیم تا بیداری ما کمکی باشد «هرچند اندک» به فرشتهٔ راستی، فرشتهٔ نظم، فرشتهٔ پیمان.
تا بیداری ما کمکی باشد «هرچند اندک» به فرشته‌ای که نگهبان ایران است...

https://t.me/n00re30yah

محمدرضا طاهری

18 Nov, 05:36


در کارگاه آن‌لاین «نظامی‌خوانی» همراه با محمّدرضا طاهری مروری خواهیم داشت بر زندگی و زمانه‌ی نظامی. مطالعه‌ی آثار برجسته‌ی نظامی با تکیه بر کشف زیبایی‌های پنهان و آشکار متن. تامّل بر اندیشه‌های نظامی در سیاست، جامعه، هستی‌شناسی و دین. نکاتی درباره‌ی چگونگی صحیح‌خوانی و زیبا‌خوانی متن.

برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام، با پشتیبان کارگاه‌های آن در ارتباط باشید.⁩‏
#کارآن

محمدرضا طاهری

06 Nov, 17:24


دیروز بود گمانم که دوستی - نمی‌دانم چرا- برایم شعری از ابراهیم روزبهانی فرستاد. جوان شاعری که یکی دوبار دیده بودمش و صفایی داشت. امروز شنیدم که از این دنیای بدکاره برای همیشه رفته است. چقدر فرصت‌ها کوتاه است. کاش زبانی بود که آدمی آنچه در دل دارد را به آدم‌ها بگوید. کاش می‌شد بی دریغ‌تر مهربانی کرد. این بیت سعدی را از زبان او برای خودم خواندم:

چون تشنه جان سپردم، آنگه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را؟

محمدرضا طاهری

05 Nov, 19:47


▪️خلاصه‌ی خسرو و شیرین
▪️شاهکار بی‌مانند حکیم نظامی گنجوی

▫️انتخاب ابیات، ویراستاری و حواشی: محمدرضا طاهری

محمدرضا طاهری

05 Nov, 19:44


▪️خلاصه خسرو و شیرین


"خلاصه‌‌ی خسرو و شیرین" عنوان تازه‌ترین تلاش قلمی من است که به تازگی به همّت انتشارات رف منتشر شده. هدف این کتاب کمک کردن به مخاطبِ کمتر حرفه‌ایِ شعر است برای آنکه بتواند داستان خسرو و شیرین نظامی را از طریق الفاظ خودِ نظامی دنبال کند و به قدر وسع، از ظرافت‌های بی‌شمار متن لذت ببرد. برای رسیدن به این هدف به اختصار این سه کار انجام شده:
۱. از برخی از ابیات پیچیده و توصیفیِ متن اصلی صرف‌نظر شده است. در انتخاب ابیات همواره این اصل پیش چشم بوده که هیچ بخشی از بخش‌های داستان حذف نشود و تمامی به اصطلاح سکانس‌های خسرو و شیرین سر جای خود باقی بماند و فقط از حجم توصیفات در برخی از بخش‌ها کاسته شود.
۲. از علائم سجاوندی نهایت استفاده شده تا به مخاطب در صحیح‌خوانی متن کمک شود.
۳. دشواری‌های ابیات به زبانی ساده در پاورقی‌ها شرح داده شده  و سعی شده توضیحات به گونه‌ای باشد که خواننده در نهایت، دوباره به متن رجوع کند و معنا را از طریق الفاظ خودِ شاعر دریابد.

امیدوارم این کتاب بتواند قدم کوچکی برای آشتی دادن فارسی‌زبانان با گنجینه‌ی بی‌پایان متون کهن ادب فارسی بردارد.
.
لازم است از دوست عزیز و فرهیخته‌ام آقای کیوان خلیل‌نژاد، مدیر انتشارات محترم رف سپاسگزاری کنم که برای انتشار کتاب تلاش‌های فراوان کردند. همچنین ممنونم از دوست جوان هنرمندم حسین بادزهره که بی‌دریغ ذوق و خلاقیتش را در طراحی جلد و آراستن صفحات خرج کرد.
.
فعلا تنها مسیر تهیه کتابِ "خلاصه خسرو و شیرین" تماس با حساب تلگرام انتشارات رف است.
علاقمندان می‌توانند از طریق شماره تلفن ۰۹۳۰۵۶۸۱۸۸۴ یا نام کاربری @nashreraf در تلگرام کتاب را سفارش دهند تا در اسرع وقت به دست عزیزشان برسد.

ما نه این دانه را به خود کِشتیم
آنچه اختر نمود بنوشتیم...

ارادتمند
محمدرضا طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

03 Oct, 16:41


خطّ هر اندیشه که پیوسته‌اند
بر پرِ مرغان سخن بسته‌اند
تا سخن است از سخن آوازه باد
نام نظامی به سخن تازه باد...

بعد از لیلی و مجنون و خسرو و شیرین و هفت‌پیکر، به لطف خداوند و به یمن همدلی‌های دوستان فرهیخته‌ام در پادکست نظامی‌گنجوی، فصل چهارم این پادکست را آغاز کردیم. قرار بر خواندن مخزن‌الاسرار است. منظومه‌ای که نخستین تجربه‌ی نظامی است و تفاوت‌های عمده‌ای با چهار منظومه‌ی معروف دیگرش دارد. اسبِ طبعِ نظامیِ جوان در مخزن‌الاسرار چنان سرکش است که گاهی خودِ شاعر را هم به زمین می‌کوبد. این منظومه سرشار است از ازدحام تصاویر و آنات شاعرانه. شاعرانگی آنچنان در ابیات، متراکم شده که گاهی شعر در مرز بین معنا و بی‌معنایی حرکت می‌کند و این خود یکی از جذابیت‌های متن است. این کتاب، قصه و حکایت هم دارد اما برای قصه شنیدن نباید به سراغ آن رفت. مخزن‌الاسرار جایی است که باید خودت را بسپاری به امواج خیال شاعر و رها کنی تا او تو را بالا و پایین ببرد. گاه فرو می‌روی به ژرفا و گاه پرتاب می‌شوی به ساحل... حکمت‌ها و پندها و حکایت‌ها همه در خدمت خیال‌پردازی‌‌ها و زبان‌آوری‌های شاعرند. همه بهانه‌اند برای اینکه نظامیِ جوان قدرت شاعری‌ و نبوغ حیرت‌آورش را به استادانِ عصر ثابت کند. چندین و چند بیت از ابیات معروف، که سر زبان عموم فارسی‌زبانان است، در این منظومه جا خوش کرده و این خود گواهی است بر اثرگذاری و اهمیت این کتاب. پس چه خوش تر از آن که عاشقان شعر ناب، بنشینند به تماشای چنین عرض اندام پهلوانانه‌ای!

در قسمت مقدماتی مخزن‌الاسرار (قسمت صفر) بیشتر درباره‌ی تفاوت‌های این کتاب با چهار منظومه‌ی دیگرِ حکیم گنجه گفته‌ام و در این باره که بهتر است با چه عینکی این کتاب را مطالعه کنیم تا ارزش‌ها و زیبایی‌های آن خوش‌تر در چشممان بنشیند.

از تمام حمایت‌ها و تشویق‌های دوستان فرهیخته و فرزانه‌ام سپاسگزارم که اگر نبودند، راه دشوار تولید این مجموعه‌ی صوتی بر این حقیرِ دست و پا بسته آسان نمی‌شد.
.
پادکست نظامی گنجوی را می‌توانید در نرم‌افزارهای پخش پادکست، مانند کست‌باکس (castbox) بشنوید.
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

15 Sep, 21:55


#غزل_تازه


آنقدر نشنیدی که کم‌کم واژه بی‌تاثیر شد
دستان مردان داس شد، زلف زنان زنجیر شد

ما هرچه باید را به امّیدِ نجاتت گفته‌ایم
خود را به کر بودن زدی، فریادمان تصویر شد

آئینه‌ات ماییم اگر دیدارِ خویشت آرزوست
کوری مکن، ما را ببین، دریاب خود را، دیر شد!

در حسرتِ آنکه بفهمی گیرِ کارِ خویش را
نسل از پی نسل آمد و پیش از جوانی پیر شد

از سینه‌ی ما اینکه با هر بازدم پر می‌کشد
می‌شد نفس باشد، ولیکن آهِ دامن‌گیر شد

چیزی به غیر از واژه در دست و دهان ما نبود
بستی دهان و دستِ ما را، گفتگو با تیر شد...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

31 Aug, 18:54


بُریدی امیدی که در خلق دیدی
که ترسیدی آوازشان جان بگیرد

که ترسیدی انبوهشان جمع گردد
ز تو خُرده های فراوان بگیرد

نترسیدی اما که توفانِ آهی
به سویت بیاید، به دامان بگیرد...

دلت خوش که شاهی و مُشتی ملیجک
کمر بسته تا از تو فرمان بگیرد

چه جشنی بگیرند گرگان صحرا
سگ گلّه گر پای چوپان بگیرد!

چنان سخت سوزم که آتش بگیری
چنان تلخ گِریَم که باران بگیرد

جهان را به ما سخت کردی، بعید است
خداوندِ ما بر تو آسان بگیرد
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri

محمدرضا طاهری

18 Aug, 06:14


▪️گفتگو با محمدرضا طاهری
▫️نخستین شماره از ماهنامه پارسی‌بان

محمدرضا طاهری

18 Aug, 06:10


https://parsibaan.com/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%88-%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%84%d9%87/%da%af%d9%81%d8%aa%d9%88%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%b7%d8%a7%d9%87%d8%b1%db%8c%d8%9b-%d8%b4%d8%a7%d8%b9%d8%b1-%d9%88-%d9%86/