مكتوب @maktuob Channel on Telegram

مكتوب

@maktuob


کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی

مكتوب (Arabic)

مكتوب هو تطبيق تلغرام رائع يقدم محتوى مميز من قبل الكتّاب الإيرانيين جميله كدیور وسید عطاالله مهاجرانی. تحتوي القناة على قصص قصيرة، مقالات، وأفكار تتناول مواضيع مختلفة مثل الحب، الرومانسية، الفلسفة، والثقافة. الهدف من القناة هو تشجيع القراءة والكتابة وتوفير بيئة إبداعية للكتّاب الموهوبين. إذا كنت تبحث عن محتوى ثري وملهم، فإن مكتوب هو القناة المثالية لك. انضم إلينا اليوم واستمتع بأعمال من أفضل الكتّاب في إيران.

مكتوب

14 Feb, 07:08


پس از یک ماه و نیم محاصره توسط نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین به اردوگاه آوارگان جنین

مكتوب

10 Feb, 21:04


انقلاب زنده است

جمیله کدیور

مكتوب

10 Feb, 21:04


پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ یکی از مهمترین وقایع سیاسی قرن بیستم بود. اگر تحولات بلوک شرق را در اواخر دهه ۸۰ و یا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را در اوایل دهه ۹۰ میلادی به عنوان مهمترین رویدادهای دو دهه ۸۰ و ۹۰ تلقی کنیم، سقوط شاه ایران - مهمترین متحد آمریکا در منطقه - ، پایان سلسله پهلوی و پیروزی انقلاب ایران را می توان مهمترین رویداد دهه ۷۰ میلادی عنوان کرد که اثرات و پیامدهای آن تا به امروز مشهود است.
انقلاب ایران در شرایطی رخ داد که دو ابر قدرت وقت آمریکا و شوروی دوران تنش زدایی را طی می کردند و هیچ سازمان اطلاعاتی پیش بینی سقوط شاه و وقوع انقلاب در ایران را نداشت.
مشارکت وسیع مردم در به ثمر رساندن انقلاب که در میان خیزش های انقلابی بی سابقه بود، سازماندهی جنبش و شبکه های ارتباطی آن، رهبری قدرتمند و فره انگیز امام خمینی (ره) در بسیج مردم، و ایدئولوژی انسجام بخش مبتنی بر آموزه های اسلام از عوامل مهم پیروزی و ممیزه های اصلی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷بود.
تردیدی نیست که به جز نقش بی بدیل رهبری امام، مردم عامل اصلی پیروزی انقلاب بودند. انقلاب ایران متکی به حضور جمهور مردم بود و به تعبیر فیلسوف شهیر فرانسوی، میشل فوکو، انقلاب ایران تحقق روح جمعی یک ملت بود.
به نوشته فرد هالیدی، متخصص روابط بین الملل، مسائل ایران، خاورمیانه و انقلاب ها، تظاهرات و تجمعات مردم در نفی و رد رژیم پهلوی که بزرگترین تظاهرات مردمی در تاریخ بشر بود، برای نخستین بار در تاریخ انقلاب های جهان توانست ارتشی را که در اثر جنگ با بیگانگان تضعیف نشده بود، متلاشی و تسلیم کند. هالیدی در سی امین سال پیروزی انقلاب (در ۲۴ فوریه ۲۰۰۹) هم در مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن (LSE) در سخنانی، «انقلاب ایران را در مجموع مدرن‌ترین انقلاب تاریخ بشر» خواند و گفت «انقلاب ایران، در کل انقلابی غیرخشونت‌آمیز بود. ایرانی‌ها بزرگترین اجتماعات تاریخ بشر را در تظاهرات انقلابی (و به ویژه استقبال از آیت‌الله خمینی) انجام دادند.» او سخنرانی اش را با این جمله به پایان برد که «سی سال بعد از انقلاب، دنیا هنوز حرف جمهوری اسلامی و این ملت بزرگ را نشنیده است.» و هنوز ۴۶ سال پس از پیروزی انقلاب، این واقعیت پابرجا است و دنیا سخنان جمهوری اسلامی ایران و ملت بزرگ آن را نشنیده است.
جک گلدستون، جامعه شناس و متخصص انقلاب ها هم سازمان‌دهی، رهبریِ مورد اعتمادِ مردم و چشم‌اندازی روشن از نظم آینده را موثر در تبدیل «وضعیت انقلابی» (با مختصات حکومت بحران‌زده؛ حضور گسترده مردم در خیابان ها؛ تفرقه در سطوح بالای ساختار دولت؛ تردید نیروهای مسلح در سرکوب معترضان؛ و بی طرفی نیروهای خارجی) به «انقلاب» (تغییر ساختار سیاسی) می داند. او در ۴۵مین سال پیروزی انقلاب ایران (در مارس ۲۰۲۴) در گفتگو با شبکه اینترنشنال گفت: «دولت های انقلابی معمولا عمر زیادی ندارند. در نتیجه دولت ایران به خاطر بقای بیش از ۴۰ سال خودش، شایسته تمجید است. اگر دولتی انقلابی برای سال های طولانی پا برجا مانده، به این معناست که بر چالش های مهمی غلبه کرده، چه جنگ با عراق، چه تغییر رهبری در ایران و چه مقابله با اعتراضات داخلی...» اظهاراتی که چندان خوشایند مصاحبه گر واقع نشد.
انقلاب اسلامی ایران مثل هر انقلاب دیگری با یک چشم انداز روشن برای آینده، در چارچوب آرمان هایی برای تحقق نظم جدید پیروز شد. مردم به آرمان ها که حول عدالت، آزادی، نفی سلطه، استقلال کشور، نتغییر نظام حاکم به جمهوری اسلامی و ... بود و در شعارهای دوران انقلاب متجلی شد، دل بستند. برخی از شعارها محقق شد، بعضی تاحدودی تحقق یافت و برخی هم خیلی کم محقق شد. همه انقلاب ها به دلیل ارائه ایده ها و آرمان های جدید دشمن دارند و از همین رو برای حفظ خود دچار مشکل می شوند. گریزی هم نیست. به ویژه انقلاب اسلامی ایران که از همان روزهای نخست پیروزی با دشمنی های فراوان داخلی و خارجی مواجه شد.

مكتوب

10 Feb, 21:04


انقلاب ایران علیه حکومتی تحت حمایت جهان خارج، ژاندارم منطقه و از نزدیک ترین متحدان آمریکا و یکی از دو پایه ثبات مورد نظر ایالات متحده بود. حرکت انقلابی مردم ایران به دلیل استقلال طلبی و نفی سلطه خارجی بر کشور هیچگاه تا به امروز مورد پذیرش غرب و آمریکا واقع نشد. به دلیل شعارهای انقلابی نیز مورد قبول حکومت های پادشاهی و غیر پادشاهی منطقه که خواهان حفظ وضع موجود و نگران از حرکت دومینووار انقلاب به کشورهای خود بودند، قرار نگرفت. در ابتدا، همراه با حرکات مسلحانه، گروه های تجزیه طلب در کردستان، آذربایجان غربی، ترکمن صحرا، خوزستان، سیستان و بلوچستان و ... که پیوند با خارج از کشور داشتند، نغمه های جدایی سردادند. در این فضای ملتهب و حرکت های مسلحانه علیه انقلاب نورس ایران، حفظ انقلاب و تمامیت سرزمینی ایران اولویت یافت. در همین بحبوحه، جنگ ۸ ساله از سوی عراق با کمک و پشتیبانی هم پیمانان آمریکایی، شوروی، اروپایی و عربی بر انقلاب ایران تحمیل شد. و در این وانفسا حرکت های تروریستی فرقه رجوی آغاز شد. به این ترتیب، به جای اینکه دهه نخست انقلاب صرف تحقق آرمان های انقلاب شود، صرف دفاع، حفظ و بقای خود شد. و صدالبته دشمنی ها در این سال ها نه فقط کم نشد، بلکه رو به فزونی گذاشت.
در این گذار ۴۶ ساله، به جز حرکت های مسلحانه نیروهای تجزیه طلب و اقدامات دشمنان خارجی و تحمیل جنگ، شاهد ترور بهترین نیروهای شاخص انقلاب، تحریم های اقتصادی و فشارهای سیاسی و تبلیغات رسانه ای هم بودیم. در کنار موارد یاد شده، نمی توان از ناکارآمدی های داخلی یاد نکرد؛ حال می خواهد عنصر نفوذ عوامل بیگانه برای چوب لای چرخ گذاشتن و ایجاد نارضایتی باشد، یا فعالیت ته مانده های رژیم سابق برای سفیدشویی گذشته و سیاه نمایی بعد از انقلاب و یا عملکرد تنگ نظرانه و اظهارات متحجرین بی اطلاع از شرایط در حال تغییر جهان که جایگاهی برای خود در برخی مناصب یافتند. سرجمع و ماحصل عملکرد همه این عوامل، ناتوانی دولت های بعد از انقلاب در تحقق برخی آرمان های مهم انقلاب و ایجاد نارضایتی در بین مردم بود. گویی خواسته یا ناخواسته در صدد ایجاد مشکل، افزودن بر نارضایتی و خشم مردم و ارائه الگویی ناموفق در حکمرانی بر کشور بودند.
اگر می بینیم بخش قابل توجهی از مردم در چندین انتخابات گذشته شرکت نکردند، این ها همان هایی هستند که باور دارند به عنوان جمهور مردم با رد صلاحیت ها، حق انتخاب آنان نه فقط برای انتخاب نماینده مجلس و خبرگان و ریاست جمهوری به رسمیت شناخته نشده، بلکه دخالت های بی جای گاه و بیگاه نیروهای وابسته به حکومت در خیابان و مدرسه و دانشگاه و محل کار و... مجال زندگی معمولی را بر آنان روز به روز تنگ تر کرده است. و صد البته نقش دلارهای واریزی به جیب برخی رسانه ها وسازمان های غیردولتی و نهادهای مختلف به اصطلاح حقوق بشری و ... برای امیدکُشی و یاس آفرینی را نباید نادیده انگاشت. همان دلارهایی که دولت جدید آمریکا در صدد قطع آن برآمده است.
در یک کلام، به خاطر دشمنی های فراوان داخلی و خارجی، ناتوانی یا اشتباهات دولت های بعد از انقلاب در حکمرانی، عدم تحقق آرمان های انقلاب، ناکارآمدی مدیران و ناامیدی طیفی از مردم از اصلاح و بهبود امور، و وضع نامطلوب معیشتی-اقتصادی امروز، انقلاب بزرگ ایران، که یکی از بی نظیر ترین حرکت های تاریخی جهان معاصر تحت هدایت و رهبری امام خمینی (ره) بود، را زیر سوال نبریم. اهمیت انقلاب ایران را باید از زبان متخصصین انقلاب ها شنید، نه از تحلیل های زرد تحلیلگران وابسته به دلارهای رو به زوال خارجی.

روزنامه اطلاعات، ۲۳ بهمن ۱۴۰۳.
Https://t.me/maktuob

مكتوب

09 Feb, 14:44


« عمر با شمشیر آخته از خانه بیرون آمد تا محمد (ص) را بکشد. جمعیتی حدود ۴۰ نفر با او بودند. در صفا جمع شده بودند. در مسیر نعیم بن عبدالله هنگامی که عمر را با شمشیر آخته دید؛ پرسید کجا می روی. عمر گفت. می روم تا محمد را بکشم. نعیم گفت از انتقام عبد مناف بر حذر باش. برو به خانه ات دامادتان سعید بن زید و خواهرت فاطمه همسر زید از دین خودشان دست بر داشته اند. (یعنی به محمد گرویده اند.) عمر خشمگین وارد خانه شد. داماد و خواهرش قرآن می خواندند. عمر گریبان زید را گرفت و بر سر خواهرش فریاد زد. صحیفه ای را که در دست داشتند از آن ها گرفت. سوره طه بود. ابتدای سوره را خواند. گفت: «ما احسن هذا الکلام و اکرمه!» وه! که چقدر این سخن زیبا و والاست! پیش پیامبر رفت و اسلام آورد!»
نکته قابل توجه که در روایت ابن اسحاق امده است. صحیفه یا دفتری است که سوره طه در آن نوشته شده بود. حتی به روایتی تا عمر وارد خانه خواهرش شد؛ فاطمه خواهر عمر آن صحیفه را در زیر پیراهنش پنهان کرد. این روایت از این جهت اهمیت دارد که مستشرقان به عنوان یک اصل ترویج کرده اند که قرآن ابتدا بر تکه های سنگ و شانه شتر و تکه های چوب و برگ خرما نوشته می شد. تا بتوانند در وثاقت قرآن تردید ایجاد کنند. مردم مکه در دوران پیامبر کاغذ را می شناختند. مکه مرکز بازگانی بود. بدیهی است که بازرگانان نمی توانستند حساب های خود را بر سنگ و استخوان بنویسند و بار شتر کنند. معلقات سبع را بر دیواره خانه کعبه می آویختند. در هجرت پیامبر به مدینه هم کسی ننوشته است که سوره های نازل شده در مکه را یعنی همان سنگ ها و استخوان ها را با کاروانی به مدینه فرستادند. متاسفانه برخی پژوهشگران مسلمان نیز بدون تامل همین سخن بیهوده و مشکوک را تکرار کرده اند. البته ممکن است در گوشه ای کسی سوره ای را بر لوحی نوشته باشد. اما پیامبر عنایت داشت که آیات بر کاغذ نوشته شود. در قرآن مجید هم واژه قرطاس به معنای کاغذ ذکر شده است. . وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ ( الانعام: ۷) اگر قرآن را به شکل مکتوب در کاغذ نازل کرده بودیم..

داوری ولید بن مغیره

ولید بن مغیره شاعر و ادیب مشهور قریش بود. سخن و داوری او اهمیت بسیار داشت. مشرکان قریش به ویژه ابوجهل از او خواسته بودند که سخنی در ردّ و طعن نسبت به قرآن بگوید که نشانه ناخشنودی او از قرآن باشد. ابوجهل و دیگر مشرکان قریش او را تطمیع کرده بودند. گفت: « به خداوند سوگند، کسی از من در شعر و رجز و قصیده برتر و بزرگتر نیست. به خداوند سوگند چیزی شبیه سخن او (پیامبر) نیست. در سخنش حلاوتی است و در آن زیبایی است که سخنان دیگر را بی رنگ و بی رونق می کند. والایی دارد که سخنی از آن والاتر نیست.» متن مشهور عبارت معروف ولید بن مغیره این است:
«فو الله ما منکم رجل اعظم منی بالشعر و لا برجزه و لا بقصیده و لا باشعار الجن. و الله ما یشبه الذی یقوله شیئا. ان لقوله حلاوة و ان علیه لطلاوة و انه لیحطم ما تحته و انه لیعلو و لا یعلی علیه. »
ابوجهل گفت چیزی باید علیه قرآن بگویی. گفت بیندیشم.. سرانجام اندیشه اش این سخن و یا مضمون بود که: « قرآن جادوست.» نقد سخن او با همان جادوی ربانی نفس گیر کلام در سوره المدثر روایت شده است:
إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ﴿١٨﴾
آری، [آن دشمن حق‌] اندیشید و سنجید.
فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿١٩﴾
کشته بادا، چگونه [او] سنجید؟
ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿٢٠﴾
پس کشته بادا، چگونه [او] سنجید؟
ثُمَّ نَظَرَ ﴿٢١﴾
آنگاه نظر انداخت.
ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ﴿٢٢﴾
سپس رو ترش نمود و چهره در هم کشید.
ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ ﴿٢٣﴾
آنگاه پشت گردانید و تکبّر ورزید،
فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ ﴿٢٤﴾
و گفت: «این [قرآن‌] جز سحری که [به برخی‌] آموخته‌اند نیست.
إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ﴿٢٥﴾
این غیر از سخن بشر نیست.»




پی نوشت:
*
(۱) دوره آثار افلاطون، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، خوارزمی جلد دوم ص۶۰۱

(۲) محمد رضا شفیعی کدکنی، این کیمیای هستی، تهران، سخن، ۱۳۹۷، ج ۳ ص ۴۰۴ و ۴۱۱

(۳) عین القضاة. تمهیدات با مقدمه و تصحیح عفیف عسیران تهران کتابخانه منوچهری ۱۳۷۰ ص ۳

(۴) همان، ص ۱۷۳

(۵) السید القطب ، التصویر الفني في القرآن ، القاهرة، دارالشروق ۲۰۰۵ مقدمه ص ۶ تا ۱۰
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

09 Feb, 14:44


در آیات مختلفی از قرآن مجید از زیبایی سخن گفته شده است. کلید واژه « حُسن» در شکل های مختلف و نیز « جَمال» و البته واژگان دیگری که در کنار این دو واژه اصلی قرار می گیرد؛ تفسیر و تبیین زیبایی در صورت های گوناگون است. مانند واژه « حبّ» که روح و تحقق زیبایی است و نیز « خیر کثیر» که حکمت است و بیانی دیگر از زیبایی خرد. در نگاه زیباشناسانه الهی خواجه حافظ شیرازی فروغ هستی در حقیقت پرتو زیبایی خداوند است که در عشق تجلی کرده است.
در ازل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
اگر تمامی این موارد با دقت سنجیده شود. نسبت آیات را بیابیم. ارتباط معانی در قلمرو زیبایی شناسی قرآنی بررسی شود؛ می توان گفت: قرآن مجید نظریه یا مکتب زیبایی شناسی تماماً مخصوص به خود دارد. قرآن که با صفت « مهیمن» ستوده شده است. افزون بر هیمنه معنی و لفظ و انسجام و نظام،‌ و موسیقی به نظرم هیمنه مکتب زیبایی شناسی قرآن مجید : « آنی» است که مجموعه این صفات انسجام و هماهنگی و بلکه یک آهنگی و یا هارمونی می بخشد. عین القضاة شهید در تمهیدات به این نکته توجه دقیق داشته است. ما در جستجوی قرآنیم و قرآن ما را با اکسیر الهی دلربایی می رباید!
«جمال پرتو قرآن او را چنان از خود محو کند که نه قرآن ماند و نه قاری و نه کتاب بلکه همه مقرؤء بود و همه مکتوب باشد.» (۳) این مقام هنگامی به دست می آید که قاری از وجود خویش به در آید و قفس عادت را بشکند. از قید و بند ظاهر رها شود:
«دریغا ما از قرآن جز حروف سیاه و سپیدی کاعذ نمی بینیم. چون در وجود باشی جز سواد و بیاض نتوانی دیدن و چون از وجود به در آمدی کلام الله تو را در وجود خود محو کند و آنگاه تو را از محو به اثبات رساند. چون به اثبات ر سی دیگر سواد نبینی همه بیاض بینی، برخوانی و عنده علم الکتاب. جوانمردا قرآن را در چندین هزار حجاب به خلق فرستادند. اگر جلالت نقطه با بسم الله فرش آمدی یا بر آسمان ها و زمین ها در حال پست و گداخته شدی. لو انرلنا هذا القران علی جبل… نوش باد آن کس را که بیان این همه کرد کل حرف فی اللوح المحفوظ اعظم من جبل قاف…. این قاف دانی که چیست. ق و القرآن المجید باشد.» (۴)
چه می توان گفت!؟ به روایت جلال الدین محمد بلخی:
این سخن هایی که از عقل کل است
بوی آن گلزار و سرو و سنبل است
نظریه هستی و وجود قرآنی مصداقی از همان سخن هایی است که از عقل کل است. این سخنان در چارچوب علم رسمی و مدرسه به دست نمی آید که نمی آید. با حسرت بسیار چنین شخصیتی را در کشور ما به جرم بددینی، تکفیر کرده اند و در جوانی کشته اند! خدا عمرشان بدهد که صدرالمتالهین را باقی گذاشتند و به انزوا و تبعید خودخواسته اش در کهک رضایت دادند.
در روزگار ما انصاف این است که شهید سید قطب ( ۱۹۶۶-۱۹۰۶) بیش از هر مفسر قرآن مجید به این نکته بسیار لطیف یعنی نظریه زیبایی شناسانه قرآن مجیدتوجه داشته است.
سيد قطب در مقدمه کتاب پرلطف: «التصویر الفني في القرآن»
نوشته است: «در کودکی ابتدا با موسیقی آیات قرآن مجید آشنا شدم. معانی ایات را نمی دانستم. دوم با تصویری که از آیه در ذهنم پدیدار می شد. با خیالپردازی کودکانه ام تصویر سازی می کردم. مثل آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ » ﴿الحج: ١١﴾
و از مردم کسی هست که خداوند را با دودلی می‌پرستد، پس اگر خیری به او برسد، دلش به آن آرام گیرد، و اگر رنجی به او رسد رویگردان شود، در دنیا و آخرت زیانکار شده است، این همان زیانکاری آشکار است‌. ( ترجمه خرمشاهی)
سید قطب نوشته است، این آیه در ذهنم با تصویر کسی مجسم شد که یر بلندای پرتگاهی ایستاده بود و نماز می خواند. منهم در روستایمان بالای تپه بودم که او را می دیدم. او نمی توانست تعادل خود را نگهدارد. به هر سو خمیده می شد. بیم سقوطش می رفت. منهم در برابرش بودم. حرکاتش را دنبال می کردم. لذتی شگفت مرا فرا گرفته بود!(۵)
در فصل نخست تحت عنوان « جادوی قرآن» داستان اسلام آوردن عمر بن الخطاب به روایت ابن اسحاق در سیرة را روایت کرده است:

مكتوب

09 Feb, 14:44


میناگری های قرآنی
(۳۹)
مقدمه چهاردهم

مکتب زیبایی
(۱)

سید عطاء الله مهاجرانی

نمی دانم خاقانی کدام قصه را می نوشت که سرود:
قصه ای می نوشت خاقانی
قلم اینجا رسید و سر بشکست!
اما همه کسانی که خواسته اند از زیبایی سخن بگویندو وقتی به زیبا و زیبایی و تبیین و تفسیر آن رسیده اند؛ دم فرو بسته اند و سکوت کرده اند. رساله هیپاس بزرگ که موضوع بحث سقراط با هیپاس در باره زیبا به روایت افلاطون است؛ همچنان جذاب و اندیشه برانگیز است. زیبا چیست و چگونه می توان آن را تعریف کرد؟ نیکویی و خوبی است؟ سودمند است؟ لذت است؟ تناسب و نظم است؟ حقیقت است؟ نهایتا رساله با این جمله سقراط تمام می شود که: «زیبا دشوار است!» (۱)
حال چگونه می توان از زیبایی و از مکتب زیبایی قرآن مجید سخن گفت!؟ گفته اند در برابر زیبایی بایست دم در کشید و سکوت کرد. سخن یارا و گنجای حضور و وجود زیبایی را ندارد. وقتی معانی به تعبیر شبستری هر گز اندر حرف ناید زیبایی که روح معانی است به طریق اولی در قاب و قالب و ظرف حرف نمی گنجد. مانند کسی که به روایت حافظ اسرار جلال را نوشیده است:
گوش آن کس نوشد اسرار جلال
کو چو سوسن بی زبان افتاد و لال
و:
در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنید
زانکه انجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحدم نباشد جای پیغام سروش
( غزل شماره ۲۸۶)
در برابر سمفونی پنجم بتهوون، چهار فصل ویوالدی، فلوت سحر آمیز موتزارت، ، ربنای شجریان، هذه لیلتی ام کلثوم. در برابر غزل های عرشی حافظ، رباعیات خیام، غزلیات شمس و هایکو های باشو و… نمی توان سخنی گفت. به روایت ویتگنشتاین در آخرین گزاره کتاب تراکتاتوس: « سخن متوقف می شود و سکوت آغاز».
محمد رضا شفیعی کدکنی در کتاب« کیمیای هستی» در باره درک زیبایی همین مضمون را مطرح کرده اند. البته او به بهانه شناخت و فهم زیبایی غزل حافظ گفته است:
« اصولاً در مرکز تجربه زیبایی یک « نمی دانم» همیشه هست. ایمان واقعی نیز با نمی دانم همراه است.» و « عمق تجربه جمال و زیبایی همیشه با نمی دانم همراه است و این تجربه آن جایی است که مسحور جمال بشویم و نتوانیم توضیح دهیم.» (۲)


راهی نداریم جز اینکه به قرآن مجید متوسل و متمسک شویم. تا ببییم که: « شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت» تا قرآن که کمال زیبایی است از زیبایی برایمان حکایت می کند. گرچه به تعبیر سقراط زیبا دشوار است، امنا قران راه را آسان می کند. ببینیم قرآن از زیبایی چه و چگونه سخن می گوید. می بینیم وارد قلمرو زیبایی شده ایم. مثل همین تابلو های پنجگانه شگفت انگیز جلال الدین محمد بلخی در مثنوی:

(۱) بهر نان شخصی سوی نانبا دوید
داد جان چون حُسن نانبا را بدید
(۲) بهر فُرجِه شد یکی تا گلستان
فرجهٔ او شد جمال باغبان
(۳) همچو اعرابی که آب از چه کشید
آب حیوان از رخ یوسف چشید
(۴) رفت موسی کآتش آرد او بدست
آتشی دید او که از آتش برست
(۵) جَست عیسی تا رهد از دشمنان
بردش آن جَستن به چارم آسمان

می خواهیم زیبایی را شناسایی کنیم. زیبایی دست ما را می گیرد و حقیقت خویش را به ما نشان می دهد. مثل شناگری که وقتی در برکه ای آرام و کوچک شنا می کند. او مسلط بر خویشتن است. اما شنا در دریای موّاج زمام او را در دست می گیرد. امواج او را با خود می برد. گاه نمی داند در کجاست و به روایت علامه طباطبایی :
من خسی بی سر و پایم که به موج افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
نمونه والای این مضمون سخن حافظ است. از خداوند می خواهد که او را به بهشت نفرستد. زیرا سرکویِ خداوند بهشت حقیقی اوست. همان « جنتّی» ( الفجر: ۳۰) یا « جنّت لقاء» ( یونس: ۷)
از در خویش خدایا به بهشتم نفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

حال و هوای تشنه ای که در بیابان در جستجوی آب است. ناگاه در گلستانی که در بیابان شکفته می شود، چشمه درخشنده آب جوشنده و روان می بیند. او نخست سرمست تماشای آب می شود. اگر چشمه آب حیات باشد!؟

مكتوب

09 Feb, 02:30


درنگ
نیمه شعبان،‌نماد امید و آرمان
سید عطاءالله مهاجرانی

آرمان و امید داشتن به تحقق آرمان؛ بال های پرواز انسان است. انسان و یا ملتی که آرمانی ندارد. لزوما نمی تواند از امید به تحقق آرمان سخنی بگوید. زندگی چنان فرد و یا ملتی تکراری و بی روح می شود.
ایده و اندیشه مهدویت که البته تبیین دقیق آن در شیعه وجود دارد؛ ویژه اسلام نیست. نشانه هایش را در آئین یهود و مسیحیت و آئین زرتشت و هندوئیسم و بودیسم هم می بینیم. هر کدام با ادبیات ویژه خود از آینده روشن جهان سخن گفته اند. مثل تصویری که در کتاب مقدس آمده است. در جهان آرام و روشنی که گرگ و گوسفند در کنار هم از نهری آب می نوشند! در کتاب اشعیاء نبی باب ۱۱ آیات ۷ تا ۱۰ چنین تصویری وجود دارد. هر چند خیال انگیز و سینمایی است:

«در آن زمان گرگ و بره در کنار هم به سر خواهند برد، پلنگ و بزغاله در کنار هم می آرامند، گوساله با شیر راه خواهد رفت؛ و یک کودک آنها را به هر جا که بخواهد، خواهد راند. * گاو در کنار خرس خواهد چرید، بچه خرس و گوساله در کنار هم خواهند خوابید، و شیر مانند گاو علف خواهد خورد.*بچهٔ شیرخوار در میان مارها، بدون خطر بازی خواهد کرد؛ و طفلی که از شیر گرفته شده باشد دست خود را داخل لانهٔ افعی خواهد کرد بی‌آنکه آسیب ببیند. *‌‌ هیچ بدی و گزندی در کوه مقدّس خدا وجود نخواهد داشت، زیرا همان‌گونه که دریا از آب پر است همچنان جهان از شناخت خداوند پر خواهد شد.» ایده بازگشت ماشیح در یهودیت و مسیح در مسیحیت و سوشیانت در آئین زردشت همگی روایت آینده روشن جهان سرشار از عدالت و محبت است. در اسلام، اهل سنت نیز به مهدویت و ظهور امام مهدی باور دارند. منتها از نظر آنان امام مهدی در آینده متولد می شود و می تواند از نسل امام علی علیه السلام یا دیگری باشد. آیت الله لطف الله صافی در کتاب بسیار با اهمیت؛ « منتخب الاثر » به خوبی روایات اهل سنت را از منابع درجه اول فراهم آوده است.
جلال الدین مولوی همین مضمون را در دفتر دوم مثنوی مطرح کرده است:

پس به هر دوری، ولیی قائم است
تا قیامت، آزمایش، دائم است
پس امامِ حیِّ قائم، آن ولی‌ست
خواه از نسلِ عُمَر خواه از عَلی‌ست
مهدی و هادی، وی‌ست ای راه‌جو
هم نهان و هم نشسته، پیشِ رو
او چو نور است و خرد، جبریل اوست
وان ولیِ کم از او، قندیلِ اوست
موضوع از آن چنان اهمیتی برخوردار است که در قرآن مجید این ایده به روشنی و مکرر مطرح شده است. از جمله اشاره قران مجید به کتاب مزامیر داود است. در مزامیر به آینده روشن عادلانه حکمرانی بندگان صالح خداوند بر جهان اشاره شده است. ( الانبیاء: ۱۰۵)
منتها به نحو بسیار دقیق و پر لطفی در سوره نور به مختصات چنان جهانی پرداخته شده است. نکات متنوع و لایه های عمیقی در آیه ۵۵ سوره نور وجود دارد:
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد، و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید؛ آنانند که نافرمانند.»
یکم: خداوند اینده روشن جهان و حکرانی صالحان را به عنوان نوید و وعپه ای که حتما تحقق می یباد مطرح کرده است.
دوم: دین در جامعه تمکین پیدا می کند. یعنی سهنی از تحمیل دین و فرامین الهعی در جامعه نیست. مردمان با خردمندی و خرسندی باپرها و ارزش های دینی را می پسندند و می پذیرند
سوم: ناامنی در جامعه به ایمنی و امید تبدیل می شود.
می توان از این نکات نه به عنوان وعده ای برای فردای آرمانی جهان. بلکه برای اداره جامعه خود پیام بگیریم! اگر در جکومت افراد ناصالح متصدی امور شدند. اگر خواستیم با ضرب و زور و فشار دستورات دینی را ترویج کنیم. اگر جامعه مضطرب بود و احساس ایمنی و آرامش نداشت. یعنی ما از جامعه آرمانی امام زمانی نه تنها فاصله داریم. بلکه به بیراهه می رویم! در واقع بزرگداشت نیمه شعبان نماد امید و آرمان برای اینده روشن جهان میزانی به دست می دهد که بدانیم. تا چه حد روش و منش ما با چنان آرمانی همسو و هم سنخ است.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۲۰بهمن۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

08 Feb, 07:58


بعلاوه آواره کردن فلسطینی ها نقض آشکار قوانین بین المللی است. ماده ۴۹ کنوانسیون چهارم ژنو (۱۹۴۹) انتقال یا اخراج اجباری جمعیت از سرزمین‌های اشغالی را ممنوع و ماده ۱۴۷ همین کنوانسیون آوارگی اجباری را جنایت جنگی توصیف می‌کند. اساسنامه دادگاه کیفری بین‌المللی رم (۱۹۹۸) نیز جابجایی غیرقانونی را جرم و جابجایی اجباری که به صورت گسترده یا سیستماتیک رخ دهد، را جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت می‌داند. بر اساس تعریف کنوانسیون نسل کشی،«اعمالی که به قصد نابودی کلی یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی انجام می شود» نسل کشی و طبق کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسل‌کشی (۱۹۴۸)، یک جنایت جنگی محسوب می شود.
با توجه به موارد فوق:
یک.تسلط آمریکا بر غزه نه تنها مانع تحقق منافع آمریکا در منطقه می‌شود، بلکه در تضاد با اصل «آمریکا اول» است و مخالفت های داخلی آمریکا را گسترده تر می کند، بر اعتراضات ضدآمریکایی در جهان و منطقه می افزاید و به تقویت بیشتر مقاومت می انجامد.
دو.این طرح بدون موافقت و مشارکت کشورهای عربی امکان پذیر نیست، بنابراین برمی گردیم به موضوع «اول ضربه بزن و بعد مذاکره کن». این سوال مطرح می شود که پشت پرده این طرح جنجالی چیست؟ در دنیایی که بر آن قانون جنگل حاکم است، این طرح ابزار چانه زنی برای رسیدن به کدام هدف ترامپ است؟
سه.عملی شدن این طرح شانس ترامپ را برای دستیابی به اهدافی مانند عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل از بین می برد. محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی بار‌ها تأکید کرده که چنین توافقی تنها در صورتی امکان‌پذیر خواهد بود که یک دولت فلسطینی مستقل شامل کرانه باختری و نوار غزه تشکیل شود.
چهار. آواره کردن فلسطینی ها با هر هدفی اعم از تبدیل این سرزمین به شهرکی کاملاً اسرائیلی یا پروژه ای آمریکایی برای تفریح، راه‌حل تشکیل کشور مستقل فلسطنی را قریب به محال می‌کند.
پنج.ترامپ چندین مرتبه گفته درباره چشم‌انداز بلندمدت آتش‌بس غزه «اطمینان ندارد». با این طرح، او نه تنها مرحله سوم را که شامل بازسازی و بازگرداندن همه اجساد و عقب نشینی کامل نیروهای اسرائیلی از غزه است، یکجانبه لغو کرده، بلکه دورنمای روشنی از مرحله دوم نیست. ویتکاف نماینده ترامپ گفته «در حالی که دولت درباره مرحله دو «امیدوار» بود، مرحله سوم از میز خارج شد.» این طرح جایگزین مرحله دوم و سوم طرح آتش بس شده؟
شش.ترامپ معنی وطن را نمی داند. اگر می دانست، متوجه می شد غزه املاک و مستغلات برای فروش نیست. غزه بخشی از فلسطین است. غزه، غزه است.


روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/80808

Https://t.me/maktuob

مكتوب

08 Feb, 07:58


خواب ترامپ برای غزه

جمیله کدیور

مكتوب

08 Feb, 07:58


در حالی که طیف های مختلف فلسطینی، اعم از تشکیلات خودگردان، حماس، جهاد اسلامی فلسطین و ساکنان غزه این طرح را به شدت رد کرده اند، به نظر می‌رسد ترامپ مطمئن است که فلسطینی ها غزه را ترک می کنند. اما شواهد حاکی از آن است که اکثریت قریب به اتفاق فلسطینی ها تمایلی به ترک غزه ندارند. ۷۷ سال تجربه تاریخی غم انگیز، درس مهمی به همه فلسطینی ها داده که اگر سرزمین خود را ترک کنند، هرگز اجازه بازگشت نخواهند داشت. شاهد این مدعا بازگشت فوری بیش از پانصدهزار فلسطینی که در طول جنگ به جنوب آواره شده بودند، به شمال غزه، که گویی ترامپ این جمعیت عظیم و امیدوار را ندیده است! به علاوه اگر ساکنان غزه‌مجبور به نقل مکان شوند، ترجیح می دهند به خانه های خود در ۵۰۰ شهر و روستا در سرزمین های اشغالی سال ۱۹۴۸ یا اسرائیل امروزی بروند که از آنجا خود یا خانواده هایشان بیرون رانده شدند.
بعلاوه، مصر و اردن هم با هرگونه تلاش برای جابجایی اجباری فلسطینی ها مخالف هستند. این دو کشور قبلاً طرح های مشابه را به دلیل تأثیر مستقیم شان بر امنیت و ثبات داخلی خود، تشدید بحران های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رد کرده بودند. اردن به جز نگرانی امنیتی و سیاسی، نگرانی موجودیتی نیز دارد. مصر، اردن، قطر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، تشکیلات خودگردان فلسطین و اتحادیه عرب هم در اول فوریه در بیانیه مشترکی «با [هر گونه تلاش] برای به خطر انداختن حقوق مسلم فلسطینیان، چه از طریق فعالیت های شهرک سازی، یا تخلیه یا الحاق زمین یا از طریق تخلیه زمین از صاحبان آن» مخالفت کردند. ولی به نظر می رسد ترامپ مطمئن است به رغم مواضع مخالف مصر و اردن و بیانیه مشترک اعراب، کشورهای مصر و اردن فلسطینی‌های آواره را می‌پذیرند. به گفته او «آنها این کار را خواهند کرد. انجام خواهند داد. آنها این کار را خواهند کرد .ما کارهای زیادی برای آنها انجام می دهیم، و آنها این کار را خواهند کرد.» و اگر نپذیرند؟ مطمئن است که می تواند با ابزارهایی که در اختیار دارد، نظر آنها را تغییر دهد. انتقال دو میلیون فلسطینی به مصر و اردن، می‌تواند موجب تغییرات مهمی شود. آیا ترامپ معامله گر محاسبه سود و زیان مالکیت غزه و اخراج اهل آن، مقابل از دست دادن مصر و اردن را کرده است؟
گفته می شود استراتژی ترامپ برای چانه زنی «اول ضربه بزن، سپس مذاکره کن» است و در مذاکره هم فقط به قانون «فشار حداکثری» پایبند است! این استراتژی را هم در دور اول ریاست جمهوری او مشاهده کردیم و هم در یک ماهی که از دور دوم او گذشته و آخرین اقدامش تحریم دیوان بین المللی کیفری بود.
طرح ترامپ برای کوچاندن اجباری فلسطینیان ساکن نوار غزه به مصر و اردن، واکنش های گسترده ای برانگیخته است. این طرح، نه فقط تهدید فلسطینیان غزه است، بلکه بخشی از طرح بزرگتری است که بعد از آواره کردن مردم غزه، سراغ کرانه باختری و سرزمین های اشغالی سال ۱۹۴۸ خواهد رفت و کشورهای دیگر منطقه نیز از ترکش های این پروژه بی نصیب نخواهند بود.
تاریخ ۷۷ ساله اشغال فلسطین شاهد تلاش های متعدد اسرائیل با کمک و پشتیبانی حامیان غربی برای اخراج یا کوچاندن فلسطینیان به بهانه های امنیتی به خارج از سرزمین خود برای ایجاد تغییرات جمعیتی و تامبن منافع استراتژیک خود بوده است. در جریان جنگ اخیر غزه، تلاش های اسرائیل برای کوچاندن فلسطبنبان تشدید شد. اسرائیل به بمباران شدید متوسل شد تا مردم را مجبور به ترک منطقه خود و حرکت به سمت جنوب کند. تلاش های اسرائیل برای اخراج فلسطینیان، علیرغم شدت بالای خشونت به دلیل مقاومت فلسطینی ها و اصرار بر حفظ سرزمینشان موفق نبود.
طرح ترامپ ناقض اصول مختلف قوانین بین‌المللی است. جابجایی اجباری فلسطینی ها هم مصداق پاکسازی قومی و هم ادامه رفتار نسل کشی است. طرح ترامپ در راستای اهداف اسرائیل جهت اخراج فلسطینی ها و بخشی از تلاش‌های گسترده‌تر برای از بین بردن حق قانونی فلسطینی‌ها جهت تعیین سرنوشت، از مصادیق بارز «پاکسازی قومی» و جنایت جنگی است. باریکه غزه توسط سازمان ملل متحد و دیوان بین المللی دادگستری، به عنوان بخشی از سرزمین های فلسطینی تحت اشغال نظامی اسرائیل به رسمیت شناخته شده است. حقوق بین الملل تصرف قلمرو با زور را که به عنوان یک اقدام تجاوزکارانه تعریف می شود، ممنوع می کند. در بند ۴ مادهٔ ۲ منشور ملل متحد آمده: «اعضای سازمان ملل متحد در روابط بین‌المللی خود از تهدید یا توسل به زور علیه تمامیت ارضی، استقلال سیاسی هر کشور یا هر گونه رفتاری که با اهداف ملل متحد مطابقت ندارد خودداری خواهند نمود.» حق تعیین سرنوشت یک حق بشری پایه و اساس سایر حقوق بشری است و همه کشورها باید به آن احترام بگذارند و از آن حمایت کنند. همچنین، قطعنامه های سازمان ملل مانند قطعنامه ۲۴۲ (۱۹۶۷) و قطعنامه ۱۹۴ (۱۹۴۸) با تصاحب اراضی با زور مخالف و تضمین حق بازگشت آوارگان فلسطینی به فلسطین را تاکید می کند

مكتوب

08 Feb, 07:58


پس از گرینلند، خلیج مکزیک، کانادا و کانال پاناما، دونالد ترامپ، رئیس جمهور معامله گر آمریکا به بزرگترین «زندان رو باز جهان» که با کمک میلیاردها دلار تسلیحات آمریکایی به تلی از آوار تبدیل شده، چشم دوخته است. اعلام تصرف، مالکیت و کنترل غزه حلقه ای جدید از مجموعه تصمیمات و تهدیدهای توسعه طلبانه ترامپ است که موجی از نگرانی و مخالفت برانگیخته است.
مدت کوتاهی پس از آغاز جنگ اسرائیل علیه غزه در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، فلسطینیان نگران آن بودند که هدف نهایی نتانیاهو، غیرقابل‌سکونت کردن غزه برای وادار کردن فلسطینیان به ترک سرزمین خود باشد و اسرائیل طرح خود را برای پاکسازی قومی فلسطینیان نه فقط در غزه، بلکه در کرانه باختری، و در نهایت، نسبت به فلسطینیان ساکن فلسطین تاریخی که در سال ۱۹۴۸ اشغال شده، اجرا کند. سند ۱۰ صفحه‌ای اکتبر ۲۰۲۳ وزارت اطلاعات اسرائیل، که در آن پیشنهاد انتقال اجباری فلسطینی‌ها از غزه به شبه‌جزیره سینا ارائه شده بود، به نگرانی ها دامن زد و وزرای افراطی راست‌گرای اسرائیل، که پیشتر نیز حمایت خود را از شهرک سازی و اسکان مجدد در غزه اعلام کرده بودند، آشکارا از لزوم بازپس‌گیری این منطقه، سخن گفتند. اکنون، به نظر می‌رسد که دونالد ترامپ، که وامدار حمایت های مالی مسیحیان انگلیکن طرفدار صهیونیسم مذهبی در انتخابات آمریکا است، در حال ادای دین خود به جریان راست افراطی صهیونیسم مذهبی است.
در حالیکه برای بسیاری مواضع ترامپ پیرامون غزه غیرمنتظره بود، اما با توجه به شخصیت، اظهارات و اقدامات قبلی وی چنین مواضعی چندان هم دور از انتظار نبود. این که یک میلیاردر حوزه املاک، جهان را با دیدی منفعت طلبانه، زمین معامله ببیند و از فرصت های تجاری پرسود در منطقه زیبای ساحلی که توسط ارتش اسرائیل با کمک های سخاوتمندانه بایدن، با خاک یکسان شده، نگذرد، و به تکمیل کاری که سلف او آغاز کرد، بپردازد، به هیچ وجه عجیب نیست. ترامپ پیش از این در روز تحلیف در ۲۰ ژانویه در مورد نوار غزه گفته بود: «می‌دانید، غزه جای جالبی است؛ موقعیتی فوق‌العاده دارد، کنار دریا است و بهترین آب‌وهوا را دارد. همه چیز عالی است. می‌توان کارهای زیبایی با آن انجام داد. غزه واقعاً باید به یک روش متفاوت بازسازی شود.» وقتی یکی از خبرنگاران پرسیده بود، آیا در بازسازی غزه کمک خواهد کرد؟ پاسخ داد: «شاید.»
در ۲۱ ژانویه ترامپ در یک فرمان اجرایی، فرمان جو بایدن را که به تحریم شهرک‌نشینان افراطی صهیونیست پرداخته بود، لغو کرد.
سپس در ۲۶ ژانویه با تاکید بر اینکه فلسطینی ها «جایگزینی» جز خروج از غزه ندارند، اظهار داشت که مایل است «اردن، مصر و سایر کشورهای عربی تعداد بیشتری از آوارگان فلسطینی از نوار غزه را بپذیرند، به طوری که امکان تخلیه بخش بزرگی از جمعیت منطقه فراهم شود و بتوان غزه را کاملاً پاکسازی کرد» و از نو ساخت. او همچنین اعلام کرد که ممنوعیتی که دولت قبلی در ارسال بمب‌های ۲۰۰۰ پوندی به اسرائیل اعمال کرده بود را لغو کرده است.
جرد کوشنر، داماد ترامپ یک سال قبل ضمن صحبت از «زمین‌های ساحلی» غزه مدعی شده بود که این منطقه می‌تواند «ارزش اقتصادی بسیار بالایی» داشته باشد. او ضمن پیشنهاد اینکه اسرائیل باید جمعیت فلسطینی را از غزه خارج و نوار را پاکسازی کند، گفته بود: «می توان جمعیت را به مصر یا صحرای نقب در جنوب اسرائیل منتقل کرد.» ترامپ در سخنان خود، برخی گفته های کوشنر را تکرار کرد.
ترامپ در ۴ فوریه وعده داد غزه را بازسازی و به «ریویرای خاورمیانه» تبدیل کند. او گفت «نزدیک به دو میلیون فلسطینی‌ساکن غزه باید به طور دائمی از این منطقه به خارج منتقل شوند تا آمریکا بتواند مالکیت غزه را بر عهده بگیرد و آن را تبدیل به منطقه ساحلی تفریحی (ریویرای خاورمیانه) کند.‌» او درمورد مقصد فلسطینیان هم گفت: «فکر می‌کنم آنها باید یک تکه خاک خوب، تازه و زیبا داشته باشند و از برخی درخواست خواهیم کرد که پول ساخت آن را فراهم کنند و آن را زیبا کنند و قابل سکونت و لذت‌بخش کنند. فکر می‌کنم این خیلی بهتر از برگشتن به غزه است که تجربه دهه‌ها و دهه‌ها مرگ را پشت سر گذاشته است.» او با اشاره به اینکه «همه مردمان جهان در آن زندگی خواهند کرد» فلسطینیان را مستثنی کرد و گفت «فلسطینی ها نباید به غزه بازگردند. اگر بازگردند، شرایط مانند گذشته خواهد بود.»
او مجدد مصر، اردن یا کشورهای دیگر را سرزمین مورد نظر معرفی کرد و در پاسخ یک خبرنگار که از او پرسید آیا این به معنی جابجایی اجباری (پاکسازی قومی) مردم از غزه نیست؟ گفت «اگر اهالی غزه فرصت ترک آنجا را داشته باشند، با اشتیاق چنین می‌کنند.»

مكتوب

06 Feb, 23:14


https://x.com/MohajeraniSayed/status/1887627971172683797?t=LrWLf7u4MY9gqw2fwumDtg&s=35

مكتوب

05 Feb, 07:07


بیروت ، جهانی دیگر
(۱۷)
جوانان عاشق خدمت در لبنان!
سید عطاء الله مهاجرانی

مكتوب

05 Feb, 07:07


به جوانی اشاره کردم که در روضةالشهدای بیروت او را دیدیم. تمام وجود و حضورش انگیزه خدمت بود. از اینکه نتوانسته بود جایی را بیابد پریشان می نمود. جوانانی که راه و چاه را بهتر می شناخته اند توانسته بودند در گروه هایی سازمان دهی شوند و برای خدمت به مردم لبنان راه پسندیده ای بیابند. از جمله جوانانی که تقریبا همگی شان به سن فرزندان من بودند. بیمارستان شرق الاوسط را که سال های طولانی نزدیک به بیست سال متروکه و مخروبه افتاده بوده است. با شبکه تخریب شده فاضلاب، مشکل سیم کشی برق، لوله های آب از هم گسسته و سرویس های دستشویی خراب و… جوانان بیمارستان را تحویل گرفته بودند. خودشان در طبقه ۱۱ بودند. هر کدام پتویی داشتند در کنار دیوار انداخته یا تا زده بودند. خانواده های جنگزده و آواره لبنانی هم در اتاق های که نسبتا سامانی داشت. ساکن شده بودند. اولویت با خانواده هایی بود که بچه های کوچک داشتند.بیمارستان شرق الاوسط می تواند به عنوان نمونه شاخصی در شناخت روحیه جهادی و خدمت جوانان ایرانی به حساب آید. خوشبختانه با محبت بسیار ما را تحویل گرفتند. حلقه زدیم. قلیانشان هم قلقل می کرد. عطر چای هم فضا را که بیشتر نیمه تاریک و خاکستری بود فراگرفته بود. یک جعبه گز اصفهان همراهم بود. جعبه اول را به تیم تلویزیون میدان دادم. گز سوهان عسلی بود. تلفیق گز اصفهانی و سوهان قمی. تکه ها کوچک و خوشگوار. جواد موگویی گفت خاطراتم با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را روایت کنم! گفتم: « ماجرا از کتاب «حاج آخوند» آغاز شده است. به نظرم رفیق شفیق با وفایم سید محمود دعایی که هم در کسب اجازه انتشار کتاب از وزارت ارشاد سنگ تمام گذاشت؛‌اجازه نمی دادند! و هم از کتاب نسخه های متعددی می خرید و به دوستان و مسئولان هدیه می داد. حاج قاسم هم کتاب را پسندیده بود. تعداد قابل توجهی از کتاب معمولا در دفتر ایشان وجود داشت. به مناسبت ها هدیه می داد. شماره تلفن مرا هم خواسته بود. که از طریق مجید انصاری و سید محمود دعایی در اختیار ایشان قرار گرفته بود. بعد از ظهری به من زنگ زد! توگویی دوگوشم بر آواز اوست…
‌دوستى قدیمى، مجید انصاری هم دوره مجلس اول بودیم. زنگ زد و گفت؛ حامل پیام حاج قاسم سلیمانى هستم. کتاب حاج آخوند را پسندیده اند و به دوستان هدیه مى دهند. من هم بسیار تشکر کردم از لطف و صفاى ایشان.
مهر ٩٧ بیروت بودم. محرم بود و دل در زیارت زینبیه و ابن عربى و جرج جرداق داشتم، اگر مى شد!
‌حکایت پیام حاج قاسم در ذهنم بود، به دوستى که اهلیت تمام داشت، گفتم کاش در این ماه محرم زینبیه مى رفتیم.
به لطف سردار سلیمانى سفر ما، که نامش را« سفر آسمانى» گذاشتم انجام شد، شبانه به زینبیه رفتیم و نماز صبح به مرقد ابن عربى و بعد به مرجع عیون به مرقد جرج جرداق در گورستان مسیحیان رفتیم. نتوانستیم وارد مرقد بشویم. من همان دیوار سفید سیمانی مرقد جرج جرداق را بوسیدم. در بیرون یک بار به خانه اش رفتم. ماجرای سرودن ترانه « هذه لیلتی» که آهنگش توسط محمد عبدالوهاب ساخته شده است و ام کلثوم ترانه را خواند. شعر ترانه از جرج جرداق است. شیفته و شیدای امام علی علیه السلام بود.
دو شبانه روز از شوق، ساعتى بیشتر نخوابیدم، فیلم به وقت شام را هم همان وقت در شام دیدم. آن پیام و سامان آن سفر، برایم خاطره اى معطر شد.
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود. رحمت و رضوان خداوند بر سردار رشید و شهید، قهرمان ملى ایران و اسلام. البته دیدم برخی از ما بهتران گفته بودند. «مهاجرانی مسآله دار است و نمی پسندند که هزینه سفر لبنان و سوریه مرا بر عهده بگیرند! حاج قاسم گفته بوده است؛ من خودم هزینه این سفر را می دهم. » گفتم انسان ها متفاوت اند و هر کدام به اندازه و توان و قدر خویش نسبتشان با انقلاب تعریف می شود. من البته به سخنان سرد و یآس آور توجه نمی کنم. واقعیت آن چنان شفاف و بُرنده و بارز است که سخنان آن چنانی به روایت جلال الدین محمد بلخی:
گفت و گوهای جهان را آب برد
وقت گفتن های شاهنشاه شد
شمس تبریزی چو آمد در میان
اهل معنی را سخن کوتاه شد
( غزل ۸۳۲)
آن سفر زیارتی سوریه که با زیارت مرقد ابن عربی و نیز جرج جرداق کامل شد؛ از بهترین خاطرات سفر من در عمرم است. شاید در همان مقطع عمر نیازمند و تشنه چنان سفر زیارتی آن هم در ماه محرم بودم.

مكتوب

05 Feb, 07:07


به هتل که می رسم. بخشی از خاطرات منیر شقیق را می خوانم. من جمر الی جمر! زین آتش نهفته که در سینه من است! مدتهاست چنین گرم خواندن کتابی پر و پیمان و غنی نشده ام. منیر شفیق جهانی از زندگی بسیار متنوع و اصیل و شریف خود را روایت کرده است. به نظرم رمان هم همین است. اگر نویسنده بتواند جهانی بیافریند که پیش از او وجود نداشته است. کارش باقی می ماند. جهان شاهنامه، جهان مثنوی، جهان خیام، جهان حافظ و جهان بیهقی. منیر شفیق جهان فلسطین را روایت می کند. یک وقتی اریک رولو به صلاح خلف( ابو ایاد) گفته بود : «تو اگر مجاهد نهضت فلسطین نمی شدی یکی از بهترین نمایشنامه نویسان و یا رمان نویسان جهان بودی.» منیر شفیق هم همان حال و هوا را دارد. البته با زندگی که لایه های عمیق تری نسبت به زندگی ابو ایاد دارد.
*

روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

05 Feb, 07:07


جوانان عزیز در بیمارستان شرق الاوسط از طیف ها و گرایش های سیاسی محتلف بودند. مراقبت می کردم که سخنانم کسی را در آن حال و هوا آزار ندهد. بر قدر مشترک نیت های خالصانه تاکید می کردم. اشاره کردم ممکن است ما ادبیات و یا لحن مختلفی داشته باشیم. اما در دلبستگی و تعهدمان به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی تردیدی نیست. بدیهی بود که به دلیل جوانی و احساسات گرم، جوانانی که به شکل متوسط سی تا چهل سال از من جوان تر بودند! با هیجان سخن می گفتند. این هیجان ها و حتی برافروختگی ها خواستنی و نشانه ایمان آنان بود. سال ها طول می کشد که جوانی در کنار «احساس گرم» به اهمیت و نقش آفرینی « عقل سرد» پی ببرد. یک از جوانان بزرگ شده فرانسه بود. با احساسات گرم سخن می گفت. در مورد منهم مبالغه می کرد. وقت خداحافظی مهدی و مرا تا اتومبیل مان که در خیابان ساحلی پارک شده بود همراهی کرد. در میانه راه انگشتری به من هدیه داد. انگشتر درشت و طلایی بود. گفت این انگشتر طلا نیست. مطلا ست. نگین انگشتر هیچ بود! همان های دوچشم! به عنوان هدیه عزیزی انگشتر را دارم. در بیروت و در فضای بمباران ها؛ روایتی خیام وار از عمر و زندگی بود. «من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ!» از بیمارستان شرق الاوسط به مجمع فرهنگی رفتیم.در آنجا هم جمعی از جوانان ایرانی برای خدمت و امداد مردم لبنان اردو زده بودند. در منتهای بساطت. گوله پشتی و پتویی و تمام توان صرف خدمت می شد. درخت خرمایی با خوشه های خرمای بسیار خوشرنگ قرمز- ارغوانی در محوطه بود. گفتم این خرما ها دریغ است که بر حاک بریزد و تلف شود. قرار شد. جوانان خرما را بچینند. یم بسته هم به من بدهند! نماز مغرب و عشاء را در مجمّع خواندیم. به راهنمایی محمد که نقش مدیریت جوانان را داشت. فارغ التحصیل دانشگاه شریف بود. همسر لبنانی داشت. گفتند خانه اش همیشه مهمانسراست. به رستوران ترک رفتیم. من فتّوش سفارش دادم. سال هاست که شام از برنامه غذایی جمیله بانو و من حذف شده است. مهدی گفت برویم ارتفاعات کفَرْ شیما، جایی که شبکه های خبری تلویزیونی حضور دارند. رفتیم. در محله مسیحی نشین تا به بالای ارتفاعات برسیم. راه را یکی دو بارگم کردیم. دوستی به دادمان رسید و رفتیم درست در قله کفر شیما. شبکه های تلویزیونی اروپایی و نیز ترکیه حضور پررنگ داشتند. تلویزیون ایران نبود. جوانی با ما سلام و علیک کرد و گفت از خبرگزاری تسنیم است. فیلمبرداران دوربین های مدرن را روی مناطق مختلف بیروت زوم کرده اند. تا رادیو اسرائیل اعلام می کند فلان نقطه را خواهد زد. اینان گویی شبیه پلنگ یا ببر گرسنه ای هستند که شکارشان فرا می رسد. صدای انفجار و دودی که به آسمان می رود. ابراز رضایت تیم فیلم برداری که به هنگام در پخش زنده شبکه خود از رقیبان واپس نمانده اند. شبکه ای خبر ویرانی و کشتار را زودتر و دقیقتر پخش کند؛ پیروز میدان است! عجیب بود شبکه الجزیره و میادین نیز حضور نداشتند. در ارتفاعات مشرف به اردوگاه صبرا و شتیلا، آریل شارون با همکاری قوات لبنانیه کشتار فجیع فلسطینی ها در صبرا و شتیلا را فرماندهی کرد. این پرسش در ذهنم همانند قلاب گیر کرده بود. قلابی که دهان ماهی را دوخته است و نمی تواند دم بزند. چرا در چهره این تیم های خبری که بمباران ها را روایت می کنند، کم وبیش حسّ رضایت وجود دارد! اینان از زندگی و مرگ مردم لبنان و یا فلسطینی ها چه تصوری دارند!؟
جوانان ایرانی آمده اند تا زندگی را روایت کنند. از رنج ها و آلام مردم لبنان بکاهند. تیم های خبری با دستمزدهای چشمگیر آمده اند تا راوی بمباران و مرگ باشند. در بین سطور گزارش های آنان گویی این مضمون مشاهده و تکرار می شود. با ارتش اسرآئیل نمی توان جنگید! فیلمبرداران که بر دور بین های خود خمیده بودند. لباس فورم رنگ سربی - نیلی یا فولادی داشتند. شبیه جغد به نظرم میامدند که راوی ویرانی هستند. یک تصویر کلی از بمباران می گیرند. تا مردم جهان ببینند اسرائیل در بمباران چقدر دموکرات است. به ساکنان محله ویا برج ها می گوید محله را تخلیه کنند. در فلسطین وغزه این شیوه را ندارند. با بمباران سنگین همه جا را ویران می کند. بیمارستان و مدرسه و مسجد وکلیسا بمباران شده اند.

مكتوب

02 Feb, 07:26


و البته همچنان و تا همیشه این بیت در غزل عرشی حافظ بر این مضمون شراب طهور در زبان و ادبیات ما سلطنت می کند:
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
نمی توان برای شراب طهور بهتر و زیباتر از این بیت و غزل عرشی حافظ تفسیری یافت. نکته بسیار لطیفی که برخی مفسران قرآن مجید به آن توجه داشته اند؛ این است که شراب طهور سخن خداوند است. ما از سخن خداوند سرمست می شویم. در واقع شراب نماد سرمستی است. چنان که در «حقائق التفسیر» عبدالرحمن سلمی حکایتی از سرمستی سهل بن عبدالله العَتْمة در نماز روایت کرده است. فردی به نام طیب جمّال گفته است : « در نماز جماعت به سهل بن عبدالله اقتدا کرده بودم. آیات سوره انسان را تلاوت کرد. هنگامی به ایه «وَسَقَاهُمْ رَبَّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً» رسید. انگار با لب هایش چیزی را می چشید. لب و دهانش می جنبید. پس از نماز از او پرسیدم: «می نوشیدی یا می خواندی!؟» گفت: «به خدا سوگند به هنگام خواندن گویا شراب می نوشیدم!» قرطبی نیز در تفسیر خود همین حکایت را روایت کرده است. سلمی می گوید: «خداوند شراب طهور را در «جام دیدار» به عاشقان خود می چشاند.» همان مضمون « لقاء الله» که در قرآن مجید به تکرار مطرح شده است. ( العنکبوت: ۵) نکته دیگری در تفسیر سلمی آمده است. همان حالتی که انسان های با ایمان در تلاوت و شنیدن آیات برایشان حاصل می شود. حالتی که قرآن آن را روایت کرده است:
« تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ» ( الزمر: ۲۳) سلمی با بهره گرفتن از همین آیه نوشته است هنگامی که خداوند شراب طهور را به آنان می نوشاند، چنین وضعیتی پیدا می کنند : «فسقاهم ربهم بكأس المحبة شرابًا طهورًا فإذا شربوا بقلوبهم تلين جلودهم وقلوبهم إلى ذكر الله.»
خداوند در جام محبت شراب طهور را به آنان می چشاند. هنگامی که با قلب های خود چنان شرابی را نوشیدند، پوست و قلب آنان با یاد خداوند نرم و آرام می شود. یعنی قرار و آرام می یابند. این نرم شدن « تلین» در برابر « قساوت» دل است. گویی سلمی می خواهد بگوید که شراب طهور همان آیات قرآنی و یا حقیقت قرآن مجید است. جرعه ای از حقیقت قرآن نوشیدن، نگاه ملکوتی یافتن، حقیقت قرآن را از خداوند شنیدن. یعنی همه چیز!
ابوالقاسم قشیری در تفسیر لٓطائف با صراحت بیشتری از سرمستی از کلام الله مجید سخن گفته است: «سَكِرَ من سماع كلامه، فَنَطَقَ بذلك لسانُه.» از شنیدن کلام خداوند سرمست شدند. زبانش به سخن گشوده شد.» (۳)
حافظ هم این شراب را دیدنی و شنیدنی تفسیر کرده است:
وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بَرْبَط زنان می‌گفت نوش
تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی
گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش
در واقع شراب همان پیغام سروش است. شیخ محمود شبستری تفسیرش از این آیه گویی با توجه به آیه « لا یمسّه الا المطهّرون» صورت گرفته است. برای این سرمستی می بایست پاک و صافی شد و از چاه طبیعت برون آمد.
«سقاهم ربهم» چبود بیندیش
«طهورا» چیست صافی گشتن از خویش
زهی شربت زهی لذت زهی ذوق
زهی حیرت زهی دولت زهی شوق
خوشا آن دم که ما بی‌خویش باشیم
غنی مطلق و درویش باشیم
چو رویت دیدم و خوردم از آن می
ندانم تا چه خواهد شد پس از وی
پی هر مستیی باشد خماری
از این اندیشه دل خون گشت باری
علامه سید محمد حسین طباطبایی در تفسیر این ابیات گفته اند:
«زمانی از دست خود خلاص خواهیم شد که شراب بیخودی و نابودی و فنای وجودی خود را به تجلی ذاتی حق بیاشامیم.»
علامه طباطبایی در المیزان نکته ای نوشته اند که خاص خود ایشان است. تا جایی که دیده ام دیگر مفسران به این نکته توجه نداشته اند:« خداوند نوشاندن شراب را به خود نسبت داده است. واسطه ای در کار نیست. برترین نعمت از نعمت هایی که در بهشت خداوند بهره اهل ایمان می کند. همین است.» جلوه ای از تجلی عنایت خداوند بر ذهن و زبان و قلم علامه سید محمد حسین طباطبایی رضوان الله علیه. در : رسالة الولایة» نیز شاهد چنین تجلی هایی هستیم. همانند تجلی در تفسیر صدرالمتالهین و نیز اسفار او.


پی نوشت:
*
(۱) مقالات شمس، تصحیح و تعلیق محمد علی موحد ج۱ ص ۹۴ و ۹۵
(٢) الحكمة المتعالیة ج ۲ ص ۳۵۳
(۳) سایت التفسیر، سورة الانسان، آیه ۲۱، تفسیر سلمی و قرطبی و قشیری ((altafsir.com
(۴) شرحی بر گلشن راز شیخ محمود شبستری، تقریر بیانات شفاهی علامه سید محمد حسین طباطبایی، تدوین و بازنویسی شیخ علی سعادت پرور، تهران، انتشارات احیاء کتاب ۱۳۹۱ ، ص ۳۷۸

*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۳بهمن ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

02 Feb, 07:26


میناگری های قرآنی
(۳۸)
مقدمه سیزدهم

شراب ناب کلام ربُّ العالمین

سید عطاء الله مهاجرانی

یکی از زیباترین، شورانگیزترین و عمیق ترین سخنان شمس تبریزی سخن او در باره کلام الله مجید است:
« صد هزار خُمِ خَمْر آن نکند که کلام ربُّ العالمین کند.» (۱)
این مضمون در مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز با اقتباس از سخن شمس تبریزی بیان شده است:
لذت تخصیص تو وقت خطاب
آن کند که ناید از صد خم شراب
هرکه از جام تو خورد ای ذوالمنن
تا ابد رست از هُش و از حد زدن
خالدینَ فی فَناءِ سُکْرهم
من تَفانی فی هَواکم لَمْ یقم
بدون تردید این ابیات با جلوه عنایت خداوند سبحان در الهامی ربانی بر ذهن و زبان جلال الدین محمد بلخی جاری شده است. او در خانواده ای پرورده شد که پدر و مادرش سرمست آیات قرآن مجید بودند. جلال الدین هم از همان نوباوگی در چنین فضای شور آفرینی پروده شد. سلطان العلماء بهاءالدین ولد پدر مولانا جلال الدین در کتاب معارف که مولانا تا پیش از دیدار با شمس این کتاب را هر شب می خواند. کتاب معارف در حقیقت روایت سرمستی از عبادت و تلاوت قرآن مجید است.
برای ما نیز در حد قابلیت محدودی که داریم، اگر قرآن مجید بهجت آور و سرمست کننده نبود از تلاوت مدام خسته می شدیم. اگر در تمام عمر مداومت بر تلاوت قرآن داشته باشیم؛ در هر تلاوت جلوه ای نو رخ می نماید. خداوند که در کلامش تجلی کرده است چنان که گفته اند: «لا تکرار فی التجلی!» (٢)
هر تلاوت جلوه ای نو و روشنایی و بهجت و سروری دیگر دارد. زیبایی لفظ، زیبایی معنا، زیبایی موسیقی درونی و بیرونی آیات ، زیبایی نظم و هندسه سخن، بلاغت سحر انگیز سخن و در یک کلام همان «آنی» که در قرآن مجید است؛ ما را واله و شیدای خود می کند. به تعبیر حافظ به ما «دولت قرآنی» می بخشد. اگر دولت قرآنی یافتیم. به ملکوت قرآن مجید نیز راه می یابیم.
سرمست از یافتن زیبایی حقیقت و حقیقت زیبایی می شویم. زیبایی چیست!؟ که در برابر زیبایی همه مسحور می شوند. بدیهی است که افراد به تناسب دانش و دانایی و نسبتی که با فهم زیباشناسانه موضوع دارند، بهره شان از درک و دریافت و حس زیبایی متفاوت است. نقاش و صورتگری که رنگ ها را خوب می شناسد، هنگامی که به تابلو های رامبرانت یا ونگوگ و کمال الملک نگاه می کند. هنگامی که در برابر تابلو شام آخر داوینچی در کلیسای مریم مقدس ( سانتا ماریا) در میلان قرار می گیرد، بهره اش از زیبایی متفاوت از فردی است که رنگ ها و چگونگی ساخت رنگ و ترکیب آن ها را نمی داند. گوش موسیقایی موسیقی شناس که صدای ساز ها را در دریای سمفونی به آسانی از هم تفکیک می کند و با شنیدن می تواند نت ها را تشخیص بدهد. و در ذهنش بنوازد. غیر از کسی است که گوش موسیقایی ندارد و انبوهی از صدا ها مثل توده ای ابر گوش او را پر می کند. مثل کسی که سواد خواندن و نوشتن ندارد و از سخن و وجود کتبی الفاظ تصوری ندارد. گفته اند برخی از باران فقط خیس شدن را حس می کنند! زیبایی باران و لطافتش برای آنان جلوه ای ندارد. شاید به همین دلیل حافظ سروده است:
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
و نیز:
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
می بایست صلاحیت و قابلیت و در بحث ما برای شناختن قرآن و نوشیدن از «شراب طهور» و « رحیق مختوم» و حضور در بزمی که ساقی آن خداوند است و : « وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً» تناسب و سنخیت داشت. سرچشمه راه یافتن شراب به عرفان و زبان و ادبیات عرفانی همین آیات است! قران مجید هم سرچشمه برهان و عقلانیت است و هم سرچشمه عرفان و عشق. شراب در حقیقت نمادی است که انسان را از خود بیخود می کند. شراب الهی و ربانی انسان را به خداوند می رساند و شراب ظاهری و مادی او را از خویشتن غافل می کند. شراب الهی ماورای خردمندی است. چنان که حافظ سرود:
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
در ساقی نامه سروده است:
بیا ساقی ان می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
بدیهی است که شراب ظاهری از حال طبیعی انسان را می برد. نه کرامتی می افزاید و نه کمالی. حال و روز مستان را دیده ایم! شراب مادی به روایت سعدی تلفیقی از « شرّ» و « آب » است!

مكتوب

02 Feb, 07:26


غافلند از زندگی مستان خواب
زندگانی چیست مستی از شراب
تا نپنداری شرابی گفتمت
خانه آبادان و عقل از وی خراب
از شراب شوق جانان مست شو
کآنچه عقلت می‌برد شر است و آب
( دیوان سعدی، غزل شماره ۴)
قرآن مجید برای چنین شرابی که به زندگانی معنی می دهد. دو ویژگی بر شمرده است. این شراب پاک است. صفت طهور در واقع مبالغه در طهارت است. برخی مفسران طهور را پاک و پاک کننده تفسیر کرده اند. شرابی ناب و پاکیزه است. دوم این که ساقی این بزم خداوند است. لطافت های آیه چند وجهی و جند لایه است:
عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ ۖ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ﴿ الانسان: ٢١﴾
«[بهشتیان را] جامه ‌های ابریشمی سبز و دیبای ستبر در بر است و آنان با دستبندهای سیمین آراسته شده اند و پروردگارشان باده‌ ای پاک به آنان می‌نوشاند.»
چه بزمی! عبدالقادر گیلانی توانسته است با شور سرشاری که در جان او تافته بود. این بزم را روایت کند:


از سر شوق و نشاط پای نهم بر صراط
تا ز دم ِ گرمِ ما گرم شود آن نشور
مست خداییم ما‌، کِی به خود آییم ما
ساقی ما چون خداست باده شراب طهور

مكتوب

01 Feb, 19:05


یک سال گذشت.
https://www.instagram.com/p/DFgOeXAogmu/?igsh=MWR3cXY1MGtiMDVtNg==

مكتوب

01 Feb, 07:12


تصادفی نیست که در آستانه این رویداد تاریخی، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا با اشاره به نبود شرایط زندگی در غزه و برای حل مشکلات موجود، خواستار تخلیه کامل این منطقه و اسکان فلسطینی‌ها در کشورهای عربی همسایه، از جمله مصر و اردن شد تا راه برای بازسازی نوار غزه باز شود. اظهاراتی که مجدد در ۳۰ ژانویه تکرار شد. در پاسخ به سوال یک خبرنگار مبنی بر اینکه رئیس جمهوری مصر و پادشاه اردن گفته‌اند فلسطینی‌های غزه را نمی‌پذیرند. آیا با اقدامات خاصی نظیر اعمال تعرفه کاری خواهد کرد که آن دو کشور ساکنان غزه را بپذیرند؟ ترامپ گفت: «آنها این کار (پذیرش ساکنان غزه) را انجام خواهند داد. آنها این کار را خواهند کرد.» رئیس جمهوری آمریکا در ادامه و در توضیح تلویحی این که چرا این دو کشور ساکنان غزه را خواهند پذیرفت، گفت که ایالات متحده برای این دو کشور کارهای بسیاری می‌کند و به همین دلیل آنها ساکنان غزه را قبول خواهند کرد. ترجمه دقیق سخنان ترامپ که «بازگشت داوطلبانه» عنوان شد، «پاکسازی قومی» غزه از صاحبان اصلی آن است که با درخواست نتانیاهو و همکاران افراطی اش در کابینه در روزهای اولیه جنگ همسویی دارد. پیشنهاد ترامپ بلافاصله توسط السیسی، رئیس جمهور مصر و عبدالله دوم، پادشاه اردن رد شد و اردن و مصر بدون اشاره به مشکل موجودیتی و امنیتی ناشی از حضور این جمعیت برای رژیم های خود، مخالفت خویش را با هرگونه انتقال جمعیت فلسطینی اعلام کردند. آلبانی و اندونزی هم از گزینه های دیگری بود که برای استقرار اهل غزه عنوان شدند. نخست وزیر آلبانی هم بلافاصله گفت «نه کسی از آلبانی چنین درخواستی را مطرح کرده و نه ما می‌توانیم عهده‌دار چنین مسئولیتی شویم.» آدام بوهلر، فرستاده ویژه ترامپ در امور گروگان‌ها، درباره طرح پیشنهادی ترامپ برای کوچاندن ساکنان نوار غزه به مصر و اردن، گفت که «مصر و اردن بعد از مخالفت با ایده استقبال از فلسطینی‌ها در خاک خود، باید گزینه جایگزینی را ارائه کنند.»
به نظرم مردم غزه با بازگشت گسترده خود گزینه جایگزین را با صدای بلند مبنی بر اینکه نه اسرائیل و نه هیچ قدرت بزرگی نمی تواند آنها را از خاک خود ریشه کن کند، اعلام کردند. مردمی که عاملیت خود را نشان دادند. چه آنها که در شمال ماندند و۴۷۱ روز مقاومت کردند و هدف نسل کشی مستقیم اسرائیل بودند و چه آنها که اجبارا به جنوب رفتند و بعد از آتش بس برای جشن به خیابان ها ریختند وبا شعارها، سرودها، آهنگ‌ها، پرچم ها و نمادهایشان، پیروزی جمعی خود را در برابر اسرائیل، آمریکا و دیگر کشورهای غربی جشن گرفتند.
از ۷ اکتبر ۲۰۲۳بدین سو، شمال غزه طولانی ترین و سخت ترین دوران اشغال – ۴۷۱ روز جنگ را متحمل شد. اینجا مکانی بود که اسرائیل بارها سعی کرد با «طرح ژنرال ها» و محاصره و گرسنگی دادن، آنها را وادار به ترک کند و منطقه را از وجود نیروهای حماس وهمه شهروندان باقیمانده، پاکسازی کند. همانطور که شکست محاصره ۸۷۲ روزه لنینگراد (۸۱ سال قبل در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴) در تاریخ روسیه در جنگ جهانی دوم ثبت شد، پایان محاصره شمال غزه، شکست طرح ژنرال ها و سیاست پاکسازی قومی و فشارهای طاقت فرسا و شروع روند بازگشت اهل غزه به شمال در ۲۷ ژانویه ۲۰۲۵ نیز در تاریخ فلسطین به عنوان پیروزی پایداری و مقاومت تک تک اهل غزه بر ظلم سازمان یافته صهیونیست ها ثبت خواهد شد. آنها با حضور در شمال می گویند که آمده‌اند تا بمانند و تسلیم فشارها نمی شوند.

روزنامه اطلاعات، ۱۳ بهمن ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/79913

ttps://t.me/maktuob

مكتوب

01 Feb, 07:12


غزه؛ رستاخیز عظیم بازگشت به شمال

جمیله کدیور

مكتوب

01 Feb, 07:12


مسیر دیگر، مسیر ماشین رو که باید در ایستگاه های بازرسی برای اطمینان از نداشتن سلاح چک می شدند. وانت ها و کامیون ها و أنواع و اثام ماشین هایی که تا جا داشت، سرنشین و بار با خود حمل می کردند. اتومبیل هایی که چند طبقه بار و وسایل بر سقف ماشین و صندوق عقب و اطراف درهای طرفین خود با طناب بسته و به تعبیر یک کاربر شبکه های اجتماعی نیروی محرکه این ماشین ها فقط درد و رنج عظیم مردم غزه بود، والا در شرایط عادی حرکت ماشین با حمل این حجم بار غیرممکن بود.
به جز بازگشت گسترده این حجم مردم بی جا شده که خود توجه برانگیز بود، تکبیر و تهلیل روز عید، شعارهایی در حمایت از مقاومت، شعر و دکلمه و آواز و سرودهای حماسی که خوانده و آهنگ هایی که با آلات موسیقی محلی نواخته می شد، هر یک در جای خود قابل توجه اند. در حالی که هر یک از آدم ها، هر کدام به تنهایی، عصاره کامل درد و رنج نه فقط این ۱۵ ماه بود، بلکه سنگینی ۷۶ سال اشغال و تحقیر و تبعیض و ظلم را نیز بر دوش خود داشت، ولی همه خندان و امیدوار و از همه مهمتر شکرگذار بودند. و به محض ورود به منطقه خود، بوسه بر خاک خود می زنند و سجده های شکر به جا می آورند و به ذکر مکرر «الحمدالله» برای نعمت بازگشت، مشغولند.
وقتی هر کدام از این صدها هزار نفر، عزیزی را از دور می دید، صحنه های وصل به غایت شورانگیز می شد؛ آغوش های گشوده و پرواز به سوی هم صحنه هایی زیبا می آفرید. صحنه هایی از آغوش گرم بعد از ۱۵ ماه و اندی فراق بین پدران و مادران با فرزندان، بین زن و شوهرها، بین خواهران و برادران، بین اقوام دور و نزدیک و بین دوستان و همکاران و گریه های شوق آنها که عزیزان خود را می یافتند و صدالبته یاد عزیزانی که نبودند و اشک های تلخی که جای خالی آنها را در این فضا بیشتر مشهود می کرد، از صحنه های ناب این بازگشت جمعی بود. و همه این اتفاقات شیرین تحت اشراف و حضور نیروهای مقاومت در سراسر مسیر بازگشت و استقبال آنها از آوارگان بود و عکس های یادگاری مردم با آنها. در ورودی و داخل شهرهم هر کس به تناسب امکانات و توان، هرکاری از عهده اش بر می آمد، انجام داده بود. از پاک کردن مسیر بازگشت از آوارها با ابزارهای اولیه و آب و جاروی کوچه ها و آویختن پرچم های فلسطین و مقاومت و رنگ زدن دیوارهای باقی مانده و نوشتن شعارهای خوش آمد گویی و پخش شیرینی و شکلات و ... این حجم احساسات و تصاویر جمعیت در حال بازگشت به شمال غزه، یک بار دیگر نشان‌داد اهدافی که نتانیاهو طی این مدت وعده می داد، چه بی پایه و متوهمانه بود.
این اولین مرتبه در تاریخ درگیری های اسرائیل و فلسطین است که فلسطینی ها از حق بازگشت خود به سرزمین هایی استفاده می کنند که اسرائیل پیش از این برای بیرون راندن آنها از آنجا از هیچ جنایتی کوتاهی نکرده بود. صحنه‌های این رویداد با حضور صدها هزار فلسطینی در راهپیمایی طولانی به ویرانه های خانه‌شان، با اندک دارایی‌های بر جای مانده شان، حماسی، تاریخی و درس آموز برای جهان و نسل های آینده فلسطینی است. بازگشت به شمال غزه به فلسطینی ها و به تمام جهان ثابت کرد که به رغم همه موانع، بازگشت ممکن است.

مكتوب

01 Feb, 07:12


بازگشت آوارگان فلسطینی به شمال غزه، در۴۷۹ مین روز اخراج و آوارگی اجباری و با دو روز تاخیر نسبت به تاریخ مقرر، از روز دوشنبه، ۲۷ ژانویه ۲۰۲۵ (۸ بهمن) با باز شدن گذرگاه نتساریم آغاز شد. این روز، روزی بزرگ و تاریخی برای فلسطین است. در این تاریخ، برای اولین بار پس از نکبه، فلسطینی ها توانستند برخلاف میل اشغالگران، به محلی که از آنجا آواره شده بودند، بازگردند.
حق بازگشت آوارگان فلسطینی به معنای استعمارزدایی و از بین رفتن موقعیت ویژه نژادپرستانه ای است که اسرائیل منحصراً به یهودیان اعطا کرده است. «حق» یهودیان اروپایی برای بازگشت به «وطنِ» ادعایی تنها از طریق استعمار مناطق فلسطینی، اخراج فلسطینیان و تضمین عدم حق بازگشت آنها تحقق یافت؛ چرا که حق بازگشت فلسطینیان، کل پروژه صهیونیستی را خنثی می‌کند. به همین دلیل طی ۷۶ سال گذشته از بازگشت فلسطینیان آواره به وطن جلوگیری کرده است. شبه‌نظامیان صهیونیست از اواخر سال ۱۹۴۷، مردم فلسطین را از سرزمین خود اخراج کردند و در پایان سال ۱۹۴۸، سال تاسیس اسرائیل، بیش از ۵۰۰ شهر و روستای فلسطینی از روی نقشه محو و بیش از ۷۵۰۰۰۰ فلسطینی اخراج شدند. پروژه اخراج فلسطینیان شمال غزه هم ادامه پروژه همیشگی صهیونیست ها جهت اسکان یهودیان بود، که با مقاومت مردم شکست خورد.
مطابق مفاد مرحله اول توافق آتش بس، قرار بود عملیات بازگشت، در روز هفتم توافق مصادف با شنبه ۲۵ ژانویه پس از پایان عملیات تبادل اسرا و عقب نشینی نیروهای اشغالگر از محور الرشید آغاز شود، ولی نتانیاهو بازگشت فلسطینیان به شمال را منوط به آزادی آربل یهود، اسیر اسرائیلی کرد که قرار بود در مرحله سوم آزاد شود. پس از موافقت حماس با تحویل سه اسیر اسرائیلی دیگر، پیش از مبادله برنامه‌ریزی شده مرحله سوم، عملیات بازگشت آوارگان فلسطینی به شمال غزه ۲ روز بعد از وقت مقرر در توافق، در ۲۷ ژانویه آغاز شد. طُرفه آنکه، عملیات بازگشت فلسطینیان همزمان شد با هشتادمین سالگرد آزادسازی اردوگاه آشویتس و روز جهانی یادبود قربانیان هولوکاست، که از سال ۲۰۰۵ و با تصویب سازمان ملل، ۲۷ ژانویه به عنوان روز جهانی یادبود قربانیان هولوکاست نام‌گذاری شده است. تقارن زمانی بازگشت آوارگان فلسطینی قربانی جنایات نسل کشی و پاکسازی نژادی صهیونیست ها به شمال غزه با گرامیداشت قربانیان هولوکاست نازی ها و قرابت موضوعی این دو حادثه تاریخی حول موضوع نسل کشی از نکات شایسته توجه است.
طی سه روز اول بازگشت، یعنی از دوشنبه تا چهارشنبه ۵۰۰ هزار آواره فلسطینی از استان‌های جنوب و مرکز به استان‌های غزه و شمال از طریق جاده‌های الرشید و صلاح‌الدین بازگشتند.
صحنه های برگشت مردم آواره به سرزمین خود، با علم اکثر آنها به اینکه از خانه هایشان به جز ویرانه و تلی از آوار اثری بر جا نمانده، خارق العاده و نمادی از رستاخیز عظیم بود. یک سرباز اسرائیلی درباره صحنه‌های بازگشت گفته بود: «من نمی‌فهمم چرا آنها برای بازگشت به مکانی که ما کاملاً ویران کرده‌ایم، عجله می‌کنند؟» و یک فلسطینی اهل غزه پاسخ داده بود: «این وطن است و این را کسانی که وطن ندارند، نمی فهمند.»
آوارگان فلسطینی در دو مسیر جداگانه پیاده و سواره عازم شمال غزه شدند. در مسیر پیاده، جمعیت عظیمی ساعت ها پای پیاده برای رسیدن به شمال غزه طی طریق کردند؛ جمعیتی که نه فقط خانه و کاشانه شان تخریب شده، اکثرا غم از دست دادن یک یا چند یا دهها عضو خانواده خود را داشتند. در تصاویر و کلیپ های منتشره از آوارگان، همه جور آدم دیده می شود؛ فقیر و غنی، پیر و جوان و کودک و نوزاد، زن و مرد و همه در عشق به خاک و وطن مشترک. تصاویر گویاست و باید مدت ها نشست و تک تک این تصاویر را دید و تفسیر کرد؛ کودکانی بدون همراهی فرد بزرگسال، مادرانی تنها با چند کودک کم سن و سال، زنان باردار، بچه هایی که خواهر یا برادر کوچک خود را در بغل یا بر کول خود دارند، سالمندانی خمیده از کِبَر سن دست در دست عضوی از خانواده، پیرمردانی قلمدوش پسران خود، افرادی بدون پا که به کمک عصا راه می روند، کودکانی بدون کفش و خسته از بُعد مسیر، مردی کودک در بغل که می گوید کودک را تنها در میان آوار خانه ای یافته و حالا بابا صدایش می کند، مردانی که اشک می ریزند و زنانی که کِل می کشند، نوجوانان و جوانانی با گربه ها و سگ های شان، تک و توکی با تمام دارایی خود شامل چند بز و گوسفند و ... همه با یکی دو کوله پشتی و کیف و کیسه و بقچه که هر آنچه داشتند و می توانستند پیاده بیاورند، با خود حمل می کردند یا از خستگی بر زمین می کشیدند و بالاخره مردی که در میانه راه قبل از رسیدن به خانه جان می دهد...

مكتوب

31 Jan, 20:48


درنگ
دنیای توهم براندازان

سید عطاءالله مهاجرانی

گفته می شود ترامپ همان روز اول اپوزوسیون برانداز نظام جمهوری اسلامی ایران را نومید و بلکه ویران کرد. اعلام کرده است که دولت آمریکا دیگر به «فاند بگیران» دیگر مواجب نمی دهد. البته اسرائیل مثل همیشه استثنای منقطع است و بیرون از ماجرا. اما حدود ۶۰ میلیون دلاری که به براندازان مدعی پروژه تغییر نظام در ایران داده می شد؛ داده نمی شود. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت و به قول معجزه هزاره لولو برد! چند نکته:
۱- برای بسیاری آشکار بود که براندازان با بودحه و مواجب آمریکا و نیز اسرائیل اداره می شوند. تصریح ترامپ و فرمان اجرائی او مبنی بر قطع چنین بودجه هایی پیداست که براندازان را در مخمصه انداخته است. ادعای مستقل و ملی بودن داشتند. روشن شد که نه مستقلند و نه ملی
۲- این واژه مستقل هم برای گروه ها و یا افراد و یا رسانه هایی که از دولت آمریکا مواجب( فاند!) می گرفتند، از طنزهای روزگار است. برخی از این رسانه های که برای خود رسالت علمی تعریف کرده بودند. به صراحت در اساسنامه شان نوشته بودند: «از وزارت خارجه آمریکا مواجب می گیرند.» این پول ها هم برکت نمی کرد. بین زن و شوهرا جدایی انداخت. بخش عمده بودجه گاه تا بیش از پنجاه در صد بودجه را برای خودشان برمی داشتند. این ها که حدشان سالی ۲۰ تا ۳۰ هزار دلار حقوق هم نبود و نیست تا سالی ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار دلار برای خودشان در بودجه شان حقوق سالانه نوشته بودند. و مدعی بودند که مستقلند.
۳- ترامپ دنیای واهمه زده براندازان را ویران کرد. اینها گمان می کردند که با آمدن ترامپ و اتحاد ترامپ - نتانیاهو دیگر کار جمهوری اسلامی تمام است. رضا پهلوی هم که هرچه تخم مرغ و تخم اردک داشت توی سبد نتانیاهو انداخته بود. دید که نتانیاهو در ماجرای غزّه و جنوب لبنان به اهدافش نرسید. ترامپ هم به بی بی روی خوش نشان نداد و این فاصله با عدم شرکت نتانیاهو در اجلاس آغاز ریاست جمهوری ترامپ معنای روشن تری یافت. کسانی هم که به براندازان امید می دادند. مثل جان بولتون که قرار بود شش سال پیش در تهران باشد. یا پومپئو که در آشوب ۱۳۹۸ دفترش به عنوان وزیر خارجه آمریکا تبدیل به دفتر هماهنگی و مدیریت براندازان شده بود. توییت فارسی می زد و می گفت برای این دفتر از آشوب و یا اعتراض عکس و فیلم بفرستید. با فاندی که از سازمان مجاهدین خلق گرفت تازگی دیداری از پاریس داشت. اما پیداست ترامپ از این جماعت فاضله گرفته است. پنس و پومپئو و بولتون که هر سه فاند بگیرند. از نظر ترامپ تا به اینجای کار و دولت نرامپ محذوفند. ترامپ حتی از جان بولتون به عنوان « احمق جنگ افروز» انتقاد کرد. آیا تمامی این نشانه ها موجب می شود که براندازان با قطع مواجب برای خود فکری کنند!؟
گمان نمی کنم. اگر اهل فکر بودند. سرنوشت و سرانجامشان به این نقطه نمی رسید. گفته اند فکر:
«حرکة من المبادی و من المبادی الی المرادی!» فکر حرکت از مبداء تا مراد است. سرآغاز و سرانجام روشن و تبیین شده ای دارد.اپوزوسیون نه مبدا خود را می شناسد و نه تصویر روشنی از مراد دارد. توهم تبدیل به سبک زندگی شده است. روش مبارزه سیاسی و دل بستن به سراب آمریکا و اسرائیل. ناگاه ترامپ بساط را بر هم می زند و امکان چنان زندگی هایی را منتفی می کند. واقعیت با توهم به زبان دیگری سخن می گوید. وقتی فاند نرسید؟ رسانه تعطیل می شود.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ١٣بهمن۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

28 Jan, 21:36


بیروت ، جهانی دیگر
(۱۶)
لبنان در مشت عبدالحلیم خدّام!
سید عطاء الله مهاجرانی
روزسوم
روز دوشنبه ۱۶مهر ماه
از نیمه شب گذشته و در بامداد دوشنبه ایم. زمان در این روزان و شبان استثنائی لبنان پر و پیمان است. با لحظه زندگی می کنیم. در زندگی روز مرّه بلکه زندگی روز و شب مرگی زمان یک نواخت و کرخت است. انگار به تعبیر نیما زمان یا شب و روز :
« هست شب همچو ورم کرده تنی گرم،
در استاده هوا!»
شب بیروت معطر و زنده و جاری و به قول همسایه مان دلپسنداست. خیابان الحمراء بیدار است. جلو رستوران و کافی شاپ شکوفه انار افرادی نشسته اند. ناخود آگاه چشم چشم می کنم ببینم دوستان نو یافته به قول لبنانی ها دوستانِ« دَرْدَشه» ی ( یعنی گعده یا درد دل صمیمانه) نیمه شبی تا سحر گاه، طارق و ژرالد و مونیکا و جورج را می بینم. ندیدم. از جلو برج خاکستری که خانواده های جنوبی گریخته از بمباران ساکن شده اند. گذشتیم. یاد احمد افتادم. همچنان عده ای آقا و خانم در محوطه باز جلوی هتل کروان پلازا روی صندلی نشسته و سیگار دود می کنند. برخی با لباس راحت داخل خانه یعنی داخل اتاقشان در هتل نشسته اند. برخی تنهایند. به اتاقم که می روم. به افق نگاه می کنم. دریا خاکستری است . گاه با برق نقره ای. ساعت ۲ بامداد روز سه شنبه است. خبرها را نگاه می کنم. از حال و هوای طرابلس و مرقد جبران خلیل جبران و جنگل سدر هنوز بیرون نیامده ام. سرعت اینترنت در بیروت عالی است! متن انگلیسی پیامبر جبران را زود پیدا می کنم. ترانه «هذه لیلتی» ام کلثوم سروده جرج جرداق و ساخته محمد عبدالوهاب را با موبایلم سرچ می کنم. گوش می کنم. چشمم به پیامبر است و گوشم به ام کلثوم! چند تا پیام دارم. جمیله بانو احوالم را پرسیده است. قلب سبز فرستادم یعنی خوبم. طرابلس عالی بود.جات سبز، قلب سبز و تعظیم هندی! دوستی از لندن شنیده بیروتم. نوشته حالا لازم بود بری!؟ حسنی به مکتب نمی رفت! شکلک خنده و گریه را با هم فرستاده. برایش این بیت حافظ را نوشتم:
میان گریه می خندم که چون شمع اندرین مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمی گیرد
می نویسم. سفرنامه را منتشر می کنم. شاید روزگاری با هم به بیروت و طرابلس آمدیم. مستی از سه سو بر سرم یورش آورده است. مستی نثر جادویی جبران، مستی صدای ام کلثوم و شعر جرج جرداق و موسیقی عبدالوهاب و سرانجام مستی خواب! خواب مثل توده ابر دودناک ابریشمینی چشمانم را پر کرده است. به نظرم می رسد این تکه از ترانه هذه لیلتی چقدر خیام وار است:
هذه لیلتی و حلم حیاتی
بین ماض من الزمان و آتی.
امشب شب من است و رؤیای زندگیم! میان زمان سپری شده و آینده…
همان دم خیامی که تبدیل به حال می شود و گویی اندکی درنگ می کند. انسان خودش را می یابد. آزاد می شود.در بین خواب و بیداری پیام طارق را می بینم: « سید! با ژرالد و مونیکا ما الان کافی شاپ شکوفه اناریم!» پاسخ می دهم خوشا بر احوالتان. من تازه از طرابلس رسیده ام. در استانه بی هوشی ام! بلافاصله پاسخ می دهد. عالی! ژرالد و مونیکا برایت هدیه تهیه کرده اند! جورج هم به من زنگ زد. پرسید می شود دوباره با شما قرار گذاشت؟ توی اینترنت زندگینامه ات را سرچ کرده. رفته ترجمه عربی کتاب حاج آخوند را پیدا کرده، از هدیه ژرالد و مونیکا چیزی نمی گویم تا حسابی سورپرایز شوی! کنجکاوی نشان نمی دهم. برگ زیتون می فرستم و نشانه سپاس هندی! اضافه می کنم. فردا شب ساعت ۱ تا ۲ بامداد می توانم بیایم. پاسخ یک خرمن گل سرخ و درخت سدر. موبایل از دستم توی بستر افتاد!
*
ساعت پنج صبح بیدار شدم. سوره یس با صدای هشام العربی را گوش می کنم. ساعت شش می روم برای پیاده روی در ساحل مدیترانه. می توانم حدس بزنم یا ببینم که نسبت به صبح روز شنبه زباله به معنی بطری های پلاستیکی مچاله شد آب و کیسه های رنگارنگ پلاستیک های مملو زباله در کنار دیواره ساحل و یا کنار حیابان نزدیک ردیف ماشین هایی که پارک کرده اند. زیاد تر به نظر می رسد. می بایست شهرداری بیروت به عنوان یک خدمت ویژه به سرعت زباله ها را از کناره های خیابان ساحلی جمع می کرد. و یا حتی بین خانواده ها آب و نان توزیع می کرد. جمعیت های امدادی مردمی همان« ان جی او» هم ندیدم. نگاهم یعنی چشم چپم به دریاست و چشم راستم به مردمی که در کناره خیابان ساحلی بر پتویی و یا حتی شمدی و ابری بی رویه خوابیده اند. هنوز آفتاب نزده. برخی بیدارند، دارند قهوه درست می کنند. آقایانی که در بستر نیم خیز شده اند و سیگاری آتش کرده اند. سعی می کنم نگاهم در چشمانشان نیفتد.

مكتوب

28 Jan, 21:36


مهدی گفت برنامه میدان پیشنهاد کرده اند با من مصاحبه کنند. سابقه مصاحبه با برنامه تلویزیونی اینترنتی میدان را دارم. روح الله و حسین و محمد به اتاقم می آیند. همگی به سن پسران من هستند. البته هر پدری آرزو می کند که چنین پسران آرمانی داشته باشد. جوانانی که زتدگی و زمان و راحتی و رفاه خود را به کناری می گذارند و با رنج دیگران زندگی می کنند. تا هر کدام از این بار و آوار رنج به گونه ای بکاهند. یا راوی رنج مردمان باشند. زندگی آنان از پوسته زندگی فردی و یا حتی خانوادگی فراتر رفته است. در کوره حوادث تابیده اند و صیقل خورده اند. خاطراتم از سفرهای چهارگانه ام به بیروت و سوریه را برایشان به تفصیل می گویم. از روزگاری که دولت سوریه گمان می کرد؛ می تواند برای همیشه بر لبنان حکومت کند. ماجرای ملاقاتم با عبدالحلیم خدام را برایشان تعریف کردم. به عنوان معاون ريس جمهور و مسئول کمیته حمایت از فلسطین قرار بود از لبنان و اردوگاه های فلسطینی ها دیداری داشته باشم. از طریق دمشق قرار بود به لبنان برویم. در ان مقطع سوریه نیاز داشت که رابطه خود را با ایران پررنگ تر نشان دهد تا در سفر های متعدد وزیر خارجه آمریکا زمینه کسب امتیاز بیشتر فراهم شود.
آقاي اختري در فرودگاه دمشق به من گفت. عبدالحلیم خدام در فرودگاه منتظر شما بود. می خواستند سان هم ببینند. گمان نمی کردند شما به عنوان معاون ريس جمهور با هواپیمای مسافربری سفر کنید! مع الوصف برای اقامت مرا به یکی از قصرهای مهمانان ویژه بردند و نه به هتل! واقعیت این بود که من در سوریه کاری نداشتم. مقصدم بیروت بود. منتها به سرعت برای من دیدار با حافظ اسد را برای بعد از ظهر روز بعد ترتیب دادند و ملاقات با عبدالحلیم خدام در ساعت ۱۱ صبح روز بعد. ما ساعت ده شب رسیده بودیم. در ملاقات عبدالحلیم خدام کوشید تا به ترتیب در باره مسائل دو جانبه ایران و سوریه صحبت کند. آرام و با تآنی حرف می زد. مسائل منطقه را مطرح کرد. به مسائل جهانی و آمریکا پرداخت. ناگاه از من پرسید : «برای چی به لبنان می روید، تمام لبنان در مشت من است!» وقتی این جمله را گفت: «کل لبنان فی قبضتی!» حتما منظورش این بود که حافظ اسد پرونده لبنان را به او سپرده بود. و البته او در تشکیل دولت ها دخالت می کرد. اطلاعات ارتش سوریه در منطقه علوی ها در نزدیکی طرابلس پایگاهی داشت. گفته می شد همان پایگاه مرکز اداره لبنان است. در رقابت سیاسی و جنگ قدرت در سوریه گفته می شد که رفعت اسد، برادر حافظ اسد با عبدالحلیم خدام مخالف است. حتی در صدد قتل خدام نیز برآمده بود. خدام بعد از فوت حافظ اسد چند هفته ای ريس جمهور موقت شد. با تیم بشار اسد اختلاف پیدا کرد. به پاریس رفت و اول اعلام کرد. امده است پاریس تا کتاب بنویسد. بعداً علیه حکومت بشار اسد جبهه نجات ملی تشکیل داده است. این جبهه در آغاز با استقبال اخوان المسلمین سوریه روبرو شد. اما مدتی بعد اختلاف پیدا کردند. عبدالحلیم خدام سرانجام در ۸۸ سالگی در پاریس سکته قلبی کرد و درگذشت. در میانه صحبتش که گفته بود: تمام لبنان در قبضه من است.» من داشتم فکر می کردم که چه بایست گفت!؟ ناگاه عبدالحلیم خدام کار مرا آسان کرد و گفت: «اجازه بدهید من چند دقیقه ای بروم. مرض قند دارم. کار ضروری دارم.» رفت! شش دقیقه بعد آمد. رنگ و رویش باز شده بود. از جمله آدم های کوتاهِ سپید خوش گوشت بود که تحملش تمام شده بود و قبل از رفتن اندکی قرمز- کبود می زد. وقتی خودش را توی مبل انداخت. من لبخند زدم! پرسید چرا می خندی؟‌گفتم: « از بازی طبیعت خنده ام گرفت. شما گفتی تمام لبنان توی مشت من است. اما طبیعت نشان داد که ای ابوجمال ! لیس احلیلک فی کفک! فلان چیز توی مشتت نیست!» صدای خنده اش بلند شد. دیگر تا دمشق بودم هر گاه او را می دیدم. به ویژه در دیدار با حافظ اسد که قرارمان بیش از دو ساعت به طول انجامید و اصلا عبدالحلیم خدام در بخشی از جلسه خوابش برده بود! چشممان که به هم می افتاد، انگار بی اختیار لبخندی ردّ و بدل می کردیم. گفتم: « من مسئول کمیته فلسطین هستم. به همین خاطر به لبنان می روم.»

مكتوب

28 Jan, 21:36


حذف او اشتباه دو جانبه بود. هم عبدالحلیم خدام اشتباه کرد که از نظام حکومت در سوریه جدا شد. اشتباه دومش این بود که جبهه مبارزه با نظام بعثی سوریه را تشکیل داد. در واقع فریب رفیق حریری را خورد. در قصری که حریری در پاریس برایش آماده کرده بود، زندگی می کرد. هزینه زندگی اش را نیز رفیق حریری می داد. او هم بعد از کشته شدن رفیق حریری اعلام کرد. به دستور بشار اسد رفیق حریری ترور شده است. کاسه رود جایی که باز آید قدح! اشتباه بشار اسد و تیم او نیز این بود که نتوانستند عبدالحلیم خدام را که ۵۵ سال عضو حزب بعث سوریه بود و بیش از سه دهه نفر دوم سوریه و معتمد حافظ اسد بود، نگهدارند.عبدالحلیم خدام در سال ۲۰۱۰ یعنی ده سال پیش از مرگش کتابی در باره روایط ایران و سوریه با عنوان: « التحالف السوری- الایرانی و المنطقة» توسط انتشارات دارالشروق در قاهره منتشر کرد. کتاب زیر متوسط است. بدیهی است که کتاب را با حال و هوای پس از کناره گیری و مهاجرتش به پاریس با طعم انتقاد از سیاست های منطقه ای ایران نوشته است. انتقاد طبیعی است! اما عبدالحلیم خدام وقتی به عنوان معاون حافظ اسد معتمد او و مقامات ایرانی بوده است. اگر دولت مرد اصیل و شریف بود نمی بایست جزئیات مذاکرات آیت الله هاشمی رفسنجانی رئيس مجلس وقت و فرمانده جنگ و صحبت های سرتیپ رضا سیف اللهی مسئول پرونده عراق را در کتابش منتشر کند! می بایست به منافع ملی کشور خود و اعتماد مقامات ایرانی به دولت سوریه احترام می گذاشت که نگذاشته است و البته پرونده و ماجرایش با بی یا بد سرانجامی تمام شد. این نکات را برای حسین و محمد و روح الله و بسیاری نکات دیگر را گفتم.
به جوانان گفتم. ناپلئون گفته است: « کسی که بتواند زنش را اداره کند، می تواند یک کشور را اداره کند. اما کسی که بتواند خودش را اداره کند، می تواند دنیا را اداره کند!» ناپلئون نه توانست زنانش را اداره کند و نه خودش را. تولستوی در رمان شگفت انگیز جنگ و صلح نوشته است. فقط آداب تشریفات نکهداری از اسبان در طول لشکرکشی ناپلئون به روسیه سی جلد بود. زین و یراق اسبان چکونه باشد. چگونه اسبان را بیارایند. خوراکشان جه باشد و… اما پیش بینی نکرده بودند اگر در سرمای روسیه لشکر ناپلئون گرسنه ماند و در توفان برف زمین گیر شد، چگونه سر اسبان را ببرند و گوشت اسبان را بخورند تا از گرسنگی نمیرند. خدام که گمان می کرد لبنان در مشت اوست؛ احتمالا در خلوتش در پاریس مشتش را باز می کرد و می دید چیزی جز هیچ در مشتش نمانده است! هیچ!
بنگر ز جهان چه طرف بربستم هیچ
و ز حاصل عمر چیست در دستم هیچ
شمع طربم ولی چو بنشستم هیچ
من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ
*
https://t.me/maktuob
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳

مكتوب

27 Jan, 19:39


عيد مبعث مبارک
Https://t.me/maktuob

مكتوب

25 Jan, 20:51


میناگری های قرآنی
(۳۷)
مقدمه دوازدهم:

ملکوت قرآن مجید
(۴)

سوم: شناخت ملکوتی قرآنی

در قرآن مجید از سه مرحله شناخت سخن گفته شده است. به نظرم اهتمام شایسته ای به این شیوه و روش شناخت قرآنی - چنانکه شایسته بوده است، نداشته ایم. بیشتر در کتب عرفانی به این موضوع پرداخته شده است. می توان گفت که در حقیقت سوره تکاثر پیام اصلی اش همین شیوه شناخت و تبیین مراتب سه گانه آن است:
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ ﴿١﴾
تفاخر به بیشترداشتن، شما را غافل داشت.
حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾
تا کارتان [و پایتان‌] به گورستان رسید.
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾
نه چنین است، زودا که بدانید.
ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾
باز هم نه چنین است، زودا که بدانید.
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ﴿٥﴾
هرگز چنین نیست، اگر علم‌الیقین داشتید!
لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ﴿٦﴾
به یقین دوزخ را می‌بینید.
ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ﴿٧﴾
سپس آن را قطعاً به عین‌الیقین درمی‌یابید.
ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ﴿٨﴾
سپس در همان روز است که از نعمت [روی زمین‌] پرسیده خواهید شد. ( ترجمه فولادوند)
برای اينكه تاملی و اشاره اي به اقتصاد كلمه ، بلاغت و فصاحت خيال انگیز و نیز تکرار سنجیده واژگان در این سوره به شیوه غریبی در قرآن مجید داشته باشيم. به ترجمه همين آيه نخست: «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ» که سه کلمه است، توجه کنید. مترجمان شایسته را با دشواری رویارو کرده است. ترجمه فولادوند در هشت کلمه است. در ترجمه احمد کوشا نیز افزون بر دو کلمه درمیانه قلاب، در هفت کلمه ترجمه شده است: « تفاخر به زیادی {-ِ افراد قبیله} شما را سرگرم ساخت.»
در ترجمه مکارم شیرازی متن آیه در نُه کلمه و نیز هفت کلمه در میان دو کمان ترجمه شده است. شاید:« افزون طلبی، شیدایتان کرد!» ترجمه مناسب باشد. البته در زبان عربی به دلیل اینکه فعل در ابتدای جمله قرار می گیرد؛ اگر ترجمه کنیم: «شیدا شدید از افزون طلبی یا زیاده خواهی.» شیدایی در جمله وزن بیشتری پیدا می کند و در کانون قرار می گیرد. یک وقتی هوشنگ گلشیری می گفت در جمله «سیاه است شب!» در مقایسه با «شب سیاه است.» انگار جمله اول که با سیاهی آغاز می شود. از شبی سیاهتر با تآکیدی بیشتر روایت می کند. چنانکه در بیت نخست مثنوی وقتی مولوی سروده است: « بشنو از نی!» اگر می سرود: «ز نی بشنو!» پیداست که وقتی بشنو در آغاز قرار می گیرد؛ کلمه « بشنو» وزن بیشتری پیدا می کند و سنگ بنای مثنوی می شود. چنانکه جلال الدین محمد بلخی با میناگری جادویی اش نخستین حکایت مثنوی یعنی داستان پادشاه و کنیزک را نیز اینگونه آغاز کرده است: « بشنوید ای دوستان این داستان!»
اما در برابر این شیدایی که سرانجام به گورستان و شمارش سنگ مزار

مردگان می انجامد. سخن از علم الیقین و عین الیقین است. دو شیوه شناخت مبتنی بر دانش یقینی و بینش یقینی! مترجمان هرچه کوشیده اند برای علم الیقین و عین الیقین برابری پیدا کنند، نیافته اند. چنان که در ترجمه فولادوند و خرمشاهی و کوشا از همین واژگان که در واقع کلید واژه های قرآنی اند؛ استفاده شده است. ما در زبان فارسی به جای «یقین» چه واژه مناسب و رسایی را می توانیم به کار ببریم؟ یقینی که بر بنیاد معرفت به دست می آید. معرفت در برابر شیدایی و لهو است. مصدر لهو به عنوان شیوه و روش زندگانی در قرآن نقد شده است. زندگانی که پایه اش بر داشتن و انباشتن باشد. کارش به شمارش سنگ قبر مردگان می انجامد. یا شمارش اموال منقول و غیر منقول. در برابر دانش و دانایی و دانایی از جنس روشنایی و الهی و نهایتا دست یابی به یقینی اطمینان بخش و فراگیرنده به زندگی انسان معنی می دهد. علی بن عثمان هجویری ترکیب قابل توجهی به کار برده است: « هذیان طبع و معرفت» این تقابل همان موضوع اصلی و مرکزی سوره تکاثر است. انسان می بایست از شیدایی و لهو و یا هذیان طبع بگریزد تا به معرفت ربانی و قدسی و ملکوت راه یابد. تا در معیت خداوند جان و روانش قرار و معنی پیدا کند . به تعبیر شیخ محمود شبستری:
دلی کز معرفت نور و صفا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
معرفتش تبدیل به نور و ضفا می شود. البته این بیت بلند، اقتباس از سخن امیر مؤمنان امام علی علیه السلام است، که شکوه و ژرفای سخنش بی کرانه است. به دو روایت از سخن امام علی علیه السلام توجه کنید:

مكتوب

25 Jan, 20:51


یکم: ما رأيت شيئا إلا وقد رأيت الله قبله(۱)
هیچ پدیده ای را ندیدم، مگر آن که خداوند را پیش از او دیدم!
دوم: لم أعبد ربا لم أره، ما رأيت شيئا إلا ورأيت الله فيه أو قبله أو معه (۲)
پرودگاری را که نبینم، نمی پرستم! هیچ پدیده ای را ندیدم مگر آن که در آن و پیش از آن و پس از آن پرودگار را دیدم.
نمی توان برای این سخن کرانه ای قائل شد. بی دلیل نیست که امام علی علیه السلام از خود و خاندان خویش با عنوان« امراء الکلام» سلطان سخن، یاد کرده است. اگر بخواهیم پس از پیامبر اسلام مصداق تمام و نماد کسی که به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین دست یافته است و با نگاهی ملکوتی زندگی کرده است؛ و جهان جان را دیده است، جستجو کنیم، با شکو ه تر از امیر مؤمنان نمی بینیم. این شکوه در نهج البلاغه و نیز حکمت ها و روایات امام علی علیه السلام در « غُرَرْ و دُرَرْ آمدی» و در مناجات شعبانیه و دعای کمیل و دعای صباح تجلی یافته است. این روایت مورد توجه صدرالمتالّهین نیز قرار گرفته است. صدرالمتاّلهین شیفته امام علی علیه السلام است. و او را از « اساطین حکمت» می داند. در اسفار در سه مورد به این روایت استناد کرده است. (۳)
برخی مفسران قرآن مجید، مصداق و یا تحقق علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین را مختص روز قیامت تلقی کرده اند. پیش از این در باره نسبت بین دنیا و آخرت و ظاهر و باطن و غیب و شهادت اشاره کرده ام. نکته دیگر این است که قیامت به سوی ما می آید! اگر ما نگاهی ملکوتی بیابیم چنان که حارثه یا زید نگاه ملکوتی یافته بود. ما نیز می توانیم در همین زندگی دنیایی به چنین دید ملکوتی برسیم. به روایت مولانا جلال الدین بلخی اگر می خواهیم از وادی لهو و خیال اندیشی به قله دانش و دانایی نورانی یعنی یقین راه پیدا کنیم. پیشوای ما محمد مصطفاست. جلال الدین بلخی در تفسیر «یا ایها المزّمّل» این تقابل را در بیتی نشان داده است:
هین روان کن ای امام المتقین
این خیال ‌اندیشگان را تا یقین
اگر به عین الیقین و مرتبت حق الیقین راه یافتیم. بهشت و جهنم را می بینیم.
محمد قیامت بود. اگر می خواهیم او را ببینیم. می بایست ما هم از جنس قیامت شویم! چنان که ابن سینا گفت می بایست بین مُدرِک و مُدرَک تناسب و سنخیت وجود داشته باشد. از دید مولانا جلال الدین می توان قیامت شد و قیامت را دید.

پس محمد صد قیامت بود نقد
زانک حل شد در فنای حلّ و عقد
زاده ثانی است احمد در جهان
صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت را همی پرسیده اند
ای قیامت تا قیامت راه چند
با زبان حال می‌گفتی بسی
که ز محشر حشر را پرسد کسی
پس قیامت شو قیامت را ببین
دیدن هر چیز را شرطست این
در روایتی دیگر مولوی از تجربه دیدن قیامت و نقد قیامت در جان خود سخن گفته است. در داستان دقوقی هم اشاره می کند. که آنجه دید قیامت بود. قیامت نقد حال ماست.

پس قیامت نقد حال تو بوَد
پیش تو چرخ و زمین مُبْدَل شود
من که صلحم دایما با این پدر
این جهان چون جنتّستم در نظر
هر زمان نو صورتی و نو جمال
تا ز نو دیدن فرو میرد ملال
من همی‌بینم جهان را پر نعیم
آبها از چشمه‌ها جوشان مقیم
بانگ آبش می‌رسد در گوش من
مست می‌گردد ضمیر و هوش من
شاخه‌ها رقصان شده چون تایبان
برگ‌ها کف‌زن مثال مطربان
در حقیقت وقتی شعله شناخت علم الیقین و عین الیقین در جان کسی افروخته شد. جان او دگرگون می شود. جهان او دگرگون می شود. «تکاثر » و افزون طلبی و زیاده خواهی در نگاه او بی مقدار جلوه می کند. « داشتن » او را خرسند نمی کند. « بودن» و غنای درون به زندگی او معنا می بخشد. این همان نگاه ملکوتی است. همان ملکوتی که محمد مصطفی و ابراهیم خلیل و موسی بن عمران و مسیح علیهم السلام با کوچ دادن ما از تاریکی ها به سمت نور ما را به آن مقصد والا راهبری می کنند. کدام نور درخشنده تر از علم الیقین؟ و درخشنده تر از علم الیقین؟ و هر دو دیباجه ورود به شعشعه پرتو ذات حق الیقین.
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ * فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿ الواقعة: ۹۵ و ٩٦﴾این است همان حقیقت راست [و] یقین.*پس به نام پروردگار بزرگ خود تسبیح گوی. ( ترجمه فولادوند)

مكتوب

25 Jan, 20:51


علم جویای یقین باشد بدان
و آن یقین جویای دیدست و عیان
اندر اَلْهیکم بجو این را کنون
از پس کلّا پس لو تَعْلَمون
می‌کشد دانش ببینش ای علیم
گر یقین گشتی ببینندی جحیم
جنان که حارثه بن نعمان به پیامبر گفت من جحیم را می بینم. در رساله تعریفات جرجانی نیز در تبیین سه مرتبت علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین به همین نکته توجه شده است. در مرتبت علم الیقین، تصور موجب تصدیق می شود. تصور خود دلیل تصدیق است. از سبب، مسبّب را می شناسد. عین الیقین وقتی است که به منزلت مشاهده و کشف می رسد. از صورت پدیده ها و جهان ماده فراتر می رود. در مرحله حق الیقین بنده در خداوند فانی شده و به روایت حافظ « بی خود از شعشه پرتو ذات » می شود. به عبارت دیکر به روایت جرجانی علم الیقین مرتبت شریعت و عین الیقین مرتبت دیدن فرشتگان و حق الیقین چشیدن طعم مرگ است. این چشیدن اختیاری نیز می تواند باشد. همان نگاه ملکوتی است. همان نگاهی است که انسان می تواند به حقیقت قرآن مجید نظر کند. «نعیم» که در آیه آخر سوره تماثر مطرح شده است. که از انسان در باره نعیم می پرسند. در صدر نعمت ها نعمت قرآن مجید است که انسان ها قرآن را مهجور نهاده بودند. همان نعمتی که انسان ها آن را مهجور قرار داده بودند. این نعمت انسان را از مرحله خیال انگیزی و خیال اندیشی و لهو به یقین می رساند.
خداوند ابراهیم خلیل را از آزمون های مختلف گذراند تا به مرحله یافتن یقین برسد و از « موقنین» باشد. تمام سخن همین است! انسان نگاه ملکوتی که یافت، در یقین خانه می کند. دیگر کمترین تشویش و تردیدی به دل او راه نمی یابد.
وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿انعام:٧٥﴾ و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین‌کنندگان باشد. هجویری در کشف المحجوب این سه مرحله را به این شکل صورت بندی کرده است. سخن او همیشه لطافت ویژه ای دارد:
«علم الیقین به مجاهدت و عین الیقین به مؤانست و حق الیقین به مشاهدت بود. و این یکی عام است و دیگر خاص و سدیگر خاص الخاص والله اعلم.» البته اصل این اندیشه در تفسیر عبدالرحمان سلمی ( درگذشت: ۴۱۲ قمری) است.

چهارم:حدیث قرب نوافل

حدیث «قرب نوافل» که به عنوان حدیث قدسی مطرح شده است و در وثاقت آن تردیدی وجود ندارد. نشانه روشنی است که یافتن نگاهی ملکوتی و بلکه حیاتی ملکوتی برای انسان در همین زندگانی این جهانی امری محال و ممتنع نیست. یعنی ما می توانیم به ساحت حقیقت قرآن و حقیقت محمدیه راه یابیم. مراد راه یافتن به نحو تمام و کمال نیست. مراد دم زدن در چنان ساحتی و بیخود شدن از چنان شعشعه ای است. روایت را حمّاد بن بشیر از امام صادق علیه السلام از رسول الله صلوات الله علیه به عنوان حدیث قدسی نقل کرده است. مضمون حدیث این است که بنده خداوند با انجام فرائض به خداوند تقرب پیدا می کند. تا اینکه محبوب خداوند قرار می گیرد. وقتی بنده ای محبوب خدا شد. خدا گوش او می شود. با گوش خدایی می شنود. چشم او می شود با چشم خدایی می بیند. زبان او می شود، با زبان خدایی سخن می گوید. دست او می شود، با دست خدایی رفتار می کند. هر چه از خدا بخواند به او می دهد. (۴)
بنده محبوب خداوند چنین موقعیتی را در همین جهان به دست می آورد. مانند ابراهیم و یا حارثه بن نعمان دروازه ملکوت آسمان ها و زمین بروی او گشوده می شود. به مرتبت موقنین و حق الیقین راه می یابد. این مرتبت همان مرتبت شناخت حقیقت قرآن و حقیقت محمدیه است.



پی نوشت:
*
(۱) تفسير كنز الدقائق: ١٤ / ٤٧٩، شرح أصول الكافي (ملا محمد صالح مازندراني) ج ٣ ص ٨٣
(۲) شرح الأسماء الحسنى حاج مولی هادی السبزواري ص ١٨٩،
(۳) الحکمة المتعالیة ج ۱ ص ۱۱۷ و ۱۵۹ و ج ۵ ص ۱۴۷

(۴) الکافی ج ۲ ص ۲۵۲. الوافی ج ۵ ص ۷۳۴. بحار الانوار ج ۷۲ص ۱۵۵

روزنامه اطلاعات، شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

25 Jan, 06:31


گذشته از تبادل اسرا، از آنجا که تلآویو مدعی بود حماس را تضعیف کرده، استقرار سریع نیروهای حماس در سراسر غزه همزمان با آغاز آتشبس و استقبال مردم از آنها، موجب شوک، خشم و شگفتی مقامات اسرائیلی و متحدانش شد. به این ترتیب، سوای عاملیت فعال حماس در مذاکرات، تصاویر منتشره نشان داد علیرغم وعده اسرائیل برای نابودی حماس، حماس عمیقاً در غزه مستقر و مسلط است و نفوذ دارد و ارتش طی ۱۵ ماه جنگ، برای نابودی حماس فقط آب در هاون کوبیده است.
با شروع اجرای آتش بس، دولت غزه که تحت کنترل حماس است، به سرعت برای برقراری مجدد نظم و امنیت، و بازگرداندن خدمات اولیه به بخش هایی از غزه که در اثر جنگ به مناطقی ویران تبدیل شده، شروع به اقدام کرد. حماس از همان ساعات اولیه آتشبس، بهیکباره با حجم قابلتوجهی از نیروهای خدماتی و امنیتی خود در سطح شهرها و بین مردم حاضر شد و نیروهای وزارت کشور با لباس رسمی و نظامی استقرار خود را در خیابانهای اصلی برای تامین امنیت، حفاظت از شهروندان، ایمن سازی اموال و مقابله با مهمات عمل نکرده بر جای مانده از اشغالگران آغاز کردند و پلیس و نیروهای مسلح حماس برای جلوگیری از هر نوع خلاء امنیتی در محلههای مختلف غزه مستقر شدند.
پلیس های لباس آبی در خیابانهای شهر شروع به گشتزنی کردند و این پیام روشن ارسال شد که حماس همچنان مسئول اداره امور است.
به گفته اسماعیل الثوابطه، مسئول دفتر رسانه ای دولتی غزه که توسط حماس اداره می شود، دولت تحت کنترل حماس به فعالیت خود ادامه می دهد و در حال حاضر روزانه ۱۸۰۰۰ کارمند برای ارائه خدمات به شهروندان مشغول به فعالیت هستند. حدود ۷۰۰ پلیس از کاروان های کمک رسانی محافظت و از غارت جلوگیری می کنند و از روز شروع آتش بس حتی یک کامیون نیز غارت نشده است.
در حالیکه در ایام جنگ مواد غذایی توسط گروه های تبهکار تحت حمایت ارتش اسرائیل غارت می شد.
همچنین با شروع آتش بس، در محلههایی که به دلیل جنگ ۱۵ ماهه اسرائیل با خاک یکسان شده، مقامات حماس بر پاکسازی آوارها نظارت و شهرداریهای حماس پاکسازی آوار از برخی جادهها را آغاز کردند تا وسایل نقلیه عبور کنند، در حالی که کارگران لولهها و زیرساختها را برای بازگرداندن آب جاری به محلهها تعمیر کردند. طی روزهای گذشته دهها کامیون سنگین آوار ساختمانهای ویرانشده را در امتداد شریانهای اصلی محصور حمل کردند.
در حالی که نمایش قدرت نظامی حماس در زمان مبادله اسرا روایت اسرائیل در نابودی نظامی حماس را به سخره گرفت، حماس با انجام سریع اقدامات خدماتی در غزه و تامین نظم و امنیت، روایت مقامات اسرائیل را در مورد نابودی حماس در بعد حکومتی نیز به چالش کشید.

در طرف اسرائیلی، این توافق باعث اختلاف نظر در بین مقامات رژیم شده است. قبل از اجرایی شدن آتش بس، اعضای کابینه نتانیاهو گفتند که پس از بازگشت گروگان ها به خانه، خواهان ازسرگیری جنگ برای حذف حماس از قدرت و شکست مقاومت هستند و از اهداف جنگی اعلام شده خود یعنی نابودی شاخه نظامی و سیاسی/حکومتی حماس دست برنداشته اند. سه وزیر راست افراطی، اعضای حزب «اوتزما یهودیت» ایتامار بن گویر، وزیر امنیت داخلی، آمیچای الیاهو، وزیر میراث فرهنگی و اسحاق واسرلوف، وزیر توسعه نقب و الجلیل به دلیل توافق آتش بس و توقف جنگ از کابینه ائتلافی استعفا دادند. بن گویر این توافق را “فاجعهبار و تسلیم در برابر حماس” توصیف کرد.
بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی هم تهدید کرد، اگر جنگ در نوار غزه از سر گرفته نشود و تسلط کامل و مدیریت غزه را به دست نگیریم، کابینه را سرنگون خواهد کرد.
تکرار تهدید به نابودی حماس و جلوگیری از کنترل آن بر غزه توسط بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر و تعهد شفاهی او به اسموتریچ مبنی بر اینکه اسرائیل به جنگ بازخواهد گشت تا حماس را نابود کند، آسیب پذیری آتش بس را آشکار می کند. البته متقابلا ابوعبیده سخنگوی حماس هم ضمن اعلام پایبندی کامل خود به آتش بس تاکید کرده که «پایبندی ما به آتش بس منوط به پایبندی اسرائیل است.»
موج استعفاها با استعفای هرتزی هالوی، رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی و یارون وینکلمن، فرمانده جبهه جنوبی ابعاد تازه ای گرفته و صحبت از استعفای رئیس شاباک نیز می رود. با شکست طرح های ائتلاف حاکم در کابینه رژیم صهیونیستی علیه غزه، انتظار استعفاهای دیگر، از جمله استعفای نتانیاهو و برگزاری انتخابات می رود، که بعید نیست با سیر تحولات جاری، عملی شود.
با شروع مرحله اول آتش بس و ظهور مقتدرانه نیروهای حماس هم در بعد نظامی و هم بعد حکومتی، این سوال در اذهان صهیونیست ها ایجاد شده که ۱۵ ماه جنگ در غزه با وعده نابودی نظامی و حکومتی حماس و آزادی اسرا، به جز کشته شدن دهها اسیر و صدها سرباز اسرائیلی و کشتار دهها هزار غیرنظامی و ویرانی در غزه چه اثری در پی داشته است؟ وقت آن نرسیده که صهیونیست ها درک کنند که تا اشغال هست، مقاومت هست و حماس هست؟

مكتوب

25 Jan, 06:31


بالاخره در ۴۷۱مین روز جنگ غزه، روز یکشنبه ۱۹ ژانویه (۳۰ دی)، مرحله اول آتش بس آغاز شد و همزمان با عقب نشینی تدریجی ارتش اشغالگر، سه اسیر اسرائیلی در مقابل ۹۰ زن و کودک اسیر فلسطینی در شرایطی کاملا متفاوت آزاد شدند. در تصاویر مربوط به آزادی این اسرا، سه اسیر زن اسرائیلی در وضعیت خوبی به لحاظ سلامت جسمی و روانی دیده می شدند، در حالی که نشانه های شکنجه، ضرب و شتم، خستگی و گرسنگی در چهره اسرای فلسطینی دیده می شد.
در روز اول توافق آتشبس، نه فقط توجه به اقدامات به عمل آمده، بلکه پیامهای نهفته در اقدامات و اظهارات طرفین نیز قابل توجه است.
بلافاصله پس از اجرای آتشبس، نیروهای قسام سوار بر خودروهایی مشابه خودروهای معروف ۷ اکتبر از دل آوارها در خیابانهای ویران غزه ظاهر شدند. به جز این نیروهای سواره، صدها نیروی پیاده نیز همزمان فضا را پر کرد.
عملیات تحویل سه اسیر اسرائیلی از حماس به صلیب سرخ جهانی در قلب غزه در «میدان السرایا» که از مهمترین میادین مرکزی غزه است، انجام شد. انتخاب این میدان محاسبه شده بود. میدانی که در طی روزهای جنگ یکی از مناطق اصلی نبرد بود و در جریان عملیات نظامی اسرائیل در معرض تخریب گسترده قرار گرفت.
غیر از انتخاب معنادار این میدان، چیدمان میدان هم قابل توجه بود. در میانه میدان، میزی با دو صندلی خالی در کنار هم به چشم می خورد، احتمالا نمادی از میز مذاکره آتش بس و دو صندلی خالی کنار هم، نمادی از جای خالی دو رهبر شهید حماس در طول جنگ غزه، شهید اسماعیل هنیه و شهید یحیی السنوار که مسئولیت مذاکرات اتش بس را در دوران رهبری سیاسی حماس بر عهده داشتند. مقابل میز و دو صندلی، خالی بود؛ شاید نشانی از نبود اراده برای برقراری آتش بس از سوی طرف مقابل طی ماههای متوالی. در پشت این میز و دو صندلی، ردیفی از نیروهای گردان قسام در لباس نظامی با چهره های پوشیده و سربندهای سبز حماس به چشم می خورد؛ نمادی از همراهی مردان میدان و مذاکره. به نظر می رسد حماس برنامههایی برای مراسم امضای اسناد و تبادل رسمی اسرا در پای این میز و دو صندلی خالی در سر داشته که به دلیل تراکم جمعیت در میدان که هر آن تعداد حاضران بیشتر و جمعیت متراکم تر می شد، این بخش برنامه لغو و ناگزیر از تحویل پرشتاب اسرا و اسناد می شود.
هر چه جمعیت حاضر در میدان متراکم تر شد، حضور نیروهای نخبه نظامی حماس هم برای حفظ نظم و امنیت صحنه گسترده تر می شد. اسرای اسرائیلی در خودروی حماس قبل از تحویل به صلیب سرخ بینالمللی در حالی که دوربین ها چهره خندان آنها را به جهان مخابره می کرد و دور گردن شان، گردن آویزی با پرچم فلسطین به چشم می خورد، کیفی که بر روی آن نماد گردان های عزالدین القسام، شاخه نظامی حماس نقش بسته، هدیه می گیرند. به گفته رسانه های اسرائیلی، داخل کیف نقشه غزه، تصاویری از اسیران در دوران اسارت و یک گواهی نامه (لوح تقدیر) وجود داشت؛ اقلامی که هر کدام قابل تاویل و تفسیر است. در ویدئوی تبلیغاتی که توسط حماس منتشر شد، اسرا در حالی که یک پوشه در دست دارند، که نشان قسام و متنی با عنوان «توافق طوفان الاقصی، گردان های القسام» دارد، دیده می شوند.
آن چیدمان صحنه، شامل میز و دو صندلی خالی، انتخاب «میدان السرایا» به عنوان محل مبادله اسرا، رژه و حضور پر رنگ نیروهای نظامی حماس در میدان و جمعیت گسترده مردم و شعارهای حمایت آمیزشان از مقاومت از یک سو و چهره بشاش اسیران اسرائیلی که با حضور گسترده نیروهای نخبه گردانهای قسام حفاظت می شدند، کیف هدیهها، گردن بندهای منقش به پرچم فلسطین دور گردن آنها، و پوشه ها از سوی دیگر همگی بخش هایی از یک پازل و حرکت محاسبه شده تبلیغاتی، سیاسی و نظامی حماس در راستای نمایش قدرت در جریان آزادی اسرا در جلو چشم جهانیان بود، که توجه بسیاری از رسانههای جهانی و عبری را به خود جلب کرد. به عبارتی همانگونه که جهان ۱۵ ماه شاهد جنگ و جنایت اسرائیل در غزه بود که هیچگاه از خاطر محو نمی شود، این اقدامات روز اول آتش بس نیز به گونه ای ترتیب داده شد که در حافظه جمعی ثبت شود. شاید هم در روزهای دیگر تبادل اسرا شاهد جلوه های دیگری از نمایش قدرت حماس باشیم.
برنامه های روز اول شروع آتش بس به گونه ای ترسیم و تصویر شد که هم رسانه های عبری و هم رسانه های جریان اصلی بین المللی اعلام کردند گردان های قسام (شاخه نظامی جنبش حماس) در جریان تحویل ۳ اسیر زن در شهر غزه، با راه اندازی یک نمایش نظامی، و ارسال پیامی نمادین قدرت و تسلط خود را بر امور به رخ کشید.

مكتوب

25 Jan, 06:31


روزنامه اطلاعات، ۶بهمن ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/79271

Https://t.me/maktuob۶

مكتوب

25 Jan, 06:31


حماس دوباره غافلگیرانه ظاهر شد

جمیله کدیور

مكتوب

24 Jan, 21:27


۲- علم به برگزاری جشن تولد خانم فرح در بیرجند اشاره می کند:
« شب تولد شهبانو ۲۲ مهر در بیرجند برگزار شد. به این جهت بهترین آشپزهای دنیا را از رستوران ماکسیم پاریس به بیرجند آورده بودم. ( ۷ مهر تا ۲۵ مهر سال ۱۳۴۹)
می توان از این قبیل امور ، نشانه های سبک زندگی و سفره جداگانه، به استناد یادداشت های علم صد ها مورد را برشمرد. که چگونه زندگی شاه و خانواده و حکمرانان متفاوت بوده است. علم با صراحت نوشته است. «ما طبقه فاسد هستیم. منهم جزء‌همین طبقه هستم!» از بیم سقوط سلطنت هم گاه به گاه سخن می گوید.
گویی سعدی شاعر انسان شناس و مردم شناس بی نظیر تاریخ ادبیات ما به این نکته توجه داشته است. در بوستان داستانی را روایت می کند، از سلطانی که لباسش هر دو روی آستر بود.
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو روی آستر
یکی گفتش ای خسرو نیکروز
ز دیبای چینی قبایی بدوز
بگفت این قدر ستر و آسایش است
وز این بگذری زیب و آرایش است
نه از بهر آن می‌ ستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج
وقتی اموال عمومی به روایت سعدی در زندگی شخصی حکمرانان چپاول شد. صدای سقوط شنیدنی است. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

24 Jan, 21:27


درنگ
عبرت از نُه سقوط!
(۵)
سفره جداگانه
سید عطاءالله مهاجرانی
تعبیر « سفره جداگانه» را پزشکیان در دوران مبارزه انتخاباتی و در مناظره ها چند بار مطرح کرد. سخنش این بود اگر حکمروایان برای خود سفره جداگانه تنظیم کنند. گذران زندگیشان متفاوت از مردم باشد. مثلا برای بهداشت و درمان و تهیه لوازم و وسايل زندگی از امتیازات ویژه و راه های ویژه، همان رانت برخوردار باشند؛ مردم بی اعتماد می شوند. نکاهشان به حکمرانان نگاهی دیگر می شود. فاصله می گیرند. دو خاطره را برایتان تعریف کنم.
۱- سینا واحد نویسنده و اهل فرهنگ که کتاب « قیام گوهر شاد » او همچنان و برای همیشه به عنوان یک منبع درجه اول و کلاسیک تلقی می شود. سال ها پیش در تهران به من گفت: « فرزند جوان یکی از آقایان که در نهاد مهمی عضویت دارد. در محله ما آپارتمان بزرگی دارد. سه تا ماشین کورسی گران قیمت به رنگ های شاد و تند و تیز دارد. با دوستان جوانش، دختر و پسر بساطشان همیشه جور است. مردم محله هم آنها را می شناسند. کسی جرئت نمی کند حرفی بزند. خوارو بار فروش محله می گوید. حرفی نزنید ها! این ها توی کلانتری آشنا دارند.»
۲- خانه ما در خیابان شهید عراقی بود. رفتم مرغ بخرم. خانمی پیش از من در برابر فروشنده و ترازو بود. ترازو آکنده از مقدار زیادی استخوان مرغ بود. انگار گوشت مرغ را حسابی تراشیده بودند. دو کیلو استخوان مرغ خرید و رفت. از فروشنده پرسیدم استخوان مرغ!؟ گفت:« بله آقا مردم پول ندارند مرغ بخرند. استخوان می خرند. با هاش سوپ درست می کنند. این خانم آنقدر با طمانینه و تشخص می آید که انگار می خواهد چهار کیلو سینه مرغ بخرد.»
از شما چه پنهان از همان وقت انگار مرغ از دهانم افتاد. این نابرابری ها در برابر چشمان مردم است.
یکی از نشانه ها و دلایل سقوط حکومت ها همین است. وقتی حاکمان و وابستگان آنان، حساب زندگی و گذران خود را از مردم جدا می کنند. مردم فاصله می گیرند و در روز مبادا که بایست به داد حکومت برسند، در خانه می مانند. چگونه می شود جمعیت معدودی به سرکردگی اشرف افغان اصفهان را بگیرند و حکومت ریشه دار صفوی را ساقط کنند؟ در انقلاب اسلامی چرا در برابر جمعیت مردم انقلابی، جمعیتی برای حمایت از شاه وجود نداشت؟ جمعیت های مصنوعی هم بعدا طشتش از بام می افتاد. مانند جمعیتی از روحانیون که در قم به استقبال شاه فرستاده بودند. اینان ساواکی بودند. جند ماهی ریش خود را نتراشیده بودند. وقتی به استقبال شاه در قم امدند و فریاد می زدند: جاوید شاه! مردم قم هیچ کدام از ان ها را نمی شناختند.
سر و لباس و عمامه هر کدامشان یک جور بود! در خاطرات علم یکی از سرفصل ها که مدام تکرار می شود. سفر خانواده سلطنتی به سویس است. همه اعضا خانواده با ندیمه ها و همراهان مدام در حال سفر به سویس اند. برای دندانپزشکی می روند! برای شاه هم از سویس دندانپزشک می آورند. می توان باور کرد. کشوری که دانشکده های متعدد دندانپزشکی در تهران داشته است. برای این کار به سویس بروند و یا از سویس دندانپزشک بیاورند!؟
به نمونه هایی اشاره می کنم:
۱- «دندان های شاهنشاه درد گرفت. تصمیم گرفت دو روز برای معالجه به زوریخ تشریف ببرند. با آن که دو روز گرفتار معالجه دندان درد بودند. ولی رویهم رفته خیلی خوش گذشت.» ( ۱۶ فروردین ۱۳۴۸)
« دندان ساز شاهنشاه را از سویس خواسته بودم، دیشب آمد . صبح با تلفن فرمودند به تشریفات بگو شرفیابی های امرور موقوف است. صبح دندانساز در کاخ نیاوران شرفیاب شد. خیال می کردم یکی دو ساعتی طول می کشد. شاهنشاه بعد نیم ساعت خیلی سرحال بیرون آمد و مرا احضار کردند و فرمودند دندانم را کشیدم دیگر به درد نمی خورد.» ( ۱۳ خرداد ۱۳۴۸)

مكتوب

21 Jan, 19:45


دیر هنگام شب به ضاحیه سر زدیم. ضاحیه در حقیقت مهمترین منطقه و مرکز شیعیان در بیروت است. بعداً بشار اللقیس برایم گفت این تدبیر امام موسی صدر بود که شیعیان اگر بخواهند در لبنان موقعیت مناسب پیدا کنند و از حالت و وضعیت حاشیه نشینی نجات یابند و نقشی متناسب با جمعیت و پیشینه خود در لبنان داشته باشند؛ می بایست در بیروت حضور پررنگتری پیدا کنند. حافظ اسد هم موافق بود و از این ایده حمایت کرد. به همین خاطر شرایط و مقتضیاتی فراهم شد تا جوانان لبنانی از جنوب برای تحصیل و اموزش حرفه به بیروت می آمدند و در بیروت مستقر می شدند. گفته می شد که ضاحیه یک میلیون جمعیت دارد. بیش از نود در صد این جمعیت شیعه هستند. البته در قیاس با مناطق مسیحی نشین بیروت و یا حتی مناطق سنی نشین یک نگاه شتابزده نشان می دهد که شیعیان نسبت به مسیحیان و اهل سنت نما و سیمای خانه ها و محله هاشان فقیرانه است. انگار در بیروت سه شهرداری متمایز وجود دارد! آب و رنگ خیابان ها و میدان ها و چراغ ها و خط کشی خیابان ها و کیفیت اسفالت متفاوت است. در این سال هایی که گذشت یعنی در پنجاه ساله اخیر تمرکز فشار بر ضاحیه بوده است. در جنگ داخلی لبنان و نیز بمباران های اسرائیل گویی هدف اصلی ضاحیه بوده است. در این روز ها و شب ها هم همیشه ضاحیه بمباران می شود. مانند بمباران محله ای که سید حسن نصرالله زندگی می کرد. با هشتاد بمب سنگر شکن یک تنی. محله تاریک است. توده های خاک قرمز در کنار غیبت ساختمان ها که در بمباران فرو ریخته اند. بار پنجم است که به ضاحیه می آیم. غیر از دیداری که در سال ۱۳۷۰ با شورای مرکزی حزب الله به رهبری شهید سید عباس موسوی در سفارت ایران داشتم. آن وقت معاون رئیس جمهور و رئیس کمیته حمایت از فلسطین بودم. دو بار دیگر به شکل اختصاصی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد و نیز مدیر مرکز گفتگوی تمدن ها با سید حسن نصرالله ملاقات داشتم. در مرکز تحقیقات حزب الله برایم سخنرانی و جلسه پرسش و پاسخ ترتیب داده بودند. از مرکز برای سید حسن نصرالله تعریف کردم. گفتم ما در ایران هم چنین مرکزی با این دقت که مواضع شخصیت های سیاسی و فرهنگی لبنانی و منطقه و جهان را به شکل روزآمد پیگیری و آرشیو کند نداریم. پرونده خودم را نشانم دادند! تمامی مواضعم به زبان های مختلف آرشیو شده بود. مسئول آرشیو با طنز ملایمی گفت: «سید تو که همه نشریات را پر کرده ای!» گفتم من پر نکردم، شما پر کردید! طنز مشهور پیکاسو را برایش گفتم. افسر نازی هنگامی که تابلو گورنیکای پیکاسو در باره ویرانی های جنگ را دیده بود؛ پرسیده بود : این کار شماست؟ پیکاسو گفته بود: « کار شماست!» سید حسن نصرالله گفت. دوستان ما در مرکز تحقیقات به همان توانایی مجاهدان اسلحه در دست در جبهه مقاومتند. هر دو گروه شایسته اند. البته ما در مرکز تحقیقات افرادی را داریم که جزو رزمندگان نخبه ما هستند. در دستی کتاب و در دستی تفنگ.
اکنون توده خاک سرخ در برابر من است. خاک سیاه یا چرنوزیوم حاصل خیزترین خاک برای کشاورزی است. مثل خاک گندمزارها در اکراین و در کناره های رودخانه افسانه ای دنِ آرام. خاک سرخ گویی مست شهادت است! مگر نه اینکه ما از خاکیم و به خاک باز می گردیم. گویی شهادت اکسیری یا کیمیایی است که خاک را به رنگ حود در می آورد. شهید از جنس خاک نمی شود.
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گر چه جوی خون بود شیرش کنی!
کیمیای شهادت خاک را به رنگ خون در آورده است. آن هم شهیدی مانند سید حسن نصرالله که سید شهیدان لبنان و جبهه مقاومت است. بیت اوحدی را زیر لب زمزمه می کنم. برای شهیدان امام علی و امام حسین علیهم السلام سروده است:
قلبِ سیاهِ سیمِ تنم زرِّ ناب شد
زین خاکِ سرخ فام، که همرنگ کهرباست
کیمیای شهادت این خاک قلب سیاه را طلا می کند! چگونه!؟ با تغییر دیدگاه نسبت به زندگی و مرگ. انسان چگونه زندگی می کند؟ به روایت شمس با خودش و برای خودش زندگی میکند؟ تَعَیَّشَ بِنَفْسِه؟ یا با خدا زندگی می کند و برای خدا دم می زند و جهاد می کند. « تَعَیَّشَ بِرَبِّه» زندگی با خود تمام می شود.
پایان سخن شنو که ما را چه رسد
از خاک درآمدیم و بر باد شدیم
نه پایان سخن این نیست. مرگ آغاز ماجراست. پیام مرگ سرخ متفاوت از مرگ سیاه یا خودکشی است. از مرگ سرخ زندگی می روید. شادی و سرور و بقا می تراود. چنان که خداوند فرمود: «‌شهیدان زنده اند و شادمان از آنچه خداوند بهره آنان کرده است.» خاک سرخ حرف می زند. صائب دیده است!
چو لاله سر زند از خاک سرخ رو صائب
به آب تیغ، شهیدی که شُست از جان دست
شهید در پی داشتن نیست. در اندیشه بودن است. در اندیشه آزادی است و نه رهایی.
من در اندیشه انم که روان بر تو فشانم!
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم

مكتوب

21 Jan, 19:45


مرگ سیاه نوعی دلمردگی و نومیدی و حسرت را بر جای می گذارد که چرا؟ سید حسن نصرالله ۶۴ سال زندگی کرد. تمام زندگیش را می شود در قابی مرصع و تماشایی و الهی و اسطوره ای برای همیشه تماشا کرد. از آن قاب هایی است که بر رف تاریخ در مسیر چهاراه گذار انسان قرار می گیرد. شهادت سید حسن نصرالله در واقع کمال زندگی او بود. سر فصلی جدید در زندگی او.
محله و یا منطقه تاریک بود. نمه شب بود. گاه موتوری در ضاحیه دیده می شد. مُجَمَّع ثقافی که محل سخنرانی های عمومی سید حسن نصرالله بوده بود. بمباران شده بود. به روضة الشهداء رفتیم. فضا تاریک بود. گاه در کنار مزار شهیدی فردی دیده می شد. می بایست با احتیاط از کنار سنگ مزار شهیدان عبور کنیم. پدر و پسر شهیدی مزارشان کنار یک دیگر بود. به تاریخ شهادت ها نگاه کردم؛ در فاصله دوهفته شهید شده بودند. می توانم بگویم در فضای بمباران بیروت. بمباران ضاحیه و شهادت سید حسن نصرالله، بمباران مجمع ثقافی، فضا بسیار غریبانه بود. گویی در فضا اندوه سنگینی موج می زد. با هر دم موجی از غم سینه شما را می آکند. جوانی با پیراهن مشکی و هیجان به سمت ما آمد. با مهدی صحبت کرد. با من هم سلام و علیک. گفت: «آمده است تا هر کمکی از دستش ساخته باشد انجام دهد. گفت در شهر خودشان، یکی ازشهر های شمال ایران در کار ساخت و ساز خانه است. اما نتوانسته نسبت به سرنوشت مردم لبنان بی تفاوت باشد. گفت هر کاری بگویند و هر خدمتی از دستش ساخته باشد انجام می دهد.» رفتم از توی خودرو بسته بیسکویتی که
داشتم برایش آوردم. گفتم حتما خدا وسیله ساز است و راهی پیدا می کند. ناگاه با چشمانی که از تعجب و هیجان برق می زد, گفت:« اِ اِ شما آقای مهاجرانی هستی!؟» دیده بوسی کردیم. گفتم خداوند به همین نیت ها و انگیزه الهی و انقلابی و انسان دوستانه جزای خیر می دهد. گفت بعد از شهادت سید حسن نصرالله بی طاقت شده بودم.
ادامه دارد.
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

21 Jan, 19:45


بیروت ، جهانی دیگر
(۱۵)
ضاحیه، مشهد سید حسن نصرالله
سید عطاء الله مهاجرانی
در مسجدی در نزدیکی خانه محمد آقا، جمعیتی از خانواده هایی که از بمباران چنوب به شمال پناه آورده بودند. دیده می شد. در دو طرف صحن حیاط مسجد دو میز بود. جوانانی مشخصات افراد را می نوشتند تا برایشان سرپناه و ماوایی پیدا کنند. برخی حانواده های ساکنان منطقه گفته بودند می توانند در خانه خود افرادی را بپذیرند. گشتی در صحن مسجد زدیم. برای نماز قرار شد به مسجد امام موسی صدر برویم. مسجد در منطقه دیگری بود. در واقع از کوچه های پر شیب و نشیبی پایین و بالا رفتیم تا به مسجد رسیدیم. به امام موسی صدر گفته بودند که در این منطقه حدود سه تا چهار هزار نفر از شیعیان زندگی می کنند؛ اما مرکزی و مسجدی برای تجمع ندارند. امام مسجد در سخنرانی کوتاه و بلیغ خود در باره جهاد و مقاومت صحبت کرد. پس از نماز دعایی که در سال های شکل گیری انقلاب در ایران در نماز های جماعت و جمعه خوانده می شد. دعای پیروزی و امید به پیروزی با افزوده معنی داری خوانده شد. خوشبختانه معدل سنی نمازگزاران کمتر از چهل سال بود!
لا إله إلا الله وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهْ ، أَنْجَزَ وَعْدَه و نَصَرَ عَبْدَه ، و هَزَمَ الأحْزابَ وَحْدَه و هَزَمَ اسرائیلَ وَحْدَه! فَلَهُ اَلْمُلْكُ وَ لَهُ اَلْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ
این دعا را به روایت مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام پس از فتح مکه وقتی پیامبر صلوات الله علیه وارد صحن مسجد الحرام شد. در کنار حجر الاسود دست هایش را به آسمان بالا برد و این دعا را خوانده بود. بخشِ «هَزَمَ اسرائیلَ وَحْدَه!» را امام جماعت به مقتضای موقعیت افزوده بود. جمعیت نماز گزار با شور و شوق و صدای رساتر و فریاد بلند تری این بخش را خواندند. ما هم حسّ سال های انقلاب برایمان تداعی شده بود. و حسّ همراهی با مردمی که در برابر ارتش اسرائیل و بمباران ها و حمایت آمریکا و اروپا و کشورهای عبری-عربی مقاوم و سربلند ایستاده اند. به تابلو مسجد نگاه کردم نام دکتر ماهر حسین که اکنون معاون دوم رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان هستند نقش شده بود. ماهر حسین در حقیقت همان رؤیای امام موسی صدر را دنبال می کند. تاسیس مراکز خیریه و سامان دهی امور شیعیان اهتمام اوست. پدرش شیخ خلیل حسین در سال ۱۹۶۱ جمعیت خیریه ای در همین منطقه قری الخمس تاسیس کرده است. دکتر ماهر حسین جراحی حاذق و مشهور و مورد اعتماد مردم است. بعد از نماز مهدی، پیرمردی را به من معرفی کرد. خوشرو و در اواخر سال های دهه هشتاد عمر. گفت در لبنان از نزدیکان شهید مصطفی چمران بوده است. در سال های ابتدای جنگ هم به ایران آمده و در «ستاد جنگ های نامنظم» با شهید چمران همکاری می کرده است. یعنی رزمنده ای در کنار شهید چمران. در چشمانم نگاه کرد. با اندوهی عمیق که در چشمانش برق می زد. پرسید: شما چمران را دیده بودید!؟ گفتم بله، خیلی زیاد در مجلس اول همکار بودیم. منهم عضو کمیسیون دفاع بودم. او صاحب « نفس مطمئنّه » بود. او به این کیمیا دست یافته بود. مثل دریا آرام بود و مثل دریا توفان ها را در سینه خود داشت. پیرمرد مرا در آغوش گرفت. انگار این آغوش دوم با حس آشنایی با چمران متفاوت از آغوش معارفه اول دیدار بود. به پیرمرد گفتم برخی اشخاص حتی یادشان حال و هوای معنوی دارد و بهجت افزاست. یاد آن ها انسان را روشن می کند. در ذهنم این شعر سیمین بهبهانی درخشید: « یاد بعضی نفرات روشنم می دارد!»
دیر وقت شب به بیروت بازگشتیم. به دلیل اینکه مسیر طرابلس به بیروت به گونه ای است که نسبتاً از ارتفاع به پایین حرکت می کنیم. مناظر و چشم اندازها وسیعتر است. نمی دانم چرا قطعه فلوت سحر امیز موزارت با دیدن مسیر در ذهنم تداعی می شد…

مكتوب

18 Jan, 18:18


يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ
«از زندگی دنیا، ظاهری را می‌شناسند، و حال آنکه از آخرت غافلند.»
تصور معمول این بوده و هست که آخرت چنانکه در ترجمه همین آیه به روایت ترجمه آیت الله مکارم شیرازی « در آخر کار» تحقق می یابد. اگر نگاهی دیگر به ایه پیدا کنیم. یعنی از ظاهر ایه عبور کنیم. آیه سرشار از نکته است. چنان که ایجاز شیوه ممتاز قرآن مجید است و حذف در منتهای بلاغت یکی از درخشانترین ویژگی های قرآنی است. در آیه از ظاهر حیات دنیا سخن می گوید. در برابر « ظاهر حیات دنیا» ، «باطن حیات آخرت» قرار دارد. دو واژه باطن و حیات در بخش دوم آیه نیامده است. اما سیاق آیه و مفهوم آن این واژگان را در ذهن ما پدید می آورد. به نظرم می توان این ایه را به دلیل ژرفا و گستره ای که دارد؛ به دلیل نقشی با اهمیت که در شناخت معاد و نیز زندگی این جهانی ایفا می کند. به دلیل تاثیر نمایانی که در زندگی معنوی ما به عنوان مسلمان و تابع خط مشی ابراهیمی و محمدی صلوات الله علیهم دارد، از غَُرر آیات قرآن مجید به شمار آورد. (بعدا انشاء الله تعالی در مقدمه مستقلی به غرر آیات اشاره خواهم کرد.)
در تفسیر «المحرر الوجیز فی تفسیر کتاب العزیز» نوشته ابن عطیه ( وفات: ۵۴۶ قمری) به دو رویکرد عقل ظاهری و شمارشگر و عقل باطنی و کلی نگر در تفسیر آیه اشاره شده است. ما ظاهر امور را با عقل ظاهر بین در می یابیم.. اما باطن با دلالت عقل دریافت می شود. گویی تفاوتی مانند تفاوت بصر و بصیرت، یا دیدن و نگریستن می توان
در این تمایز مشاهده کرد. شاید هم تفاوتی همانند تفاوت تصور و تصدیق. ابن عطیه از تعبیر « یعلم باوائل العقول» برای شناخت ظاهر استفاده کرده است. در تفسیر البحر المحیط ابوحیان ( وفات:۷۵۴ قمری) از تعبیر « یعلم باوائل الرؤیة» استفاده شده است. می توان گفت این تعبیر برای بیان تمایز شناخت ظاهری و عقلانی رسا تراست. (۱) قشیری در لطائف الاشارات از امام علی علیه السلام روایت کرده است که « اهل دنیا مشغول دنیایند و یا از خداوند غافل ومشغول علم آخرتند!» همان تعبیری که در باره علم در حدیث آمده است که علم حجاب اکبر است. با صفت اکبر از این جهت علم وصف شده است چون همه گمان می کنند که علم روشنایی است. اما این روشنایی اگر تبدیل به زندگی و نظرگاه و حکمت عملی نشود!؟ تاریکی است.گویی شناخت آخرت در این جهان فقط شناخت نظری نیست. بایست اخرت را حسّ کرد در فضای اخرت دم زد. همان نگاه ملکوتی که از مُلک و ظاهر دنیا فرا تر می رود. همان که مولوی سرود:
دیده ای خواهم سبب سوراخ کن
تا حُجُب را بر کند از بیخ و بن
تا مُسبّب بیند اندر لا مکان
هرزه داند جهد و اکساب و دکان
باطن و آخرت و غیب در پس ظاهر و دنیا و شهادت قرار دارد. نه اینکه در زمانی دیگر و مکانی دیگر است. این دو نگاه را حافظ در بیتی اعجاز گونه در برابر هم قرار داده است:
من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟

مكتوب

18 Jan, 18:18


« روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله نماز صبح را با مردم برگزار کرد. آنگاه در مسجد نگاهش به جوانی افتاد که خواب آلود می نمود و سرش پایین می افتاد. رنگش زرد و لاغر اندام بود. چشمانش به گودی نشسته بود.. رسول خدا صلی الله علیه وآله به او فرمود: حالت چگونه است، جوان! گفت: من با یقین ام. رسول خداصلی الله علیه وآله از گفته او به شگفت امد و فرمود: همانا هر یقینی را حقیقتی است. حقیقت یقین تو چیست؟ گفت: ای رسول خدا! همین یقین من است که مرا اندوهگین ساخته و بیداری شب و تشنگی روزهای بی تابم کرده و از دنیا و آنچه در آن است بی رغبت گشته ام تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را می بینم که برای رسیدگی به حساب خلق برپا شده و مردم برای حساب گرد آمده اند گویا اهل بهشت را می نگرم که در نعمت می خرامند و بر کرسی ها تکیه زده، یکدیگر را معرفی می کنند و گویا اهل دوزخ را می بینم که در آنجا معذبند و به فریادرسی می طلبند و گویا اکنون آهنگ زبانه کشیدن آتش دوزخ در گوشم طنین انداز است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله به اصحاب فرمود: این جوان بنده ای است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته، سپس به خود او فرمود: بر این مقام که داری استوار باش. جوان گفت: ای رسول خدا، از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزی ام کند. رسول خدا صلی الله علیه وآله برای او دعا فرمود. مدتی نگذشت که در جنگی که به همراه پیامبر بود؛ بعد از نه نفر شهید گشت و او دهمین شهید آن جنگ بود. (۳)
این روایت به دست مولانا جلال الدین بلخی افتاده است. در واقع او روایت را به زبانی آسمانی تفسیر کرده است. زید بر جای حارثة بن نعمان نشسته و مولانا گفتگویی را سامان داده است که روایت فهم ملکوتی از ملکوت است:
گفت پیغامبر صباحی زید را
کیف اصبحت ای رفیق با صفا

گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت
کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
گفت تشنه بوده‌ام من روزها
شب نخفتستم ز عشق و سوزها
تا ز روز و شب گذر کردم چنان
که ز اسپر بگذرد نوک سنان
که از آن سو جملهٔ ملت یکیست
صد هزاران سال و یک ساعت یکیست
هست ازل را و ابد را اتحاد
عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد
گفت ازین ره کو ره ‌آوردی بیار
در خور فهم و عقول این دیار
گفت خلقان چون ببینند آسمان
من ببینم عرش را با عرشیان
جمله را چون روز رستاخیز من
فاش می‌بینم عیان از مرد و زن
هین بگویم یا فرو بندم نفس
لب گزیدش مصطفی یعنی که بس
او مگر ینظر بنور الله بود
کاندرون پوست او را ره بود
تعبیر «ینظر بنورالله » که در روایت جلال الدین بلخی آمده است؛ دقیقا تعریفی است که پیامبر از حارثه و یا زید به روایت مثنوی بیان کرده است. در کارگاه ذهن آفریننده مولوی نگاه ملکوتی البته با توجه به واژه «کانّه» در روایت، با فرا رفتن از پوسته زمان و پرده مکان فراهم می شود. زید گویا به عالم دیگری می رود و در آن عالم نگاهی دیگر دارد. به روایت حافظ، زید یا حارثه خدمت جام جهان نما کرده است. نگاه منور به نور الهی یافته و از ملک تا ملکوت حجاب از پیش او برداشته شده است. او در همین زندگی این جهانی چنین تجربه ای را داشته است. او می دانست که کمال چنین تجربه ای با شهادت به دست می آید. به همین دلیل آرزوند شهادت بود. و در کنار جعفر طیار شهید شد.




پی نوشت:
*
(۱) سایت التفسیر ((altafsir.com

(۲) نهج البلاغه ، خطبه یکم
(۳) کلینی، الاصول الکافی ۲ ص ۵۲تا ۵۴ ( مدرسه فقاهت)
(۴) مثنوی ، دفتر اول، بخش ۱۵۸ ( گنجور)
بدیع الزمان فروزانفر در باره ماخذ این داستان از کتاب اللمع سراج طوسی ( وفات ۳۷۸ قمری) و احیاء العلوم غزالی ( وفات ۵۰۵ قمری) و اسد الغابه ابن اثیر ( وفات ۶۳۰ قمری) روایت کرده است. در حالی که اصول کافی از کلینی ( وفات ۳۲۹ قمری) مقدم بر تمامی منابعی است که فروزانفر روایت کرده است.
مآخذ و قصص و تمثیلات مثنوی، بدیع الزمان فروزانفر، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۲ ص ۳۵ و ۳۶
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۹دی ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

18 Jan, 18:18


به خوبی و روشنی بهشت پاکی و سرمستی حافظ در دیر مغان و در پرتو خرد ناب پیر مغان در برابر جهنم زهد خشم عبوس زاهد ریایی تصویر شده است. در همین جهان می توان در بهشت زندگی کرد. این بهشت نشانی از همان بهشت موعود است. به نظرم حافظ به دلیل اینکه به دولت قرآن متبرک و متنعم بوده است و سحرگاهان به درس قرآن می رفته است؛ با تفاسیر اشاری سلمی و قشیری و بقلی و بیضاوی و البته شرح کشاف و مفاتیح الغیب امام فخر رازی و روض الجنان ابوالفتوح رازی آشنا بوده است. تفسیر بقلی از این آیه گویی الهام بخش حافظ بوده است. بقلی نوشته است: «اهل سالوس و طراران مدعی اند که آنان احکام دنیا را می دانند ، در حالی که آنان از شناخت آخرت در حجابند و نمی دانند که خداوند چگونه افق دل های اولیاء خویش را می گشاید و دل های آنان را سرشار از شور و شوق می کند. شوقی که تدبیر امور دنیا و ما فیها را از چشم آنان می اندازد: « وهم محجوبون عن معاملات الله غافلون عما فتح الله على قلوب اوليائه الذين غلب عليهم شوق الله واذهلهم حب الله عن تدابير عيش الدنيا ونظام امورها» چنان که از تفسیر بقلی آشکار است؛ او آخرت را همان شوق نسبت به خداوند تفسیر کرده است. در تفسیر لطیف بیان السعادة گنابادی نکته نابی را با تآمل و یا به قول حاج مولی هادی سبزواری با « تعّمل » ریز بینی موشکافانه، در باره واژه غفلت مطرح کرده است. به این نکته توجه داشته است که چرا در آیه از واژه «جهل» استفاده نشده و «غفلت» آمده است. تا جایی که تفاسیر را دیده ام؛‌مفسران دیگر به این تمایز لطیف و اندیشه برانگیز توجهی نکرده اند. غفلت وقتی است که ما از چیزی یا موضوغی با خبریم. اما به دانش خود توجه نداریم و یا از یاد برده ایم. یعنی آخرت را می شناسیم! در حقیقت فطرت توحیدی ما که قوام هویت ماست، زمینه و امکان شناخت را برای ما فراهم کرده است. ما این دانش الهی را از یاد برده ایم. پیامبران به تعبیر امام علی علیه السلام یاد آورنده این نعمت فراموش شده هستند. « لِیُذِّکرُوهُم مَنْسیِّ نِعمته» (۲)
در بیان آمیختگی دنیا و اخرت و ظاهر و باطن یا غیب و شهادت در اصول کافی روایتی در باره گفتگوی رسول اکرم صلوات الله علیه با خارثة بن مالک مطرح شده است. روایت از وثاقت برخوردار است. نکته قابل توجه این است که کلینی این روایت را در ذیل عنوان« حقیقة الایمان و الیقین» قرار داده است.
روایت درباره دیدار رسول اکرم صلی الله علیه وآله و حارثه به نعمان انصاری است. حارثة بن نعمان از جمله اصحاب صفّه بوده است. انسان هایی که تمام زندگی خود را وقف عبادت و جهاد کرده بودند. بیشتر ایام و لیالی را بر همان صفه در مسجد النبی (ص ) به سر می بردند. پارسا و عارف بودند.
روایت کافی:
محمد بن یحیی عن ... عن اسحاق بن عمار قال: سمعت ابا عبدالله یقول: ان رسول الله صلی الله علیه وآله صلی بالناس الصبح، فنظر الی شابّ فی المسجد و هو یَخْفِقُ و یَهْوی بِرآسه، مُصْفَرّاً لونه قد نَحِفَ جِسْمُهُ و غارَت عیناه فی راسه، فقال له رسول الله صلی الله علیه وآله: کیف اَصْبَحْتَ یا فلان؟ قال: اصبحت یا رسول الله مُوقِناً، فَعَجِبَ رسول الله صلی الله علیه وآله من قوله وقال: ان لکل یقین حقیقة فما حقیقة یقینک؟ فقال: ان یقینی یا رسول الله هو الذی احزننی واسهر لیلی واظما هواجری فعزفت نفسی عن الدنیا وما فیها حتی کانی انظر الی عرش ربی وقد نصب للحساب وحشر الخلائق لذلک وانا فیهم وکانّی انظر الی اهل الجنة، یتنعمون فی الجنة ویتعارفون و علی الارائک متکئون وکانی انظر الی اهل النار وهم فیها معذبون مصطرخون وکانی الآن اسمع زفیر النار یدور فی مسامعی، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله لاصحابه: هذا عبد نور الله قلبه بالایمان، ثم قال له: الزم ما انت علیه، فقال الشاب: ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهادة معک، فدعا له رسول الله صلی الله علیه وآله فلم یلبث ان خرج فی بعض غزوات النبی صلی الله علیه وآله فاستشهد بعد تسعة نفر وکان هو العاشر. (۳)

مكتوب

18 Jan, 18:18


میناگری های قرآنی
(۳۶)
مقدمه دوازدهم:

ملکوت قرآن مجید
(۳)

دوم: ظاهر و باطن، دنیا و آخرت

آیا جستجو و مهمتر از آن دسترسی و یافتن نگاه یا دیدگاه ملکوتی در این جهان ممکن است!؟ بله گویا ممکن است! زیرا این جهان و آن جهان در دو جغرافیای متفاوت و در دو زمان مختلف نیستد. برداشت ابتدایی این است که آخرت در زمانی دیگر و مکانی دیگر اتفاق می افتد. گویی آخرت در سرانجام زنجیره طولی زمان و پس از دنیا قرار می گیرد. بهشت و جهنم و قیامت نیز در مکانی دیگرند. چنین است!؟
برخی نشانه ها و قرینه ها از آمیختگی دنیا و آخرت حکایت می کند. این نکته اگر به دقت فهمیده شود، نظرگاه و‌نگاه ما را دگرگون می کند. وقتی نگاهمان دگرگون شد، زندگی نیز دگرگون می شود. مهمترین دلیلی که بر آمیختگی و نسبت دنیا و اخرت دلالت می کند،‌ آیه هفتم سوره الروم است:

مكتوب

18 Jan, 06:44


بالاخره بعد از ماهها گفتگوی بی حاصل، در ۴۶۷ مین روز جنگ غزه توافق آتش بس بین اسرائیل و حماس اعلام و در ۴۶۹ مین روز امضا شد. مرحله اول این توافق سه مرحله ای از یکشنبه ۱۹ ژانویه (۳۰ دی) اجرا می شود.
طی مرحله اول این توافق که ۶ هفته خواهد بود، نیروهای اسرائیلی تدریجا از غزه خارج میشوند. این مرحله شامل آزادی ۳۳ اسیر(از جمله زنان، کودکان و مردان بالای ۵۰ سال، و دو اسیر آمریکایی) در مقابل ۱۷۰۰ زندانی فلسطینی که ۲۵۰-۳۰۰ نفرشان حبس ابد دارند. مذاکرات برای اجرای مرحله دوم این توافق از روز شانزدهم مرحله اول آغاز می شود. مرحله دوم، شامل آزادی تمامی اسرای باقیمانده اسرائیلی، آتشبس دائمی و خروج کامل نیروهای اسرائیلی از غزه در ازای آزادی بیش از هزار اسیر فلسطینی است. مرحله سوم بازگرداندن تمامی اجساد باقی مانده وشروع بازسازی غزه تحت نظارت مصر، قطر و سازمان ملل خواهد بود.
از نخستین روزهای شروع جنگ تا پیش از قبول آتش بس، نخست وزیر و سایر مقامات رژیم صهیونیستی بارها از ادامه جنگ تا پیروزی کامل اسرائیل، نابودی نظامی و سیاسی حماس، آزادی اسرای اسرائیلی و تضمین بازگشت امن شهرک نشینان به خانه های خود گفته بودند و ۱۵ماه برای تحقق این اهداف از هیچ جنایتی کوتاهی نکردند. به رغم قتل عام گسترده غیرنظامیان در غزه، تحمیل گرسنگی، قطع کلیه مایحتاج زندگی مردم، نابودی خانه ها و همه زیرساخت های حیاتی غزه هیچ یک از اهداف فوق محقق نشد. و تحقق آتش بس موکول به موافقت اسرائیل (که خواهان نابودی حماس بود) با آتش بس با «حماس» و پاسخ «حماس» به متن پیشنهادی آتش بس شد. در این مدت اسراییل نه فقط حماس، بلکه مقاومت را نتوانست از بین ببرد، یا مجبور به تسلیم و عقب نشینی کند. موفق به آزادی اسرای خود نشد. می خواست غزه را اشغال و شهرک سازی کند، ولی بالاخره ناگزیر از خروج از غزه است...
پیش نویس منتشره توافق آتش بس تقریباً به تمام خواستههای حماس پاسخ داده است. متن توافق با عنوان ضمیمه I مکمل پیشنهاد اسرائیل برای توافق با حماس است که در ۲۷ می۲۰۲۴ ارائه و توسط جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده در ۳۱ می ۲۰۲۴ به طور علنی اعلام شد. متن توافق شامل مفاد مربوط به عقب نشینی نیروهای اسرائیلی، مبادله اسرای اسرائیلی با زندانیان فلسطینی، راهرو فیلادلفی، گذرگاه مرزی رفح، راهروی نتزاریم، بازگشت غیرنظامیان آواره داخلی به خانه های خود در شمال و خروج فلسطینیان بیمار و مجروح به مصر از طریق گذرگاه رفح در جنوب غزه، و ارسال کمک های بشردوستانه است. بر أساس پیش نویس منتشره، هدف طرفهای آتش بس و میانجیها دستیابی به اجماع نهایی برای اجرای توافقنامه ۲۷ می ۲۰۲۴ در مورد مبادله اسرای اسرائیلی و زندانیان فلسطینی و بازگشت به آرامش پایدار است که به آتشبس دائمی بین طرفها منجر شود.
در حالی که حماس از ابتدا پیشنهاد مبادله اسرا با زندانیان فلسطینی را مطرح و با طرح های آتش بس موافقت نموده بود، نتانیاهو با طرح شروط جدید مانع اصلی آتشبس غزه بود. او همه مذاکرات قبلی را با ارائه شروط جدید به بن بست رساند و با پافشاری بر ادامه جنگ تا نابودی حماس مسئول تاخیر در رسیدن به توافق بود. طی این مدت، مقامات آمریکایی اعم از بایدن، رئیس جمهور و بلینکن، وزیر خارجه و نماینده آمریکا در شورای امنیت همواره حماس را مقصر معرفی کردند.
نتانیاهو در دوران ریاست جمهوری بایدن به هیچ وجه زیر بار قبول آتش بس نرفت. ضمن اینکه دولت آمریکا نیز تمایلی به برقراری آتش بس نداشت. که اگر داشت مانند ترامپ وارد عمل می شد. آمریکا در ماه های نخست کلیه قعطنامه های آتش بس در شورای امنیت را وتو کرد. دولت بایدن با ارسال میلیاردها دلار کمک های تسلیحاتی و مالی به اسرائیل و مشارکت مستقیم نظامی و پشتیبانی اطلاعاتی هم شریک در جنگ بود و هم خواهان تمام کردن موضوع مقاومت و حماس در غزه.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا گفته این توافق بدون «پیروزی بزرگ» او در نوامبر گذشته (پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری) رخ نمیداد. او تأکید کرده که این توافق، آغازگر ساختن صلح بیشتر در منطقه و تقویت «موافقتنامههای ابراهیم» است. با آنکه ترامپ هرگز حمایت مطلق خود را از رژیم صهیونیستی پنهان نکرده و اقدامات متعددی در دوره اول ریاست خود در جهت منافع اسرائیل داشته، با این حال شکی نیست که نتانیاهو تحت فشار شدید ترامپ با آتش بس موافقت کرد و نمی توان نقش ترامپ را در قبول آتش بس از سوی اسرائیل نادیده گرفت. هر چند گفته می شود هم حماس و هم نتانیاهو تحت فشار ترامپ قرار گرفتند، ولی مواضع مثبت و موافقت حماس نسبت به پیشنهادات آتش بس از همان ابتدا روشن می کند که مانع اصلی آتش بس کدام طرف بود. روز شنبه ۱۱ ژانویه،استیو ویتکاف، فرستاده ترامپ به نتانیاهو گفته بود که «دونالد ترامپ تنها یک توافق میخواهد در غیر این صورت عواقب سنگینی در انتظار شما خواهد بود.»

مكتوب

18 Jan, 06:44


هفتم. جنگ غزه آغاز کابوس اسرائیل شد. علاوه بر ناکامی نتانیاهو در دستیابی به اهداف نسل کشی خود، اسرائیل به یک کشور منحوس و منزوی در جهان تبدیل شد. تظاهرات ضد جنگ در خیابان ها و دانشگاههای جهان یک جبهه جهانی ضد اشغالگری و حمایت از آزادی فلسطین ایجاد کرد. نه تنها صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت در مورد جنایات جنگی در دادگاه کیفری و ادامه پرونده نسل کشی در دیوان بین المللی دادگستری، بلکه پرونده های زیاد دیگر هم به جریان افتاد. علاوه بر این، ارتش اسرائیل اخیراً تصمیم گرفته تا هویت تمامی نیروهایی را که در عملیات غزه شرکت کردهاند، از ترس اینکه در سفر به خارج از کشور تحت تعقیب قرار گیرند، پنهان کند. تحت فشار مردمی، بسیاری از موسسات مالی و دانشگاهی، روابط خود را با اسرائیل قطع کرده اند...
با شروع اجرای آتش بس، با توجه به پیشینه رژیم اشغالگر، نمی توان انتظار داشت که اسرائیل به این آتش بس احترام بگذارد و بمباران های خودسرانه را متوقف کند و اجازه دهد غزه در «روز بعد» جنگ آرامش یابد. ضمن اینکه مشخص نیست آمریکای ترامپ، برای روز بعد جنگ چه خوابی دیده است؟ ادامه روند ناعادلانه قبل یا اقدامی برای تحقق صلح و عدالت؟ تا آن روز و روزهای بعد، با مقاومت، تردیدی نیست که غزه پیروز ماجراست.
روزنامه اطلاعات، ۲۹ دی ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/78573/

Https://t.me/maktuob

مكتوب

18 Jan, 06:44


پس از علنی شدن رفتار و اظهارات ویتکاف با نتانیاهو، یک عضو کنست تاکید کرد که «مشخص شد که هدف تهدید دونالد ترامپ درباره باز کردن درهای جهنم خود ما بودیم و نه دشمنان ما.» یک کارشناس اسرائیلی هم گفت: «ما اولین کسانی هستیم که برای انتخاب ترامپ هزینه می پردازیم. [توافق] بر ما تحمیل شده است...ما فکر کردیم که کنترل شمال غزه را به دست می گیریم... »
جنگ غزه عبرت های بسیاری برای جهان داشت. از جمله:
اول. سیاستمداران و دولت هایی که به اسرائیل اجازه نسل کشی علیه مردم غزه را دادند و به جای توقف قتل عام و تجاوز و تحمیل گرسنگی بر غیرنظامیان در آن سهیم شدند، میراث اسفناکی از خود برجای گذاشتند. شک نیست که در این شرمساری بسیاری از کشورهای غربی، عربی و اسلامی مشترکند. در راس همه این کشورها آمریکا و رئیس جمهور و وزیر خارجه اش قرار دارد. میراث سیاست خارجی دولت بایدن یکی از بدترین میراثهای روسای جمهور آمریکا است. مواضع آمریکا در جنگ غزه ضربه جدی به وجهه آمریکا در افکار عمومی زد.
دوم.این جنگ نشان داد که نه از طریق جنگ، نه از طریق محاصره و فشار و تدابیر امنیتی و نه از طریق عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل، نمی توان مسئله فلسطین و آرمان فلسطینیان برای آزادی سرزمین شان را نادیده گرفت. یاسر عرفات، رئیس سابق تشکیلات خودگردان فلسطین، گفته بود که بدون دستیابی فلسطینیها به حقوق ملیشان، هیچ امنیت یا صلحی وجود نخواهد داشت. این موضوع همچنان باقی است. به همین دلیل، حل عادلانه مسئله فلسطین و تشکیل کشور فلسطینی یک ضرورت و خواست بین المللی است.
سوم.در کنار نبرد با حماس، اسرائیل ۱۵ ماه برای نابودی، آواره کردن و کوچاندن مردم فلسطین از غزه جنگید. اما در این هدف شکست خورد. این یک شکست نظامی، سیاسی، ایدئولوژیک، استراتژیک و اخلاقی از سوی اسرائیل است. پروژه راستگرایان افراطی مذهبی نتوانست غزه را به «سرزمینی بدون مردم» جهت اشغال و شهرکسازی و ورود صهیونیست های شهرک نشین تبدیل کند. شکست طرح اسرائیل برای بیرون راندن فلسطینیها از غزه، علیرغم هزینههای هنگفت، به این معناست که اسرائیل دیگر نمیتواند از رویارویی با واقعیت فلسطین اجتناب کند.
چهارم. اسرائیل نه فقط در جنگ غزه چیزی به دست نیاورد، بلکه تلاش ۷۶ ساله اش برای مظلوم نمایی بر باد رفت و آنچه در این ۱۵ ماه کشتار و ویرانی غزه از دست داد، قابل توجه است. این کشور دهه ها تلاش مستمر سیاسی، رسانه ای، اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک برای ترسیم وجهه خود به عنوان تنها لیبرال دمکراسی منطقه در منظر افکار عمومی جهانی کرده بود. جهان، از این پس اسرائیل را از زاوبه جنگ غزه می بینند. این یک خسران استراتژیک و بی اعتباری بزرگ برای کشوری است که تا قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ فکر می کرد که پرونده مسئله فلسطین را برای همیشه بسته است.
پنجم. جنگ غزه جلوه ای از عزم و اراده یک ملت برای حفظ سرزمین خود در مقابل نیروی اشغالگر و حامیان منطقه ای و بین المللی اش بود. غزه به اسرائیل نشان داد که تا زمانی که اسرائیل حقوق فلسطینی ها را نقض کند، آرام نخواهد گرفت. غزه به جهان نشان داد که می تواند در برابر یک جنگ تمام عیار مقاومت کند و از زمینی که در آن ریشه دارد، جدا نشود. به رغم همه جنایت ها و ویرانی های وارده، نه کشتار، نه گرسنگی و تشنگی اجباری، نه نابودی همه اماکن، نه خشونت و تجاوز اشغالگران و حامیانش، نتوانست اراده آنها را برای ادامه مبارزه علیه اشغال و ماندن در سرزمین خود در هم بشکند. پیش از این، در هیچ جنگی هرگز نظامیان و غیرنظامیان فلسطینی این سطح از مقاومت و همراهی با رهبران خود نشان نداده بودند. به گفته منیر شفیق، نویسنده و متفکر فلسطینی، در جریان این توافق، پیروزی مقاومت و محور مقاومت باید با صدای بلند اعلام شود.
ششم.پیشنویس توافق آتشبس به وضوح بیان میکند که اسرائیل تا پایان این روند از کریدور فیلادلفی و کریدور نتزاریم عقبنشینی خواهد کرد، شروطی که نتانیاهو قبلاً رد کرده بود. پیش نویس توافق همچنین به وضوح اشاره می کند که فلسطینی ها می توانند به خانه های خود در شمال غزه بازگردند. توافق مبین آن است که طرح ژنرال ها و تلاش برای پاکسازی شمال غزه از وجود ساکنانش شکست خورده است. با عقب نشینی از غزه، شهرک نشینان راست افراطی احساس می کنند که فرصت ایجاد اسرائیل بزرگ از دست رفته است. این بزرگترین شکست اسرائیل در تاریخ ۷۶ ساله خود است.

مكتوب

18 Jan, 06:44


آتش بس غزه

جمیله کدیور

مكتوب

17 Jan, 20:57


درنگ

سرود مردی که خود را کشته است.
سید عطاء الله مهاجرانی

نه آبش دادم
نه دعائی خواندم،
خنجر به گلویش نهادم
و در احتضاری طولانی
او را کشتم.
( احمد شاملو)

هنگامی که آشنایی یا دوستی می میرد یا شهید می شود و یا مانند ابراهیم نبوی( همان داور دوران جوانی و دانشجویی !) خودش را می کشد. موضوع مرگ و زندگی و نسبت میان این دو مطرح می شود یا خود نمایی می کند. سیل و یا حتی توفانی از هزاران خاطره مشترک همانند جوشش امواج پی در پی، دریای ذهن ما را می آشوبد.
با داور از دوران انقلاب از سال ۱۳۵۷ وقتی من۲۴ ساله بودم و داور ۲۰ ساله خاطرات مشترک دارم. در انتخابات دوره اول مجلس که نامزد نمایندگی از شیراز و نامزد سازمان دانشجویان مسلمان دانشگاه بودم و البته روحانیت مبارز شیراز و در رآس همه ایت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب اذ نامزدی ام حمایت کرد. مسئول تبلیغات ویا حتی می توان گفت مسئول ستادم ابراهیم نبوی بود. توان مالی و تبلیغاتی دانشجویان محدود بود. در حد کاغذ های آ۴ و یا آ۸ که در دانشگاه فتوکپی می کردیم. در حالی که مثلا حزب توده با آگهی های دیواری بسیار بزرگ و چشم ربای طومار مانند به طول سه تا چهار متر و پهنای بیش از یک متر دیوارهای شهر را به ویژه میدان ها را فتح کرده بود. بر اعلامیه ها نوشته شده بود : « به نامزدهای حزب توده ایران رآی بدهید!» داور گفت بایست حساب این اعلامیه ها را رسید! نردبان کوتاه دو متری می خواهد و رنگ سفید و یک قلم مو و یک دستیار و موتور سیکلت! فراهم شده بود. در طول شب نقطه « ز » نامزدها را رنگ سفید زده بودند. متن قرمز روی صفحه سپید بود. شبیه تبلیغ کوکا. فردا صبح همه مردم شیراز بردیوار ها می خواندند: «به نامردهای حزب توده ایران رای بدهید!»
این هوشمندی و طنازی در سراسر عمر داور که نه چندان بلند بود و البته نه چندان کوتاه تداوم یافت. او که با کیومرث صابری در گل آقا همکار و بلکه دستیار شده بود. خود با دوم خرداد و روزنامه های جامعه و طوس و نشاط و… تبدیل به برجسته ترین طنز نویس مطبوعات دوران اصلاحات شده بود. تا همان حکم قاضی جوان که با تعطیلی بیش از چهل روزنامه و نشریه در یک بعد ظهر تماشایی « همه را جمع کرد!» آن واقعه یا به قول حافظ «تندباد حوادث» که با بازداشت روزنامه نگاران همراه بود؛ برای روزنامه ها و روزنامه نگاران سرنوشت دیگری رقم زد. روزنامه نگاران پراکنده شدند و برخی از روزنامه نگاری منع شدند و یا خود کناره گرفتند. داور هم به زندان افتاد و با همان طنازی ویژه اش در محاکمه نشان داد که از همه متفاوت است. گذار او از سال ۱۳۸۲ به خارج ایران افتاد. اما در درون او چیزی شکسته بود. پناهی هم نداشت. تنها بود. این تنهایی در بین سطور نوشته ها و یا گفتگوهایش دیده می شد. ارتباطش با من هم که بسیار نزدیک بودیم.دیر به دیر شده بود. مبانی و افق های مشترکی که در دوران جوانی و حتی تا اواحر دهه هفتاد بین ما بود. رنگ باخته و ویران شده بود. چند سال پیش زنگ زد و به من پیشنهاد کرد رمان مشترکی با هم بنویسیم. معتقد بود به دلیل تقابلی که در دیدگاه های ما وجود دارد؛ این کار می تواند مبتکرانه باشد. البته چنین تجربه ای وجود داشته است. منتها من اهلش نبودم. گفتم داور نوشتن رمان شبیه ایام حاملگی است. مشترک نمی شود! زاییدن هم انفردای است. در واقع نوشتن داستان و رمان را کاری به شدت فردی می دانستم و می دانم.
اما گمان نمی کردم که داور به دست خود زندگی اش را تمام کند. به ویژه دیدم که از خودکشی کیانوش سنجری انتقاد کرده بود. و حتی گفته است کسی که می تواند تصمیم به خودکشی بگیرد آدم خطرناکی است.
در حقیقت هر انسانی دنیایی است. نمی توان در باره انسان ها داوری کرد و نمی توان به تعبیر « منطق موقعیت» خود را حقیقتا جای دیگری یا داور گذاشت. در درون او و افسردگی او به روایت دخترانش چه می گذشته است که ناگاه رشته زندگی خود را گسیخته است و تیغ بر گلوی خویش کشیده است؟ می بایست حلقه های نزدیک دوستان افرادی مانند داور سخت مراقب و به هوش باشند. تا کسانی که می توانند در کار آفرینندگی و نویسندگی سرمایه های کشور و ملت به شمار آیند، از دست نروند. کاش من با خبر می شدم. به سهم خودم می کوشیدم از این حادثه تلخ جلوگیری کنم. می گفتم: داور بیا، فیلم طعم گیلاس عباس کیا رستمی را صد بار ببینیم. ببین! جلو خانه ما مدرسه ابتدایی است. برویم جلو مدرسه هنگام زنگ تفریح صدای بچه ها را گوش کنیم. طعم گیلاس را بچشیم. مهمترین سرمایه ما جان ماست. تاریکش نکنیم. مرگ که می تواند یکی از شیرین ترین لحظات زندگی مان باشد. پروازی به جهانی بزرگ تر و زیباتر با خویشتن کشی تلخ و تاریکش نکنیم. برغم همه سختی و دشواری ها با سایه همنوا شویم که :
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت!

مكتوب

17 Jan, 20:57


داور در دهه شصت عمر که به گمانم از زیباترین و خواستنی ترین دهه های عمر است؛ روی در خاک کشید و با هفت هزار سالگان سر به سر شد. او هنوز فرصت زندگی و آفرینندگی داشت. دریغ! روانش شاد.
*
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

15 Jan, 19:46


https://x.com/KadivarJamileh/status/1879613086799409524

Https://t.me/maktuob

مكتوب

14 Jan, 23:01


بیروت، جهانی دیگر
جنگل سدر، سدر مقدس!
(۱۴)
سیدعطاءالله مهاجرانی
هر چه برایتان از جنگل سدر و سرو در دره قادیشا و ساحت مرقد جبران خلیل جبران بنویسم. نمی توانم و نمی شود آن فضا و احساس زنده و گرم حضور در حنگل سدر و سرو و دم زدن در چنان فضای بهشتی و اثیری را بیان کرد. لبنان و سدر نسبت مقدسی دارند. همانند نسبت زرتشت پیامبر فرزانه با سرو کاشمر! سدر در تاریخ و جغرافیا و اساطیر و ادبیات لبنان، از قالب و قامت یک درخت خارج شده است و تصویری اثیری و معنوی و مقدس یافته است. چنان که در کتاب مقدس و قران مجید شاهد همین روایت هستیم. شاید هم نسبتی است که انسان با درخت پیدا می کند. جبران خلیل جبران شمایل سدر را شبیه قلب انسان تصویر کرده است. وقتی خون در شاخه ای از رگ های قلب که بسته شده است؛ راه پیدا نمی کند و روان نمی شود. گویی سدری است که شاخه ای از آن شکسته است. به روایت جلال الدین بلخی، درخت با تشخصی انسانوار دستِ نیایش به سوی آسمان دراز می کند:
این درختان اند همچون خاکیان
دستها بر کرده ‌اند از خاکدان
سوی خلقان صد اشارت می‌کنند
وانک گوش است اش عبارت می‌کنند
با زبان سبز و با دست دراز
از ضمیر خاک می‌گویند راز
مولوی در داستان شگفت انگیز دقوقی و نماز در ساحل دریا از تابلو شگفت انگیز تطور و تبدیل انسان به درخت و نماز درختان یاد کرده است. داستان راز آمیز دقوقی و کراماتش را در دفتر سوم مثنوی ببینید. داستان در حقیقت مکاشفه جلال الدین بلخی است که به نام دقوقی روایت شده و سرّ دلبران در حدیث دیگران خوشتر آمده است:

یک درخت از پیش مانند امام
دیگران اندر پس او در قیام
آن قیام و آن رکوع و آن سجود
از درختان بس شگفتم می‌نمود
در عهد عتیق سدر و سرو و لبنان با هم یک منظومه ساخته اند! شاید یکی از زیباترین نمونه ها وصف و ستایش سلیمان پیامبر با شکوه در «غزل غزل های سلیمان» از زبان معشوقه اوست. معشوقه که بیشتر عاشق است! در وصف سلیمان سنگ تمام گذاشته و از جمله سروده است:
1. «شمایلش همچون لبنان است ، همانند جنگل سدر والاست!» (۱)
در مزامیر داود اشاره ای به درختان سدر شده است که به روایت مزامیر خداوند خود آن ها را نشانده است:
« درختان خداوند شاداب اند* یعنی سروهای آزاد لبنان که غرس کرده است.» (۲)
شاید به همین دلیل در لبنان در جنگل های سدر، سدر های کهن سالی وجود داشته و کم و بیش دارد که به آن ها « ارز الرب» می گفته اند. سدر پروردگار! سدر تا سه هزار سال عمر می کند. برخی باور دارند که در روزگار مادر حنگل های سدر لبنان به ویژه جنگل هایی که در کنار معابد و دیر ها وجود دارد، هنوز هم می توان سدر هایی با عمر بیش از هزار سال تماشا کرد. همان باوری که ایرانیان در باره سرو کاشمر داشته اند. که البته داستانش، یکی داستان است پر اب چشم!
نگاهم در دره قادشا به جنگل سدر است. سدر نماد زیبایی و تعادل و طمانینه و نیرومندی و شکیبایی و مقاومت و تقدس است. در ذهنم آیات قرآنی در باره سدر در چنین هنگام یا هنگامه ای تداعی می شود. در سفر معنوی پیامبر به ملکوت که پوسته مکان و زمان شکسته و شکافته شد، برای بیان سفر او درخت سدر به عنوان نشانه و نماد در سوره «النجم» مطرح شده است. اگر تنها بودم از همین شیب کناره مرقد جبران خلیل جبران از همین دیر پایین می رفتم. در جنگل سدر گشت می زدم. جهت را که می دانم! ۱۵۵۵ متر که پایین بروم به سطح دریا می رسم.! قر!ن می گوید پیامبر تا آخرین سدر آمده بود. دیدار یار و وصال در نزد درخت سدر آخری بود. مثل موسی که از درخت نغمه توحید شنید.
در اینجا سخن از شنیدن نیست، سخن از دیدن است. عین الیقین است. بهشت همانجاست!
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ ﴿١٣﴾ عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَىٰ ﴿١٤﴾ عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ ﴿١٥﴾ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَىٰ
«و قطعاً بار دیگری هم او را دیده است، * نزدیک سدرة المنتهی، در همان جا که جنةالمأوی است.* آنگاه که درخت سدر را آنچه پوشیده بود، پوشیده بود.» ذهنم با سوره نجم پرواز می کرد. رحمت و رضوان خداوند بر حاج آخوند روستای مهاجران که در کودکی به تشویق ایشان با نوجوانان روستا سوره النجم را از حفظ کرده بودیم. یادگار اوست. حال در افق جنگل سدر می خواهم سدر آخری را ببینم که بوی بهشت می دهد. آیات بهشت است. با خودم می گویم، پیامبر جبران خلیل جبران هم بوی بهشت می دهد. البته بر حسب مراتب و به روایت منطق منظومه سبزواری مقول به تشکیک است. اما می توان دریافت که نوشتن «پیامبر» در حال و هوای معمولی میسر نبوده است. چنین کتابی را نمی توان در حال عادی نوشت. چنان که سهروردی در عوارف المعارف این جمله بسیار زیبا را نوشته است:

مكتوب

14 Jan, 23:01


«من لم ینفعک لحظه لم ینفعک لفظه!» کسی که نظر و نگاهش به تو سودی نرساند، از سخنش سودی نخواهی برد! این نگاه همانی است که حافظ روایت کرده است:
کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین
آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم
ما در زندگی خود. در جستجوی معنی هستیم در جستجوی شنیدن صدایی و یا تماشای بهشت، تماشای آخرین سدر! آخرین سدر می تواند نمادی از آخرین منزل هفت شهر عشق عطار باشد. همان شعشعه پرتو ذات که بر جان حافظ تافت. سایه شاعر بزرگ معاصر در غزلی « تماشا» را زیباترین خواستِ آرمانی انسان می داند:
چه خیال می توان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِ تماشا که به روی من گشودی!
سفر در آفاق و انفس انگار بهانه ای است تا بتوانیم جهان را تماشا کنیم. در تماشای جهان به تماشای جهان معنی بیندیشیم. از سدر برای سفر و پروازمان نردبانی یا سکویی و پروازگاهی بیافرینیم. گیسوان سبز خوشرنگ جنگل سدر… شعر «قارئة الفنجان» نزار قبانی با صدای عبدالحلیم حافظ در ذهنم طنین می اندازد… پنجاه سال پیش در اتاق خوابگاه همدانیان دانشگاه اصفهان با عدنان حسینی داریم ترانه افسانه ای قارئة الفنجان را گوش می کنیم. تا آنجا که عدنان به گریه می افتد.:

بحياتك يا ولدي امرأةٌ عيناها سبحان المعبود
فمها مرسوم كالعنقود، ضحكتها أنغام وورود
والشعر الغجري المجنون يسافر في كل الدنيا
در زندگی تو پسرم،
زنی است که چشمانش؟ سبحان المعبود!
دهانش همانند خوشه انگورست،
خنده اش ترانه و نغمه و گلسرخ
موی بلند وحشی دیوانه اش به هر سوی دنیا روان است…
شاخه های سدر مانند موی وحشی معشوقه اثیری با باد می رقصند. صد ها سال بلکه برخی از این سدر ها هزارساله اند که زلفشان با باد به هر سوی می رود. مهدی انگار متوجه شده است که من در حال و هوای دیگری هستم! می گوید برویم تا طرابلس را هم ببینیم. می گویم لابد برای ناهار هم فکری کرده اید! می گویند در طرابلس رستوران آشنایی است. گشتی در طرابلس می زنیم و برای ناهار به همان رستوران می رویم. فرود از جاده مارپیج یا پیچاپیچ دره قادشا را مانند طومار ترمه در جلو دید ما باز می کند. جاده بسیار خوب و با کیفیت با علائم راهنمایی به موقع و به جا و اسفالت عالی! پدر خانم محمد برایم شعری از پدرش می خواند. در باره تاریخچه منطقه صحبت می کنیم. طرابلس را خوب می شناسم. پیش از این سه بار به طرابلس آمده ام. یک بار مهمان دانشگاه بلموند بودم. بار دیگر برای ملاقات با رشید کرامی امدم. بار سوم مهمان شیخ سعید شعبان بودم. در استخر خانه اش شنا کردم. این سه دیدار هر کدام سه دنیای متفاوت بود! در دانشگاه بلموند نشست گفتگوی ادیان توحیدی و بودایی و هندوئیسم و یک کمونیست منصف بود. با رشید کرامی سخن در باره لبنان بود و جنگ های داخلی تلخ و فرساینده. شیخ سعید شعبان دلبسته به انقلاب اسلامی و امام خمینی بود. نسبت به فلسطین توجه و حساسیت داشت. رشید کرامی (۱۹۸۷–۱۹۲۱) و شیخ سعید شعبان ( وفات: ۱۹۹۸) در گذاشته اند. میزبان نشست دانشگاه بلموند، مطران جرج خضر بیش از صد سال دارد و در خلوت انس عارفانه خویش است…
در ذهنم این دیدارها و شخصیت ها موج می زنند. پدر خانم محمد از پدرش حسین حسین در حال رانندگی شعری را با شوق و سرمستی می خواند:
کم غنی عاشوا عمرهم مرحوا
و بالنهایة کآس الموت قد شربوا
. کن بشوشا لوجه الضیف مبتسم
لا تجعل الضیف وقتا منک مکتئب
چه بسا انسان های ثروتمندی که عمرشان را در خوشباشی گذراندند.
اما سرانجام جام مرگ را سرکشیدند.
در سیمای مهمانت با تبسم و شادمانه بنگر، مبادا مهمان در چهره تو ناخشنودی ببیند…
قصیده بیش از ده بیت است. نشانه فرزانگی انسان های ساده و پاک با نگاهی درست به زندگی و افقی روشن در تعامل با دیگران… ساعتی در شهر طرابلس گشت زدیم. مناطقی که در وقایع جنگ داهلی کانون های درگیری بود. ویران شده و برخی مناطق در زمان رفیق حریری ساخته شده بود. شهر مثل کسی است که نیمی از لباسش نو و نیمی کهنه باشد. این دوگانگی به سرعت خودش را در همه مناطق نشان می دهد.





پی نوشت:
*
(۱) غزل غزل های سلیمان، باب ۵ آیه ۱۵
در ترجمه آزاد احمد شاملو از غزل غزل های سلیمان آیه اینگونه ترجمه شده است:
1.
« و او خود – اگرش ببينيد!- خدنگ، همچون يكى نهال ِ جوان ِ سدر است و نیکو چون سراسر ِ خطه‌ى لبنان است.»
(۲) مزامیر، مزمور ۱۰۴ آیه ۱۷
انجمن کتب مقدسه، مترجمان کتاب مقدس که یکی از نفیس ترین ترجمه های کتاب مقدس را به یادگار گذاشته اند؛ در ترجمه واژه « ارز» به معنی و معادل « سدر» مسامحه کرده و «سرو» ترجمه کرده اند. این واژه که امروزه در زبان عربی و نیز عبری نیز با همین تلفظ استفاده می شود. به معنی سدر است و نه سرو
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

14 Jan, 21:15


بزرگداشت پدر ۱۴۵ ساله فسایی، حاج غلامحسين کدیور، پدر فسای نوین و اولین رئیس بلدیه فسا
https://www.instagram.com/reel/DE0hIG5sOV5/?igsh=MWpzMzZkYm1raXFzOA==

Https://t.me/maktuob

مكتوب

13 Jan, 20:22


ميلاد امام علی(ع) و روز پدر مبارک
https://www.instagram.com/p/DExxbycoLDC/?igsh=enFvdTB6ZnE0Mzlu

Https://t.me/maktuob

مكتوب

12 Jan, 00:38


ابن عربی به همین نکته ظریف توجه داشته و بین صورت و حقیقت نماز تمایز قائل شده است. از نظر او در این آیه صورت نماز در مقام مصلای ابراهیم بر گزار می شود، امّا موطن حقیقت نماز مشاهده و وصال الهی و بی خود شدن و خالی شدن از خویش و کسب صفت خلیل همانند ابراهیم است.
«موطناً للصلاة الحقيقية التي هي المشاهدة والمواصلة الإلهية والخلة الذوقية» (۳)
حکیم الهی سید حیدر آملی ( ۷۸۷- ۷۲۰ قمری) نیز در « اسرارالشریعة» بر مقام ابراهیم توجه بلیغی داشته اند:
« مقام ابراهیم اشاره به وصول سالک به واسطه آن (مقام) به توحید جمعی حقیقی ابراهیمی است. در عالم شهادت تنها با تبعیت از چنین توحیدی می توان به وصال رسید. از این رو به پیامبر ما صلوات الله علیه امر شده است که از ابراهیم تبعیت کند.» (۴)
نکته دیگری که از زمره میناگری های قرآن است. فعل «اتَّخَذُوا» به صیغه جمع مذکر ماضی ۲۶ بار در قرآن مجید با پیام منفی و سلبی به کار رفته است. کسانی که دین را به عنوان مسخره و بازیچه گرفتند. ( الاعراف: ۵۱) کسانی که آیات خداوند را به استهزاء گرفتند. ( الکهف: ۵۶) کسانی که جز خداوند برای خود خدایانی برگزیدند.( العنکبوت: ۴۱) کسانی که قرآن را مهجور گرفتند. ( الفرقان: ۳۰) و … تنها یک بار این فعل به صیغه جمع امر حاضر «اتَّخِذُوا» برگزینید یا بگیرید! و با پیام مثبت به کار رفته است. در باره مقام ابراهیم و صورت نماز در مکان مصلی و حقیقت نماز در موطن مصلای او!



پی نوشت ها:
*
(۱) مجموعه آثار شیخ محمود شبستری، به اهتمام صمد موحد، تهران، کتابخانه طهوری ۱۳۷۱ ص ۷۲ و ۷۳
گلشن راز بیت ۱۴۴ و ۱۶۴
(۲) امام روح الله خمینی، سر الصلوة ، تهران ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ۱۳۷۸ مقدمه ایت الله جوادی آملی.. ص ۱۱
(۳) ابن عربی، تفسیر القرآن، سایت التفسیر
www.altafsir.com

(۴) السید حیدر الآملی، انوار الحقیقة و اطوار الطریقة فی اسرارالشریعة، حققه و قدم له و علق علیه السید محسن موسوی التبریزی، قم، نور علی نور، ۱۳۹۴، ص ۷۰۴
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۲دی ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

12 Jan, 00:38


ملکوت قرآن مجید
(۲)
انسان آراسته به گوهر ایمان و عمل صالح، و پیراسته از زنگار ها غبارهایی که آئینه دل را تاریک می کند؛ با این دوبال راه ملکوت به روی او و یا به سوی او گشوده است. این مصراع شیخ محمود شبستری مثل سایر شده است:
«چه نسبت خاک را با عالم پاک!»
بله چنین است. خاک با عالم پاک نسبتی ندارد . اما انسان خاکی می تواند با تحول احوال خویش از خاک پرواز کند. از عالم خاک فرا رود و به تعبیر جلال الدین بلخی از منزلت های پنجگانه جمادی و نامی و حیوانی و آدمی و مَلکی فراتر رود و:
وز ملک هم بایدم جَستن ز جو
کل شیئ‌ هالک الا وجهه
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انّا الیه راجعون
به عالم پاک ورود پیدا می کند. همانگونه که ابراهیم خلیل سرمست از دیدن ملکوت بود. می توان با تبعیت از او در مقام نیایش او قرار گرفت و بر حسب توانایی و قابلیت خویش و فیض روح القدس ار باز مدد فرماید؛ چنان نگاهی و ایمانی و طمانینه ای یافت. به نظرم عرفان در درجه نخست و هنر و البته فلسفه همگی کوشش انسان برای شناخت و دریافت همان حقیقت و یا یقین گمشده ای است که عارف و هنرمند و فیلسوف عمر خویش را بر سر آن می گذارند ومی گذرانند تا آوای حقیت را بشنوند. به منزلت یا ملتقای زیبایی و حقیقت برسند که شکوه هنر در این منزلت نمایان می شود. در این منزلت بلکه در این مطار می توان از حقیقت هستی راز گشایی کرد. این جستجو ازلی و ابدی است! توجه کرده اید که انگار ما همیشه چیزی گم کرده ایم!؟ از وضع موجود خویش خرسند نیستیم. بی نهایت طلبیم. در هر ساحتی که بیندیشیم. به تعبیر امیرمؤمنان علیه السلام از کسب دنیا و کسب دانش و دانایی سیری ناپذیریم! این ویژگی انسان غار نشین را ماه نشین کرده است. علم و تکنیک در هر آنی در جهان مرزهایش شکسته می شود و دانش گستره ای بیشتر و ژرفایی افزون تر می یابد. جهان در هر دهه بلکه کمتر از دهه پارادایم تازه ای پیدا می کند. اینترنت آمد و گوگل و موبایل و امروزه هوش مصنوعی. اما ما همچنان پریشان و بی قراریم و در طلب و تشنه قرار.اگر ابن سینا هم باشد. در گوشه زندانی در همدان ما را به تماشاگه راز می برد و با آفریدن داستان حیرت انگیز تخیلی «حیّ بن یقظان» آرزو و آرمان خود را برای یافتن حقیقت و گذار از پوسته هستی مرسوم و معمول روایت می کند. همین کنش و کوشش شیخ شهید شهاب الدین سهروردی را به نوشتن داستان «غربت غریبه» می کشاند. و در واقع داستان ابن سینا را ادامه می دهد. می خواهد از ساحت سه گانه محبس مُلک و مادّه و مدّت پرواز کند. به جهان بی کرانه ملکوت و معنی و ورای زمان و نور اشراق راه یابد. به روایت شیخ محمود شبستری که سخن تمام است:
جهان را سر به سر آئینه ای دان
به هر یک ذرّه دَرْ، صد مهر تابان
به زیر پرده هر ذرّه پنهان
جمال جانفزای روی جانان (۱)
رحمت و رضوان خداوند بر مرحوم حاج آخوند در شرح: « به هر یک ذرّه در» گفت: « یعنی در هر یک ذره. یعنی درون ذره، یعنی مثل خانه ما، هر ذره ای خانه ای دارد. خانه اش دروازه دارد. کاشکی ما ما بتوانیم از لای دروازه نگاه کنیم. درون ذرّه را ببینیم. دیده اید بعضی باغ ها «در» دارد. حصار و پرچین دارد. الحمد لله باغ های ما در و دروازه ندارد. بروی همه باز است! ذره هم دروازه اش به روی اهلش باز است. انسان می تواند با نگاه الهی در ذره صد مهر تابان ببیند.در یک دانه سیب سیبستان می بیند. در یک قطره آب، دریاهایی که ایستاده است. بالاتر از همه این ها در ذره نور خداوند را می بیند. ذره می شود آسمان و زمین! الله نور الذرّه همانند «الله نور السماوات و الارض» است. ما در همه عمر امیدمان این است که این نگاه شبستری را پیدا کنیم. در ذره صد مهر تابان و جمال جانفزای روی جانان را ببینیم. این نگاه همان دیدن ملکوت کل شیئ است. یک ذره هم شیئ است. ذره در دست خداوند است! ذره غرق نور وجود است. وقتی ذره چنین است قطره باران و دانه گندم چگونه است!؟ ما چگونه ایم!؟ دانه دل ما حبّه دل ما به قول شبستری چگونه است. در پس پرده دل ما هم جمال جان فزای روی جانان می تابد.»
قران مجید بال پرواز و یا «نردبان آسمان این کلام »است تا ما ملکوت را ببینیم. در دل ذرّه مهر تابان را مشاهده کنییم.
این امکان دید و دریافت ملکوت ابراهیمی را می توان از آیات قرآن مجید استنباط کرد. چنان که شیخ محمود شبستری نیز می گوید « خلیل آسا» در طلب خداوند باشید. خلیل آسا یعنی همانند ابراهیم. چنان که در باره تبعیَت از محمد مصطفی صلوات الله علیه نیز سروده است: « برو اندر پی خواجه به اسری!» تبعیت از سنن نبی (ص) منحصر درتوجه به امور ظاهری نیست. تبعیت از او در معراج است. مگر نگفته است: « الصلوة معراج المؤمن.» یعنی نماز این ظرفیت را داراست که معراج مؤمن باشد. این سخن تنها یک وصف نیست. بلکه بیان ظرفیت نماز و حقیقت نماز است. همان که سعدی سرود: « رسد ادمی به جایی که به جز خدا نبیند»
یکم:

مكتوب

12 Jan, 00:38


و چه کسی -جز آنکه به سبک‌مغزی گراید- از آیین ابراهیم روی برمی‌تابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم؛ و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.
تعبير« سَفَه نفسه» در اکثر ترجمه های فارسی قرآن مجید به شکل جمله اسمیّه ترجمه شده است. جمله فعلیه است. تنها یک بار این تعبیر در قرآن مجید به کار رفته است. ترجمه فولادوند دقیق است: « به سبک مغزی گراید!» اگر ترجمه کردیم که افراد سبک مغز یا سبک سر از آئین ابراهیم روی بر می گردانند؛ تکاپویی که در جمله فعلیه است از دست می رود.
تبعیت از ملت ابراهیم و ملامت کسانی که از این آئین روی بر می گردانند و به سبک سری و سبک مغزی می گرایند.
سرفصل دیگری هم در قرآن مجید دارد. قران مجید با شکوه تمام با نُه ویژگی ابراهیم را ستایش می کند . دو ویژگی به نحو بسیار متمایزی با دو کلید واژه « امت» و « ملت»‌ برای ابراهیم در قرآن مجید بیان شده است. او یک «امت» است و بایست از «ملت» او پیروی کرد. این دو واژه که عام هستند در باره ابراهیم خاص شده است. خداوند به پیامبر اسلام وحی می کند که از ملت ابراهیم تبعیت کند.
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿١٢٠﴾ شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿١٢١﴾ وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ۖ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿١٢٢﴾ ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿١٢٣﴾ ( سورة النحل)
به راستی ابراهیم، پیشوایی مطیع خدا [و] حق‌گرای بود و از مشرکان نبود.* [و] نعمتهای او را شکرگزار بود. [خدا] او را برگزید و به راهی راست هدایتش کرد.* و در دنیا به او نیکویی و [نعمت‌] دادیم و در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.* سپس به تو وحی کردیم که: «از آیین ابراهیم حق‌گرای پیروی کن، [چرا که‌] او از مشرکان نبود.»
نکته پنجم، خداوند از آئین ابراهیم به عنوان « دین احسن» نام برده است. انسان به مقام احسان با تبعیت از دین احسن ابراهیم حنیف که خلیل الله است، نائل می شود:
وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا ﴿النساء: ١٢٥﴾
و دین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حق‌گرا پیروی نموده است؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت.
سخن اصلی این است که تبعیت ازآئین ابراهیم به عنوان دین برتر و از ابراهیم به عنوان یک امت، شیوه کامل و برترش این است که ما هم از روش و منش ابراهیم پیروی کنیم و به دیدن ملکوت نائل شویم! نه اینکه چون ابراهیم گوشت شتر می خورد و یا شیر شتر می نوشید؛ ما هم به دنبال شیر شتر بگردیم. آن نگاه به صورت تبعیت و در حصار نگاه به احکام فقهی است. روح تبعیت از ابراهیم دریافت ملکوت است. خلیل آسا حق را طلب کردن و نگاهی ملکوتی یافتن است.
دوم:
افزون بر تبعیت از ملت ابراهیم، خداوند به ما فرمان داده استو که در مقام ابراهیم نماز بگزاریم:
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ﴿البقرة: ١٢٥﴾
و چون خانه [کعبه‌] را برای مردم محل اجتماع و [جای‌] امنی قرار دادیم، [و فرمودیم:] «در مقام ابراهیم، نمازگاهی برای خود اختیار کنید»، و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: «خانه مرا برای طواف‌کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید.»
مثل تبعیت از ملت ابراهیم. که برخی مفسران قران مجید تبعیت را در احکام فقهی منحصر دیده بودند. در این آیه هم نماز در مصلای ابراهیم خلیل و در مقام او. تبدیل به صورت نماز در مقام ابراهیم شده است. ما می توانیم مقام ابراهیم را از مکان نماز به مکانت ابراهیم ارتقاء دهیم. چنان که آیت الله جوادی املی در مقدمه پر معنا و ژرفی که بر کتاب سُکر آور « سرّ الصلوة» امام خمینی رضوان الله علیه نوشته اند؛ به این نکته بسیار لطیف و مهم اشاره کرده اند:
« مثلاً از آیه «وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى» گذشته از آن که اعتبار مکان خاص برای نماز طواف استفاده می شود، توجه به مکانت خلیل الرحمن و نیل به منزلت نسبی ان حضرت (ع) نیز استنباط می شود، که یکی ناظر به صورت نماز است و دیگری راجع به سیرت آن » این عبارت آیت الله جوادی آملی جهانی معنی اندر لفظ اندک است! تآمل کنیم!

مكتوب

12 Jan, 00:38


خداوند متعال به ما رهنمود داده است که از آئین ابراهیم پیروی کنیم: قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿آل عمران: ٩٥﴾
بگو: «خدا راست گفت، پس، از آیین ابراهیم که حق‌گرا بود و از مشرکان نبود، پیروی کنید.
برخی مفسران قران مجید از جمله طبرسی در تفسیر مجمع البیان بر وجه شریعت و احکام فقهی تآکید کرده اند. گفته اند تبعیت از آئین ابراهیم در واقع تبعیت از شریعت اوست. البته ظواهر سیاق آیات نیز چنین اقتضایی دارد. چون یعقوب (اسرائیل) پیامبر بنی اسرائیل علیه السلام برخی امور از جمله گوشت شتر و شیر شتر را از پیش خود بر خود حرام کرده بود. در حالی که شیوه و آئین ابراهیم این نبوده است. اما می توان به ملت ابراهیم و تبعیت از ملت او فراتر از احکام فقهی به روش و منش ابراهیم توجه داشت. چنان که قشیری در تفسیر لطائف الاشارات نوشته است:
«مِلَةُ إبراهيم الخروج إلى الله بالكلية، والتسليم لحُكْمِه من غير أن تبقى بقية »
تفسیر قشیری در حقیقت تفسیر توحید ابراهیمی است. توحید تمام زندگی ابراهیم بود. توحید به زندگی او معنی و هویت می بخشید. آرامش و طمانینه ای که در جان او بود، از نگاه ملکوتی او سرچشمه می گرفت . بقلی (درگذشت: ۶۰۶ قمری) در تفسیر «عرائس البيان في حقائق القرآن» برای ابراهیم ۲۷ ویژگی از جمله شوق ، عشق، محبت، جوانمردی ، مروت، شکیبایی در بلا ها، شکر بر نعمت ها، امانت، کرامت، مهمان دوستی و هجرت و دوری از هر چه غیر خداوند است و به صفات الهی متصف شدن و اخلاص و تجرید و… بر شمرده است. این ویژگی ها در بلوغ ایمان و زندگانی توحیدی ابراهیمی معنی پیدا می کند.
نکته بسیار لطیف در امر خداوند متعال به تبعیت از ملت ابراهیم. وجه منفی عدم تبعیت نیز در قرآن مجید مطرح شده است. چه کسانی تبعیت نمی کنند و سرنوشت یا سرشت آنان چگونه است؟
وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿البقرة: ١٣٠﴾

مكتوب

07 Jan, 23:30


پی نوشت ها:
*
(۱) جبران حلیل جبران. پیامبر و دیوانه، ترجمه نجف دریا بندری، تهران، نشر کارنامه، ۱۳۸۴ چاپ ۴۱ ص ۱۲۴ سرود آخر
(۲) همان ص ۵۶
(۳) همان، ص ۱۲۰
(۴) جبران خلیل جبران، الاجنحة المنکسرة، یورک هاوس، مؤسسه هنداوی، ۲۰۱۷ ص ۵۲ و ۵۳
(۵) پیامبر، ص۳۹ ( در ترجمه دریابندری واژه Love در انگلیسی به مهر ترجمه شده است. به نظرم عشق تناسب بیشتری دارد.)
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

07 Jan, 23:30


بیروت، جهانی دیگر
نماز در دیر مارْ سرکیس
(۱۳)
سیدعطاءالله مهاجرانی
سفر به طرابلس در روز دوم سفرم به لبنان، و حضورم در دیر مار سرکیس گویی به تعبیر حافظ ظاهرا از جمله : «غنیمت دان امور اتفاقی!» بود . اما نبود. مهدی بدون اینکه در این باره با من سخنی گفته باشد با هوشمندی بسیار که ویژگی اوست. سفر را به گونه ای هماهنگ کرده بود که ناگاه دیدم در فراز ارتفاعات که ۱۵۵۵ متر از سطح دریا بالاتر است؛ در شهر « بشری» و در دیر «مار سرکیس» در کنار موزه و مرقد جبران خلیل جبرانم. در برابرم «درّه قادیشا» ست. جبران خلیل این منطقه و این دیر را خودش انتخاب کرده است. دیر را خریده بود تا در سال های پایان عمر در همین دیر به سر ببرد. در سرود آخر پیامبر شیدایی اش نسبت به ارتفاعات را نوشته است:
«ای ناشناس ای ناشناس ای عاشق بلندی های بی دسترس چرا در قله هایی منزل می کنی که عقاب ها آشیانه می سازند؟» (۱)
بگذارید در همین آغاز در باره این چند واژه تآملی داشته باشیم. « دیر» به معنی عبادت گاه است. حافظ « دیر مغان» را با همین توجه در دیوان خود پرداخته است. دیر مار سرکیس در واقع صومعه و دیر بوده است. این تلفیق را حافظ نیز به کار برده است:
آن جا که کار صومعه را جلوه می دهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
در لبنان در شهر های مختلف و مناطق مسیحی نشین متنوع می توان نشانی از دیر یافت. معمولا دیر را در ارتفاعات و در دل کوه می کندند. مانند همین دیری که موزه و مرقد جبران خلیل است. فردوسی نیز در باره راهب دیر اشاره ای دارد. نشان می دهد که دیر در ارتفاعات بوده است:
همانگاه راهب چو آوا شنید
فرود آمد از دیر و او را بدید
« مار» واژه آرامی است. به معنی عابد و زاهد و کاهن است. شکل مؤنث آن مارون است. به راهبان مسیحی اطلاق می شده است. دیر مار سرکیس در ارتفاعات طرابلس سابقه اش به پیش از اسلام می رسد. ما هم در ارومیه در ارتفاعات مشرف بر ارومیه دیری داریم با نام دیر سرمارگیز که تقریبا عمرش همانند همین دیر سر مارکیس لبنان است. رحمت خداوند بر دوست همکار در مجلس دوره اول ـ آن روزگاری که مجلس مجلس بود!- مرحوم دکتر سرگن بیت اوشانا نماینده مسیحیان آشوری و کلدانی. با هم به دیر سر مارگیز در ارومیه رفته بودیم. او که زبان آرامی و سریانی و عبری را بسیار خوب می دانست در باره همین واژگان مار و دیر برایم توضیح داد.
در برابرم درّه قادیشا است. واژه قادیشا هم آرامی و به معنی مقدس است. در زبان عبری هم همین واژه تقریبا با همین اوای آشنا دیده می شود. קָדוֹשׁ کدوش به معنی مقدس است. گویی همه چیز در این منطقه رنگی و رویی و هوایی و فضایی و روحی معنوی دارد. این معنویت در نوشته های جبران خلیل جبران جاری است. سخنانی که طنین قدسی آیات انجیل یوحنا را دارد. ما با اتوموبیل یک راست به بالای ارتفاعات رسیدیم. می بایست این مسیر را پیاده و با تآنی طی کرد. می بایست مزه بالا آمدن و ارتعاع گرفتن را با گام چشید.

مكتوب

07 Jan, 23:30


به دره قادیشا نگاه می کنم. دره قادیشا از جمله ژرف ترین دره های لبنان است. رود قادیشا به این دره زیبایی سحر انگیزی بخشیده است. هميشه رودخانه هايی كه در ژرفای دره ها جاری است زیباست. مانند دره پنجشیر و بستر لاجوردی رودخانه پنجشیر که از هندوکش سرچشمه می گیرد و در عمق دره پنجشیر جاری است
…در سفر سال ۱۳۸۴ در عمق دره قادیشا به کناره رود قادیشا رفتیم. افق دور دست و پهناور. جنگل های سدر و سرو. سرو و سدر در لبنان نمادین است. بر پرچم لبنان هم تصویر سرو نقش شده است.در همین منطقه بشری، نام بشری از الهه عشتروت یا ایشتار گرفته شده است. جبران خلیل در کتاب : بال های شکسته» در باره عشتروت و مسيح سخن گفته است. این نکته شایسته تامل است که نخستین چاپخانه در غرب آسیا در دیر آنطونيوس كبير در سال ١٥٨٥ درشهر بشری تاسیس شد ومحققان مسیحی نقش درجه اولی در نشر معارف ادبی و فرهنگی و حتی اسلامی در منطقه داشته اند.
بهتر از این نمی شد! «گویی بهشت آمده از آسمان فرود!» در کنار تندیس جبران که از صخره ای تراشیده شده است. پیکره نه نیم تنه است و نه تمام قامت. به همین دلیل سیمای متفکر جبران که گویی روح صخره است با شما سخن می گوید. صخره به سخن در آمده است. جُبران در پیامبر این تعبیر شگفت انگیز را آفریده است. می توان تصویر روح را در سنگ دید! در سرود هفتم پیامبر به برزگر می گوید:
« آن که شکل روح خود را در سنگ می بیند…» (۲) محمود درویش در قصیده بیروت که در آغاز این سفرنامه به آن اشاره کردم. این تصویر را از جبران اقتباس کرده است: « شکل الروح فی المرآة» بیروت شکل روح در آینه است. پیکر تراش از سنگ آینه می سازد و در آینه یا بر آینه نقش می زند. مانند نقش میکل آنژ بر مرمر سپیدی که انگار روح سنگ است و مسیح مصلوب را در آغوش مریم مقدس آفریده است. یا موسی که گویی از روح سنگ تراویده و میکل آنژ با چشمان گریان به افریده خود که دیگر سنگ نبود و روح بود گفت: «برخیز موسی!»
شما هم امروزه اگر به کلیسای سن پیتر در رم بروید؛ موسی با هیبت شکوهمندش گه بر کرسی فرمان روایی ملکوتی نشسته است با شما سخن می گوید.
در اینجا در مرقد جبران خلیل جبران توفانی در ذهنم بر پا شده است. کانون این توفان پیامبر اوست! تصویر روح در کلمه! همانگونه که میکل آنژ سنگ را به سخن در آورد. و رامبراند و داوینچی رنگ را و ابوالحسن صبا آهنگ را،‌جبران خلیل جبران در قاب کلمه روح را نقاشی کرده است. در واژگان پیامبر شمیم روح وزیده است. شما هنگامی که متن انگلیسی پیامبر را می خوانید. بار ها می خوانید. به روشنی احساس می کنید که نویسنده یا شاعر نه تنها در باره نسبت واژه ها با یکدیگر همان «نظریه نظم»عبدالقاهر گرگانی بلکه در باره نسبت حروف در واژه ها در سیاق یک جمله یا عبارت نیز اندیشیده است. با همان شکیبایی مثال زدنی یک پیکر تراش که مطلقا فرصت اشتباه ندارد! با تمرکزی پیامبر آسا بایست کار را به سرانجام برساند.
مرحوم آیت الله شیخ یحیی انصاری شیرازی استاد متمایز فلسفه و عرفان و اخلاق از علامه سید محمد حسین طباطبایی نقل می کند که گفته بودند: «بایست یک سال فکر کرد و ساعتی سخن گفت!» آیت الله انصاری شیرازی می گفت: «به اشخاصی مبتلا شده ایم که یک ساعت فکر می کنند و یک سال حرف می زنند!» در دنیای نوشتن هم همین است. روزی ابراهیم گلستان به من گفت: « روزی یک عبارت بیشتر نمی توان نوشت!» جبران خلیل جبران و پیامبر او می توان گفت نماد چنین شیوه ممتاز و البته بی نظیری است. هر چند ما در تاریخ فرهنگ و اندیشه ایران ابن سینا را داریم که باز هم به تعبیر علامه طباطبایی قیراطی می نوشت. اشارات ابن سینا و نیز شرح خواجه نصیر طوسی یکی از درخشانترین نمادهای اقتصاد کلمه و قیراطی نوشتن است. امین معلوف در باره پیامبر گفته است: « نمی شود چنین کتابی نوشت! نه رمان است و نه قصیده است و نه مقاله است.» شبیه این سخن را طه حسین در باره قرآن مجید گفته است: « قرآن نه شعر است و نه نثر است،‌ چیز دیگری است.» پیامبر نیز چنین سرشت و کیمیایی دارد. آینه فرهنگ مشرق زمین است. مسیح و محمد مصطفی و بودا و بهگود گیتا و عطر محبت و مدارا و خرد ناب در ۲۶ سرود به مشام می رسد. البته نام پیامبر المصطفی است! نامی که در ترجمه های پیامبر به همین صورت حفظ شده است. وقتی کتاب را یعنی سرودها را می خوانیم. مهری عمیق نسبت به المصطفی پیامبر راهنما که با المیترا و نمایندگان مردمان، مادر و کودکش، مرد توانگر، سخنور، بازرگان، برزگر و قانوندان ،زن روحانی، و نجار و زن و جوان و…سخن می گوید، پیدا می کنیم. تجربه غریبی است گویی ما با این سخنان در سرشت خویش آشنا هستیم. به همین دلیل المصطفی در سرانجام این سفر روحانی در روح انسان ها و سخن گفتن با آنان می گوید: « من فقط سخنانی را بر زبان می آورم که شما خود در اندیشه می دانید.» (۳)

مكتوب

07 Jan, 23:30


پیامبر اسلام، محمد مصطفی صلوات الله علیه نیز همین است. او « مُذَّکِر» است و قرآن « تذکرة » و « ذکر» است.
جبران خلیل جبران کتاب پیامبر را در سال ۱۹۲۳ منتشر کرده است. درست در چهل سالگی! همان سال پیامبری! در باره او هم می توان گفت:
من نمی گویم که این عالی جناب
هست پیغمبر ولی دارد کتاب!
گتابی که با طنین و رايحه معنوی خود جان ها را تکان می دهد. جبران خلیل هشت سال پس از انتشار کتاب پیامبر در ۴۸ سالگی بر اثر بیماری سل در گذشت. برنامه زندگی او برای باز گشت به لبنان و زندگی و خلوت انس در همین دیر مار سرکیس به سرانجام نرسید. خواهرش ماریانا این دیر متروکه را خریداری کرده بود تا جبران خلیل به لبنان بازگردد. جسدش باز گشت و دیر مدفن او شد. در دیر ۱۶ اتاق تو در تو در قلب کوه کنده شده است. طبیعتا تمام دیوار ها و کف و سقف از سنگ همنواخت و یکدست. به یاد هزارتوی بورخس می افتید. از پله ها پایین و بالا می روید. در درون دیر تاب می خورید. نقاشی های جبران خلیل حبران بیش از ۱۶۰ تابلو آب و رنگ،‌معمولا نقش زنان نیمه برهنه و یا برهنه با موی بلند که مانند آبشار زنده است و موج برداشته است. رنگ سپیدی نقره ای یا کِرِم که آبی کمرنگ می زند. دیوار ها را پوشانده است. جبران خلیل نقاش بود. سه سال در پاریس نقاشی خوانده بود. در وصف شگفت انگیزی که از دیری در نزدیکی بیروت می کند. می توانیم به تصور او از دیر و شیدایی اش نسبت به دیر و نگاه بس دقیق و بُرنده اش نسبت به ریزترین مشخصات نقش دیواره دیر پی برد. نقش الهه عشتروت خدای عشق و زیبایی را ترسیم کرده است. حال و هوایی که در باره دیر در این فصل کتاب « بال های شکسته» روایت کرده است. بسیار شبیه به همان حال و هوایی است که ما در دیر مار سرکیس احساس می کنیم. به ویژه تابلوهای جبران خلیل جبران به این احساس معنی روشن و ژرفی می بخشد. در نقش فنیقی بر دیواره دیر به روایت جبران:
« در این معبد کوچک چیزی جز آرامشی عمیق که جان را در بر می گیرد؛ وجود ندارد. هیبتی که گویی راز های خدایان در ان مشاهده می شود. بی آنکه دهان باز کنند از گذارعمر صد نسل که سپری شده اند و مردمانی که در پی یکدیگر از میان رفته اند. دین هایی که در پی هم پدیدار شده اند.سخن می گویند. این فضا شاعر را به جهانی دیگر می کشاند…
بر دیواره شرقی دیر در اطراف الهه عشتروت هفت بانوی زیبای برهنه حلقه زده اند. هر کدام با شمایلی ویژه. یکی از بانوان مشعلی روشن در دست دارد. دیگری ارغنون، سومی بخور دان، چهارمی جامی از شراب. پنجمی شاخه گلسرخ، ششمی تاجی از برگ درخت غار بر سر دارد، هفتمی تیر و کمان . تمام این بانوان به عشتروت نگاه می کنند در سیمای همه آنان تواضع و تعظیم نسبت به عشتروت دیده می شود. بر دیواره ای دیگر نقش عیسای ناصری است که مصلوب شده است. در کنارش مادرش مریم است، که با اندوه به مسیح نگاه می کند. مریم مجدلیه است و دو زن دیگر که زاری می کنند. این نقش که به سبک بیزانسی است به قرن پنجم یا ششم میلادی تعلق دارد. در دیوار غربی دو دریچه دایره ای شکل است که از آن دریچه ها نور به این دو نقش می تابد. در میانه روز گویی شعاع آفتاب به این نقوش رنگ طلا می زند…» (۴)
این حال و هوا در دیر مار سرکیس بود. منتها دریچه ای وجود ندارد و نشانی از نور آفتاب نیست. اما نورپردازی بسیار لطیف و هنرمندانه به موزه و مرقد زندگی تازه ای بخشیده است. کتاب های کتابخانه شخصی جبران خلیل در گوشه و منار اتاق ها چیده شده است. از پله ها پایین رفتیم قفسه های قدیمی در موزه است. کتاب ها را می بینم. از ردیف کتاب ها عکس می گیرم. بیشتر به زبان انگلیسی و گاه فرانسه و عربی. دستنوشته های جبران خلیل، قلم های فرانسه.. تابلوها بر دیواره های دیر. از پله های سنگی پایین رفتیم. بالا رفتیم. دور زدیم. ناگاه روشنایی صفحه سپید بلور بر میانه دیوار سنگی و تصویر محوی از جبران خلیل جبران. مرقد او بود! فضا مبهم و مه آلود و معطر به بخور شده بود. انگار همه آن بانوانی که در کتاب بال های شکسته مثل هاله ای الهه هشتروت را در میان گرفته بودند؛ در این اتاق سنگی جمع شده بودند. همگی به جبران خلیل نگاه می کردند. جبران خلیل در زمانه ما نمادی و نشانی از خدای عشق و زیبایی بود. او عشق و زیبایی را با کلمه و نیز با رنگ نقش زده است… به مهدی گفتم: «من دو رکعت نماز بخوانم!» دائم الوضو بودن از توصیه های حاج آخوند است. پدرم و پدر بزرکم همین رویه را داشتند. وقتی سر بر سنگ کف اتاق مرقد نهادم. خنکای غریبی از سنگ زیر پوستم دوید. انگار سنگ آینه کلمات جبران بود. از سنگ سخن او می تراوید… وقتی از عشق می گفت:
« آنگاه المیرا گفت با ما از عشق سخن بگو. پس او سر برداشت و مردمان را نگریست، و سکوت آنها را فرا گرفت. و او به صدای بلند گفت: هنگامی که عشق شما را فرا می خواند، از پی اش بروید، اگر چه راهش دشوار و ناهموار است.» (۵)
ادامه دارد.

مكتوب

05 Jan, 15:56


میناگری های قرآنی
(۳۴)
مقدمه دوازدهم:

ملکوت قرآن مجید
(۱)


در تبیین نظریه نزول دفعی و تدریجی قرآن مجید یا «تمایز بین قرآن و فرقان»می توان از واژگان و مفاهیم مَلَکوت و مُلک در قرآن مجید استفاده کرد. واژه ملکوت که مبالغه در ملک است. گوهری دارد و جذابیت و لطافتی که در واژه شناسی های معمول نمی گنجد. در تعریف واژه ملکوت، میر سید شریف جرجانی در رساله تعریفات با اقتصاد کلمه که شیوه ممتاز اوست؛ نوشته است: «الملکوت: عالم الغیب المختص بالارواح و النفوس »(۱) ملکوت: عالم غیب است که به روح ها و جان ها اختصاص دارد. در «التحقیق فی کلمات القٰرآن» نیز در تفسیر ملکوت توجه متناسبی نشده است. صفحات متعددی به مُلک و مَلَک پرداخته شده. اما گویی نویسنده بر واژه ملکوت تآکیدی نداشته است. بیشتر مترجمان فارسی قرآن مجید هم واژه ملکوت را ترجمه نکرده اند. تنها در دو ترجمه به پادشاهی آسمان ها یا فرمانروایی آسمان ها ترجمه شده بود. که البته ملکوت فراتر از فرمانروایی است.
در فرهنگ و زبان قرآن ملکوت ویژه و منحصر در ارواح و نفوس نیست. چنان که در تعریفات جرجانی آمده است. قطره باران و شعله آتش و نسیم سحری و ریشه درخت و برگ و شکوفه سیب و سنگ و خاک و کودک نوزادی که متولد می شود. پروانه ای که بر گلی می نشیند.هم ملکوت دارد. هر چیزی ، هر آنچه که بتوان بر آن « شیئ» تلقی کرد،‌ملکوت دارد. به همین دلیل در قرآن مجید از تعبیر: « بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ » (المؤمنون: ٨٨ و يس: ٨٣)
«ملکوت هر چیزی در دست اوست.»
با توجه به شمول و کلیت این آیه که همه پدیده های هستی را از خرد و کلان در بر می گیرد، کرم شبتاب و آفتاب عالمتاب و سنگ و درخت و انسان نیز ملکوت دارد.می توان گفت قرآن مجید هم ملکوت دارد. به عبارت دیگر اگر فرقان را پدیده یا شیئ تلقی کنیم؛ قرآن ملکوت فرقان است. پدیده ها در ظرف ملکوت پدیدار شده است. ظرفی که در صورت ظاهر ما آن را نمی بینیم. مثل مفهوم وجود که از همه چیز آشکار تر و نهانی تر است.
مفهومه من اعرف الاشیاء
و کُنْهُهُ فی غایة الخَفاء
مفهوم وجود از شناخته شده ترین مفاهیم است؛ و نهانش در منتهای پوشیدگی است. نسبت ملک و ملکوت و شهادت و غیب و ظاهر و باطن نیز چنین است. مثل ظاهر و باطن خود انسان. علم ما نسبت به خودمان که علم حضوری است. علم ما نسبت به اعضاء و جوارح ظاهری مان و علم ما نسبت به « من». منتها در باره نهانمان هر چه بیشتر می اندیشیم پوشیده تر و نهان تر می نماید و می شود . گویی «من» ما با همه نزدیکی در افق های مِه گرفته ای در دور دست گم می شود. چون روح یا دل بی منتهاست. کرانه ندارد. از این جهت در حدیث قدسی آمده است که خداوند فرمود:
لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لاَ أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي اَلْمُؤْمِنِ. (۲)

مكتوب

05 Jan, 15:56


«و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه‌ های آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازه ‌ای معین فرو نمی‌ فرستیم.» اقتباس کرده است.همان گونه که ملکوت بسی فراتر از مُلک است. خزائن نیز می تواند به فراتر از مُلک تفسیر شود. به همین خاطر برخی مفسران خزائن را به دل انسان تشبیه کرده اند. شاید وجه بیکران بودن دل انسان است که گنجایش و گستره ای فراتر از آسمان ها و زمین دارد که می تواند خانه حضور خداوند سبحان شود.
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند!
(حافظ: غزل ۱۸۷)
یعنی با خدمت به جام حهان نماو خود جام جهان نما و عالم آرا می شود.
نکته بسیار مهم در راه یافتن ابراهیم خلیل به ملکوت آسمان ها و زمین این است که این اتفاق در همین زندگانی این جهانی ابراهیم افتاده است. یعنی دیدن ملکوت آسمان ها و زمین و بلکه فراتر از آن ملکوت کل شیئ در همین جهان ممکن است. چنان که شیخ محمود شبستری وقتی می گوید:
«خلیل آسا برو حق را طلب کن!» و یا « برو اندر پی خواجه به اسری» یعنی این طلب و این جستجو امری محال و راهی بن بست نیست. اگر انسانی بر آئین ابراهیم که پدر و راهنما و پیر و مرشد همه موحدان است، برود و ویژگی های ابراهیمی پیدا کند او نیز می تواند به ملکوت آسمان ها و زمین راه یابد و ملکوت را ببیند. امام محمد غزالی در کیمیای سعادت به همین نکته توجه داشته است:
«…دل را با عالم ملکوت مناسبت دهد بدان که الله الله بر دوام می گوید به دل نه به زبان تا چنان شود که از خویشتن بی خبر شود و از همه عالم بی خبر شود و از هیچ چیز خبر ندارد مگر از خدای عزّ و جلّ چون چنین شود اگر چه بیدار بود آن روزن گشاده شود و آنچه در خواب بینند دیگران وی در بیداری بیند و ارواح فرشتگان در صورتهای نیکو وی را پدیدار آید و پیمبران را دیدن گیرد و از ایشان فایده ها یابد و مددها گیرد و ملکوت زمین و آسمان به وی نمایند.» (۳) نشانه هایی از عالم ملکوت را غزالی بیان کرده است. امام روح الله خمینی رباعی دارند. این رباعی تجلی ملکوت است:
گرفتم ساغری از دست مستی
تعالی الله چه مستی و چه دستی
بتی چون تو کجا در پرده ماند
مگر از شرم چون من بن پرستی
آیا ما هم می توانیم ساغری از دست مستی بگیریم و به ملکوت قرآن مجید راهی بیابیم!؟


پی نوشت ها:
*
(۱) رسالة التعریفات. شماره ۱۴۷۹
(۲) بحار الأنوار  ج۵۵ ص۳۹
(۳) ابو حامد امام محمد غزّالی طوسی،کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیو جم، تهران ، انتشارات علمی وفرهنگی، ۱۳۷۸ ، جلد اول ص ۲۹ و ۳۰

*
روزنامه اطلاعات. شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

05 Jan, 15:56


آنچنان این ابیات دوازده گانه سرشار از معنا و زیبایی اند که غیر از الهام ربانی که بر قلب و زبان شیخ محمود شبستری جاری شده و تجلی کرده است ؛نمی توان تفسیر دیگری از این ابیات داشت. می توان گفت شیخ محمود شبستری همانند جلال الدین محمد بلخی و حافظ شیرازی و صدرالمتالّهین شیرازی از زمره کسانی است که بارقه ای از ملکوت بر او تافته است و بی خود از شعشعه پرتو ذات و صفات شده است. البته ملکوت درجات متفاوت دارد. چنان که از «ملکوت اعلی» و «ملکوت اوسط» و «ملکوت ادنی» سخن گفته شده است. هر کدام هم مانند نور مراتب متفاوتی از شدت و ضعف دارند به روایت حاج مولی هادی سبزواری: « کالنّور حیثما تقوّی و ضعف»
همانگونه که اگر نابینایی مادر زاد بتواند ناگاه بینایی خود را پیدا کند. یا بیسوادی ناگاه با سواد شود. و یا در دنیای واقع همشهری بی مثال ما کربلایی کاظم ساروقی ( ۱۳۳۶-۱۲۵۶ خورشیدی) که آیتی بود برای نمایش جهان ملکوت! در روزگار سرما زده مادیگرایی دهه بیست و سی خداوند متعال به برکت صفای نفس درخشنده او از جان روشنش چراغی افروخت. پدر بزرگم می گفت. کربلایی کاظم مهمان حاج آخوند بود. یک هفته ای در سال ۱۳۳۰در مهاجران مانده بود. حاج آخوند از او خواسته بود که پس از هر نماز جماعت آیاتی از قرآن مجید را تلاوت کند. کنار منبر می ایستاد. مردم از او می پرسیدند و او آیاتی یا سوره ای را تلاوت می کرد. آرامش و تسلطش غیر عادی بود. انگار آیات قران مجید مثل مهره های تسبیح کوچک سی و سه دانه تربت کربلایش بود که در دستش بود و مهره ها بر سرانگشتانش می گردید. مثل ماهی در آب در دریای قرآن مجید روان بود. حاج آخوند گفته بود در قم آیت الله بروجردی ترتیبی داده بود تا در صفحه ای چند آیه و چند روایت را به شکل آمیخته بنویسند. مثلا سطری آیه قرآنی و سطری حدیث نبوی و یا حتی نیم سطر نخست آیه و نیم سطر دوم حدیث. احادیثی که مشابهت لفظی و موضوعی با آیات داشتند.از کربلایی کاظم پرسیده بودند کدام بخش از سطر ها آیات قرآن مجیداست!؟ او که همیشه با وضو بود. درست سطر به سطر بر آیه یا بخشی از ایه انگشت نهاده بود که این ها آیات قرآنند. گفته بود روشنایی این سطور یا بخشی از سطر که آیه قرآنی است متفاوت است. آیت الله بروجردی گفته بود، کربلایی کاظم قرآن مجید را از اول تا به آخر تلاوت کند و جمعی از روحانیون و شاگردان ایشان قرآن موجود را با قرائت کربلایی کاظم بسنجند. سنجیدند. اختلافی ندیده بودند. نشانه ای دیگر که قرآن مجید که در اختیار ماست نه کلمه ای از آن حذف و نه کلمه ای بر آن افزوده شده است. در واقع خداوند جلوه ای از ملکوت قرآن را بر قلب کربلایی کاظم تابانیده بود. معرفت قرآنی یافته بود. طوبی له و حسن مآب… مرحوم پدرم می گفت: «کربلایی کاظم ساروقی عصر عاشورا به روضه در مسجد حاج آقا صابر در خیابان عباس آباد اراک آمده بود. از اول روضه تا پایان سرش روی زانویش بود و شانه هایش و سرش تکان می خورد و گریه می کرد. وقتی سر بر داشت؛ چشمانش مثل آفتاب می تابید و زانویش خیس اشک شده بود.»
برای من که از نوجوانی داستان کربلایی کاظم ساروقی را از پدر بزرگم و حاج آخوند شنیده بودم. و با خواندن تفسیر شیخ محمود شبستری در باره راه یافتن ابراهیم خلیل به ملکوت اعلی و تفسیر ملکوت توسط حاج آخوند و آیت الله شیخ محمد امامی خوانساری به «ملکوت» فکر می کردم. در ذهنم می کوشیدم بین این دو مفهوم و دو مصداق نسبتی پیدا کنم. قدر مشترک تفسیر شبستری و حضور کربلایی کاظم این بود که ابراهیم در همین جهان به ملکوت اعلای آسمان ها و زمین راه یافت و کربلایی کاظم ساروقی در همین جهان ملکوت قرآن مجید بر قلب او تجلی کرده بود. هر دوی آنان البته به تناسب موقعیت پیامبر اوالعزم و کشاورزی ساده در روستای ساروق اخلاص و صفا و برون رفتن از خویش بود. جان های روشن صیقل خورده، آینه های بی زنگار بی غبار.
کربلایی کاظم شبیه کوهنوردی بود که با عنایت خداوند متعال از قله آغاز کرده بود. فیض روح القدس یاری اش کرده بود. نشانه ای روشن بود که چگونه پیامبر اسلام که امّی به معنای کسی که خواندن و نوشتن نمی دانست. به غمزه مساله آمور صد مدّرس شد. تجلّی ملکوت اعلایِ قرآن مجید در نزول دفعی بر قلب پیامبر تابیده بود. کربلایی کاظم ساروقی در ملکوت ادنی جلوه قرآن مجید جان پاک و ایمان او را چراغانی کرده بود. ملکوت در واقع یافتن افق و جهان تازه ای از معرفت است. این معرفت ماورای دانش رسمی و عقل شمارشگر استدلالی است. ماورای دانش و ماورای خرد است. ملکوت میخانه ای است که خرد خام را به جوش می آورد. انسان به سرچشمه های شناخت راه می یابد. ماوردی در تفسیر ملکوت به این نکته اشاره کرده است:
«خزائن كل شيء.» ملکوت گنجینه های هر پدیده ای است. ماوردی این تفسیر را از آیه: وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ ﴿الحجر: ٢١﴾

مكتوب

05 Jan, 15:56


«
«آسمانم و زمینم گنجایش مرا ندارد؛ قلب بنده با ایمان من چنین گنجایشی دارد. » سه ویژگی برای صاحب چنین قلبی در حدیث بیان شده است. یکم: «عبد» که در منزلت عبودیت خداوند است. این عبد با یای نسبت به خداوند تعریف شده است . مثل :« عبادی و جنتی» در آیه: « فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی » ( الفجر: ۲۹ و ۳۰) که عالیترین منزلت و مرتبت بهشت است. از بهشت برین و جنة المآوی و فردوس و… فراتر است. بهشت خداست. خود خداوند بهشت است. حافظ به همین نکته بس لطیف توجه داشته که سروده است:
از درِ خویش خدایا به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
ویژگی سوم ایمان است. بدیهی است که این سه مقوله به تناسب انسان ها و منزلت کمال آنان متفاوت و متمایز است. قلب ابراهیم خلیل و موسی کلیم و مسیح روح الله و محمد مصطفی علیهم السلام متفاوت از قلب دیگران و درجه تقرب آنان متمایز است. چرا!؟ چون آنان ملکوت را در زندگی همین جهانی دیده بودند. فردی که نابیناست نمی تواند مُلک یعنی صورت جهان را، آفتاب و ماه و ستارگان و آب و آتش و باد و باران و درخت و گل را ببیند. رنگ ها را از هم باز شناسد. با بهره گیری از دیگر حواس مانند شنوایی و لامسه که معمولا نیرومند تر و ژرف تر از حواس انسان های بیناست. جهان را می شناسد و گاه همانند ابوالعلاء معرّی و طه حسین در شناخت جهان ظاهری و نیز باطنی گوی سبقت از بینایان ظاهری مست قدح های صُوَر می رُباید.
ملکوت جان جهان است! انسان ها به درجه ای که امکان شناخت ملکوت را دارند؛ اگر به چنان منزلتی نائل شوند و بتوانند همانند ابراهیم و موسی و عیسی ومحمد صلوات الله علیهم ملکوت را ببینند؛ جهان شان دگرگون می شود. فاصله ای که یک نابینای ظاهری با انسان بینا دارد. هزاران هزار بار بلکه فاصله ای بی منتها بین کسی است که ظاهر جهان را می بیند و آن که ملکوت آسمان ها و زمین را مشاهده می کند و از مراحل شناخت «حسی» و «خیالی» و عقل انور» فراتر رفته است. این تفسیر شورانگیز از شیخ محمود شبستری از ملکوت ابراهیم در گلشن راز است:
خلیل‌آسا برو حق را طلب کن
شبی را روز و روزی را به شب کن
ستاره با مه و خورشیدِ اکبر
بود حس و خیال و عقلِ اَنور
بگردان زین همه ای راهرو روی
همیشه «لا أُحِبُّ الْآفِلين» گوی
و یا چون موسیِ عمران در این راه
برو تا بشنوی «إِنَّي أَنَا اللَّه»
تو را تا کوهِ هستی پیش باقی است
صدایِ لفظِ «اَرَنی» «لَن تَرانی» است
حقیقت کهربا ذاتِ تو کاه است
اگر کوهِ تویی نَبوَد چه راه است
تَجّلی گر رسد بر کوهِ هستی
شود چون خاکِ ره، هستی ز پستی
گدایی گردد از یک جذبه شاهی
به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
برو اندر پی خواجه به اَسریٰ
تماشا کن همه آیاتِ کبریٰ
برون آی از سرایِ «اُمِّ هانی»
بگو مطلق حدیثِ «مَنْ رَآنی»
گذاری کن ز کاف و نونِ کونین
نشین بر قافِ قُربِ «قابَ قَوسَیْن»
دهد حق مر تو را هرچْ آن بخواهی
نمایندت همه «اشیاء کَما هِی»

مكتوب

04 Jan, 12:54


کودکان جنگ، کودکان رنج

جمیله کدیور

به رغم خوش بینی هایی که برای برقراری آتش بس غزه تا پایان سال ۲۰۲۴ وجود داشت، این اتفاق به دلیل اعلام شروط و مطالبات جدید از طرف اسرائیل رخ نداد و جنگ غزه ادامه یافت.
از آغاز حمله اسرائیل به غزه در ۷ اکتبر۲۰۲۳، کودکان بیشترین آسیب را از اقدامات رژیم اشغالگر متحمل شده اند. در حالیکه مطابق حقوق بین‌المللی بشردوستانه، ازجمله کنوانسیون چهارم از کنوانسیون های چهارگانه ۱۹۴۹ ژنو و پروتکل های الحاقی ۱۹۷۷، کنوانسیون ۱۹۸۹حقوق کودک، اساسنامه دیوان بین المللی کیفـری ۱۹۹۸، قطعنامه های مختلف شورای امنیت، ازجمله قطعنامه های۱۲۶۱، ۱۶۱۲و۲۶۰۱ و سندهای منطقه ای، کودکان باید از آثار و عوارض جنگ مصون بمانند، از ابتدای جنگ غزه تا امروز، حقوق کودکان فلسطینی هر روز نقض شده و کودکان مهمترین قربانیان جنگ بوده اند.
کودکان فلسطینی از امنیت، آموزش، سرپناه، غذا، آب سالم، بهداشت، محیط زیست، امکان بازی و کودکی کردن محروم هستند. نه فقط در غزه، بلکه در کرانه باختری هم کودکان در نگرانی و وحشت به سر می‌برند و از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بیش از ۱۷۰ کودک در کرانه باختری کشته شده‌و تعداد دیگری بازداشت و کودکی خود را در زندان‌های اسرائیلی سپری می کنند.
مشکلات کودکان غزه از دوران جنینی آغاز می شود. به گزارش صندوق جمعیت سازمان ملل متحد (UNFPA) عدم تغذیه مناسب زنان باردار- همراه با استرس شدید - منجر به افزایش زایمان های زودرس، نوزادان کم وزن، افزایش خطر مرده زایی و تاخیر در رشد نوزاد می شود. به دلیل محدودیت ظرفیت و امکانات بیمارستانی و تعداد زیاد موارد مشابه، نوزادان زودتر از موعد از انکوباتور ترخیص می شوند و خانواده ها مجبور به نگهداری از آنها در چادر خود هستند.
پس از حمله اسرائیل، رنج کودکان فلسطینی از بدو تولد اگر شانس زنده متولد شدن و ادامه حیات در زمان نوزادی و پس از آن پیدا کنند، متعدد بوده است. از جمله:

نسل کُشی و پاکسازی قومی: براساس آمار اداره مرکزی آمار فلسطین، جمعیت غزه از زمان آغاز جنگ اسرائیل طی ۱۵ ماه گذشته، با کاهش حدود ۱۶۰۰۰۰ نفر، شش درصد کاهش یافته و به ۲.۱ میلیون نفر رسیده است. از جمعیت غزه حدود ۱۰۰۰۰۰ فلسطینی منطقه را ترک کرده و حدود ۴۵۶۰۰ فلسطینی که بیش از نیمی از آنها زن و کودک هستند، از زمان آغاز جنگ کشته شده و ۱۱۰۰۰ نفر دیگر مفقود هستند. بیش از یک میلیون یا ۴۷ درصد از جمعیت باقیمانده را کودکان زیر ۱۸ سال تشکیل می دهد. به باور کمیسرعالی سازمان امداد رسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی (آنروا) «غزه امروز به قبرستان کودکان فلسطینی تبدیل شده است.»
از ۷ اکتبر، بر اثر حملات اسرائیل ۱۴۱۳ خانواده فلسطینی بطور کامل نابود و نامشان از دفتر اداره ثبت احوال پاک شده و از ۳۴۶۷ خانواده فقط یک نفر زنده باقی مانده است. بسیاری از کودکان، اعضای خانواده، اعم از پدر، مادر، خواهر، برادر، دوستان و دیگر عزیزان خود را از دست داده‌ اند. به گفته رئیس دفتر رسانه های دولتی غزه، طی این مدت، حدود ۲۵۹۷۳ کودک فلسطینی یک یا هر دو والدین خود را از دست داده اند. تاثیر مرگ والدین و دیگر اعضای خانواده بر کودک فاجعه بار است.
بر اساس اعلام دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد از نوامبر ۲۰۲۳ تا آوریل ۲۰۲۴ حدود ۴۴ درصد از افرادی که توسط اسرائیل در غزه کشته شده اند، کودک بوده‌اند. سن بیشترکشته شدگان پنج تا نه سال بوده است. به گفته مقامات محلی در سپتامبر ۲۰۲۴، حدود ۱۷۰۰۰ کودک فلسطینی از جمله ۱۷۱ نوزاد در جنگ جاری اسرائیل در نوار غزه از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ کشته و ده ها هزار کودک دیگر زخمی شده اند. مدیر دفتر اطلاع‌رسانی دولتی در غزه در پایان سال ۲۰۲۴ تعداد نوزادان کشته شده توسط اسرائیل را ۱۰۹۱نفر اعلام کرد.
بعلاوه هر روز ۱۰ کودک یک یا هر دو پای خود را طی عمل جراحی گاهی بدون داروی بیهوشی و در شرایطی وحشتناک از دست می دهند. این آمار شامل کودکانی که دست یا بازوی خود را از دست داده اند، نمی شود.

مكتوب

04 Jan, 12:54


محرومیت از غذا و آب سالم: در حالیکه حتی تا پیش از آغاز جنگ نیز بسیاری از خانواده‌ها برای تهیه ملزومات زندگی با مشکلات زیادی مواجه بودند، با گذشت نزدیک به ۱۵ ماه از جنگ غزه شاهد افزایش موارد سوء تغذیه، بیماری‌های مختلف و شمار مرگ و میرها به دلیل عدم دسترسی به آب و غذای سالم هستیم. از آغاز جنگ، اسرائیل محاصره غزه را با بستن گذرگاهها تشدید کرده، با قطع برق و بمباران و نابودی زیرساخت های برق و آب و محدودیت ورود سوخت، از وارد شدن کمک های بشردوستانه ازجمله غذا، آب، دارو و دیگر ملزومات زندگی جلوگیری کرده، کل جمعیت آن را در آستانه قحطی قرار داده است. آنروا اعلام کرده بیش از دو میلیون نفر در نوار غزه همچنان در شرایط اسفبار محاصره شده و از نیازهای اساسی خود محروم هستند. ارقام طبقه بندی یکپارچه سطح امنیت غذایی (IPC) نشان می دهد که کل جمعیت نوار غزه، در معرض سطوح شدید ناامنی غذایی حاد هستند و بیش از ۱.۱میلیون نفر در معرض خطر مواجهه با شرایط فاجعه بار در مرحله پنج IPC طبقه بندی شده که شدیدترین سطح ناامنی غذایی است.
کودکان غزه که بیشترین آسیب را از این وضعیت دیده اند، به ندرت چیزی برای خوردن و آشامیدن پیدا می‌کنند. آنها کمتر امکان دسترسی به آب و غذای سالم دارند و سوءتغذیه می تواند اثرات بی آبی را تسریع کند. بدون آب سالم، تعداد بیشتری از کودکان در اثر محرومیت غذایی و بیماری عفونی جان خود را از دست داده اند. برنامه جهانی غذا وابسته به سازمان ملل اعلام کرده که از هر ۱۰ کودک در نوار غزه ۹ کودک دچار فقر شدید غذایی و هزاران کودک در معرض خطر مرگ ناشی از سوء تغذیه و کمبود غذا قرار دارند. عدم ورود کمک‌های بشردوستانه به غزه موجب مرگ دهها کودک فلسطینی در نوار غزه بر اثر سوء تغذیه و گرسنگی شده است.

آوارگی و کوچ اجباری: جنگ اسرائیل تقریباً کل جمعیت غزه را در میان محاصره مداوم، در جغرافیایی کوچک آواره و وادار به کوچ کرده است. در حال حاضر جمعیت آواره در ۲۰ درصد غزه، در شرایط دشوار زندگی می کنند. به گفته ساکنان غزه، حتی یک سانتی متر هم در غزه امن نیست. گزارش‌ها حاکی از آن است حدود۱.۹ میلیون فلسطینی ساکن نوار غزه آواره شده‌اند که این معادل ۹۰ درصد از مردم این منطقه می‌شود و نیمی از این تعداد کودکان هستند. مطالعات نشان می‌دهد۶۰ درصد از کودکان غزه در طول جنگ در معرض حوادث آسیب ‌زا قرار گرفته‌و برخی از آنها چندین بار چنین تجربه‌ای داشته‌اند. کودکان غزه شاهد بمباران های مکرر مناطق مسکونی و تخریب خانه‌ها و مدارس خود بوده، بارها در طی۱۵ ماه گدشته از یک مکان به مکان دیگر تغییر مکان داده و آواره شده و برخی برای یافتن امنیت از خانواده‌های خود جدا شده‌اند. تغییر محیط های امن زندگی و کوچ های اجباری مکرر بعدی تاثیر غیرقابل وصفی بر جسم، روح و روان کودکان گذاشته است. بر اساس پژوهش ها، ۱۷ هزار کودک فلسطینی ساکن غزه از خانواده‌های خود جدا شده‌اند که آنها را در معرض هر گونه تعرضی قرار داده است.

مكتوب

04 Jan, 12:54


سرما و یخ زدگی: اثرات شرایط آب و هوایی سخت بر فلسطینیان غزه به دلیل کمبود کمک های بشردوستانه، فرسودگی چادرها، آوارگی اجباری و افزایش ناامنی غذایی تشدید شده است. اکثریت جمعیت آواره غزه که در پناهگاه های موقت زندگی می کنند با شرایط تهدید کننده زندگی به دلیل سرمای سخت و باران شدید و خیس شدن زیرانداز، لباس، پتو و ... روبرو هستند. این شرایط کودکان را در فضای ناشی از مشکلات جنگ و آوارگی، بیشتر از بزرگسالان در معرض خطر قرار داده، بخصوص با سرد شدن هوا و بارندگی و آب گرفتگی معابر و بادهای شدید و نفوذ سرما و آب باران به داخل چادرها و آسیب دیدن این پناهگاههای موقت که نه از گرمای تابستان و سرمای زمستان جلوگیری و نه از باران محافظت می کنند، شرایط زندگی و تحمل وضعیت برای آنها بسیار دشوارتر شده است.
در حالی که از ابتدای جنگ وضع کودکان وخیم بوده، با آغاز زمستان، شرایط کودکان غزه وخیم‌تر شده است. بسیاری از کودکان بدون کفش و لباس مناسب زمستانی سرمای شدید را تحمل می کنند و برای گرم کردن خود به جستجوی تکه‌های پلاستیک و چوب و ضایعات قابل اشتعال میان ویرانه‌ها می‌پردازند. پوشاک گرم، پتو و ملزومات زمستانی که از ماه‌ها پیش آماده ارسال به غزه بوده‌، هنوز اجازه ورود پیدا نکرده‌اند. کمیسر عالی آنروا با اشاره به وضعیت بحرانی غزه، هشدار داده که کودکان غزه به دلیل سرمای شدید و کمبود پناهگاه‌ها در حال یخ‌زدن و از دست دادن جان خود هستند. به گفته مقامات بهداشتی محلی دست کم هفت نفر از جمله شش نوزاد به دلیل سرمای زمستان و هیپوترمی (کاهش دمای مرکزی بدن زیر ۳۵٫۰ درجه سانتیگراد) یخ زدند و جان خود را از دست دادند. با افزایش موارد هیپوترمی و کاهش دما در غزه، والدین به طور فزاینده ای نسبت به خطر تبدیل شدن فرزندانشان به قربانیان بعدی دچار اضطرابند. این در حالیست که سوء تغذیه شدید خطرات هیپوترمی را تشدید می کند و نوزادان را بیشتر در معرض هیپوترمی قرار می دهد.

آسیب های روحی و روانی: جنایت های مکرر اسرائیل در غزه موجب ایجاد نسلی از کودکان با روح و روانی آسیب دیده و آینده‌ ای تاریک شده است. یونیسف بارها هشدار داده «کودکان غزه وحشت های غیرقابل تصوری را تحت حملات بی امان اسرائیل تحمل کرده اند.» آنروا هم اعلام کرده کودکان فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه، همزمان با آغاز حملات به نوار غزه صدمات زیادی متحمل شده‌اند. بیش از ۶۲۵ هزار کودک در نوار غزه از صدمات شدید روحی و روانی رنج می‌برند و این در حالی است که بسیاری از آنها در میان آوارها زندگی می‌کنند. بسیاری از کودکان کرانه باختری هم در معرض افزایش خشونت قرار دارند که پیامدهای منفی بر زندگی و روند آموزشی آنها دارد.
بر اساس یک پژوهش، نوار غزه به یکی از بدترین نقاط جهان برای کودکان تبدیل شده و علاوه بر تخریب بیمارستان‌ها، مدارس و منازل این منطقه، کودکان به دلیل شوک های مکرر وارده، از آسیب های روحی از جمله وابستگی شدید به پدر و مادر، ترس، اضطراب، تکرر ادرار، عدم کنترل ادرار، عدم مشارکت در فعالیت های اجتماعی، اختلالات خواب، کابوس، از دست دادن قدرت تکلم، اختلالات گفتاری چون لکنت زبان، جویدن ناخن، مشکل در تمرکز، ناتوانی در امکان ارتباط با اعضای خانواده، رفتارهای تدافعی یا تهاجمی و پرخاشگرانه رنج می‌برند. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که۹۶ درصد از کودکان غزه احساس می‌کنند که مرگ آنها نزدیک است و۴۹ درصد نیز به دلیل پیامدهای روحی ویرانگر جنگ آرزوی مرگ می‌کنند.
با توجه به نقض مکرر و روزانه حقوق کودکان غزه توسط اسرائیل، به رغم حجم بالای اسناد بین المللی و منطقه ای حامی حقوق کودکان در جنگها و مخاصمات مسلحانه، این سوال مطرح است که چرا بعد از ۱۵ ماه جنگ، هیچ اراده ای برای توقف جنگ و حمایت از کودکان غزه از سوی بظاهر حامیان حقوق بشر وجود ندارد؟

روزنامه اطلاعات، ۱۴ دی ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/77128/

Https://t.me/maktuob

مكتوب

03 Jan, 19:53


درنگ
عبرت از نُه سقوط!
خویشاوند سالاری
(۳)
سید عطاءالله مهاجرانی

یکی از علت های سقوط بشار اسد و نظام حکومت در سوریه تبدیل نظام جمهوری به جمهوری سلطنتی و خویشاوند سالاری بود. جوانی که در انگلستان مشغول درس خواندن بود و دوره تخصص چشم پزشکی می گذراند، به دلیل کشته شدن برادرش باسل در حادثه اتوموبیل از سوی حافظ اسد فراخوانده شد و در دوره ای کوتاه قرار شد فوت و فن حکومت بیاموزد. بشار اسد خوش استعداد بود. اما تجربه حکومت به ویژه در سیستم امنیتی- حزبی بعث سوریه را نداشت. گرچه ۲۲ سال حکومت نه تنها کم نیست. بلکه زیاد هم هست. مشکل این بود و هست که این دوره ها متکی بر رآی مردم و رضایت آنان و بالتبع حمایت مردم به دست نیامده بود. چنان که در آلمان شاهد حکومت نسبتا طولانی ۱۴ ساله کنراد آدنائر و حکومت ۱۶ ساله هلموت کهل و حکومت ۱۶ ساله خانم آنگلا مرکل بودیم. اما این دوره ها متکی بر رای مردم فراهم شده بود. حکومت حافظ اسد مشروعیت خود را از رای مردم نگرفته بود. او هم مثل صدام با کودتا و کودتا در کودتا قدرت را قبضه کرده بود. چنین زمینه قدرت و حاکمیتی لرزان و لغزنده است و نابودی خود را در متن و بطن خویش دارد. اگر حافظ اسد به انتخابات آزاد تن می داد و پس از خود نظام حکومتی در سوریه را متکی بر رای مردم و انتخاب شایسته سامان داده بود. ممکن بود سرنوشت سوریه این نبود که اکنون هست. وقتی نظام حکومتی جمهوری است. یعنی جمهور مردم اراده خود را در اعمال حاکمیت تحقق می بخشند. حکومت و جامعه تعادل و قرار پیدا می کند. انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران و پیروزی مسعود پزشکیان همان تحقق اراده جمهور مردم ایران بود. و گرنه در نظام های جمهوری شبه سلطنتی که نیروهای امنیتی- نظامی برای سرنوشت انتخابات تصمیم می گیرند. یک پزشک فوق متخصص جراحی قلب و استاد تمام دانشگاه هم که باشد و تجربه بیست سال نمایندگی و حتی وزارت و ریاست دانشگاه را هم که داشته باشد، نمی تواند پیروز انتخابات باشد؛ و به قول پزشکیان نامش از صندوق در بیاید! کار را به دست کسی می سپرند؛ که مشت حرف تکراری در آستین کوتاه و دست دراز دارد و آسان می توان بر شانه های ضعیفش سوار شد و رشته ای بر گردنش افکند و به هر سوی که خواست تاخت. چنان که تاخته اند. خویشاوند سالاری سه پیام بسیار منفی و آسیب زننده و ویران کننده به همراه دارد:
یکم: گویی کشور ملک یک خانواده و حیاط خلوت یک خاندان است. چنان که در نظام های سلطنتی شرقی چنین بوده و هست. در بحرانی ترین شرایط کشور ایران در سال ۱۳۲۰ سرنوشت کشور را به دست جوان خام ۲۱ ساله سرد و گرم نچشیده ای به نام محمد رضا شاه می سپرند که به قول داریوش همایون در دوران ۳۷ ساله حکومتش دو بار فرار کرد و جهار بار هم آماده فرار بود. در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ هم سرنوشت کشور را دست سفیر آمریکا و انگلیس سپرده بود. و سرمست از شب ژانویه با پرزیدنت کارتر که در نطق ضیافت تهران از شاه تعریف کرد و گفت:«ایران جزیره ثبات است! » صد البته خداوند به ملت ایران رحم کد که خلفش این شازده تماشایی شاه نشد!
دوم: پیام دیگر خویشاوند سالاری رانده شدن افراد صاحب نظر و دانشمند از عرصه مدیریت کشور است.
سوم: شخصی که صلاحیت علمی و تجربی حکومت و رهبری ندارد. زمینه لازم و مناسب برای نفوذ بیگانه و نیز سود جویی اطرافیان دلال را خواسته یا ناخواسته فراهم می کند. کافی است به نقش اشرف پهلوی و دیگر عناصر خاندان پهلوی و حتی فریده دیبا توجه کنیم. چگونه گذران می کردند. یادداشت های علم را ببینید. برای دندانپزشکی مثلا کشیدن دندان فاسد هر هفته یکی از بستگان شاه به سویس می رود. این ها نشانه های عقب ماندگی در حکومتی است که بر بنیاد خویشاوند سالاری شکل می گیرد.
ادامه دارد
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

02 Jan, 14:14


https://x.com/MohajeraniSayed/status/1874561338695168284?t=pBB1HhgvqRv3-hiBVA9vow&s=35

مكتوب

31 Dec, 20:35


بیروت، جهانی دیگر
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست!
(۱۲)
سیدعطاءالله مهاجرانی
روزدوم
روز یکشنبه ۱۵مهر ماه
تصویر جوان لبنانی قربانی عملیات تروریستی موساد و خانواده اش به ویژه دختران بسیار زیبا و نازنینش در ذهنم زنده است. در حکمت گفته اند که تصویر امر واقع در ذهن آثار خارجی ندارد. مثلا تصویر آتش در ذهن ، ذهن ما را نمی سوزاند. چنین است امّا آثار معنوی که دارد! نگاه دختر کوچک سه تا چهارساله که دستش در دست سالم پدر بود؛ آتشی بود که ذهن را می سوزاند. این آتش با فروغ تابنده مضاعفی در ذهنم شعله ور شد. در تلویزیون المیادین فیلمی از مجاهدان حزب الله را در سنگرهای جنوب نشان می داد. رزمنده ای دستش روی ماشه مسلسل بود. با انگشتان قلم شده و باند پیچی شده دستی که انگشت اشاره سالمش روی ماشه بود! از قربانیان عملیات پیجر بود. در صحنه بود. ایمان را نمی توان با انفجار از صحنه راند. شکل نهایی حذف همان شهادت است. مرغابی را که نمی توان از طوفان ترسانید. مرغان هوا که داستانشان چیزی دیگرست:
کر سیل دریا پر شود
هر موج چون اُشتر شود
مرغان آبی را چه غم
تا غم خورد مرغ هوا
شهید حیاتی دیگر و حضوری مؤثر تر در جامعه بین خانواده و ملت و کشور خود پیدا می کند. سخن بر سر تآثیر امر خارجی در دنیای ذهن بود. آتشی که می سوزاند. اگر آتش در دنیای خارج و در واقعیت شعله اش به مرور زمان فرو می نشیند و خاموش می شود؛ این شعله هاو شعله شهادت و شعله نگاه دختر سه جهارساله رزمنده حزب الله با گذار زمان فروزان تر می شود به همه زندگی او معنا می بخشد. و در دامان او به عنوان مادر فردا که این روزها را دیده است، مجاهدانی با ایمانی درخشنده و عزمی استوار تربیت خواهند شد. این آتش نامیراست و «آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست!»
سهراب سپهری همین حالت را یعنی تاثیر عین بر ذهن و تاثیر معنا بر جسم را با کلمه نقاشی کرده است:
و یک روز هم در بیابان کاشان
هوا سرد بود
و باران تندی گرفت
و سردم شد
آنگاه در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد…
حسین می گفت: انفجار پیجر ها بیروت را شبیه فیلم های آخر الزمانی (آرماگدون) کرده بود. هزاران نفر با چشمان آسیب دیده، کُره چشم که از حدقه بیرون جَسته و روی صورت آویخته مانده است. انگشتان قلم شده. پیشانی شکافته و خُرد شده ، چهره های متلاشی، جلو بیمارستان ها با خانواده هایشان جمع شده بودند. نمی توان چنین تصویری را تصور کرد…ماورای خیال بود.اسرائیل می خواسته است انتقام شکست از حزب الله در جنگ تابستان ۲۰۰۶ را بگیرد. در نماز هم تصویر جوان در برابرم ایستاده بود. بمباران ضاحیه، شهادت سید حسن نصرالله. صدای سید حسن در گوشم. در سه دیداری که با او داشته ام. تابش خنده روشنش و طنین موسیقای آوای گرمش… و خاک سرخ برجای مانده از بمباران ها در ضاحیه که دیر هنگام فردا شب می بینم. نگاهی به دریا که خاکستری-نقره ای است انداختم. ساعت موبایلم را کوک کردم. روی ساعت ۷ و ۵۰ دقیقه! اکنون ساعت شش است. بایستی به پیرمرد چشم پزشک پیام بدهم. چرا نامش را در دفترم یادداشت نکرده ام؟ مبادا شخصیت ها در یادداشت هایم مثل رمان کوری نوشته ژوزه ساراماگو شود. (هر وقت گفته می شود. مردم ایران کم کتاب می خوانند من کتاب کوری ساراماگو را مثال می زنم. بیش از ۳۰۰ هزار نسخه از این کتاب در ایران با ترجمه های مختلف و چاپ های متعدد و متنوع منتشر شده است.) هر کدام از شخصیت های رمان رشک برانگیز! ساراماگو را فقط با نشانه ای می شناسیم. پزشک ، همسر پزشک ، دختری با عینک دودی ، مرد نابینای مسلح ، پیرمردی با چشم بند، پلیس ، نویسنده… هیچکدام نام و فامیل ندارند. به دوست چشم پزشگ پیام می دهم که امروز صبح برای راه نوردی کنار ساحل نمی آیم. به طرابلس می روم. در موبایلم با همین نشانی چشم پزشک لبنانی شماره اش را ثبت می کنم.
خبرهای کوتاه را از المنار می بینم. همینطور که میان تخت افتاده بودم. به روایت مرحوم آقای روزبه بنیانگزار دبیرستان علوی : « الدراز نصف الخواب!» و به قول مرحوم مادرم هوشم برده بود! با صدای زنگ موبایل بیدار شدم. در رستوران هتل همچنان روحانی لبنانی و همسرش حضور دارند و خبرنگار ژاپنی.

مكتوب

31 Dec, 20:35


مهدی پیام داده که ساعت ۹ به طرابلس می رویم. مهدی می گوید به منطقه «قری الخمس» می رویم. در ناحیه ای مسیحی نشین پنج روستای شیعه وجود دارند. محمد آقا جوان متدین و با صفای ایرانی که داماد لبنان شده است، محمد آقا در همان منطقه زندگی کند. پدر خانم او راهنمای ما در ارتفاعات طرابلس می شود. ارتفاعاتی بسیار زیباو سرشار از جنگل های صنوبر و سدر و سرو و زیتون. درخت ها و جنگل ها در لبنان لطیف تر از انواع مشابه شان در دیگر کشورهایی ست که دیده ام. گویی این درختان در دیگر کشور ها شبیه کتان یا کرباس و در لبنان از جنس پرند و پرنیان است. خاطراتم از طرابلس پرشتاب در ذهنم تداعی می شود. در دانشگاه بلموند سمینار یک هفته ای برگزار شده بود. مطران( اسقف) جرج خضر مسئول سمینار بود. من در عمرم روحانیان مسیحی زیاد دیده ام. با آنها مآنوس و همدم و هم سخن بوده ام. کتاب مقدسم که بیش از شصت سال است همراهم بوده و هست و از جمله کتاب های بالینی من است! هدیه کشیش خداوردیان است که وقتی ده سالم بود، در روستای ارمنی نشین حُمریان که همسایه مهاجران بود به من هدیه داد. هر هفته مزموری از مزامیر و غزل غزل های سلیمان و آیاتی از انجیل به ویژه انجیل یوحنا و مکاشفه یوحنا را می خوانم. خواندن مزامیر و غزل غزل ها به زبان عبری حلاوت و جذابیّت دیگری دارد. شعر با موسیقی همدم و هم سرشت و یگانه است. اقبال لاهوری که سروده است: «شعر روح موسیقی و رقص پیکر آن است!» یعنی اصالت با موسیقی است. پیامبر هم در پاسخ به حارث بن هشام که پرسیده بود: چگونه وحی را دریافت می کنی؟ از آوای وحی تعبیری موسیقایی دارند: « گاه وحی را مانند طنین آوای زنگ می شنوم!» (۱)
تفسیر کنز الدقائق ج ۱۳ ص ۴۹۹) جورج خضر معزز که فروغ ایمان از چشمانش می تابد و طُمانینه ی جانی قرار یافته اش به شما ارامش می بخشد. اکنون بیش از صد سال دارد و ایام خلوت خود را می گذراند. متولد ۸ جولای ۱۹۲۳ است. اگر بخواهید فرهنگ لبنان را دقیق و درست بشناسید، یکی از کلیدهای فهمش مطران جورج خضر است. در دانشگاه بلموند در سال ۱۳۸۴ به من گفت: «ما مسیحیان لبنان دین مان مسیحیت، اما زبان و فرهنگمان اسلامی است.» بدیهی است مهمترین رکن و یا کانون فرهنگ زبان است. این تلفیق و همامیزی در کتاب سرنوشت ساز و غبطه برانگیز « پیامبر» نوشته جبران خلیل جبران مشهود است. در همان نخستین سطر او از مصطفی سخن می گوید. نام کتاب پیامبر است و در متن هم به پیامبر اشاره می کند. پیامبری که نامش مصطفاست. مصطفی صفت مشهور پیامبر اسلام است. چنان که جلال الدین بلخی سرود:
مصطفی را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق!
و اقبال لاهوری با همان خرد ناب و سوز مسلمانی که جانش را آتش زده بود:
چون به نام مصطفی خوانم درود
از خجالت آب می گردد وجود
حق همی گوید که ای مغرور غیر
در درون سینه ات بت ها چو دیر
تا نداری از محمد رنگ و بو
از درود خود میالا نام او!

مكتوب

31 Dec, 20:35


از بیروت تا طرابلس حدود ۸۵ کیلومتر است و یک ساعتی به طول می انجامد. فراز و فرود راه و چشم انداز مدیترانه از ارتفاعات بسیار زیبا و دلپسند است. به دلیل اب و هوای معطر و دلپذیر بسی زیباتر از سویس! دریای نقره ای و آبی آسمان و جنگل سبز هر جا که باشد جذاب است! مهدی رانندگی می کند. همزمان هر دو موبایلش را چک می کند. گاه با من هم حرف می زند. من تحفظ دارم که کمتر حرف بزنم! ملاحظه کاری یا محافظه کاری دهه هفتاد عمر، که مبادا حواس مهدی با حرفم پرت شود. پ تمرکزش را در رانندگی و نیز ارتباطات بی انقطاع از دست بدهد. رانندگی اش ماجراجویانه و نگرانی ساز نیست. دقیق و هوشمند ست. تکیه کلامش هم « بِاذن الله!» است. این تکیه کلام فقط حرف و یا لقلقه زبان نیست. گواه عاشق صادق در آستین باشد! همینجا بگویم من در دهه اخیر با نسلی از جوانان که در دهه سی عمر خود بودند و اکنون در دهه چهل هستند، آشنا شده ام. اکنون تک موج های موی سپید به سر و صورتشان نشسته است. مشغول مصرف نقد جوانی اند. در لابلای ریش خوش حالت مهدی که شبیه ریش هوشی مین است و قاب چهره او را کشیده و فیلسوفانه نشان می دهد، یورش آورده است! این جوانان نه انقلاب را دیده اند و نه جنگ را و نه امام خمینی را. اما ایمان و عاطفه و بلوغ حمیّت خردمندانه و ایثارشان در دفاع از انقلاب و نظام و عشقشان نسبت به امام خمینی از نسل ما پر شور تر عمیق تر و اثرگذار تر است. از کنار ساحل رو به شمال می رویم. در ذهنم تاریخ طرابلس مثل موسیقی متن فیلم جاری است. نام طرابلس ریشه ای یونانی دارد. تریپولیس یا تریپولی. یعنی سه شهر! این واژه عربی شده و موسیقی خوش آهنگی پیدا کرده است. در کتاب البلدان یعقوبی ( در گذشته ۲۵۸ هجری قمری) دیده بودم که برای تمییز بین طرابلس شام و طرابلس غرب یا امروزه طرابلس لیبی گاه از یک همزه اضافی استفاده کرده است! این نکته مورد توجه یاقوت حموی ( ۶۲۶- ۵۷۴ هجری قمری) در دانشنامه جغرافیایی معجم البلدان قرار گرفته است. «تری»، تبدیل به «طرا» و با استفاده از حرف پ پولیس که ب شده « طراب» شکل گرفته است.،‌ طراب انگار همان طرب است! طرابلس دومین شهر بزرگ و پرجمعیت لبنان است. از این شهر به عنوان مرکز یا پایتخت شمال نام می برند. شهر بسیار پرماجرایی است و تاریخی درازآهنگ و غنی و داستانی پر آب چشم داشته و دارد. ناصرخسرو در عصر فاطمیان مصر در سال ۴۳۸ هجری به طرابلس سفر کرده است. حدود سیصد سال پس از ناصر خسرو ابن بطوطه به طرابلس آمده، سفر ناصر خسرو گذرا بوده است.چنان که شیوه ابن بطوطه چنان که شیوه پسندیده او در سفر هاست مدتی در طرابلس زندگی کرده است. برای ابن بطوطه سفر همان معنای زندگی است.روایت هر دو خواندنی و پرنکته است. ناصر خسرو در سفرنامه نوشته:
«و آنجا کاغذ نیکو سازند مثل کاغذ سمرقندی، بل بهتر، و این شهر تعلق به سلطان مصر داشت، گفتند سبب آنکه وقتی لشکری از کافر روم آمده بود و این مسلمانان با آن لشکر جنگ کردند و آن لشکر را قهر کردند، سلطان مصر خراج از آن شهر برداشت و همیشه لشکری از آنِ سلطان آنجا نشسته باشد، و سالاری بر سر آن لشکر، تا شهر را از دشمن نگاه دارند، و باجگاهی‌ست آنجا که کشتی ها، که از اطراف روم و فرنگ و اندلس و مغرب بیاید، عشر به سلطان دهند، و ارزاق لشکر از آن باشد، و سلطان را آنجا کشتی‌ها باشد که به روم و صقیله و مغرب روند و تجارت کنند، و مردم این شهر همه شیعه باشند و شیعه به هر بلاد مساجد نیکو ساخته اند» البته در دائرة المعارف اسلام چاپ لیدن از قول ناصر خسرو روایت کرده اکثریت شیعه اند! تمام را اکثریت خوانده اند. (۲)
شیعیان شامات از جمله طرابلس یک بار توسط ایوبیان قتل عام شدند و بار دوم توسط عثمانی ها. از جمله مشهورترین این قتل ها قتل شهاب الدین سهروردی شیخ شهید است. ملک ظاهر فرزند صلاح الدین ایوبی به توصیه پدر و با سعایت فقیهان متعصب دربارش، سهروردی را با اتهام بددینی و کفر در سال ۵۶۷ هجری قمری درزندان حلب کشت. در حالی که عمر سهروردی هنوز به چهل سالگی نرسیده بود.

مكتوب

31 Dec, 20:35


ابن بطوطه در سال ۱۳۲۶ میلادی به طرابلس سفر کرده و هشت ویژگی ممتاز برای طرابلس بر شمرده است : « یکی از ارکان شام است . از شهر های بزرگ و پر رونق، ‌شهری که رودخانه ها در آن جاری است، شهر در آغوش بوستان ها و جنگل ها شهر را فراگرفته است . سرشار از برکت همیشگی است که از زمین می جوشد. دریا با لطف طرابلس را در بر گرفته است. بازارهای عجیبی دارد و دامنه ها و دشت های حاصلخیز.» (۳)
یعقوبی در البلدان. طرابلس را با همزه به صورت «أطرابلس» نوشته است. دو نکته مهم در البلدان دیده می شود. ایرانیان، به روایت یعقوبی «قوم فارس» در طرابلس زندگی می کرده اند. ، ، بيشترين جمعیّت طرابلس ايرانيان بوده اند. بندر طرابلس ظرفیت پهلو گیری هزار کشتی را داشته است. به منطقه قری الخمس رسیده ایم. سید محسن اسلامی نسب مستند ساز را با دستیار و فیلمبردارش محمد اقا را می بینیم. محسن جلیقه سربی- نفتی با نشانی درشت «پرس» با حروف کاپیتال انگلیسی پوشیده است. واژه ای که کژتابی دارد. هم به معنای مطبوعات است و هم فشار! این جلیقه ها و روزنامه نگاران و گزارشگران از نظر ارتش اسرائیل نه احترامی دارد و نه مانع قتل خبرنگاران و روزنامه نگاران شده است. آنان به دلیل روایت قتل عام مردم فلسطین و ثبت وقایع به عنوان دشمن تلقی شده و می شوند. چنان که بیش از صد و شصت نفر خبرنگار و گزارشگر در فلسطین و جنوب لبنان توسط ارتش اسرائیل کشته شده اند. برخی خبرنگاران مانند گزارشگر فلسطینی اهل غزّه وائل دحدوح تقریبا تمام خانواده اش کشته شده است. او خود بر جسد همسر و فرزندانش نماز میت خواند. بحمدالله سید محسن و محمد آقا از گزند حوادث لبنان محفوظ مانده اند. همین دیروز چابهار بود! محمد دوست مهدی ما را پیدا می کند. موبایل شبکه آسان و معمول یافتن دوستان است و نیز شبکه یافتن قربانی ها توسط پهپاد های اسرائیلی با همکاری گوگل و واتساپ و آنچه نامش را نمی دانیم اما در شبکه و سر پنجه آشکار و نهان تور های شکار اطلاعاتی شان اسیریم. مثل عملیات پیجر. به خانه محمد می رویم. خانه کوچک و مدرن و آراسته است. محمد و همسر لبنانی اش با محبت و صفای تمام از ما پذیرایی می کنند. از جمله با شیرینی لبنانی ، باقلوا و کنافه، که در این روزهای تلخ، طعم دیگری دارد و نشانه ای که:
«زندگی می دود خواه و ناخواه!»
پدر خانم محمد از راه می رسد. دیگر تمام روز از جمله تا مرقد جبران خلیل جبران و تا رستورانی در طرابلس به صرف غذای خوشگوار و کامل! او راهنمای ماست. ذهنش سرشار از نکته و تحلیل و شناخت دقیق موقعیت لبنان در این روزگارست.
ادامه دارد.





پی نوشت:
(۱) تفسیر کنز الدقائق ج ۱۳ ص ۴۹۹
(2) Encycyclopedia of Islam, Leiden, Brill, vol 10, P 215
(۳) رحلة ابن بطوطة، آکادمیة المملکة المغربیة، ج ۱ص ۲۵۶
( کتابخانه مدرسه فقاهت)
https://lib.eshia.ir/40560/1/3
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

31 Dec, 00:06


میناگری های قرآنی
(۳۳)
مقدمه یازدهم:

کتاب و نور
(۲)
سید عطاء الله مهاجرانی

ششم:
نور به عنوان بنیاد و راه و مقصد شناخت
یکی از مضامینی که در قرآن مجید مطرح شده است؛ حرکت از « ظلمات» به سوی « نور» است. چند آیه در قرآن وجود دارد که آیه با کلمه «الله» که اسم اعظم خداوند متعال است آغاز می شود. فخامت وموسیقی واژه « الله » به این آیات طنین متمایزی بخشیده است. مثل آیه نور: « الله نور السموات…» و نیز آیه الکرسی: « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿البقرة: ٢٥٧﴾
خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده‌اند. آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می‌برد. و[لی‌] کسانی که کفر ورزیده‌اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنایی به سوی تاریکیها به در می‌برند. آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند.
پیش از این اشاره کردم که یکی از میناگری های قرآن همین کاربرد واژه « نور» است که همیشه و در تمام موارد به شکل مفرد در قرآن مجید استفاده شده است و واژه جمع «انوار» در قرآن وجود ندارد. از سوی دیگر واژه «ظلمات» همواره جمع است و واژه مفرد «ظلمت» در قرآن دیده نمی شود. همین نکته یک اشاره است که قرآن نمی تواند تآلیف یک نویسنده انسانی باشد. یا خوابنامه باشد و همان نویسنده این کتاب را در خواب دیده باشد. به عنوان نمونه خواجه حافظ شیرازی که در گزینش و تراش واژگان افسانه است. از هر چهار واژه بهره برده است:
 
حافظ شکایت از غم هجران چه می کنی
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور ( غزل ۲۵۴)

مكتوب

31 Dec, 00:06


نردبان ما به سوی آسمان و تا سرچشمه خورشید قرآن مجید، فرقان یعنی همین آیات و سوره هایی است که در اختیار داریم. روشنایی از قرآن بر این فرقان افتاده است که گاه تناقض نما به نظر می رسد! شما اگر بخواهید واژه « کفر» یا « شرک» و یا « فرعون» را در متن آیات قرآن لمس کنید یا ببوسید می بایست با طهارت باشید! این واژگان در ساخت نور فرقان قرار گرفته اند. قرآن نور دیگری است! پیش از این به این تمثیل اشاره کردم. آیات همانند معشوقه اند و قران گوهر و ربّ النوع عشق است که به معشوقه در همه زمان ها و زبان ها معنی می دهد. قرآن باطن نور و فرقان صورت و ظاهر نور است.
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایه های کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
( مثنوی معنوی)


پی نوشت:
*
(۱) شرحی بر گلشن راز شیخ محمود شبستری، تقریر بیانات شفاهی علامه سید محمد حسین طباطبایی، تدوین و بازنویسی شیخ علی سعادت پرور، تهران، انتشارات احیاء کتاب ۱۳۹۱ ص ۸۶
(۲) شرح حکمة الاشراق، شیخ الاشراق شهاب الدین سهروردی، قطب الدین شیرازی، به اهتمام عبدالله نورانی- مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۴، ص ۱
(۳) الحکیم المتالّه الحاج مولی هادی السبزواری، شرح المنظومة فی المنطق و الحکمة. تحقیق و تعلیق محسن بیدارفر، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۸۶ الجزء الاول ص ۱۶۲

(۴) همان ص ۱۶۸-۱۶۹ و ۲۰۳

*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

31 Dec, 00:06


قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی ( غزل ۴۸۸)
و:
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی ( غزل ۴۸۹)
در آیة الکرسی ولایت خداوند سبحان مطرح است. در مسیر و مصیر این ولایت انسان از ظلمات گذر می کند و به سوی نور هدایت می شود. این دوگانه نور و ظلمات که تصویر متعالی اش در سوره نور تبیین شده است؛ در بیان فلسفه رسالت پیامبران نیز مطرح شده است. چنانکه در سوره ابراهیم در تبیین رسالت محمد مصطفی و موسی کلیم الله علیهم السلام هدایت مردم از ظلمات به سمت نور مطرح شده است:
كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿ابراهيم: ١﴾
کتابی است که آن را به سوی تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون آوری: به سوی راه آن شکست ناپذیر ستوده.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ﴿ابراهيم: ٥﴾
«و در حقیقت، موسی را با آیات خود فرستادیم [و به او فرمودیم‌] که قوم خود را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون آور، و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن، که قطعاً در این [یادآوری‌]، برای هر شکیبایِ سپاسگزاری عبرتهاست.»
تفاوت های دو آیه تبیین خاتمیت رسول اکرم صلوات الله علیه و رسالت موسی علیه السلام است. واژه «کتاب» و «ناس» و « صراط العزیز الحمید» را در باره پیامبر اسلام با واژه « آیاتنا» و « قوم» و « ذکرهم بایام الله»‌ را با هم مقایسه کنید. انسان که ظرفیت و زمینه دریافت نور را داراست. از پیامبری تبعیت می کند که نور است. با کتابی که نور است به سوی سرچشمه نور که خداوند سبحان است، هدایت می شود. نکات ششگانه ای که تا به حال توضیح دادم، همه در نسبت و هماهنگی و هارمونی با یکدیگرند. فضایی را برای انسان می سازد که به روایت شگفت انگیز شیخ محمود شبستری انسان خود اقانیم ثلاثه یا سه گانه ای می شود که :
جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزه تر نبود بیانی
چو نیکو بنگری در اصل این کار
هم او بیننده، هم دیده است و دیدار
حدیث قدسی این معنی بیان کرد
و بی یسمع و بی یبصر عیان کرد
جهان را سر به سر آئینه ای دان
به هر یک ذرّه درْ، صد مهر تابان
اگر یک قطره را دل بر شکافی
برون آید از آن صد بحر صافی
علامه طباطبایی در تفسیر مصراع« هم او بیننده هم دیده است و دیدار» گفته اند: « چون به اصل این کار که هستی مطلق اوست، با دیده دل و نور ایمان نظر شود؛ عالم و معلوم و علم و یا به تعبیر دیگر ناظر ومنظور و نظر همه او می باشند.» (۱)
این ابیات بی شک الهام ربانی است! گرچه شیخ محمود شبستری سروده است:
معانی هرگز اندر حرف ناید
که بحر قلزم اندر ظرف ناید
اما در همین ابیات صد بحر خروشان را از دل قطره ای خاموش برآورده است. گوهر شعر از حدیث قدسی اقتباس شده است. تصاویر در این شعر نفس گیر و اعجاز گونه است. قطره ای قیام می کند و مثل دریایی بلکه صد دریا در برابر دیدگان بُهت زده انسان می ایستد! به روایت مرحوم حاج آخوند روحانی روستای مهاجران : « گلشن راز تفسیر آیه نور است که در بیت نخست منظومه تمام کتاب در بیتی فشرده شده و به عنوان براعت استهلال مطرح شده است:
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان بر افروخت
نور جان جلوه ای از « الله نور السماوات» است و « چراغ دل» مصباح است!»
این منزلت انسانی است که توانسته جرعه ای از نور بنوشد و در جام جان او فروغ رخ ساقی بدرخشد. و جهان را در پرتو چنان فروغی ببیند. ببیند که همه عالم مُلْک و مَلکوت: « یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد» برای چنین انسانی حضور در وجود همانند حضور در دریای نور است.
هفتم:
نور به مثابه گوهر هستی تلقی می شود. انسان چه نسبتی با گوهر و کانون هستی که نور است دارد!؟ نور همانند وجود همه هستی را فرا و در بر گرفته است. نور خداوند است که روشنای هستی از اوست. وجود انسان هم از او روشن است. این شعله روشنایی را او در گوهر انسان قرار داده است:
أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿الانعام:١٢٢﴾
آیا کسی که مرده‌[دل‌] بود و زنده‌اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون‌آمدنی نیست؟ این گونه برای کافران آنچه انجام می‌دادند زینت داده شده است.

مكتوب

31 Dec, 00:06


نکته بسیار لطیفی که در این آیه به اشارت بیان شده است؛ این است که آیه بیان نور در زندگی انسان در همین دنیاست! زندگانی نورانی انسان! زمخشری در تفسیر کشاف، ضلالت را گمراهی تفسیر کرده است. هنگامی که انسان هدایت می شود به سوی نور می رود. مرده بود زنده می شود!
مرده بدم زنده شدم ، گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من گوهر تابنده شدم
تابش جان یافت دلم واشد و بشکافت دلم
اطلس نو یافت دلم دشمن این ژنده شدم
شکر کند چرخ فلک از مَلِک و مُلْک و مَلَک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
( شمس، غزل ۱۳۹۳)
این غزل را بایست فقط تماشا کرد! آنچنان زندگی و روشنایی فضای غزل را فراگرفته است که جایی برای سخن باقی نمانده است. در سه گانه شیخ محمود شبستری در باره انسان«‌هم او بیننده هم دیده است و دیدار» این سه گانه که با توجه به چشم و روشنایی آن تصویر شده است، گوهر و نمود و بودش نور است. قطب الدین شیرازی در شرح خود بر حکمة الاشراق در همان عبارت نخست نوشته است:
« بسم الله و علیه نتوکل الاشراق سبیلک ، اللهم و الاشواق دلیلک…» (۲) بهتر از این نمی شود؛ مکتب حکمت الاشراق سهروردی را در یک جمله نمایاند. بسم الله خود یک کتاب است! همه جمله در بسم الله فشرده شده است. بسط بسم الله همان توکل به خداوند و گذار از راه نور با شعله عشق است. برای ماهی در دریا آب همه چیز است! خانه و زندگی و گذران، نور برای حیات معنوی انسان چنین نقشی داراست. شاید اگر بگوییم: «من روشنم، پس هستم!» از هستی در مفهوم دقیقتری سخن گفته ایم. ممکن است کسی فکر کند. اما فکر او روشن نباشد. به تعبیر گلشن راز« نور فکرت» نباشد.
حاج مولی هادی سبزواری در ابتدای شرح منظومه عبارتی دارد. که به بیانی می تواند تفسیر سخن قطب الدین شیرازی و نظریه استشراق شهاب الدین سهروردی باشد. البته لطافت و نکته تازه ای در سخن سبزواری است که به سخن او تعالی بیشتری بخشیده است:
« الحمد لله المتجلی بنور جماله علی الملک و الملکوت، المحتجب فی عزّ جلاله بشعشعة اللاهوت عن سکان الجبروت… انار بشروق وجهه کل شیئ…» (۳)
تمام ستایش سزاوار خداوندی است که با روشنایی زیبایی خویش بر مُلک و ملکوت جلوه کرده است. در منتهای شکوه شعشعه لاهوتی خویش در پس پرده است. با تابش نور روی خویش هر چیزی را چراغانی کرده است…» همین تعبیر را حکیم سبزواری در ابتدا و مقدمه منظومه سروده است:
یا من هو اختفی لفرط نوره
الظاهر الباطن فی ظهوره
بنور وجهه استنار کل شیئ
و عند نور وجهه سواه فیئ
ای خداوندی که از اثر شدت روشنایی در پرده ای
در پدیداری ات، آشکارِ نهانی
به روشنایی روی او هر چیزی روشنایی گرفته است.
در برابر روشنایی او غیر او در سایه اند.
و نیز در متن منظومه:
الفهلویون الوجود عندهم
حقیقة ذات تشکک تعم
مراتبا غنی و فقرا تختلف
کالنور حیثما تقوی و ضعف (۴)
پهلوی ها( حکیمان ایران کهن) مفهوم وجود در نزد آنان، حقیقتی فراگیرنده بود که گوهری تشکیکی داشت. مراتبی مختلف در بهره مندی از دارایی و تهیدستی. همانند نور که گاه شدت دارد و نیرومندست و گاه ناتوان و کم پرتو. می توانم بگویم که تمام شکوه سخن حکیم سبزواری در ‌ذیل این عبارت آغاز دعای کمیل امیرمؤمنان قرار می گیرد:
«و بنور وجهک الذی اضا‌ء‌ له کل شیئ ، یا نور یا قدوس یا اول الاولین و یا اخر الآخرین » در پایان دعا توجه به خداوند که نور است. در دعای کمیل مطرح شده است: « یا نور المستوحشین فی الظلم.» اگر این لایه های نور را جستجو کنیم به این مصراع جلال الدین بلخی می رسیم که:
از همه اوهام و تصویرات دور
نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورْ!
قرآن مجید و فرقان هر کدام در منزلت نزول دفعی و تدریجی مقول به تشکیک و یا دارای مراتب متفاوت اند. می توانیم قرآن را به مثابه نور خورشید و فرقان را در نزول تدریجی به مثابه نور ماه تصور کنیم. نور قرآن بر همه آیات و سوره ها تابیده است. آیات و سوره ها هم مراتب متفاوتی از این نور را اقتباس کرده اند. ما به عنوان خواننده و دریافت کننده پیام نور نیز در منزلت های مختلفی هستیم. انسان به اعتبار دانش و دانایی و طهارت می تواند از این نور بهره مند شود. بدیهی است بهره مندی صدرالمتالهین یا حکیم سبزواری یا علامه سید محمد حسین طباطبایی از آیات قرآن مجید و راهیابی آنان به سرچشمه نور قرآن به عنوان عقل الله با افرادی که دستشان تهی است متفاوت است. آنان آئینه دل و جان خود را صیقل زده بودند. بازتاب نور در آینه مصفای صیقل خورده متفاوت از بازتاب آن در آینه شکسته زنگار گرفته است. این آینه تصویر یک پدیده مادی پیش پا افتاده را هم درست نشان نمی دهد.
آینه کز زنگ آلایش جداست
بر شعاعِ نورِ خورشیدِ خداست
رو تو زنگار از رخ او پاک کن
بعد از آن آئینه را ادراک کن
(مثنوی معنوی)

مكتوب

29 Dec, 23:47


درنگ
عبرت از نُه سقوط!
(۲)
سید عطاءالله مهاجرانی

حکومت می بایست با چشمان باز مردم را ببیند و صدای آن ها را بشنود. اگر ندید و نشنید مردم روزی با زبانی توفانی و تلخ و پر طنین با او سخن خواهند گفت. به تعبیر لامارتین: « کسی که با صدای امواج دریا به خواب می رود با نهیب توفان بیدار می شود!» بیداری که در واقع دیرهنگام است و بسیار پر هزینه و آغاز فلاکت و بی خانمانی و رنج و حسرت و نابودی است. بشار اسد صدای مردم سوریه را به هنگام نشنید! در قیاس با پادشاه مراکش که تقریبا هم سن هستند. محمد ششم متولد ۱۹۶۳ و بشار اسد متولد ۱۹۶۵ است. این دو رهبر دو رویکرد متمایز و بسیار متفاوت در برابر خیزش اجتماعی مردم مراکش و سوریه از خود نشان دادند. البته بدیهی است آمریکا و اسرائیل و … همگی نگران بر افتادن محمد ششم بودند. در حالی که همگی در براندازی بشار اسد هم پیمان بودند. اما نمی توان انکار کرد که محمد سادس با هوشمندی بر موج اعتراضات در مراکش نشست. قانون اساسی جدید تنظیم شد. انتخابات آزاد برگزار شد. محمد سادس از برخی از اختیاراتش صرف نظر کرد. گفت سه چیز برایش کافی است: ارتش نیروهای امنیتی و البته دین مردم! چون خود را امیرمؤمنین می داند و در نماز جماعت در مراکش امام جماعت همیشه «مالک یوم الدین» را «مَلِک یوم الدین » می خواند! ( قرائت ورش) تا خداوند در آسمان پادشاهی کند و ملک بر زمین. و شاه سایه خداست! اسلام گرایان پیروز شدند و دولت تشکیل دادند. به مرور زمان هم مردم فهمیدند که این حاکمان جدید نمی توانند معجزه کنند. کشور به تعادل خود بازگشت و سرنوشت بن علیِ تونس یا حسنی مبارکِ مصر و یا فذافیِ لیبی نصیب محمد سادس نشد. هنوز هم برغم بیماری فرساینده و عصا زنان که دشوار روی پایش می ایستد، حکمران مراکش است.
بشار اسد به دلیل حلقه امنیتی- نظامی که او را در بر گرفته بود. از سیاست مشت آهنین و سرکوب بدون هیچگونه انعطافی استفاده کرد. این سیاست ممکن است در کوتاه مدت کارآمد باشد؛ اما مردم را از صحنه دفاع از حکومت می راند و حذف می کند. مردم با تشویش و ترس به خانه هایشان می روند و یا جمعیت میلیونی از کشور می گریزند و یا در کشور خانه و زندگی خود را رها می کنند و «در وطن خویش غریب»زندگی که نه، با هراس و اضطراب روزگار را می گذرانند.
اگر نیروهای امنیتی و نظامی را بر سرنوشت کشور حاکم شوند. آنان برای حل هر مسآله ای به اقتضای طبیعت و سرشت خود از منع و محدودیت و سرکوب بهره می برند. شاهد ریزش بدنه اجتماعی و فاصله گیری مردم از حکومت خواهیم شد. نتیجه هم بارها آزموده شده است. سرنوشت دولت ها در هفتاد ساله اخیر را در هند و پاکستان با هم مقایسه کنیم. در پاکستان نیروی نظامی و اطلاعات ارتش حاکم است. نخست وزیران که اکثریت آراء را در مجلس پیدا می کنند توسط کودتای حاکمان نظامی بر کنار شدند. به زندان افتادند یا اعدام شدند. سرنوشت ذوالفقار علی بوتو و نواز شریف و البته عمران خان پیش چشم ماست. در هند زمینه کودتا از بنیاد برافتاده است. ارتش در کشمکش های سیاسی دخالت نمی کند. انتخابات آزاد با هر نتیجه ای به کشور و ملت تعادل و طمانینه می بخشد. احزاب می آیند و می روند. در همین رفت و آمدها جامعه نفس تازه می کند. مردم با گرایش های مختلفی که دارند، احساس می کنند صدایشان شنیده می شود. حکومت آن ها را می بیند. مردم به تعبیر امام علی علیه السلام« سواد آعظم» یعنی اکثریت جامعه که قاعده و تکیه گاه حکومت اند. «الْزَمُوا اَلسَّوَادَ اَلْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اَللَّهِ على [مَعَ] اَلْجَمَاعَةِ » (نهج البلاغة، خطبه ۱۲۷)
« با اكثريت مردم همداستان شويد، كه دست خدا همراه جماعت است.»
ادامه دارد
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳
Telegram.me/maktuob

مكتوب

27 Dec, 21:05


این افراد مامور جمع آوری اطلاعات، کنترل و شناسایی پایگاه های موشکی و پهپادی و نیز نیروی دریایی و پایگاه های نظامی دیگر یمن و جمع آوری اطلاعات درباره رهبران انقلابی، مسئولان سیاسی، نظامی و امنیتی و نیز شخصیت های اجتماعی مخالف دشمن صهیونیستی و آمریکایی بودند..
به موازات عملیات نظامی و اطلاعاتی، اقدامات سیاسی رژیم صهیونیستی نیز شدت گرفته است. در حالی که هیچ کشور اروپایی حوثی ها را در فهرست سازمان های تروریستی قرار نداده، گیدئون ساعر، وزیر امور خارجه، به نمایندگی‌های دیپلماتیک اسرائیل در اتحادیه اروپا و بریتانیا دستور داده تا برای شناسایی انصارالله به عنوان یک سازمان تروریستی اقدام کنند. ساعر همچنین از شورای امنیت خواست تا حملات حوثی ها به اسرائیل را محکوم کند. به همین منظور، قرار است شورای امنیت ۳۰ دسامبر درباره حملات حوثی‌ها به اسرائیل تشکیل جلسه دهد.
با تشدید اقدامات نظامی، سیاسی و اطلاعاتی اسرائیل و کمک متحدان منطقه ای و بین المللی، حوثی ها چه کارت های جدیدی برای ادامه بازی تا پایان جنگ غزه دارند تا به سرنوشت سوریه دچار نشوند؟ ادامه مقاومت یا تسلیم؟
روزنامه اطلاعات، شنبه ۸ دی ماه ۱۴۰۳.
http://Telegram.me/maktuob

مكتوب

27 Dec, 21:05


یمن؛ میدان دارِ میدان

جمیله کدیور

بعد از توافق آتش بس لبنان و توقف حملات حزب الله به اسرائیل و آرام شدن نسبی نبرد در لبنان و شمال فلسطین اشغالی از یک سو و سقوط اسد و روی کار آمدن هیات تحریرالشام در سوریه و تقویت حضور ترکیه و اسرائیل در این کشور و از بین رفتن نقش ترانزیتی سوریه در محور مقاومت از سوی دیگر، انصارالله یمن در حال تبدیل شدن به میدان دار اصلی نبرد علیه اسرائیل در منطقه و متقابلا هدف حملات رژیم صهیونیستی و آمریکا است. درحالی که فعلا جنگ در دیگر جبهه‌های پشتیبانی از غزه خاموش شده، حوثی ها به ادامه برنامه‌های خود با شدت بیشتر تاکید دارند و در عمل نیز این تشدید حملات را در طی هفته گذشته نشان دادند. به این ترتیب، اقدامات حوثی ها در دریای سرخ و پرتاب پهپادها و موشک‌های آنها به سمت اسرائیل به مشکل اصلی رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.
انصارالله که از روزهای نخستین جنگ غزه حمایت خود را از مردم غزه اعلام نمود، در چند محور مهم و تعیین کننده عمل کرده و اقداماتش به طور مستمر ادامه یافته و گفته تا جنگ غزه ادامه دارد، حملاتش به اهداف مورد نظر ادامه خواهد یافت. حوثی ها از همان ابتدا هدف مشخصحمایت از غزه تا پایان جنگ اسرائیل را برای خود تعریف کردند. از ۱۹ اکتبر ۲۰۲۳، حوثی‌ها، مجموعه‌ای از حملات خود را آغاز کردند که جنوب اسرائیل را هدف گرفت و از ۱۹ نوامبر۲۰۲۳ کشتی‌های به مقصد اسرائیل و مرتبط با آن را در دریای سرخ هدف قرار داد. آنها با هدف قرار دادن این کشتی ها و جلوگیری از رسیدن به مقصد در ایلات در دریای سرخ شیوه خاص مبارزه خود را اعلام نمودند و گفتند تا زمانی که نوار غزه تامین غذایی و دارویی نشود، هر کشتی به مقصد اسرائیل را یک «هدف مشروع» تلقی و حملات آنها متوقف نخواهد شد. انصارالله به دلیل اشراف اطلاعاتی بر دریای سرخ و باب المندب، ضربات سنگینی را به رژیم صهیونیستی و تجارت آن وارد آورده و در یکسال گذشته با انجام ۱۲۰ عملیات، توانسته تردد کشتی‌های اسرائیلی از دریای سرخ را تقریباً به صفر برساند و میلیاردها دلار به اقتصاد این رژیم خسارت وارد کند. ایلات که تا قبل از حملات حوثی ها، یک شهر توریستی محبوب و یک بندر استراتژیک بود که تجارت اسرائیل از جمله نفت از طریق آن انجام می‌شد، اکنون در وضعیت بحرانی و رکود قرار دارد و با فروپاشی گردشگری، آسیب شدیدی به بسیاری از مشاغل این شهر وارد شده است.
این درحالی است که حوثی ها در سال گذشته بیش از ۲۰۰ موشک و۱۷۰ پهپاد به سمت اسرائیل شلیک کرده، به عمق اسرائیل ضربه زده است. آنها تاکید کرده اند که به اقدامات خود در حمایت از غزه ادامه می‌دهند و جز با پایان جنگ علیه غزه و پایان محاصره آن، متوقف نخواهند شد. همه این اقدامات با حمایت آشکار میلیون ها نفر از مردم که روزهای جمعه در شهرهای مختلف یمن به ویژه صنعا به خیابان می آیند، انجام گرفته است.
با وجود تلاش‌های فراوان آمریکا و متحدانش در دریای سرخ برای مقابله با عملیات‌ حوثی ها علیه کشتی‌های مرتبط با رژیم صهیونیستی، علاوه بر سلطه یمن بر گذرگاه آبی دریای سرخ و استفاده از آن برای هدف‌گیری کشتی‌های مرتبط با اسرائیل، همچنان موشک‌های دوربرد خود را به مقصد اسرائیل پرتاب کرده که بحرانی جدی برای اسرائیل ایجاد نموده است. فرود موشک‌ها و پهپادهای یمنی که مسافتی بیش از دو هزار کیلومتر را تا مرکز تل‌آویو طی کرده، مقامات سیاسی، نظامی، امنیتی و مردم اسرائیل را به وحشت انداخته است. این امر نه فقط به معنای شکست برتری دفاعی و ضعف سیستم‌های چندلایه پدافند هوایی رژیم صهیونیستی در رهگیری این پرتابه‌ها و اعلام ناتوانی از تامین امنیت و حفاظت از مردم است، بلکه تأثیر روانی و اقتصادی عمیقی بر اسرائیل گذاشته است.
انصاراالله همچنین اخیرا به غیر از مسیر قبلی، یک مسیر نفوذ جدید در زمینه پهپادها از دریای مدیترانه و از آنجا به خط ساحلی، در مسیری که از سینا به نوار غزه و از آنجا به نقب غربی می‌گذرد، اضافه کرده است.
با این اقدامات چندوجهی، یمن اهداف مهمی را محقق کرده است؛ محاصره اقتصادی و خسارت شدید مالی به اسرائیل، ضربه جدی به امنیت اسرائیل و اثبات ناکارآمدی سیستم های دفاعی، ایجاد وحشت در بین شهروندان اسرائیلی، و زیر سوال بردن ابهت آمریکا با حمله به نفت کش ها و ناوهای آمریکایی.
بی دلیل نیست که طی هفته گذشته تهدیدهای مقامات مختلف سیاسی، نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی و حملات نظامی علیه انصارالله یمن شدت گرفته است. در حالی که تلاشها برای آتش بس غزه در جریان است، به موازات آن تهدیدات و اقدامات نظامی، اطلاعاتی، و سیاسی علیه حوثی ها خبر از اتفاقات جدید می دهد. هرچند بین مقامات اطلاعاتی و نظامی در مورد اولویت حمله به ایران و یمن اختلاف است، ارتش رژیم صهیونیستی بعد از غزه و لبنان و سوریه، در حال بررسی حمله فراگیر خود علیه حوثی‌ها در یمن است.

مكتوب

27 Dec, 21:05


در همین راستا طی هفته گذشته به کرات شاهد تهدید چندین مقام اسرائیلی به حمله علیه یمن و ایجاد وضعیت مشابه آنچه در لبنان و غزه و سوریه صورت گرفته، بودیم.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی روز یکشنبه ۲۲ دسامبر (۲ دی) هشدار داد که اسرائیل با همان شدتی که علیه دیگر بازوهای ایران در منطقه عمل کرد، علیه شورشیان حوثی در یمن نیز اقدام خواهد کرد و هشدار داد سرنوشتی مشابه حماس و حزب‌الله، در انتظار حوثی‌ها است. نتانیاهو دوشنبه، ۲۳ دسامبر (سوم دی‌) در سخنرانی خود در کنست به کشته شدن فرماندهان ارشد حماس و حزب‌الله پرداخت و گفت حملات اخیر به مواضع حوثی‌های یمن، آخرین عملیات اسرائیل علیه این گروه نخواهد بود. نتانیاهو بار دیگر، چهارشنبه ۲۵ دسامبر (۵ دی) این گروه‌را به دادن درس عبرتی سخت تهدید کرد و گفت به حوثی‌ها همانند آنچه بر سر حماس، حزب‌الله و رژیم اسد آورده، درس عبرتی سخت خواهد داد. ساعتی بعد از حمله ۲۵ هواپیمای اسرائیل در روز پنجشنبه، ۲۶دسامبر (۶ دی) به فرودگاه بین‌المللی صنعا و دو نیروگاه در بندر حدیده و تاسیساتی در بنادر الصلیف و راس کثیب، نتانیاهو گفت به قطع بازوی ایران تا زمانی که این کار را کامل کند، ادامه خواهد داد و ناکید کرد: «این تازه شروع کار ما با آنهاست.»
این عملیات پس از آن صورت گرفت که فرمانده نیروی هوایی اسرائیل روز چهارشنبه در واکنش به حملات موشکی بالستیک حوثی‌ها، از تدارک حملات بازدارنده شدیدی علیه آنها خبر داده، ضمن اشاره به حملات هوایی انجام شده کشورش علیه پایگاه‌ها، مقرها و تاسیسات حوثی‌ها گفته بود: «بر حسب نیاز بر تعداد و شدت این گونه حملات خواهیم افزود.»
پیش از این، یسرائیل کاتس وزیر دفاع روز دوشنبه ۲۳ دسامبر با تاکید بر اینکه «همانطور که سنوار را در غزه، هنیه را در تهران و نصرالله را در بیروت هدف قرار دادیم، در صنعا و دیگر نقاط یمن هم رهبران حوثی‌ها را هدف می گیریم.» او با اشاره به حملات حوثی ها به اسرائیل گفت، ما حماس را شکست دادیم، حزب‌الله را مغلوب کردیم، سیستم‌های دفاعی ایران را از کار انداختیم و به زیرساخت‌های تولیدی آن‌ها ضربه زدیم، رژیم اسد را در سوریه سرنگون کردیم... و به‌زودی ضربه سنگینی به گروه حوثی، که همچنان به اسرائیل حمله می‌کند، وارد خواهیم کرد. کاتس روز سه شنبه هم ضمن تهدید ایران، گفت، ما هم علیه زیرساخت های حوثی ها و هم علیه آنها برای رفع تهدید عمل خواهیم کرد. او بعد از حمله ۲۶ دسامبر هم گفت:‌«ما همه رهبران حوثی را شکار خواهیم کرد. هیچکس نمی‌تواند از دست اسرائیل فرار کند.»
پیرو حمله ۲۶ دسامبر اسرائیل، انصارالله بامداد جمعه ۲۷ دسامبر از حمله موشکی و پهپادی به فرودگاه بن گوریون و یک هدف مهم در مرکز سرزمین های اشغالی و همچنین یک کشتی مرتبط با رژیم صهیونیستی در دریای عرب خبر داد.
این درحالیست که مقامات ارشد امنیتی از جمله رئیس موساد، بر این باورند که به جای تمرکز بر حوثی های یمن، حمله مستقیم به ایران در دستور کار قرار گیرد. بنی گانتز، از رهبران اپوزیسیون هم اعلام کرده که اسرائیل «باید مستقیماً ایران را هدف قرار دهد.»
شدت گرفتن اقدامات انصارالله یمن از یک سو و تهدیدهای مقامات صهیونیستی از دیگر سو، یمن را هم به میدان دار و هم هدف اصلی تبدیل کرده است. از همین رو، تکرار سناریوی سوریه در یمن با تقویت معارضین انصارالله و حمایت مقتضی از آنها هیچ استبعادی ندارد.
به نظر می رسد تشدید تهدیدات علیه رهبران انصارالله نشان دهنده تشدید تنش و توسعه جنگ از سوی اسرائیل است. ضمن اینکه سقوط اسد، مخالفان انصارالله را امیدوار کرده که سناریوی مشابه جولانی ممکن است در یمن هم رخ دهد و تحولات سوریه و لبنان بتواند راه را برای سقوط حوثی‌ها هموار کند.
جنگ یمن اگر به روال غزه و لبنان و سوریه پیش رود، شکلی مخرب خواهد داشت که با تخریب زیرساخت ها و ترور شخصیت های برجسته همراه خواهد بود. برای چنین اقدامی هم در داخل یمن احزاب محلی معارض انگیزه دارند با حوثی ها تسویه حساب کنند، و هم برخی بازیگران منطقه ای و بین المللی آماده اند از معارضین حمایت کنند.
اگرچه اسرائیل به حوثی‌های یمن اعلام جنگ کرده ولی «بانک اطلاعاتی» کافی در مورد یمن آنگونه که در مورد دیگر اعضای جبهه مقاومت در اختیار داشته که منجر به ضربات شدید به آنها شده، ندارد و این مسئله رسیدن به هدف را دشوارتر نموده است. از این رو سعی کرده این شکاف را با هماهنگی امنیتی با آمریکا، غرب، کشورهای عربی، یمنی های معارض، موساد و واحدهای نیروهای ویژه و فعالیتهای جاسوسی پر کند.
نیروهای مسلح یمن روز چهارشنبه از خنثی سازی فعالیت های اطلاعاتی علیه امنیت ملی این کشور و بازداشت تعدادی از جاسوسان خبر داد که برای «سیا» و «موساد» کار می کردند.

مكتوب

26 Dec, 02:38


https://search.app/3YZaqbgxVtdxEENd8

Https://t.me/maktuob

مكتوب

25 Dec, 05:39


https://x.com/mohajeranisayed/status/1871792223030833221?s=12&t=G352YUTlNjm2Gbke4SxPRQ

مكتوب

24 Dec, 22:21


جلسه امشب را به سرعت در ذهنم مرور می کنم. تصویر جورج و طارق و ژرالد و مونیکا در برابرم زنده است. تجربه به من می گوید در سفر شناخت انسان ها و گفتگو با آنان مهمتر از گشت و گذار در خیابان ها و ساختمان هاست. هر انسانی خود جهانی از روایت است. روایت انسان ها با گرایش ها و باور ها و سلیقه های متفاوت در بیروت عروس زخمی خاورمیانه که سر بر زانو نهاده و اشک چشم کودکان خود را که در ساحل به خواب رفته اند پاک می کند. و با موسیقی امواج برایشان آواز می خواند. چند نفری در محوطه باز هتل روی صندلی های کنار دیوار شیشه ای نشسته اند. سیگار می کشند. وارد آسانرو که می شوم. می بینم مردی با همسر محجّبه و دو دختر سه و پنجساله اش توی آسانسور است. انگشت های دست راستش قطع شده و چشم راستش باند پیچی شده است. حدس می زنم قربانی پیجر است. سلام و احوالپرسی می کنم. به فارسی، آرام و با لبخند می گوید خوش آمدید. هم طبقه هستیم. من به اتاق ۱۷۰۱ می روم. همان شماره قطعنامه سازمان ملل در باره اتش بس لبنان در پایان جنگ تابستان ۲۰۰۶. توی آسانسور می گویم: خدمت شما برسم!
*
روزنامه اعتماد، ۵ دی ماه ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob
ادامه دارد

مكتوب

24 Dec, 22:21


ژرالد لبخند زد و گفت: فکر اینجایش را نکرده بودم. گفتم نکته دیگری هم به نظرم می رسد. در باره بخش اول رمان شهر شیشه ای پل استر و تعبیر « برج بابل» از حروف خیابان ها و میدان ها صحبت کردیم. در فیلم گوژپشت نتردام در رقص ازمریلدا در میدان روبروی کلیسا، او که کولی با تبار مصری است. و چهره شرقی دارد. سفره حصیری کوچکی را میانه میدان می اندازد و بز تنومند سپیدش با شاخ های بلندش، سمت سفره می رود و کارت هایی را که ازمریلدا روی حصیر پخش کرده است؛ با دهان لمس می کند. ازمریلدا کارت ها را به ترتیب دهان زدن بز یعنی انتخاب بز سپید در کنار هم می چیند و کلمه ای ساخته می شود. کلمه «خورشید! » به نظرم این « ایده تصادف » را پل استر از ویکتور هوگو و فیلم گوژپشت نتردام گرفته و در رمان شهر شیشه ای آن را به عنوان رمز رویدادها و کلید شناسایی پرورانده است.
ژرالد گفت: «یادم رفت خودم را کامل معرفی کنم. من پدرم فرانسوی و مادرم لبنانی است! دوستانی در پاریس دارم که پدر شان لبنانی و مادر فرانسوی است! لبنان سرزمینی غریب و فرهنگ عجیبی دارد. برای همین شناخت لبنان و داوری در باره لبنان و سلاح حزب الله آسان نیست. » گفتم به نظرم تفسیر ادونیس شاعر سوری که پاریس زندگی می کند. تفسیر دقیقی است. گفته است. من سال ها قاهره زندگی کرده ام. قاهره سرزمین «صراع حضارات» ( نبرد تمدن ها) است و لبنان سرزمین « انفجار حضارات!» ( انفجار تمدن ها)این انفجار گویی سرشت لبنان است. در درونش توفان به بند کشیده شده است. هر دم می تواند انفجاری اتفاق بیفتد. سلاح حزب الله هم یکی از مصادیق همین انفجار در دیدگاه ها و تفسیر هاست. بایست خود مردم لبنان، مسلمان و مسیحی با تاکید بر وحدت سرزمینی لبنان و مبارزه با اشغال سرزمین و وحدت ملی در باره اسلحه حزب الله تصمیم بگیرند. اگر اسلحه حزب الله موجب وحدت سرزمینی و مقاومت در برابر اشغال بوده و هست. که به نظر من چنین است. بایستی ترتیبی اتخاذ شود که حزب الله و ارتش لبنان با هماهنگی کامل از این توانایی برای لبنان استفاده کنند. ما شاهدیم که ارتش لبنان به هر دلیلی ضعیف نگاهداشته شده است. چرا بایست پهپاد های اسرائیل آسمان همه شهر های لبنان را پر کنند. چرا بایست هواپیماهای بمب افکن اسرائیلی از آسمان لبنان به عنوان حیاط خلوت خود استفاده کنند؟ چرا ارتش لبنان دفاع ضد هوایی ندارد!؟ حامیان لبنان که منتقد حزب الله هستند. به ویژه فرانسه کجا قرار دارند؟ جوانان لبنانی در جنوب با مقاومت و شهادت خود در برابر نیروی زمینی اسرائیل در جنگ تابستان ۲۰۰۶ ایستادند. نشان دادند که سال ۲۰۰۶ با ۱۹۸۲ که ارتش اسرائیل تا بیروت و همین خیابان الحمراء آمده بود متفاوت است. به نظر می رسد ۲۰۲۴ هم متفاوت از ۱۹۸۲ و متفاوت از ۲۰۰۶ است. حالا شما طرفدار سلاح حزب الله هستید یا نه!
طارق نگاهی به ساعتش انداخت. منهم ساعت موبایلم را نگاه کردم. ساعت ۴ و ۵۵ دقیقه بامداد بود! گذار شتابناک زمان در بوته گرم بحث ذوب شده بود. طارق گفت: شما تا کی بیروت هستید!؟ گفتم شاید تا دو هفته دیگر! گفت می شود همین جا قرار دیگری بگذاریم. به پرسش شما هم جواب می دهم. جورج گفت: من هم می توانم بیایم!؟ گمان می کرد من با طارق و ژرالد و مونیکا از قبل آشنا بوده ام. گفتم آشنایی من با دوستان از همین میز و همین بامداد یکشنبه بود. من امروز به طرابلس می روم. شماره تلفن ها را با هم مبادله کردیم. بقیه آب انارم را تا قطره آخری که کف آلود می نمود نوشیدم.
جورج گفت: یک پرسش شتابزده!؟ «آیت الله خامنه ای رمان می خواند!؟ » گفتم : « بله فکر کنم بیش از هفتاد سال است که رمان می خواند. در دیدار با شواردنادزه وقتی رئیس جمهور گرجستان بود؛ آیت الله خامنه ای به دقایقی از رمان جنگ و صلح تولستوی اشاره کرده بود. شواردنادزه از وزیر خارجه ایران پرسیده بود: آیه الله خامنه ای با زبان روسی آشناست!؟ تفسیر شواردنادزه این بوده است که دقایق رمان جنگ و صلح تولستوی را کسی خوب متوجه می شود که رمان را به زبان اصلی خوانده باشد. البته ایت الله خامنه ای زبان روسی نمی دانند. اما فهم رمان غیر از خواندن شتابزده رمان است. به نظرم درس اصول به همه عالمان دینی که خوب درس خوانده باشند، توانایی فهم دقیق را می دهد. این فهم در مسائل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی هم جلوه های خود را دارد. مثل کسانی که منطق خوب خوانده باشند، در فهم مسائل فلسفی ذهنی منظم و مهندسی شده دارند»
خداحافظی کردم. ماشین های شهرداری برای جمع آوری زباله ها در خیابان الحمراء آهسته حرکت می کنند. خیابان خلوت است. هوا معطر است. تا ساحل دریا فاصله ای نداریم. همیشه در چنین لحظاتی وقتی نسیم سحری دلپذیر و معطر می وزد؛ این بیت تماشایی حافظ در ذهنم می درخشد:
کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین
انچه من هر سحر از باد صبا می بینم!

مكتوب

24 Dec, 22:21


بیروت، جهانی دیگر
سلاح حزب الله و دشنه ازمریلدا!
(۱۱)
سیدعطاءالله مهاجرانی
در چشمان جمع علامت سئوال می درخشید. سلاح حزب الله و دشنه ازمریلدا !؟ گفتم: «این پرسش جورج و طارق در سال ۲۰۰۵ برای سعد حریری و تیم مشاوران و همراهان ایشان هم مطرح بوده است. سفری به ایران داشتند. بیست سال پیش. یکی از همراهان سعد حریری دکتر طارق مِتْری وزیر فرهنگ وقت لبنان بوده است. طارق مِتْری از جمله شخصیت های جهانی لبنان است. دانشمند و بسیار با استعداد و مسلط به زبان و ادبیات فرانسه و انگلیسی و عربی. یک دوره نماینده دبیر کل سازمان ملل در لیبی بود. الان ایشان رئیس دانشگاه سنت جورج در لبنان است. ما هم در جمع خودمان جورج و طارق داریم! من ایشان را در سمینارهای مختلف دیده ام. در دانشگاه بلموند طرابلس و سمینار اصیله در طنجه. او از حمله متفکران مسیحی لبنانی است که نسبت به فلسطین و وحدت لبنان و روابط مسلمانان- مسیحیان لبنان توجه دارد. مانند امیل خوری و مارسل خلیفه. کتاب های متعددی منتشر کرده است. از جمله کتاب هایش که عنوان جذاب و فراموش نشدنی دارد کتاب: «سطور مستقيمة بأحرف متعرجة: عن المسيحيين الشرقيين وعلاقتهم بالمسلمين» موضوع کتاب نیز بدیع و جذاب است.
• در یک کلام شخصیت دوست داشتنی و محبوبی است. دقیق و خوش سخن و بسیار خوان بوده و هست. دیدار با او همیشه برایم غنیمت است. در این سفر هم می خواهم ایشان را ببینم. بیروت نبودند. در طنجه داستان سفر به ایران به همراه سعد حریری و ملاقات با ایت الله خامنه ای و دشنه ازمریلدا را برایم تعریف کرد. حتما برای شما و به ویژه در بحث سلاح جزب الله تازگی دارد.گفت:
«همراه سعد حریری نخست وزیر لبنان شش وزیر از حمله من به عنوان وزیر فرهنگ به تهران سفر کردیم. قرار ملاقات با آیه الله خامنه ای بود. قبل از دیدار قرار شد، جلسه ای برای هماهنگی دیدار با سعد حریری داشته باشیم. جلسه در محل اقامت حریری در کاخ سعد آباد برگزار شد. سعد حریری با جدیت و قاطعیت گفت: «باید مساله سلاح حزب الله را به عنوان مساله اصلی لبنان مطرح کنیم.» من سخنی نگفتم. همه تایید کردند.
وقتی وارد دفتر آیه الله خامنه ای شدیم، ایشان بسیارگرم و صمیمانه سعد حریری را در آغوش گرفت. جوانی و هوشمندی اش را تحسین کرد. از مرحوم رفیق حریری ذکر خیری به میان آورد. از لبنان بسیار تعریف کردند. فضا بسیار گرم و عاطفی شده بود. به محض اینکه سرجایمان مستقر شدیم و مجلس قرار پیدا کرد. نا گاه آیت الله خامنه ای از سعد حریری پرسیدند: « آقای نخست وزیر شما رمان گوژ پشت نُتْردام را خوانده اید!؟» نخوانده بود! سرش را جوری تکان داد که معلوم نبود خوانده یا نخوانده! آیه الله خامنه ای گفت. در این رمان زن زیبایی تصویر شده است. او زیباترین زن پاریس است. طبیعی است که قدرتمندان در صدد دستیابی به این زن هستند.لات های پاریس، قداره کشان، با نفوذ ها. فرمانده پلیس که بایست مراقب امنیت مردم باشد. همه در صدد دست درازی به این بانوی زیبا هستند.اما همه می دانند که آن زن زیبا، اسمش چی بود!؟ طارق گفت، من گفتم ازمریلدا! آیه الله خامنه ای با چشمانش خندید و گفت: احسنت! شما وزیر فرهنگ بودید! همه می دانستند که ازمریلدا دشنه ظریف دسته صدفی سپید بسیار تیز و برّایی به همراه دارد. دشنه را به کمرش می بست.تا هر کس به او سوء نظری داشته باشد، بداند که ازمریلدا در دفاع از حریم و حرمتش از استفاده از آن دشنه تردید نمی کند.
آقای نخست وزیر! لبنان مثل همان زن زیباست. مثل ازمریلداست. عروس خاورمیانه است. خیلی ها به کشور شما نظر دارند. اسرايیل خطری است که شما را تهدید می کند. مگر تا مرکز بیروت نیامدند؟ مگر مردم را نکشتند؟ ویران نکردند؟ سلاح مقاومت مثل همان دشنه ازمریلداست. دشمن را نومید می کند و امکان عمل را از او می گیرد.
گفتگو ها در باره روابط دوجانبه ایران و لبنان ادامه پیدا کرد. سعد حریری هیچ سخنی در باره سلاح حزب الله بر زبان نیاورد. وقتی به محل اقامت بازگشتیم . از سعد حریری پرسیدم در باره سلاح حزب الله حرفی نزدید؟
گفت: دیدی جلسه را چگونه اداره کرد و بحث را پیش برد. اصلاً زمینه ای برای بحث سلاح حزب الله وجود نداشت. هر چه فکر کردم دیدم چیزی به نظرم نمی رسد. »
ژرالد گفت: « شما فیلم گوژپشت نتردام را دیدید!؟ همان فیلمی که انتونی کویین و جینالولو بریجیدا بازی کردند.؟»
« بله دیدم!»
« بسیار خوب در ان فیلم. معشوق ازمریلدا به وسیله همان دشنه دسته صدفی کشته شد!»
«‌بله درست است. به دلیل اشتباه ازمریلدا کشته شد. ازمریلدا نمی بایست دشنه اش را از پنجره به بیرون پرتاب کند! وقتی از دشنه جدا شد. رقیب که عاشق سرگشته و شیدای ازمیریلدا بود؛ دشنه را بر داشت و با همان دشنه به رقیب عشقی اش از پشت حمله کرد و او را کشت!»

مكتوب

24 Dec, 18:42


میلاد عیسی مسیح پیام آور صلح و محبت مبارک
https://www.instagram.com/p/DD-LRTZI3OK/?igsh=MXVmMGM3eXkxNHJqeA==

مكتوب

22 Dec, 09:08


به نکته بسیار لطیفی که در این آیه دیده می شود، توجه کنید:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا ﴿النساء: ١٧٤﴾
ای مردم، در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده‌ایم.
نکته مورد توجه و تامل تعبیر « أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ » است. واژه انزلنا به سه صورت در قرآن مجید ذکر شده است : مخاطب پیامبر است و قرآن بر او نازل شده است. مانند آیه البقرة: ۹۹ و النساء: ۱۰۵. شکل دیگر انزلنا به نحو کلی است. اشاره به مخاطب ندارد. مانند: وَهَـٰذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿الأنعام: ١٥٥﴾
«و این، خجسته کتابی است که ما آن را نازل کردیم؛ پس، از آن پیروی کنید و پرهیزگاری نمایید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.»
از تعبیر « انزلناه» بدون مخاطب خاص استفاده شده است. قرآن را فرستادیم.

در آیه آلنساء: ۱۷۴ مخاطب مردمان « ناس » هستند. به صورت غایب هم مردمان مخاطب نیستند. مخاطب حضوری اند. برای شما نور فرستادیم! مردمان که در این آیه می تواند شامل مسلمانان و اهل کتاب و نیز دیگران شود؛ بشارت می دهد که مخاطب قرآن اند و می توانند با توجه و تامل در «برهان» به عنوان بنیاد شناخت خود از این «نور مبین» بهره مند شوند. شاید معنی اخص مردم و نوری که بر آنان می تابد؛ همان تفسیر نغز شمس تبریزی باشد که گفت: به گونه ای قران را تلاوت کنید که گویی بر شما وحی می شود! محل وحی باشید! (۷)
می توان نور را در این مصداق به عنوان نور در منزلت دفعی انزال قرآن که همان شعشعه نور ذات و عقل الله است تصور کرد. افزون بر آن نوری که مبین است و آیات بینات که در صورت آیات و سوره ها نازل شده است. این آیات نیز به دلیل بهره ای که از آن نور منزلت دفعی دارند با هم متفاوت اند. چنان که آیه نور و آیة الکرسی متفاوت از آیه تبّت یدا ابی لهب است. و حتی:
در کلام ایزد بی چون که حیّ داور است
کی بود تبَّت یدا مانند یا ارضُ ابْلَعی!؟



پی نوشت ها:
*
(۱) شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی، حکمة الاشراق، راجعه و تقدیم انعام حیدر، بیروت دارالمعارف الحکمیة ۲۰۱۲ ص ۲۷۵
(۲) الکشاف، ج ۴ ص ۲۳۴ ( المکتبة الشاملة)
https://shamela.ws/book/23627/2299

(۳) کتاب مقدس، سفر خروج باب ۱۳ آیه ۲۱ و باب ۱۴ آیه ۲۰
کتاب نحمیا باب ۹ آیه ۱۲
(۴) انجیل یوحنّا، باب ۸ آیه ۱۲
(۵) بحارالانوار، ج۲۵ ص۲۲
( ۶) سایت التفسیر به تفسیر سورة الصف: ۸ و ۹ نگاه کنید.
https://www.altafsir.com
(۷) مقالات شمس، تصحیح و تعلیق محمد علی موحد ج ۲ ص ۸۳

*
روزنامه اطلاعات، شنبه یکم دی ماه ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

07 Dec, 10:14


این مرد عامل سقوط بشار اسد خواهد بود؟
جمیله کدیور
 تحولات منطقه با عملیات شورشیان هیات تحریرالشام و ارتش ملی سوریه  تحت حمایت ترکیه علیه نظام بشار اسد شتاب زایدالوصفی به خود گرفته و پس از حملات اسرائیل به غزه و لبنان پیچیدگی های اوضاع، منطقه را وارد مرحله جدیدی کرده است. 
طی هفته ای که گذشت سوریه شاهد تحولات میدانی و سیاسی وسیعی بود. کمتر از یک هفته پس از تصرف شهر استراتژیک حلب، دومین شهر بزرگ سوریه، شورشیان موفق شدند شهر حماه، چهارمین شهر بزرگ سوریه را به سرعت  تصرف کنند. این شهر به عنوان سومین شهر پس از ادلب و حلب به تصرف مخالفان حکومت بشار اسد در آمد.
حماه به دلیل کشتار فوریه ۱۹۸۲در دوران ریاست جمهوری حافظ اسد، برای بسیاری از مخالفان ارزش نمادین دارد. در دوم فوریه ۱۹۸۲، در پی قیام اخوان المسلمین در شهر حماه، با حمله نیروهای مسلح سوریه به این شهر برای سرکوب اعتراض مخالفان حکومت، بین ۱۷۰۰۰تا ۴۰۰۰۰نفر کشته شد.
رهبر هیات تحریر الشام، ابومحمد الجولانی روز پنجشنبه در یک صحبت کوتاه بعد از اینکه ورود نیروهایش را به شهر حماه اعلام کرد، اشاره به همین واقعه داشت و گفت که «برادران مجاهد شما شروع به ورود به شهر حماه کرده‌اند تا این زخمی را که ۴۰سال به طول انجامیده است، پاکسازی کنند. از شما می‌خواهم که این پیروزی بدون انتقام و با رحمت همراه باشد.» او پیش از این هم بر همین رویکرد نسبت به مناطقی که تصرف می شود، تاکید کرده بود.
پس از سقوط حماه، شورشیان پیشروی خود را به سمت حمص، سومین شهر مهم سوریه آغاز کرده اند. حمص به‌عنوان آخرین خط دفاعی دمشق برای نظام اسد از جهات مختلف مهم است. 
 به رغم سال ها فعالیت در سازمان های سلفی - تکفیری فراملی، با گذشت زمان، الجولانی شروع به فاصله گرفتن از ایدئولوژی جهادی فراملی القاعده کرد. هیات تحریر الشام در مقاطعی با داعش و همچنین حراس الدین، گروه مرتبط با القاعده که از هیات تحریر الشام جدا شد، جنگیده است. در سال ۲۰۲۰، صحبت های الجولانی درباره کنار گذاشتن آرمان های جهادی فراملی و تمرکز صرف بر اداره منطقه تحت کنترل هیات تحریر الشام به عنوان یک پیام برای نزدیکی به غرب و کسب مشروعیت بین المللی تلقی شد. قبل از آن هم او در سال ۲۰۱۹مرحله جدیدی را با تمرکز بر مبارزه با ایران و روسیه اعلام کرده بود. در یک مصاحبه با خبرنگاری غربی در ۲۰۲۱هم گفته بود «در ده سال فعالیت ما، در انقلاب ما هیچ تهدیدی را متوجه غرب نکردیم ، نه تهدید  اقتصادی نه امنیتی... ما نگفته بودیم می خواهیم با امریکا بجنگیم...»  علیرغم این اظهارات، هیات تحریر الشام همچنان در فهرست سازمان های تروریستی ایالات متحده و بریتانیا باقی ماند .
با عقبه مشخص الجولانی و سازمان تحت امرش، آیا می شود پذیرفت که الجولانی و هیات تحریر الشام تحت رهبری او، واقعا از جهاد فراملی و رویکردهای افراطی سابق دست کشیده و از یک حامی و عضو فعال القاعده و سازمان های سلف داعش، به یک ملی گرای سوری تبدیل شده است؟
هیات تحریر الشام هر چند به نظر می آید از نظر ایدئولوژیک خود را دوباره بازسازی و سعی کرده  است پیشینه رادیکال خود را به عنوان یک جنبش محلی که تنها بر فعالیت های خود در سوریه در مقابله با حکومت اسد متمرکز است، تعدیل کند و در عین حال تصویری متفاوت به دنیای بیرون ارائه دهد؛ علی‌رغم همه این دگرگونی‌ها، رویکرد و ایدئولوژی سلفی خود را حفظ کرده است، اگرچه در سال‌های اخیر تلاش کرد شیوه های سخت سابق را در اجرای قوانین شریعت کاهش دهد .
تعریفی که می شود از هیات تحریر الشام فعلا ارائه کرد، یک سازمان سلفی عملگرا با جهت گیری داخلی سازگار با تغییرات است. جنبشی استبدادی با رویکرد یا سیاست مذهبی که از طریق سلاح اعمال قدرت و کنترل می کند و به دموکراسی اعتقادی ندارد. طبیعی است این سازمان که رویکرد مذهبی سلفی را تحمیل می‌کند، به یک گروه دموکراتیک تبدیل نخواهد شد. طی این سال ها، برای اداره استان ادلب تحت تسلط هیات تحریرالشام، معروف به دولت نجات سوریه، از اصول سلفی استفاده شده است. الجولانی پیش از این گفته بود، حکومت باید با شریعت اسلام مطابقت داشته باشد، اما نه بر اساس موازین داعش یا حتی عربستان سعودی. او ازسال ۲۰۱۶چندین بار از اصطلاح «حوزه سُنی» و یک موجودیت سُنی نام برده است.

مكتوب

07 Dec, 10:14


باسم سیهیونی که در ایجاد دولت نجات در ادلب مشارکت داشته، معتقد است کاری که الجولانی انجام می‌دهد، اقدامات عملگرایانه است که نه با تغییر در رویکرد مذهبی، بلکه با رویکردی مبتنی بر منافع، با تغییر ابزارها انجام می‌شود. او می گوید: «زمانی که الجولانی به فتواهای «تکفیر» نیاز داشت، به دنبال کسانی می گشت که بتوانند گروه ها را به بهانه همکاری با بیگانگان تکفیر کنند. وقتی علایق تغییر می کند، رویکرد به سمت دیگری تغییر می کند که خواستار باز بودن است. او ممکن است دوباره به استفاده از «تکفیر» علیه افراد یا گروه‌های خاص برای اهداف سیاسی و نه مذهبی متوسل شود.» 
 از ابتدای عملیات «ردع العدوان» الجولانی و اتاق عملیات نظامی شورشیان برای جلب توجه جهانی و کم کردن نگرانی های داخلی و خارجی نسبت به عملیات خود و کسب مشروعیت جهانی و مقبولیت داخلی، به خصوص با توجه به سابقه منفی بیش از یک دهه ای خود، تلاش جامعی برای ارائه تصویری مطلوب از شورشیان انجام داده، سعی کرده گفتمان غیر خشنی از خود به تصویر بکشد و اظهارات دلگرم کننده ای هم خطاب به برخی کشورهای مرتبط با موضوع سوریه و هم به شهروندان مناطقی که تصرف می کند، داشته باشد و هدف شورشیان را محدود به سوریه نشان دهد. تبلیغات رسانه‌ای شورشیان بر پیوند دادن این عملیات به بمباران مکرر ارتش سوریه و شبه‌نظامیان آن بر مناطق مخالف تمرکز داشته و اعلام کرده هدف از این نبرد «حفاظت از غیرنظامیان و دور نگه داشتن آتش رژیم» از آنان بوده است. همچنین از طریق دستورات مستقیم، الجولانی از نیروهای تحت امر خود خواسته به اسیران و کشته‌ها توهین نشود، با مهربانی و ملایمت با غیرنظامیان برخورد و از اموال آنها محافظت کنند و به سربازانی که فرار می کنند، ضمانت های لازم از جمله صدور کارت امان ارائه دهند. 
تبلیغات اتاق عملیات شورشیان همچنین متوجه اقلیت‌ها، از کُردها گرفته تا مسیحیان بوده و اعلام کرده است که از اقلیت های مذهبی و قومی تحت حاکمیت خود محافظت خواهد کرد. جولانی گفت: «در سوریه آینده، ما معتقدیم که تنوعِ، قوت ماست نه ضعف.» در بیانیه های اخیر به ویژه به حفاظت از جوامع مسیحی و کُرد حلب اشاره و تصاویر و کلیپ هایی پخش شده که کلیساها مشغول فعالیت های مذهبی عادی خود بوده اند و مسیحیان از وضع موجود ابراز رضایت می کنند. هیات تحریر الشام همچنین   گفت که کُردها «جزئی جدایی ناپذیر از هویت متنوع سوریه» هستند و در کنار جوامع کُرد خواهد بود. بسیاری از کُردها بیشتر از گروه‌های شورشی متعلق به ارتش ملی سوریه، ائتلاف تحت حمایت ترکیه، که در کنار هیات تحریرالشام می‌جنگند و علیه گروه‌های کُرد در هفته گذشته عملیات انجام داده‌اند، در هراسند. هیات تحریر الشام همچنین نسبت به ساکنان شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا که درگیر جنگ نبودند تعهد داده که از آنها در برابر هر گونه درگیری محافظت کنند.
الجولانی متوجه شده باز بودن بیشتر به روی اقلیت های مذهبی و قومی راهی برای ارسال پیام مثبت به جوامع داخل سوریه و بین المللی است.
در مصاحبه جدیدش با سی ان ان می گوید: «ما دولتی بر اساس شورای مردمی ایجاد خواهیم کرد که نهادی باشد و مبتنی بر تصمیمات خودسرانه یک حاکم نباشد. هیات تحریر الشام ممکن است در هر زمانی پس از دستیابی به اهداف خود منحل شود .»  
اداره عملیات نظامی شورشیان همچنین در بیانیه ای از روسیه خواسته «منافع خود را به رژیم اسد مرتبط نکند» و مردم سوریه را به عنوان یک شریک بالقوه در نظر بگیرد.  همچنین در بیانیه مستقل دیگری از عراق خواستار «عدم حمایت از رژیم اسد» شد و تاکید کرد که انقلاب سوریه ثبات منطقه را تهدید نمی کند. الجولانی در کلیپی تصویری هم با نامیدن جنگ اسرائیل در غزه و لبنان به عنوان جنگ ایران و منطقه! 
 با توجه به آنچه ذکر شد، سازمانی که نام‌های آن و برخی اهدافش در مراحل فعالیت خود در 13 سال گذشته تغییر کرده، با یک گفتمان بین‌المللی فرامرزی به سوی گفتمان ملی محلی تحول داشته، به نظر می‌رسد با نبرد «ردع العدوان» و تصرف مناطق جدید و بیانیه های منتشره،  به دنبال کسب مشروعیت محلی و بین‌المللی و ارائه راهبرد جدیدی است که از طریق برگ های برنده خود  به ترسیم مجدد نقش خود در صحنه آینده سوریه بپردازد.
هیات تحریر الشام طی سال های گذشته با ایجاد یک ارتش کارآزموده توانسته  زرادخانه تسلیحاتی خود را با خلع سلاح دیگر گروه‌های مسلح، غنیمت از تسلیحات نیروهای ارتش سوریه، تولید سلاح و صد البته کمک های تسلیحاتی اسرائیل تقویت کند.به جز نقش ترکیه در تحولات سوریه، عامل اسرائیل را نمی توان نادیده گرفت.

مكتوب

07 Dec, 10:14


گروه های مخالف سوری اذعان کرده اند که بدون حملات ارتش اسرائیل به مواضع ایران و حزب الله و تضعیف آنها، امکان تصرف این مناطق در سوریه نبود. این در حالی است که نقش رژیم اشغالگر در جنگ داخلی هفت ساله سوریه و حمایت از شورشیان، از جمله جبهة النصره (نام قبلی هیات تحریر الشام فعلی) روشن است .
 بعد از انکارهای مکرر اسرائیل، بالاخره گادی آیزنکوت، فرمانده و رئیس سابق ستاد مشترک ارتش اسرائیل اعلام کرد: اسرائیل در طول جنگ داخلی هفت ساله سوریه «برای دفاع از خود» تسلیحات به گروه های شورشی سوری داده است. مجله فارین پالیسی هم گزارش داده بود اسرائیل به طور مخفیانه به دست کم ۱۲گروه شورشی سوری تسلیحات و کمک مالی ارائه کرده است. در کنار حمایت اسرائیل از گروه‌های مسلح سوری علیه اسد، این ادعای ایهود اولمرت، نخست وزیر وقت اسرائیل که گفته بود: «اگر اسد در سال ۲۰۰۸با اسرائیل صلح می کرد، سوری ها از جنگ داخلی رنج نمی بردند، زیرا دروازه های واشنگتن و اروپا را به روی اسد باز می کردم، این امر از جنگ داخلی جلوگیری می کرد!» نقش رژیم صهیونیستی را بیش از پیش در تحولات سوریه آشکار می کند. 
 
یکی از شورشیان مورد حمایت ترکیه در ادلب اخیرا در گفتگو با شبکه کان از اسرائیل تشکر کرده، می گوید که که مخالفان از اقدامات اسرائیل علیه حزب الله و سایر بازیگران مورد حمایت ایران "بسیار راضی" هستند. او گفت: «ما اسرائیل را دوست داریم و هرگز دشمن آن نبودیم.» یکی از فرماندهان شورشی هم در گفتگو با کانال ۱۲می گوید که هدف سرنگونی رژیم اسد و تشکیل دولتی است که روابط خوبی با همسایگان خود از جمله اسرائیل داشته باشد.
برای آنچه در سوریه می گذرد، باید نگران باشیم. سقوط سریع شهرها توسط شورشیان سوری، به آنها نقش قویتری در تحولات آینده این کشور می‌دهد و در را به روی تحرکات موذیانه ترکیه و اسرائیل باز می‌کند.
 
روزنامه اطلاعات، ۱۷آذر ۱۴۰۳.

https://www.ettelaat.com/news/74173/

Https://t.me/maktuob

مكتوب

06 Dec, 21:08


میناگری های قرآنی
(۳۰)
مقدمه دهم:
(۳)
نظریه صدرالمتالّهین شیرازی
کلام و کتاب
سید عطاء الله مهاجرانی



سوم: امر و خلق
تمايزی كه صدر المتالّهين بين عالم امر و عالم خلق قائل شده است. قرآن را در منزلت عالم امر و فرقان را در منزلت عالم خلق تفسیر کرده است. افزون بر آیاتی که به عنوان شواهد در «اسرارآلایات» ذکر کرده اند. در تفسیر آیات ابتدای سوره الدخان این موضوع با تفصیل بیشتری مطرح شده است:

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ
[که‌] ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم، [زیرا] که ما هشداردهنده بودیم.
فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ
در آن [شب‌] هر [گونه‌] کاری [به نحوی‌] استوار فیصله می‌یابد.
أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا ۚ إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ
[این‌] کاری است [که‌] از جانب ما [صورت می‌گیرد]. ما فرستنده [پیامبران‌] بودیم. (فولادوند) مترجمان دیگر قران مجید گاه به اقتباس از فولادوند واژه «امر» را کار و یا کاروبار و برخی فرمان ترجمه کرده اند. برخی نیز ترجیج داده اند از خود واژه امر استفاده کنند. واقعیت این است ما ظرف دقیق معنایی برای واژه امر در زبان فارسی نداریم. حتی در تفسیر امر نیز کار آسان نیست. چنانکه جرجانی در رساله تعریفات به همان معنای ظاهری و معمول «امر» یعنی فرمان دادن بسنده کرده است. سپس امر اعتباری و امر حاضری و امر به معروف را تعریف کرده است. به نظرم شیخ محمود شبستری که از جهان امر و در کنار آن از جهان خلق سخن گفته است. تفسیری روشنگرانه ارائه داده است:

جهان خلق و امر از یک نفس شد
که هم آن دم که آمد باز پس شد
جهان خلق و امر اینجا یکی شد
یکی بسیار و بسیار اندکی شد

جلال الدین بلخی در تعریف و نسبت امر و خلق از تمثیل نور و سایه استفاده کرده است. رحمت خداوند متعال بر مرحوم حاج آخوند روستای مهاجران گاه می گفت: مولوی در یک بیت بیداد می کند! مگر می شود یک جهان معنا را در بیتی خلاصه کرد!؟ همین بیت را به عنوان شاهد نقل می کرد:

عشق ربّانی است خورشید کمال
امر نور اوست خلقان چون ظلال
جهان امر و خلق و نور و سایه در مدار «عشق ربانی» می گردند. سخن مولانا از سخن دانته در آخرین بیت سرود بهشت: « آفتاب و ماه و ستارگان به عشق می گردند.» اوج و ژرفای بیشتری داراست.
در تفسیر النکت و العیون ماوردی «امر» به قرآن مجید تفسیر شده است. علامه طباطبایی نیز به همین نکته اشاره کرده اند. در آیه « أَمْرٍ حَكِيمٍ» با بیان « أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا » توضیح داده شده است. منزلت قرآن مجید به عنوان امر حکیم من عندالله با فرقان و تفصیل و تفریق آیات متفاوت است.

چهارم: کلام و کتاب

مكتوب

06 Dec, 21:08


صدرالمتالّهین شیرازی در تفسیر آیه شماره ۸۰ سوره الواقعة در باره تمایز «کلام» و «کتاب» تمایز «عالم امر» و «عالم خلق» تمایز «قضاء» و «قَدَر» بحث بسیار دقیقی را مطرح کرده است. بدون شناخت این تمایزها که البته تمایزهای دیگری هم میان عالم «غیب» و «شهود» و «قرآن» و «فرقان» و «مُلک» و «ملکوت» و «باطن» و «ظاهر» و « اجمال» و « تفصیل» در سخنان ایشان در اسفار و اسرارالایات و مفاتیح الغیب وجود دارد. بدیهی است که این تمایزات برای آسان شدن شیوه شناخت ماست و گر نه گاه این تمایز ها همانند تمایز «ماهیّت» و «وجود» تمایزی به روایت حاج مولی هادی سبزواری« تصور» ی است و نه حقیقی.
انّ الوجود عارض المهیّة
تصوراً و اتحدّا هویّة
وقتی از ذات متعال منزه خداوند سخن می گوییم. بدیهی است که سخن فراتر از این اصطلاحاتی است که گه راهگشا و گاه رهزن است. چنان که صدرالمتالهین ماهیّات را انحاء وجود تعریف کرده است.(۱)
کلام خداوند در عالم امر تحقق می یابد. إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ﴿يس: ٨٢﴾
چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که می‌گوید: «باش»؛ پس [بی‌درنگ‌] موجود می‌شود.
امر در حقیقت منزه از تجدّد و تغیّر و تضاد است. در این عالم شاهد یگانگی هستیم:
وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ﴿القمر: ٥٠﴾
و فرمان ما جز یک بار نیست [آن هم‌] چون چشم به هم زدنی.
کتاب در واقع به عالم خلق مربوط می شود. کتاب صورتبندی عالم امر است. در این عالم تجدد و تغیّر و تبدیل و تضاد وجود دارد. هر یک ازاین دوعالم خود مراتبی دارند. چنانکه : قضاء محض» متفاوت از « قدر محض » است.« قضاء محض »که دیگر فراتر آن نمی توان قضاء دیگری را تصور کرد؛ کلام خداوند است. و «قدر محض» همین کتاب تکوینی و کتاب تدوینی است. (۲)
نکته بسیار مهم در تفاوت عالم امر و عالم خلق این است که در عالم امر با «زمان» روبرو نیستیم. زمان از مختصات عالم خلق است. به همین دلیل معراج پیامبر اسلام در عالم امر اتفاق می افتد. برخی کوشیده بودند تا برای معراج توجیه و تفسیر عقلائی بیابند. نوشته بودند پیامبر(ص) با براق به معراج رفت و براق با سرعت نور حرکت می کرده است. به همین خاطر نامش براق بوده است. بدیهی است که کوششی مآجور با نیت خدمت به دین بود؛ اما بیهوده بود. در ادبیات معارف دینی ما زمان لباسی است که بر روح « دهر» پوشانده می شود. عهد باطن زمان است. و دهر خود لباس سرمد است. سرمد « آنِ آنِ آنْ » است.امام علی علیه السلام در یکی از زیباترین و با شکوهترین فرازهای دعای کمیل از خداوند متعال تمنا می کند که «حال» او را به «سرمد» پیوند دهد. « و حالی فی خدمتک سَرْمَدا» و تمام اوراد او در «وردی واحد» فشرده شود. شده بود! از این رو عطار نیشابوری از امام علی (ع) به عنوان «سلطان سرمد» یاد کرده است. راه او راه تحقق سرمد است.

درین ره محرمان افتاده بر خاک
درین ره گشته است سرگشته افلاک
درین ره مرتضی بعد محمد
درین ره مرتضی سلطان سرمد
عطار نیشابوری در تعبیری دیگر قرآن را « فیض سرمد» خوانده است که این فیض از « نور احمد» سرچشمه می گیرد. در حقیقت جلوه شعشعه نور ذات متعال بر قلب احمد تابیده است که همان فیض سرمدی است.

من به قرآن نور احمد یافتم
وز کلامش فیض سرمد یافتم

مكتوب

06 Dec, 21:08


قرآن و کلام خداوند در عالم امر است و فرقان و کتاب در عالم خلق. نزول دفعی در سرمد و در عالم امر و عقل الله است. نزول تدریجی در طول زمان ۲۳ سال در مکه و مدینه و در عالم خلق.
در تبیین تفاوت کلام و کتاب صدرالمتالهین از دو واژه « بسیط» و « مرکب» نیز استفاده کرده است. کلام خداوند در عالم امر بسیط است. همان کلام وقتی صورت فعل و خلق پیدا می کند؛ مرکّب می شود. در عالم امر« اجمال» است. همان اجمال وقتی صورت تفصیل و تفریق پیدا می کند، به کتاب تبدیل می شود. به تعبیر صدرالمتالّهین توجه کنید:
« الکلام اذا تَشَخَّصَ صارَ کتاباً کما انّ الاَمْر اذا تَشَخَّصَ صار فِعْلاً…الکلام غیر قابل للنَّسخ و التَّبدیل، بخلافها الکتاب: يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ﴿الرعد: ٣٩﴾
تشخص کلام یا صورت بندی آن به شکل مشهود، در قواره کتاب نمایان می شود. مثلا ما اندیشه ای را در ذهن داریم. وقتی آن اندیشه را بر زبان می آوریم و یا بر صفحه ای می نویسیم آن اندیشه تشخص ظاهری و صوری پیدا می کند. خدا می داند که مولانا جلال الدین بلخی در چه احوالی بوده است، وقتی خطاب به امام علی علیه السلام سرود:
تو ترازوی احد خو بوده ای
بل زبانه هر ترازو بوده ای
اندیشه الهی و الهام شاعرانه قدسی در این بیت تشخص پیدا کرده است. کلام خداوند در کتاب تشخص پیدا می کند. قرآنی که در دست ماست تشخص کلام خداوند است. چنانکه «امر» نیز در صورت فعل تشخص پیدا می کند. در مرحله کلام خداوند دیگر تغییر و تبدیل و تجدد مفهومی ندارد. چنان که زمان هم در عالم امر نامفهوم است. صدرالمتالهین در اثبات سخن خود به آیه مشهور محو و اثبات اشاره کرده است. « خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند، و اصل کتاب نزد اوست.» ابوالسعود چنانکه شیوه اوست به لفظ اندک و معنیّ بسیار در تفسیر آیه نوشته است: «أي ينسخ ما يشاء نسخَه من الأحكام لما تقتضيه الحكمةُ بحسب الوقت» خداوند به اقتضای حکمت در زمان مناسب، حُکمی را نسخ می کند. در واقع امّ الکتاب وقتی نازل می شود، در منزلت « محو و اثبات» لباس زمان و مصلحت و حکمت می پوشد. در بحث ما امّ الکتاب در منزلت نزول دفعی و محو و اثبات در منزلت نزول تدریجی است.
صدرالمتالّهین برای تبیین تمایز این دو منزلت نوشته است: « در صفحه هستی جهان آفرینش و کنش، شب و روز مشاهده می شود. اما در جهان امر شاهد «کلمات الله التامّات» هستیم. کلماتی که گوهر عقلانی و نوری دارند. گوهر آن ها عین آگاهی و نور است.مصداق « آیات الله» در این آیه اند: تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿البقرة: ٢٥٢﴾
در حالی که وقتی مراد آیات کتاب تکوین است آیه به صورت : تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿الشعراء: ٢﴾ بیان شده است. نه تنها در این دو ایه که صدرالمتالهین اشاره کرده است. «آیات الله» در منزلت عالم امر است و کلام الله و قرآن مجید، «آیات کتاب مبین» در منزلت کتاب و فرقان است. بلکه در تمامی ۲۸۰ موردی که کلید واژه آیات در قرآن استفاده شده است. گرچه در صورت بندی نیز این واژه با نسبتی که پیدا می کند، مانند: آیاته، آیاتی، آیاتنا، آیات الله، آیات الرّحمن، آیات ربّک، آیات ربّنا، آیات ربّهم، آیاتنا الکبری، آیات بینّات، و آیات مبینّات،با یکدیگر تمایز دارند.ممکن است شبیه درختان در جنگلی ( مثل جنگل سدر در ارتفاعات طرابلس که تازگی دیدم!) همه درختان سدر را در جنگل سدر شبیه هم بپنداریم؛ اما چنین نیست هر درخت و هر برگ جهان ویژه خود را دارست . هر برگ به روایت سعدی:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار!
برای سعدی تک برگ درخت دفتر معرفت است و افراد سطحی از باران فقط خیس شدن را می بینند. و از آسمان فقط ابر و رنگ آبی و از زمین و خاک؟ هیچ!دیگر حرفی باقی نمی ماند!
گاه تمایز آشکار است. مثل «آیات الله» در «عالم امر» و «آیات مبین» در «عالم خلق» ، اما هر چه بیشتر بیندیشیم تمایزات بیشتری و میناگری های افزونتری در آیات ۲۸۰ گانه می بینیم. همان دریای بی کرانه پایان ناپذیر.
صدرالمتالهین در جمع بندی یا استنتاج خود از مبحث تفاوت کلام و کتاب، حکمت و نور و قرآن و کلام الهی را یک مجموعه تلقی می کند. این مجموعه در شکل و شمایل زبان و واژگان نمایان می شود. عقل بسیط که حقیقت پدیده ها در آن به شکل مجمل وجود داشت. صورتبندی ظاهری می یابد. برای روشنگری بیشتر صدرالمتالّهین از تمثیل کیمیا و بذر استفاده می کند. کیمیا چگونه مس را به طلا تبدیل می کند؟ چگونه از بذری جنگلی پدید می آید؟ دانه سیبی، سیبستان می شود؟ (۴)

پی نوشت:
(۱) الحکمة المتعالیة ج ۱ ص ۵۷ و ۳۶۰

(۲) صدرالمتالّهین محمد بن ابراهیم الشیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ج ۷ ص ۱۱۱ و ۱۱۲

(۳) صدرالمتالّهین محمد بن ابراهیم الشیرازی، اسرارالآیات، ص ۱۶
(۴) همان، ص ۲۰

مكتوب

06 Dec, 21:08


*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

06 Dec, 19:13


درنگ
پروژه امریکا و ناتو در سوریه
سید عطاءالله مهاجرانی

انچه در سوریه می گذرد؛ فراتر از استراتژی توسعه طلبانه ی ترکیه با چشم انداز امپراتوری عثمانی جدید و جاه طلبی های سیری ناپذیر اردوغان و نیز فراتر از اندازه و توانایی گروه های ریز و درشت تکفیری مانند هیات تحریر الشام و جبهة فتح الشام و جبهة انصار الدین و جیش السنة و لواء الحق و حرکة نورالدین ذنگی و صقور الشام
جیش المجاهدین و حراس الدین و … است که امروزه در قالب هیات احرار الشام سازماندهی شده اند. گفته می شود ۱۲۰ گروه کوچک و بزرگ تکفیری در سوریه فعال بوده و هستند. منتها بر حسب شرایط رنگ عوض کرده اند. در مرحله نخست جنگ داخلی سوریه از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ بیش از ۳۰۰ هزار نفر افراد تروریست یا وابسته و پیوسته به جماعت های تکفیری به سوریه آمدند. هدف ساقط کردن حکومت بشار اسد بود. مطلبی که اوباما و کامرون نخست وزیر انگلستان و ریس جمهور فرانسه و اردوغان با صراحت مطرح می کردند: این جمله بود: « بشار اسد باید برود.» پروژه سقوط نظام اسد و رفتن او و تجزیه سوریه به نتیجه نرسید. سردار شهید قاسم سلیمانی و نیروی قدس سپاه در متوقف کردن ان پروژه نقش تاریخی ایفا کردند. اما متاسفانه با باقی ماندن جبهة النصره در ادلب بر اساس پیمان آستانه بین روسیه و ترکیه و ایران به عنوان تضمین کنندگان صلح،‌ در واقع امر با تسلط جبهة النصره و عملا ترکیه بر ادلب استخوان لای زخم باقی ماند. اگر به اخبار ادلب توجه کرده باشید. جبهة النصره از پرچم ترکیه عکس های اردوغان در دفاتر خود استفاده می کند. در ادلب لیر ترکیه به عنوان پول متداول در بازار مالی و اقتصادی استفاده می شود. در این هفت سالی که از پیمان استانه گذشت ترکیه پایگاه ها و زمینه نفوذ خود را در شمال غربی سوریه افزایش داده است. البته در غارت منابع ملی سوریه مثل غارت صنایع و انتقال کارخانه ها و دزدی نفت هر چه توانسته انجام داده است. مرحله جدید تهاجم هیات احرار الشام که در واقع سازماندهی مهمترین گرو های تکفیری در این جماعت است. تروریست های تکفیری که با سازماندهی نو و تجهیزات مدرن و امکانات مالی درجه اول و فعال شدن تلویزیون الجزیره به عنوان رسانه اصلی و حضور کارشناسان اوکراینی در آموزش تروریست ها، در حقیقت ما شاهد موج جدید و بی سابقه ای از سازماندهی عملیات نظامی در یورش به حلب بودیم. بلا فاصله پس از اعلام آتش بس در لبنان نتانیاهو سوریه را تهدید کرد. درست در ساعت شروع آتش بس در ساعت ۴ صبح به وقت لبنان در روز ۲۷ نوامبر و در همان روز وزارت خارجه ترکیه بیانیه ای منتشر کرد و از اتش بس استقبال کرد. درست در همان روز و بلکه در همان ساعت هیات احرار الشام به فرماندهی جولانی یعنی به فرماندهی دستگاه اطلاعاتی/ نظامی ترکیه به حلب حمله کرد. بدیهی است که این حمله با هماهنگی امریکا ، ناتو، اسرائيل و ترکیه و قطر و احتمالا کشرهای عربی منطقه انجام شده است. در واقع ترکیه در سناریوی تغییر خاورمیانه، متناسب با منافع خود هم به اشغال بخشی از سرزمین سوریه ادامه داده است و هم در صدد اشغال مناطق جدیدی از سوریه بر آمده است. برانداختن نظام حکومت در سوریه و تجزیه سوریه سناریوی آمریکایی اسرائيلی و ترکی است. آن را در حد مطامع ترکیه و یا گرو های تکفیری تقلیل ندهیم. کارگردان و بازیگردان آمریکا و ناتو است.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

03 Dec, 19:45


بیروت، جهانی دیگر
قهوه خانه شکوفه انار
(۸)
سیدعطاءالله مهاجرانی

دقایقی ازنیمه شب گذشته، خبر های روز شنبه ۱۴ مهرماه (۵ اکتبر) را می بینم. زیر نویس شبکه المیادین و الجزیره و المنار را مرور می کنم. سفر یکروزه بلکه چند ساعته عراقچی وزیر خارجه ایران مورد توجه همه رسانه های لبنانی و منطقه است. سفری بسیار هوشمندانه در زمانی مناسب. بمباران مناطق ضاحیه بیروت ادامه داشته است. جاده مرزی بین لبنان و سوریه که به جاده « مصنع الحدیدی» معروف است توسط اسرائیل بمباران شده است. آژیر خطر در شمال فلسطین اشغالی در حیفا و جلیل العلی به صدا در آمده است. ارتش اسرائیل مناطق جنوب لبنان، شهرهای خیام و کفر کلا و هدیسه جنوبی را با توپحانه زده است. شهر کریوت در شمال حیفا توسط مقاومت لبنان موشک خورده است. جهاد اسلامی گفته است. فاجعه کشتار فلسطینی ها در اردوگاه طولکرم نشانه نسل کشی رژیم اسرائیل است. مجاهدان حزب الله از هدف قرار دادن تانک میرکاوا در مالکیه خبر داده اند. سرنشنان میرکاوا کشته و زخمی شده اند. میرکاوا در واقع پرچم و نماد قدرت نظامی نیروی زمینی اسرائیل است . مانند قلعه ای پولادین و تسخیر ناپذیر با سرعتی بیش از شصت کیلومتر در ساعت حرکت می کند. این قلعه پولادین پرتکاپو در سرپنجه مجاهدان حزب الله در جنوب لبنان و در غزه توسط مجاهدان فلسطینی مثل ببر کاغذی مچاله و قراضه می شود. واژه عبری (מרנבה )مرکاوا به معنی ارّابه است. ۶۵ تا ۷۰ تن وزن دارد. مجهز به موشک هدایت شونده لاهات است.
مشخصلت مرکاوا را از این جهت مطرح کردم که بگویم به روایت عبدالوهاب البیاتی در شعر « از مرگ و انقلاب» که برای چه گوارا سروده است:
سرود خوانش روی گیتار خود قربانی شده بود
پروانه ای بر گرد سرش در پرواز بود
و به خونش آغشته
بر روی بساط
پیراهن سبز و گوشوارش
و رشته ای از گیسوانش: تعویذ بیشه ها و صحرا و دریاها و آسمان..
در باطن زمین، زمینی که پایکوب رنجها و گرسنگی است.
دیوار محال را
گوزنان با شاخ می زنند
شکافی بزرگ در آن افتاده
که نیمروز از خلال آن خواهد گذشت… (۱)

مكتوب

03 Dec, 19:45


به روایت منیر شفیق، برخی باور داشته و دارند که در برابر قدرت نظامی ارتش اسرائیل مقاومت بیهوده است. موازنه قوا با حمایت ملی و تسلیحاتی و سیاسی ـ تبلیغاتی امریکا و اروپا( و البته کشورهای عربی مصر و اردن و امارات و بحرین و مراکش و …!) امکان مقاومت را به حزب الله و فاسطینی هاو حماس و جهاد اسلامی نمی دهد. همان صدایی که این روزها از سمیر جعجع و فؤاد السنیورة در بیروت می شنویم.
با خودم می گویم در سفر واحد زمان شب و روز یا شبانه روز نیست. ساعت هم نیست «آن » است! از هتل بزن بیرون و در همین خیابان الحمراء گشتی بزن… گشتی در دنیای شبانه بیروت و گشتی در جهان سرگشتگان رمان امین معلوف! سفر هم آفاقی است و هم انفسی. مثل سفر «آدم» در رمان امین معلوف! شاید یکی از بهترین روایت ها برای شناخت لبنان و بیروت رمان « التائهون» نوشته امین معلوف باشد. روایت نسلی از جوانان لبنانی متولد دهه ۴۰ میلادی.( امین معلوف متولد ۱۹۴۹ ) با گرایش ها و مذاهب مختلف. صدای انفجاری شنیدم. قهرمان رمان «التائهون» که نامش آدم است. مثل نام همه ما! نویسنده و رمان نویس و دانشگاهی است. پاریس زندگی می کند. به او خبر می دهند که دوست دوران جوانی و دانشجویی اش «مراد» در بیروت در بستر مرگ و در حال احتضارست. دوست دارد او را ببیند. بی درنگ به بیروت می آید. دیر می رسد. بر سر جنازه مراد می ایستد. من هم از لندن آمده ام. ضرورتی نداشت تا کسی به من تلفن بزند که دوستی در حال احتضار است. خبر در پیش چشم دنیاست. ارتش اسٰرائیل بیروت را بمباران کرده، بر سر ساختمان هایی در ضاحیه که می دانستند سید حسن نصرالله در آن منطقه زندگی می کند. با ۸۲ تن بمب سنگر شکن منطقه را ویران کرده اند. امشب ویرانه ها را می بینم. و خاک سرخ معطری که توده شده است. سید حسن نصرالله و تعدادی از فرماندهان حزب الله شهید شده اند. از جمله سردار نیلفروشان از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران. سال هاست که خون پاسداران و بسیجیان ایرانی با خون مجاهدان حزب الله در بدر مقاومت آمیخته شده است. من به خانه ای در بیروت نیامده ام تا بر بستر بیمار محتضری باشم. به بیروت آمده ام و شاهد بی خانمانی و آوارگی صد ها هزار خانواده ام. صدای بمب را می شنوم. شبی دیگر، در واقع نیمه های شب از ارتفاعات کفر شیما محله هایی را که بمباران می شود می بینم. میزی را در گوشه قهوه خانه شکوفه انار انتخاب می کنم. فعلا کس دیگری کنار یا دور این میز نیست. اما حتما خواهند آمد! در طنجه و کازابلانکا و قهوه خانه فیتشاوی در محله خان خلیلی یا قهوه خانه علی بابا در نزدیکی میدان تحریر و کافه ریش در قاهره و آن قهوه خانه کوچک در میانه کوجه هزار پله! در محله کازبا در الجزیره و قهوه خانه"النوفرة" در نزدیکی باب شرقی مسجد اموی در دمشق. یادش عزیز با سید محمود دعایی به این قهوه خانه رفتیم. سید قلیانی سفارش داد. ناهار هم در رستورانی همان نزدیکی «صفیحه» خوردیم! در لبنان هم با مهدی در سفر به بعلبک به رستوران ممتاز «اللقیس فارم» رفتیم. صفيحه خوردم و یاد سید محمود دعایی را زنده کردم. و قهوه خانه تماشايی شابندر در خیابان متنبی بغداد… اردیبهشت همین امسال با حسین و علی به قهوه خانه شابندر رفتیم. غلغله بود. در گوشه ای جمعی نشسته بودند. به نظر دانشگاهی و اهل فرهنگ می آمدند. حدسم درست بود. اجازه گرفتیم و به جمع پیوستیم. فهمیدند ایرانی هستیم. خوش آمدید! ما هر سه زبان عربی حرف می زنیم به ویژه علی که به ظرایف لهجه عراقی مسلط است.
اکنون در قهوه خانه- رستوران شکوفه انار، دفتر یادداشتم با جلد بنفش خوشرنگ ( هدیه جمیله بانو) توی دستم هست. و نیز رمان « عالم بلا خراٰئط » نوشته عبدالرحمن منیف و جبرا ابراهیم جبرا روی میز است. از خداوند که پنهان نبود از شما چه پنهان! رمان را در حقیقت به عنوان ابزار یا امکانی برای جلب توجه همراهم آورده ام. تا کنجکاوی افرادی جلب شود و بهانه ای باشد برای تُکّه انداختن صحبت و همان دانه پاشیدن! معمولاً این شیوه یا تجربه موفق از آب درمی آید. سن و سال من، در آغاز دهه هفتاد، کیف برزنتی سدری . دفتر یاداشت که گاه در آن چیزی می نویسم. هر کدام می تواند توجهی را جلب کند. آب انار سفارش می دهم. گران است!
بالای صفحه می نویسم: روز دوم، ساعت یک و ۳ دقیقه روز یکشنبه ۱۵ مهرماه (۶ اکتبر) قهوه خانه شکوفه انار، بیروت

مكتوب

03 Dec, 19:45


ویترین (جعبه آینه! در واژه یار فرهنگستان هنوز فکری برای ویترین نکرده اند؟) رمان عالم بلا خرائط را می خوانم. دیباچه ای است بر همه چیز! مقدمه شناخت، روش شناخت، سبک داستان نویسی. گویی همه چیز به شکل جادویی بُهت آوری در این مقدمه گنجانیده شده است. این مقدمه برای من که می خواهم روایتی از لبنان و فلسطین از نزدیک داشته باشم. همانند سیمرغ در داستان های شاهنامه راز گشا، الهام بخش، راهنمای زندگی در بحران های خطر خیز است. به گمانم یکی از زیباترین داستان های کوتاه ادبیات جهان است. ( البته زیباترین داستان کوتاه جهان سوره یوسف قرآن مجید است. از هر نظر و از جمیع جهات، گستردگی و عمق داستان، گوناگونی و شتاب روایت داستان در داستان، زبان، آغاز و پایان بندی بی همانند.) اما این داستان:
سیبلا که جوان جستجوگری بود از بابل از شرق به غرب رفت تا از الهه معبد ژوپیتر پیشگویی امور جهان را بیاموزد. الهه آپولو از جوانی و هوشمندی و سرزندگی سیبلا به وجد آمد و گفت: « هر چه بخواهی به تو می دهم.» سیبلا مشتی ماسه نرم را در چنگ گرفت و گفت به اندازه تمامی این ذرّات به من عمر ببخش. بخشید! اما سیبلا یادش رفته بود که بگوید و بخواهد تا عمرش همراه با جوانی و سلامت باشد. پیر و نزار شد. استخوان هایش فرسود. در هم شکسته و منزوی در ته غاری زندگی می کرد. اما مردمان به غارش می آمدند و از او می خواستند که برایشان پیش گویی و آینده بینی کند. در آستانه ورودی غار انبوهی از برگ های درخت مشاهده می شد. بر هر برگی حرفی نقش شده بود. سیبلا مشتی از این برگ ها را به خواهنده و نیایشگر می داد. او می بایست با ترکیب این برگها و در حقیقت با خواندن حروف پیام پیشگو را دریافت کند. البته می توانست جای برگ ها و یا حروف را تغییر بدهد و پیامی دیگر در حقیقت بسازد. چنین شد که انسان ها روایت های متعدد و متنوعی در اختیارشان بود! جنگ روایت ها در درون انسان و در جهان بیرون از همان شیوه پیش پیی سیبلا آغاز شد و همچنان ادامه دارد. در اندیشه بودم که روایت لبنان در این ایام را چکونه بایستی سامان داد…
چوانی که سی تا سی و پنجساله به نظر می رسید. با تی شرت چسبان سیاهرنگ و موهای خرمایی افشانده بر پیشانی به زبان عربی با لهجه لبنانی گفت:
«اجازه می دهید ما هم اینجا بنشیینیم!» دو جوان همراهش اروپایی به نظر می رسیدند. بلوند بودند! « این دوستان من فرانسوی هستند. خبرنگار آزادند. ما در سوربن با هم آشنا شدیم.» اظهار خوش وقتی کردم. برخاستم احترام کردم و کیف و کتاب «عالم بلا خرائط» را روی میز جلو خودم سراندم. همراهان جوان لبنانی به زبان فرانسه با هم صحبت می کردند. جوان لبنانی گفت شما از کدام کشور هستید؟ از ایران. لندن زندگی می کنم. اسم من طارق است. دوستم ژرالد، ایشان هم مونیکا همسر ژرالد نقاش هستند. شما؟ من سید هستم. نویسنده هستم! روزنامه نگار آزادم. پرسید شما فرانسه می دانید؟ نه نمی دانم. البته در حد حال و احوال بلدم. در جوانی در مهمان پذیر هتلی در اصفهان دوره دانشجویی ام کار می کردم. توریست فرانسه زبان زیاد داشتیم. موافقید انگلیسی حرف بزنیم. دوستان من عربی نمی دانند. به انگلیسی مرا به دوستانش معرفی کرد. نویسنده ایرانی است. می خواهد کتابی در باره لبنان این ایام بنویسد. با کنجکاوی و محبت نگاهم کردند. گفتم: می خواهم کتابی البته نخست گزارشی در باره لبنان و حزب الله در این موقعیت بنویسم. ژرالد گفت: « نویسنده با جرئتی هستید!» من عمرم را کرده ام. بیش از هفتاد سالمه. در این مقطع عمر تعریف شما از زندگی متفاوت است. البته هر کسی از زندگی تعریفی و روایتی دارد. حتی هر یک از ما در طول زندگی و منزلت های عمر تعریفمان تفاوت می کند. شما ها که در دهه سی و چهل عمرتان هستید با من که در دهه هفتادم متفاوتیم. هر انسانی تعریفی ویژه خود دارد و در جهانی که می آفریند زندگی می کند.ما هر کدام روایتی از زندگی را می سازیم! »
«می سازیم یا می جوییم!؟»
« این آغاز ماجراست! »
« بسیار خوب. اگر فرصت دارید در همین باره صحبت کنیم»
« دارم! تا ساعت پنج صبح که بایست به هتل بازگردم فرصت دارم!»
مقدمه رمان «عالم بلا خرائط» در باره گزینش و چینش برگ ها و روایت سازی را با آب و تاب برایشان تعریف می کنم. به رمان «یک هیچکس صدهزار» نوشته پیراندللو اشاره می کنم و بیتی از دیوان شمس! به قول دوستان طلبه مجلس را گرم می کنم. می بینم که دو سه نفری از میز کناری گوششان به میز ماست. یک نفر صندلی اش را سمت میز ما می کشد. به سن و سال من است. شاید یک هوایی جوان تر!
ادامه دارد.

مكتوب

03 Dec, 19:45


پی نوشت:
****
(۱) عبدالوهاب البیاتی، آوازهای سند باد، ترجمه م.سرشک ( محمد رضا شفیعی کدکنی) تهران. انتشارات نیل ۱۳۴۸ ص ۱۳۹ تا ۱۴۲
عبدالوهاب البیاتی، دیوان، بیروت، دارالعودة، بی تا، الجلد الثانی، ص۱۶۴
«فی باطن الارض التی تسحقها الآلام و المجاعة
جدار مستحیل
ینطحه الوعول
تحدث فیها ثغرة کبیرة
تنفذ من خلالها الظهیرة…»
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳
https://t.me/maktuob

مكتوب

29 Nov, 21:09


سوریه، حالا چرا؟

جمیله کدیور

تحولات اخیر سوریه و عملیات شورشیان سوری تحت حمایت ترکیه به سمت حلب را نمی توان منفک از زنجیره اتفاقات مرتبط با اقدامات رژیم صهیونیستی در مقابل محور مقاومت جهت جدا کردن جبهه های متحد مختلف آن و تضعیف نوبتی تک تک آنها و تحمیل ملاحظات جدید در میدان نبرد بررسی کرد. تسلسل زمانی اتفاقات متصل به هم اخیر در منطقه تصادفی نیست. چه نسبتی بین توقف عملیات تیپ «گولانی» و دیگران در جنوب لبنان، با آغاز فصل جدید عملیات جبهه «الجولانی» و دیگران در سوریه است؟

اول. با آنکه شاید تصور شود که نقش سوریه در ۱۴ ماه گذشته در قیاس با دیگر اعضای محور مقاومت چندان چشمگیر نبوده، با این حال سوریه در حد مقدورات به نقش تدارکاتی خود عمل کرد و به همبن دلیل هم هزینه های زیادی پرداخته و بسیاری از زیر ساخت های آن توسط اسرائیل و آمریکا هدف حمله قرار گرفته و ده‏ها نیروی نظامی ارتش سوریه توسط اسرائیل کشته شده است. و یقینا این روند تا زمانی که سوریه نقش لجستیکی خود را در محور مقاومت ادامه دهد و مطالبه اسرائیل را برای توقف انتقال تجهیزات به لبنان تامین نکند، ادامه خواهد داشت.
ساعاتی پیش از آغاز رسمی توافق آتش‌بس میان اسرائیل و حزب‌الله (۲۷ نوامبر/ ۷ آذر)، تل‌آویو حملات هوایی گسترده‌ای را به لبنان و مرزهای مشترک این کشور با سوریه انجام داد که تا نزدیکی مرزهای سوریه گسترش یافت، معابر مرزی در حومه حمص غربی را هدف قرار داد که به کشته شدن شش نفر و تخریب گسترده زیرساخت‌های مرزی منجر شد. این حملات تنها چند ساعت پس از آن انجام شد که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، طی سخنانی بشار اسد، رئیس‌جمهوری سوریه، را تهدید کرد و با هشدار درباره انتقال تسلیحات از سوریه به حزب‌الله، اسد را متهم کرد که «با آتش بازی می‌کند.» نتانیاهو همچنین تهدید کرد که در صورت ادامه فعالیت‌های نظامی در سوریه، امکان گشودن «جبهه‌ای جدید» علیه دمشق وجود دارد. گفته می شود نتانیاهو، از طریق شخص ثالثی به اسد هشدار داده که اگر اسد به ایران اجازه رسمی برای حضور نظامی در سوریه بدهد، اسرائیل در جنگ داخلی سوریه مداخله نظامی خواهد کرد... نتانیاهو مجددا در مصاحبه با کانال ۱۴ تلویزیون در ۲۸ نوامبر (۹ آذر) با اشاره به سخنان قبلی خود مبنی بر تهدید اسد و بازی او با آتش، گفت: «زمان مشخص خواهد کرد که آیا او این پیام را گرفته یا خیر؟»

دوم. این اظهارات را باید در کنار رایزنی های نتانیاهو با مقامات مختلف علیه ایران تلقی کرد. به عنوان نمونه، نتانیاهو در ۱۹ نوامبر در یک تماس تلفنی به امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه گفته بود: «هدف باید به حداقل رساندن نفوذ ایران، نه تنها در لبنان، بلکه در سوریه باشد... اسرائیل تا کنون تلاش کرده تا در آنچه در سوریه می‌گذرد، مداخله نکند... از این پس، اسرائیل فعالیت های ایران در سوریه را به عنوان یک هدف می بیند. اگر نیازهای امنیتی ما ایجاب کند، از این اقدام دریغ نخواهیم کرد.» نتانیاهو هفته گذشته هم در یک سخنرانی قول داد که ایران اجازه نخواهد داشت جای پایی در منطقه پیدا کند. وی گفت: «ما بارها اعلام کرده‌ایم که سلاح هسته‌ای در دست ایران را نمی‌پذیریم و اجازه استقرار نیروهای ایرانی را در نزدیکی مرزهایمان، به طور کلی در سوریه یا هر جای دیگر نمی‌دهیم.» همچنین، در ۲۱ نوامبر، نتانیاهو در گفتگوی نیم ساعته تلفنی با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه مجدد بر امنیت اسرائیل تاکید کرد و مخالفت خود را با استقرار ایران در سوریه تکرار کرد. در ۱۷ اکتبر هم نتانیاهو در ملاقات با وزیر دفاع روسیه در بیت المقدس مجدد همان مباحث را تکرار کرد. او همچنین در اظهارات خود برای قبول آتش بس در لبنان در ۲۶ نوامبر، اولین دلیل پذیرش آتش بس را تمرکز بر موضوع تهدید ایران عنوان کرد.
مدت هاست که اسرائیل با حملات هوایی و عملیات تروریستی در سوریه در حال عملیاتی کردن همین اظهارات است. از جمله در هفته های اخیر تهاجم زمینی ارتش اسرائیل به قنیطره آغاز شد و منطقه‌ای را با کشیدن سیم خاردار، از خاک سوریه جدا کرده، آن را به مناطق اشغالی افزوده و یک سوری هم به اسارت گرفته شد. همچنین ارتش اسرائیل با هدف قرار دادن مسیرهای مهم مواصلاتی که برای تجهیز حزب الله استفاده می شود، عملیات گسترده ای را برای مختل کردن این تلاش ها انجام داده است. در ۲۰ نوامبر (۳۰ آبان) هم در حمله هوایی به شهر پالمیرا (تدمر) که بزرگترین نوع حمله از این نوع بود، موجب کشته شدن ده ها نفر از شبه نظامیان مقاومت شد.
این در حالی است که به موازات اقدامات رژیم صهیونیستی، استان حمص در غرب سوریه هم این هفته شاهد یک رشته حملات غیرعادی توسط شورشیان تکفیری ضد اسد بود. داعش هم با انجام چندین عملیات در سوریه علیه اهداف نظامی تعداد زیادی را کشت، به خطوط لوله گاز و تانکرهای نفت حمله کرد و چندین عملیات پیچیده چند هدفی هم در صحرای مرکزی انجام داد.

مكتوب

29 Nov, 21:09


بر اساس اخبار منتشره، تکفیری ها از سال گذشته برای حمله غافلگیرانه علیه نیروهای سوری و شبه‌نظامیان متحد آن‌ها در منطقه آماده شده‌ بودند.
با توجه به مجموعه این اظهارات و اقدامات، شواهد حاکی از آن است که رژیم صهیونیستی هماهنگ با شورشیان تکفیری، در جهت ایجاد تنش و بی ثباتی در سوریه و قطع خطوط تدارکاتی حزب‌الله از ایران و سوریه وارد فاز جدید عملیات خود شده است.

سوم. ساعاتی پس از انتشار هشدار نتانیاهو به اسد، و ساعتی پس از اعلام آتش‌بس در لبنان، هزاران نفر از اعضای «هیات تحریر الشام» (که از ادغام چند گروه از جمله جبهه فتح شام یا همان جبهه النصره سابق، متحد القاعده، تشکیل شده) و تعدادی از گروه‌های شورشی وابسته به «ارتش ملی سوریه» (که قبلا با نام ارتش آزاد سوریه و ارتش آزاد سوریه تحت حمایت ترکیه شناخته می شد) در ۲۷ نوامبر، عملیاتی غافلگیرانه با عنوان «ردع العدوان» (بازدارندگی در برابر تجاوزات) با استفاده از تاکتیک های هماهنگ و با پشتیبانی تسلیحات پیشرفته در شمال غرب سوریه آغاز و با تصرف مناطقی استراتژیک، پیشروی زمینی خود را به سمت حومه شهر حلب آغاز کردند. هیات تحریر الشام و دیگر گروه های شورشی تحت حمایت ترکیه از سال۲۰۲۰ به طور قابل توجهی قابلیت های نظامی خود را افزایش داده اند.
این حمله، اولین عملیات از این دست از سال ۲۰۲۰ بود. به گفته تکفیری ها، عملیات در تلافی تشدید گلوله باران های اخیر دولت سوریه بر مناطق تحت کنترل آنها و هدف از آن کنترل بر بخش شرقی ادلب و بازگرداندن مرزهای منطقه «کاهش تنش» ادلب است که در سال ۲۰۱۹ بین روسیه، ترکیه و ایران توافق شده بود. این نبرد از مناطق تحت کنترل هیات تحریر الشام آغاز شد. گفته شده آنچه در ابتدا یک عملیات محدود برنامه ریزی شده بود، با شروع فرار نیروهای سوری از مواضع خود، مشابه زمان حمله داعش، گسترش یافت.

چهارم. انتخاب زمان حمله شورشیان علیه مواضع ارتش سوریه در نزدیکی حلب، بسیار دقیق و محاسبه شده و بعد از آرامش نسبی در جبهه جنوب لبنان است. تنش‌ها در شمال غربی سوریه هفته‌ها است که بالا گرفته و از اوایل اکتبر شایعاتی مبنی بر قریب‌الوقوع بودن یک حمله بزرگ به گوش می‌رسید.
یکی از رهبران ارشد« ارتش ملی سوری» با اشاره به فرصت طلایی ایجاد شده، به همین نکته ظریف اشاره کرده، می گوید: «تحولات ژئوپلیتیکی در خاورمیانه که بر متحدان رژیم سوریه تأثیر گذاشته، «فرصتی طلایی» برای انجام این حمله ایجاد کرده است... یک موقعیت بین المللی وجود دارد که به نفع این جنگ و هرج و مرج بین اسد و حامیانش است و ما از این فرصت استفاده کردیم.» او گفت: « نیروهای سوری، بدون متحدان چیزی نیستند. ما قادر به تغییر معادله هستیم، سرزمین خود را آزاد می کنیم ...» به گفته رامی عبدالرحمن، رئیس دیده‌بان حقوق بشر سوریه، این حمله ۳ ماه پیش هماهنگ و تدارک دیده شده بود، ولی به دلیل خواسته های ترکیه به تاخیر افتاد.

پنجم. هیچ حمله ای در این گستره بدون پشتوانه خارجی و محاسبات دقیق ژئوپلیتیکی اتفاق نمی افتد. این اتفاقات بدون هماهنگی با ترکیه نمی توانست رخ دهد. اردوغان اخیرا گفته بود «کمربند امنیتی از مدیترانه تا مرز ایران را برای مقابله با تروریسم تکمیل خواهد کرد.» ترکیه که سالهاست بخشی از خاک سوریه را در اشغال خود دارد، از حامیان مالی و سیاسی گروه های تروریستی داعش و النصره و ... بوده و هست. به گفته اسد، تروریسم در سوریه توسط ترکیه ساخته شده است. نقش ترکیه در عملیات اخیر هم مشهود است. ترکیه مدت هاست با سرمایه گذاری روی گروه های مسلح تکفیری، از این گروه ها برای پیشبرد جاه طلبی های منطقه ای و تحقق منافع سیاسی خود در شمال سوریه، به عنوان برگه ای برای چانه زنی استفاده کرده و می کند و به دنبال ایجاد یک منطقه حائل دائمی است. در رابطه با تحولات اخیر، ترکیه در کنار رژیم صهیونیستی فرصتی برای بهره برداری از آسیب پذیری های داخلی سوریه می بینند. بسیاری از نیروهای تکفیری از عفرین تحت اشغال ترکیه با تجهیزات پیشرفته نظامی به سمت حلب به حرکت آمدند. گفته شده اکثر کشته شدگان توسط ارتش سوریه، از ترکیه، ازبکستان و اویغورهای چین هستند.
در اوایل سال جاری، ترکیه تلاش کرده بود تا مذاکرات عادی سازی را با دولت اسد انجام دهد، اما تلاش های این کشور نتیجه ای نداشت، چون دمشق خواستار خروج کامل نیروهای ترکیه از شمال سوریه به عنوان پیش شرط بود. شرطی که مقبول ترکیه نبود. حال اقدامات شورشیان تحت حمایت ترکیه همسو با رژیم صهیونیستی، با هدف تضعیف موقعیت سوریه و تقویت کنترل ترکیه در شمال رخ می دهد.

مكتوب

29 Nov, 21:09


پیش از این رئیس سابق موساد اعتراف کرده بود که اسرائیل به القاعده در سوریه کمک می کند. بنا بر گزارش نیروهای حافظ صلح سازمان ملل، در جریان جنگ داخلی سوریه هم رژیم صهیونیستی اقدام به مداوای مجروحین سوری معارض با دولت اسد، از جمله نیروهای النصره وابسته به القاعده، در بیمارستان های اسرائیل و کمک های مالی و تسلیحاتی به آنها کرده بود. به گفته سناتور سابق سرهنگ ریچارد بلک، «ایالات متحده حقوق تک تک تروریست ها در سوریه را پرداخت کرد. ما اسلحه ها و کامیون هایشان را به آنها دادیم.»

ششم. اهمیت سیاسی و اقتصادی حلب آن را به یک هدف اصلی برای کسانی تبدیل می‌کند که به دنبال بی‌ثبات کردن سوریه در عمق این کشور هستند. آنچه در حلب اتفاق می افتد یک حرکت حساب شده در جنگ بزرگتر با مقاومت است. حلب قلب تپنده سوریه است. از آغاز اعتراضات سوریه و پس از آن جنگ داخلی، جناح های مختلف امیدوار بودند که کنترل شهر باستانی حلب را به دست آورند و آن را به عنوان پایتخت نیروهای شورشی معرفی کنند. صدها شورشی در طول نبردهای شدید به ویژه در اواخر سال ۲۰۱۶ در خط مقدم شهر در حالی که به دنبال کنترل شهر و شکستن محاصره دولت در بخش شرقی آن بودند، کشته شدند و تلاش شان بی نتیجه ماند. ظاهرا فضا برای اشغال آماده شده است. سقوط حلب پیامدهای جبران ناپذیری برای سوریه ومحور مقاومت در پی خواهد داشت.
در یک کلام، هیچ اتفاقی در منطقه ما تصادفی نیست.
روزنامه اطلاعات، ۱۰ آذر ۱۴۰۳.
http://Telegram.me/maktuob

مكتوب

29 Nov, 21:03


جمع صورت با چنین معنیّ ژرف
نیست ممکن جز ز سلطانی شگرف
پیداست این آیات مسحور کننده بُهت انگیز نمی تواند کلام محمد(ص) باشد. محمد (ص) آینه ای است که پرتو شعشعه ذات بر او تافته است. در این منزلت سخن از حقیقت وحی و قرآن و عقل الله است. سخن از نزول دفعی است. سخن از دیدنِ فؤاد است.
سخن از انزال قرآن بر فؤاد پیامبر(ص) است. برخی از مفسران خارج از سیاق این آیه شگفت انگیز تماشاگه راز را وحی از طریق جبرئیل بر رسول اکرم(ص) تفسیر کرده اند: فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ
برخی مترجمان فارسی قران مجید نیز آیه را به همین مضمون که جبرئیل بر بنده خداوند وحی کرد ترجمه کرده اند. پیداست که خارج از سیاق تفسیر و ترجمه کرده اند. به روایت شیخ محمود شبستری:
در آن جایی که نور حق دلیل است
چه جای گفتگوی جبرئیل است!؟
سوره نجم در حقیقت روایت نزول دفعی قرآن بر فؤاد پیامبر است. قشیری در تفسیر لٓطائف الاشارات در تفسیر همین آیه به روشنی به این نکته اشاره کرده است:
«أي أوحى اللَّهُ إلى محمدٍ ما أوحى. ويقال: أَحْمَلَه أحْمَالاً لم يَطَّلِعْ عليها أحدٌ.» خداوند به بنده خود وحی کرد آنچه وحی کرد! این «ما» در آیه گویی تمام گستره و گوهر و ژرفای هستی را در بر می گیرد. مثل ظرفیت بی نهایت در بی نهایت در بی نهایت…«میم» احمد به روایت شبستری:

احد در میمِ احمد گشت ظاهر
در این دور اول آمد عین آخر
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندرین یک میم غرق است
فقط با تفسیر نزول دفعی می توان این مضامین را دریافت و یا ابیات الهام گونه شیخ محمود شبستری را تفسیر کرد. خدواند متعال گوهر هستی و دانایی در یک کلام جام جان پیامبرش را از شراب عقل الله سرشار کرد. و عقل پیامبر نورالله شد. آیه نور شد. قاضي سعيد قمی در شرح کتاب توحید شیخ صدوق مبحثی را با عنوان: « انّ النبی کل الحقائق» مطرح کرده است. شاید بتوان این عنوان و تفسیر قاضی سعید قمی را از جمله بهترین تفاسیر در باره وحی در منزلت دفعی و دیدار پیامبر با خدواند در «منزلت رؤیای فؤاد» تلقی کرد. قاضی سعید از تعبیر« عقل نوری» پیامبر استفاده کرده است. در چنین منزلتی پیامبر (ص): « انما هو بعقله النوری کل العقول العلویة و جملة الاسماء الالهیة و الحروف العالیة و هو الاسم الواحد الجامع الجمیع تلک الحقائق العقلیة» (۴) حقیقت بعثت و نبوت همین است جامع جمیع و « جمال جان فزایش جمع جمع است!» بشری به نام محمد پسر عبدالله در منزلت دریافت وحی دفعی به چنین مقامی رسید و نبی الله و رسول الله شد. و گرنه: « قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ… ﴿الكهف: ١١٠﴾
بگو من بشری هستم همانند شما، به من وحی می شود…

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
دیگر فشرده تر از حرف «م» در بیت شبستری و نقطه بای بسم الله به معنای حضور و مقام و موقعیت امیرمؤمنان امام علی علیه السلام که گفت: «من نقطه بای بسم الله هستم.» (۵) و کلمه « ما» در آیه سوره نجم: «فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ» می توان یافت!؟ و اما آن «م» و« ب » بسم الله و« ما»ی وحی در حقیقت یگانه اند! (۶). حقیقت بسیطی است که در میم احمد جلوه می کند و در بای بسم الله و در حقیقت قرآن. چگونه چنین حقیقتی را می توان دید!؟

هاتف در ترجیع بند آسمانی اش سرود:
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
دل هر ذرّه را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
به نظرم ترجیع بند هاتف در حال و هوای آیات سوره نجم سروده شده است. تفسیر هنرمندانه و آسمانی و الهام گونه همین آیات است. البته ترکیب چشم جان بین را از حافظ گرفته است. معجزه معنی و سخن در یک بیت:
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
این کجا مرتبه چشم جهان بین من است!؟
حافظ چنان که شیوه معماری اوست، «دیده» را برای دیدن جان و «چشم» را برای نگریستن به جهان به کار برده است. «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم!» و صد البته مولانا جلال الدین بلخی از فؤاد تصویر دیگری دارد. فؤاد «جانِ جانِ جانْ » است که از مشرق آفتاب می تابد! مشرق ماه دیگرست و مشرق آفتاب دیگر:
مه جماد است و بود شرقش جماد
جانِ جانِ جانْ بود شرقِ فؤاد
شرق خورشیدی که شد باطن فروز
قشر و عکس آن بود خورشید روز
ابیات را در روشنای بحث خودمان ببینیم! نزول دفعی مرتبت دیدن جان جان جان فؤادست. این روشنایی بر ماه یعنی بر صورتِ زبان و الفاظ می تابد. به مثابه نزول تدریجی بر ما جلوه می کند. یا خورشید این آتشکده دیرنده پا برجا که ما نمی توانیم به ساحتش نزدیک شویم. شعاعش آن چنان تنزل پیدا می کند تا برای ما قابل تحمل می شود. قرآن مجید تنزل پیدا می کند. شکل و شمایل الفاظ و آیات و سوره ها را می یابد تا ما بتوانیم به ساحتش راه پیدا کنیم. آیاتی که اگر حقیقتش بر کوه نازل شود:

مكتوب

29 Nov, 21:03


میناگری های قرآنی
(۲۹)
مقدمه دهم:
(۲)
نظریه صدرالمتالّهین شیرازی
سید عطاء الله مهاجرانی
یکم: صدرالمتالّهین در تفسیر آيه شماره ۴ سوره بقره : « وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ…»، در باره وحی و انزال بحث کرده است. تفاوتی روشن در میان نزول قلبی در عالم ارواح قدسی و نزول سمعی در عالم ظاهری اشخاص و اجسام قائل شده است. نوشته است: « مراد از «أُنزِلَ إِلَيْكَ » در این آیه صورت الفاظ است. قرآنی که بر سمع پیامبر در عالم اشخاص و اجسام نازل شده است. نزول قلبی در عالم ارواح قدسیه است. که صورت معانی عقلی نازل شده است.» (۱) همین مضمون در فتوحات ابن عربی با تمایز قرآنی که بر «افئدة» نازل می شود و نیز قرآنی که بر «السنه» نزول یافته است مطرح شده است. (۲)
البته اشاره به این نکته هم لطیف است که در واژگان قرآن «فؤاد» قلب به مفهوم جایگاه اندیشه ، آگاهی ، ایمان و احساس است و « قلب»‌همان عضو صنوبری است. در جای خود به این میناگری قرآنی اشاره می کنم.
به این تفکیک ها توجه کنید:
الف: عالم باطن عالمِ ارواح قدسی و عالم صورت ، ظاهر اشخاص و اجسام
ب: عالم قلب و عالم سمع
ج: عالم معانی و عالم الفاظ
د: انزال و نزول
ه: نزول دفعی و تدریجی
ممکن است پرسیده شود. از دو منزلت قرآن مجید چگونه نزول دفعی و تدریجی استنتاج شده است؟ پاسخ روشن است. نزول می بایست بر پیامبر تحقق یابد و صورت بگیرد. از این جهت مصداق روشن و تمام « امّ الکتاب» ( الرعد/۳۹) و « کتاب مکنون» ( الواقعة /۸۸)و « بیت المعمور» ( الطور / ۴) و « لوح محفوط» ( البروج/۲۲) قلب پیامبر است. قلبی که به روایت ابن عربی همان عرش اعظم است. نکته لطیفی که مورد توجه ابن عربی قرار گرفته است و می توان این نکته را از زمره میناگری های قرآن مجید تلقی کرد. در قرآن مجید برای عرش چهار صفت بیان شده است. عرش مجید ( البروج/ ۱۵) عرش کریم ( المؤمنون/ ۱۱۹ ) و عرش عظیم ( النمل/۲۶ و المؤمنون /۸۶) و عرش الرحمان( الفرقان/۵۹) چنان که می دانیم این هر چهار صفت دقيقاً برای قرآن نیز به کار رفته است. می توان گفت عرش که همان قلب پیامبر(ص) است؛ آینه تمام نمای قرآن مجید است .قران مجید و عرش و قلب پیامبر در قلمرو حضور پرتو شعشعه ذات متعال، یگانه اند.(۲)
ماهیت نزول در عالم قدس بر قلب است و هویت نزول بر عالم اشخاص و اجسام بر سمع. نزول دفعی مضمونش عقل الله است و نزول تدریجی مضمونش آیات و سوره ها و الفاظ قرآن مجید.
دوم: چگونه قلب پیامبر چنین ظرفیتی یافته است که از عالم حسّ فراتر رفته و به روح القدس متصل شده است؟ این پرسش را صدرالمتالّهین مطرح کرده است. به نظر او جان پاک پیامبر، نفس نبوی او آنچنان صیقل خورده و پیراسته و آراسته شده و به عالم قدس انس گرفته و از عالم حس مجرد شده است تا امکان تابش شعشعه پرتو ذات بر قلب او ممکن شده است. کلام خداوند را در چنین موقعیتی ( پیداست واژه موقعیت نارساست و ما از لفظ خود در تنگناییم! مَقام شاید نزدیکتر به مقصود باشد و یا مُقام) صدرالمتالّهین به آیات سوره النجم اشاره کرده است.(۳) آن آیات در حقیقت روایت روشنگر نزول دفعی قرآن مجید بر قلب پیامبر صلوات الله علیه است. پیامبر را در موقعیتی معرفی می کند که خیال هم بدان ساحت راه ندارد. در باره این آیات که در حقیقت دریایی است ناپیدا کرانه و سرشار از امواج بلند معنا و میناگری ها پر لطف خیال انگیز، تآمل بیشتری داشته باشیم. موسیقی آیات هم جذاب و بلکه نفس گیر است! تمام سوره همین است. هر آیه گویی پروازی است تا افق های بی نهایت ملکوت.

وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ
در حالی که او در افق اعلی بود؛
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ
سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد،
فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ
تا [فاصله‌اش‌] به قدر [طول‌] دو [انتهای‌] کمان یا نزدیکتر شد؛
آنگاه به بنده‌اش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود.
مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ
آنچه را دل دید انکار[ش‌] نکرد.

مكتوب

29 Nov, 21:03


که لو اَنْزَلنا کتاباً لِلجَبَل
لانْصَدَعْ ثُمَّ انْقَطَعْ ثُمَّ ارْتَحَل
از من ار کوهِ اُحُد واقف بدی
چشمه چشمه از جبل خون آمدی
روشن است که جلال الدین مولوی این ابیات را از آیه شماره ۲۱ سوره الحشر اقتباس کرده است:
لَوْ أَنزَلْنَا هَـٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿الحشر: ٢١﴾
اگر این قرآن را بر کوهی فرومی ‌فرستادیم، یقیناً آن [کوه‌] را از بیم خدا فروتن [و] از هم‌پاشیده می‌دیدی. و این مَثَلها را برای مردم می‌زنیم، باشد که آنان بیندیشند. چنانکه کوه هستی موسی علیه السلام در تجلی خداوند خاکسار شد!


پی نوشت:
*
(۱) صدرالمتالّهین محمد بن ابراهیم الشیرازی، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۶۶ جلد اول ، ص ۲۹۴
(۲) محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، ص ۲۱۰۵ ( مکتبة الوراق)
http://www.alwaraq.net
(۳) صدرالمتالّهین محمد بن ابراهیم الشیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ج ۱ ص ۳۰۱
(۴) قاضي سعید قمی، شرح التوحید الصدوق، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۱۳۷۳ ج ۲ ص ۳۶
( از راهنمایی استاد گرانقدر دکتر نجفقلی جبیی بسیار ممنونم.)
ابن ابی الجمهور الاحسائی، المجلی مرآة المنجی، چاپ الحاج الشیخ احمد الشیرازی، سال ۱۳۲۹ قمری، ص ۴۰۵ تا ۴۰۸
https://archive.org/details/mojalli/mojalli - sangi/
(۵) قاضی سعید قمی، شرح التوحید الصدوق، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهرانِ انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. جلد ۱ ص ۵۲۲ و ج ۳ ص ۳۰۶
( از راهنمایی استاد گرانقدر دکتر نجفقلی جبیی بسیار ممنونم.)
(۶) این نکته را به گمانم نخستین بار از مرحوم آیت الله شیخ محمد امامی خوانساری شنیده ام؛ جایی هم ندیده ام. رضوان الله تعالی علیه
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳
Telegram.me/maktuob

مكتوب

29 Nov, 20:03


درنگ
آتش بس در لبنان
سید عطاٰء الله مهاجرانی

در باره آتش بس در لبنان جنگ روایت ها آغاز شده است. دو روایت برجسته تر به نظر می رسد از دو دیدگاه متفاوت و دو شیوه تفسیر متقابل!
روایت اول: حزب الله پیروز شد و در برابر ارتش اسرائیل ایستادگی کرد. با ادبیاتی اندکی تند و البته به یاد ماندنی به قول شیخ نعیم قاسم دبیر کل حزب الله : «حزب الله افسار اسرائیل را گرفت و کشید و او را به اصطبلش باز گرداند!»
روایت دوم: روایت نتانیاهو و طرفدارانش است که اسرائیل به اهدافش رسیده است. منتها در این روایت در سخنان نتانیاهو و مصاحبه او در سه شنبه شب ۶ آذر به جزئیات اهداف و تحقق ان اشاره ای نشده است. در واقع نتانیاهو سه دلیل را برای پذیرش آتش بس ( در حقیقت پیشنهاد آتش بس از طرف آمریکا و فرانسه با توجه به اضطرار اسرائیل )مطرح کرد:
۱- تهدید ایران
۲- نیاز ارتش به بازسازی و استراحت و تآمین مهمات
۳- جدا کردن جنگ غزه از جنگ لبنان
در این تفسیر نتانیاهو از تحقق اهداف جنگ در لبنان سخنی گفته نشده است. به روایت دوستان عرب از بالای درخت پایین آمده است! کدام روایت را می توانیم. مدلل تلقی کنیم و بپذیریم؟
یکم: نتانیاهو و دولت او و ارتش اسرائیل با مشخص کردن اهدافی جنگ ۶۶ روزه علیه لبنان را با حمله به مناطق جنوبی آغاز کردند. بنای ارتش اسرائیل بر اشغال مناطقی از جنوب تا نهر لیطانی به ویژه شهر هایی که مرتفع بودند و نسبت به شمال فلسطین اشغالی در موقعیت نظامی برتر قرار داشتند، بوده است.
دوم: ارتش اسرائیل در صدد نابود کردن حزب الله بود. این پروژه با عملیات پیجرها و بی سیم ها که تقریبا ۴۰۰۰ نفر از عناصر نظامی و خدماتی حزب الله را از مدار خارج کرد. بمباران ضاحیه و به قتل رساندن سید حسن نصرالله، هاشم صفی الدین و گروهی از فرماندهان نیروهای ویژه رضوان
سوم: با بمباران سنگین جنوب لبنان، بقاع، بعلبک و ضاحیه و نهایتاً با حمله زمینی و آماده کردن هفت لشکر از جمله لشکر هفتم زرهی و نیروهای ویژه گولانی گمان می کردند به اهداف خود می رسند . اسرائیل به هیچ یک از اهدافش نرسید. نه حزب الله نابود شد. نه ارتش اسرائیل توانست جنوب لبنان را تا نهر لیطانی اشغال کند . و نیز نتوانست با اعمال فشار بر دولت لبنان و احزابی که زمینه نفوذ پذیری از سوی امریکا و فرانسه و کشورهای عربی هم پیمان آمریکا و اسرائیل را داشته و دارند. دولت لبنان را تسلیم کند. در این صورت ارتش کلاسیک اسرائیل با حمایت بی سابقه جهانی نتوانست به هیچ یک از اهدافش برسد. البته نتانیاهو می گوید حزب الله با سابق فرق کرده است! مگر اسرائیل از هفتم اکتبر سال پیش تا به امروز فرق نکرده است !؟
ارتش اسرائیل شکست خورده است. این شکست توسط شخصیت های صهیونیست با گرایش های مختلف در پارلمان اسرائیل با صراحت بیشتری مطرح شده است. یائیر لپید نخست وزیر سابق اسرائیل از آتش بس لبنان به عنوان «بزرگترین فاجعه عصر نتانیاهو» سخن گفته است. لیبرمان به نتانیاهو متلک گفته که: « مگر نگفتی تا پیروزی مطلق، جنگ را ادامه می دهی. اما نگفتی کدام طرف به پیروزی مطلق می رسد!» نمونه ها بسیارست که نشان می دهد نتانیاهو روزگاری خوش و احوال پیروزی ندارد. قیافه اش هم به پیروزی نمی زند. در جهان واقع با سر به دیوار پولادین مقاومت در جنوب لبنان خورده است.
اما حزب الله در حقیقت در موقعیت دفاع و مقاومت بود. مقاومت هسته های پارتیزانی در برابر ارتش کلاسیک. به تعبیر فرمانده لشکر هفتم ارتش اسرائیل مجاهدان حزب الله مانند اشباح بودند. ارتش اسرائیل نمی دانست این اشباح کی و از کجا پدیدار می شوند و کی و در کجا ناپدید می شوند. در واقع مقاومت نبرد متحرک نا آشنایی را سازمان داده بود. حملات موشکی حزب الله هم در روز و شب یکشنبه ۴ آذرماه به اوج خود رسید. تل آویو موشک باران شد. گنبد آهنین و فلاخن داود بی فایده و بیهوده بود. می توان گفت حزب الله در سازماندهی رزمی اش خود را باز سازی کرد. امکان پیروزی به ارتش اسرائیل نداد. یعنی حزب الله همانگونه که در جنگ ۳۳ روزه تابستان ۲۰۰۶ پیروز شد. در جنگ ۶۶ روزه پاییز ۲۰۲۴ نیز به پیروزی رسید. یعنی اسرائیل را در تحقق اهدافش شکست داد.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

26 Nov, 19:58


با جمیله بانو تلفنی صحبت می کنم. تقریبا شبانه روزی سه چهار بار. گاهی فقط با ارسال پیامی و یک نشانه قلب سبز که یعنی حالم خوب است. گاه تماس تلفنی بر قرار نمی شود. تصویر مدیترانه و بیروت را نشان می دهم . امشب فصلی از کتاب « النکبة المستمرة» نوشته الیاس خور و رمان «رجال فی الشمس» غسان کنفانی را می خوانم. تجربه سال های نسبتا طولانی عمرم به من می گوید گوهر نویسندگی و یا کیمیای نویسندگی همان « آنی» است که نویسنده یا شاعر و یا هنرمند بتواند به قلب خواننده و یا بیننده و یا شنونده راه پیدا کند. خواننده به او اعتماد کند. حس آشنایی و بلکه صمیمیت و یگانگی بیابد. همان حسی که ما در غزل حافظ و یا مثنوی مولانا و یا تاریخ بیهقی پیدا می کنیم. همان حسی که داستایوسکی در برادران کارامازوف و یا بولگاکف در مرشد و مارگریتا و یا همینگوی در پیرمرد و دریا در ما بر می انگیزد. غسان کنفانی همین احساس درد و صمیمیت و یگانگی را در رمان «رجال فی الشمس» در ما می افروزد. این رمان با ترجمه عدنان غریفی با عنوان « مردان در آفتاب» به زبان فارسی ترجمه شده است. ترجمه های دیگری هم وجود دارد. ظرایف و دقایق زبان در ترجمه غریفی رعایت و مراقبت شده است. رمان همچنان در برابر ما زنده است. به روایت الیاس خوری ، غسان کنفانی و رمان رجال فی الشمس را می توان سرفصل رمان مقاومت فلسطین به شمار آورد. چنانکه شعر محمود درویش نیز سرفصل شعر مقاومت فلسطین است. رمان روایت سرنوشت فلسطینی های آواره و سرگردان و فقیرند. درمانده اند. گمان می کنند می توانند در کویت سرپناهی جست و جو کنند و کاری به دست آورند و اندوخته ای بیندوزند. گرفتار قاچاقچی انسان می شوند. قاچاقچیانی که تا به امروز برای کوچ پناهجویان از شرق به غرب در کشورهای منطقه همچنان فعالند. ما گهگاه خبر مرگ پناه جویان را در قایقی که واژگون می شود. آوارگانی که در دل شب در دریا غرق می شوند. خانواده هایی که در بار کامیون یا منبع آن خفه می شوند. می شنویم. رجال فی الشمس شاید از نخستین رمان هایی باشد که به این مضمون پرداخته است. وقتی عرصه بر انسانی تنگ می شود. راه و چاه را نمی شناسد. فقیر است. زبان و توان بیان حال و روزش را ندارد. گرفتار قاچاقچیانی می شود. که حتی گاه آن ها را به جای مقصد به بیابانی می برند و رها می کنند و ناپدید می شوند. اضطراب، هراس، بی پناهی، بی آیندگی و بی هویتی گویی معجون در هم آمیخته چنین روایتی از سرشت و سرنوشت آنان است. ابوقبیس مرد ساکتی است که هاله ای از اندوه چهره اش را برای همیشه پوشانده است. خانه و باغ زیتونش را در فلسطین مصادره کرده اند. او را با زن و کودکش از خانه و مزرعه و شهرش بیرون کرده اند. بی کار و فقیر و درمانده است. اسعد جوانی است که به دلیل حمایتش از فلسطین در اردن تحت تنعقیب است. فلسطینی است. مروان نفر سوم است. از خانواده ای فقیر فلسطینی. پدرش با خانمی ازدواج کرده که در انفجار توسط صهیونیستها پایش را اذ دست داده است. پدرش پولی گرفته تا با این زن که یک پایش قطع شده ازدواج کند. پدرش برای فرار از اردوگاه به این ازدواج تن داده است. ابوالخیزران فاچاقچی انسان است. که از هر کدام از آن سه نفر ۱۵ دینار گرفته است. ابوالخیزران در انفجاری توسط صهيونيست ها توانایی جنسی اش را از دست داده است. ابوالخیزران در واقع نماد شخصیت حقیقی و حقوقی رهبری سازمان آزادی بخش فلسطین است! عجیب است سازمان ساف و رهبری آن محمود عباس بیش از همیشه در این روزگار به ابوالخیزران شباهت دارد.در نزدیکی ایستگاه بازرسی پلیس می بایست هر سه سرنشین توی منبع ماشین قدیمی قایم بشوند. آفتاب داغ است و درون منبع مثل جهنم سوزنده است. منتها در ایستگاه پلیس ماموران سر به سر ابوالخیزران می گذارند تا داستاش را با رقاصه عراقی کوکب حکایت کند. فرد عنین عقیمی که مستآصل و درمانده است. نگران جان سه نفری است که توی منبع در زیر آفتاب نابود کننده اند. نابود می شوند. هر سه درون منبع بی طاقت می شوند. خفه می شوند. ابوالخیزران اجساد آن ها را شبانه در جایی کنار انبوه زباله می اندازد. از آنچه تصور می کنیم داستان تلخ تر است. به روایت دانته در سرود نخست دوزخ :
« چنان تلخ است که مرگ جز اندکی از آن تلخ‌ تر نیست.»
امّا چنین مرگی از مرگی که دانته روایت کرده است، تلختر است.
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

23 Nov, 16:33


میناگری قرآنی
(۲۸)
مقدمه دهم:
(۱)
نظریه صدرالمتالّهین شیرازی
سید عطاء الله مهاجرانی

تعبير مولی محسن فيض كاشانی در باره نزول قرآن مجید بر قلب پیامبر اکرم (ص) شایسته تآمل بیشتری است. انزال قرآن مجید بر این دل پاک ممکن است به «نزول دفعی» تفسیر شود. از این نزول به « کشف تامّ محمدی» نیز تعبیر شده است. واژه «کشف» آن هم با صفت «تامّ» حاکی از حالت و مقامی متفاوت از شنیدن با گوش و یا دیدن با چشم و یا درک عقلانی این جهانی است. بارقه ای الهی بر جان پیامبر می تابد. این بارقه رنگ زمان و مکان و لفظ و معنای ظاهری ندارد. حافظ این معنا و مفهوم را تفسیر و تصویر کرده است:
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
مقام بی خودی از پرتو شعشعه ذات، فراتر از جهان صورت و ظاهر است. می توان گفت در بیان حافظ مرتبت نزول دفعی، «بی خودی از شعشعه پرتو ذات» و نزول تدریجی، «با خودی از نوشیدن باده از جام تجلی صفات» است.

ابن عربی در تفسیر آیات ابتدای سوره الاعراف به این موضوع پرداخته و تفسیر روشنی از مقام قلب رسول اکرم (ص) و نزول قرآن مجید بیان کرده است. به روایت او « عرش الرحمان» قلب پیامبر است.امام خمینی از این مقام اینگونه روایت کرده است: « قرآن کریم از مقام شامخ احدیت به کشف تامّ محمدی تنزل کرد.» (۱) در تفسیر سوره حمد امام خمینی این موضوع را با بیانی روشن تر مطرح کرده اند:

« قضیه قضیه ادراک عقلی نیست. قضیه برهان نیست. قضیه مشاهده است. آن هم مشاهده غیبیه… قرآن الفاظ نیست. از مقوله اعراض نیست.» (۲)
وقتی قرآن در این منزلت از مقوله اعراض و زبان و الفاظ فراتر می رود؛ نزول آن بر قلب به معنای نزول حقیقت قرآن و یا روح قرآن است. این مفهوم یا تمیز دوگانه روح و حقیقت قرآن و نیز الفاظ قرآن و صورت بندی ظاهر آن از دید منتقدان نظریه نزول دفعی و تدریجی مغفول مانده و یا انکار شده است.

مكتوب

23 Nov, 16:33


علامه طباطبایی که به روایت شهید آیت الله مرتضی مطهری تفسیر المیزان را در حالتی الهام گونه نوشته است. نظریه نزول دفعی و تدریجی را به صورت های مختلف تبیین کرده است. پاسخ برخی از نقد ها هم در مطالب ایشان به روشنی دیده می شود. علامه طباطبائي در تفسیر المیزان ۱۱۵ مبحث متمایز قرآنی را مطرح کرده اند. (۳)
این مباحث در یک ذهن منسجم و هماهنگ سامان داده شده است. انسجام و هماهنگی و هارمونی که در حقیقت جلوه ای از قرآن مجید است که در آینه ذهن مصفّا و قلب مطهّر علامه تجلی کرده و بر قلم ایشان جاری شده است.
بحث مقدم بر نزول دفعی و تدریجی قرآن کریم، سخن از دو روایت و یا دیدگاه و یا تفسیر از قرآن و فرقان است. منتقدان نظریه علامه طباطبایی به این موضوع بسیار مهم و دقیق که در واقع بنیاد نظریه دو نزول یر آن مبتنی و متکی است، عنایت لازم را نداشته اند. به عنوان نمونه نعمت الله صالحی نجف آبادی در مقاله مفصل« دو نزول یا یک نزول برای قرآن!؟» (۴) توجهی و اشاره ای به این موضوع ندارند. می توان گفت که علامه طباطبایی در حقیقت نظریَه صدرالمتالّهین را شرح و بسط داده اند. نظریه صدرالمتالّهین شیرازی به تفصیل در موقف هفتم از بخش دوم از سِفْر سوم اسفار در پانزده فصل تبیین شده است. (۵)
افزون بر این بحث بسیار لطیف و جامع در اسفار، صدرالمتالهین در تفسیر قرآن خود و به ویژه در کتاب « اسرارالآیات» به این موضوع پرداخته و سخن را تمام کرده است. (۶)
البته نمی توان بر فضل تقدم امام فخر رازی چشم پوشید. او درواقع در باره دو نزول نظر داده است. اما در کارگاه معماری ذهن درخشنده و روشنگر صدرالمتالّهین، آن «نظر» به «نظریه» تبدیل شده است. نقد آیت الله نعمت الله صالحی نجف آبادی و نیز آیت الله محمد هادی معرفت در دامنه نقد و ردّ «نظر» محدود مانده و نشانی از نقد «نظریّه» را نمی توان مشاهده کرد.(۷) در نقدِ نقد به این موارد بیشتر تامل می کنم.
اگر این نظریه را بپذیریم که می توان برای قرآن مجید دو شآن و یا حیثیت از لحاظ کیفیت نزول قائل بود؛ «قرآن » اشاره به حیثیت اول یعنی مرتبت «روح قرآن» که به منزله عقل بسیط و عالم امر است. با مرتبت «فرقان » که به منزله عقل نفسانی و تفصیل و جداکننده است. در این صورت این پرسش بسیار مهم باقی می ماند که آیا قرآن در نزول دفعی بر قلب پیامبر نازل شده است یا اینکه این نزول به بیت المعمور( در معنای مکانی آن جایی در آسمان چهارم و یا کعبه بیت الله الحرام به روایت نعمت الله صالحی نجف آبادی) بوده است. بدون توجه به این بحث دقیق و لطیف نمی توان از نزول دفعی سخن گفت و یا آن را مردود شمرد.
به نظرم وجه تمایز میان قرآن و فرقان توسط صدرالمتالهین شیرازی به روشنی تبیین شده است. نکته بسیار جذاب در بحث ایشان مبتنی بودن بحث بر نظریه تلائم یا پیوستاری «قرآن ،برهان،عرفان» است. نظریه هم مبنای روشن برهانی و فلسفی دارد. هم بیان روشن عرفانی و نیز متکی بر آیات قرآن است. پیش از بررسی نظریه صدرالمتالهین شیرازی مناسب است به این نکته اشاره کنم. او کتاب هایش را در حالتی از سرمستی و الهام و شور ربانی خرد ناب نوشته است. شبیه حالتی که خواجه حافظ شیرازی غزل های عرشی را سروده است و:
کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین
آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم!
یا مولانا جلال الدین بلخی قیومی غزلیات شمس و برخی فرازهای ربانی مثنوی را سروده است.
قطره دانش که بخشیدی ز پیش
متصل گردان به دریاهای خویش!
در جلد ششم تفسیر صدرالمتالّهین شیرازی در نقد کسانی که به ظواهر و قشر قرآن دلبسته اند، نوشته است: « المحرومین من شراب المعرفة من کآس قرآن المبین!»
کسانی که از نوشیدن شراب معرفت از جام قرآن تابنده محروم مانده اند!(۸) شراب معرفت همان روح قرآن و قرآن در مقام حقیقت بسیط و عقل الله است. همان برقی که از منزل لیلی می درخشد! همان دریافت آهی که در آبان سال ۱۳۶۳، درست چهل سال پیش بر سر در رواق مرقد داتا گنج بخش علی هجویری در لاهور دیدم. گنج همین بیت بود:
راهی که زاهدان به هزار اربعین رسند
مست شراب عشق به یک آه می رسد!
هزار اربعین می تواند نماد صورت گرایی باشد و مست شدن از قدح های صُوَر، و آن «آه»‌ که فاصله ها را می سوزاند نشانی از ورود به جهان راز و تماشای تماشاگه راز. قرآن جام شراب است، یعنی انسان را از مرتبت ظاهر پرواز می دهد. او را از خویش برون می برد. به عالم معنی و باطن سیر می دهد و: « معنی ان باشد که بستاند تو را!» البته نسبت شراب قرآن با الفاظ آن شاید شبیه همان تمثیل درخشنده شهید منصور حلاج يا صاحب بن عبّاد و یا شیخ شهید سهروردی باشد. این شعر به هر سه آنان نسبت داده شده است:
رقَّ الزجاجُ وَرَقَّت الخمرُ
وَتشابها فَتَشاكل الأَمرُ
فَكَأَنَّما خمرٌ وَلا قَدحٌ
وَكَأَنَّما قَدحٌ وَلا خمرُ

مكتوب

23 Nov, 16:33


جام و شراب هر دو در منتهای زلالی اند. گویی شرابی ست بی جام و گویی جامی ست بی شراب! و به روایت عراقی: «در همامیخت رنگ جام و مدام!» این تمثیل در مورد معرفت و شناخت انسان نیز مصداق دارد. جسم و جان ما در زندگانی و یا زیست این جهانی آمیخته در یکدیگرند. عالم تکوین نیز همین است. خداوند جان جهان است. صدرالمتالهین شیرازی در تفسیر سوره واقعه بحثی به غایت جذاب و پرنکته در باره قرآن دارند. به روشنی می توان نظریه نزول دفعی و تدریحی و دو حیثیت متفاوت و متناسب و آمیخته قرآن و فرقان را در تفسیر ایشان دید. می خواهم بگویم مطابق نظریه صدرالمتالهین دو نزول دفعی و تدریجی فقط یک نظریه قرآن شناسانه نیست. نظریه هستی شناسانه و انسان شناسانه است. نظریه ای است که بر بنیاد آن نه تنها شناخت ما از قرآن کریم معنی و جهت و ژرفا و افقی الهی پیدا می کند. بلکه از هستی و خودمان هم شناخت دیگری پیدا می کنیم. در حقیقت این نظریه تفسیر و تصویر دیگری از قرآن مجید به عنوان «کتاب مثانی» است. شاید برای روشنگری بیشتر این تمثیل قرآنی که در سوره واقعه در باره واقعیت و حقیقت کشت و زرع مطرح شده است؛‌به عنوان نشانه ای به کار ما بیاید. ظاهر کار این است که کشاورز در زمین خود دانه می افشاند. مزرعه را آبیاری می کند. دانه ها به بار می نشیند. درختان سر به آسمان می کشد. بوته های گل می درخشد. اما قرآن مجید بین دو امر «‌حَرْث» و « زَرْع » تفاوت قائل است. می گوید کار شما کشاورزان کشت است؛ اما پرورش دانه ها و زرع کار خداوند است. شما بذر را می افشانید و نهال یا بوته گل را در باغ می نشانید؛ اما چه کسی رنگین کمان هزار رنگ و امواج پیاپی عطر را در سیب سرخ و گل محمدی می افروزد و روانه می کند؟ همان تفاوت صورت و معنی.
أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ
(واقعة /۶۳ و ۶۴)
آیا آنچه را کشت می‌کنید، ملاحظه کرده‌اید؟ آیا شما آن را [بی‌یاری ما] زراعت می‌کنید، یا ماییم که زراعت می‌کنیم؟ ( فولادوند)
فولادند در ترجمه خود بین حرث و زرع تمییزی قائل نشده است. در ترجمه آیت الله ناصر مکارم شیرازی هم این نارسایی وجود دارد: « آیا شما آن را می‌رویانید یا ما می‌رویانیم؟!» همین تعبیر در دیگر ترجمه ها تکرار شده است. واژه های حرث و زرع تکراری نیستند. ابوهلال عسکری در فروق اللغات حرث را به معنی افشاندن بذر در زمین و زرع را به معنای رویانیدن بذر تفسیر کرده است. (۹)
تفاوتی که در جمله فعلیّه « أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ» و جمله اسمیه «أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» در آیه دیده می شود. از این جهت شایسته تامل است که امر زرع امری پیوسته است. در حالی که امر حرث مثل دانه افشاندن موردی و مقطعی و موقتی است. مرادم از تآمل در باره آیه استفاده از همین نکته بود که مثانی کلید شناخت است و دو نزول دفعی و تدریجی با این نظریه سازگار است. و جلوه های نظریه را می توان در همین آیات با تامل در واژگان حرث و زرع شناسایی کرد.
.


پی نوشت:

*
(۱) صحیفه امام خمینی، جلد ۲۱ ص ۳۹۵

(۲) امام روح الله خمینی، تفسیر سوره حمد، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ص ۴۳ تا ۴۵
(۳) دلیل المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سید محمد حسین طباطبایی، تالیف الیاس کلانتری ، ترجمه عباس ترجمان. قم، دارالکتاب الاسلامی بی تا، ص ۲۲۲ تا ۲۲۹
(۴) ایت الله شیخ نعمت الله صالحی نجف ابادی، حدیث های خیالی در تفسیر مجمع البیان به همراه چهار مقاله تفسیری، ویراستار احمد کوشا، تهران، انتشارات کویر، ۱۳۹۰ ص ۳۰۹ تا ۳۴۸
(۵) صدرالمتالّهین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، الجزء الثانی من السفر الاول، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱ ص ۲ تا ۵۴
(۶) صدرالدین محمد به ابراهیم الشیرازی، اسرارالآیات، با مقدمه و تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۹۰ ص ۱۲ تا ۲۰
(۷) محمد هادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۳۲/۲۰۱۱. الجزء الاول، ص ۱۴۰ تا ۱۵۵
(۸) صدرالمتالّهین محمد بن ابراهیم الشیرازی، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۶۶ جلد ۶ ص ۲۴
(۹) ابوهلال العسکری، الفروق اللغویة ، ص ۱۸۱
Shiaonlinelibrary.com

*
روزنامه اطلاعات شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

23 Nov, 10:52


یسرائیل کاتز، وزیر دفاع جدید هم متعهد شده که ارتش تا دستیابی به تمام اهداف اسرائیل به جنگ ادامه خواهد داد. کاتز گفته: «ما هیچ آتش‌بسی برقرار نخواهیم کرد، پای خود را از روی گاز برنخواهیم داشت و به هیچ ترتیبی که شامل دستیابی به اهداف جنگ نباشد، اجازه نخواهیم داد.» او این اهداف را «خلع سلاح حزب‌الله، بیرون راندن آن از رودخانه لیطانی و مهم‌تر از همه، ایجاد شرایط برای ساکنان شمال اسرائیل برای بازگشت سالم به خانه‌های خود» برشمرد. این اظهارات تنها چند روز پس از آن بیان شد که کاتز ادعا کرد که «اسرائیل حزب الله را در میدان نبرد شکست داده است»!
برخی رسانه های عبری هم از اقدامات رژیم صهیونیستی برای خالی سازی جنوب لبنان از سکنه و ایجاد منطقه حائل در آن خبر دادند.
به این ترتیب، تکلیف برخی نکات مهم اختلافی مربوط به پیشنهاد آمریکا برای آتش‌بس، همچون آزادی دفاع از خود (اسرائیل) و آزادی عمل و حق حمله به حزب‌الله حتی پس از توافق آتش‌بس و ترسیم مرزها و اعضای کمیته نظارت بر اجرای آتش بس همچنان محل مناقشه است. لبنان با رد موارد فوق، تاکید کرده مرزها اساسا ترسیم شده است. خواسته طرف لبنانی حفظ حاکمیت لبنان، حفظ مرزهای بین‌المللی آن و بازگردادن آوارگان به روستاهای محل سکونت خود، و اجرای قطعنامه‌ ۱۷۰۱ بدون شروط و مفاد جدید است. لبنان با حضور آلمان و بریتانیا در کمیته نظارت مخالف است، در حالی که اسرائیل نسبت به حضور فرانسه ابراز مخالفت کرده است.
شیخ «نعیم قاسم» دبیرکل حزب‌الله لبنان هم در آخرین سخنانش در ۲۰ نوامبر (۳۰ آبان) تأکید کرده که «آتش‌بس به پاسخ اسرائیل به توافق پیشنهادی بستگی دارد. ما تحت دو سقف مذاکره می‌کنیم: توقف جنگ و حفظ حاکمیت لبنان. به این معنا که دشمن اسرائیلی حق ندارد حقی را نقض کرده، بجنگد و حتی یک ساعت تحت هر عنوانی وارد خاک لبنان شود.» شیخ نعیم قاسم با تاکید بر اینکه «حزب‌الله در میدان باقی خواهد ماند، چه مذاکرات موفقیت‌آمیز باشند، چه نه»، اعلام کرد: «ما دو نبرد را پشت سر گذاشتیم؛ نخست حمایت از غزه و دوم مقابله با تجاوز اسرائیل علیه لبنان؛ تلاش کردیم ضمن پشتیبانی از غزه، شرایط لبنان را نیز مدنظر قرار دهیم.» 
با توجه به اظهارنظرهای طرف لبنانی، ملاحظات حزب‌الله و دولت لبنان درباره توافق پیشنهادی، هماهنگ شده و مقامات لبنانی و حزب‌الله صریحا مخالفت خود را با هرگونه شرطی که حاکمیت لبنان را نقض کند، اعلام کرده‌اند.
حزب‌الله حاضر نیست بند مرتبط با «آزادی عمل اشغالگران» در لبنان و «نظارت رژیم صهیونیستی و آمریکا در جنوب لبنان» را وارد هرگونه توافق حل و فصل کند. حزب‌الله حاضر به اضافه شدن اصلاحیه‌ای به قطعنامه ۱۷۰۱ نیست و خواهان اجرای فوری توافق بعد از موافقت طرفین است. رئیس پارلمان لبنان هم گفته در پیشنهاد توافق آتش‌بس هیچ بندی در مورد آزادی تردد ارتش این رژیم در لبنان و استقرار نیروهای چند ملیتی یا غیر آنها در این کشور مطرح نشده است.
قابل ذکر است که اسرائیل اززمــان صدورقطعنامــه۱۷۰۱درســال۲۰۰۶، چهل هزار بار این قطعنامه را نقض و به حریم زمینی و هوایی و دریایی لبنان تجاوز کرده اســت. برای همین نمی شود نسبت به تعهد اسرائیل نسبت به اجرای قطعنامه یا عدم نقض آن بعد از امضای توافق آتش بس بین طرفین هم امیدی داشت.
در حالی که فرستاده ویژه آمریکا از حصول پیشرفت در مذاکرات آتش‌بس صحبت کرده، نسبت به موفقیت این مذاکرات، تردید است و شواهد حکایت از آن دارد که آتش بس در لبنان همچنان دور از دسترس است. به رغم اظهارات خوش بینانه مقامات لبنانی و فرستاده ویژه رئیس جمهور آمریکا، اظهارنظری از سوی نخست وزیر اسرائیل پس از ملاقات او با فرستاده ویژه بایدن نشده و هوخشتاین بدون دستیابی به توافقی منطقه را به سمت واشنگتن ترک کرده است.
با صدورحکم بازداشت نتانیاهو در دادگاه کیفری بین المللی به اتهام ارتکاب جنایت های جنگی و جنایت علیه بشریت در غزه و سلب مشروعیت از او برای امضا و اجرای یک توافق آتش بس، از یک سو و پایان ریاست جمهوری بایدن تا کمتر از دو ماه دیگر، بسیار بعید است که آتش بسی در این نزدیکی ها در دوران ریاست بایدن و با طرفیت نتانیاهو تحقق یابد.
روزنامه اطلاعات، سوم آذر ۱۴۰۳.

https://www.ettelaat.com/news/72627
Https://t.me/maktuob

مكتوب

23 Nov, 10:52


آتش بس لبنان؛ قریب یا بعید؟
جمیله کدیور
در حالی که با سفر آموس هوخشتاین، فرستاده ویژه جو بایدن، به بیروت و تل آویو و گفتگو با مقامات دو طرف پیرامون آتش‌بسی مبتنی بر پیشنهاد آمریکا، تلاش‌ها برای برقراری آتش‌بس میان حزب‌الله و اسرائیل به جریان افتاد، آمریکا در ۲۰ نوامبر (۳۰ آبان) قطعنامه پیشنهادی ۱۰ عضوغیر دائم شورای امنیت برای برقراری «آتش‌بس فوری، بدون قید و شرط و دائمی» در غزه را وتو کرد. این چهارمین مرتبه بود که آمریکا با استفاده از حق وتو، مانع تصویب قطعنامه آتش‌بس در غزه می شد. به موازات این دو اتفاق، سنای آمریکا هم در ۲۱ نوامبر (اول آذر) سه پیشنهادی را که توسط برنی سندرز، سناتور مستقل، و تعدادی از دموکرات های منتقد در مورد جلوگیری از فروش گلوله‌های تانک، عدم فروش خمپاره و کاربرد تسلیحات آمریکایی از سوی اسرائیل به سنا ارائه شد، رد کرد. دولت بایدن که با جلوگیری از فروش تسلیحات به اسرائیل به شدت مخالف است، به نمایندگان دموکرات مجلس سنا علیه این پیشنهادات فشار وارد آورده بود. همه این اقدامات پس از آن صورت گرفت که با پایان مهلت سی روزه دولت بایدن به نتانیاهو برای بهبود وضعیت غیرنظامیان در غزه، اعلام شد اسرائیل قوانین آمریکا را در زمینه کمک های بشردوستانه به غزه نقض نکرده است. وزارت دفاع و وزارت امور خارجه ایالات متحده در۱۶ اکتبر(۲۵ مهر) به اسرائیل هشدار داده‌ بودند که اگر وضعیت انسانی در غزه طی ۳۰ روز بهبود نیابد، ممکن است ارسال کمک‌های نظامی به این کشور متوقف شود، که این اتفاق هم نیافتاد.
هوخشتاین که بارها به لبنان و اسرائیل سفر کرده و طرح‌هایی هم برای حل اختلافات دو طرف قبل از آغاز عملیات چند لایه اسرائیل در ۱۷ سپتامبر و بعد از آن پیشنهاد کرده بود، بعد از شروع عملیات چند مرحله ای اسرائیل و انفجار پیجرها و حمله به وسایل ارتباطی و فرماندهان نظامی و رهبران سیاسی و کادرهای عادی حزب الله، سفرهایش به لبنان متوقف شد. انگار آمریکا، مترصد فرصت بود تا اسرائیل تا جایی که امکان دارد، لبنان و حزب‌الله را هدف قرار دهد و تضعیف کند. با فرسایشی شدن جنگ و احیای دوباره قدرت حزب الله و حملات متقابل حزب الله به قلب اسرائیل و نه فقط مناطق مرزی، فرستاده ویژه آمریکا مجدد راهی منطقه شد و به گفته سازمان رادیو و تلویزیون اسرائیل، هوخشتاین، اسرائیلی‌ها و لبنانی‌ها را تحت فشار قرار داده و به آنها گفته بود زمان دستیابی به توافق فرا رسیده است. در چنین بستری، هوخشتاین، با پیشنهاد جدیدی از سوی آمریکا برای برقراری آتش بس بین لبنان و اسرائیل وارد منطقه شد تا در آخرین هفته های ریاست جمهوری بایدن بتواند دستاوردی برای او کسب کند.
بر اساس رسانه های اسرائیل، پیشنهاد مزبور شامل تعهد هر دو طرف (اسرائیل و حزب الله) به قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت و در عین حال تضمین حق دفاع از خود (برای اسرائیل)، عقب‌نشینی حزب‌الله به سمت شمال رودخانه لیطانی، استقرار ارتش لبنان و نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در جنوب آن جهت کنترل این منطقه، ممانعت از ایجاد مجدد مواضع حزب‌الله و منع انتقال تسلیحات از سوریه برای حزب‌الله است.
در این پیشنهاد آمده است که پس از توافق آتش‌بس، ارتش اسرائیل ظرف ۷ روز از جنوب لبنان خارج و ارتش لبنان جایگزین آن می‌شود و آمریکا و کشور دیگری بر این روند خروج نظارت خواهند کرد. براساس این پیشنهاد، هرگونه فروش سلاح به لبنان یا تولید آن در داخل، تحت نظارت دولت لبنان خواهد بود و ظرف ۶۰ روز پس از امضای توافق آتش بس‌، لبنان باید هر گروه نظامی غیر رسمی در جنوب لبنان را خلع سلاح کند و بر از بین بردن تأسیسات غیر رسمی تولید سلاح نظارت داشته باشد.
هوخشتاین پس از دیدار با مقامات لبنان و اسرائیل تاکید کرده که مذاکراتش سازنده بوده و در مذاکرات آتش‌بس پیشرفت حاصل شده است. البته مشابه این خوش بینی کاذب، در دورهای مکرر قبلی مذاکرات آتش بس غزه هم بین طرف های گفتگو کننده در قاهره و دوحه وجود داشت و از سوی آمریکا به افکار عمومی تزریق می شد.
با توجه به فرسایشی شدن جنگ، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی برای کاهش فشارزیادی که بر سربازان ذخیره ارتش وارد شده، در ظاهر، با پایان جنگ لبنان موافقت کرده بود؛ البته با شروط خودش برای حفظ حق آزادی عمل در لبنان. نتانیاهو اخیرا گفته بود: «مهمترین چیز، معامله‌ای که روی کاغذ نوشته می‌شود، نیست. حتی اگر سندی وجود داشته باشد، هر چند درخور و معتبر، باید امنیت ما در شمال تضمین شود. تا آن زمان به طور سیستماتیک عملیات علیه حملات حزب‌الله ادامه خواهد داشت. حتی اگر آتش بسی وجود داشته باشد، هیچ کس نمی‌تواند آن را تضمین کند. واکنش ما، یک واکنش پیشگیرانه، یک واکنش در پی حمله و تلاش برای ممانعت از تقویت حزب‌الله در آینده است. ما اجازه نخواهیم داد حزب‌الله به وضعیتی که در ۶ اکتبر ۲۰۲۳ داشت، بازگردد.»

مكتوب

22 Nov, 23:01


درنگ
فروپاشی جهان!؟
سید عطاءالله مهاجرانی
این عنوان ممکن است مبالغه آمیز به نظر برسد: فروپاشی جهان! اما می توان برای آن تفسیری دست کم از دیدگاهی جستجو کرد. چهارشبه شب ۳۰ آبان ماه برغم موافقت ۱۴ عضو دائم و موقت شورای امنیت سازمان ملل، از جمله هم پیمانان آمریکا یعنی انگلستان و فرانسه، آمریکا پیش نویس قطعنامه آتش بس بدون شرط و دائمی در غزه را ( برای چهارمین بار در یک سال اخیر) وتو کرد. گویی این همه بمباران که با حجم تخریب بمب های اتمی امریکا در هیروشیما و ناکازاکی قابل سنجش است. کشته شدن نزدیک به پنجاه هزار نفر به ویژه کودکان که روی به زندگی داشتند؛ هنوز بسنده نیست. چون اسرائیل به اهدافش نرسیده است. اگر نام این رخداد فروپاشی نیست چیست؟
سال ها پیش در سال ۱۳۸۸ کتابی از امین معلوف نویسنده ممتاز لبنانی- مسیحی با عنوان: « اختلال العالم» منتشر شد. از حسن اتفاق این کتاب را من در بیروت در همان سال ها از کتابفروشی انطونی خریده بودم. امین معلوف گرچه رمان نویس است. اما همواره نگاهی ویژه به جهان و نیز منطقه غرب آسیا داشته و دارد. این نگاه ویژه هم در رمان های او پیداست مثا رمان « التائهون» که روایت انسان های سرگشته نه تنها در لبنان بلکه در حقیقت جهان را روایت کرده است. قهرمان داستان نامش «آدم » است و همه ما می توانیم تصویری یا مصداقی از همان آدم باشیم! با همان تجربه جنگ و برهم خوردن نظام ارزشها و بر باد رفتن سنت هایی که به عنوان چفت و بست قوام جامعه به شمار می آمد. و البته تجربه جنگ. جنگ های محلی و داخلی، مثل جنگ داخلی ۱۵ ساله در لبنان از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ و نیز تجربه مهاجرت و اوارگی. آوارگی جسم و مهمتر از آن آوارگی روح. اسماعیل خویی شاعر ایرانی واژه ترکیبی تلخی ساخته بود برای بیان محل زندگی اش: «بیدرکجا»
در این جهان مختلّ و فروپاشیده، نه دموکراسی وجود دارد و نه حقوق بشری و نه منشوری و نه اخلاقی و ارزش های انسانی و نه تعهدی و وجدانی. منظورم مردم جهان نیست که ما هر روز و ساعت شاهد حمایت آنان از فلسطین و مردم لبنانیم. مرادم «نظم جهانی» است. این نظم با یک جهان فروپاشیده معنی پیدا می کند. هرجا هم که سخن از سازش و آتش بس به شکل رسمی از سوی امریکا مطرح می شود. یقیناً طرح فریب است. مگر آمریکا و فرانسه در عالیترین سطح به ایران وعده ندادند که اگر در باره شهادت اسماعیل هنیه دست نکهدارد و اقدامی صورت ندهد؛ آنها در باره آتش بس در غزّه اقدام می کنند. طرح فریب بود. مگر هوکشتاین نماینده آمریکا که در واقع نماینده اسرائيل و حافظ منافع اسرائیل است به لبنان نمی رود و از آتش بس سخن نمی گوید؟ آتش بس یعنی اعمال و دیکته شرایط اسرائیل که دیکر به صراحت می گوید که به قطعنامه ۱۷۰۱ هم پای بند نیست. می گوید در جنوب لبنان که آن را شمال اسرائیل می خوانند! تا نهر لیطانی اصلا لبنانی ها نبایست حضور داشته باشند. نوار کمربندی سیاه! می گویند هر وقت و در هر جای لبنان به هر نحوی اسرائیل احساس خطر امنیتی کند می تواند اقدام کند و این اقدام قانونی است. مثل هم اکنون که آسمان لبنان در اختیار ارتش اسرائیل است و هر شهری و هر جایی را بخواهند بمباران می کنند. در چنین جهانی تنها پناه ملت ها و کشورهای مستقل و آزاده « قدرت نظامی و امنیتی» و البته ساماندهی قدرت اقتصادی است. اگر کشور ما توانایی های نظامی کسب نکرده بود. تردید نکنید که سرنوشتی مثل اشغال افغانستان و یا اشغال عراق و یا دست کم اشغال بخشی از سرزمین و غارت منابع ملی همانند سوریه سرنوشتمان شده بود. از هماهنگی دیپلماسی و میدان بسیار سخن گفته شده است. در این شرایط فروپاشی جهانی و درندگی آمریکا و اسرائیل به نظرم مرکزیت با میدان است.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

19 Nov, 21:23


بیروت، جهانی دیگر
بازار کتاب بیروت !
(۶)
سیدعطاءالله مهاجرانی
صلاح که برایم نیمرو درست کرده بود. خندان آمد کنار میزم و گفت: « سید عیونت سرد شد. اجازه هست ببرم برایت گرم کنم!» یادم رفته بود. داشتم و دارم شعر لیالی بیروت سروده خلیل الحاوی را می خوانم. تشکر می کنم. نیمروی سرد را می برد و گرم می آورد. احوال انسان همین است! به قول سعدی:
بگفت احوال ما برق جهان است
گهی پیدا و دیگر دم نهانست
در رستوران هر روز صبح آواز فیروز پخش می شود. من هم صدای تک خوانی فیروز و امّ کلثوم و پریسا را مثل شیر مادر حلال می دانم! به نظرم شیخ لبنانی هم نظرش مثل من است!اگر حلال نمی دانست لابد به متصدیان رستوران تذکر می داد. و یا می گفت کلینیکی باز کنند. «کلینیک ترک استماع صوت نسوان!» هر که به صدای فیروز و ام کلثوم گوش می کند؛ برود تا برایش نسخه بپیچند! برای ناهار و یا شام به رستوران نمی آیم. شام نمی خورم. می توان با ساندویچ خوش مزه نسبتا ارزانی داستان ناهار را تمام کرد. دوستان تدارک می کنند. به نحو احسن! صبحانه هتل مجانی است یعنی سر قیمت اتاق است. با صدای فیروز صبحانه انگار در کنار نهر شراب طهور بهشت است! فیروز اکنون در آستانه نود سالگی است. به دوستی گفتم کاش می شد با فیروز دیداری داشته باشم. خاطره امام موسی صدر با فیروز و تیم موسیقایی همراهش در قاهره ماورای تصور، بلکه خیال انگیزست! امام موسی صدر در قاهره بوده است. با خبر می شود که فیروز و گروهش، عاصی رحبانی ( همسر فیروز) و منصور رحبانی برای اجرای موسیقی در قاهره اند. برنامه تمام شده بود. امام موسی نامه ای برای فیروز می نویسد.« اگر زودتر با خبر شده بودم؛ در برنامه شما شرکت می کردم!» فیروز هم با گروهش به هتل محل اقامت امام موسی صدر می روند و در همان سالن لابی هتل برای امام موسی و دیگر مسافران و کارکنان هتل برنامه اجرا می کند. بدون شک ترانه «یا قدس، زهرة المدائن » فیروز که روانشاد سید محمود دعایی همواره بخش هایی از آن ترانه را با بغض و اشک از حفظ می خواند و از فیروز به عنوان خواننده ای اصیل و عفیف یاد می کرد. (۱) آن ترانه حماسی جزو میراث فرهنگی موسیقی مشرق زمین است.
الطفل في المغارة و أمه مريم وجهان يبكيان
لأجل من تشردوا
لأجل أطفال بلا منازل

«کودک (مسیح) در غار و مادرش مریم گریانند. برای آنانی که آواره شده اند. برای کودکانی که خانه ندارند…»

مكتوب

19 Nov, 21:23


کتاب در همین یک سال از زمان نشر به دیگر زبان ها از جمله ایتالیایی و یونانی ترجمه شده است. رمان جهانی است! اقتباسی بسیار هوشمندانه و موفق از سبک و معماری دقیق و فنی رمان مرشد و مارگریتا نوشته میخائیل بولگاکف است. بعد از رمان امیل حبیبی «المتشائل» که آن را با عنوان «خوش خیال بد اقبال» ترجمه کرده ام. توسط انتشارات امید ایرانیان منتشر شده است؛ رمان باسم خندفجی موضوع هویت فلسطینی و هویت جعلی که صهیونیسم می خواهد القاء و یا دیکته کند. هنرمندانه و عمیق و پیچیده در این رمان روایت شده است. باسم خندفجی این رمان را در زندان نوشته است. امضای پایان نگارش رمان در زندان جلبوع الکولونیالی ۹ تشرین(اکتبر) ۲۰۲۱ است. این رمان را در همین شب های بیروت می خوانم و گزارشی از آن را برایتان می نویسم. امیدوارم رمان توسط مترجم زبان دانِ دانایی به فارسی ترجمه شود. نه مترجمانی که هرگاه جمله ای را یا عبارتی را یا واژه ای را یا اصطلاحی را نمی فهمند،‌از آن صرف نظر می کنند. شاهد!؟ کشته از بس که فزون است کفن نتوان کرد!
۳-اولاد الغیتو، اسمی آدم ، نوشته الیاس خوری. انتشارات دارالاداب چاپ سوم ۲۰۲۳، چاپ نخست رمان در سال ۲۰۱۶ منتشر شده است. الیاس خوری یک ماه پیش در گذشت. او یکی از بزرگترین رمان نویسان لبنان و جهان عرب و جهان بود. رمان « باب الشمس » او که به بیش از پنجاه زبان ترجمه شده است. به تمام معنی یک رمان جهانی است.
۴- موت سریر رقم ۱۲ نوشته غسان کنفانی، ناشر الاهلیة ۲۰۲۲
۵- رجال فی الشمس. نوشته غسان کنفانی، ناشر الاهلیة ۲۰۲۴
این رمان کوتاه غسان کنفانی که موساد در سال ۱۹۷۲ هنگامی که غسان کنفانی ۳۶ ساله بود او را در بيروت ترور کرد، اگر نگویم از رمان بیگانه آلبرکامو بهتر است. چیزی کم ندارد. درد و حسرتی در رمان موج می زند که بی نظیر است. این رمان را که ۱۰۸ صفحه است ۰صفخات بیست سطری و فونت درشت!) امشب می خوانم. فردا برایتان می نویسم!
در بخش کتاب های سیاسی و خاطرات:
۱- النکبةُ المُسْتَمَرّة، نوشته الیاس خوری، دارالآداب ۲۰۲۴. کتاب مجموعه ای از مقالات و سخنرانی های الیاس خوری با مرکزیت موضوع فلسطین است. عالی است!
۲-مذکرات انیس نقاش، اطفال و اقدار، ناشر بیسان، ۲۰۲۲ کتاب ۷۵۱ صفحه است. با انیس نقاش دوست بودم. آخرین دیدارمان بعد از استیضاح در رستوران گردان برج سپید در خیابان پاسداران بود. دیدار خانوادگی بود. مهمان انیس بودیم. غذا هم خوراک بلدرچین! اولین و آخرین باری بود که بلدرچین خوردم. وقتی کتاب استیضاح منتشر شد و کاکای عزیز سید محمود دعایی هر چند روز یک بار چک حق التالیف کتاب را که با تیراژ پنج هزار و ده هزار هر هفته تجدید چاپ می شد. با خنده و شوخی به من می داد و می گفت: «خدا جد و آباد استیضاح کنندگان را بیامرزد. کتابفروشا میان جلو روزنامه کتاب استیضاح می خواهند و می برند!» به صرافت افتادم که دور از مروت و انصاف است استیضاح کنندگان عزیز را به خوراک بلدرچین در رستوران گردان برج سفید دعوت نکنم! روزی به شوخی- نیمه جدی پیشنهاد را با مرحوم سید علی اکبر موسوی حسینی اخلاق در خانواده ( ۱۳۹۷- ۱۳۱۸ خورشیدی) مطرح کردم. نسخه ای از کتاب را به ایشان تقدیم کردم. گفت: «می خواهی چند نفر از ما را سکته بدهی!»
۳-سمیر القتطار قصتی، روایة وثائقیة، حسان الزین، دارالساقی ۲۰۱۱
دنبال کتاب «من جمر الی جمر» نوشته منیر شفیق بودم. تمام شده بود. گفت دفتر ناشر کتاب در الحمراء، یکی از خیابان های فرعی الحمراء است. نشانی داد. رفتیم. دفتر نشر «مرکز الدراسات الوحدة العربیة» در حال اسباب کشی بودند. کارتن های نیمه باز کتاب و فایل ها گوشه و کنار دیده می شود. در همان حال و هوا نسخه ای از کتاب منیر شفیق را با پوشش پلاستیک برایم آوردند. پوشش سفت و سخت بود. باز کردم. صفحات را چک کردم. افتادگی نداشت!
پی نوشت:
*
(۱) سید عطاءالله مهاجرانی. داستان انسان، سبک زندکی و سلوک سید محمود دعایی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۴۰۳ ص۲۴۰-۲۴۱
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

19 Nov, 21:23


برای فلسطینی ها آن ترانه همانند ربنای شجریان برای ماست!
اکنون فیروز دارد ترانه پر لطف «سلونی عنی الناس» را می خواند. این ترانه را او بیش از پنجاه سال پیش خوانده است. داستان ترانه بماند! گوش می کنم. چشمم به عیون است! اصلا اشتهاء ندارم. بر خلاف همان درویشی که به روایت عبید زاکانی، وقتی از او پرسیدند از مال دنیا چه داری؟ گفته بود : «فقط اشتهاء! » حالا در این حال و هوای بیروت همین اشتهاء را ندارم. تصویر کودک کنار خیابان ساحلی، نوازش موهایش توسط مادر و بوسه مادر بر موی افشان دخترک، مثل تابلو زنده در برابرم ایستاده است. طبیعت بی جان نیست. آوای فیروز فضا را پر کرده است.:
لا فانی اللیل و طفی قنادیلی
و لا تسآلینی کیف استهدیت؟
کان قلبی لعندک دلیلی!
شب تمام نمی شود. فانوس هایم خاموش شدند. از من مپرس چگونه به سوی تو خواهم آمد. قلبم راهم را به سوی تو نشان می دهد…
خبرنگار ژاپنی می خواهد برود. تاکو او جی از من پنجسال کوچکتر است. اما بیست سالی بزرگتر می زند. پای راستش را روی زمین می کشد. عصا به دست دارد. با تکیه بر عصا آهسته گام بر می دارد. گویی جای پا را می سنجد و گام بر می دارد. جلیقه نیلی- لاجوردی رنگ شش جیب خبرنگاری دارد. دور بین فوجی ایکس ام فایو به گردنش آویخته، بند دور بین و عینک در هم شده اند. می گویم موافقی با هم قهوه ای بنوشیم. در همین لابی هتل یا کافی شاپ های همین نزدیکی ها ، گفتگویی؟ اسم و عنوان و شماره تلفن مرا می گیرد. می گوید صبحها تا ساعت چهار بعد از ظهر در بیروت گشت و گذار می کند. بعد از ناهار مقاله روزانه اش را برای روزنامه اش می نویسد و شب هم چند ساعتی می رود کافی شاپ های دور و بر هتل پلازا کرون در همین خیابان الحمراء، برایش از سفرم به کیوتو می گویم و دوستی با راهب موریموتو و زیارت معبد دائوجی و مهمانی چای در خانه موریموتو که دخترش و عروسش با کیمونوی ژاپنی رقص سنتی چای را ساعتی نمایش دادند. گویی بهشت بود و آن چای هم ختامه مسک! در تمام طول مراسم چای راهب موریموتو در حالت نیایش بود. القصه این داستان ها در دل تنگ تاکی او جی اثر نکرد. دل همچو سنگش به روایت سعدی نگردید که بگردد آسیابی! فرصت نشد با او بنشینم و از تجربه اش بپرسم و از دید او به لبنان نگاه کنم. اما دو هفته دیگر که به لندن بر می گردم، گیرش می آورم! پوسته سفتش را که مثل نارگیل پشمالو و فولادین است با مدارا و محبت سوراخ می کنم! تلفنی بار ها با هم صحبت می کنیم. از تجربه اش برایم می گوید!
بعد از صبحانه ساعتی در خیابان الحمراء، قدم می زنم. قهوه خانه ها رونق گرفته اند. بیشتر مردان هستند. گاه خانمی هم یا دختران جوانی تک و توک در قهوه خانه ها نشسته اند. همچنان الحمراء، آکنده از اتوموبیل است. به زحمت می شود از خیابان عبور کرد. یا از لابه لای خودرو ها که به پیاده رو تجاوز مدام کرده اند، راهی به رهایی یافت. کتابفروشی آنطونی! این نام را می شناسم. در سفر هفت سال پیش به بیروت از شعبه دیگری از همین کتابفروشی در پاساژ بسیار شیک و بزرگی تعدادی کتاب خریده بودم. این بار شعبه انطونی درست کنار خیابان و نزدیک هتل ماست. طبقه اول بیشتر کیف مدرسه و لوازم التحریر است. زیرزمین، سالن بزرگ کتابفروشی است به زبان عربی و نیز انگلیسی. کتاب ها بسیار خوب سامان داده شده است. اول به سراغ بخش ادبیات و رمان می روم. به قیمت کتاب ها نیم نگاهی می اندازم. برچسب ها به دلار است! به نظرم قیمت ها مثل لندن است. البته در لندن هم من به ضرورت از آمازون کتاب را دست دوم خرید می کنم. رمان سه جلدی: « بیروت مدینة العالم» نوشته ربیع الجابر را بر می دارم. در ذهنم می زند که همین عنوان برای یادداشت های سفرم به بیروت مناسب است. در بخش رمان این کتاب ها را بر می دارم:
۱- بیروت مدینة العالم، نوشته ربیع الجابر. انتشارات دارالتنویر. سه جلد. چاپ چهارم ۲۰۲۴، اشاره ای به تاریخ چاپ اول کتاب در شناسنامه نشده است.
۲-قناع بلون السماء، نوشته نویسنده و شاعر و اسیر فلسطینی باسم خندقجی. برنده جایزه بوکر عربی، انتشارات دارآلاداب، چاپ هفتم سال ۲۰۲۴و چاپ اول ۲۰۲۳. خندقجی ( متولد ۱۹۸۳) از سال ۲۰۰۴ که ۲۱ ساله بود، تا کنون در زندان اسرائیل است. اما رمان انفجار امید و آرمان است! روایتی از: با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام! وقتی به انتهای رمان می رسید و نور قهرمان داستان به سماء دختر زیبا و دانای فلسطینی می گوید: «تو هویت و امید و آرمان من هستی!» شمای خواننده که از درد و حسرت و تلخی رمان سرگیجه گرفته بودید ناگاه از شدت شور و شوق و شادی پرواز می کنید!

مكتوب

17 Nov, 11:29


https://www.instagram.com/p/DCeHDxwIbCt/?igsh=MWN4M3Axd2ZncXo4NA==

Https://t.me/maktuob

مكتوب

17 Nov, 11:29


جمیله کدیور

کتاب انتفاضه حماسه مقاومت فلسطين حاصل سفر ۳۳ سال قبل من به جنوب لبنان، زمانی که ۴۱۳ نفر از رهبران فلسطینی به مرج الزهور در جنوب لبنان تبعید شدند.
زمانی که به‌ عنوان‌ خبرنگار حوزه فلسطین به مرحوم حاج آقا دعایی پیشنهاد سفر به جنوب لبنان را دادم، با مخالفت ایشان مواجه شدم. بالاخره با مقاومت و درخواست مجدد ایشان موافقت کردند و راهی سفر شدم.
با نامه ای که از شهید فتحي شقاقی، رهبر جهاد اسلامی فلسطين تهيه کردم، جواز ورود به اردوگاه و دیدار و گفتگو با تبعید شدگان فلسطینی را پیدا کردم.
در این کتاب با تعداد زیادی از تبعید شدگان صحبت کردم. برخی در قالب مصاحبه در انتهای کتاب آمده و برخی در متن کتاب. اکثر قریب به اتفاق رهبران تبعیدی الان شهید شده اند.
این سفر بهترین سفر ی است که در میان سفرهای مختلفم به نقاط گوناگون داشته ام. چاپ اول کتاب۳۲ سال قبل در سال ۱۳۷۱ و چاپ دوم در سال ۱۳۷۵ منتشر شد. سال ها کتاب به دلیل فضای موجود چاپ مجدد نشد.
خوشحالم که چاپ سوم کتاب توسط انتشارات اطلاعات مجددا منتشر شده است.
دوستانی که علاقمند به درک مقاومت به طور عام، حماس و جهاد اسلامی فلسطین و حزب الله لبنان هستند، این کتاب روایت درجه اولي است که حاصل گفتگوهایم هم با رهبران و هم مردم عادی اردوگاه های فلسطینی در لبنان و سوریه است.
آن زمان ها تلفن همراه نبود که بشود فراوان عکس و فیلم گرفت. با دوربین کوچک همراهم تصاویری از زندگی تبعید شدگان گرفتم که تعدادی از آنها در کتاب استفاده شد.
در هفته کتاب و کتاب خوانی، این کتاب را از طريق توزيع انتشارات اطلاعات در سراسر کشور می توانید تهيه کنید.
https://www.instagram.com/p/DCeHDxwIbCt/?igsh=MWN4M3Axd2ZncXo4NA==

Https://t.me/maktuob

مكتوب

16 Nov, 16:32


نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی شرح مفصلی درباره بیت‌المعمور و نقد نظریه نزول دفعی نوشته‌اند. نهایتاً بیت‌المعمور را به خانه کعبه تطبیق داده‌اند؛ اما نگفته‌اند که نزول قرآن بر خانه کعبه چه معنای روشن و محصلی می‌تواند داشته باشد؟! بیت‌المعمور (خانة آباد) را «معمور» از حیث حج و طواف حاجیان خانه کعبه تفسیر کرده‌اند؛ اما سخن بر سر وحی و انزال قرآن به بیت‌المعمور است. چنان‌که بیت‌الحرام (خانه محترم) یا بیت العتیق (خانه کهن) معنای روشنی دارد؛ اما تطبیق بیت‌المعمور بر خانه کعبه از حیث نزول وحی، مفهوم نیست. اگر تفسیر فیض کاشانی را بپذیریم که بیت‌المعمور «قلب پیامبر(ص)» است، معنای روشنی می‌یابیم. چنان‌که در روایاتی از قلب پیامبر به «عرش رحمان» و از قلب مؤمن به عنوان «خانه خداوند» تعبیر شده است.                              ادامه دارد
پی‌نوشت‌ها:
۱. قرآن عقل الله، گفتگوهایی با استاد دکتر غلامحسین دینانی پیرامون قرآن کریم، کریم فیضی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۶، ص۱۴۱  ۲. میر سیدشریف جرجانی، کتاب التعریفات، تصحیح ابراهیم الابیاری ،بیروت، دارالدیان للتراث، بی تا، ص ۲۱۲ و ۲۲۳
۳. نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، حدیث‌های خیالی در تفسیر مجمع البیان، تهران، انتشارات کویر، ۱۳۹۰، ص۳۴۶
۴. امام فخر رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، سورة البقرة، آیه ۱۸۵ (سایت التفسیر)
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

16 Nov, 16:32


میناگری قرآنی

مكتوب

16 Nov, 16:32


(۲۷)
مقدمه نهم:
قرآن و فرقان (۵)
آیا واژه‌های «قرآن» و «فرقان» که مکرر در قرآن مجید  ذکر شده اند، با هم مترادف اند یا متفاوت؟ می‌توان واژه قرآن را به عنوان اشاره به همان یگانگی و روح قرآن و یا به روایت صدرالمتألهین « عقل قرآن» و به روایت دکتر غلامحسین دینانی «عقل الله» دانست. البته دینانی با  اقتباس از ابن عربی و صدرالمتالهین گفته است: «قرآن عقل الهی است، یعنی عقل الله است» 1 و از سوی دیگر واژه فرقان را اشاره به ظواهر آیات و صورت بندی سوره‌ها تلقی کنیم؛ چنان که میر سید شریف جرجانی ( ۷۱۶ـ۷۴۰ق) در رسالة تعریفات به این تمایز توجه بلیغ داشته است:
فرقان « علم تفصیلی فارق بین حق و باطل است» و قرآن از دید اهل حق،« علم لدنی اجمالی است که جامع حقائق است».2 قرآن مرتبت بسیط و اجمال است و فرقان منزلت جامع و تفصیل. هر دو تعریف میر سیدشریف جرجانی استاد تفسیر قرآن خواجه حافظ شیرازی به‌رغم اقتصاد کلمه، عمیق و جذاب است. البته این همه آوازها از شه بود! جرجانی این تعریف را از ابن‌عربی اقتباس کرده است. 
ابن‌عربی در تفسیر آیه ۱۸۵ سوره بقره درباره «قرآن» گفته است: «العلم الجامع الإجمالی، المسمّی بالعقل القرآنیّ الموصل إلی مقام الجمع». ترکیب «علم جامع اجمالی» و «مقام جمع» و «عقل قرآنی» در سخن ابن‌عربی لطافت دیگری دارد.
این تمایز را می‌توانیم با توجه به آیه شماره ۱۸۵ سوره بقره که هر دو واژه قرآن و فرقان در این آیه ذکر شده است؛ بهتر دریابیم: «شَهرُ رَمَضانَ الذِی اُنزِلَ فِیهِ القرآن هُدًی للنَّاسِ و بَیِّنَاتٍ منَ الهُدَی و الفُرقان: ماه رمضان [همان ماهی‌] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [کتابی] که مردم را راهبر، و [متضمّن‌] دلایل آشکار هدایت، و [میزان‌] تشخیص حق از باطل است. فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ:پس هر کس از شما این ماه را درک کند، باید آن را روزه بدارد، و مَن کَانَ مَرِیضًا أو عَلَی سَفَرٍ فَعِدۀٌ مِن أیّامٍ اُخَر :و کسی که بیمار یا در سفر است [باید به شماره آن،] تعدادی از روزهای دیگر [را روزه بدارد].  یُرِیدُ الله بکُمُ الیُسرَ و لَا یُرِیدُ بِکُمُ العُسرَ:خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برایتان دشواری نمی‌خواهد؛ و لِتُکمِلُوا العِدَّۀَ:تا شماره [مقرر ]را تکمیل کنید؛ و لِتُکَبِّرُوا الله عَلَی مَا هَدَاکُم:و خدا را به پاس آنکه رهنمونتان کرده است، به بزرگی بستایید. و لَعَلَّکُم تَشکُرون:  باشد که شکرگزاری کنید» (البقره،  ١٨٥). 
امام فخر رازی در تفسیر پرنکته و اندیشه برانگیز «مفاتیح الغیب» به دو مقولة نزول دفعی و تدریجی و نیز تفاوت انزال و تنزیل اشاره کرده است. البته شیوه نامگذاری تفسیر او گویی بیان هر دو وجه کلی و تفصیلی قرآن است. «مفاتیح» به ظاهر آیات و سوره‌ها اشاره می‌کند و فهمِ آن. «غیب» به منزلت حقیقت قرآن و مقام غیب قرآن یا عقل الله ناظر است.سخن فخر رازی از این جهت اعتبار ویژه‌ای دارد که منتقدان نظریه دوگانه نزول دفعی و تدریجی این نظریه را به عنوان نظریه مبتنی بر «ذوق و استحسان» علامه طباطبایی تقلیل داده و نقد و رد کرده‌اند.3  افزون بر عدم توجه به نظریه فخر رازی، به تبیین این نظریه در کتاب «اسفار» و تفسیر قرآن، به ویژه به کتاب «اسرارالآیات» صدرالمتألهین نیز توجه نداشته اند. 
فخر رازی در تفسیر آیه شماره ۱۸۵ سوره بقره می‌نویسد: «أن التنزیل مختص بالنزول علی سبیل التدریج، و الإنزال مختص بما یکون النزول فیه دفعۀ واحده، و لهذا قال الله تعالی: [نَزَّلَ عَلَیکَ ٱلکِتَابَ بِٱلحَقّ مُصَدّقاً لمَا بَینَ یَدَیهِ و أنزَلَ ٱلتَّورَاۀَ و ٱلإِنجیل‌] إنّـما أنزل فـی رمضان فـی لـیـلۀ القدر و لـیـلۀ مبـارکۀ جملۀ واحده، ثم أنزل علـی مواقع النـجوم رُسُلاً فـی الشهور و الأیام»:4 تنزیل به نزول در شیوه تدریجی اختصاص دارد. و انزال مراد نزول به شکل دفعی است. نزول قرآن در شب قدر و لیله مبارکه به صورت «جملۀٌ واحده» نازل شده است. سپس قرآن به شکل جداگانه (سوره‌ها و آیات) در طول ماهها و روزها نازل شده است. 
چنان که مشهود است، سه مقوله: 
یکم: نزول دفعی و تدریجی 
 دوم: تمایز بین انزال و تنزیل.

مكتوب

16 Nov, 16:32


سوم: تمایز نزول به شکل «جملۀ واحده» و «نجوم» در تفسیر فخر بیان شده است. افزون بر این سه نکته بسیار مهم، نکته دیگری نیز با تأملی که درباره مفهوم «هدایت» در بخش دیگر آیه داشته است می‌توان از نکته چهارمی سخن گفت. «هُدًی لّلنَّاسِ و بَیِّنَاتٍ مِنَ ٱلهُدَی و ٱلفُرقان» از دو گونه هدایت سخن گفته شده است: هدایت نخست به شکل کلی است. هدایت دوم (بیّنات) مبتنی بر هدایت نخست است که «فرقان» روایتی از همین بینات است. به عبارت دیگر: «قرآن» هدایت کلی به سوی حق؛ و «فرقان» هدایت مبتنی بر بینات است. هدایت اول ارائه طریق است و بینات مبتنی بر ارائه طریق و در واقع ایصال الی المطلوب است. بدیهی است که نسبت قرآن و فرقان و نسبت هدایت به حق و هدایت مبتنی بر بینات همانند نسبت روح و عقل انسانی با اعضا و جوارح اوست. نسبت روح با حواس پنجگانه ظاهری و نیز باطنی انسانی. 
در صورت بندی دقیق فخر رازی این تمایز را این‌گونه بیان شده است: «القرآن هُدی فی نفسه، و مع کونه کذلک فهو أیضاً بینات من الهدی والفرقان»: یک جلوه قرآن همان هدایت کلی و فی نفسه است. جلوه دیگر بینات هدایت و فرقان است. خورشید که می‌تابد، نور کلی است؛ اما هر مکانی متناسب با ظرفیت و قابلیت خود از آن نور بهره می‌برد. به روایت جلال‌الدین بلخی:
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایه‌های کنگره
از مهمترین و زیباترین نامهای قرآن مجید «نور » است. نام خداوند هم نور است. قرآن در نزول دفعی، همان نور است که بر قلب پیامبر(ص) می‌تابد و وجود او را تسخیر می‌کند. در مرتبه بعدی جلوه‌های همان نور است که در قالب آیات و سوره‌ها و متناسب با زمان و مکان و شأن نزول بر زبان پیامبر روایت می‌شود. در منزلت نور و نزول دفعی دیگر سخن از الفاظ و موارد جزئی مثل مجادله همان فرد با همسرش که در نقد شیخ مفید آمده است، مطرح نیست.
 در تفسیر «النکت و العیون» نوشتة ماوردی به همین تمایز اشاره شده است. ماوردی «هُدًی لِلنَّاس» را به معنای «رَشادً لِلنّاس» و «بَیِّنَاتٍ منَ الهُدَی و الفُرقان» به معنای احکام حلال و حرام و تمایز بین حق و  باطل تفسیر کرده است. «رَشاد» و «رُشد» از کلیدواژه‌های بسیار دقیق قرآن مجید است. گویی تبیین قله‌ای است که قرار است انسان کامل به چنان منزلتی دست یابد. حضرت موسی کلیم الله(ع) هنگامی که با بنده برگزیده خداوند که از علم لدنّی و رحمت الهی بهره مند بود، مواجه شد. از او خواست که وی را به مقام و منزلت «رُشد» برساند: «قال لَهُ موسی هَل أتَّبِعُکَ عَلَی أن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمتَ رُشدا: موسی به او گفت:  آیا تو را ـ به شرط اینکه از بینشی که آموخته شده‌ای به من یاد دهی ـ پیروی کنم؟» (الکهف، ٦٦، ترجمه فولادوند).
موسی(ع) می‌خواست از خضر(ع) بینش بیاموزد و نه دانش! قرآن بینش است و فرقان دانش. «اُحکمت آیاته» بینش است و «تفصیل آیات» دانش. «وصل» بینش است و «فصل» دانش! نزول دفعی القای بینش به رسول‌الله(ص) است و نزول تدریجی آیات همان دانش متکی بر بینش. اصحاب کهف از خداوند بینش طلب کرده بودند. آنان با بر بال بینش خود پرواز کردند( سوره کهف، آیات ۱۰ و ۱۷ و ۲۴). ابراهیم خلیل (صلوات الله علیه) نخست به «رُشد» رسیده بود: «و لَقَد آتَینا ابراهیمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ و کُنَّا بِهِ عالِمِین: در حقیقت پیش از آن، به ابراهیم رشد [فکری‌]اش را دادیم و ما به [شایستگی‌] او دانا بودیم» (الأنبیاء: ٥١؛ ترجمه فولادند). بهتر بود در همین آیه نیز «رشد» به بینش ترجمه می‌شد. 
در ترجمه انگلیسی یوسف علی «رشد» به «حقیقت برین» ترجمه شده است. این حقیقت برین وقتی جامه زبان و لفظ می‌پوشد و متناسب با واقعیت جلوه می‌کند، می‌شود آیات و سوره‌ها و فرقان. بر بنیاد دریافت چنین حقیقت برین و چنین بینشی، ملکوت آسمان‌ها و زمین بر ابرهیم مکشوف می‌شود. (رک: الانعام، ۷۵).
قرآن «ملکوت» است و فرقان «مُلک»! خداوند متعال نخست ملکوت کتاب تکوین و کتاب تدوین را بر پیامبر خود آشکار کرد و حقیقت برین را به او نمایاند. به او بینش الهی بخشید. سپس همان بینش و دید ملکوتی به مقتضای زمان و مکان و حوادث جلوه کرد.
مولی محسن فیض کاشانی (درگذشتة ۱۰۹۱ق) در مقدمه نُهم «تفسیر صافی» بر اساس همین نظریه نزول دفعی و تدریجی، آیه را تفسیر کرده است: «ان القرآن نزل کله جملۀ واحدۀ فی لیلۀ ثلاث و عشرین من شهر رمضان الی البیت‌المعمور و کأنّه ارید به نزول معناه عَلی قلب النبی(ص) کما قال الله نزل به الروح الامین علی قلبک ثم نزل فی طول عشرین سنۀ نجوما من باطن قلبه الی ظاهر لسانه»: قرآن به صورت یگانه در شب بیست و سوم ماه رمضان بر بیت معمور نازل شد. به نظر می‌رسد، مراد این است که معنای قرآن بر قلب پیامبر نازل شد، چنان‌که خداوند فرمود: روح‌الامین آن را بر قلب تو نازل کرد. سپس در طول بیست سال قرآن مجید از باطن قلب پیامبر(ص) بر ظاهر زبان او جاری شد.»

مكتوب

16 Nov, 10:58


بندبازی ترکیه بین فلسطین و اسرائیل

جمیله کدیور

۴۰۴ روز پس از آغاز جنگ غزه، در روز ۱۳ نوامبر ۲۰۲۴ ( ۲۳ آبان ۱۴۰۳)
رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه اعلام کرد که کشورش تجارت و تمامی روابط خود را با اسرائیل قطع کرده و تا پایان در کنار فلسطین می ایستد. اردوغان همچنین خواست ارسال تسلیحات به اسرائیل متوقف شود و گفت: «محدودیت های تجاری و تحریم های اسرائیل شکل دیگری از مبارزه است...»
چند ساعت پس از آن که اردوغان اعلام کرد همه روابط خود را با اسرائیل قطع کرده، وزارت خارجه اسرائیل تغییر در روابط دیپلماتیک خود با ترکیه را تکذیب و اعلام کرد، این وزارتخانه «از تغییر در وضعیت روابط با ترکیه آگاه نیست.» تا زمان نگارش این مقاله، گزارش‌ها حاکی از آن است که سفارت ترکیه در اسرائیل طبق معمول کار می‌کند و نمایندگی دیپلماتیک اسرائیل در آنکارا نیز باز است.
ترکیه و اسرائیل به عنوان دو کشور از سه کشور غیر عرب منطقه، در طی روابط ۷۵ ساله خود، تاریخ پر از افت و خیزی داشته اند. ترکیه اولین کشور با اکثریت مسلمان بود که در سال ۱۹۴۹ رسماً اسرائیل را به رسمیت شناخت و روابط آنها به تدریج رو به گسترش نهاد.
علیرغم برخی تنش های سیاسی بین طرفین، همکاری آنها در بخش های نظامی، دیپلماتیک، اقتصادی، گردشگری و اطلاعاتی با امضای چندین توافقنامه کلیدی در سال ۱۹۹۶، از جمله موافقت نامه های همکاری دفاعی و تجارت آزاد ( (FTAافزایش یافت. با این حال، این روابط مستحکم به یک موضع ضد فلسطینی تبدیل نشد. اواخر دهه ۱۹۷۰ ترکیه با سازمان آزادیبخش فلسطین روابط رسمی برقرار کرد و یکی از اولین کشورهایی بود که دولت فلسطین در تبعید را در سال ۱۹۸۸ به رسمیت شناخت و پس از تأسیس تشکیلات خودگردان فلسطین به عنوان بخشی از روند صلح اسلو از آن حمایت کرد.
اوایل دهه ۲۰۰۰ تنش بین ترکیه و اسرائیل با فروپاشی روند صلح و وقوع انتفاضه دوم افزایش یافت. این دوره همچنین با ظهور حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان با توجه بر آرمان فلسطین و افزایش انتقادات به اسرائیل همراه بود. ترکیه به ظاهر سعی کرد سیاست متعادلی در قبال اسرائیل و فلسطین اتخاذ کند و ضمن حفظ روابط دیپلماتیک و اقتصادی با اسرائیل، از خود تصویری مدافع آرمان فلسطین ارائه دهد. حمله اسرائیل به کاروان کمک رسانی به غزه در سال ۲۰۱۰ و کشته شدن ۹ شهروند ترکیه منجر به کاهش روابط دیپلماتیک و تعلیق توافقات نظامی شد.
به رغم بهبود نسبی روابط در سال ۲۰۱۶، تلاش ها برای بازگرداندن روابط کامل، در پی به رسمیت شناخته شدن بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل توسط رئیس جمهور آمریکا در ۲۰۱۷ شکست خورد. بالاخره در سال ۲۰۲۲، اسرائیل و ترکیه روابط کامل دیپلماتیک خود را مجدد برقرار کردند.
دولت ترکیه بارها اقدامات نظامی اسرائیل را در غزه محکوم کرده و خواستار اقدامات بین‌المللی قوی‌تر علیه اسرائیل نسبت به فلسطینی‌ها شده است. اظهارات اردوغان مورد توجه بسیاری در جهان اسلام قرار گرفته و ترکیه به عنوان مدافع سرسخت حقوق فلسطینیان و پایان دادن به اشغالگری اسرائیل معرفی شده است.
علیرغم اعلام اردوغان مبنی بر تعلیق روابط نظامی و تجاری با اسرائیل تقریباً پس از هر بحرانی، روابط اقتصادی ترکیه و اسرائیل در ۲۰ سال گذشته به طور قابل توجهی گسترش یافت. بر اساس گزارش موسسه آمار ترکیه ( (TÜİKحجم تجارت دوجانبه ۱.۴۱ میلیارد دلاری در سال ۲۰۰۲ به ۸.۹۱ میلیارد دلار تا سال ۲۰۲۲ افزایش یافت و تراز تجاری به طور مداوم به نفع ترکیه بود. این آمارها نشان می دهد که به رغم لفاظی های طرفین علیه هم، اسرائیل و ترکیه منافع اقتصادی را بر افت و خیزهای روابط سیاسی ترجیح داده اند.
پس از عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و متعاقب آن جنگ اسرائیل علیه غزه، ترکیه که در ابتدا طرفین را به خویشتن داری ترغیب می کرد، محاصره و بمباران غزه توسط اسرائیل را یک قتل عام خواند و پیشنهاد میانجیگری ترکیه در جنگ را داد و بتدریج انتقادات خود را از دولت نتانیاهو شدت بخشید. او با اعلام اینکه حماس یک سازمان تروریستی نیست، بلکه یک گروه آزادیبخش است که برای محافظت از سرزمین و مردم خود می جنگد، اقدامات اسرائیل را در غزه نسل کشی و جنایت جنگی، نتانیاهو را قصاب غزه و اسرائیل را یک کشور تروریستی خواند. اظهاراتی با مصرف داخلی که تعارض با سیاست های عملی ترکیه در قبال اسرائیل داشت و شکاف بین لفاظی های آتشین و سیاست های واقعی ترکیه را آشکار می‌کرد. مگر می شود کشوری را تروریستی دانست و روابط تجاری و سیاسی با آن داشت؟ این سوال در ذهن بسیاری از مردم ترکیه بود که نتیجه آن در انتخابات محلی مارس ۲۰۲۴ مشخص شد.

مكتوب

16 Nov, 10:58


در این انتخابات، اردوغان سخت ترین شکست خود را در دو دهه اخیر متحمل شد و بسیاری از رای دهندگان مذهبی از حزب رفاه نو حمایت کردند که خواستار اقدامات شدید علیه اسرائیل بودند. این شکست موجب مجموعه‌ای از اقدامات از جمله اعلام تحریم‌های تجاری علیه اسرائیل شد. ترکیه در ماه آوریل ۲۰۲۴ برخی از صادرات به اسرائیل را محدود کرد و گفت که در اوایل ماه مه تجارت خود را با اسرائیل به طور کلی متوقف می کند.
علیرغم اعمال تحریم تجاری علیه اسرائیل در دوم ماه مه، آنکارا به حفظ روابط دیپلماتیک خود با رژیم صهیونیستی ادامه داد. اگرچه دولت ترکیه سال گذشته به طور موقت سفیر خود را برای رایزنی فراخواند، اما نمایندگی های دیپلماتیک ترکیه در تل آویو همچنان باز بود. اسرائیل هم سفارت خود را در آنکارا به دلیل تهدیدات امنیتی منطقه تخلیه کرده بود.
به موازات اظهارات ضد اسرائیلی شدید اردوغان و دیگر مقامات ترکیه و علیرغم تصمیم بر تعلیق روابط تجاری در اعتراض به اقدامات اسرائیل، اخبار حاکی از آن بود که تجارت جاری ترکیه با اسرائیل کامل متوقف نشده و همچنان از طریق کشورهای ثالث و فلسطین انجام می شود. مشخص شد که کالاهای ترکیه اغلب به بهانه مقصد فلسطین، به اسرائیل می رسد یا شرکت های ترک از کشورهای ثالث مانند یونان برای ارسال کالا به اسرائیل استفاده می کنند. برخی کسب و کارهای اسرائیلی هم تحت نام دولت خودگردان ثبت شدند. بر اساس داده های مجمع صادرکنندگان ترکیه (TIM)، صادرات ترکیه به فلسطین در۱۰ ماهه اول سال جاری ۵۴۲.۵ درصد افزایش یافت و از ۱۰۲ میلیون دلار به ۶۶۱ میلیون دلار رسید. شرکت‌ها حتی می‌توانستند اسنادی را برای صادرات به مقصد شرق آسیا آماده کنند، اما مسیر کالاها را به اسرائیل تغییر دهند. ادعاهایی هم مبنی بر تجارت پسر اردوغان با اسرائیل پس از ۷ اکتبر مطرح شد. افزایش قابل توجه ورود کالاهای ارسالی به فلسطین، به معنی این بود که صادرات ترکیه همچنان به اسرائیل می رسد . آنکارا البته می‌توانست تحریم‌های دوم ماه مه را به گونه ای تنظیم کند که جلو راههایی که به شرکت‌های ترک اجازه داده از کشورهای ثالث برای ادامه تجارت با اسرائیل استفاده کنند، ببندد. گرچه ترکیه با رد اتهامات، گفت از۲مه ۲۰۲۴، هرگونه صادرات یا واردات با اسرائیل را به طور کامل متوقف کرده، فعالان و روزنامه‌نگاران محلی با مستندسازی این معاملات، تجارت موازی بین ترکیه و اسرائیل را افشا کردند. بعدا، دولت ترکیه یک فرآیند سه مرحله ای جدید را برای شرکت های صادراتی در ماه ژوئن اعلام کرد که اجرا نشد. افشاگری ها موجب شد که از ۲۳ اکتبر ۲۰۲۴ ، یعنی بیشتر از یک سال بعد از جنگ غزه، این فرایند اجرا شده و تجارت را موقتاً مختل کند.
خط لوله نفتی باکو-تفلیس-جیهان که نفت را از آذربایجان از طریق ترکیه تنها برای ارسال به اسرائیل حمل می کند، تقریباً ۴۰ درصد از مصرف سالانه نفت خام اسرائیل را تأمین می کند. این خط لوله می توانست توسط ترکیه قطع شود و هزینه سوخت و انرژی اسرائیل را به میزان قابل توجهی افزایش دهد. این کار انجام نشد. چرا؟
اردوغان که در طول جنگ اسرائیل در غزه به طور مداوم اظهارات شدیدی علیه اسرائیل بیان کرده، در سخنرانی ۲۸ ژوئیه (۷ مرداد) خود در شاخه حزب عدالت و توسعه در استان ریزه هم گفت «ما باید بسیار قدرتمند باشیم تا اسرائیل نتواند این کارهای مزخرف را با فلسطین انجام دهد. همان گونه که وارد قره باغ و لیبی شدیم، می توانیم همین کار را با آنها نیز انجام دهیم. هیچ چیزی وجود ندارد که از این کار جلوگیری کند، تنها باید قدرتمند باشیم تا این اقدامات را انجام دهیم.» سخنانی که البته از مرحله حرف فراتر نرفت.
از طرفی، بر اساس اطلاعات منتشره در ۶ ژوئیه حداقل ۴۰۰۰ترک اسرائیلی با تابعیت مضاعف ترکیه و اسرائیل پس از ۷ اکتبر به غزه رفتند و برای اسرائیل جنگیدند. گفته می شود از زمان آغاز تهاجم زمینی به غزه تا تاریخ ۶ ژوئیه، به طور رسمی، ۳۲۵ سرباز اسرائیلی کشته شده اند که از این تعداد ۶۵ نفر از آنها ترک دو تابعیتی بوده اند. ۱۱۰ نفرهم مجروح شدند. پارلمان ترکیه در ۱۰ ژوئیه، مرحله اول طرحی را با هدف لغو تابعیت و مصادره دارایی اتباع ترکیه ای که در جنگ نسل کشی اسرائیل در غزه شرکت داشتند را تصویب کرد. یکی از مدافعان این پیشنهاد گفت: «بر اساس توافقات بین المللی، ما باید فعالانه با نسل کشی و جنایات علیه بشریت مبارزه کنیم. اما چرا وزارت دادگستری تاکنون هیچ اقدامی در این زمینه انجام نداده است. چرا ۹ ماه منتظر بودیم؟» البته سوال های دیگری هم مطرح است: چرا اردوغان از همان ابتدا با تهدید به سلب تابعیت آنها در صورت جنگیدن برای اسرائیل، آنها را از جنگ علیه فلسطینی ها منع نکرد؟

مكتوب

16 Nov, 10:58


هرچند ترکیه اقدامات فوق را انجام نداد، به جز اظهارات تند علیه اسرائیل، اقداماتی برای حفظ حیثیت خود در بین افکار عمومی داخل و خارج انجام داد. ازجمله، در ۷ اوت ۲۰۲۴ درخواست پیوستن آنکارا به پرونده شکایت آفریقای جنوبی علیه اسرائیل در دیوان بین المللی دادگستری در لاهه را ثبت و اوایل نوامبر ۲۰۲۴ با طرح ابتکار نامه مشترک چند کشور و سازمان بین المللی، خواستار تحریم تسلیحاتی اسرائیل شد.
اردوغان برای ایفای نقش «روز بعد از جنگ» غزه، مشتاق مشارکت در پروژه بازسازی آن و تنظیم سیاست های آینده فلسطین است. بنابراین، اگر نشانه ای بر امکان ایفای نقش ترکیه در شکل‌دهی آینده غزه باشد، اردوغان خود را با آن تنظیم می کند.

روزنامه اطلاعات، ۲۶ آبان ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/71670

Https://t.me/maktuob

مكتوب

15 Nov, 23:10


درنگ
نتانیاهو و صدام
نابغه در تاکتیک، دیوانه در استراتژی
سید عطاءالله مهاجرانی

در دی ماه سال ۱۳۶۹ زمانی که ارتش عراق کویت را اشغال کرده بود. عزت ابراهیم الدوری (۲۰۲۰-۱۹۴۲) فرد شماره ۲ عراق و نایب رئیس شورای فرماندهی عراق به همراه سعدون حمادی (۲۰۰۷-۱۹۳۰) معاون نخست وزیر عراق به ایران آمدند. مهماندار عزت ابراهیم دکتر حسن حبیبی معاون اول رئیس جمهور هاشمی رفسنجانی بود و مهماندار سعدون حمادی من بودم. در عراق صدام حسین رئیس جمهور بود و نیز نخست وزیر. قرار شد هیآت عراقی برای زیارت به مشهد بروند. به عنوان میزبان همراه بودم. ماجرای سفر را در کتاب « تشنه صلح» نوشته ام. نکته ای که در سنجش شخصیت سیاسی و روانشناسی نتانیاهو و صدام مشابه می دانم همان نکته ای است که در همان سفر به شکل خصوصی و غیر رسمی به سعدون حمادی گفتم. البته وقتی گفتم آشکارا تغییر حالت داد؛ رنگش پرید و اخم کرد و مکث کرد. گفتم: « خارج از پروتکل، صدام حسین نابغه در تاکتیک و دیوانه در استراتژی ست!
حمله به ایران که در شرایط و موقعیت انقلاب بود و رهبری مانند امام خمینی داشت، اگر چه ناتو و ورشو، آمریکا و شوروی در حمایت از صدام هم پیمان و حامی بودند. دیوانگی در استراتژی بود.» نتیجه در برابر ماست!
نتانیاهو به جای آزاد کردن گروگان ها تصمیم به نسل کشی فلسطینی ها و انضمام غزه به اسرائیل گرفت. ۱۳ ماه است نتوانسته ماجرای حماس و غزه را به سرانجام برساند که جنگ با لبنان را آغاز کرده است. به تعبیر شیخ نعیم قاسم دبیرکل حزب الله «قتال» را به «قتل » تغییر داده است. همان تبدیل استداتزی در جنگ به تاکتیم. در همین مرحله به قتل فرماندهان و مشاوران نظامی ایران در سوریه و لبنان پرداخت. دیوانگان فقط انسان های مظلومی نیستند که در گوشه تیمارستان ها آرام و ساکت و صامت به سر می برند. مثل مناخیم بگین نخست وذیر اسبق اسرائیل که در اواخر عمر بیمار روانی بود و او را در تیمارستانی که درست در محل دهکده قتل عام شده دیریاسین ساخته شده است؛ بستری کردند. از طنزهای شگفت تاریخ است که مناخیم بگین در قتل عام مردم دیریاسین حضور داشته است.
نتانیاهو یک دیوانه استراتزیک است که تا کنون بیش از ۴۳ هزار نفر را در فلسطین و بیش از ۳هزار نفر را در لبنان و نیز اسماعیل هنیه رهبر حماس و مهمان ایران را در تهران ترور کرده است.
دیوانه استراتژیک به پیروزی های تاکتیکی دلخوش می کند. اسماعیل هنیه را زدند. یحیی السنوار رهبر حماس شد. يحيى السنوار در یک عملیات جهادی اسطوره ای شهید شد. محمد الضیف همچنان در صحنه است. سید حسن نصرالله را با بمباران ضاحیه با فروریختن ۸۲ هزار کیلو بمب شهید کردند، حزب الله برقرار مانده و ماندگار است. نشانه ماندگاری همین عملیات جنوب لبنان است که تا به حال بیش از صد نفر از نظامیان ارتش اسرائیل و به ویژه از عناصر لشکر گولانی کشته شده اند.. دانشمندان هسته ای ایران را ترور کردند. عملیات وعد صادق ۱ و ۲ اتفاق افتاد. به نظرم کسانی که در اسرائیل نتانیاهو را دشمن اسرائیل و باعث نابودی اسرائیل می دانند؛ درست نگاه می کنند! در کتاب مقدس در سفْر داوران از شخصیت غریبی به نام شمشون یا سامسون سخن گفته شده است. او دشمن فلسطینی ها بود. برای کشتن فلسطینی ها ستون های معبد داحون را در حالی که خودش هم درون معبد بود؛ ویران کرد سقف بر سر همگان فرود آمد. گفتند تعداد افرادی که سامسون با مرگش کشت در دوران زندگی اش نکشته بود! حمله به مراکز هسته ای ایران همان انتخاب سامسون است!
حتما مشاوران نتانیاهو به او گفته اند که ایران آخرین نوع موشک ها و یا توانایی های نظامی خود را هنوز رونمایی نکرده است. همان فن صدم سعدی! که در فرهنگ ایرانی برای روز مبادا پنهان می ماند. همان پیچیدگی روح ایرانی که نشانه هایی از آن را در بافت قالی ایرانی و شطرنج و حتی عرفان ایرانی و غزلیات حافظ می توان شناسایی کرد. صدام دیوانگی استراتژیکش که باعث نابودی خود و خانواده و حزب بعث و ارتش عراق و ویرانی کشور عراق شد؛ با تکیه به توان نظامی ناتو و ورشو و دلخوش بودن به سیل دلارهای نفتی کشور های عربی منطقه صورت گرفت. اما دیوانگی استراتژیک درمان پذیر نیست. چنان که حمایت همه جانبه امریکا و اروپا نتوانسته نتانیاهو را به اهدافش برساند. کسی که راه را عوضی می رود؛ به مقصد نمی رسد. حال نتانیاهو در چنین موقعیتی برای ملت ایران پیام امید می دهد و رؤیا تفسیر می کند.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

12 Nov, 19:29


پیرمرد به نظرم بالای هشتاد است! می گویم:
صباح الخیر! جواب می دهد: « صباح النور!» می گویم: صباح الفلّ و الیاسمین! سپیده دمت سرشار از گل و یاسمین! این شیوه صبح به خیر را در قاهره شنیده ام. پیرمرد بلند می خندد. می پرسم این شعر جسر خلیل الحاوی برای همین روزهاست! پیرمرد پزشک متخصص چشم است. بازنشسته است. در دانشگاه امریکایی بیروت تدریس می کرده است. مسیحی است. خانه اش در «کفَرْ شیما» است. فردا شب به ارتفاعات همان منطقه می رویم. نزدیک کاخ بعبدا، محل سکونت ريس جمهور لبنان است. مطابق توافقنامه طائف رئیس جمهور لبنان مسیحی ، نخست وزیر مسلمان اهل سنت و رئيس مجلس مسلمان شیعه است. می پرسد: اهل کجا هستید؟ ایرانی هستم. در لبنان زندگی می کنید؟ نه مسافرم. مسافر؟ آنهم در این اوضاع و احوال؟ می گویم. بله نویسنده ام. می خواهم روایتی از لبنان همین روزها را بنویسم. به ترانه های عربی گوش می کنید؟ زبان عربی راحت حرف می زنید! علاقه دارم. از نوجوانی علاقه داشته و دارم. من شعر خلیل الحاوی را دوست دارم. یک حس پنهانی را در درون انسان بیدار می کند. به ویژه در این روزها که صدای بمب به گوش می رسد. دود آتش بمباران را می بینیم. بوی باروت به مشام می رسد. موسیقی انگار در این اوضاع و احوال شنیدنی تر است؟ نیست؟ همینطورست. به خصوص وقتی اهنگ را مارسل خلیفه ساخته و شعر را همو خوانده باشد. شعر بیان یک رؤیا و امید و آرزو و حسرت است. می گوید: « من خلیل الحاوی را دیده بودم. برادرم با او دوست بود. گاه به خانه اش می رفت. یک بار هم مرا به همراه برد. سال ۱۹۷۶و در بحبوحه جنگ داخلی لبنان. او خیلی از جنگ داخلی آزرده بود. در شعرهایش این آزردگی به یادگار مانده است. مثل شعر لیالی بیروت. مثل شعر بیروت نزار قبانی. این شعر ها شناسنامه بیروت اند. جنگ داخلی فاصله ها را بین مردم لبنان بین مسیحی و مسلمان و حتی مسلمان شیعه و سنی زیاد کرد. انگار نمی توانستیم زیر یک سقف زندگی کنیم. خلیل الحاوی در همین شعر جسر به همین مطلب اشاره کرده است:
كَيفَ نَبقي تحتَ سَقفٍ واحدٍ
وبحارٌ بيننا.. سورٌ..
وصَحراءُ رمادٍ باردِ
وجليدْ.
چگونه می توانیم زیر یک سقف زندگی کنیم!؟ دریاها و باروها میان ماست. بیابانی از خاکستر سرد، کوه های یخ!
در برابر استواری و عمق شعر خلیل الحاوی غیر از سکوت پناهی ندارم. چه می توانم گفت!؟ مکث می کنم. به دریا نگاه می کنم. می گویم:
« اما شما مردم لبنان بعد از اشغال سال ۱۹۸۲ توانستید ارتش اسرائیل را از سرزمین خود بیرون کنید. وقتی در تابستان سال ۲۰۰۶ برای بار سوم ارتش اسرائیل خواست لبنان را اشغال کند. در جنگ سی و سه روزه شکست خورد. این بار هم نمی تواند. با خیال خام حمله به جنوب لبنان را آغاز کرد. نتانیاهو گمان می کند. چون سید حسن نصرالله و تعدادی از فرماندهان نظامی حزب الله را ترور کرده است. حزب الله و مقاومت تمام شده است. تداوم مقاومت در ویتنام آمریکا و فرانسه را شکست داد. تداوم مقاومت در الجزایر فرانسه را از الجزایر بیرون کرد. تداوم مقاومت در لبنان هم همین سرانجام را دارد. » لبخند می زند. می گوید: « اما مردم خیلی مظلوم هستند. من دلم نمی آید به صورت این مردم، این زن و بچه هایی که کنار ساحل خانه و زندگی شان را در جنوب رها کرده اند. دارند بدون سرپناه و غذا زندگی می کنند؛ نگاه کنم. تصور کن ما می توانیم برای یک شب یا یک روز مثل اینها زندگی کنیم!؟ این مردم با صبرشان معجزه می کنند. اگر کودکشان در این اوضاع و احوال بیمار شود؟ اصلا قابل تصور نیست. من صبح ها که برای قدم زدن به ساحل می آیم. همسرم تعدادی ساندویج پنیر و نعناع و گردو آماده می کند. با شرمندگی به همین خانواده ها می دهم. خجالت می کشم در چشمانشان نگاه کنم. وقتی صدای بمب بلند می شود. من و همسرم گریه می کنیم. روی سینه مان صلیب می کشیم. دعا می کنیم.می گوییم لابد زندگی خانواده ای ویران شد. کودکان زیر آوار مانده اند. گرگ ها با خودشان چنین رفتاری ندارند که انسان های مدعی حقوق بشر دارند.»
دوباره درمانده شده ام! چه بگویم. تکه ای از شعر «جسر» خلیل الحاوی را می خوانم. که سرود امید آمیخته با حسرت است:
نشتدُّ ونبني
بِيَدينا بَيتنا الحُرَّ الجَديدْ
ما با دست هایمان، بنیان خانه آزاد جدیدمان را استوار بنا می کنیم!
می گویم. من مزاحم نمی شوم. از آشنایی با شما بسیار خوشحالم.» می خواهم خدا حافظی کنم. دست مرا می گیرد. می گوید فردا هم اگر آمدید. می توانیم برای صبحانه به خانه ما برویم. حتما همسرم و دخترم و دامادم که مهمان ما هستند. از اشنایی با شما خوشحال می شوند. اسم شما!؟

مكتوب

12 Nov, 19:29


بیروت، جهانی دیگر
بمب و ترانه…
(۵)
سیدعطاءالله مهاجرانی
هنوز خورشید ندمیده است. در ناحیه ای ساحل به شکل طبیعی شبیه حوضچه یا استخر است. سه استخر طبیعی در کنار همند. مثل ورودی استخر پلکان نردبانی و دستگیره دو سویه دارد. عده ای شنا می کنند. با خودم می گویم گوش شیطان کر منهم فردا همینجا همین ساعت یک ساعتی شنا می کنم! شنای در دریا چیز دیگری است. مایو و عینک شنا همیشه همراهم هست… پیرمردی دارد دست راستش را مثل حالت سخنرانان هیجان زده تکان می دهد. ترانه حماسی «جسر» با صدای مارسل خلیفه را گوش می کند. ترانه سروده خلیل الحاوی شاعر لبنانی است. شاعری صاحب سبک و عمیق و آخرین قصیده اش!؟ هنگامی که ارتش اسرائیل در سال ۱۹۸۲ بیروت را اشغال کرد. بیروت غربی را بمباران کردند.از آپارتمان خلیل الحاوی در نزدیکی همین خیابان الحمرا، سمت دانشگاه امریکایی بیروت؛ صفیر گلوله ای در خانه الحاوی پیچید. او آخرین قصیده اش را با خون خود بر صفحه پیشانی بلندش نوشته بود. شلیک گلوله ای بر پیشانی اش. او نتوانسته بود اشغال لبنان توسط ارتش اسرائیل را تاب بیاورد. از مرگش فریادی ساخت که هنوز و تا همیشه طنینش در فضای بیروت و لبنان و غرب آسیا پیچیده است. بلکه در جهان برای همیشه زنده است. هنگامی که شیخ محمود شبستری سروده است:
اگر یک ذره را بر گیری از جای
خلل یابد همه عالم سراپای
بدیهی است که مرگ شاعر که برگرفتن ذره نیست. جان عاشق صاحب نظری خاموش می شود.
صدای مارسل خلیفه از موبایل پیرمرد به گوشم نشست:
يَعبرونَ الجِسرَ في الصبحِ خفافًا
أَضلُعي امتَدَّتْ لَهُم جِسْرًا وطيدْ
مِن كُهوفِ الشرقِ, مِن مُستنْقعِ الشَرقِ
إِلى الشَّرقِ الجديدْ
سپیده دم سبکبال از پل می گذرند
از دنده های من برایشان پلی استوار کشیده شده است.
از غارهای شرق، از مرداب شرق
تا شرق جدید!

مكتوب

12 Nov, 19:29


خودم را کامل معرفی می کنم. مکث می کند. شما در میدان شهداء در سال ۲۰۰۲ سخنرانی نداشتید!؟ نمایشگاه کتاب بود. از من هم دعوت کرده بودند. اشتباه مجری برنامه را یادتان است. به جای حوار حضارات گفت حمار حضارات! لبخند می زند. یادتان آمد!؟ بله یادم آمد. خدا حافظی می کنم. پیرمرد، صدای موبایلش را بلند می کند. مارسل خلیفه می خواند. در موبایلم شعر جسر خلیل الحاوی را پیدا می کنم. گوشی را در گوشم می گذارم. می خواند:

 وكفاني أَنَّ لي أطفالَ أترابي…
ولي في حُبِّهم خمرٌ وزادْ
«برایم بسنده است. کودکانی دارم. از مهر آنان سرمستم و متمکن!»
در ذهنم جستجو می کنم، می خواهم بین «خمر» و «زاد» نسبتی پیدا کنم. خلیل الحاوی استاد این دوگانه سازی هاست. مثل نام نخستین دفتر شعرش« النهر الرماد» رود خاکستر! تصور کنید در بستر رودخانه ای به جای آب، خاکستر جاری است! کتاب دیگر « حجیم الکومدیا!» جهنم کمدی!
نگاهم به کودکانی است. که خوابند. پتوی نازکی را روی سینه کشیده اند. مادر دستش را روی پیشانی کودک می گذاردو موهایش را نوازش می کند. می بوسد. خانواده بعدی بیدار شده اند.بوی قهوه پیچیده است. یکی از هایکوهای باشو را به خاطر می آورم:
«بیا! واقعیت را ببین!
گل هایِ جهانِ سرشار از درد!»
این کودک می بایست اکنون در خانه شان خوابیده بود. وقتی بیدار شود. بایستی برود دستشویی. دست و رویش را بشوید. اینجا کنار خیابان وقتی چشم باز می کند. صدای اتوموبیل به گوشش می خورد و و صدای پای رهگذرانی که می دوند یا قدم می زنند. ما می بایست چنگ را از زاویه نگاه کودکان روایت کنیم نه فقط از زاویه دید مفسران سیاسی و خبرنگاران سیاسی و نظامی! این لایه جنگ برای همیشه در زندگی این کودکان نقش می شود. کنار خیابان خوابیدن. دیدن چهره اندوهگین پدر و مادر. پدر یا مادری که تا بیدار می شود. بسته سیگار را بر می دارد و سیگاری اتش می زند. مادر قهوه را درست می کند. زندگی از این خلاصه تر نمی شود. آفتاب بالا آمده است. ساعت هفت و نیم است. به سمت خیابان الحمرا، بر می گردم. صدای بمب و صدای مارسل خلیفه و شعر جسر خلیل الحاوی و صدای گلوله ای که دوارش و طنینش در سر خلیل الحاوی پیچید و خونش جاری شد. نه نهری از خاکستر سرد، بلکه نهری از گدازه آتش که گرمی تابسوزش را پس از ۴۲ سال احساس می کنیم. قصیده ای که شاعر با خون خویش نوشت…
يَعبرونَ الجِسرَ في الصبحِ خفافًا
أَضلُعي امتَدَّتْ لَهُم جِسْرًا وطيدْ
«سپیده دم، سبکبال از پل می گذرند
از دنده های من برایشان پلی استوار کشیده شده است.»
پلی از قصیده ای از خون!
رستوران هتل که می رسم. خبرنگار ژاپنی با عصا و عینک ذره بینی اش که بند بنفش عینکش جلواش آویزان است و شیخی که لبنانی است و با همسرش مشغول صبحانه اند. کس دیگری در رستوران نیست. تقریبا در تمام روزها در این ساعت همین افراد پای صبحانه اند. من سفارش نیمرو می دهم. می گویم عیون! دو تخم مرغ را بدون اینکه به هم بزند نیمرو می کند. با انگشتان شست و اشاره که حلقه شده اند و مثل عینک اند، می گوید عیون! من در فکر کودکان کنار ساحلم. برای صبحانه مادرشان چه می کند. کودکان غزه!؟
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

09 Nov, 18:47


میناگری قرآنی
(۲۶)
مقدمه نهم:
(۴)
« وصل و فصل»


سید عطاء الله مهاجرانی



سوم: وصل و فصل

مكتوب

09 Nov, 18:47


وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿٥١﴾ القصص
و به راستی، این گفتار را برای آنان پی در پی و به هم پیوسته نازل ساختیم، امید که آنان پند پذیرند. ( ترجمه فولادوند)
این دو تعبیر «پی در پی» و یا « سخن در سخن» و «بهم پیوسته» در ترجمه های دیگر قرآن مجید به زبان فارسی نیز آمده است. به احتمال قریب به یقین دیگر مترجمان این تعبیر دوگانه را از ترجمه فولادوند اقتباس کرده اند. ترجمه فولادوند فضل تقدم بر بسیاری از ترجمه ها دارد. فولادوند در ترجمه قرآن مجید همواره نگاهی یا نیم نگاهی به تفسیر کشاف زمخشری داشته است. در حقیقت در مواردی که به دقت و تآنی در ترجمه نیاز بوده است. او نظر زمخشری را در ترجمه لحاظ کرده است. چنانکه در تفسیر کشاف در باره وصل » آمده است: «أن القرآن أتاهم متتابعاً متواصلاً» قرآن پی در پی و پیوسته نازل شده است. طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان همین نظر را مطرح کرده است. طبرسی ده سال پس از رحلت زمخشری در گذشته است. ممکن است این سخن را از زمخشری اقتباس کرده باشد.
در ترجمه احمد کوشا فقط به تعبیر « پی در پی» بسنده شده است. در برخی ترجمه ها مانند ترجمه الهی قمشه ای به « سخن پیوسته» اکتفا کرده اند. این پرسش برجای می ماند که « وصل» پی در پی است یا پیوسته و یا به تفسیر زمخشری هر دو و یا می تواند معنا یا تفسیر چهارمی داشته باشد؟ عبدالقاهر جرحانی در « دلائل الاعجاز» به تفصيل در باره وصل سخن گفته است.وصل را در جمله، عطف واژه ای یا بخشی از آن بر واژه ای دیگر یا بخشی دیگر تفسیر کرده است. به عنوان شاهد مثال به بررسی آیات ابتدای سوره البقره پرداخته و نمونه ها و نشانه هایی از وصل را تبیین کرده است. نوشته است: « در علم بلاغت پیچیده تر و پوشیده تر و باریکتر و دشوار تر از دانش در باره وصل نداریم.» (۱)
زركشی در کتاب «البرهان فی علوم القران» در باره وصل و فصل با توجه به ظاهر آیات به نکات لطیفی اشاره کرده است. او همانند جرجانی در دلائل الاعجاز وصل و فصل را منحصرا در قلمرو بلاغت بررسی کرده است. شاهد مثال او در فصل و وصل ابن امُ و ابنؤم است. چرا در سوره اعراف آیه ۱۵۰ ابن امّ به صورت جداگانه (فصل) آمده است و چرا در سوره طه در آیه ۹۴ به شکل ابنؤمُ و به شکل وصل روایت شده است؟ در سوره اعراف شاهد خشم موسی بر هارون برادر بزرگش هستیم. هارون این فاصله را احساسا می کند. درست است که کنار همند اما در حقیقت فاصله دارند:
وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿١٥٠﴾ الاعراف
و چون موسی، خشمناک و اندوهگین به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشینی برای من بودید! آیا بر فرمان پروردگارتان پیشی گرفتید؟ و الواح را افکند و [موی‌] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید. [هارون ] گفت: « ای فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند؛ پس مرا دشمن‌شاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده.
قَالَ يَا ابْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي ۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي ﴿٩٤﴾
گفت: «ای پسر مادرم، نه ریش مرا بگیر و نه [موی‌] سرم را، من ترسیدم بگویی: میان بنی‌اسرائیل تفرقه انداختی و سخنم را مراعات نکردی.»
هنگامی که «ابْنَ أُمَّ» روایت شد. نشانه دوری و فصل دو برادر بود و هنگامی که «يَا ابْنَؤُمَّ» روایت شده آن هم با یای ندا که نشانه نزدیکی معنوی و در واقع پناه هارون به موسی علیهم السلام است. البته در برخی نگارش قرآن ها به این نکته زرکشی توجه نشده و در هر دو حالت همانند و به صورت منفصل آمده است.

مكتوب

09 Nov, 18:47


آیا« وصل »در قلمرو بلاغت و یا نزول تدریجی و پی در پی آیات و سوره ها منحصر است؛ یا وصل نشانی از وحدت و یگانگی قرآن مجید در منزلتی و « فصل» نشانی از منزلتی دیگر است.؟ در ترجمه فارسی بسیاری از مترجمان که اجرشان با خداوند متعال باد؛ گویی در میان فصل و وصل تفاوتی وجود ندارد. چنانکه در تفسیر «جامع البیان» طبری از قول مجاهد وصل همان فصل تفسیر شده است. «عن مـجاهد، قوله { وَلَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ القَوْلَ } قال: فَصّلنا لهم القول.» آیا چنین است؟ برخی از مفسران قرآن مجید کوشیده اند؛ مفهوم دیگری را در تفسیر خود بیان کنند تا بتوان قدر مشترک آیات و یا قرآن مجید در معنای وصل باشد. ماتریدی ( درگذشته در ۳۳۳ هجری) در « تاویلات اهل السنة» وصل را به معنای توحید تفسیر کرده است. در تفسیر فیروز آبادی( در گذشته در ۸۱۷ هجری) با اقتباس از ماتریدی همین تفسیر روایت شده است. چنانکه می دانیم در حقیقت تمامی آیات و سوره ها بلکه واژه ها و حروف در قرآن مجید با آهنگ توحید هماهنگند. مثل ماهیان دریا که همگی در ظرف دریا شناورند و حیات آنان بیرون و به دور از دریا ممکن نیست. توحید نیز همانند آب دریا که زندگی از آن سرچشمه می گیرد؛ وابسته بلکه پیوسته به توحیدند. در کتاب تکوین نیز خداوند است که هستی را سامان داده است و به تعبیر نظیری نیشابوری:

به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها

التفات در کتاب تکوین همان وصل است. همان که سلطان سخن امام علی علیه السلام گفته است: «مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ » (۲) «با هر چيز هست، و همنشين و يار آن نيست، و چيزى نيست كه از او تهى است. » چرا در تفسیر وصل در کتاب تدوین یعنی قرآن مجید، وصل را قدر مشترک همه آیات و سوره ها تلقی نکنیم؟ مرادم این نیست که وصل را منحصرا به همین معنی تفسیر کنیم. بلکه این معنی نیز می تواند مورد توجه قرار گیرد و الله اعلم.
و اما از این نکته لطیف میناگرانه قرآنی نمی توان گذشت که از وصل تنها یک بار و از فصل ده ها بار در قرآن مجید سخن گفته شده است. با دقت و تدبر در آیاتی که از تفصیل آیات سخن گفته شده است بروشنی شاهدیم که منظور همین قرآن « هذا القرآن » است. چنانکه به عربی بودن زبان قرآن نیز اشاره شده است.
در سوره فصلّت که نام سوره هم به همین موضوع اشاره دارد، آمده است:
كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿فصلت: ٣﴾
کتابی است که آیاتش به شیوایی بیان شده است، قرآنی عربی برای اهل معرفت‌ ( ترجمه خرمشاهی)
می توان گفت قرآن مجید در مقام تفصیل و نزول تدریجی جامه عربی می پوشد اما در مقام وصل فراتر از جامه زبان است. تصویر روح در آینه است! مثل زبان سکوت! که گویایی و ژرفایی تمام دارد. اما جامه واژگان نمی پوشد. مانند خاموشی مولانا جلال الدین محمد بلخی که وقتی زبان در کشید و داستان پادشاه و پسران در پایان دفتر ششم مثنوی ناتمام و ناگفته ماند. سلطان ولد ( ۷۱۲-۶۲۳ هجری) فرزند مولانا از زبان مولانا سروده است. که در پاسخ پرسش سلطان ولد که چرا داستان پادشاه و پسران را تمام نمی کند؛ گفته بود:
باقی این گفته آید بی زبان
در دل آن کس که دارد نور جان
درحقيقت قرآن مجيد در مقام وصل به روایت حافظ همان یک فروغ رخ ساقی است و در مقام فصل همه نقش و نگارها:
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی ست که در جام افتاد
(غزل ۱۱۱)
به تقابل واژه «همه » که با واژه «این» اشاره به نزدیک مشخص شده است و نشانه تفصیل است و «یک » که در مصراع دوم روایتی از زمانی اثیری و ناکجایی دیگرست و نماد اجمال ، سرشار از لطافت است!

پی نوشت:
(۱) عبدالقاهر جرجانی، دلائل الاعجاز ، دمشق دارالفكر. ٢٠٠٨ ص ۲۳۲ تا ۲۵۰
(۲) نهج البلاغة، خطبه یکم، ترجمه سید جعفر شهیدی
https://farsi.balaghah.net/content
/خلقت-آسمانها-و-زمین
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

09 Nov, 09:58


از ترامپ اول تا ترامپ دوم

جمیله کدیور

هیچ گاه در تاریخ انتخابات ایالات متحده، «فلسطین» عاملی تعیین کننده در انتخابات و برای تقلیل آراء، بخصوص رای جوانان به حزب دموکرات و به نفع جمهوری خواهان نبوده است. در حالیکه در انتخابات ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ رای مسلمانان و اعراب آمریکا عمدتا به دمکرات ها بود، جنگ اسرائیل با غزه و حمایت کامل دولت بایدن- هریس از اسرائیل، به دونالد ترامپ اجازه داد تا از نارضایتی عمومی بسیاری از رای دهندگان به نفع خود بهره بگیرد و خود را گزینه بهتری برای رایدهندگان مسلمان و عرب که از جنگ و کشتار مردم غزه خشمگین بودند، معرفی کند؛ هر چند بسیاری نیز رای خود را به جیل الن استاین، نامزد حزب سبز دادند، که نتیجه هر دو به ضرر دمکرات ها تمام شد.
تردیدی نیست که دموکرات ها و جمهوری خواهان در آمریکا در هدف و استراتژی یکسان، اما در تاکتیک ها و ابزار و شیوه های اجرا تا حدودی متفاوت اند. البته با رئیس جمهور غیر متعارفی همچون ترامپ باید ملاحظات و تفاوت های بیشتری هم در نظر گرفت. بخشی از آنچه ترامپ دوره اول را از روسای جمهور گذشته ایالات متحده متمایز کرد، این بود که سیاست را به شیوه ای مشابه نحوه برخوردش با حوزه تجارت، با نگاهی بازارگرا، منفعت طلبانه و از طریق معامله دنبال کرد.
در دور دوم، ترامپ ضمن تاکید بر بازگشت به سیاست "اول آمریکا"، به جز ادعا برای توانایی پایان دادن به جنگ روسیه علیه اوکراین در عرض ۲۴ ساعت پس از روی کار آمدن، وعده برقراری صلح در خاورمیانه داد.
ترامپ هرگز حمایت مطلق خود را از ارژیم صهیونیستی پنهان نکرده است. ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری خود، بیت المقدس را پایتخت اسرائیل دانست و سفارت آمریکا را از تل آویو به بیت المقدس منتقل کرد. ادعای حق حاکمیت اسرائیل را در مورد بلندی های جولان اشغالی در سوریه به رسمیت شناخت و تاکید کرد که شهرک سازیهای اسرائیل در کرانه باختری با قوانین بینالمللی مغایرت ندارد. در دوران او، بخشی از کمکها به فلسطینیها قطع شد – بهویژه کمک به آنروا. ترامپ همچنین برای تضعیف بیشتر موقعیت رهبری فلسطین، دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین را در واشنگتن تعطیل و ۲۰۰ میلیون دلار بودجه تشکیلات خودگردان فلسطین را قطع کرد. او با بی توجهی به سرنوشت و آینده فلسطین، میانجیگری بهاصطلاح توافقنامههای صلح ابراهیم جهت برقراری روابط دیپلماتیک و اقتصادی بین اسرائیل و تعداد ی از کشورهای عربی را ممکن ساخت. یکی از آخرین اقدامات او به نفع اسرائیل این بود که اعلام کرد محصولات شهرکهای غیرقانونی اسرائیل در کرانه باختری اشغالی باید دارای برچسب «ساخت اسرائیل» باشند.
محمود عباس در آن مقطع در واکنش به اقدام ترامپ در رابطه با قدس به طعنه گفته بود: «با یک توئیت کردن آقای ترامپ، بیتالمقدس از روی میز کنار گذاشته شد؛ آمریکا با فشار اسرائیل قدس را یکباره ‘پایتخت جاودان’ اسرائیل نامید؛ یعنی همان لقبی که اسرائیل به کار میبرد؛ اما هر چه بشود، ما فلسطینیان هرگز آن را نخواهیم پذیرفت.»
با توجه به پیشینه فوق و وعده های ترامپ، موضوع جنگ غزه و لبنان از اولویت های او خواهد بود.
پس از ۷ اکتبر، نادیده گرفتن آرمان فلسطین غیرممکن شد. اما بایدن-هریس آن را دریافت نکردند. گذشته از اینکه اکثریت قاطع تصمیمات ترامپِ دور اول در مورد اسرائیل، در زمان بایدن -هریس ادامه یافت و هیچ یک از تصمیمات اتخاذ شده در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ تغییر نیافت، ارسال کمک های گسترده نظامی ادامه پیدا کرد و بر "حق اسرائیل برای دفاع از خود" تاکید شد و تمام اقدامات بینالمللی در سازمان ملل برای آتشبس خنثی گردید. دولت بایدن به نتانیاهو اجازه داد تا با نقض خطوط قرمز، او را مکرر تحقیر کند. بایدن به نتانیاهو گفت که به رفح حمله نکند، کریدور فیلادلفی را اشغال نکند، به کامیونهای کمکرسانی اجازه ورود به غزه دهد، به لبنان حمله نکند ... طرح ۳ مرحله ای ۳۱ می ۲۰۲۴ بایدن به دلیل مانع تراشی های اسرائیل اجرایی نشد. نتانیاهو همه خطوط قرمز را نادیده گرفت.
دولت بایدن-هریس همچنین تمام تلاش خود را برای سرکوب و مقابله با مخالفان نسل کشی در داخل آمریکا انجام داد، جنبش حامی فلسطین را اهریمنی جلوه داد و نسبت به خواسته های آمریکایی های عرب و مسلمان آمریکایی بی توجهی نشان داد. بایدن و هریس پیامی را که صدها هزار رایدهنده سنتی آنها در اوایل سال جاری برایشان ارسال کردند، نادیده گرفتند. هریس، همچون بایدن تمام تلاش خود را برای بیان تعهد تزلزل ناپذیر خود به اسرائیل به کار گرفت.
با توجه به غیر قابل پیش بینی بودن ترامپ و اظهارات متناقض او، می شود گزینه های زیر را برای آینده فلسطین در نظر داشت:

مكتوب

09 Nov, 09:58


اول. ادامه سیاست های قبل: پیروزی ترامپ، اگر به معنی ادامه سیاست های دوران اول باشد، بدون شک بدان معناست که نتانیاهو به برنامه های خود در غزه وکرانه باختری و کوچاندن مردم، با فشار کمتر و سهولت بیشتر ادامه دهد. این اقدامات، به جز تقسیم غزه، تأثیر عمده ای بر بیت المقدس و مسجد الاقصی و کل کرانه باختری و پاکسازی منطقه مرزی در جنوب لبنان و حتی کل منطقه خواهد داشت. اگر چنین شود باید برای امکان گسترش جنگ در منطقه آماده شد، نه توقف آن؛ چیزی که ترامپ وعده آن را داده است.
بسیاری از فلسطینیان نگران این هستند که ترامپ از نتانیاهو و متحدین راست افراطی او در جنبش صهیونیسم مذهبی در مورد امکان بازگشت شهرکها به نوار غزه و آوارهشدن فلسطینیها به خارج از آن و توسعه بیشتر شهرک نشینی صهیونیست ها در کرانه باختری حمایت کند.
هیچ استبعادی ندارد که ترامپ، که از سوی رهبران راست مذهبی افراطی در ایالات متحده و اسرائیل حمایت می شود، همان اقدامی که در ۲۰۱۷ در رابطه با بیت المقدس انجام داد، در مورد مسجدالاقصی و بازگذاشتن دست جنبش صهیونیسم مذهبی در مسجدالاقصی انجام دهد. نگرانی مهم این است که در قیاس با دور اول، جنبش صهیونیسم مذهبی در دوران دوم ترامپ، از قدرتی مضاعف برخوردار شود. این جنبش هدف خود را ایجاد معبد یهودی در مسجد الاقصی اعلام کرده است. داماد ترامپ، جرد کوشنر، یکی از حامیان اصلی ایده باز کردن مسجد الاقصی «به روی همه مؤمنان» برای اقامه نماز است، که اشاره او به نماز یهودیان با آزادی کامل است. او در مورد غزه هم اظهاراتی داشته است.
پس از برکناری یواو گالانت از وزارت دفاع و جانشینی یسرائیل کاتز در شب انتخابات آمریکا، این جنبش اکنون در مسیر کنترل بقیه بخشهای امنیتی اسرائیل است. در همین رابطه، اخباری پیرامون برکناری رئیس ستاد ارتش و رئیس شاباک منتشر شده است. به این ترتیب، اگر شاهد ادامه ترامپ اول باشیم، از این پس فلسطینی ها فقط با جمعی متعصب از جنبش صهیونیسم مذهبی روبرو نیستند، بلکه با سرویس های امنیتی تحت کنترل آن وحمایت نومحافظه کاران و جنبش مسیحیان انجلیلی طرفدار صهیونیست ها در ایالات متحده که تعصب دینی آنها کمتر از بن گویر و اسموتریچ نیست، مواجه خواهند بود.
اگر چنین شود، دوره دوم ترامپ با اجازه دادن به نتانیاهو برای "پیروزی کامل"، تنها به معنای ادامه و گسترش دامنه جنگ است.
با توجه به اظهارات ضد و نقیض ترامپ، قرینه هایی برای این رویکرد هست. قبلا، ترامپ از تمام اقدامات دولت اسرائیل در فلسطین و لبنان بدون هیچ قید و شرطی حمایت کرده است. به این ترتیب، این دوره شاید برای فلسطینی ها حتی بدتر از دوره اول ترامپ باشد. بخصوص با توجه به اینکه حزب جمهوری خواه کنترل هر دو مجلس را بر عهده دارد.

دوم. پایان جنگ: از ابتدای جنگ غزه، ترامپ اعلام کرده که تصمیم گیری برای پایان دادن به جنگ باید در دستان نتانیاهو باشد. البته در دوران تبلیغات انتخاباتی، ترامپ ضمن تعهد به حمایت از امنیت اسرائیل، به جامعه عرب و مسلمان آمریکا متعهد شده برای پایان جنگ خاورمیانه تلاش خواهد کرد. هر چند چگونگی آن را توضیح نداده است. در ماه ژوئیه، او به نتانیاهو گفت که این اختلافات باید تا زمان روی کار آمدن او در ژانویه ۲۰۲۵ حل و فصل شود و تاکید کرد که باید «کار را تمام کند و به سرعت آن را انجام دهد.» ترامپ با اشاره به گفتوگوی خصوصی خود گفت: «به بیبی گفتم، ما جنگهای بیپایان، بهویژه جنگهایی که آمریکا را به درون خود بکشاند، نمیخواهیم.» اینکه او چگونه قصد «پایان دادن» به این جنگ را دارد، مشخص نیست. او گفت که اسرائیل در حال «بازنده شدن در جنگ روابط عمومی» است. اول نوامبر هم ترامپ در یک رستوران لبنانی در میشیگان متعهد شد که اگر انتخاب شود: «شما در خاورمیانه صلح خواهید داشت، اما نه با این دلقک هایی که الان ایالات متحده را اداره می کنند..»
ترامپ در سخنرانی پیروزی خود در فلوریدا هم مجدد تاکید کرد که «جنگها را متوقف میکند»، چیزی که بسیاری از آمریکاییهای عرب تبار از دولت بایدن-هریس به خاطر شکست در انجام آن انتقاد کردند.
با توجه به نفوذ ترامپ بر نتانیاهو و رابطه مستحکم آنها، ترامپ اگر بخواهد، می تواند او را، همانطور که رونالد ریگان جمهوری خواه، اسرائیل را چهار دهه پیش مجبور به توقف بمباران بیروت کرد، برای پایان دادن به جنگ در غزه و لبنان تحت فشار قرار دهد. البته این امر پیامدهایی هم برای نتانیاهو و هم متحدین افراطی او خواهد داشت. تحقق این امر قبل از بازگشت اسرا به منزله پیروزی حماس و حزب الله خواهد بود، که خواسته ترامپ نیست.

مكتوب

09 Nov, 09:58


ترامپ با ذهن محاسبه گر خود شاید هم بسنجد که بتوان بدون نتانیاهو پروژه خود را برای پایان جنگ پیش ببرد. با توجه به اینکه بعد از ۷ اکتبر، جهان، جهان دیگری است و نادیده گرفتن فلسطینیان در هر معادله ای غیرممکن است، شاید ترامپ هم ترامپ دیگری با محاسبات جدید برای حذف نتانیاهو از گردونه قدرت باشد.
در این که ترامپ رئیس جمهوری غیر متعارف وغیر قابل پیش بینی با شخصیتی منفعت طلب و معامله گر است، هیچ شکی نیست. او در عین اینکه خواهان کارهای بزرگ به زعم خود است، به تصویری که از او در تاریخ بماند، اهمیت می دهد و خواهان آن است که میراث سیاسی ماندگاری از خود بر جای بگذارد. او در صدد تکمیل توافق ابراهیم و عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل است، که عربستان بعد از جنگ غزه، بدون تحقق دولت فلسطین آن را غیر ممکن دانسته است. آیا این میراث سیاسی می تواند برقراری صلح ماندگار در منطقه و تحقق دولت فلسطینی باشد؟ باید تا انتهای دوره ریاست ترامپ منتظر نشست!

روزنامه اطلاعات، ۱۹ ۰ آبان ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/70762

Https://t.me/maktuob

مكتوب

08 Nov, 19:31


درنگ

اصلاح طلب، اصولگرا!
سید عطاءالله مهاجرانی

در ماجرای رویدادهای پائیز دو سال پیش یکی از شعارهایی که توسط براندازان که نقاب حقوق بشر و دکوکراسی و سکولاریسم بر چهره داشتند، مطرح می شد؛ این بود :
«اصلاح طلب، اصولگرا. دیگه تمومه ماجرا! »
منظورشان این بود که ماجرای جمهوری اسلامی دیگر تمام است خیابان و میدان را تسخیر کرده اند. نوبت به مراکز حکومتی و قرار گاه های نظامی رسیده است. مسئولان کشور هم همه رفته اند ونزوئلا! بسیار خوب از آن ماجرای پایان جمهوری اسلامی و ونزوئلا به روایت آن ها بیش از دو سال گذشته است. این شعار هم در کنار وعده جان بولتون در شش سال پیش قرار گرفت که قول داد پنج سال پیش با مریم رجوی در تهران باشد. نمونه ها چنین مالیخولیایی و چنان گاگول هایی یکی دوتا نیست. اما من می خواهم به این شعار از زاویه ای دیگر و در شرایط جدید تقابل با اسرائیل و مهمترین حامی اش بلکه بازیگردان منطقه ای اش آمریکا اشاره ای داشته باشم. وقتی در چنین موقعیت حساسی قرار می گیریم. می بایست جبهه اصلاحات و نیز جبهه اصولگرایان هر دو بر مبانی مشترک تکیه و تاکید کنند. از جلد سنتی اصلاح طلبی و اصولگرایی بیرون بیایند. دیگر وقت بر آفتاب افکندن رخت های کهنه و ناشسته یک دیگر نیست. به ویژه کسانی که از تریبون های عمومی مثل تریبون مجلس یا صدا و سیما استفاده می کنند. یادشان برود که اصلاح طلب یا اصول گرایند. «اصولگرایِ اصلاح طلب» باشند!دیدم منیر شفیق که به نظرم مهمترین متفکر و نظریه پرداز سیاسی فلسطینی و عرب و بلکه در جهان اسلام است. ما نه در جهان عرب شبیه او را داریم و نه در ایران خودمان کسی در حد اوست. با تاریخی از مبارزه و گذار از منزلت های نظری و عقیدتی و تجربه ای با شکوه در مبارزه در راه آزادی فلسطین و تحمل بیش از دهسال زندان. منیر شفیق در خاطراتش به شکست کشورهای عربی از اسرائیل در جنگ شش روزه در ژوئن سال۱۹۶۷ ( خرداد ۱۳۴۶) اشاره می کند. می گوید اعراب به « عقل تولیفی» نیاز دارند. عقل تولیفی بر مبنای همان نظریه معروف دیالکتیک هگل بنا شده است. عناصر به ظاهر ناهمساز و یا حتی متقابل می توانند سنتز ایجاد کنند. به قدر مشترک برسند. به نظرم در شرایط فعلی کشور و تشکیل «دولت وفاق ملی» و انتخاب وزیران و استانداران و معاونان رئیس جمهور به روشنی می توان تصویر روشن وفاق را در دولت جدید دید. پایان نظریه دو قطبی حاکمیت و دولت، پایان نظریه تقابل یا ناهماهنگی میدان و دیپلماسی اقتضاء می کند که بر مبانی مشترک همگان تآکید داشته باشند و از طرح سخنانی که نشانی از کینه های کهنه می دهد؛ دست بردارند! به این نکته هم توجه داشته باشند که دشمنان کشور ایران و ملت ایران و نظام و انقلاب و استقلال و عزت ایران مدام بر تفاوت ها و تفرقه ها اصرار می کنند. یادمان باشد مسعود رجوی در دوران جنگ تحمیلی از نظریه «‌زندگی در شکاف» سخن می گفت. هر سخن و یا تحلیلی که می تواند در چنین مسیری قرار بگیرد اگر تحلیلگر هزار قسم بخورد و سینه به تنور بچسباند که خیرخواه است و منافع ملی را در نظر دارد باور نکنید! به عقل هم افزا در این مرحله که دشمنان ایران ، استقلال، تمامیت سرزمینی و تجزیه ایران و ملت ایران را در دستور کار خود دارند، توجه و حساسیت داشته باشیم. بدیهی است که در هشت سال جنگ ناتو و ورشو و اروپا و کشورهای عبری-عربی همه از صدام حسین حمایت کردند. نتیجه و ثمره اش پیش چشم همگان است. اما تاریخ جهان تاریخ خردمندی نیست. عصر بی خردی است.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

07 Nov, 02:32


https://x.com/mohajeranisayed/status/1854301607850062113?s=52&t=G352YUTlNjm2Gbke4SxPRQ

مكتوب

05 Nov, 21:58


گفتم: « در سال ۱۹۸۲ که اسرائیل تا بیروت آمد. شارون هتل الکساندر را مقر فرماندهی نظامی اش کرد. فلسطینی ها را در صبرا و شتیلا کشت در همین خیابان الحمراء سربازان و افسران اسرائیلی رژه می رفتند؛ آن موقع که حزب الله نبود. حزب الله وقتی تشکیل شد ارتش اسرائیل را مجبور به عقب نشینی کردند.»
درسته. ما گذشته را از یاد می بریم. اسم شما چیست؟ من احمد هستم. اسم من هم سیّد است! دعوت می کنم همین جا، به میز و صنرلی های کنار در چرخان ورودی هتل اشاره کردم . با هم قهوه ای بخوریم شما از صور تعریف کنید و از زندگی در صور. من هم از هشت سال جنگ عراق با ایران برایتان بگویم. با او و نگهبان گرم دست دادم. سمت چپ پیچیدم تا به ساحل برسم. آرام قدم می زنم تا هیچ چیز را نادیده نگذاشته باشم. خیابان الحمراء لبالب خود رو است. توی پیاده رو هاو جلوی خانه ها هر جا که بشود جایی پیدا کرد. پارک کرده اند. انگار خیابان مثل گلوی مستی است که از بس خورده است خودرو بالا آورده است. ماشین جمع آوری زباله به زحمت راه پیدا می کند. البته حریف زباله های توده شده در کنار خیابان نمی شود. در خیابان الحمراء چشمم به تابلو هتل موتزارت افتاد. تابلو دیگری پایین تابلو نام هتل بود: «مسرح ورسای!» از فردی که در هتل کار می کرد پرسیدم: این مسرح ( تماشاخانه) همچنان فعال است؟ گفت نه سال هاست به جای دیگری منتقل شده. از خیابان مناره به سمت خیابان نجیب العردانی می پیچم. برج های بلند و شیک هتل ها در چشم اندازند و خیابان ساحلی که به آن کرنیش CORNICHE می گویند. این نام میراث زبان فرانسه است که در لبنان مانده است. در مراکش و الجزایر و تونس هم دیدم همین واژه را به کار می برند. برخی واژگان ترکی از روزگار عثمانی ها هم در فرهنگ محاوره لبنانی ها کاملا مشهود است. مثل واژه « دُغْری» به معنی مستقیم.از بلوار کنار ساحل که عبور می کنم. «نادی العسکری المرکزی» با حصار بلند ایمن آهنین در برابر من است. پارکینگش پر از خود روهایی است که برای استفاده از باشگاه آمده اند. اکنون در برابرم افرادی با سن و سال متفاوت جوان و پیر، زن و مرد می بینم که در ساحل قدم می زنند یا می دوند. لیوان قهوه یا چای در دست دارند. گوشی موبایل دارند. صدای موسیقی و یا تلاوت قران گاه شنیده می شود. با خود می گویم: «زندگی می دود!» نیم نگاهم به باشگاه نظامیان است. ارتش لبنان اکر دفاع ضد هوایی ندارد . در عوض باشگاه بسیار بزرگ و مطلوبی دارد! هواپیماهای بمب افکن اسراییلی هر وقت بخواهند و هر جایی را که بخواهند بمباران می کنند. پهپاد های شناسایی ملخی که صدای چرخش ملخ شان را آشکارا می شنوید. در آسمان بیروت و نیز صور و صیدا و بلعبلک که خواهم رفت می شنیدم. از همین گام نخست در خیابان ساحلی بساط خانواده های جنگ زده و آواره دیده می شود. «بر بساطی که بساطی نیست.»، شب و روز خود را می گذرانند. می توان تمایز خانواده ها را بر حسب امکانی که دارند مشاهده کرد:
۱- برخی خودرو ون دارند. در پشتی خودرو باز است. شیشه ها را پایین کشیده اند. از خود رو به عنوان اتاق خواب استفاده می کنند. معمولا بچه ها داخل خودرواند. پدر و مادر در بیرون کنار خیابان ساحل پتویی یا دشکی انداخته اند.
۲- برخی چادر های کوچک یا بزرگ دارند. درون چادر شان هستند. مثل چادر های پیک نیک به رنگ های سپید و آبی و زرد
۳- برخی بی خودرو و بی چادرند. در کنار خیابان سمت ساحل دشکی یا پتویی انداخته اند. در کنارشان ساک یا بقچه یا کیسه های پلاستیک قرار دارد.
بچه ها در این صبح زود گاه زودتر بیدار شده اند. دارند با هم بازی می کنند. کودک دو سه ساله ای دارد با سه چرخه ای که چرخ جلواش کج شده بازی می کند. می خواهد چرخ را جا بیندازد. نمی تواند. مادرش بلند می شود. به او کمک می کند. چرخ جا می افتد. پسر بچه را می بوسد. افراد مسن به سن و سال من! که صبحا خوابشان نمی برد بیدارند دارند بساط قهوه و یا قلیان آماده می کنند. اجاق های کوچکی مثل پریموس یا انگار نارنجکی که فتیله اش می سوزد. پایه دارد و قهوه جوش روی آن است. بوی خوش قهوه! سلام می کنم. پیرمرد با پیرزن کنار هم نشسته اند. اهل بعلبک هستند. اهل نبی شیث همان روستای شهید سید عباس موسوی. چند روز بعد به همان روستا می رویم. بانویی به سن و سال دختر بزرگم با ظرف آب می آورد. دخترشان است. نامش زینب است. سه تا فرزند دارد. هر سه کنار هم خوابیده اند. گویی زندگی فشرده شده است. بوی قهوه پیچیده است. صدای پک های تند پیرمرد بر نی پیچان قلیان و بوی تنباکو و آتش زغال در هم آمیخته است. برای من قهوه می ریزد. افق روشن شده است. بیروت نرگس دریا دارد خودش را نشان می دهد. در نور دمیدن آفتاب می شکفد. بعدا که از ارتفاعات کلسیای مشرف بر خلیج جونیه بیروت را می بینم. شکل روح در آینه است.
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۶ آبان ماه ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

05 Nov, 21:58


بیروت، جهانی دیگر
بر بساطی که بساطی نیست…
(۴)
سیدعطاءالله مهاجرانی
سپیده دم روز شنبه ۱۴ مهر ماه
خبرهای ساعت پنج صبح الجزیره و المیادین و المنار را مرور کردم. زیرنویس ها را سریع می دیدم. خبر سفر روزجمعه و یک روزه دکتر عراقچی به بیروت همه را بهت زده کرده است. بهتر از این نمی شد و نمی شود از میانه میدان از دیپلماسی سخن گفت! بیروت در نخستین ساعات بامداد جمعه و نیز پنجشنبه شب بمباران شده است. سید حسن نصرالله شهید شده. حادثه پیجر ها و بی سیم ها اتفاق افتاده است. سفیر ایران اقای امانی آسیب دیده و به ایران منتقل شده است. نه حزب الله در این شرایط سامان دارد و نه سفارت ایران و نه بیروت و نه لبنان. اسرائیل از پایان حزب الله سخن می گوید.درست در متن چنین ویرانی ها و قربانی ها و بی سامانی ها و جنگ روانی- تبلیغاتی ، عراقچی به بیروت سفر کرده است. دست مریزاد! به روایت فردوسی : «فلک گفت احسنت و مه گفت زه!» سفر ایشان فراتر از هماهنگی میدان و دیپلماسی است. دیپلماسی ایران دقیقا در میانه میدان و در کانون موقعیت بسیار حساس لبنان است. بدون شک برای همیشه از این سفر به عنوان تصمیمی خردمندانه و شجاعانه و بهنگام و مؤثّر یاد خواهد شد. گویی این سفر غبار اندوهی را که بر حزب الله و سفارت ایران نشسته بود، زدود.
ساعت پنج و نیم صبح از هتل بیرون زدم. از هتل که خارج شدم، هوای معطر بیروت تازه ام کرد. برخی شهر ها روح دارند. هوایشان زنده است. شهر با شما حرف می زند. مثل اصفهان! شیراز! نیشابور! تبریز! برخی شهرها ایستاده در میان برج ها و برق نئون مرده اند.مثل نیویورک! دوبی! ابن عربی در مقدمه فصوص در باره آفرینش تعبیر و تصویر غریبی دارد. می توان در باره شهر ها که انسان ها آفریده اند از همان تعبیر استفاده کرد. ترجمه آزاد سخنش این است!: « خداوند هستی را آفرید. هستی مسطح بود! روح نداشت. مثل آینه ای بود تاریک. یکنواختی مرده بر همه جا حاکم بود تا خداوند در هستی تجلی کرد و هستی به سخن آمد.» شهرهایی که انسان ها آفریده اند. به ندرت به سخن آمده اند و روح فرهنگ و تمدن و انسان در آن ها تجلی کرده است. بیروت از همان نوادرست. به روایت محمد ماغوط. بیروت کودک است و مادر و معبد. ساعتی تا طلوع آفتاب مانده است. محوطه بازی رو به خیابان الحمراء در جلو هتل وجود دارد. شبیه حیاط خانه رو به خیابان است. مثل خانه ما در لندن! در بخشی میز و صندلی چیده اند. برخی نشسته اند. سر صبحی که هنوز خواب را از چشمانشان نتارانده اند دارند سیگار می کشند! چارچوب نقره ای دروازه کنترل امنیتی هم پیداست مدتهاست بی مصرف افتاده و گرد گرفته است. از نگهبان هتل که لباس فرم دارد. پیراهن آبی روشن و شلوار سورمه ای، می پرسم می خواهم به ساحل بروم. از کدام سمت بروم!؟ مرد میان سالی که داشت با نگهبان هتل حرف می زد، با لباسی که شبیه لباس داخل خانه است. دمپایی پلاستیکی پوشیده است. مرا نگاه می کند. سیگار می کشد.سلام می کنم. احوالش را می پرسم. خسته و درمانده به نظر می رسد.نگهبان می گوید از همین دست چپ بروید تا آخر خیابان الحمراء، انتهای الحمراء دست چپ خیابان المناره است .دریا پیداست. مرد خسته به سیگارش پک می زند. از من می پرسد: «شما عراقی هستید!؟ »
«نه من ایرانی هستم.»
« اما لهجه شما عراقی است؟» می گویم: « بله یادگار دوران جوانی است. من در جوانی مکالمه زبان عربی را در خوابگاه دانشگاه از دوستان ایرانی یاد گرفتم که صدام حسین آن ها و خانواده هایشان را از عراق بیرون کرده بود. (مثل برق در ذهنم در خوابگاه همدانیان دانشگاه اصفهان با عدنان حسینی و ابراهیم آواک داریم صبحانه می خوریم. چای توی شیشه مربا. عدنان هم سیگارش را آتش زده است. کتری روی هیتر برقی دارد توی سر خودش می زند…) چیزی که در جوانی انسان یاد می گیرد مثل نقش بر سنگ است.» گفت:« بله. العلم فی الصغر کاالنقش فی الحجر. » گفت اهل صور است. خانه شان هنوز یعنی تا دیروز بر جا مانده است. برادر خانمش که پسر خاله اوست. در همسایگی خانه شان زندگی می کند. برادر خانمم به من گفت: « کجا برویم هیچ جا خانه خود آدم نمی شود!.» من هم می خواستم بمانم. اما خانواده اصرار کردند که برویم بیروت. توی همین برج مقابل هستیم. برج ۱۳ طبقه ناتمام است. کسی جلو ما را نگرفت. صاحب ساختمان هم وقتی با خبر شد ما ساختمان را اشغال کردیم. سخن تلخی به ما نگفت. دلش به رحم آمد. خب جنگ است. ما باید به هم رحم کنیم. تقصیر ما یا بچه های ما که نیست. یکی از همین آوارگان دیشب عرصه به او تنگ شده بود.می گفت. جنگ اسرائیل با حزب الله است. ما که نبایست آواره بشویم. درست نگفتم؟»

مكتوب

04 Nov, 10:05


قرآن در مقام غیب یکباره بر پیامبر نازل شد و در مقام شهود به شکل جداگانه و فرقان و نجوم، در شمایل یا صورت بندی سوره ها و آیات.

دوم: احکام و تفصیل
این دو واژه از کلید واژه های قرآنی است که در آیه نخست سوره هود مطرح شده است:
كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ ﴿هود: ١﴾
کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه، به روشنی بیان شده است.
روزی استاد محبوب ما مرحوم حضرت آیت الله شیخ محمد امامی خوانساری ( در گذشته ۱۳۵۸ خورشیدی)در تفسیر این آیه گفت: صفت «حکیم» خداوند ناظر به « أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ» و صفت «خبیر» او ناظر به «تفصیل» آیات است. در تفسیر کشاف زمخشری به این نکته جذاب بديعی به عنوان «طباق حسن» اشاره شده است.
«من عنده إحكامها وتفصيلها، وفيه طباق حسن؛ لأنَّ المعنى: أحكمها حكيم وفصلها: أي بينها وشرحها خبير عالم بكيفيات الأمور.» در حقیقت زمخشری با این لطافت و نکته یابی به ما این کلید را آموزانده است که در مواردی که در آیات قرآنی صفات مرکب مانند عزیز حکیم یا عفور رحیم و … برای خداوند متعال بیان شده است. نسبت هر یک از صفات را به نجو مستقل می توان با مضمون آیه سنجید.
به برخی از تفاسیر در تبیین وجه تمییز بین احکام و تفصیل اشاره می کنم. در واقع این دو واژه پنجره هایی به سوی دو جهان است.
الف: طبرسی (در گذشته در ۵۴۸ هجری) در تفسیر مجمع البیان با تمایز بین احکام و تفصیل، احکام را متوجه یکپارچگی یا یگانگی قرآن مجید و تفصیل را متوجه تفریق آیات تفسیر کرده است.
«أُحكِمَتْ آياتُه جملة ثُمَّ فُرّقَتْ في الإِنزال» مقصود از «جمله» همان تعبیری است که به نحو دیگری امام فخر رازی در تفسیر سوره قریش در باره هماهنگی و هارمونی تمامیت قرآن مجید مطرح کرده است. پیش از این به سخن بسیار با اهمیت امام فخر رازی در باره قرآن به مثابه یک سوره و یا یک آیه اشاره کرده ام. واژه « ثم» گویی می خواهد فاصله این دو منزلت را بیان کند. بدیهی است که فاصله زمانی یا مکانی نیست. سخن بر سر منزلت قرآن مجید مانند منزلت عالم غیب و شهود و یا روح و پیکر انسان است. امام فخر داري به روشني به اين نكته توجه داشته است كه واژه «ثُمّ» در آیه به معنای تراخی، فاصله یا درنگ زمانی نیست. بلکه برای بیان حالت است.
ب: سلمی ( در گذشته ۴۱۲ هجری ) در حقائق التفسیر به نکته لطیفی در تمایز بین احکام و تفصیل اشاره کرده است. این نکته می تواند در فهم نزول دفعی و تدریجی سودمند باشد: «أحكمت آياته فى قلوب العارفين، وفصلت أحكامه على أبدان العالمين.» دو منزلت قلب و بدن و عارفان و عالمیان را از هم تفکیک کرده است. قرآنی که متوجه قلب است و معرفت ناب است و تفصیل آیات که متوجه ظاهر انسان است.
ج: محی الدین ابن عربی ( درگذشته در ۶۳۸ هجری» درتفسیر منسوب به ایشان ( همین مضمون را می توان در فتوحات نیز یافت.) به تمایز بین احکام و تفصیل با تفصیل بیشتری پرداخته است:
« احکام » منزلت اعیان و حقائق در «عالم کلی» است. در آن عالم تغییر و تبدیل و کاستی و نارسایی و آسیب راهی ندارد. تفصیل ناظر به «عالم جزئی» است. متوجه ظاهر است و در اندازه معلوم صورت بندی می شود. توقیت و ترتیب و تقدیر متوجه عالم جزئی است.

پی نوشت:
*
(۱) صدرالمتالهین شیرازی، تفسیر قرآن مجید. سوره البقره، آیات ۱ تا ۳
greattafsirs.com
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۳
https://t.me/maktuob

مكتوب

04 Nov, 10:05


میناگری قرآنی
(۲۵)
مقدمه نهم:
(۳)
«ذلك الكتاب»، «هذا کتاب»، «هذاالقرآن»

سید عطاء الله مهاجرانی
چنانچه بدون پیش داوری و با تآنی و تدبر در آیات قرآن مجید بیندیشیم. شاهد نکات و نشانه هایی از آیاتی که موضوع بحث آن ها در باره قرآن مجید ست؛ هستیم که ما را به موضوع و یا مفهوم نزول دفعی یا یکباره نزدیک می کند. برای تبیین دیدگاه نزول دفعی می توان به شواهد متعددی در قرآن مجید اشاره کرد. بدیهی است که برخی مفسران قرآن مجید نیز به این شواهد توجه دقیق داشته اند. آیت الله یدالله دوزدوزانی از منتقدان نظریه نزول دفعی گمان کرده اند که نخستین بار جارالله زمخشری در تفسیر کشاف به نزول دفعی اشاره کرده است. چنین نیست. در تفسیر مفسران مقدم بر زمخشری ( در گذشته ۵۳۸ هجری)مانند طبری ( در گذشته در سال ۳۱۰ قمری ) و ماوردی ( در گذشته ۴۵۰ هجری ) در تفسیر النکت و العیون و ابو منصور ماتریدی ( در گذشته در ۳۳۳ هجری) در تفسیر«تآویلات اهل السنة» در تفسیر سوره القدر. به نزول دفعی و تدریجی اشاره کرده است:
در باره نزول قرآن مجید در شب قدر سخنان متفاوتی گفته شده است. برخی گفته اند قرآن در شب قدر از « لوح محفوظ» به « سماء الدنیا» نازل شد. این شب قدر در ماه رمضان است. ( سوره البقرة/ ۱۸۵) سپس از آسمان دنیا به تفاریق بر پیامبر نازل شده است.
به مناسبت به این موارد اشاره می کنم. و به نقدِ نقدِنظریه شیخ مفید در نقد نظریه شیخ صدوق خواهم پرداخت. و اما شواهد:
یکم: در آیه نخست سوره البقرة از واژه « ذالک الکتاب» استفاده شده است. چرا اشاره به دور است؟ در حالی که کتاب به اصطلاح بین الدفتین ( میان دو جلد) در دست ماست؟ در موارد متعددی در قرآن مجید از تعبیر «هذا کتاب» مانند سوره الانعام آیه ۹۲ و ۱۵۵ و « هذا القرآن» به شکل مکرر از جمله در سوره الاسراء آیه ۹ و ۴۱ و ۸۸ و ۸۹ و سوره یوسف آیه ۳ استفاده شده است. . ترکیب «ذلک الکتاب» فقط یک بار در آیه دوم سوره البقره ذکر شده است.
الف: صدرالمتالّهين شيرازی با وضوح تمام تعبیر « ذلک الکتاب » را اشاره به حقیقت قرآن مجید و اسرار آن تفسیر می کند. اشاره به قرآن که در « لوح محفوظ» و در « امّ الکتاب » است. افزون بر این تفسیر صدرالمتالهین وجوه دیگر را نیز تبیین کرده است. (۱) یعنی نشانه هایی که می توان ذلک الکتاب را متوجه قرآن موجود تفسیر کرد. از جمله ذلک الکتاب می تواند متوجه « الم » باشد. در این صورت به گمانم «الم» نیز می تواند نشانه ای به همان حقیقت یا ذات و یا روح قرآن مجیداست. که در نزول دفعی بر پیامبر صلوات الله علیه نازل شده است. آیه سوم که نخستین نشانه متقین را « ایمان به غیب» تعریف و تبیین کرده است. می تواند قرینه دیگری بر مقام غیب قرآن مجید باشد. چنانکه در تفسیر غیب صدرالمتالهین قولی را مبنی بر اینکه مراد از غیب قرآن است در تفسیر آیه شماره ۳ سوره بقرة روایت کرده است. اگر ذلک را به معنای هذا تلقی کنیم. قرانی که در برابر ماست و آیاتش را تلاوت می کنیم. در عالم شهادت است و نه در مقام غیب.
ب: در تفسیر النکت و العیون ماوردی نیز غیب از جمله به قرآن مجید تفسیر شده است.
ج: امام فخر رازی در تفسیر کبیر نیز همین قول را روایت کرده است:
«أنه تعالى لما أخبر عن القرآن بأنه في اللوح المحفوظ بقوله: { { وَإِنَّهُ فِى أُمّ ٱلْكِتَـٰبِ لَدَيْنَا } [الزخرف:۴] وقد كان عليه السلام أخبر أمته بذلك، فغير ممتنع أن يقول تعالى: { ذٰلِكَ ٱلْكِتَابُ } ليعلم أن هذا المنزل هو ذلك الكتاب المثبت في اللوح المحفوظ.» که ذلک الکتاب می تواند اشاره به کتاب در لوح محفوظ بوده باشد. در باره «لوح محفوظ» ( البروج/۲۲) و «کتاب مکنون» ( الواقعه/۸۸) و «بیت المعمور» ( الطور/۴) و «ام الکتاب» (الطور/۴) بعدا اشاره خواهم کرد. به این نکته توجه داشته باشید که تعابیر چهارگانه هر کدام فقط یک بار در قرآن مجید ذکر شده است. مثل «ذلک الکتاب» که به همین تعابیر ناظر است. همین تعابیر در تبیین نظریه نزول دفعی و تدریجی قرآن مجید بسیار با اهمیت است.
د: ابوالسعود ( در گذشته ۹۵۱ هجری) در تفسیر «ارشاد العقل السلیم الی مزایا کتاب الکریم» به سه نکته قابل تآمل اشاره کرده است: مراد از کتاب تمامی قرآن مجید است که در علم خداوند تحقق یافته است. یا به اعتبار ثبوت آن در «لوح» کتاب خوانده شده است. و سوم به اعتبار نزول کتاب به آسمان دنیاست.
ه: تفسیر بقلی (در گذشته ۶۶۵ هجری) در تفسیر عرائس البیان فی حقائق القران:
مراد از ذَلِكَ ٱلْكِتَابُ رازی است که درپس پرده حروف برای انسان های ربّانی و روحانی نهاده شده است. تردیدی در آن نیست. رازهایی از حقایق قرآن برای جان های صدیقین که شکی در آن وجود ندارد. این رازها همان نفائس غیب است. ذلک الکتاب همان علم خداوندست که به پیامبر خود آموخته است. کتاب اسرار حبیب برای حبیب است.

مكتوب

03 Nov, 07:47


کتاب رویارویی انقلاب اسلامی و آمریکا به ریشه های بروز این تقابل می پردازد.
کتاب را می توانید از طريق ققنوس یا طاقچه تهيه کنید.
https://www.instagram.com/p/DB5rKD_KaeX/?igsh=YnBsN2RhdTFubnht

Https://t.me/maktuob

مكتوب

02 Nov, 10:26


 اقدامات اسرائیل علیه نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در لبنان هم در راستای دیگر اقدامات رژیم در تضعیف سازمان ملل باید دانست. در سال ۱۹۷۴مجمع عمومی به تعلیق عضویت آفریقای جنوبی به دلیل مخالفت بین المللی با سیاست های آپارتاید آن رأی داد. آیا سازمان ملل قادر است عضویت اسرائیل را تا زمانی که نسل کشی را متوقف کند و رژیم آپارتاید استعماری شهرک نشینان را از بین ببرد، لغو کند؟


روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳.

https://www.ettelaat.com/news/69924

Https://t.me/maktuob

مكتوب

02 Nov, 10:26


  اجرای    این قوانین، وضعیت آوارگان فلسطینی و حمایت از حقوق آنها از جمله «حق بازگشت» را تضعیف می کند. حمله به آنروا بخشی از یک تلاش قدیمی با هدف ازبین بردن حق بازگشت فلسطینیان و حذف حمایت های بین المللی بوده که در آن سازمان ملل حق بازگشت فلسطینیان به سرزمین هایی را که از آنجا بیرون رانده شده اند، به رسمیت شناخته است. 

اسرائیل با ممنوع کردن آنروا، رسماً ارزش ها و نهادهای وابسته به سازمان ملل را به سخره گرفت. اسرائیل حیات ۷۶ساله خود را در تضعیف نظم بین المللی مبتنی بر قوانین (RBO) و تحقیر سازمان ملل که مهمترین رکن آن است، سپری کرده است. هرچند اسرائیل در سال ۱۹۴۸با رای مجمع عمومی تاسیس شد، در این سالها احکام دادگاه‌های بین‌المللی و قطعنامه‌های متعدد سازمان ملل را نادیده گرفته، در طول جنگ غزه، بی توجهی به تصمیمات ارگان های مختلف سازمان ملل متحد و قوانین بین المللی را درسایه حمایت های غرب بخصوص آمریکا شدت بخشیده است. از جمله:
مصوبات جدید کنست که از فعالیت آنروا در قلمرو حاکمیتی اسرائیل جلوگیری می کند، به عنوان اوج اعلان جنگ، نه فقط علیه فلسطینیان، میلیون ها نفری که حیاتشان به آژانس بستگی دارد، بلکه علیه نظام بین المللی است. اجرای این قانون، مستقیماً منشور سازمان ملل متحد را نقض می‌کند و ممانعت این رژیم برای کمک به ساکنان غزه، ناقض دستورات صادره از سوی دیوان بین‌المللی دادگستری است که اسرائیل را به ارتکاب نسل‌کشی در غزه متهم کرده است. در این قوانین نمایندگان مجلس به وضوح به لغو توافقنامه منعقده بین سازمان ملل و اسرائیل در سال ۱۹۶۷زمانی که اسرائیل بر تمامی سرزمین‌های فلسطینی از جمله اردوگاه‌های آوارگان تسلط یافت، اشاره می‌کنند.
نتانیاهو اوایل سال جاری میلادی خواستار آن شد که آنروا که به گفته او «مشکل آوارگان فلسطینی را تداوم می بخشد و مدارس تحت نظارت آن به کودکان فلسطینی نسل کشی و ترور می‌آموزد...» توسط سازمان های امدادرسان مسئولیت پذیر دیگری جایگزین شود. با همین رویکرد اسرائیل حملات خود را به آنروا از آغاز نسل کشی خود در غزه تشدید کرد. در ژانویه ۲۰۲۴، اسرائیل آنروا را به "تروریسم" و بیش از ۱۳هزار تن از کارکنان آن را در غزه به دست داشتن در حمله ۷اکتبر متهم کرد که باعث شد بسیاری از کشورهای غربی، از جمله آمریکا کمک مالی به آن را قطع و موجب کاهش چشمگیر بودجه آن شوند.

در ۱۰مه ۲۰۲۴نماینده رژیم صهیونیستی در جلسه مجمع عمومی سازمان ملل برای بررسی عضویت کامل فلسطین در این سازمان، منشور سازمان ملل را داخل خردکن انداخت و آن را تکه تکه کرد.   از زمانی که به درخواست آفریقای جنوبی پرونده نسل کشی علیه اسرائیل در دیوان بین المللی دادگستری مطرح شد، اسرائیل به طور مداوم دیوان را مورد حمله و توهین قرار داده است. رژیم صهیونیستی دستورات بالاترین نهاد قضایی سازمان ملل را بارها نادیده گرفته، کنوانسیون نسل کشی را به خطر انداخته است. در ۲۹مارس ۲۰۲۴به اسرائیل دستور داد که اقدامات لازم و مؤثر را برای همکاری با آنروا و دیگر آژانس های سازمان ملل بدون تأخیر انجام دهد و فوراً خدمات اولیه و کمک‌های بشردوستانه را بدون هیچ مانعی در مقیاس بزرگ ارائه دهد و ظرفیت و تعداد گذرگاه‌های زمینی را به غزه افزایش دهد و آنها را تا زمانی که لازم باشد باز نگه‌دارد.
اسرائیل به جای تبعیت از دستور دیوان بین المللی دادگستری، تلاش های خود را برای غیرقانونی کردن آنروا تشدید و همزمان به آنروا حمله کرد. در ۲۴مه ۲۰۲۴دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه رای داد که اسرائیل باید «فورا» حمله نظامی خود به رفح را متوقف کند. دقایقی پس از این حکم، یکی از اردوگاه‌های رفح هدف حملات اسرائیل قرار گرفت. بنا بر رای دیگر دیوان بین‌المللی دادگستری در ۲۰ژوییه ۲۰۲۴درمورد گسترش سیاست شهرک‌سازی در مناطق اشغالی فلسطین «به شدت ابراز نگرانی» کرد و افزود که بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی این مناطق برخلاف تعهدات بین‌المللی آن به عنوان یک کشور اشغالگر است و حضور اسرائیل در مناطق اشغالی فلسطینی «غیرقانونی است و باید هرچه سریع‌تر پایان یابد».
نتانیاهو در ۲۷سپتامبر (۶مهر) در سخنرانی سازمان ملل با متهم کردن دادستان دیوان کیفری بین‌المللی به "یهودی‌ستیزی"، به انتقاد از سازمان ملل پرداخت و آن را "مرداب یهودی‌ستیزی" توصیف کرد. اندکی پس از این سخنرانی، اسرائیل، آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل را «عنصر نا مطلوب» خوا ند و او را به «حمایت از تروریست‌ها، متجاوزین و قاتلان» متهم و از سفر به کشور منع کرد.
 
سفیر رژیم صهیونیستی در سازمان ملل در نشست شورای امنیت هم با تکرار اتهام زنی های این رژیم علیه آنروا، این نهاد را "یک جبهه تروریستی مخفی شده تحت پوشش یک آژانس بشردوستانه" خواند و کارکنان آن را به کشتن و ربودن شهروندان اسرائیلی در ۷اکتبر ۲۰۲۳متهم کرد.

مكتوب

02 Nov, 10:26


سازمان ملل عضویت اسرائیل را لغو می‌کند؟
جمیله کدیور
در حالی که میلیون ها فلسطینی در شرایط سخت ناشی از نکبه دوم در سرزمین های اشغالی به سر می برند، رژیم صهیونیستی پس از سال ها انتقادات تند از آژانس امداد رسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی (آنروا)، در ۲۸اکتبر۲۰۲۴ (۷آبان) برای ممنوعیت آن به عنوان یکی از شاهدان اصلی جنایت های اسرائیل طی بیش از ۷دهه، دو قانون تصویب کرد.
 لایحه اول هرگونه تماس مقامات اسرائیلی با آنروا را ممنوع اعلام کرد و توافقنامه ۱۹۶۷بین سازمان ملل و اسرائیل را که به آنروا اجازه می داد خدمات خود را در سرزمین های اشغالی فلسطین گسترش دهد و اسرائیل متعهد به تسهیل کار آژانس شود را لغو کرد . لایحه دوم آنروا را از انجام هر خدمت و فعالیتی در قلمرو تحت کنترل اسرائیل منع کرد. این مصوبه شامل سرزمین‌های فلسطینی است که از سال ۱۹۶۷اشغال شده‌اند، جایی که تقریباً سه میلیون فلسطینی به عنوان پناهنده ثبت‌نام کرده‌ اند. اجرای     این دو قانون از سه ماه دیگر باعث می‌شود که آنروا جرم انگاری شود و نتواند مجوزهای ورودی برای فعالیت در کرانه باختری و نوار غزه را که هر دو تحت کنترل اسرائیل هستند، دریافت کند. دو هفته قبل از رای گیری در کنست هم، اسرائیل اراضی را که مقر آنروا در آن قرار داشت، مصادره کرد. به جای مقر آنروا، قرار است مستعمره ای ساخته شود که میزبان ۱۴۰۰واحد شهرکسازی است.

رای کنست نقض تعهدات اسرائیل بر اساس قوانین بین‌المللی است. اجرای   این مصوبات به عملکرد بیش از ۷۰ساله این سازمان در سرزمین های اشغالی فلسطین خاتمه می‌دهد. پس از جنگ ۱۹۴۸، آنروا با قطعنامه 302 (IV) مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۸دسامبر ۱۹۴۹یعنی یک سال پس از نکبه اول فلسطین و اولین نسل کشی فلسطینیان توسط اسرائیل برای اجرای برنامه های امدادی و کاری مستقیم برای آوارگان فلسطینی تأسیس شد.
آژانس در ۱مه ۱۹۵۰فعالیت خود را آغاز کرد. خدمات آژانس شامل آموزش، مراقبت های بهداشتی، امداد و خدمات اجتماعی، زیرساخت ها و بهسازی اردوگاه، تامین مالی و کمک های اضطراری  از جمله در زمان درگیری های مسلحانه اعلام شد. زمانی که آژانس در۱۹۵۰فعالیت خود را آغاز کرد، به نیازهای حدود ۷۵۰۰۰۰آواره فلسطینی پاسخ می داد. امروزه حدود ۵.۹میلیون آواره فلسطینی واجد شرایط دریافت خدمات آنروا هستند. در غیاب راه حلی برای مشکل آوارگان فلسطینی، مجمع عمومی بارها مأموریت آنروا را تمدید کرده و اخیراً تا ۳۰ژوئن ۲۰۲۶تمدید شد. آنروا از بدو تاسیس به رفاه و توسعه انسانی چهار نسل از آوارگان فلسطینی کمک کرده است، افرادی که محل سکونت آنها در بازه زمانی بین اول ژوئن ۱۹۴۶تا ۱۵مه ۱۹۴۸فلسطین بوده و در نتیجه جنگ ۱۹۴۸خانه و وسایل زندگی خود را از دست داده اند و بازماندگان آنها.
 در سال ۱۹۴۸که سرزمین فلسطین غصب شدو فلسطینیان از سرزمین خود آواره شدند، آنروا به عنوان راه حلی برای خاموش کردن اعتراضات تاسیس شد. فلسفه آنروا ارائه خدمات به آوارگان فلسطینی و بازماندگان آنها در مقابل غصب سرزمین، املاک و اموال آنها بود. از آنجایی که آوارگان فلسطینی زیادی علاوه بر کرانه باختری و غزه، درکشورهای دیگر از جمله در لبنان، سوریه، اردن حضور داشتند، با حمایت آنروا از آنها، این کشورها هم دست از شکایت برمی داشتند.
در این سالها، آنروا نه فقط یادآور اشغالگری اسرائیل، نسل کشی ۱۹۴۸و سایر جنایات تاریخی اسرائیل علیه فلسطینیان بود، بلکه به عنوان حافظه جمعی و حکایت کننده وضعیت آوارگان فلسطینی طی ۷۶سال اشغالگری، یادآور واقعیت تلخ آوارگان وابسته به کمک های بین المللی در تلاش برای بقا  ست. برای حذف این حافظه تاریخی، اسرائیل از همان استراتژی همیشگی شیطان سازی استفاده کرده است. این استراتژی بخشی از یک حرکت بزرگتر برای پاک کردن هویت و تاریخ مستند و آرشیو آوارگان فلسطینی و جنایات اسرائیل است. 

در بیش از یک سال جنایت اسرائیل، آنروا در خط مقدم تلاش ها برای تامین غذا، کمک های پزشکی و سرپناه برای جمعیت آواره فلسطینی در غزه بوده است.  در حالی که ارتش اسرائیل به طور سیستماتیک در کنار کشتار فلسطینیان، درصدد نابودی کارکنان آنروا بوده و تا ۲۵اکتبر ۲۳۳نفر از آنها را کشته و ۷۰درصد از مدارس و مراکز توزیع و پزشکی آنروا را هدف گرفته است، پارلمان اسرائیل دو لایحه مختلف تصویب شده را برای غیرقانونی کردن آنروا  و تبدیل نسل کشی اسرائیل به قوانین ملی پیش برد.
 مصوبات جدید کنست را در درجه اول با هدف تشدید فشارها بر ساکنان غزه و کرانه باختری، به منظور تسلیم آنها و تلاش برای حل کامل قضیه فلسطین در راستای طرح تخلیه غزه و اخراج ساکنان آن و پایان بخشیدن به حضور فلسطینیان در این سرزمین باید تلقی کرد.  این مصوبات نه فقط علیه آنروا، بلکه اعلام جنگ علیه آوارگان فلسطینی است و در زمانی تصویب شده که آوارگان فلسطینی در بدترین شرایط معیشتی قرار دارند.

مكتوب

01 Nov, 23:01


درنگ

دفتر خاطرات مریم اللقیس
سید عطاءالله مهاجرانی

از برکات سفرم به لبنان آشنایی با نویسنده جوان و متفکر بشار اللقیس ( متولد ۱۹۸۴) بود. سی سال جوانتر از من!بشار از خانواده ای سرشناس از بعبلک لبنان است. پاتوق او شبها در قهوه خانه تیستی بود. چند شبی که به قهوه خانه تیستی که گویی فلکی گردان بود می رفتم با بشار از هر دری سخن می گفتیم. به قول لبنانی ها دردشه! او همسن فزندان من است و من مثل جوان نوآموزی به سخنان او در باره لبنان و سوریه گوش می دادم. خط روشنی از تفسیر عمیق حوادث و تاریخ منطقه در سخنانش بود. به قول دکتر اسلامی ندوشن گِل مان با هم گرفت! از وقتی از بیروت آمده ام با بشار در تماسم. دیروز به من اطلاع داد. دختر دوازده ساله اش مریم در خانه مادر بزرگش در جنوب لبنان در نبطیه، در حیّ الرؤوس بوده است اسرائیل خانه را سپیده دم روز دوشنبه ۷ آبان ماه با موشک زده . مریم در خانه نبوده اما دفتر خاطراتش در این حمله سوخته و از میان رفته است. بشار مقاله ای در روز سه شنبه ۸ آبان/ ۲۸ اکتبر برای روزنامه الاخبار نوشته است. عنوان مقاله: «نامه ای به مریم» است. برای دخترش نوشته: «مریم اسرائیل دشمن خاطره و معناست.»
اين جمله پشتوانه ای تاريخي از رنج و درد و حسرت و اندوه دارد. از آغاز تاسیس دولت جعلی اسرائیل در فلسطین. گمان می کردند می توانند فلسطین را به عنوان سرزمین و ملت و تاریخ و فرهنگ حذف کنند. چنانکه تا به حال ندیده ام که اسرائیلی ها سخنی از « فلسطین» و « فلسطینی ها» بگویند. سخن از اسرائیل و اعراب ساکن اسرائیل است. بن گوریون نخستین نخست وزیر و موسس اسرائیل گفته است: « پیرمردان و پیرزنان می میرند و کودکان و جوانان هم فلسطین را فراموش می کنند.»‌ چنین نشد. این خواب خوش و خیال خام تعبیر نشد.هنگامی که در سال ۱۹۷۳ بن گوریون مرد؛ یحیی السنوار و اسماعیل هنیه ۱۱ ساله، محمد ضیف ۸ ساله بودند. ابوعبیده سخنگوی گردان های قسام ۱۳ سال بعد از مرگ بن گوریون به دنیا آمده است! فلسطین به عنوان یک سرزمین نابود شدنی نیست. ملت فلسطین نابود نمی شود. همزمان با قتل هر فلسطینی در غزه کودکی غزاوی متولد می شود. خاطره ها در بوته رنج و مرارت و حسرت فلسطینی ها برای همیشه در آینه ذهن کودکان و نوجوانان نقش می بندد و می بالد. از میان همین کودکان و نوجوانان در آینده ای نزدیک صدها یحیی السنوار و اسماعیل هنیه و محمد الضیف آفریده می شود. به بشار اللقیس گفتم دخترش مریم خاطراتش را بنویسد! اسرائیل دشمن خاطره است. با خاطره بایست به جنگ چنین دشمنی رفت. این روزها کتاب خاطرات فلسطینی ها در زندان های اسرائیل تازه تاسیسی شده یعنی در سال های ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹ را می خوانم. الیاس خوری در باره این کتاب: « اسری بلا حرب» که توسط مصطفی کیها و ودیع عوادة نوشته شده است. می گوید: « الکلام الذی لم یقل و لا یقال!» سخنی که روایت نشده و روایت نخواهد شد! چنین است. سخنانی است که « یاد» را زنده نگه می دارد. در این باره در یادداشت های سفر به لبنان بیشتر خواهم نوشت.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

29 Oct, 19:28


در سالن فرودگاه رفیق حریری بیروت منتظر چمدانم هستم. تعدادی از نسخه های کتاب هایم داستان انسان و فلسطینی ها که تازگی توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است و نیز جرعه ای از جام عاشورا. برای هدیه به دوستان آورده ام. گز اصفهان و نیز گز سوهانی که هر کدام سرنوشت دیگری یافتند! بنایم بر این است که چند روزی سفرم را پنهان نگاه دارم. در صفحه توییترم هم وانمود کنم که همچنان در لندنم! اما وقتی در کنار ریل چرخان لاستیکی رسیدن چمدان ها بودم. با جمعیتی از جوانان ایرانی روبرو شدم! مرا شناخته بودند. سلام و آغوش گرم و ماچ چسبان! جواد موگویی خودش را معرفی کرد. گفتم چقدر تیپت شبیه محسن برمهانی است! محسن را اتفاقی در اردیبهشت امسال در فرودگاه نجف دیده بودم. جواد موگویی گفت: بیروت!؟ گفتم بله آمدم تا صدای بمب را بشنوم و روایت کنم. برخی از گفتگوی ما با موبایل اشکارا یا یواشکی فیلم می گرفتند و برخی عکس و نیز سلفی! فردایش جواد موگویی سفرم به لبنان را بر آفتاب افکند و:
به سر مناره اشتر رود و فغان بر آرد
که نهان شدستم اینجا مکنیدم آشکارا!
یکی از جوانان در گوشم گفت: « حاج آقا آقای نماینده ای اعلام کرد به بیروت می آید و در جبهه مقاومت می جنگد. نیامد، شما آمدید!» گفتم:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
اما من برای جنگیدن به معنای نظامی اش نیامده ام. توان و صلاحیتش را ندارم. من برای روایت آمده ام. سلاح من قلم من است. البته کاش در جبهه مقاومت بودم. برای رزمندگان چای یا قهوه آماده می کردم. روایت آنان را از زندگی می شنیدم و می نوشتم.
جواد موگویی نتوانسته بود بر رگ لری صداقت پیشه اش چیره شود. من گفتم که عکس ها را منتشر نکنید. او هم منتشر کرد و در روایت خود در گفتگوی با من نکاتی را آورده بود؛ که البته من نگفته بودم. اما به مصلحت دیده بود که در یک قابلمه تک نفری پلوی روایت دیدار، یک من تبریز روغن ناب کرمانشاهی بریزد. دست مریزاد! شاید هم روایت او به مقتضای حال و فرودگاه بیروت بود. محمود درویش در « فی حضرة الغیاب» سروده است: « قد تفقد المرء ذاکرته فی المطارات!» انسان در فرودگاه ها حافظه اش را از دست می دهد!
روایت جواد موگویی از دیدار در فرودگاه بیروت ساعت هشت بعد از ظهر جمعه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۳
«در فرودگاه عطاالله مهاجرانی (وزیر ارشاد خاتمی) را دیدم! پرواز لندن. برق از سرم پرید!
گفت «باید صدای بمباران‌ را شنید تا از فلسطین حرف زد.»
-این روزها عجیب محبوب جماعت انقلابی هستید! با شما وحدت پیدا کرده‌اند.
-خب من هنوز هم انقلابی‌ام. امروز مقاومت در اوج شکوه و وحدت است. آقای خامنه‌ای یعنی وحدت...
بعد روایتی خواند که خدا دوستارانش را غرق مصیبت می‌کند تا پرورش یابند. از عشقش به حاج ‌قاسم گفت و ایران.
گفتم اختلاف‌های دهه۷۰ تمام شده، کاش برگردید. با ذوق سری به افسوس تکان داد. دمش گرم، پیرمرد از آن لنگه دنیا آمده برای روایت فلسطین.»
معنی فامیل موگویی را پرسیدم. گفتم:«واژه لری به نظر می رسد!» گفت : «بله لری است اهل الیگودرز هستم.» به روایتی همشهری هستیم. و مال کافر هست بر مؤمن حلال!
جوانان ایرانی که در فرودگاه دیدم. ده دوازده نفری بودند. تقریبا همگی پیراهن های سیاه پوشیده بودند. من هم! سه گروه بودند. گروهی از صدا و سیما و برنامه ثریا، گروهی مستند ساز آزاد و گروه سوم که مبالغی کمک های مردمی قابل توجه جمع کرده بودند و برای یاری جنگزدگان و آوارگان آمده بودند. هر کدام مستقبلینی داشتند. من منتظر دوستی بودم تا به هتل محل اقامتم بروم. هنوز نرسیده بود. موبایلم اینترنت نداشت. به یکی از دوستان ایرانی شماره اش را دادم. زنگ زد. گفت چند دقیقه دیگر می رسد. رسیده بود!
یکی از دوستان ایرانی پرسید: « آن روایتی که خواندید، می شود دوباره بخوانید. نشانی اش را هم بدهید!» گفتم: « البته. نشانی اش اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ابتلاء المؤمن. حسین بن علوان از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:
«إن الله إذا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّه بِالبَلاء غَتّا وإنّا وإيّاكم يا سُدَير لنُصِْبحُ بِه ونُمسي.»
«خداوند هنگامی که کسی را دوست دارد، او را در بلاء و محنت آمیخته می کند! ما و شما ای سدیر روز و شبمان با بلاء آمیخته است.» سدیر یکی از یاران امام صادق (ع) بود. که در هنگام سخن حضور داشت. در شرح مولی محمد صالح مازندرانی در شرح حدیث از تعبیر « رنجانیدن و کوفتن» استفاده کرده است. (۲)

پی نوشت:
*
(۱) الیاس خوری، النکبة المستمرة، بیروت دارالآداب ۲۰۲۴ ص ۵۷
(۲) شرح اصول الکافی، مولی محمد صالح مازندرانی، ج ۹ ص۲۰۸
Shiaonlinelibrary.com

*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۹ آبان ماه ۱۴۰۳
http://t.me/maktuob

مكتوب

29 Oct, 19:28


بیروت، جهان دیگر
*
سیدعطاءالله مهاجرانی
زندگی به مثابه روایت
(۲)
هنگامی که هواپیما آرام گرفت و از پنجره هواپیما نگاهم به بیروت بود. در ذهنم گذشت: « آمده ام که سر نهم ، تا روایت کنم!» برای نویسندگان زندگی به مثابه روایت است. گارسیا مارکز(۲۰۱۴-۱۹۲۷) برای خاطرات خود همین عنوان را برگزیده است. «زنده ام که روایت کنم! » به نظرم این تعبیر یا تبیین گارسیا مارکز فراتر و زیباتر از تعبیر مشهور رنه دکارت (۱۶۶۰-۱۵۹۶) است که گفت: « می اندیشم پس هستم!» روایت منزلتی ژرفتر و فراتر از اندیشه دارد. برای اینکه روایت کنیم. بایست بیندیشیم. احساس کنیم. وقتی جلال الدین بلخی می گوید:
«ای برادر تو همه اندیشه ای!» در واقع این روایت او از انسان است. و مثنوی جز روایت نیست.در چشمان انسان ها بنگریم. با رنج هایشان رنج ببریم. با شادیشان شاد شویم. با آن ها همدم و همدرد شویم تا بتوانیم روایت کنیم. این روایت نمی تواند مصنوعی و از راه دور انجام شود. در زندگی در حال سکون نمی توان از زندگی کسانی که در سوز و سازند سخن گفت. آنکه دستی از دور بر آتش دارد نمی تواند آتش را حس کند. در تمثیل پروانه و شعله شمع سه منزلت دیدن شعله آتش از دور، پرواز بر فراز شعله و آتش گرفتن گوشه بال پروانه در منزلت دوم و سرانجام وقتی پروانه بر متن شعله می نشیند و با شعله یگانه می شود؛ تمثیلی از علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین تفسیر کرده اند. روایت هم همین است! خبرنگارانی که در روایت کشتار مردم فلسطین به هنگام روایت جان باخته اند. از شیرین ابوعقله تا به امروز بیش از ۱۳۰ خبرنگار، عکاس و روایتگر و گزارشگر فلسطینی و لبنانی شهید شده اند. آنان همان پروانگانی بودند و هستند که پروای حفظ جان نداشتند. بر شعله نشستند و پروانه وار سوختند… غسان کنفانی روایتگر فلسطین بود. داستان های او همچنان زنده و در ساحت فلسطین ایستاده مانده اند. داستان « رجال فی الشمس» که کارگردان مصری فیلم بسیار موفق « المخدوعون» را در سال ۱۹۷۲ بر اساس همین رمان در سوریه ساخت. رمان را که می خوانید. فیلم را که می بینید. حسرتی بر وجودتان خیمه می زند و تلخی ژرف فراگیری جانتان را فرا می گیرد که ازدستش راهی به رهایی ندارید. اصلا رهایی همین احساس حسرت است! زندگی معمول بی روایت چه اعتباری دارد. شاید اقبال لاهوری وقتی سرود:
زندگی سوز و ساز به ز سکون دوام
فاخته شاهین شود در طپش زیر دام
به همین تفاوت «بی روایتی زندگی» در سکون و «روایت زندگی» پر سوز و ساز توجه داشته است. با خودم می گویم: به بیروت آمده ام تا در جنگ روایت ها سهمی داشته باشم. مانند روایتم از فلسطین در دیماه ۱۳۶۲ که در کتاب « فلسطینی ها» منتشر شده است. مانند روایت جمیله کدیور در دیماه ۱۳۷۲ از تبعید فلسطینی ها. اکنون نیز فلسطین و لبنان در موقعیت دیگری هستند. بایست درست دید. از نزدیک دید. بوی باروت را استشمام کرد. طنین بمب و آوار خانه ها را شنید…
امروز از جمیله کدیور پرسیدم. وقتی در دی ماه سال ۱۳۷۱ به جنوب لبنان سفری دو هفته ای داشتی؛ و از تبعید ۴۱۳ فلسطینی روایت کردی.از جمله با سید حسن نصرالله و عبدالعزیز رنتیسی و خالد فاهوم گفتگو کردی. چه احوالی داشتی!؟ روایت دست اول از تبعید فلسطینی ها در آن زمان؟ گفت؛ « عشق کردم!» این پاسخ همان معنای حقیقت زندگی در روایت است. روایت جمیله کدیور در کتاب « انتفاضه: حماسه مقاومت فلسطین » بار ها از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شده است.
اکنون که پایم بر خاک معطر لبنان است. بیروت!؟ به روایت محمود درویش:
بیروت!؟ من ذهب و تعب!
بیروت آمیزه ای از طلا و رنج!
آمده ام تا روایت کنم. جنگ روایت ها اهمیت و حساسیت و تآثیرش کمتر از جنگ در ساحت نظامی و امنیتی و سیاسی نیست. در واقع از فردای اشغال سرزمین فلسطینی ها، جنگ روایت ها آغاز شده است. همانگونه که امریکا و غرب در استفاده از تکنیک نظامی و اطلاعاتی دست برتر را داشته اند. با استفاده از شبکه های خبری جهانی در شکل و شمایل مختلف کوشیده اند همواره روایت خود را به عنوان روایت اول و بیان واقعیت و بلکه حقیقت وانمود کنند. ارتش اسرائیل که در واقع بر آمده از گروه های تروریستی است که به هم پیوستند. با اشغال سرزمین دیگران و قتل فلسطینی ها دولت جعلی اسرائیل را با حمایت اروپا سامان دادند. به روایت الیاس خوری: « اروپا که دست هایش به فاجعه خون یهودیان آلوده بود. تصمیم گرفت دست هایش را در خون فلسطینی های مظلوم و بی پناه بشوید تا بتواند از جنایاتی که در جنگ جهانی دوم مرتکب شد؛ ‌فاصله بگیرد.» (۱)

مكتوب

29 Oct, 15:05


https://t.me/maktuob
چاپ سوم کتاب شیخ بی خانقاه را از طريق ققنوس، طاقچه و فیدیبو تهيه کنید.
https://www.instagram.com/p/DBtlxGkqyTQ/?igsh=bGY4cXh3NjZidm5w

مكتوب

26 Oct, 14:32


از همین رو، رژیم صهیونیستی از ۵ اکتبر با اعمال سیاست محاصره، نسل‌کشی و پاکسازی قومی، اجرای طرح ‌ژنرال ها را در شمال نوار غزه با هدف از بین بردن هرگونه امکان زندگی،فشار برای تخلیه این منطقه و کوچاندن ساکنان به سمت جنوب آغاز کرد و به بمباران بی‌سابقه‌ای در شمال نوار غزه به‌ویژه اردوگاه و شهر جبالیا پرداخت و روز بعد در ۶ اکتبر به بهانه ممانعت از قدرت‌گیری مجدد حماس به این منطقه حمله کرد، تمام شمال نوار غزه، از جمله جبالیا، را به عنوان منطقه جنگی تعیین کرد و به کل جمعیت غیرنظامی دستور داد که این منطقه را تخلیه کنند و به سمت جنوب بروند. این دستورات تخلیه با بمباران مداوم اسرائیل و همچنین تعقیب و شلیک هواپیماهای بدون سرنشین به سوی افرادی که قصد خروج داشتند، همراه بود. طی این مدت نزدیک به ۴۰۰ هزار فلسطینی را در شمال نوار غزه بدون اینکه به ابتدایی‌ترین نیازهای حیاتی اعم ازغذا، آب، دارو و سوخت دسترسی داشته باشند، محاصره کرده و عامدانه اقدام به بمباران مراکز سرپناه و ساختمان‌ها و بیمارستان‌ها و کشتار فلسطینیان در کوچه و خیابان‌ها نموده و چادرهای آوارگان را به آتش کشیده. ارتش اسرائیل از ورود سازمان های بین المللی برای امداد رسانی و از وارد شدن کمک‌های بشردوستانه به شمال نوار غزه ممانعت و هدف قرار دادن سیستم بهداشتی در شمال نوار غزه را تشدید کرده است. براساس گزارش‌های شاهدان عینی نیروهای اشغالگر مرتکب «اعدام‌های میدانی» و تیراندازی به غیرنظامیان، از جمله به کودکان و هدف قرار دادن تیم های دفاع غیرنظامی، آمبولانس ها و خبرنگاران در شمال نوار غزه شدند.
طبق گزارش باشگاه اسرای فلسطینی، ارتش رژیم صهیونیستی از زمان آغاز محاصره شمال غزه تاکنون، موجی شدید از بازداشت شهروندان فلسطینی را آغاز کرده و این روند همچنان ادامه دارد. رادیو و تلویزیون اسرائیل اعلام کرده بازداشت شدگان از طریق کامیون ها به مراکز تحقیقاتی سرویس امنیت عمومی (شین بت) و مراکز واحد ۵۰۴ اطلاعات نظامی منتقل شدند. ارتش اسرائیل گذرگاه هایی را ایجاد کرده که شامل جستجو و جداسازی زنان و کودکان از مردان برای اطمینان از اینکه آنها در عملیاتی که ارتش اسرائیل تروریستی توصیف می کند، شرکت نمی کنند. بمباران و ویران‌سازی ایستگاه‌ها و چاه‌های آب و قطع ارتباطات با جهان خارج و اینترنت بخش دیگری از اقدامات اسرائیل است. در همین ایام دفاع مدنی غزه اعلام کرده که دیگر نمی‌تواند به فعالیت‌های خود در شمال غزه ادامه دهد.
نکته جالب توجه نامه هشدار آمیز ۱۵ اکتبر وزرای خارجه و دفاع آمریکا به مقامات اسرائیلی بود که اگر تا ۳۰ روز‌دیگر روزانه دست‌کم ۳۵۰ کامیون کمک وارد غزه نشود و دیگر موانع ایجاد شده برای ورود امداد رسانان کاهش نیابد، احتمال توقف کمک‌های نظامی آمریکا به اسرائیل وجود دارد. عبارتی آمریکا فرصت یک ماهه ای برای ادامه محاصره شمال غزه تا إتمام موفقیت آمیزعملیات طرح ژنرال ها به اسرائیل داده تا برای خود در انتخابات ریاست جمهوری اعتبار بخرد، بدون آنکه هیچ اقدامی جهت حل معضل محاصره ۴۰۰ هزار فلسطینی اهل شمال غزه در طی این یک ماه انجام داده باشد. و صرفا «احتمال» و نه قطعیت توقف کمک‌های نظامی آمریکا به اسرائیل را عنوان کرده است.
به موازات اجرای طرح ژنرال ها در شمال غزه، گروه‌های حامی شهرک‌سازی اسرائیل کنفرانسی در ۲۰ و ۲۱ اکتبر به پیشنهاد حزب لیکود برای ترویج بازسازی شهرک‌سازی در غزه ترتیب دادند که در آن صدها تن از راست‌گرایان اسرائیلی و ده‌ها نفر از اعضای کنست از جمله اعضای حزب حاکم لیکود و دیگر احزاب راست و ۱۲ وزیر کابینه شرکت کردند.
این کنفرانس تحت عنوان «آمادگی برای شهرک سازی مجدد غزه» در منطقه ای که ارتش اسرائیل آن را به عنوان منطقه نظامی بسته اعلام کرده، در نزدیکی شهرک بئری در مجاورت نوار غزه برگزار شد. اسموتریچ در این نشست مدعی شد که «غزه بخشی از سرزمین اسرائیل است. بدون شهرک سازی در نوار، امنیت وجود نخواهد داشت...» در این کنفرانس، بر غزه بدون حضور اعراب، اخراج فلسطینی ها، احیای شهرک‌سازی در «هر وجب» نوار غزه و اسکان مجدد یهودیان در سرتاسر غزه از شمال تا جنوب تاکید شد.

جنبش شهرک سازی «ناشالای» هم از ثبت نام ۷۰۰ خانواده برای اسکان در ۶ شهرک احتمالی نوار غزه خبر داده و ابراز امیدواری کرده که ساخت این شهرک ها ظرف یک سال آینده آغاز شود.
با عنایت به تجمع شهرک سازان با حمایت وزرای کابینه تردیدی نیست که طرح ژنرال ها، محدود به «پاکسازی جمعیتی و قومیتی» شمال غزه نخواهد بود، حتی فراتر از کل غزه است و اگر در همین مرحله مقابل آن ایستادگی ومقاومت نشود، آثار آن کل منطقه، بطور خاص کشورهای عربی را از خود متاثر می کند.

https://t.me/maktuob
***
روزنامه اطلاعات، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳.

مكتوب

26 Oct, 14:32


از طرح ژنرال ها تا شهرک سازی در غزه

جمیله کدیور

آنچه در یک سال و بیست روز گذشته توسط اسرائیل در غزه و در منطقه در جریان است، بیش از هر چیز یادآورایده های آینده نگری ویرانشهری (dystopian) جورج اورول در کتاب ۱۹۸۴ و طرح عباراتی همچون «جنگ؛ صلح است. آزادی؛ بردگی است. نادانی؛ توانایی است». معادل امروزی این جملات را باید در عباراتی چون «ارتش اسرائیل اخلاقی ترین ارتش دنیا است»، «اسرائیل تنها دمکراسی منطقه است»، «جنایت، دفاع از خود است»، «تله های مرگ، مناطق امن هستند»، «آمریکا خواهان آتش بس در غزه است» تلقی کرد. عبارت هایی که در یک سال گذشته لقلقه زبان دولتمردان رژیم صهیونیستی، آمریکا و اروپا بوده است.
به رغم حجم گسترده جنایت های رژیم صهیونیستی و حمایت های آمریکا و غرب و خیانت اعراب، اسرائیل تا امروز نتوانسته هیچ بخشی از غزه را وادار به تسلیم کند و از مقاومت باز دارد. دستاوردهای جنگی نتانیاهو بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را فقط می توان با مقیاس جنایت های متعدد جنگی اسرائیل و نقض قوانین بین المللی و حقوق بین‌المللی بشردوستانه سنجید، نه تحقق اهداف اعلام شده او که در هیچ یک موفق نبوده است. به همین دلیل و به جهت فرسایشی شدن جنگ و هزینه های زیاد آن که هر روز جنگ، بیش از ۱۳۰ میلیون دلار هزینه در پی داشته، «طرح ژنرال ها» توسط مشاور امنیت ملی سابق اسرائیل، گیورا ایلند به همراه تعدادی ژنرال اسرائیلی از انجمن فرماندهان و سربازان ذخیره به کنست ارائه شد. این گروه از راهبرد ارتش اسرائیل در غزه از اکتبر ۲۰۲۳ و عدم دستیابی به اهداف جنگی خود انتقاد کرده، می گوید «امروز به جرات می‌توان گفت استراتژی اسرائیل مبنی بر اینکه تنها فشار نظامی نتایج مطلوب به همراه خواهد داشت، شکست خورده است.» این طرح می‌گوید: «تنها راه آسیب رساندن به توانایی حماس برای بازسازی خود، آسیب رساندن به یک یا چند عنصر از چهار عنصر (پول، توانایی جذب نیرو، تدارکات، انگیزه) است که بقای آن را در طول زمان ممکن می‌سازد.» اساس این طرح جلوگیری از رسیدن کمک های بشردوستانه به شمال غزه و استفاده از عنصر گرسنگی به عنوان اهرم فشار است. این طرح دو مرحله دارد: اول «تخلیه جمعیت از شمال نوار غزه» و بعد هنگامی که فلسطینی ها از شمال غزه خارج شدند، مرحله دوم یعنی «تبدیل شمال غزه به یک منطقه نظامی بسته» خواهد بود.
بر اساس این طرح، منطقه تحت محاصره کامل و شدید، که شامل جلوگیری از رفت و آمد، جلوگیری از ورود منابع، از جمله غذا، سوخت و آب خواهد بود. به فلسطینیان ساکن شمال غزه مهلت یک هفته ای تخلیه برای خروج از منطقه شمال غزه، قبل از اعلام آن به عنوان منطقه بسته نظامی ارائه می شود. هر کسی که در منطقه باقی بماند، یک هدف نظامی محسوب می شود و کسانی که، از جمله نیروهای حماس که باقی می مانند، یا باید تسلیم شوند یا از گرسنگی بمیرند و پس از آن، امکان پاکسازی منطقه تقریباً بدون هیچ دشمنی وجود خواهد داشت. به گفته ایلند، این رویکرد برای تحت فشار قرار دادن حماس و تضمین آزادی اسرای اسرائیلی است. این طرح همچنین پیش بینی می کند که اسرائیل کنترل نامحدود بر شمال غزه را برای جلوگیری از شکل گیری دولت جدید حماس حفظ کند و به طور مؤثر نوار غزه را تقسیم می کند.
در اواخر سپتامبر ۲۰۲۴ بعد از انتشار طرح توسط انجمن، نتانیاهو طی یک جلسه غیرعلنی در کمیته امور خارجه و دفاع کنست، از طرح کامل ژنرال ها برای مقامات نظامی و سیاسی اسرائیل رونمایی کرد و به عنوان یکی از چندین گزینه در دست بررسی برای بحث در کابینه ارائه شد. بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی و ایتامار بن گویر، وزیر امنیت ملی از این طرح حمایت کردند و آن را وسیله ای برای دستیابی به کنترل دائمی اسرائیل بر غزه دانستند. طرح ژنرال ها بر این فرض بنا شده که ساکنان شمال نوار غزه پس از مواجهه با محاصره شدید این منطقه را ترک می‌کنند و اسرائیل می‌تواند تنها با ابزار گرسنگی صدها هزار نفر را از شمال نوار غزه اخراج کند.
ارتش اسرائیل نسخه اصلاح شده این طرح را در اوایل اکتبر ۲۰۲۴ پذیرفت
و با اجرای این طرح درصدد تحمیل یک واقعیت سیاسی جدید در نوار غزه برآمده است. این طرح نه فقط یک استراتژی نظامی، بلکه یک اقدام سازمان‌دهی شده با هدف نسل‌کشی و پاکسازی قومی است. در پیام ارسالی به مردم شمال غزه در اوایل اکتبر آمده بود ارتش اسرائیل از نیروی زیاد ... برای مدت طولانی استفاده خواهد کرد. پیامی که نشان از بلندپروازی های جدی برای آینده داشت.
اسرائیل با اجرای این طرح به دنبال این است با انجام حملات شدید در نوار غزه تصویری از پیروزی ارتش خود را به نمایش بگذارد.

مكتوب

25 Oct, 20:52


میناگری قرآنی
(۲۴)
مقدمه نهم:
(۲)
انزال و تنزیل
سید عطاء الله مهاجرانی

نظریه شیخ صدوق:
می توان برای تبیین نظریه نزول دفعی و تدریجی قرآن مجید. به دیدگاه دو تن از مهمترین شخصیت های علمی و فقهی شیعه که در باره برخی مسائل اختلاف نظر داشته اند و این اختلاف گاه صورت تند طعنه آمیزی یافته است؛ توجه کرد. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق( ۳۸۱-۳۰۶ ق) از جمله مهمترین فقیهان و محدثان و عالمان شیعه در قرن چهارم هجری است. او مؤلف کتاب ارجمند: « من لا یحضره الفقیه » است که از جمله کتب اربعه شیعه محسوب می شود. شیخ طوسی در کتاب« استبصار» با تحسین شیخ صدوق از او با عنوان « عمادالدین» یاد کرده است. شیخ مفید و شریف مرتضی از جمله شاگردان شیخ صدوق بوده اند. به همین دلیل تندی های شیخ مفید در نقد شیخ صدوق هر چند بر سر غیرت دینی بوده باشد، قابل تآمل است! حتی عنوان کتاب شیخ مفید نیز خالی از تعریض و بلکه تعرّض نیست. شیخ صدوق برای نخستین بار در تاریخ اندیشه شیعه به این ابتکار دست زد و کتاب « اعتقادات » را نوشت. تا پیش از شیخ صدوق شاهد چنین مجموعه سنجیده و نظام مندی از اعتقادات شیعه نبوده ایم. شیخ مفید بر کتاب استاد خود نقدی با عنوان « تصحیح اعتقادات الامامیة » نوشته است. شیخ صدوق در باره نزول دفعی و تدریجی در بخش ۳۱ اعتقادات، بابی با عنوان: « باب الاعتقاد في نزول القرآن في ليلة القدر» نوشته اند:
«اعتقادنا في ذلك أن القرآن نزل في شهر رمضان في ليلة القدر جملة واحدة إلى البيت المعمور ، ثم نزل من البيت المعمور في مدة عشرين سنة ، و انّ الله عز وجل أعطى نبيه صلى الله عليه وآله وسلم العلم جملة
وقال له:
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿طه: ١١٤﴾
پس بلندمرتبه است خدا، فرمانروای بر حق، و در [خواندن‌] قرآن، پیش از آنکه وحی آن بر تو پایان یابد، شتاب مکن، و بگو: «پروردگارا، بر دانشم بیفزای.»

وقال تعالى:
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦﴾ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧﴾ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨﴾ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿سورة القیامة ١٩﴾
زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن [= قرآن‌] حرکت مده، * چرا که جمع‌کردن و خواندن آن بر عهده ماست! * پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن! * سپس بیان (و توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست!
شیخ صدوق با پذیرش نزول دفعی و تدریجی قرآن مجید در واقع با بهره گرفتن از «بیت المعمور» این دو شیوه انزال و تنزیل را تفکیک کرده است. نکته قابل توجه این است که در سخن ایشان قران مجید به یکبارگی و دفعی به بیت معمور نازل شده است. سپس در مدت بیست سال به روایت ایشان یا بیست و سه سال بر پیامبر نازل شده است. آیاتی که ایشان به عنوان شاهد ذکر کرده است. بیان آگاهی پیامبر اسلام از نزول یکباره و یکپارچه قرآن مجید است. زیرا پیش از نزول آیات به نحو تدریجی به روایت قرآن مجید که توصیه می کند: « در تلاوت آیات قرآن شتاب مکن!» یا « زبانت را نگهدار!» هر دو تعبیر نشانه نزول دفعی مرحله اول است. مانند کسی که جدول ضرب را از حفظ است. او هرگاه با ضرب اعداد از یک تا ده مواجه شود بی درنگ ذهنش پاسخ را آماده دارد. البته این تعبیر نزول قرآن در شب قدر که در سوره قدر آمده است؛ در روایات نیز اشاره شده است.
شیخ صدوق مضمون سخن خود را از روایت هایی که از امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم السلام نقل شده است؛اقتباس کرده است. در اصول کافی و نیز وافی و برخی تفاسیر قرآن مجید از امام صادق علیه السلام این روایت نقل شده است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ دَاوُدَ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: « شَهْرُ رَمَضٰانَ اَلَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ اَلْقُرْآنُ » وَ إِنَّمَا أُنْزِلَ فِي عِشْرِينَ سَنَةً بَيْنَ أَوَّلِهِ وَ آخِرِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ نَزَلَ اَلْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَى اَلْبَيْتِ اَلْمَعْمُورِ ثُمَّ نَزَلَ فِي طُولِ عِشْرِينَ سَنَةً

مكتوب

25 Oct, 20:52


علی بن ابراهیم از پدرش و محمد بن قاسم از محمد بن سلیمان از داود بن حفص بن غیاث از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: گفت. از او پرسیدم در باره سخن خداوند عزو جلّ: «ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است.» و آن در بیست سال از اغاز تا پایانش نازل شد. امام صادق علیه السلام گفت: قرآن به صورت یکپارچه و یکباره در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد. سپس در طول بیست سال بر پیامبر نازل شد. (۲)
توجه به این نکته ضرورت دارد. در روایاتی که مدت نزول وحی را بیست سال بیان کرده اند، به دوره انقطاع وحی که تا حدود سه سال به طول انجامید، عنایت داشته اند.

در سخن ابن عباس در همین باره تعبیر « سماء الدنیا» آمده است. از جمله روایتی که ابن عباس بیان کرده است و مراد از انزال در شب قدر را همانند روایت ائمه معصومین انزال تمامی قرآن تفسیر کرده است. (۳)
نکات قابل تآملی در سخن ابن عباس وجود دارد:
١- قرآن در شب قدر به صورت جمله واحده به آسمان دنیا نازل شده است.
۲- وقتی خداوند خواسته است بخشی از آن را وحی کند. به پیامبرش وحی کرده است. (۴)

نظریه شیخ مفید
ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان الحارثی مشهپر به شیخ مفید (۴۱۳-۳۳۶ قمری) که سی سال از شیخ صدوق کوجکتر بوده است و از جمله شاگردان ممتاز شیخ صدوق است و ابن کثیر از او به عنوان «شیخ الاسلام » زمانه اش یاد کرده است. شیخ مفید در رساله یا کتاب: « تصحیح اعتقادات الامامیة » به نقد و رد نظریه شیخ صدوق پرداخته است. نزول دفعی یا یکباره قرآن را رد کرده است. استدلال های شیخ مفید را می توان این گونه صورت بندی کرد:
۱- استناد شیخ صدوق در نزول دفعی به خبر واحد است.
۲- قرآن بر اساس موقعیت ها و حالت های مختلف نازل شده است. مثلا برخی حوادث در مدینه بعد از هجرت پیامبر اتفاق افتاده است. به عنوان نمونه شیخ مفید به آیه نخست سوره مجادله اشاره می کند. که موضع این مجادله و بگو مگو در باره ظهار در مدینه اتفاق افتاد. حال چگونه این آیه در مکه نازل شده است؟
۳- سیاق ایات قرآنی به گونه ای است که آیات در شرایط متغیر و متفاوت و نیز متناسب با پرسش ها و وقایع اتفاقیه نازل شده است.
۴- نزول فقط به شکل تدریجی معنای محصلی دارد و نزول به صورت جمله واحده یا یکپارجه به گونه ای تاویلی نابه جاست.
۵- واژه قرآن می تواند به بخشی از قرآن نیز ناظر باشد. در سوره قدر نیز وقتی از نزول قرآن سخن گفته شده است؛ مراد بخشی از قرآن است. (۵)
استدلال های شیخ مفید، در روزگار ما توسط قران پژوهان مورد توجه قرار گرفته و شرح و بسط داده شده است. به کمانم می توان از نقد و رد شیخ مفید؛ هندسه بحث را سامان داد و به پرسش های ذیل پاسخ گفت:
۱- قرآن مجید نزول دفعی و تدریجی را چگونه روایت می کند؟
۲- مفسرآن قرآن مجید چه تلقی از نزول دفعی و تدریجی داشته اند؟
۳- آیا نزول تدریجی متکی بر خبر واحد است. خبری که وثاقت ندارد؟
۴- اگر به نظریه نزول تدریجی اکتفاء کنیم، آیا واژه های کلام و کتاب، وصل و فصل، انزال و تنزیل، قرآن و فرقان همگی مشابهند و اختلافی در میان آین واژگان قرانی وجود ندارد؟ آیا نظریه صدرالمتالّهین شیرازی در جلد هفتم اسفار در بحث کلام الله و نیز در کتاب اسرار الآیات نمی تواند راهگشا و گره گشا باشد؟ طرفداران نظریه نزول تدریجی به نظریه صدرالمتالهین و استدلال های او نپرداخته اند.
۵- کدام یک از دو نظریه الف: نزول دفعی و تدریجی و ب: نزول تدریجی با سیاق قرآن مجید جامعیت و تناسب بیشتری دارد؟
در واقع موضوع نزول دفعی و یا تدریجی و یا تلفیق دو نظریه را می توان از زاویه پژوهش قرانی-تفسیری، روایی، تآویلی و کلامی بررسی کرد. در این بررسی بایست توجه کنیم که کدام نظریه از برهان و استدلالی قویتر و جامعیت برخوردار است. و یا به تکافؤ دلایل هر دو نظریه می رسیم.

پی نوشت:
(۱) شیخ الصدوق الاعتقادات ، تحقیق مؤسسة الامام الهادی ص ۲۳۹ تا ۲۴۱
(۲) الکافي  الجزء الثاني كِتَابُ فَضْلِ اَلْقُرْآنِ بَابُ اَلنَّوَادِرِ ج۲ ص۶۲۸
تفسير الصافي  ج۱ ص۶۴. و. تفسیر البرهان  ج۱ ص۳۸۹. و. تفسير نور الثقلين  ج۱ ص۱۶۶ و ص ۳۱۱
تفسير كنز الدقائق  ج۲ ص۲۴۴ و ج۳ ص د۲۷
(۳) تفسیر القمی، ج۲ ص ۲۹۰
بحارالانوار ج ۹ ص ۲۳۷. و. الوافي  ج۹ ص۱۷۶۷. و
(۴) ابو عبدالله الحاكم النيشابوري مستدرك. روایت شماده ١١٨٩ و شماره ٢٩٣٢
(۵) شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، محقق حسین درگاهی، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید ۱۳۷۱ ص ۱۲۳ تا ۱۲۷
*
روزنامه اطلاعات شنبه ۵ آبان ماه ۱۴۰۳
https://t.me/maktuob

مكتوب

25 Oct, 20:49


درنگ

از عصای موسی تا عصای یحیی
سید عطاءالله مهاجرانی

قرآن مجید گفتگوی خداوند متعال با موسی علیه السلام را روایت کرده است. در دَه مناسبت و آیه که در قرآن سخن از عصا به میان آمده است؛ در همگی آیات سخن از عصای موسی علیه السلام است. عصای سلیمان علیه السلام به رغم شهرت بسیارش و داستان موریانه نشانی از آن در آیات نیست. در سوره طه از آیه ۱۷ تا ۲۱موضوع عصای موسی و کارآیی و کاربرد آن مطرح شده است:
«موسی! در دست راستت چیست؟ گفت: عصای من است. به آن تکیه می دهم. با آن برای گوسفندانم برگ درختان را می ریزم. در آن منافع دیگری هم برایم هست! گفت: موسی! عصایت را بیفکن! آن را افکند. همانند اژدهایی حرکت می کرد. گفت : آن را بگیر و هراسی نداشته باش. عصا را به شمایل نخستش باز می گردانیم.»
هنگامی که یحیی السنوار در زیر آوار های بمباران با پیکر زخمی و چشمان روشن و هوشمند در آخرین لحظات عمر خویش چوبدستی خود را به سوی ارتش اسرايیل افکند. ارتشی که در ستم و کودک کشی شباهت های بسیاری به رفتار رامسس دوم فرعون زمان موسی دارد. بی درنگ در ذهنم درخشید: «و ما تلک بیمینک یا یحیی! » یحیی در دست راستت چیست؟ تاریخ از موسی تا یحیی، از فرعون تا نتانیاهو از عصای موسی تا عصای یحیی چه راه گوتاهی را آمده است! معجزه موسی در هیآتی دیگر در برابر ما زنده شده است. اسطوره تبدیل به واقعیت شده است. محمود درویش که امیل حبیبی رمان نویس گرانقدر فلسطینی از او در رمان « المتشائل» با عنوان « پیامبر کلمه» یاد کرده است. در قصیده منثور‌« فی حضرة الغیاب» سروده است:
« بعد از این نیازی به اساطیر نیست. آنچه در اساطیر اتفاق می افتاد؛ اکنون در ما اتفاق می افتد!» (۱)
یحیی السنوار مانند آرش کمانگیر در ادبیات داستانی و اساطیر ما تبدیل به اسطوره شد. کودکان و نوجوانان فلسطینی همانند او در ویرانه ها روی مبل تکنفره می نشینند. پا روی پا می اندازند. لبخند می زنند. چوبدستی در دست می گیرند. یعنی یحیی السنوار همچنان زنده و الهام بخش است. در جنگ روایت ها شبکه های نیرومند تبلیغاتی صهیونیستی و حامیان اسرائیل مدام می گویند: اسرائیل حق دفاع از خود را دارد. جنگ اسرائیل علیه تروریسم است. جنگ تمدن علیه توحش است. جنگ تمدن علیه عقب ماندکی است. روایتی که آن به آن تکرار می شود. نتانیاهو در اجلاس اخیر سازمان ملل گفت: «او از حقیقت سخن می گوید.» گالانت وزیر جنگ اسرائیل می گوید: «جنگ آن ها عادلانه است.»
آن ها هیچگاه کلمه فلسطین و فلسطینی ها را به زبان نمی آورند. گمان می کنند فلسطین تمام شده است. روایت آن ها فراگیر شده است. ناگاه در هفتم اکتبر توفان اقصی اتفاق افتاد و بیش از یک سال بعد یحیی السنوار که گفتند در تونل ها مخفی است. گفتند از گروکان ها و کودکان فلسطینی برای حفظ جانش سپر انسانی سامان داده است. در خانه ای با لباس رزم در برابر ارتش اسرائیل نمایان می شود و در آخرین جهاد نمادینش عصای خود
را به سوی ارتش متجاوز می افکند. اسطوره متولد می شود. خواستند او را خفیف کنند. در ستیغ عزت و شرافت و شجاعت و شهادت ایستاده است.


*
(۱) محمود درویش. الاعمال الجدیدة الکاملة ج ۲ ص ۳۸۱

*
روزنامه اعتماد شنبه ۵ آبان ماه ۱۴۰۳
https://t.me/maktuob

مكتوب

23 Oct, 06:44


واژه سریانی بیروت به معنای «شهر خدایان» و یا جنگل کاج یا سدر است… محمود درویش شعر بیروت را در شرایطی استثنایی در شب شعر در الجزایر می خواند. لبنان در سال ۱۸۸۲ اشغال شده بود. فاجعه قتل عام فلسطینی ها در صبرا و شتیلا رخ داده بود. فلسطینی ها از لبنان رانده شده بودند. (به این ماجرا در آینده به بهانه دیدارم از اردوگاه صبرا و شتیلا خواهم پرداخت.) از شعر بیروت بوی باروت به مشام می رسید. در چشمان فلسطینی هاو در چشمان سیاه ابوایاد و چشمان درخشنده جرج حبش و هر یک از فلسطینی ها که نگاه می کردم. اندوه در اینه برق اشک جاری بود. تلخی حسرتی عمیق همه را فرا گرفته بود. فلسطینی ها یک بار از خانه و سرزمین خود رانده شده بودند. بار دیگر از لبنان که به آنان پناه داده بود و در پناهگاه خود در صبرا و شتیلا قتل عام شدند تا بدانند؛ به روایت غسان کنفانی ( ۱۹۷۲-۱۹۳۶) که در ۳۶ سالگی در بهار شکفتگی اش توسط عناصر موساد در بیروت ترور شد. البته هنر و اندیشه اش جاری است. در کتابفروشی های بیروت دیدم که غسان کنفانی مانند سرو ایستاده است. شعر « فلسطیین خانه ندارد.» سروده او بیش از همیشه با قتل عام فلسطینی ها و ویرانی غزه و رفح و اردوگاه های فلسطینی مصداق یافته است. در زمانه ای که آمریکا کارگردان قتل عام فلسطینی هاست و اروپا دست های آلوده به خون خود در فاجعه قتل عام یهودیان را در خون فلسطینی ها می شوید. دیدم بی قرار بی قرارم. بایست در همین روزها و لحظات در بیروت باشم. احنّ الی بیروت! دلتنگ بیروتم. از زبان جلال الدین بلخی زمزمه می کردم: «چه نشستی دور چون بیگانگان!؟» بیروت ملکه زیبایی شهرهای جهان به روایت نزار قبانی همان مادر و معبد و معبود و کودکی به روایت محمد ماغوط، به روایت محمود درویش بیروت همان سیب دریایی و نرگس مرمرین و پروانه سنگی، همان تصویر روح در آینه مرا می خواند! پرواز مستقیم از لندن به بیروت با هواپیمایی خاورمیانه لبنانی در دسترس بود. روز جمعه ۱۳ مهر/ ۴ اکتبر عازم بیروت شدم. ما ۱۶ مسافریم که با هواپیمای ارباس ۳۲۴ از لندن به بیروت می رویم… مسن ترین مسافر من بودم! هواپیما ساعتی تاخیر دارد که طبیعی می نماید. چنانکه در بازگشت ۲ ساعت تاخیر خواهیم داشت. وقتی از مهماندار پرسیدم فرودگاه بیروت مشکلی ندارد!؟با طنزی لطیف به آرامی گفت: «بیروت مشکل دارد! »
در ذهنم می گذرد: « داشته باشد! اما مشکل مرا حل می کند.» دم زدن در فضای بیروت. رفتن به ضاحیه و تصویر سید حسن نصرالله و تصور دیدار هایم با او. تبسمش و سخنانش… «ما ایستاده می میریم!» تماشای بیروت که ایستاده است و نمی میرد. تماشای مردم لبنان،‌تماشای جنگل های سرو و سدر و زیتون و صنوبر و دریا از ساحل بیروت و مرغان دریایی و خیابان الحمرا، و هندسه شگفت معماری بیروت… شهری که معماری اش سمفونی است.مساجد و میدان ها و کلیساها و پل ها در آن حرف می زنند. شهری که در زیر بمباران نفس می زند. نفس تازه می کند ایستاده است. هواپیما اوج گرفته است و من برای چهار ساعت و نیمی که در آسمانیم رمان « باب الشمس» الیاس خوری را به همراه دارم. آفتاب از پنجره هواپیما می تابد. بر فراز آلمان هستیم! کشوری که یهودیان را قتل عام کرد. در جنگ عراق علیه ایران با تسلیح ارتش عراق به سلاح شیمیایی جوانان ما را کشت و مصدوم کرد. اکنون هم در کشتار فلسطینی ها بیش از همه اروپایی ها صراحت دارد و از بمباران مدارس و مساجد و بیمارستان و کلیسا و قتل کودکان حمایت می کند. می گوید اسرائیل حق دارد کودکان را که به عنوان سپر انسانی از آنان استفاده می شود، بمباران کند. اما رهبر حماس یحیی السنوار که نشان داد. نه در تونل است و نه سپر انسانی او را احاطه کرده است. ایستاده و تنها جنگید و شهید شد. هیتلر بود که در بیغوله ای خزید و خود را کشت. شاید فرق آلمان و فلسطین همین تفاوت مرگ خوارمایه هیتلر و شهادت درخشنده عزت آفرین یحیی السنوار باشد.
جراغ های بیروت سو سو می زند. چراغ هایی به رنگ سبز و آبی و قرمز هم دیده می شود. زندگی جاری است… همه خیابان ها و میدان ها و دریا و درخت می دوند. شعر قطار ژاله اصفهانی در ذهنم می دود:
می دود آسمان
می دود ابر
می دود درّه و می دود کوه
می دود جنگل سبز انبوه
می دود رود، می دود نهر
می دود دهکده می دود شهر
می دود می دود دشت و صحرا
می دود موج بی تاب دریا
می دود خون گلرنگ رگ ها
می دود فکر
می دود عمر…
هواپیما بر خاک لبنان می نشیند. سوره حمد می خوانم. و لله الحمد حمد الشاکرین. خداوند را هزاران بار شکر که در این روزگار در لبنانم.
ادامه دارد.
**
روزنامه اعتماد. چهارشنبه ۲ ابان ماه ۱۴۰۳.
https://t.me/maktuob

مكتوب

23 Oct, 06:44


بیروت، جهان دیگر
*
سیدعطاءالله مهاجرانی

بیروت: تصویر روح در آینه
(۱)
خبر شهادت مجاهد پر شکوه سید حسن نصرالله در جمعه ۶ مهرماه در بمباران ضاحیه را شنیدم. فیلم بمباران ضاحیه را دیدم؛ ۸۲ تن بمب سنگر شکن بر ساختمانی که سید حسن نصرالله و یارانش از جمله سردار عباس نیلفروشان در آن به سر می بردند. فرو ریخته شده بود. ساختمان بر سرشان آوار شده بود. گازهای سمی آنان را از پای افکنده بود. سید حسن نصرالله گویی چنین لحظاتی را دیده بود که در باره شهادتش و آخرین دم زندگانی اش گفته بود، یا در حقیقت سروده بود:
«نحن نموت واقفین» ما ایستاده می میریم!
تیم نجات وقتی به سید حسن نصرالله می رسند. بمب های سنگر شکن مجهز به مواد سمی بوده است. بمب های ترکیبی انفجاری - شیمیایی سنگر شکن… یکی از نجاتگران بلافاصله ماسکش را باز می کند و بر صورت سیدحسن نصرالله می گذارد و خود هماندم شهید می شود…
***
مثل فیلی که یاد هندوستان می کند و به روایت جلال الدین بلخی:

مكتوب

23 Oct, 06:44


چه نشستی دور چون بیگانگان
اندرآ در حلقه دیوانگان
خواب جَست و شورش افزودنْ گرفت
یاد آمد پیل را هندوستان
هوای لبنان به سرم زد. تعبير «حلقه دیوانگان» شعر «بیروت» نزار قبانی (۱۹۹۸-۱۹۲۳) را در ذهنم زنده کرد:
ما زلتُ اُحبُّک یا بیروت المجنونة…
ماذا نتکلم یا بیروت
و فی عینیک خلاصة حزن البشریه…
یا نهر دِماءٍ و جواهر
بیروت دیوانه! همیشه تو را دوست داشته و دارم.
ای رود خون و جواهر!
بیروت! با هم از چه حرف بزنیم
در چشمان تو فشرده اندوه بشریت ست…
خاطره ها مثل رودخانه وحشی اترک، مانند اژدهایی در هم پیچنده در ذهنم در تب و تاب بود. نمی توانستم در برابر سیلاب خاطره که قدر مشترکش فلسطین و لبنان بود، مقاومت کنم.
انگار دیروز بود و هست. خاطره سفرم در دی ماه سال ۱۳۶۲ به الجزایر برای شرکت در مجلس ملی فلسطین، دوره شانزدهم پر رنگتر شده بود. خاطره ها همینند. برخی از جنس زمان معمولند و فراموش می شوند. برخی فراتر می روند و به روح زمان تبدیل می شوند و در ذهنمان مانند سنگ ته جوی یا نهر می مانند. در جهان ذهن و زمان سفر می کنند و صیقل می خورند و صاف و براق ته نشین می شوند. مانند آینه اند. می توان در قاب چنان سنگی خود را دید. در سنگـ - آینه یادمان که در برابرم ایستاده است؛در الجزایرم و محمود درویش (۲۰۰۸-۱۹۴۱) دارد در برنامه شب شعر در قصر کنفرانس ها شعر «بیروت» را می خواند. سالن را دود فراگرفته است. من در صف مهمانان در ردیف جلو نشسته ام. تمرکزم بر محمود درویش است. چشمان آبی - خاکستری جادویی او که به نحو غریبی غریب است از اشک برق می زند. انگار شاعر در سپیده دمی خاکستری از امواج دریا برآمده است. آوایش گرم و موسیقایی و پرطنین است. همان رنین خوشایند دلپسند صدایی آسمانی و وحی آسا. مگر امیل حبیبی در باره این کودک پَرْوه ننوشته است که او «پیامبر کلمه» بود. وقتی مادرش در سال ترور فلسطینی ها و غصب سرزمینشان در ۱۹۴۸ او را در آغوش فشرده بود. مثل سپر بر کودکش خمیده بود؛ از میان نیزار های پروه در منطقه جلیل هراسان می دوید تا مبادا کودکش کشته شود. سر خود را سپر کودکش کرده بود. از بالای سر و هر دو سویش رگبار گلوله های صهیونیست ها که می خواستند تنها دموکراسی خاورمیانه را بنیان نهند و اخلاقی ترین ارتش جهان را بسازند. روانه بود. آن کودک باقی ماند و به روایت امیل حبیبی «پیامبر کلمه» شد! و برای مادرش حوریه درویش ( ۲۰۰۸- ۱۹۱۳) که با موهای بلوطی -خرمایی و چشمان آبی و محبتی بی کران نسبت به محمود درویش نماد فلسطین بود، سرود:
أحنُّ إلى خبز أمي
وقهوة أُمي
ولمسة أُمي..
دلتنگ و مشتاق نان مادرم هستم!
و قهوه مادرم
و لمس مادرم…
ناگاه انگار محمد ماغوط (۲۰۰۶- ۱۹۳۴) نیم مست و توفنده با واژگانی برهنه از جنس آتش و ابریشم ، آب و فولاد از راه رسید!
بیروت امی و طفولتی و معبودتی!
بیروت مادرم و کودکیم و خدای من است!

مكتوب

20 Oct, 06:07


یکی از مهمترین نظریه هایی که در باره وحی توسط علامه سیّد محمد حسین طباطبایی تبیین شده است؛ نظریه نزول دفعی یا یک باره و نزول تدریجی قرآن مجید در طول بیست و سه سال در مدت رسالت رسول اکرم صلوات الله علیه می باشد. این نظریه از مهمترین نظریه های قرآن شناسی است. همانگونه که نظریه « غُرَر آیات » علامه طباطبایی نظریه ای راهگشا و مبارک است؛ نظریه «نزول دفعی و تدریجی» نیز افق شناسایی نوینی را به روی ما می گشاید. این نظریه توسط برخی قرآن پژوهان از جمله ابن عاشور در تفسیر التحریر و آیت الله محمد هادی معرفت در کتاب التمهید فی علوم القرآن و نیز آیت الله صالحی نجف آبادی و ایت الله یدالله دوزدوزانی نقد شده است. به نقد آن نقد ها نیز می پردازم. همانگونه که قرآن مجید به تعبیر امیر مؤمنان امام علی علیه السلام از فزونی ردیه ها و نقد ها کم اعتبار و کهنه و فرسوده نمی شود. نظریات علامه طباطبایی و تفسیر المیزان نیز چنان است. این نقد ها حتی همان نقدهایی که زبانی تند و طعنه آمیز دارندو به روشنایی بیشتر نظریه علامه طباطبایی کمک می کنند.
برای روشنایی بیشتر در این بحث بسیار مهم می توان از این تمثیل استفاده کرد. ما به عنوان انسان وقتی در باره خودمان می اندیشیم. به مفهوم « من» توجه می کنیم. به عبارت دیگر از روح و روان خویش سخن می گوییم. حقیقتی بر ما مشهود است که فراتر از اندام و جوارح است. تمامی اعضا و جوارح انسان در سایه روح او معنا پیدا می کنند. روح است که به زیست و پویایی و نشاط ذهن و چشم و سرانگشتان ما امکان تکاپو و نشاط و زندگی می بخشد. من اکنون می اندیشم. نگاه می کنم و بر صفحه رایانه ام می نویسم و شما هم اکنون دارید متن را می خوانید. بارها شنیده ایم که حقوقدانان گاه از روح قانون اساسی سخن می گویند. یا وقتی از اسلام سخن می گوییم. احکام دین اسلام قدر مشترکی دارند که همانند روح می بایست در تمامی احکام جاری باشد. «عدالت» چنین خصوصیتی دارد. یا آنچه به همه ارکان و احکام اسلام معنا می بخشد و اندیشه و ایده و باور «توحید» است. همه در دریای هستی توحیدی شناورند. تمام واژگان قرآن مجید همانند ماهیانی هستند که در بحر توحید زندگی می کنند. توحید به هستی و طبیعت و انسان و نبوت و معاد و آفرینش معنی می دهد.
دریغ است که این تمثیل سوم را روایت نکنم. درست پنجاه سال پیش! در درس ادبیات عرب زنده یاد ایت الله دکتر خلیل رفاهی ( ۱۳۹۷-۱۳۰۳ )در کلاس های شبانه دانشگاه اصفهان بحث تفاوت انزال و تنزیل مطرح شد. ايشان شعر بسیار معروف امام شافعی ( ۲۰۴-۱۵۰ ق) در باره اهل بیت رسول اکرم صلوات الله علیهم را خواندند:
يا آلَ بَيتِ رَسولِ اللَهِ حُبَّكُمُ
فَرضٌ مِنَ اللَهِ في القُرآنِ أَنزَلَهُ
يَكفيكُمُ مِن عَظيمِ الفَخرِ أَنَّكُمُ
مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ (۱)
ای اهل بیت رسول خدا محبت نسبت به شما، در قرآنی که خداوند فرو فرستاده است؛ همین عظمت شکوه افتخار برای شما بسنده است؛ کسی که بر ما درود نفرستد؛ نمازش نماز نیست!
دکتر رفاهی پرسید ایا در این شعر در مصراع دوم بیت اول امام شافعی می توانست بگوید: «فَرضٌ مِنَ اللَهِ في القُرآنِ نزَلَّهُ » اَنْزَلَ با نَزَّلَ چه تفاوتی دارد؟ من تفاوت را نمی گویم تا شما تا جلسه آینده خودتان جستجو کنید. بپرسید تا با هم گفتگو کنیم. من در کتابخانه دانشکده ادبیات فرهنگ های لغت عربی مثل المنجد و لسان العرب و قاموس المحیط را دیدم. معنی روشنی در تفاوت دو واژه دستگیرم نشد. استاد دکتر سید کمال موسوی ( ۱۴۰۲- ۱۳۰۵ ) از اساتید بخش زبان و ادبیات عربی را که با اشنا بپدم. یک بار هم ایشان را در خانه صمصام دیده بودم، توی راهرو دانشکده دیدم. پرسیدم. مکث کرد. گفت برویم در دفتر من کتاب فروق اللغة را نگاه کنم. کتاب را ورق زد و جستجو کرد. فروق اللغة از ابوهلال العسکری( وفات ۳۹۵ ق) گفت شماره ۳۱۳ تفاوت انزال و تنزیل را بیان کرده. خواند:
« الفرق بین الانزال و التنزیل، قال بعض المفسرین الانزال دفعی و التنزیل للتدریج.» (۲) این آیه را به عنوان شاهد ذکر کرده بود:
نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ ﴿آل عمران: ٣﴾ این کتاب را در حالی که مؤیّد آنچه [از کتابهای آسمانی‌] پیش از خود می‌باشد، به حق [و به تدریج‌] بر تو نازل کرد، و تورات و انجیل را...

مكتوب

20 Oct, 06:07


تصویری از تفاوت را دریافته بودم. اما برایم کاملا روشن نبود. صبح جمعه ای در خرداد ماه سال ۱۳۵۳ رفتم منزل آیت الله حاج آقا کمال فقیه ایمانی ( خانه شان در کوچه اریبی نزدیک دروازه دولت اصفهان بود. حدود ساعت نه صبح رسیدم. به نظرم وقت مناسبی بود. در آن روزگار بر در خانه علما گاه و بیگاه رفتن و پرسشی را توی در خانه و یا اگر مجالی و دعوتی فراهم می شد در خانه مطرح کردن غیر معمول نبود. پسر جوانی در را باز کرد. گفتم پرسشی دارم. رفت و برگشت و مرا به اتاق پذیرایی راهنمایی کرد. شش هفت نفر روحانی برخی با عمامه و برخی با پیراهن های بلند سپیدرنگ صبحانه می خوردند. سیگار ونیستون طلایی توی بشقاب چینی نازک مستطیل شکلی توی سفره توجهم را جلب کرد. من همیشه ونیستون را قرمز دیده بودم! آقای فقیه ایمانی با خوشرویی تمام گفت: «اول صبحانه! بعد خدمت شما هستم.» من در هتل کوروش صبحانه خورده بودم. مسئول شیفت شب مهمانپذیر (رسپشن) هتل بودم. اما حرفی نزدم. نمی شد از چنان کره و عسل و مربای معطر بالنگ و مربای گیلاس و نان سنگگ تازه هر دو رو کنجدی صرف نظر کرد. یکی از مهمانان آیت الله سید عبدالرضا شهرستانی ( ۱۳۷۶- ۱۲۹۸) ( پدر حجت الاسلام و المسلمین سید جواد شهرستانی) بود. بعد از صبحانه پرسشم را مطرح کردم. روایت فروق اللغه را گفتم. متوجه نگاه محبت آمیز آقایان شده بودم. اقای فقیه ایمانی با تبسم و تحسین گفت:
«به به عجب سئوالی!»
ناگاه آیت الله شهرستانی به من گفت:
«پسرم شما چند سالته؟»
« بیست سال»
« تا حالا عاشق شدی؟!
چه جوابی می توانستم بدهم؟! یا حالا بتوانم یا بشود بدون حرف و حدیث همان جواب را روایت کنم! سکوت کردم. آقای شهرستانی گفت: « عشق یک چیز است و معشوقه چیز دیگری است. عشق مانند روح است و معشوقه همانند جسم. عشق مثل معناست و معشوقه مثل لفظ. قرآن روحی دارد و معنایی و جسمی و الفاظی. انزال متوجه روح قرآن است و تنزیل متوجه صورت و الفاظ قرآن مجید.»
ظهر برای نماز جمعه رفتم کارخانه چوب بری در جاده اصفهان- تهران، بعد از پلیس راه. موضوع را بعد از نماز جمعه با آیت الله سید محمد جواد غروی ( ۱۳۸۴- ۱۲۸۲ ش) مطرح کردم. ایشان راهنمایی بسیار مهمی کردند. گفتند اگر کتاب اسرارالایات صدرالمتالهین شیرازی را پیدا کنید، جواب پرسش شما در آن کتاب است. چنین بود. خوشبختانه کتابخانه بسیار غنی دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان کتاب را داشت. کتاب چاپ عراق بود. به نظر می رسد علامه سید محمد حسین طباطبایی با اشرافی که بر متون قرآنی ، عرفانی و فلسفی صدرالمتالهین داشتند؛ این ایده بسیار مهم را از صدرالمتالهین اقتباس کرده است. صدرالمتالهین بین «کلام الله» و «کتاب» بین «قرآن» و «فرقان» و بین « انزال» و «تنزیل»‌تفاوت قائل شده است. نکته مهم این است که از این تفاوت ها یک ایده روشن استباط کرده است. از همان آغازِ بحث در باره قرآن مجید، صدرالمتالهین به این نکته به ظاهر ساده اما بسیار عمیق و راه گشا توجه کرده است:
« قرآن به معنای جمع و فرقان به معنای فرق و تفصیل است.» (۳) نکته بسیار لطیفی در قرآن مجید از واژه « وصل» و « فصل» نیز استفاده شده است. البته صدرالمتالهین به این تکته اشاره ندارند. اما ایده جمع و یا روح قرآنی و تفصیل و یا اجزای فرقان که در صورتنبندی و ساختار سوره ها ب شکل آیات بیان شده است؛ همین وصل و فصل است.

پی نوشت ها:
*
(۱) امام شافعی دیوان، قصیده ۱۴۳
Aldiwan.net
(۲) ابوهلال العسکری، الفروق اللغویة، ص ۷۹ ( مکتبة الشاملة)
(۳) صدرالمتالّهین الشیرازی، اسرارآلایات و انوار البیّنات، تحقیق محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۰ ص ۱۲
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۸ مهرماه ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

مكتوب

20 Oct, 06:07


میناگری قرآنی
(۲۳)
مقدمه نهم:(۱)
انزال و تنزیل
سید عطاء الله مهاجرانی

مكتوب

19 Oct, 21:33


https://x.com/mohajeranisayed/status/1847751809693077901?s=52&t=G352YUTlNjm2Gbke4SxPRQ

مكتوب

19 Oct, 21:14


https://x.com/mohajeranisayed/status/1847741503700942965?s=52&t=G352YUTlNjm2Gbke4SxPRQ

مكتوب

19 Oct, 20:25


درنگ
مرگ آرمانی
شهادت یحیی السنوار
سید عطاءالله مهاجرانی

می دانیم که مرگ به تعبیر امام صادق علیه السلام: « یقینی است قاطع که مردمان در باره آن تردید دارند!» اما شهیدان در باره مرک و قاطعیت آن نه تنها تردیدی ندارند بلکه مرگ اندیشند و خواهنده شهادت یعنی در جستجوی مرگ در میدان اند. آنان «رجال الله فی المیدان» اند. می دانند که روزی یا شبی با گلوله ای یا انفجاری پرواز خواهند کرد. مگر شهید قاسم سلیمانی که اگر نامزد ریاست جمهوری می شد، بی رقیب بود و بدپن تردید رئیس جمهور بود. نگفت: « من کاندیدای گلوله هستم!» این جمله را بایست تماشا کرد نمی توان در باره عظمت و شکوه و غنای چنین تعبیری، تفسیری نوشت.
سید حسن نصرالله هم گفت: « نَحنُ نَموتُ واقفین!» ما ایستاده می میریم!
شهادت قاسم سلیمانی و ابو مهدی مهندس و اسماعیل هنیه و یحیی السنوار و همه فرماندهان شهید که ایستاده در میدان شهید شده اند. تفسیر دیگری از مرگ و زندگی است… این تفسیر را شهیدان با خون خود نوشته اند. سخنی نیست که بتوان در اصالت و آراستگی آن کمترین تردیدی داشت. به روایت حافظ:
بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند
آن کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
هنگامی که پیکر مجاهد اصیل و شریفی مانند یحیی السنوار مثل گلی پرپر می شود و یا مانند جام شراب می شکند و خون چون ارغوان او جاری می شود؛ تفسیر همان بیت حافظ است. این تفسیر دیگر با کلمه نیست. با بلوغ و اوج ممکن حیات که همان شهادت است؛ تفسیر می شود.« گواه عاشق صادق در آستین باشد!» گواهی صادق تر از کسانی که جان خود را می افشانند، می توان یافت؟
به روایت سعدی:
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که جان را ز کمندت برهانم

در مدت بیست و سه سالی که سنوار اسیر زندان های اسرائیل بود. ممکن بود هر روز و شبی پایان عمر او باشد. مگر اسیران فلسطینی که در زندان های رژیم صهیونیستی شهید شده اند؛ گواه این سخن نیستند؟ او بیست و سه سال تاب اورد و با گنجینه ای از تجربه درخشنده نظری و ادبی و سازماندهی اطلاعاتی و امنیتی و یافتن افقی روشن در جهاد علیه صهیونیسم و اشغال فلسطین به صحنه بازگشت. این بار با عملیات بهت انگیز هفتم اکتبر سال پیش گویی کوهنوردی بود که کوهنوردی خود را از قله آغاز کرد. نخستین گام بر قله. تلفیق دانش و دانایی و تکنیک و سرعت عمل و ایثار و تغییر سرنوشت فلسطین از نابودی و متوقف کردن «طرح تطبیع آمریکا - اروپا - اسرائیل» با دولت هایی که به هر ذلت و رذالتی تن داده و می دهند.
بدیهی است که چنین نبردی به قربانی و یا به روایت قرآن مجید به «ذبح عظیم» نیازمند است. فلسطینی ها به ویژه مردم غزه قربانیان بسیاری در راه عزت و آزادی فلسطین داده اند. شیخ احمد یاسین و رنتیسی و اسماعیل هنیه و یحیی السنوار از جمله همین قربانیان هستند. این قربانیان به نهضت فلسطین عمق و درخشندگی بیشتری بخشیده و می بخشند. پیروزی های ظاهری و تاکتیکی ارتش اسرائیل برای کسانی که تا نوک دماغ و یا حد اکثر پیش پایشان را می بینند شادی آور است. اما در افق فلسطین آزادی فلسطین و پایان اشغال دیده می شود. وقتی هدف متعالی است قربانیان نیز متناسب با هدف اعتبار می یابند. یحیی السنوار از زندگی و جهاد خود پرچم آزادگی انسان و آزادی فلسطین را برای همیشه بر افراشت.
*
روزنامه اعتماد، یکشنبه ۲۹ مهر ماه ۱۴۰۳
https://t.me/maktuob

مكتوب

19 Oct, 06:28


مرگی چنین میانه میدانم آرزوست!

جمیله کدیور

دو ماه و نیم پس از شهادت اسماعیل هنیه در ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۴ (۱۰ مرداد ۱۴۰۳) در تهران، یحیی السنوار (۱۹۶۲-۲۰۲۴)، رئیس دفتر سیاسی حماس به همراه دو نفر از فرماندهان میدانی دیگر در جریان عملیات نظامی روز چهارشنبه ۱۶ اکتبر (۲۵ مهر) در محله تل السلطان رفح، واقع در جنوب نوار غزه در میدان جنگ و در جریان نبرد با صهیونیست ها به شهادت رسید. السنوار یک هفته پس از ترور هنیه ، به اتفاق آرا، به عنوان رئیس دفتر سیاسی حماس انتخاب شده بود.
السنوار از بنیان‌گذاران حماس بود. او پایه گذار نهاد امنیت داخلی وضد جاسوسی «المجد» بود که به شناسایی، تعقیب و مجازات نفوذی ها و جاسوسان رژیم صهیونیستی اهتمام داشت. السنوار حدود ۲۳ سال از عمر خود را در زندان های اسرائیل گذرانده و به چهار حبس ابد (معادل ۴۲۶ سال) محکوم شده بود. او در سال ۲۰۱۱ یکی از ۱۰۲۷ زندانی بود که در جریان تبادل زندانیان فلسطینی در مقابل آزادی سرباز اسرائیلی گیلعاد شالیط آزاد شد. او دوران حبس خود را صرف یادگیری زبان عبری، نوشتن و ترجمه چندین کتاب در موضوعات سیاسی، امنیتی و ادبی کرد. السنوار به خاطر آشنایی با زبان عبری و مطالعه مطبوعات اسرائیل، از آگاهترین رهبران حماس نسبت به مسائل داخلی، تفکرات صهیونیستی و جامعه اسرائیل بود. السنوار قبل از اینکه رهبری کلی جنبش در غزه را برعهده بگیرد، فرمانده ارشد گردان های القسام، شاخه نظامی حماس بود. در ۲۰۱۲ به عنوان مسئول دفتر سیاسی حماس انتخاب شد و وظیفه او هماهنگی با گردان های القسام بود. او دو بار ریاست حماس در نوار غزه را بر عهده گرفت. از زمان رهبری حماس در غزه در تلاش بر آشتی ملی با جنبش فتح برآمد، هرچند موفق نشد. وی در ۱۳ فوریه ۲۰۱۷ به عنوان رهبر سیاسی حماس در نوار غزه و جانشین اسماعیل هنیه انتخاب شد. السنوار به همراه سایر گروه های ملی و اسلامی برای تحکیم مقاومت مدنی در قالب برگزاری راهپیمایی های حق بازگشت و لغو محاصره غزه برآمد؛ در شرایطی که آمریکا و اسرائیل و برخی کشورهای عرب درصدد تغییر معادلات بین‌المللی به نفع رژیم صهیونیستی در قالب معامله قرن بودند. او معمار نبرد «سیف القدس» در ۲۰۲۱ بود که در واکنش به حکم دادگاه عالی اسرائیل در خصوص بیرون راندن فلسطینیان از شیخ جراح، بیت‌المقدس شرقی درگرفت. از آن زمان، محافل صهیونیستی بارها در صدد ترور وی بودند. از بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، یحیی السنوار و محمد ضیف به عنوان معمار و مغز متفکر عملیات طوفان الاقصی، در صدر فهرست افراد تحت تعقیب اسرائیل قرار گرفتند. هر چند قبل از آن هم بارها هر دو در معرض ترور بودند. خانه السنوار با هدف ترور او چندین بار به طور کامل در سالهای ۲۰۱۲، ۲۰۱۴ و ۲۰۲۱ بمباران شد.
با این پیشینه، طبیعی است کسی که وارد میدان مبارزه برای آزادی وطن از اشغال می شود، نگاهی متفاوت نسبت به مرگ و زندگی دارد. در یکی از آخرین سخنانش، السنوار گفته بود «من این جمله را از امام علی خوب به خاطرم سپرده ام: دو روز در زندگی انسان هست، روزی که در آن مرگ سرنوشت تو نیست، و روزی که مرگ سرنوشت توست. من از روز اول نمی ترسم، چون مرگ سرنوشتم نیست. هیچ کسی نمی‌تواند به من آسیبی برساند. از روز دوم هم هراسی ندارم، چون اگر تقدیرم بر آن باشد، نمی‌توانم از آن جلوگیری کنم و هیچ کس نمی‌تواند تو را نجات دهد...» او بر این باور بود که «اگر قرار باشد ما از مرگ بهراسیم، از مرگ در بستر خواب می هراسیم؛ آنگونه که شترها می میرند. می هراسیم که در تصادفات و حوادث جاده ای بمیریم، یا با یک سکته مغزی یا قلبی بمیریم. اما از کشته شدن در راه دینمان، وطنمان و مقدسات مان هراسی نداریم...» با این رویکرد، السنوار بعد از دهه ها جهاد و مبارزه در میدان جنگ به شهادت رسید.
در پی شهادت السنوار، ارتش رژیم صهیونیستی با صدور بیانیه ای اعلام کرد که «با همکاری سازمان امنیت عمومی «شاباک» طی ماه های اخیر دهها عملیات اجرا کرده که منجر به کاهش منطقه فعالیت سنوار شده بود و این اقدامات در نهایت منجر به ترور وی شد.» بر اساس اطلاعیه منتشره، در اطراف این محل نشانی از اسرای دربند دیده نشده است. پیرو شهادت السنوار، کاخ سفید هم تاکید کرد که آمریکا به اسرائیل در ردیابی رهبران حماس، از جمله السنوار کمک کرده است. کاملا هریس، معاون رئیس جمهور ایالات متحده و نامزد دمکرات ها در انتخابات آینده ریاست جمهوری هم با اشاره به کشته شدن یحیی سنوار اعلام کرد: «دستگاه اطلاعاتی آمریکا برای یافتن سنوار همکاری نزدیکی با اسرائیل داشت.» این اظهارات با ادعای مقامات رژیم صهیونیستی مبنی برکشته شدن تصادفی السنوار در روز حادثه در تعارض است. هرچند نشانه آن است که آمریکا در همه جنایت های اسرائیل در یک سال گذشته در غزه و لبنان و سوریه و دیگر نقاط شریک است.

مكتوب

19 Oct, 06:28


شهادت السنوار در میدان نبرد در رفح، حاوی پیامی روشن و آن کذب بودن تمام ادعاهای صهیونیست ها در مورد وی بود. السنوار با علم به اینکه فرد شماره یک تحت تعقیب رژیم صهیونیستی است، در کنار دیگر نیروهای قسام در میدان جنگ حضور داشت و بر خلاف ادعاهای مقامات رژیم تروریست اسرائیل که مدعی بودند السنوار در تونل های غزه پنهان شده و اسرا را به عنوان سپر انسانی خود قرار داده، تا آخرین لحظه در روی زمین با صهیونیست ها مشغول نبرد بود و در تبادل آتش با آنها به شهادت می رسد. براساس تصاویر منتشره، السنوار در زمان وقوع حادثه لباس فرم نظامی بر تن و چفیه فلسطینی برسر داشت و مسلح بود. فیلم منتشره از آخرین لحظات حیات او نیز نشان می دهد که در حالی که در فضایی غبار آلود و پر از گرد و غبار، زخمی بر مبلی نشسته و یک دستش قطع شده، به پهپادی که به سمت او می آید، چوبی را پرتاب می کند. لحظاتی که باطل کننده تمام اکاذیب پیرامون او بود.
البته تصاویر و فیلم های منتشره، مطابق روایتی نبود که رژیم اشغالگر برای پایان یحیی السنوار می‌خواست. اسرائیل خواهان انتشار تصاویر و روایتی تحقیرآمیز از السنوار بود. می خواست جسد او را در تونل، در میان غیرنظامیان یا اسرا به جهان مخابره کند. اما تصاویری که سربازان اشغالگر ناخواسته و ندانسته منتشر کردند، مانع از ارائه روایت دلخواه نتانیاهو شد. هر چند او در سخنان خود به تکرار دروغ های تبلیغاتی قبلی پرداخت.
نحوه شهادت السنوار کمتر از خود واقعه شهادت او نبود. برخی شهادت او را با شهادت عبدالقادر الحسینی، رهبر فلسطینی که در نبرد قسطال در ۸ آوریل ۱۹۴۸ به شهادت رسید، بدون اینکه قاتلان او از هویت وی اطلاع داشته باشند، تشبیه کردند.
از طرف دیگر، همان‌قدر که می‌توان کشتن السنوار را دستاوردی برای اسرائیل دانست، از جنبه دیگرمی توان شکست دانست، نه تنها به این دلیل که لحظه شهادت و تصاویر منتشره مطابق روایت اسرائیلی‌ها نبود، بلکه به این دلیل که اشغالگران در طی یک سال و ۱۰ روز نتوانسته بود مکان او را پیدا کنند. شهادت السنوار محتمل ترین سرنوشت برای یک سرباز یا فرمانده در جنگی با این مقیاس در جغرافیایی کوچک و مسطح بود، جایی که دشمن تانک‌ها، هواپیماها و دستگاه‌های پیشرفته نظارتی وجاسوسی با امکانات و حمایت گسترده اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در اختیار داشت. اینکه یک فرمانده میدانی به طور تصادفی و نه بر اثر اطلاعات بعد از یک سال مبارزه در میدان جنگ کشته شود، چندان عجیب نبود.

با کمال تاسف، در پی جنایت های یک ساله رژیم تروریست اسرائیل در غزه و لبنان و دیگر نقاط و ترورها و کشتار و تخریبی که ایجاد کرد، جمع زیادی از به اصطلاح نخبگان و مدعیان داخلی، عملیات طوفان الاقصی را پروژه ای صهیونیستی عنوان کرده، با زیر سوال بردن عملکرد یحیی السنوار و چرایی زنده بودن او به رغم کشته شدن بسیاری، او را به عنوان نفوذی وعامل و جاسوس اسرائیل معرفی کردند. بعبارتی، السنوار قبل از آنکه در میدان به شهادت برسد، توسط جمعی ترور شخصیتی شده بود. حال بعد از شهادت او هم برخی در صدد سفیدشویی جنایت های رژیم صهیونیستی بر آمده اند و همسو با رئیس جمهور آمریکا که سنوار را مانعی برای آتش بس معرفی کرده و می گوید: «اکنون فرصتی برای "یک روز جدید" در غزه بدون قدرت حماس، و برای حل و فصل سیاسی که آینده بهتری را برای اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها فراهم می‌کند، وجود دارد...» پیش بینی کاهش شدت جنگ و تحقق آتش بس و آزادی اسرا دارند. این اظهارات آدرس غلط دادن پیرامون عامل اصلی بحران و تنش در منطقه، یعنی اشغال سرزمین های اشغالی فلسطین و خوی اشغالگری اسرائیل است. بعبارتی، عامل اصلی عدم تحقق آتش بس و آزاد نشدن اسرا، دولت تروریست اسرائیل بود، نه طرف فلسطینی و شخص السنوار. حماس چه در دوران حیات و رهبری شهید هنیه و چه در دوران رهبری شهید السنوار بارها بر تکرار موضع خود مبنی بر اجرای توافق آتش بس پیشنهادی رئیس جمهور آمریکا که پیش نویس آن در دوم ژوئیه تصویب شد، پافشاری کرده بود و این نتانیاهو بود که با ارائه پیشنهادهای جدید در جهت تحقق آتش بس مانع تراشی می کرد و بر ادامه جنگ تا نابودی حماس و پیروزی کامل تاکید داشت. او کسی است که می خواهد جنگ را به شدت ادامه دهد، زیرا پایان جنگ به نفع او نیست و با سنگ اندازی در مذاکرات آتش بس، برای گسترش نبرد به یک جنگ منطقه ای تلاش می کند.
ضمن اینکه در هر مذاکره آتش بسی، حماس یکی از ارکان اصلی مذاکره است. حال اسرائیل با ترور دو رهبر سیاسی حماس، اگر واقعا موضوع آزادی اسرا برایش مهم است، قرار است موضوع آزادی اسرا را با که و چگونه به نتیجه برساند؟ تردیدی نیست که آمریکا با تامین تسلیحات اسرائیل و چشم پوشی بر همه جنایت های آن، نه فقط خواهان نابودی حماس آنگونه که بایدن گفت، بلکه همکار و شریک عملیات اسرائیل علیه فلسطینیان در غزه به بهانه مقابله با حماس بوده است.

مكتوب

19 Oct, 06:28


نتانیاهو با اعلام اینکه «جنگ هنوز تمام نشده است»، کشته شدن السنوار را سرآغاز دوران پس از حماس دانسته است. شهادت رهبران حماس در گذشته و شهادت السنوار، هیچکدام موجب نابودی حماس نشده و نمی شود. حماس سازمانی فرد محور نبوده و نیست. غیر از اینکه یک سازمان سیاسی با شاخه نظامی است، یک اندیشه و فکر است که با زندگی بسیاری از مردم فلسطین ممزوج شده است. تجربه تاریخی نشان داده همانگونه که این سازمان با شهادت شیخ احمد یاسین، یحیی عیاش، صلاح شحاده، عبدالعزیز الرنتیسی، اسماعیل هنیه و دیگر رهبران و فرماندهانش از بین نرفت، بلکه قویتر شد، با شهادت السنوار نیز نابود نمی شود.
کشتن السنوار شاید یک پیروزی کوتاه مدت برای وجهه عمومی اسرائیل و شخص نتانیاهو باشد، ولی بدون شک از قدرت و مقاومت حماس نمی کاهد و موجب پیروزی راهبردی اسرائیل نمی شود و شانس زنده ماندن اسرا و رسیدن به آتش بس را پیچیده‌تر می کند. جنبش های آزادیبخش ملی همچون حماس که مشروعیت خود را از مقاومت در برابر اشغالگری می گیرند، با شهادت رهبران خود قوی تر می شوند و روحیه شجاعت در بین اعضا تکثیر می شود و باعث تعمیق حضور جنبش در میان توده های فلسطینی و عرب خواهد شد. تا زمانی که ظلم و اشغال در سرزمین های اشغالی وجود دارد، مقاومت وجود خواهد داشت. شهادت رهبران امکان جذب نیرو را برای حماس افزایش می دهد. تصویر السنوار به عنوان یک فرمانده و یک رهبر که تا آخرین لحظه می جنگد، تأثیر روانی را که اسرائیل امیدوار بود از طریق حذف او به دست آورد، از بین برد و با شهادت و نحوه شهید شدن السنوار، او به یک اسطوره تبدیل شد.
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۸ مهر ۲۰۲۴.
https://www.ettelaat.com/news/68256/

https://t.me/maktuob

مكتوب

18 Oct, 22:44


درنگ
قتال یا قتل؟
شهادت یحیی السنوار
سید عطاءالله مهاجرانی

ترور یا قتل، سال های سال است که به عنوان یک استراتژی توسط دولت صهیونیستی اسرائیل اتخاذ شده است. ممکن است شکل و شمایل یا شیوه ترور متفاوت باشد؛ اما استراتژی ثابت بوده و هست. بدیهی است که با استفاده از امکانات جدید سیستم ارتباطی مثل انفجار پیجرها و بی سیم ها به ترور صورت جدیدی داده است. به عنوان نمونه رهبران حماس در بیست سال گذشته از شیخ احمدیاسین در سال ۲۰۰۴ تا عبدالعزیز الرنتیسی رهبر حماس ۲۰۰۴ تا اسماعیل هنیه و یحیی السنوار همگی ترور شده اند. آیا در این بیست سال حماس تضعیف شده است؟ شهادت رهبران از توانایی تشکیلاتی و سازماندهی و توان رزمی و اطلاعاتی حماس کاسته است؟ طوفان اقصی در هفتم اکتبر سال گذشته پس از شهادت شیخ یاسین و رنتیسی اتفاق افتاد. بدیهی است کسی که جهاد را به عنوان برنامه و استراتژی زندگی خود آنهم در تقابل با رژیم صهیونیستی اسرائیل انتخاب می کند، زندگی او در حقیقت همیشه باسایه رنگین شهادت همراه است. البته نتانیاهو و بایدن و هم پیمانان آنان معنای شهادت را نمی دانند. گمان می کنند شهید « حذف » می شود. ظاهر امر هم همین است. اسماعیل هنیه و یحیی السنوار و قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس ظاهرا حذف شده اند. اما شهادت معنای دیگری هم دارد. یکی از مجاهدان حزب الله لبنان گفته است:
« ما قبلا رابطه مان با نصرالله رابطه سرباز مجاهد حزب الله با فرماندهش بود. فرمانده در ضاحیه بیروت بود و رزمنده در جبهه جنوب، ‌بعد از شهادت گویی سید حسن نصرالله از اتاق فرماندهی اش در بیروت خارج شده است؛ حضورش در تک تک سنگرها و در کنار همه رزمندگان است. ما حضور او را احساس می کنیم. طنین صدای او در گوش ماست.»
در حقیقت شهید. شاهد است و حضوری فراگیر دارد. نه اینکه غایب است و حذف شده است. شاید بتوان از این تمثیل برای تبیین موضوع بهره گرفت. کودک در شکم مادر زندگی می کند. زندگی مختصات مکانی و زمانی خاصی دارد. کودک که متولد می شود و در این جهان زندگی دیگری را آغاز می کند. فاصله جهان دیگر یا جهان ملکوت از جهان بطن مادر تا جهان ما نه اینکه بیشتر است قابل مقایسه نیست. ما اسیر زمان و تخته بند تن و مکانیم. شهید این سه قید را می شکند و در جهان دیگری سیر می کند. همانگونه که شهادت شیخ یاسین و رنتیسی و اسماعیل هنیه موجب توقف حماس نشد؛ شهادت سنوار نیز حرکت حماس را متوقف نمی کند. حماس و حزب الله امروزه تبدیل به نهاد شده اند. این نهاد ها هزاران نفر عضو دارند. اعضاء تربیت می شوند و در جای خود قرار می گیرند. چنانکه شهادت سید حسن نصرالله و فرماندهان حزب الله موجب توقف حرکت حزب الله نشد. به حدی که برخی مطبوعات اسرائیلی به جد و یا به طنز بعد از مقاومت رزمندگان حزب الله در جنوب لبنان و بعد از عملیات موشکی حزب الله علیه پایگاه نیروهای ویژه گولانی نوشتند؛ سید حسن همچنان زنده است! یعنی از ساحت جهاد و از میدان رزم غایب نشده است. یحیی السنوار هم همین است. او از نسلی بود که « اطفال الحجاره» را تبدیل به « رجال الصواریخ» کردند. سنگ در کف کودکان فلسیطنی تبدیل به موشک شد که تانک های مرکاوا را با موشک صد تانک یاسین نابود می کنند.
به تعبیر سید جسن نصرالله: « جنگ فراز و فرود دارد. روزی به نفع ماست و علیه دشمن و روزی دیگر به نفع دشمن و به زیان ماست.» شهادت سنوار و سید حسن نصراللله فقدانی عظیم بوده و هست. اما حماس و حزب الله به عنوان سازمان عقیدتی و سیاسی و رزمی قدرت بازسازی فرماندهى خود را دارند.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۲۸ مهرماه ۱۴۰۳
https://t.me/maktuob

مكتوب

12 Oct, 06:51


برخی توهم توطئه دارند
جمیله کدیور

یک سال از عملیات طوفان الاقصی و حمله گسترده اسرائیل به غزه گذشت. نور امیدی هم برای پایان جنگ غزه در آینده نزدیک به چشم نمی خورد. رژیم صهیونیستی که با کمک متحدان غربی، برای چندین دهه تصویر یک قدرت قوی و برتر را برای خود ساخته بود، در ۷ اکتبربا چالشی جدی مواجه و این تصویر شکسته شد. یک سال است که اسرائیل به رغم همه خشونت هایی که اعمال کرده، و با همه حمایت هایی که توسط آمریکا و دیگر کشورهای غربی شده، موفق به احیای این تصویر خود نشده است.

بعد از گذشت این یک سال اسرائیل هنوز به اهداف اعلام شده خود یعنی آزادی اسرا در غزه، بازگشت شهرک نشینان به مناطق مسکونی خود و از بین بردن حماس در غزه نرسیده است. اسرا نه فقط آزاد نشده اند، بلکه تعدادی از آنها در۷ اکتبر و پس از آن طی یکسال گذشته برمبنای «دکترین هانیبال» در بمبارانهای اسرائیل کشته شده اند. شهرک نشین های شمال نه فقط برنگشته اند، بلکه با افزایش حملات جبهه های مختلف محور مقاومت بخصوص بعد از حمله اسرائیل به لبنان و شهادت سیدحسن نصرالله، بر تعداد شهرک نشین هایی که ناگزیر از ترک محل زندگی خود شده اند، افزوده شده است. حماس هم به رغم کشته شدن و ترور برخی فرماندهانش، همچنان فعال است و غیر از حملات به نیروهای صهیونیست و ابزارهای جنگی آن در داخل غزه، حمله راکتی به مناطق اشغالی، جدیدا به سمت تل آویو داشت. این واقعیت که گردان های قسام بعد از یک سال و در سالگرد ۷ اکتبر توانایی آن را دارند که همچنان به تل آویو راکت شلیک کنند، ولو اینکه موشکها رهگیری شوند، بسیار قابل توجه است.
جنایت های اسرائیل طی این یک سال موجب شد تا این رژیم به یک پدیده منفور و منزوی در جهان تبدیل و عملکرد جنون آمیز آن در کشتار مردم غیرنظامی با جنایتهای آلمان نازی مقایسه شود. در این یک سال افکار عمومی سراسر جهان با چهره بدون نقاب اسرائیل بعنوان رژیمی نژادپرست و خشن و غاصب آشنا شد؛ رژیمی که به هیچ قاعده و قانون بین المللی پایبند نیست و خط قرمزی نمانده که نقض نکرده باشد. با کشتار ۴۲ هزار نفر و تخریب نزدیک به ۹۰ درصد اماکن و زیرساخت ها و فاجعه انسانی که برای ۲.۳میلیون فلسطینی در نوار غزه ایجاد کرده و دامنه آن را به کرانه باختری و لبنان کشانده،عملا جایگاه بین المللی اسرائیل کاملا ویران شده، به گونه ای که حتی توسط برخی از دوستان و متحدان سابق خود لااقل در ظاهر شماتت می شود. در این یک سال شاهد عمیق تر شدن نفرت جهانی نسبت به اسرائیل در خیابانها، در دانشگاهها و میان هنرمندان و در سطوح مختلف جامعه بودیم.

هر چند به گفته بنی موریس، مورخ اسرائیلی، ۷ اکتبر بزرگترین چالش وجودی اسرائیل از زمان تأسیس آن در ۱۹۴۸ به حساب میآید، ولی به نظر می آید آنچه پس از ۷ اکتبر رخ داد، چالشی به مراتب بزرگتر است که بتدریج اسرائیل را در چاه ویلی فرو برده که اگر با همین شیوه پیش رود و متحدان جلودارش نباشند، بیرون آمدن از آن اگر نگوییم محال که بسیار دشوار است.

مكتوب

12 Oct, 06:51


قطعنامه های متعدد نهادهای زیرمجموعه سازمان ملل، دادگاه کیفری بین المللی و دادگاه دادگستری بین المللی نشان از وضعیت وخیم اسرائیل در جامعه بین الملل دارد. این در حالی است که در روزهای نخست، اسرائیل از حمایت بین المللی بی سابقه ای برخوردار بود و مقامات غربی با سفر به تل آویو حمایت خود را از آن در مبارزه با حماس اعلام می کردند. ولی بتدریج با مشاهده آنچه در غزه می گذرد بظاهر دچار نگرانی شدند، خواستار آتش بس فوری و برخی حتی خواهان تحریم تسلیحاتی اسرائیل شدند.
اسرائیل تا قبل از عملیات طوفان الاقصی در آستانه توافق عادیسازی روابط با عربستان سعودی قرار داشت که میتوانست شرایط منطقه را به نفع اسرائیل تغییر دهد. ۷ اکتبر توافق صلح را با عربستان سعودی متوقف کرد و مسئله فلسطین به مسئله نخست جهان و منطقه تبدیل شد.
همچنین ۷ اکتبر تاثیرات داخلی مهمی بر اسرائیل داشت.
به گفته یووال نوح هراری نویسنده و مورخ اسرائیلی، «نتانیاهو همچنان به اسرائیل وعده "پیروزی کامل" می دهد، اما حقیقت این است که ما یک قدم با شکست کامل فاصله داریم.»
به لحاظ سیاسی، پس از اعمال محدودیتهای سخت و خشن و اقدامات شدید در داخل اراضی اشغالی، مهر باطلی بر «تنها دموکراسی در خاورمیانه» زده شد. نه تنها با کشتار فلسطینیان غزه، اعمال خشونت بر ساکنان فلسطینی کرانه باختری و بیت المقدس، بلکه با بازداشت، آزار و اخراج فلسطینیانی که شهروندی اسرائیل را دارند از مشاغل خود، به دلیل ابراز همدردی با غیرنظامیان غزه.
نارضایتی جامعه نسبت به سربازگیری فرزندان خود در یک جنگ طولانی و آزاد نشدن اسرا همچنان ادامه دارد.
ازطرف دیگر اسرائیلی که مرتکب نسلکشی میشود، دیگر برای یهودیان مکانی جذاب و امن نیست. پس از ۷ اکتبر، اسرائیل شاهد مهاجرت معکوس است. نکته قابل توجه این است که غالب این مهاجران، نخبگان اقتصادی، بازرگانان، افراد با تحصیلات بالا بخصوص در زمینه فناوری و اقتصاد هستند. در ۶ ماهه اول جنگ غزه نیم میلیون یهودی سرزمین های اشغالی فلسطین را ترک کردند. یهودیانی که از سراسر جهان با وعده های ثبات، رفاه و سرزمین موعود جمع شده بودند. به رغم وعده های جدید مبنی بر کمک های بلاعوض برای املاک و مستغلات و معافیت های مالیاتی برای خانه های مهاجران جدید، پیشنهادات موجود برای ورود مهاجرین تازه کافی نیست.
با افزایش مهاجرین معکوس، جامعه یهودی اسرائیل در این مدت به سمت افراط و نظامی شدن بیشتر پیش رفت. در این یک سال وزیر امنیت داخلی بن گویر در جهت مسلح کردن جامعه، حدود ۴۰۰۰۰۰ مجوز سلاح صادر کرد.
همچنین در این یک سال، آزاد نبودن رسانه در اراضی اشغالی هم نمود دیگری یافت. به خبرنگاران اجازه ورود به غزه برای تهیه خبر و گزارش داده نشد. خبرنگاران محلی در غزه هدف قرار گرفتند و دهها خبرنگار توسط رژیم تروریست اسرائیل به شهادت رسیدند. از فعالیت تلویزیون الجزیره در اسرائیل جلوگیری شد و در رام الله دفتر الجزیره با یورش نظامیان بسته شد.
۷ اکتبر و جنگ بر روح و روان صهیونیست ها هم اثر جدی داشت. بر اساس یافتههای مرکز تحقیقات و نوآوری خدمات بهداشتی KSM رژیم صهیونیستی و بررسی بیش از ۱.۱ میلیون نفر، از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۲۴، پس از ۷ اکتبر و جنگ غزه میزان مصرف داروهای ضداضطراب به طرز قابلتوجهی افزایش یافته است. برطبق این تحقیقات پس از جنگ ۷ اکتبر، مردم در مقایسه با حالت عادی، ۳۱۷ درصد بیشتر به دنبال نسخههای مرتبط با تسکین اضطراب بودند.
آثار اقتصادی ۷ اکتبر و جنگ پس از آن هم قابل ملاحظه است. از نظر اقتصادی، به باور سرمایه گذاران، با توجه به اینکه اسرائیل مانند گذشته درگیر یک جنگ موفق کوتاه مدت نیست، بلکه درگیر جنگی طولانی با دورنمای کمی برای پیروزی کامل است، برای سرمایه گذاری بین المللی و سود اقتصادی محل مناسبی نیست. به دلیل بیاعتمادی مؤسسات و نهادهای مالی، از ابتدای جنگ، بسیاری از شرکتها و سرمایهگذاران بزرگ اسرائیلی مبلغ ۱۵۱ میلیارد شِکِل (۴۰ میلیارد دلار) از سرمایه خود را به دلیل نگرانی های امنیتی، از ترس جنگ طولانی؛ ترس از بدتر شدن وضعیت در جبهه شمال؛ کسری بودجه فزاینده و کاهش رشد اقتصادی و از دست دادن اعتماد به توانایی دولت برای بازگرداندن اقتصاد به رشد پایدار از اسرائیل خارج کردهاند.
از طرف دیگر صدها هزار نفر از نیروهای ذخیره مجبور به ترک مشاغل خود برای حضور در جنگ شدند. بر اساس گزارشی که توسط «مرکز دموکراسی اسرائیل» تهیه شده است، اقتصاد اسرائیل سالانه ۸ میلیارد شِکِل (حدود ۲.۷میلیارد دلار) را به دلیل فراخوان افسران و سربازان ذخیره به سربازی متضرر میشود. بعلاوه به دلیل پرداخت مبالغی به این افراد و هزینه انتقال به میدان جنگ وسایر هزینه ها برای هر فرد حدود ۱۲ هزار دلار در ماه هزینه می شود و این بار فشار اقتصادی را بردولت می افزاید.

مكتوب

12 Oct, 06:51


تخلیه دهها هزار شهرک نشین از مناطق مسکونی خود و اقامت آنها در هتل ها و بیکاری آنها هم بار مالی اضافه بر دولت وارد کرده است.
مسائل مربوط به جنگ، از جمله تأمین مالی برای تخلیهشدگان؛ تأمین خانوادههای اسرا؛ تأمین مالی برای مشاغل آسیبدیده از جنگ؛ نیروهای ذخیره رزمی و خانوادههای آنها موجب درخواست دولت برای افزایش بودجه در سال ۲۰۲۴ به میزان تقریبی ۳.۳۵ میلیارد شِکِل شد.
آثار ۷ اکتبر و تحولات پس از آن را در وضعیت فناوری و صنایع پیشرفته اسرائیل را هم نباید نادیده گرفت. در گزارش انجمن فناوری پیشرفته اسرائیل (IATI) به مناسبت سالگرد شروع جنگ، این صنعت در مقایسه با سال قبل از جنگ، هم در تعداد دورههای استخدام و هم در کل سرمایهگذاریها کاهش چشمگیری داشته است. طبق این گزارش، در سال گذشته، تعداد سرمایهگذاران خارجی و اسرائیلی در صنعت فناوری پیشرفته اسرائیل به دلیل نگرانی سرمایهگذاران خارجی از وضعیت امنیتی کشور حدود ۳۰ درصد کاهش داشته است. برخی از شرکتها قصد دارند هم مقر خود و هم تعداد کارمندان خود را در خارج از اسرائیل افزایش دهند.
بخش گردشگری که یک سوم اقتصاد اسرائیل را تشکیل می دهد به طور کامل متوقف و فعالیت بندر ایلات نیز مختل شده است.
پساز عملیات طوفان الاقصی صنعت کشاورزی اسرائیل هم با بحران مواجه شد. عدم دسترسی به مناطق کشاورزی و کاهش نیروی کار موجب کاهش بهرهوری  شده است. جنگ منجر به کاهش ۴۰ درصدی کارگران کشاورزی شد. پیشاز ۷ اکتبر، بسیاری از کارگران کشاورزی اسرائیل کارگران مهاجر یا فلسطینیهای کرانه باختری بودند. تحولات بعد از ۷ اکتبر موجب کمبود روزانه حدود ۲۰ تا ۳۰هزار کارگر شده که این معضل برداشت کمتر محصولات و عرضه با قیمت بالاتر و افزایش میزان واردات را به دنبال داشت.  در حال حاضر رژیمصهیونیستی تنها ۲۰ درصد از آنچه را که مصرف میکند، تولید مینماید.
ضربه دیگر به ارتش اسرائیل بود که خود را اخلاقی ترین ارتش جهان! می دانست. ارتش علیرغم همه ویرانیهای عظیم و وحشیگریهای بیسابقهای که انجام داده است، هنوز موفق نشده است شوک ناشی از طوفان الاقصی و ازبین رفتن اعتماد مردم به ارتش را ترمیم کند. ارتش اسرائیل سالها دکترین نظامی خود را بر پایه جنگ های برق آسا بنا کرده بود و تصور می کرد با توحش و خشونت بیشتر و اعمال دکترین ضاحیه قادر به پیروزی و تحقق اهداف خود است. آنچه بعد از طوفان الاقصی طی یک سال اخیر رخ داد، درگیرشدن اسرائیل در یک جنگ فرسایشی طولانی مدت است. جنگی در چندجبهه که پایانش معلوم نیست.
اسرائیل طی این یک سال تلاش کرد عملیات طوفان الاقصی را به فرصتی تاریخی برای از بین بردن دشمنان خود تبدیل کند، اما به رغم همه جنایت ها و ترورهایی که برای بازدارندگی انجام داده، تا کنون در اهداف خودناکام مانده است. جنایت ها و سبعیت اسرائیل موجب شده که به رغم همه واقعیت های فوق، هنوز برخی دچار توهم توطئه شوند و ۷ اکتبر را پروژه ای صهیونیستی بدانند. ذهنیتی که افق دیدی کوتاه مدت دارد. واقعیت همان است که اسحاق بریک، ژنرال بازنشسته اسرائیلی می گوید: «این حماس نیست که در حال فروپاشی است، بلکه اسرائیل در حال فروپاشی است.»
پروژه صهیونیسم در حال افول و شکست است؟

***
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/67339

https://t.me/maktuob

مكتوب

12 Oct, 03:31


میناگری قرآنی
(۲۲)
مقدمه هشتم:
دیدن روی ماه خدا!
در برخی از آیات قرآن مجید با توجه به ظواهر آیات که از ویژگیهای متشخص یا انسانوار خداوند سخن به میان آمده است. این موضوع برخی از جمله گروه «مجسمه » و « مشبّهه» را به کجراهه یا بیراهه کشانده بود. با جمود در صورت و ظاهر برخی آیات برای خداوند جسمیت قائل بودند. ابوالحسن اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین از شانزده گروه که باور به جسمیت خداوند داشتند، نام برده است. مجسمه با مشبهه این تفاوت را داشتند که مجسمه برغم اینکه برای خداوند قائل به جسمیت بودند؛ باور داشتند که خداوند مثل و مانندی ندارد. مشبهه هم به جسمیت باور داشتند و هم به داشتن مثل و مانند. به عنوان مثال طائفه «هشامیه» باور داشتند که قامت خداوند هفت وجب است. منتها با وجب های خودش! این باور ها در مسیحیت تبدیل به یک دکترین شده است. مدتی مکاشفه یوحنا را به تعدادی از مسیحیان درس می دادم! می خواستند بدانند روایت یک مسلمان از رمزگشایی مکاشفه یوحنا بر اساس عرفان اسلامی چگونه است. البته من در دوران دانشجویی در دانشگاه اصفهان مکاشفه یوحنا را پیش اسقف حسن دهقانی تفتی خوانده بودم. آن گروه مسیحی که طرفداران « جهوه ویتنس» بودند، باور داشتند که واقعا خداوند بر تختی عظیم در آسمان نشسته است.
در مسیحیت کسانی که به تجسم خداوند پدر در پسر باور دارند. شباهتی به همان گرایش «مجسمه» و یا « مشبهه» دارند. که البته امروزه در میان مسلمانان دیگر نشانی از آنان برجای نیست. در داستان موسی و شبان مثنوی، شبان چنان پنداشتی از خدا دارد. خدایی که شبان خوابگاهش را آماده می کند.
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای به یادت هی هی و هی های من
ذهن بسیط و ساده چوپان خدایی ملموس و شبیه خود و یا متشخص و انسانوار تصور می کند. در اینجا به نکته بسیار مهمی بایست اشاره کرد. آن نکته تفاوت سخن گفتن «در باره خداوند» و « سخن گفتن با خداوند » است. این دو گانه در تفسیر برخی خَلط شده است و آنان را به اشتباه انداخته است. وقتی در باره خداوند صحبت می کنیم. آیه کلیدی و یا از غُرر آیات قرآن مجید راهگشاست:
« لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» ﴿الشورى: ١١﴾
چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا.
در این ترجمه فولادوند که از جمله ترجمه های دقیق و رسای پارسی قرآن مجید است. میناگری آیه در تعبیر « کمثله» مغفول مانده و « مثله» ترجمه شده است و نه « کمثله». مترجمان دیگر هم همین تعبیر را با اندک تفاوتی به کار برده اند. در ترجمه احمد کوشا ایشان در پاورقی توضیح داده اند: «حرف کاف زائد است و برای تآکیدست و مراد این است که برای خدا هیچ گونه مانند، مثل، نظیر و شبیه وجود ندارد.» این تفسیر در باره زائد بودن کاف در برخی تفاسیر از حمله المیزان نیز دیده می شود. ماوردی وجهی دیگر را نیز افزوده است. از نظر ماوردی می توان «کاف» و یا «مثل» را زائد تلقی کرد و اما کسانی که باور دارند ما در قرآن مجید نه کلمه زايده مثل «‌مثل» و نه حرف زائد مانند «کاف» در قران مجید نداریم؛در تفاسیر خود به نکات دقیق تری اشاره کرده اند. پیش از همه در تفسیر مجمع البیان طبرسی این نکته را می یابیم. « اگر گمان رود که خداوند متعال مانندی دارد. آن مانند مانند ندارد.»
بدیهی است که سخن نه بیان مبالغه بلکه تدقیق در امتناعِ مانند و مانندِ مانند برای خداوند است. این نکته از دید قشیری در تفسیر لطائف الاشارات لطافت دیگری دارد. « اگر خداوند مانند داشته باشد؛ آن مانند، مانند دیگری خواهد داشت. خداوند هیچ مانندی در ذات و صفات و افعال و احکام ندارد.»
به عبارت دیگر ترجمه این بخش از آیه: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ » می شود: «برای مانند او که مانندی ندارد؛هیچ همانندی نیست!» اما ما وقتی با خداوند سخن می گوییم ، و نه « در باره خداوند» با خدایی سخن می گوییم که انسانوارست! زبان قرآن نیز در این ساحت انسانوار است. خداوند را بایست مانند پدر به یاد آورد:
فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا… ﴿البقرة: ٢٠٠﴾
و چون آداب ویژه حجّ خود را به جای آوردید، همان گونه که پدران خود را به یاد می‌آورید، یا با یادکردنی بیشتر، خداوند را به یاد آورید.
دیگر ساده تر و صمیمی تر از این نمی شود از خدای انسانوار سخن گفت. چنین خدایی را می توان دید! به تعبیر امیر مؤمنان او در ایاتش تجلی کرده است.
در مقدمه هفتم سخن بر سر شنیدن صدای خدا بود. دیدن نیز در صورت بر کنار رفتن «غشاوه» از چشم ممکن است. منتها دیدن با چشم سر نیست! به روایت فردوسی قدوسی :
به بینندگان افریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
سخن بلند فردوسی در حقیقت ترجمه رسا و هنرمندانه این آیه قرآن مجید است :
لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ﴿الأنعام: ١٠٣﴾

مكتوب

12 Oct, 03:31


چشمها او را درنمی‌یابند و اوست که دیدگان را درمی‌یابد، و او لطیف آگاه است. وقتی ذعلب یمانی یار نکته دان امام علی از او پرسید. ای امیر مؤمنان! تو خدا را دیده ای؟! امام علی گفت
لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان
ديده ها او را آشكارا نتواند ديد، اما دلها با ايمان درست بدو خواهد رسيد. ( نهج البلاغه، خطبه ۱۷۹)

مصداق روشن و تمام دیدن خداوند در قرآن مجید است. قرآن تماشاخانه است. فرصت زندگی و عمر ما در حقیقت مجالی برای دیدن « تماشاگه راز» است. سلطان العلما بهاءالدین ولد که از شهر خوشی سخن گفته است، به این نکته اشاره کرده است که در شهر خوشی دیدار و تماشای خداوند ممکن است. چگونگی دیدار را تبیین کرده است:
« الله را دیدم که صد هزار ریاحین و گل و گلستان و سمن زرد و سپید و یاسمن پدید آورد و اجزای مرا با گلزار گردانید.» (۱) این دیدار و سرشاری و سرور از حضور خداوند متعال با قرآن ممکن می شود:
« چون عشق الله می آید همه حرکات من موزون می شود.گفتم ای الله من هر زمان به چه مشغول شوم؟ الله الهام داد که هر زمانی به حرف قرآن مشغول باش و همه عالم را معنی آن یک حرف دان از قرآن.» (۲)
در حقیقت مهمترین ویژگی انسانی. بلگه هویت او امکان تماشای هستی است. تماشای خدا و خود. حیوانات هم طبیعت را تماشا می کنند. اما در سطحی نازل و متناسب با مقتضیات خود. انسان هستی و خداپند هستی افرین را تماشا می کند. این همان امانتی است که انسان را از منزلت « ظلوم جهول» فراتر می برد تا جایی پرّان می شود که : « انچه اندر وهم ناید ان شوم!» به گمانم می توان پاره هایی از کتاب اشارات و تنبیهات ابن سینا و نیز کتاب شواهد الربوبیه صدرالمتالهین شیرازی را تماشاگه راز و مجال دریافت تجلی خداوند در کلماتش به روایت ابن سینا و صدرالمتالهین تلقی کرد. شواهد الربوبیه در حقیقت مشاهده خداوند است! به تعبیر سایه گشودگی درِ تماشاست:
چه خیال می توان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِتماشا که به روی من گشادی!
تماشای حقیقی تماشای خداست! چنانکه سایه در سخنی گفته است: « در ربنای شجریان خدا را می بیند!» امام محمد غزالی در کیمیای سعادت به همین مضمون اشاره کرده و واژه درخشنده «تماشاگه» را به کار برده است. البته پیش از غزالی شاهد این واژه خوش ترکیب و جذاب دردیوان منوچهری هستیم. این واژه در رباعیات خیام و غزلیات حافظ جایگاه درستش را یافته است!غزالی نوشته است:
«این قرآن تماشاگه مومنان است و در وی عجایب حکمتهاست که کسی که در آن تامل کند به هیچ چیز دیگر نپردازد.» (۳)
قرآن مجید خداینامه است و تماشای قرآن تماشای خداست! از جمله لطیفترین آینه های تماشاگه راز، کتاب شواهد الربوبیه با حاشیه های بسیار دقیق و نکته آموز و گره گشای حاج مولی هادی سبزواری است. در نخستین حاشیه حاج مولی هادی به واژه مشهد و شواهد و اشراقات توجه کرده است. «مشهد همان محل شهود و میقات تجلی و منصّه ظهور است.» (۴)
در یک کلام کتاب گلگشتی در قرآن مجید و تجلی آن در روح انسانی و تماشای خداوند متعال به روایت صدرالمتالهین است. در موارد متعددی شاهد روایت او از تماشای خداوند هستیم. با خواندن با تآمل شواهد الربوبیه و البته تفسیر قرآن مجید صدرالمتالهین به این احساس یا دریافت خوشایند می رسیم: خداوند را در قرآن مجید می توان تماشا کرد!



*
پی نوشت:

(۱) سلطان العلما بها،الدین محمد بن حسین خطیبی بلخی، معارف، به اهتمام بدیع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات طهوری ۱۳۸۳ جلد اول. ص ۱
(۲) همان، ص ۳۳
(۳) امام محمد غزالی، کیمیای سعادت، ارکان معاملت مسلمانی، رکن اول، در عبادات، بخش ۷۰ آداب باطن ( گنجور)
(۴) صدرالمتالهین شیرازی، الشواهد الربوبیه، با تعلیق و تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانی. مشهد. انتشارات دانشگاه مشهد ص ۳۸۴
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۱ مهرماه ۱۴۰۳
***
https://t.me/maktuob

مكتوب

11 Oct, 19:21


درنگ
بدر مقاومت، وعد صادق۳
سید عطاءالله مهاجرانی

در باره عملیات وعد صادق ۲ در روز سه شنبه دهم مهرماه به تفصیل سخن گفته شده است. نماز جمعه روز سیزدهم مهرماه آیت الله خامنه ای با مختصاتی که داشت و یافت و نکاتی که مطرح کردند؛ بیش از نماز جمعه های دیگر بود . من از این نماز جمعه به عملیات وعد صادق ۳ تعبیر کردم. آیا در این تعبیر مبالغه کرده ام؟ یا به نکاتی توجه داشتم که بیان می کنم:
یکم: بعد از عملیات وعد صادق ۲ که ایران سه پایگاه هوایی مهم اسرائیل را با موشک از جمله موشك های بالیستیک هدف قرار داد. بدیهی بود که دولت و ارتش اسرائیل از همان لحظات پس از دریافت حمله از پاسخگویی اسرائیل سخن گفتند. حتی یکی از فرماندهان به عنوان سخنگو گفت: همین امشب جواب می دهیم! مدتی بعد رئیس ستاد ارتش اسرائیل گفت: « ما در زمان و مکان مناسب پاسخ خواهیم داد.» همین پاسخ مورد توجه تحلیل گران عرب قرار گرفته بود که نخستین بار است که اسرائیل از چنین زبان و ادبیاتی استفاده می کند. زمان و مکان مناسب! که یکی از کلیشه های مشهور است مثل همان کلیشه: « همه گزینه ها روی میز است.» که آمریکایی ها همیشه از این کلیشه علیه ایران استفاده می کردند. مدتی است این کلیشه را از روی ميز برداشته اند.
در چنین موقعیت و شرایط بعد از عملیات وعد صادق ۲ که احتمال حمله اسرائیل وجود داشت. آیت الله خامنه ای اعلام کرد که در نماز جمعه شرکت می کند. این اعلام به این معنی بود که اسرائیل توان حمله به نماز جمعه را ندارد. افزون بر شیوه بیان و نکاتی که با آرامش و طمآنینه در نماز مطرح شد. حضور طولانی تر از معمول آیت الله خامنه ای و بر گزاری نماز عصر و تبرک به تربت امام حسین علیه السلام بعد از نماز، نشانه های نمادین القای قدرت و طمانینه خاطر بود. بدیهی است که ایران به همراه جبهه مقاومت حتما تدابیری اندیشیده بودند؛ که چنانچه اسرائیل به نماز جمعه تهران حمله کرد چه واکنشی نشان دهند. از این رو به نظرم نمی توان برگزاری نماز جمعه را بدون تمامی پیش بینی های نظامی و امنیتی در برابر حمله محتمل اسرائیل تحلیل کرد. یعنی نفس حضور رهبری در نماز را می توان بخشی از حرکت مقاومت تفسیر کرد.
دوم: تردیدی نیست که کلمه از فولاد برّنده تر است. وقتی کلمه ای به عنوان پشتوانه وعد صادق ۲ قرار می گیرد. تفسیر روشنی از موقعیت جبهه مقاومت مطرح می شود. درست در شرایطی که اسرائیل در موضع تبختر و تفرعن بعد از شهادت سید حسن نصرالله و بمباران ضاحیه با ۸۲ بمب یک تنی سنگر شکن با انفجار گاز های شیمیایی مسموم کننده رحز می خواند. نتیانیاهو از خاورمیانه جدید سخن می گفت. وعد صادق ۲ او را از عرش بر فرش نشاند و با دست های لرزان متنی را خواند. نماز جمعه روایت تسلط و پیروزی ایران بود که توان بازدارندگی تماشایی خود را ارائه داده است. محمد رشاد فرمانده نظامی مصری که مسئول اتاق عملیات اطلاعات جنگ در جنگ اکتبر ۱۹۶۷ بوده است. در تفسیری گفت: « اسرائیل به گونه ای وانمود کرده بود که اساسا نیروی بازدارنده ای در برابر اسرائیل وجود ندارد.» خطبه نماز جمعه تفسیر حضور مؤثّرچنین نیرویی بود. برخی در تفسیر خود گفتند. خاورمیانه جدید با عمليات وعد صادق ۲ آغاز شد.
سوم: نخستین مطلبی که در خطبه نخست نماز جمعه با استناد به قرآن مجید مطرح شد؛ «‌جبهه ولایت» بود. ولایت مؤمنان بر یکدیگر و همبستگی آنان. پیش از این آمریکا و اسرائیل و اتاق های فکر آنان مانند مرکز مطالعات خاورمیانه در واشنگتن ، که مهمترین لابی صهیونیسم در آمریکا بلکه در جهان است، موضوع « هلال شیعی » را مطرح کردند. هلال شیعی برای ترساندن کشور های عربی منطقه با گرایش اهل سنت بوده است. عملیات وعد صادق ۲ در شرایطی اتفاق افتاد که جبهه مقاومت از ایران و عراق و سوریه و لبنان و فلسطین تا یمن امتداد یافته است. دیگر سخن از هلال شیعی نیست. فلسطینی ها که شیعه نیستند. اهل سنت اند و کشورهای اهل سنت عربی منطقه فلسطینی ها و موضوع فلسطین را رها کرده اند. چنانکه به بلینکن وزیر خارجه آمریکا که اول صهیونیست است و بعد وزیر خارجه آمریکا! گفته اند: « که فلسطین مساله مهمی برای آنان نیست.» در چنین شرایطی شاهد «بدر مقاومت » هستیم. در واقع هلال شیعی به بدر مقاومت تبدیل شده است. یعنی اتفاق و همبستگی بین نیروهای مقاومت شکل گرفته است.
**
روزنامه اعتماد، شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳
https://t.me/maktuob

مكتوب

10 Oct, 11:24


🔴 لبنان و آینده جامعه مقاومت
در گفتگو با دکتر عطاالله مهاجرانی در بیروت

◾️بررسی آخرین تحولات روز ۳۶۹ جنگ غزه در برنامه میدان

🕓 امشب ساعت ۱۹:۰۰

میزبان : سرباز روح الله رضوی

🔴گفتگو را می‌توانید از طریق
تلگرام | روبیکا | یوتیوب | آپارات
بصورت زنده تماشا کنید.

🔻🔻🔻
با اسکرین‌شات همراه شوید
@screenshotpersian

مكتوب

07 Oct, 12:04


در گفتگو با سایت جماران به مناسبت اولین سالگرد عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳

https://www.jamaran.news/بخش-سیاست-12/1645708-جمیله-کدیور-نمی-توان-از-دور-نظاره-گر-بود-عملیات-هفتم-اکتبر-راه-اشتباه-راهبردی-یا-تله-ای-برای-پایان-حماس-دانست-تزلزل-توقف-پیمان-ابراهیم-یکی-از-دستاوردی-مهم-عملیات-هفتم-اکتبر-بود-نتانیاهو-به-امید-پیروزی-ترامپ-جنگ-را-انتخابات-آمریکا-ادامه-خواهد-داد

https://t.me/maktuob

مكتوب

07 Oct, 11:23


مستند الجزیره را در مورد جنایت های جنگی رژیم تروریست #اسرائیل در #غزه ببینید. مستند بر اساس فیلم ها و تصاویری است که سربازان صهیونیستی خودشان بصورت آنلاین منتشر کرده اند.

https://x.com/AJIunit/status/1841885939791999043

https://t.me/maktuob

مكتوب

05 Oct, 17:51


https://x.com/mohajeranisayed/status/1842622606580576525?s=52&t=G352YUTlNjm2Gbke4SxPRQ