خیالباف @khiialbaaf Channel on Telegram

خیالباف

@khiialbaaf


خیالباف (Persian)

خیالباف یک کانال تلگرامی فوق‌العاده برای علاقه‌مندان به دنیای هنر و خلاقیت است. اگر شما علاقه‌مند به خیالبافی، دوخت دستی، نقاشی، یا هر نوع هنر دیگری هستید، این کانال انبار ایده‌های خلاقانه و زیبا برای شماست. در اینجا، می‌توانید با آخرین روش‌ها و تکنیک‌های هنری آشنا شوید، ایده‌های جدید برای پروژه‌های خود پیدا کنید و از زیبایی‌های هنر لذت ببرید. nnخیالباف یک فضای انگیزشی و الهام‌بخش برای هنرمندان و خلاقانه‌ها است. اینجا شما می‌توانید با اشتراک گذاری آثار خود و دیدن اثرات دیگران، انرژی مثبت خود را افزایش دهید. اگر دنبال ایده‌های جدید و زیبا برای خلق آثار هنری هستید، خیالباف بهترین انتخاب برای شماست. nnبه خیالباف بپیوندید و در جهان جذاب هنر و خلاقیت فرار کنید. این کانال تلگرامی شما را به دنیایی از زیبایی و هنر هدایت می‌کند. با عضویت در این کانال، شما فرصت خواهید داشت تا از ایده‌ها و تکنیک‌های جدید هنری با خبر شوید و انرژی مثبتی از این فضای خلاق به دست آورید. هم‌چنین، می‌توانید با دیگر هنرمندان و خلاقانه‌ها ارتباط برقرار کنید و تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید. nnما به شما توصیه می‌کنیم که همین الان به خیالباف بپیوندید و از همه جدیدترین اخبار و تکنیک‌های هنری مطلع شوید. این کانال تلگرامی فرصتی عالی برای ارتقاء مهارت‌های هنری شماست و به شما انگیزه می‌دهد تا هر روز بهتر از دیروز خلق کنید. پس چه تعدادی دیگر علاقه‌مندان به هنر منتظر چی هستند؟ بیایید همه با هم به دنیای زیبای هنر و خلاقیت خوش آمدید!

خیالباف

04 Oct, 20:16


«درست آنجا که ترکم کرده‌ای، ایستاده‌ام. اما همانند زمانی که ترکم کردی نیستم. بسیار تغییر کرده‌ام و یاد گرفته‌ام انسان‌ها برای جمع شدن پیکرشان، نیاز مُبرم به فروپاشی عمیق دارند. برای فرو‌پاشیدنم از تو بسیار ممنونم.»

خیالباف

04 Oct, 18:24


زمان آدم ها را دگرگون می‌کند، اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه می‌دارد. هیچ چیز دردناک تر از این تضاد میان دگرگونی های آدم ها و ثبات خاطرات نیست .

خیالباف

09 Sep, 17:29


نوشته: جایی در اعماق ذهنمان، بیرون از همه اتفاقات روزمره، یک قاضی نشسته است. او اعمال‌مان را زیر نظر دارد، عملکردمان را مطالعه می‌کند، تأثیرمان بر دیگران را بررسی می‌کند، موفقیت‌ها و شکست‌هایمان را دنبال می‌کند، و بعد در نهایت درباره ما حکمی صادر می‌کند. حکم این قاضی چنان تأثیرگذار است که بر کل تصورمان از خویش سایه می‌افکند. میزان اعتماد به نفس و نیز همدلی‌مان با خویشتن را نیز تعیین می‌کند؛ بر مبنای آن است که خودمان را موجودی ارزشمند می‌دانیم یا برعکس موجودی محسوب می‌کنیم که اساساً بهتر می‌بود وجود نداشته باشد. این قاضی مسئول همان چیزی است که عزت‌نفس می‌خوانیم.

خیالباف

15 Aug, 21:21


من میان مَردمم و با آنها سخن می‌گویم و می‌خندم و به آنها کمک می‌کنم. درحالی که فقط خدا می‌داند چقدر دلم می‌خواهد فرار کنم و دست هیچکس به من نرسد.

خیالباف

12 Aug, 21:34


هر وقت می‌خواست قوت قلب بده می‌گفت:حتما همه‌چیز درست میشه،خدا همه‌چیز رو درست میکنه،جرئت نداره درستش نکنه،وگرنه من می‌دونم با اون!

خیالباف

12 Aug, 12:02


تمام تکانه‌های اندام تو را، پیش از هم‌آغوشی نخستینمان از بر بودم، درست مثل مادیان که هر بار رعشه‌های اقلیمشان را-پیش از زمین لرزه- به وضوح درمی‌یابند.
تو چنان به شیوهٔ رسوخ آگاهی که یادت همواره در حصار دنده‌های من باقی خواهد ماند و تنها بعد از مرگ متلاشی خواهد شد.

#استروگف

خیالباف

11 Aug, 21:28


آدم گاهی خودش هم می‌داند همینطور الکی دارد ادامه می‌دهد، ولی مجبور است ادامه بدهد. یعنی عزیزم مجبور است بگوید چه گل‌ خوش‌بویی و ادامه بدهد، بگوید چه موسیقیِ معرکه‌ای و ادامه بدهد، بگوید چه هوای خوبی و ادامه بدهد. آدم مجبور است که به چیزهای کوچکِ بی‌اهمیت چنگ بزند تا بتواند ادامه بدهد.

خیالباف

10 Aug, 18:24


به من که میرسید، باید میرفتی جایی. به من که میرسید، یه امتحان مهمی داشتی که باید حسابی براش میخوندی. یه شکاف عاطفی روی روحت میفتاد تا فاصله بشه بینمون. یه حرومزاده ای درگیرت میکرد و نمیتونستی روی لحظه ای که بودنم شاملش میشد تمرکز کنی. کار داشتی همیشه. به من که میرسید، یه مرگت میشد. سرما میخوردی. با خانواده دعوات میشد. اکست پیام میداد بهت. دوست صمیمی نازنینت خودکشی میکرد. حساسیت فصلیت اود میکرد. صورتت جوش میزد. قهوه های کافه ی موردعلاقت بی کیفیت میشد. فلان خیابون میشد پر از مامور و گشت. انگشت کوچیکه ی پات می گرفت به کنج مبل. تراپیستت صلاح میدید که بهتره چند وقت بیرون نری. قرصات تموم میشد. خطت به مشکل میخورد. آرایشگرت موهاتو خراب میکرد. اه. انگار یه دنیا بهانه میشد برای دوریِ تو. انگار به من که میرسید، یادت میومد برای رسیدنِ متقابل، آماده نیستی. همه‌ش همین بود. تا صبح دلیل بودی برای غیاب و من، تا شب نیاز بودم به حضورت. و این اصلا مهم نبود که من، تا چه حد عرق میریختم برای اینکه زیاد باشم برات. در هر صورت، کم میاوردم جلوی زنجیره ی بیشمار بهانه ها. همون زنجیره ی زشتی که منو، تا ابد گره زد به پذیرش اینکه لایق گرفتن دستای تو نیستم.

کوین رضائی.

خیالباف

20 Jul, 09:00


نوشته بود:
کمک کردن به بقیه که تموم شد
یه سرم به خودت بزن، ببین نمرده باشی.

خیالباف

05 Jul, 19:45


"دست‌تنها" کلمه جالبیه، غم و استقلالِ زیادی توشه، انگار می‌تونی آستینت رو بکشی رو چشمات، اشکات رو پاک کنی و بعد کوه رو بذاری رو دوشت و به جلو حرکت کنی‌، دست تنها، دست تنها، دست تنها…

خیالباف

05 Jul, 19:45


غم‌های خوب نشدنی کلمه نمی‌شن؛ اشک می‌شن پشت فرمون، حین آشپزی و گردگیری، دقایقی قبل از خواب، سر یه تیکه آهنگ، زیر دوش، وسط فشار کار، موقع جویدن غذا، می‌شن روزمرگی‌.

خیالباف

30 Jun, 18:30


امیدوارم داغِ آدم زنده نبینی❤️

خیالباف

07 Jun, 20:07


آدم بودن سخته. کله‌هامون که کوچیکه. دست‌هامون هم که فقط دوتاست. دُمم که نداریم. تازه برای رسیدن به خواسته‌هامون هم که دروغ می‌گیم. و بماند که هیچ شارژری هم نداریم.

خیالباف

29 May, 12:21


تو زیباترین حزن من بودی، عزیزترین زخمم بودی و دلخواه‌ترین رنجم.

خیالباف

20 May, 07:10


آبِ اجل که هست گلوگیرِ خاص و عام
بر حلق و بر دهانِ شما نیز بگذرد :)

خیالباف

05 May, 16:14


شجاعانه ترین کاری که کردم این بوده که به زندگی ادامه دادم، درحالیکه بیشترین چیزی که می‌خواستم مردن بود.

خیالباف

21 Apr, 21:14


هر چقدر اصیل‌تر، عمیق‌تر، ارزشمندتر و قابل اعتمادتر باشی به‌خاطر تروماهای زیادی که تجربه کردی به کسی زخم نمی‌زنی چون از میزان درد و ذات رنج خبر داری .
تو زمانی یک انسان هستی که اجازه ندی تکه های وجودت عقده و باعث شکستن دیگران بشه .

خیالباف

20 Jan, 15:55


عاشق اگر می‌شوید،
عاشق رفتار آدم‌ها نشوید.
آدم ها گاهی حالشان خوب است، گاهی بد.
رفتارشان متأثر از حالشان است.
عاشق افکارشان شوید.
افکار حتی در بدترین حال آدم‌ها هم
تغییر نمی‌کند!

@khiialbaaf

خیالباف

17 Jan, 08:10


چطور می‌شه در یک یادداشت خودخواستگی مرگت رو برای آدم‌هایی که از صمیم قلب دوستت دارن توضیح بدی؟ چطور می‌تونی بنویسی که باور کنن مقصر نیستن و نمی‌تونستن نجاتت بدن علی‌رغم اینکه خیلی دلشون می‌خواست و خیلی تلاش کردن؟ آدم چطور می‌تونه به عزیزانش توضیح بده دیگه نمی‌خواست زندگی کنه؟ هیچ‌طور. بعد از سیاه کردن ده‌ها برگه مطمئن می‌گم که هیچ‌طور. بعضی چیزها رو نمی‌شه توضیح داد همون‌طور که بعضی آدم‌ها رو نمی‌شه نجات داد.


@khiialbaaf

خیالباف

26 Dec, 17:34


در ستایش گردن‌اش:

وقتی گره چشمانم به گردن باریک و کشیده و سفید درخشان و گرمش خورد دیگر نتوانستم گردن معمولی و بی هیچ ویژگی خاصم را تکان دهم و خیره ماندم. درخشندگی گردنش باعث شده بود که رگ‌های خونی درون بدن‌اش به راحتی قابل تشخیص باشد. حتی اگر کمی چشمانم را ریز می‌کردم و دقیق‌تر نگاه می‌کردم می‌توانستم مویرگ‌های گردنش هم تشخیص دهم. تا به حال گردنی به این زیبایی ندیده بودم. گردن او فقط بخش متصل کننده سر و اندام پایین تنه‌اش نبود، بلکه می‌توانست به عنوان یک اثر زیبایی‌شناسی مستقل باشد. وقتی سرش را به سمت شانه‌هایش میبرد و ماهیچه گردنش بیش از پیش خودنمایی می‌کرد دوست می‌داشتم که مجسمه‌ساز چیره دستی بودم در یونان باستان تا می‌توانستم مرمرین گردنش را بر مجسمه، الهه‌وار بسازم تا همگان ازین زیبایی ستایشگرش شوند.

@khiialbaaf