کتابخانه سیب🍎📚 @ketabsib Channel on Telegram

کتابخانه سیب🍎📚

@ketabsib


کتابخانه سیب🍎📚 (Persian)

با کانال تلگرامی کتابخانه سیب🍎📚 ، به دنیای فراوانی از کتب و کتابخوانی خوش آمدید. این کانال مناسب برای علاقمندان به کتاب و داستان های متنوع است که در جستجوی تجربه های جدید و نوآورانه هستند. با پوشش گسترده ای از موضوعات، از رom تا علمی و از رمان تاریخی تا کتب آموزشی، کتابخانه سیب🍎📚 تمامی سلیقه ها و علاقه مندی ها را در نظر گرفته است. این کانال توسط کاربر ketabsib اداره می شود و محتوای آن به زبان فارسی ارائه می شود. اعضا این کانال می توانند از تحلیل های عمیق، بررسی های کتاب و پیشنهادات خواندنی بهره مند شوند. بنابراین، اگر علاقه مند به گسترش دایره مطالعاتی و به دست آوردن دانش بیشتر هستید، به کتابخانه سیب🍎📚 بپیوندید و با جذاب ترین کتب همراه شوید.

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 15:23


#پیشنهاد_فیلم
#بزرگراه_گمشده
#دیوید_لینچ

Lost Highway 1997

بزرگراه گمشده؛ پس از یک برخورد عجیب در یک مهمانی، یک نوازنده ساکسوفون متهم به قتل همسرش شده و روانه زندان می شود، جایی که او به طرز غیرقابل توجیهی به مکانیک جوانی تبدیل می شود و زندگی جدیدی را آغاز می کند...

لطفا به رده سنی فیلم توجه کنید: +18

امشب ساعت 10
از شبکه آوافمیلی

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 14:44


#سکانس_شعر



منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری‌ست رنجیدن

حافظ


فیلم:
Pride & Prejudice | 2005 | Joe Wright


کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 14:33


دنیای #حیوانات

این ویدئو، حاصل ۵۷ روز فیلمبرداری مداوم است...

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 12:19


#آنهدونیا یا بی لذتی،
‏«آنهدونیا» اصطلاحی در روانشناسی است که به حالتی اشاره دارد که در آن چیزهایی که قبلاً فرد را خوشحال می‌کردند، دیگر تأثیری بر حال او ندارند.

#یودایمونیا واژه‌ای یونانی است به معنای خوب زیستن و شادکامی و داشتن حال خوب، اندیشهٔ خوشحالی، اغنا شدن

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 12:02


📌چگونه انگیزه می‌سازیم و از امور جهان لذت می‌بریم؟
نگاهی به مقوله انگیزش ، بی‌لذتی یا آنهدونیا،
🔸سلسله همایش‌های توسعه‌ی فردی
جلسه دوم
دانشگاه علوم پزشکی تهران
📆 ۲۸ آذر ۱۴۰۳
🎙 دکتر آذرخش مکری
#توسعه_فردی
#آذرخش_مکری
مرتبط:
https://t.me/ketabsib/44360
جلسه اول:
https://t.me/ketabsib/57160

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 11:38


#موسیقی #فولکلور #گیلکی : چی مهربانی
خواننده: جفرودی
آهنگ: میرنقیبی

تصنیف/ضربی: محلی (بِه بزیر همش زنی شانه تی مؤ تلأر جؤر)
آوازِ محلی (ای شب بأمؤیی پوشت تیلیمبار تو بزِه بی هَئ کأل گب)
دستگاه/مایه: دشتی
همنواز: میرنقیبی

#بنازیم_به_این_تنوع_زبانی_فرهنگی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 08:21


محمدرضا شاه پهلوی به همراه احمد قوام نخست وزير،‌ منوچهر اقبال و مظفر فيروز

پدرش، یعنی رضاخان در کابینه قوام (نخست وزیر) وزیر جنگ بود. قوام روزی برای بازدید عید به منزل رضاخان رفت. محمدرضا سه ساله بود. گویا قوام کودک را بر زانوی خود نشانده بود و به عنوان عیدی یک اشرفی در کف محمدرضای کودک گذاشته بود. بیست سال بعد همین کودک شاه شده بود و همان قوام می بایست در برابرش تعظیم و تکریم کند. وقتی در ماه های بحرانی اشغال ایران توسط ارتش شوروی و انگلستان قوام بار دیگر نخست وزیر شد و از سر اجبار و به حکم قانون برای دریافت حکم صدارتش به دیدار شاه رفت. گویا از اولین عباراتی که بر سر زبان آورده بود چیزی به این مضمون بود که "ماشاالله اعلیحضرت بزرگ شده اند!"

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 08:00


#قوام_السلطنه
#احمد_قوام
#پهلوی_دوم

🔴 روایت حبیب نفیسی از شیوه کار و سیاست شاه

حزب دموکرات قوام‌السلطنه یک موقعی خیلی حزب بزرگی شده بود. تا اینکه بعد شاه با حزب قوام‌السلطنه اختلاف و رقابت پیدا کرد و همین‌طور با خود قوام‌السلطنه.

شاه رقابت و یک حسادتی به نفوذ قوام‌السلطنه پیدا کرد و رفته‌رفته توسط نفوذهای دیگر که مثلاً یکی از آن‌ها [حاجعلی] رزم‌آرا، یا [عبدالحسین] هژیر باشد -که این‌ها همه وزرای قوام‌السلطنه بودند- ولی کم‌کم به طرف شاه رفتند. رکن دو ستاد، اول حامی قوام‌السلطنه بود و با حزب توده مبارزه می‌کرد برای قوام‌السلطنه، ولی کم‌کم حزب توده‌ یک‌قدری رفت کنار و شاه و نفوذ شاه و دربار و ارتش و این‌ها آمد جلو و شاه هم رقابتی با قوام‌السلطنه پیدا کرد.

این بود که کم‌کم حزب دموکرات قوام‌السلطنه را کنار زدند و احزاب دیگری را به میدان کشیدند. مثلاً اول جمال امامی را شاه لانسه‌اش کرد و تقویتش کرد ولیکن بعد رفته‌رفته با خود حزب عدالت هم اختلاف پیدا کرد.

س- آن بر سر چه بود؟

ج- بر سر قدرت بود. شاه یک آدمی بود که خیلی به رقابت حساس بود و اگر کسی یک قدرتی پیدا می‌کرد، حزبی پیدا می‌کرد، نفوذی پیدا می‌کرد اول کسی که با او مخالف می‌شد شاه بود و شاه هم یک دکان مقابل دکان او درست می‌کرد.

مثلاً دکان هژیر را درست کرد در مقابل قوام‌السلطنه در صورتی ‌که هژیر خودش تابع قوام‌السلطنه بود و از نوچه‌های قوام‌السلطنه بود، نوچه‌ی قوام‌السلطنه و حکیم‌الملک بود هژیر. ولی رفته‌رفته با خود این‌ها در دوران قوام‌السلطنه در دوران حکیم‌الملک با این‌ها اختلاف پیدا کرد و [محسن] صدرالاشراف هژیر این‌ها خودشان ‌یکی‌یکی چیزی شدند. تالی قوام‌السلطنه، تالی حکیم‌الملک. حکیم‌الملک تا آخر با شاه ماند ولی قوام‌السلطنه با شاه اختلاف پیدا کرد. ولی تنها کسی که شاه با او هیچ رقابتی نکرد برای اینكه او هم هيچ داعیه‌ای در مقابل او نداشت حکیم‌الملک بود.

س- شاه چطوری این‌ها را به‌ طرف خودش می‌کشید؟

ج- اول کمک می‌کرد به آنها ارائه‌ی طریق به آنها می‌کرد و حزبشان را تقویت می‌کرد. اول تقویت‌شان می‌کرد و بعد كه قدرت پیدا می‌کردند شاه یکی دیگر را پیدا می‌کرد و قدرت را از این‌ها می‌گرفت و به آنها می‌داد. آنهای دیگر را هم همه را ... هژیر را هم یک مدتی شاه لانسه کرد و شاه خیلی طرفدارش بود ولی رفته‌رفته هژیر را هم کنار گذاشت. تنها کسی را که هیچ‌وقت ندیدم کنار بگذارد حکیم‌الملک بود. و الا قوام‌السلطنه را هم شاه اول تقویت کرد. همه را شاه تقویت می‌کرد و بعد نسبت به قدرت آن‌ها حسادت می‌کرد. بعد آن‌ها را می‌زد و یکی دیگر را می‌آورد.

... خسرو هدایت دست‌پرورده‌ی شاه بود. داداشش هم ارتشبد هدایت دست‌پرورده‌ی شاه بودند. رزم‌آرا هم دست‌پرورده‌ی شاه بود. بعد راجع به همین این‌ها که در ارتش قدرت پیدا کردند راجع به همین‌ها هم حسادت پیدا کرد. اصلاً تاریخ این سی، سی‌وپنج سال ایران‌همه‌اش این بود که قدرتی ایجاد شود و شاه تقویت بکند و بعد نسبت به آن قدرت حسادت پیدا کند و سپس آن قدرت را بین ببرد. به این مطلب شما پی نبرده بودید؟

س- ...قوام‌السلطنه هم که آدم کم‌هوشی نبود، چطور این شاه جوان بیست‌وچندساله توانسته بود این افراد و این قدرت را از دست قوام‌السلطنه بقاپد؟

ج- از همین راه نظامی. از راه قدرت دادن به نظامی‌ها.

س- قوام‌السلطنه نمی‌توانست این کار را بکند؟

ج- نخیر چون قوام‌السلطنه و مصدق هر دوتایشان با حکومت‌ِ نظامی‌ها مخالف بودند. حکومتِ نظامی‌ها برای خودشان چرا و برای مبارزه با توده‌ای‌ها، مبارزه با روس‌ها، موقع جنگ این‌ها همه درست، ولی [با] اینکه حکومت سیاسی-نظامی تشکیل بشود مخالف بودند. و شاه تمام قدرتش را برد روی نظامی‌ها که نظامی‌ها را از دست آنها درآورد و تمام قدرت را به دست نظامی‌ها بدهد.

بخشی از مصاحبه حبیب نفیسی (۱۲۸۷-۱۳۶۳) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار چهارم

‌حبیب نفیسی (۱۲۸۷-۱۳۶۳)
معاون و کفیل وزارت کار
تدوین‌کننده نخستین قانون کار ایران
بنیان‌گذار و رئیس دانشگاه پلی‌تکنیک

مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
تاریخ مصاحبه: ۹ و ۱۴ فوریه ۱۹۸۴
محل مصاحبه: کیمبریج - ماساچوست، امریکا

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 07:48


#قوام_السلطنه
#احمد_قوام


در سالهای جنگ و اشغال ایران تماس مسئولان و از جمله شاه که در آن زمان کاره ای نبود با نمایندگان سیاسی انگلیسی و شوروی و سپس آمریکا از واجبات بود. پس از پایان جنگ نیز برپایی دولت خودمختار آذربایجان با
پشتیبانی آشکار شوروی و خودداری نیروهای این کشور به بیرون رفتن از ایران، اهمیت روزافزون دیپلوماسی و نیاز به مشخص ساختن سیاست خارجی ایران را تأکید کرد. قوام السلطنه، نخست وزیر وقت با پشتیبانی دولت آمریکا این مشکل را - که ممکن بود به تجزیه بخشی از ایران بیانجامد - به نحو درخشانی حل کرد و بی آنکه در عمل امتیازی به شوروی ها دهد، آذربایجان را به ایران بازگرداند. شاه که از هر مرد نیرومندی بیمناک بود و هرگز با قوام السلطنه اشرافی منش و متکبر میانه خوبی نداشت، نگران بود مبادا این پیروزی از قوام قهرمانی بسازد. ولی بازگشت ارتش و سازمان اداری دولت مرکزی به آذربایجان، به شاه فرصتی زرین داد تا با سفری پرشور به این خطه و بیشینه بهره برداری از واکنش طبیعی مردم، به عنوان نماد یگانگی کشور شناخته شود و آزادی آذربایجان را به حساب خود بگذارد و درباره تلاش یک تنه خود در این راه - به رغم کارشکنی های! قوام - داستان ها بپردازد.

در آغاز قرار بود این پیمان، عراق و کشورهای عربی دیگر هواخواه غرب را در بر گیرد و گفت و گویی از ایران در میان نبود. اسناد منتشره در بایگانی دولت انگلستان حاکی از این است که این کشور، با توجه به احساسات مردم عضویت ایران را در پیمان بغداد عجولانه و ناهنگام می دانست. ولی شاه که گمان می داشت در صورت پیوستن به این پیمان کمک نظامی بیشتری دریافت خواهد کرد، به هر صورتی بود نظر خود را درباره عضویت ایران به کرسی نشاند. در این زمینه دولت ترکیه طرفدار پر و پا قرص عضویت ایران بود (گفت و گو با سر دنیس رایت و مطالب خاطرات منتشر نشده او.)
از آن پس شاه کوشید در سیاست خارجی دستی داشته باشد و پس از واژگون ساختن دولت دکتر مصدق - که هواخواه بی طرفی ایران بود - بیش از پیش در تدوین این سیاست مداخله کند. خطوط اصلی گزینه های (Options) شاه و دولت ایران - نزدیکی با غرب به ویژه آمریکا و همچنین با کشورهای ترکیه و پاکستان - با منافع جغرافیایی ایران و شرایط سیاسی روز ناسازگار نبود، ولی شیوه اجرای این سیاست یکسره ایراد داشت در سال ۱۳۳۴ (۱۹۵۵) ایران، پاکستان؛ عراق و انگلستان پیمان بغداد را برپا ساختند که در آن آمریکا به عنوان ناظر شرکت کرد. عضویت انگلستان رنگ استعماری زننده ای به این پیمان می داد و واکنش مردمی که به تازگی در پیکار برای ملی کردن نفت خود شکست خورده بودند، نسبت به آن سخت منفی بود.

هنگامی که شاه در اواخر ۱۳۲۸ سرگرم تهیه مقدمات تشکیل مجلس مؤسسان به منظور گسترش اختیارات خود بود، قوام طی نامه سرگشاده ای به تاریخ ۲۶ اسفند همان سال به صراحت به شاه هشدار داد از این کار بپرهیزد  به دستور شاه که از این نامه سخت خشمگین شده بود، ابراهیم حکیم (حکیم الملک) وزیر دربار وقت در ۱۹ فروردین ۱۳۲۹ نوشت: "... اگر خود شما فراموش کرده اید و یا به ظاهر فراموش می نمایید، عواقب سوسیاست و بنا به عقیده پاره ای، خیانت ورزی شما در امور کشور به این کیفیت داشت تجلی می نمود که اگر خواست و تفضّل خداوندی و غیرت ملی و شهامت افراد آذربایجانی همراهی نمی کرد، و مجاهدات و فداکاریها و از خودگذشتگی های افراد دلیر این کشور تحت هدایت و فرماندهی مستقیم شاهنشاه نبود، و صبر و بردباری و مقاومت و همت خستگی ناپذیر ذات شاهانه تأیید نمی نمود، حال نام آذربایجان از تاریخ این کشور زدوده شده بود و این ننگ و بدنامی محو ناشدنی تا ابد دامنگیر این کشور میگردید..." قوام دوباره در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۲۹ در پاسخ این نامه مینویسد "... افسوس و هزار افسوس که نتیجه جانبازی ها و فداکاریهای فدوی را با کمال بی رحمی و بی انصافی نفی فرموده اید پس ناچارم برخلاف ملک و رویه خود، که هیچ وقت دعوی حسن خدمت نکرده ام و هر خدمتی را وظیفه ملی و وطن پرستی خود دانسته ام، در این مورد با کمال جسارت و با رقت قلب و سوز دل به عرض برسانم؛ به خدای لایزال روزی که تقدیر اعلیحضرت به خط مبارک به افتخار فدوی رسید، که ضمن تحسین و ستایش فرموده بودند سهم مهم اصلاح امور آذربایجان به وسیله فدوی انجام یافته است، متحیر بودم که چگونه افتخار ضبط و قبول آن را حائز شوم  زیرا غیر از خود برای احدی در انجام امور آذربایجان سهم و حقی قائل نبودم و فقط نتیجه تدبر و سیاست فدوی بود که بحمدالله مشکل آذربایجان حل شد. و اهالی رشید و غیرتمند آذربایجان با سیاست این فدوی یاری و همکاری نمودند..." (نگاه کنید به: دکتر مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی جلد سوم لندن،۱۳۶۸ ، ص ۴۶۸-۴۴۹. قسمتهایی که در این جا نقل شده است، به ترتیب مربوط به صفحه های ۴۵۲ و ۴۶۳ است.)

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 07:32


درباره برخورد استالین با #قوام_‌السلطنه در مسکو و عکس‌العمل قوام‌السلطنه



در آن سفری که قوام‌السلطنه رفت برای [دیدار با استالین و حل] قضیه آذربایجان به روسیه…

س- که می‌شود مارچ ۱۹۴۶ (بهمن و اسفند ۱۳۲۴).

ج- بله درست تاریخش را نمی‌دانم آن‌موقع بوده. بله رفت به روسیه یک هیئتی که همراهش رفتند مرحوم نیک‌پور بود و چند نفر دیگر که نمی‌دانم ولی خلاصه جهانگیر تفضلی هم قاطی این‌ها بود.

جهانگیر تفضّلی سال‌ها بعد که من رفتم ایران سه چهار سال پیش بود یکی‌اش که حرف می‌زد راجع به قوام‌السلطنه آن مطلب را گفت خیلی برای من جالب بود. می‌گفت ما وارد روسیه که شدیم، وارد مسکو که شدیم بعد از ظهری بود، شبی بود، ما را بردند به یکی از این ویلاهایی که مخصوص مهمان‌های خارجی است. آن‌جا بودیم و بعد گفتند شب بیایید به خدمت مارشال استالین برسید.

می‌گفت رفتیم و اول که وارد کرملین شدیم [ویاچسلاو] مولوتف [وزیر خارجه شوروی] بود و مولوتف ما را برد در اتاق انتظار مارشال استالین. [جهانگیر تفضلی] می‌گفت در حدود یک هفت هشت دقیقه‌ای ما آن‌جا منتظر شدیم بعد در باز شد و گفتند بروید تو پهلوی مارشال. می‌گفت قوام‌السلطنه رفت و پشت سرش ماها رفتیم و می‌گفت دیدیم تو اتاق هیچ‌کس نیست. یک نقشه‌ای به دیوار است و استالین وایستاده دارد این نقشه را تماشا می‌کند پشتش هم به ما است. گفت اولین چیزی که من متوجه شدم دیدم استالین برخلاف آن غولی که ما فکر می‌کردیم استالین خیلی آدم بالاخره پرجثه‌ای باشد دیدیم یک آدم خیلی قد کوتاه و کوچکی هم هست ولی پشتش به ما بود دارد یک نقشه تماشا می‌کند. بالکل اصلاً برنگشت به ما هیچ حرفی هم بزند.

تا بعد از یک چند دقیقه‌ای مولوتوف یک سرفه‌ای کرد یک سروصدایی درآورد که این استالین برگردد ببیند چه خبر است. استالین برگشت آمد جلو و دست داد و خیلی تشریفاتی یک چند دقیقه‌ای نشست و گفت خیلی خب بروید و دو ساعت دیگر بیایید مذاکرات را شروع می‌کنیم. دو ساعت دیگر می‌شد ساعت یازده این موقع‌های شب. می‌گفت معلوم بود از چهره قوام‌السلطنه که واقعاً خیلی عصبانی است.

وقتی آمدیم از اتاق بیرون به مترجم که کسی گویا به اسم حبیب دُری بوده همچین اسمی حبیب دُری مترجم بوده آن‌جا. می‌گفت [قوام‌السلطنه] به این [مترجم] گفت که «به آقای مولوتف بگویید که دیگر لزومی نداره ما امشب جلسه‌ای داشته باشیم، چون ما داریم برمی‌گردیم و این چمدان‌های ما را هم بگویید از ویلا بگذارند توی ماشین و برمی‌گردیم فرودگاه. ما برمی‌گردیم برویم مملکتمان. ما حرفی نداریم با هم.»

می‌گفت ماند مترجم و یک مدتی مکث کرد که ببیند [آیا] درست دارد می‌شنود. [قوام‌السلطنه] گفت آقا همین که گفتم عین این را شما ترجمه کنید. گفت عین این را ترجمه کرد به مولوتف و مولوتف گفت چرا چطور شده؟ گفت «برای این‌که به من اهانت شده. شما صدراعظم ایران را نمی‌توانید ده دقیقه بیست دقیقه تو اتاق انتظار نگه دارید، بعد هم که من وارد اتاق می‌شوم مارشال دارد نقشه تماشا می‌کند پشتش به من است بی‌احترامی به من کرده من تحمل این را ندارم و برمی‌گردم و هیچ حرفی هم ندارم هر کار هم می‌خواهید بکنید بکنید. تصمیم شما خیلی قوی است و زورتان می‌رسد هر کار می‌خواهید بکنید بکنید ولی حق اهانت به من را ندارید. و حق اهانت را به من ندارید و من برمی‌گردم.»

مولوتف هم گفت «این‌که نمی‌شود.» [قوام‌السلطنه] گفت «نه همین که هست هست و خواهش هم می‌کنم من هم از این‌جا می‌روم سفارت ماشین بفرستید چمدان‌های ما را بیاورند ما برمی‌گردیم همین امشب.» بعد راهش را کشید رفت. بعد از نیم‌ساعت فوری مولوتف برگشت و دور زد که آقا مارشال [استالین] خیلی عذرخواهی کردند این سوءتفاهم شده همچین چیزی نبوده و برگردید شام را با مارشال بخورید می‌گفت وقتی برگشتیم اصلاً ورق برگشته بود مارشال استالین خیلی روی خوش نشان داد و خیلی پذیرایی گرمی کرد و خیلی احترام گذاشت به قوام‌السلطنه و این‌ها. می‌گفت خلاصه این[روس‌]‌ها دیدند قوام‌السلطنه یک آدمی نیست که بتوانند روز اول بترسانندش و این‌ها. این را از شجاعت قوام تعریف می‌کرد.


بخشی از مصاحبه احمد قریشی (۱۳۱۳-؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم

تاریخ مصاحبه: ۹ بهمن ۱۳۶۱
مصاحبه‌ کننده: حبیب لاجوردی
#احمد_قوام

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 07:27


تلاش‌های #قوام‌_السلطنه در تهران و حسین علا در نیویورک برای حل مساله آذربایجان (۲)
(به مناسبت ۲۱ آذر سالروز آزادسازی آذربایجان)

آمدیم بیرون و [علی اکبر دفتری] خیلی داد و بیداد کرد که این خلاف دستور است و ما نماینده دولتیم یاغی که نیستیم این‌ها. علا را من یک خرده دلداری دادم گفتم آقا یک موقعی هست که دیگر وانفسا است و موقعی که دیگر نباید دولتی که تحت فشار است، دولتی که اعتبار ندارد، ما می‌دانیم، او ممکن است یک اقدامی کند و ما که در دنیای آزاد هستیم اقدام دیگری بکنیم.

طولی نکشید بعد از دو سه ساعت روزنامه‌ها آمدند بیرون و چه عزت و احترامی به ما و به ایران. آمریکایی‌ها آن‌جا نماینده‌شان وزیر خارجه سابق بود stettinius او نماینده بود. این از ایران دفاع کرد و موضوع در دستور جلسه ماند، کرومیگو بیرون رفت. در این جلسه نماینده انگليس، نماینده هلند خیلی از ایران طرفداری کردند و آمریکا روزنامه‌ها که بیرون آمد نتیجه خوبی که بخشیده بود جبران ناراحتی مرحوم دکتر علی اکبر دفتری که ناراحت بود از لحاظ سفارت، اعضای سفارت که احضار می‌کنند جبران شد.

آن‌موقع [مظفر] فیروز در تهران گفت، « [علا] برخلاف دستور رفتارکرده.» درست هم گفت، راست گفت. مظفر فیروز با روس‌ها لاس می‌زد و فکر می‌کرد که می‌تواند روس‌ها را آرام کند. می‌دانید که بعد هم سفیر کبیر شد و رفت [به مسکو]. مرد لایق جاه‌طلبی بود که با [محمدرضا] شاه هم پدر کشتگی داشت. رضاشاه نصرت‌الدوله [پدر مظفر] را کشته بود و [او] دلش می‌خواست تیشه به ریشه شاه بزند اگر حتی به قیمت تیشه خوردن به ریشه ایران باشد.

او گفت «علا بدون دستور [این کار را کرده].» البته همه می‌دانستند. [متن] تلگراف بود اصلاً، تازگی نداشت. [بعد] یک تلگراف سخت از طرف قوام‌السلطنه برای علا آمد با حالت توبیخ و ملامت سخت که «شما برخلاف دستور رفتار کردید. عمل بسیار بدی بود، چرا این‌کار را کردید؟» توبيخ، ملامت. علا ناراحت شد. علا خیلی قانونی و معتقد به آداب بود. دید که خوب کار خلافی کرده در ظاهر. دیدم ناراحت است گفتم اجازه بدهید که جوابش را بنده تهیه کنم. جواب این بود که «در مقابل تاریخ مسئولیت داشتم، مسئولیت خودم را به نحو احسن در خدمت ایران و در خدمت دولت ایران انجام دادم و نتیجه فوق‌العاده به نفع ایران تمام شد.»

قوام‌السلطنه باز از خر شیطان پیاده نشد. جواب باز تندى داد که «در مقابل تاریخ مسئول منم.» این جواب قوام السلطنه است. «در مقابل تاریخ مسئول منم» دیگر ما ول کردیم خندیدیم خیلی خوب و مسئول تو هم هستی، هر ایرانی مسئول است و شما هستید اگر شما هم به جای من بودید همین عمل را می‌کردید و دیگر ول کردیم ما، ول شد. چیزی طول نکشید که قوام‌السلطنه ده هزار دلار جایزه برای علا فرستاد. در هیئت دولت تصویب کردند نتیجه خوب شد به نفع ایران شد که ده هزار دلار به علا جایزه داد.

س- این باعث شد که روس‌ها بیایند. در تهران و آن توافقنامه را امضاء کنند.

ج- بله، قوام السلطنه کار بسیار عاقلانه‌ای کرد و عرض کردم قوام‌السلطنه یکی از رجال پخته ایران بود. قوام‌السلطنه نخست‌وزیر بود و رضاشاه، وزیر جنگش بعداً شد. یکی از رجال استخوان‌دار ایران بود و وطن پرست. خیلی هم به شاه احترام می‌گذاشت. ولی دلیل نیست یعنی ضد سلطنت بود و ضد شاه بود. مرد متکبری بود، مردی نبود که تعظیم کند.

قوام‌السلطنه وعده داد به روس‌ها که نفت شمال را می‌دهد به روس‌ها، تمام قسمت پنج ایالت شمال را امتیاز نفتش را می‌دهد به روس‌ها و شاید در باغ سبز را نشان داده بود که همکاری بیش‌تر اقتصادی بکند زیادتر. ولی [برای عملی شدن این وعده‌ها] باید انتخابات [مجلس برگزار] بشود، قشون خارجی باید از ایران برود، درست آن رفته. باید قضیه آذربایجان [و پیشه‌وری] حل بشود تا انتخابات بشود و الا نمی‌شود. [چون اگر] در یک قسمت ایران انتخابات [برگزار] نشود آن مجلس صلاحیت ندارد. روس‌ها گول خوردند. گرجی ناقلا و رند که روزولت بیچاره را گول زد و دنیای غرب را گرفتار مخمصه کرد این‌جا از قوام‌السلطنه گول خورد.

س- یعنی استالين.

ج- استالین، گرجی استالین، گرجی بود دیگر.


بخشی از مصاحبه احمد مهبد (۱۲۹۴-؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم
تاریخ مصاحبه: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۴
مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی
#احمد_قوام

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 07:24


تلاش‌های #قوام_‌السلطنه در تهران و حسین علا در نیویورک برای حل مساله آذربایجان (۱)
(به مناسبت ۲۱ آذر سالروز آزادسازی آذربایجان)

آذربایجان، پیشه‌وری آمد و آن غوغا را به پا کرد. از آن طرف هم کردهای ساوجبلاغ مهاباد آن‌ها هم آمدند كردستان که درست کردند، متنهای تلاش ایران این بود که رفع شرا ین‌ها بشود. موضوع مهم این است که روس‌ها هرجا که بودند بعد از جنگ [جهانی دوم] ماندند. تنها ایران بودکه قشونشان را از ایران بردند. بعد از ایران قشونشان را از قسمتی از اتریش هم بردند، استثناء دوم آن بود، جاهای دیگر كه قشون روس بود ماند. ارتش ماند. ولی در ایران وقتی که رفتند دست‌نشانده‌ی خودشان را گذاشتند آن‌جا و حمایت می‌کردند پیشه‌وری و کردها را.

قوام‌السلطنه مرد مدبری بود یکی از رجال خدمت‌گزار مهم ایران است. ناچار شد که در این موضوع اقدام جدی‌تری بکند. کافی ندید که سفیر روس را بخواهد واز طریق سفارت روس و سفير این موضوع را حل کند. فکر کرد بهتر است خودش برود و این موضوع را خودش حل بکند. رفت مسکو. مولوتف آن‌ موقع رئیس دولت بود و سیاست خارجی روسیه را اداره می‌کرد و مورد اطمينان استالین بود. استالین هم که مرد فاتح جنگ، مرد چنگیز صفت مشهور است. ولی عجایب این است که استالین سخت‌گیری نمی‌کرد و مولوتف سخت‌گیری می‌کرد.

قوام‌السلطنه از موقعی که رفت به مسکو هیچ‌گونه خبری از خودش به ما [سفارت ایران در آمریکا] نداد. تلگراف‌های متعددی که ما کردیم به تهران وزارت خارجه و به سفارت ایران در مسکو بی‌نتیجه ماند جوابی نمی‌آمد. هیچ. سکوت محض. احتمال می‌رود که قوام‌السلطنه فکر می‌کرد اگر جواب بخواهد بدهد این‌ها کلید رمز ما را به آسانی بشکنند و کشف کنند تلگراف را. بنابراین احتراز کرد.

خیلی نگران بودیم که چه اتفاقی می‌افتد. بعد از این‌که قوام السلطنه به تهران برگشت البته تلگراف‌هایی که کرده بودیم این‌ها آن‌جا بود دیده بود باز هم همین‌طور تلگراف روی تلگراف. تلگراف جواب قوام السلطنه این‌طور بود که فوق‌العاده فوق‌العاده محرمانه است. به جز شخص شما هیچ‌کس این تلگراف را کشف نکند. این خطاب به [حسین] علاء است، و فقط برای اطلاع شخص خودتان است به هیچ وجه به اولياء امور امریکا یا مرجع دیگری اطلاع ندهيد این تلگراف را.

...این تلگراف یکی از اسناد مهمی هست که دنیای آزاد از توقعات روس‌ها به دست آوردند. [روس‌ها] همه چیز ما را می‌خواست، دیگر ایرانی باقی نمی‌ماند. از لحاظ اقتصادی می‌خواستند. از لحاظ نظامی می‌خواستند، پایگاه بحری در خلیج فارس می‌خواستند و همه‌چیز می‌خواستند. دیگر فقط ما استقلال ایران یک چیز مسخره‌ای می‌شد.

اولین جلسه سازمان ملل هنوز سازمان ملل متحد عمارتی نداشت در نیویورک اولین جلسه‌اش در لندن تشکیل شده بود جلسه‌ای که افتتاح شده بود بعد دومین جلسه در نیویورک در یک کالجی ها نتر کالج بیرون نیویورک آن‌جا افتتاح شد و اولين قضیه قضیه ایران بود. اولین کاری که سازمان ملل متحد وارد دستور شد خواست بکند شکایت ایران بود. آن‌جا نماینده روسیه که همین گرومیگو بود که گفت «ما با دولت ایران مشغول مذاکره هستیم و موضوع به طور مسالمت آمیز حل می‌شود طبق ماده فلان سازمان ملل متحد و بنابراین خواهش می‌کنيم و دولت ایران راضی است، این را از دستور جلسه حذف کنید فعلاً تا بعداً نتیجه‌ی مذاکرات را به اطلاعتان برسانیم.»

ای داد و بیداد تمام شد. داشتند رأی می‌گرفتند که این را از دستور خارج کنند. بلافاصله من یک یادداشت کوچکی نوشتم که الان وضع ایجاب می‌کند که آن تلگراف خوانده شود واجعاف وتعدی روسیه برملا بشود. این را دادم به علا، علا یک تکانی خورد و دستش را بلند کرد اجازه صحبت خواست. گفتند «بفرمایید.» [علا] تلگراف [قوام‌السلطنه] را عیناً کلمه به کلمه خواند. خوب معلوم است دیگر برای نماینده روسیه و خود دولت روسيه رفت و فهمیدند.

قوام‌السلطنه به هیچ وجه اطلاعی نداشت که ما همچین کاری می‌خواهیم بکنیم. کار علا کار دست بسته‌ای بود. همه غافلگیر شدند و بنده سهم کوچکی در این غافلگیری دارم.

مرحوم دکتر علی اکبر دفتری ناراحت شد گفت: پدر این مرد را در آوردید پدر ما را درآوردید احضارمان میکنند. این که از اول خواند که نباید کسی به جز شخص خودتان اطلاع داشته باشد. برخلاف دستور رفتار کردید. یاغی شديد؟ آهان حالا این‌طور می‌شود. «من گفتم ساکت، سروصدا نکن بیرون صحبت می‌کنیم. آمدیم خیلی…

بخشی از مصاحبه احمد مهبد (۱۲۹۴-؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم
تاریخ مصاحبه: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۴
مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی
#احمد_قوام

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 07:20


ادامه از:
https://t.me/ketabsib/56931
.

یاد می کردند هم چیزی جز همین هیبت سلطانی جبلی - نه اکتسابی - نبود. از سویی دیگر جزئیات ساده و پیش پا افتاده زندگی روزمره هم به آسانی می تواند پایه های عاطفی هر گونه "هیبت سلطانی" را سست کند.
پادشاهان در روزگار پیش از عصر تجدد و پیش از رواج صنعت چاپ و هنر عکاسی و حرفه روزنامه‌نگاری می‌توانستند خود و خانواده‌شان را در هاله‌ای شبه قدسی و دست نیافتنی بپوشانند. گاه پشت دیوارهای بلند قصرها و کوشک‌هایی می‌زیستند که همواره از منظر عوام پنهان می‌ماند و حتی وقتی هم که به اماکن عمومی پا میگذاشتند جلال و جبروت خیمه و خرگاهشان و نیز " دورشو کورشو" های نوکران و سربازانشان چیزی از این هیبت نمی‌کاست. ولی در عصر تجدد حفظ و بازتولید این گونه هیبت موروثی، عملا امری ناشدنی است. شاید زودتر از هرکس ماکیاول بود که به ابعاد و پیامد‌های این گذار پی برد. می‌گفت با آغاز عصر نوزایش، روزگار مشروعیت موروثی هم به سر آمده است. پادشاهان عصر تجدد باید خود مشروعیت خویش را برسازند. در قرون وسطا، مشروعیت پادشاه الهی بود. شرط بقایش رعایایی بود که دین و تقوا جزیی تعیین کننده از افکار و اعمال آنان بود. همین رعایا فرامین و سلطه دست کم معنوی کلیسا و کشیش را به جان دل می‌پذیرفتند. با آغاز عصر تجدد، رعیت مطیع و به اصطلاح محتاج ولی و قیّم، جای خود را به شهروندی داد که از حقوق طبیعی - از جمله حق انتخاب حکام خود - بهره‌مند بود. مشروعیت هر حاکمی به تایید و تنفیذ این شهروندان باز بسته شد.

عصر تجدد، دست کم در شکل مطلوبش عصر شفافیت در عرصه سیاست است. عصری است که در آن نفس سیاست به عرصه عمومی تعلق می‌گیرد. دوران قیومیت اشراف و حکامی که مشروعیتشان الهی است به سر میرسد و جای خود را به عصر دموکراسی و مشروعیت برخاسته از رای و تایید مردم می‌بخشد. در عصر تجدد تنها بالمال پادشاهانی جان سالم سیاسی بدر بردند و تاج و تختشان را دست کم در ظاهر، حفظ کردند که ابعاد این دگرگونی را پذیرفتند و سلطنت را نه به عنوان کانون قدرت ( اغلب خودکامه)  که نماد وحدت ملی پذیرفتند. در مورد محمدرضاشاه او نه تنها خود به پیامدها و پیش شرط های این گذار تدریجی در ایران توجه چندانی نداشت، بلکه بودند سیاستمدارانی که دوران کودکی او و میرپنجی پدرش را دیده بودند و غرور و خودبزرگ بینی شان اجازه نمی داد که حال خود را فرمانبردار این پدر و پسر بدانند. برای محمدرضاشاه یکی از پر دردسرترین این نوع سیاستمداران کهنه کار قوام بود.

ده سال قبل از اینکه محمدرضا به دنیا بیاید و سال ها پیشتر از آن کا رضاخان به وزارت و صدارت برسد، قوام وزیر کابینه بود. منتسب به خانواده قاجاری بود و خود را به مراتب بیشتر از "نوکیسه هایی" چون پهلوی ها مستحق سلطنت می دانست. در زمان کودتای سیدضیاء و رضاخان، قوام والی خراسان بود. حتی در آن زمان که هنوز احمدشاه بر سر کار بود، اشتهای قوام برای قدرت سیری ناپذیر می نمود. او از جمله والیانی بود که (چون مصدق) از پذیرفتن دستورات کابینه جدید سیدضیاء سر باز زد. سید هم بلافاصله دستور بازداشت قوام را صادر کرد. ولی "قضا در کمین بود و کار خویش می کرد" و در فاصله ای که قوام را از زندان مشهد به تهران منتقل می کردند، بخت سید هم برگشت و از کار برکنار شد و قوام، غیابا به عنوان نخست وزیر برگزیده شد. سفر مشهد به تهران را چون زندانی دربند آغاز کرد و در پایان همین راه به عنوان نخست وزیر وارد پایتخت شد. رضاخان هم در کابینه قوام وزارت جنگ را بعهده گرفت.

در همان آغاز دوران صدارتش قوام روزی برای بازدید عید به منزل رضاخان رفت. محمدرضا سه ساله بود. گویا قوام کودک را بر زانوی خود نشانده بود و به عنوان عیدی یک اشرفی در کف محمدرضای کودک گذاشته بود. بیست سال بعد همین کودک شاه شده بود و همان قوام می بایست در برابرش تعظیم و تکریم کند. وقتی در ماه های بحرانی اشغال ایران توسط ارتش شوروی و انگلستان قوام بار دیگر نخست وزیر شد و از سر اجبار و به حکم قانون برای دریافت حکم صدارتش به دیدار شاه رفت. گویا از اولین عباراتی که بر سر زبان آورده بود چیزی به این مضمون بود که "ماشاالله اعلیحضرت بزرگ شده اند!"


صص ۲۴ و ۲۵
نگاهی به شاه
عباس میلانی

#قوام_السلطنه
#احمد_قوام
https://t.me/ketabsib/39726
https://t.me/ketabsib/35786

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 06:32


لورنس در پوشاک بومی اعراب

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 06:26


شکست و افول
۳۶۹

اسرار تولد مرا روی دایره می ریخت. من باید ملاحظه مادرم را می کردم. صرفنظر از هر اتفاقی که ممکن است برای من بیافتد، آرامش فکر و خیال او برای من در درجه اول اهمیت است."»

بروس می گوید چون لورنس جای دیگری قرار ملاقات داشت، گفتگوی ما در همین جا قطع شد و من بی اختیار با تنها ماندن درباره حرفهای او به فکر فرو رفتم. در آن هنگام بروس جوانی هیجده ساله و فاقد تجربه کافی بوده ولی با این همه به شهرت لورنس و جایگاه ممتاز اجتماعی او وقوف داشته است. وی از همان وقت به درستی گفتار لورنس در مورد آن پیرمرد اعتقاد پیدا می کند و تا به امروز نیز در همین عقیده خود باقی است.

حکایتی که بروس آن را برای ما تعریف کرد، در اساس نباید با چیزی که در عالم واقع اتفاق افتاده بوده اختلاف زیادی می داشته باشد. پروفسور لورنس برادر لورنس معتقد است مطالب ادعائی بروس در مورد یک عموی ناشناس و خویش موهوم که از لورنس قوياً خواستار تعقیب شیوه خاصی در زندگی بوده می تواند مقرون به حقیقت باشد.

وصف لورنس در مورد پیرمرد مورد بحث از برخی از جهات با خصوصیات یکی از اقوام دور خانواده لورنس که اینک در حال حیات نیست قابل انطباق است ولی - او که در اصل مردی محترم و متشخص و صاحب زن و فرزند و درحد منطقی نسبت به حفظ حیثیت و آبروی خانوادگی خود مقید بوده - به نظر نمی رسد که در تمامی طول حیات خود، عملاً بیش از یک بار با لورنس مواجه شده باشد.

و اما در خصوص باقی محتوای داستان لورنس آنچه مسلم است وی نه زندگی لرد کرزن را تباه کرده بود و نه در رابطه با «جهودهای لعنتی» دچار گرفتاری خاصی شده بود، (مگر آن که بنا را بر این بگذاریم که در این مورد خاص پیرمرد مورد بحث به صراف های یهودی که به طور معمول پول قرض می دهند، اشاره داشته و نه مطلق صهیونیست ها). خودداری از قبول دو فقره نشان اعطائی، مطلبی بود عموم مردم بیش و کم از جریان آن با خبر بودند ولی اینکه او به جرج پادشاه انگلستان اهانت کرده بوده، مطلبی است که صحت آن تا حدود زیاد می تواند محل شک و تردید



ادامه دارد...

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 06:25


۳۶۸

انضباطی لورنس تحت مراقبت مستقیم شخص پیرمرد قرار می گرفت. هر گونه تخطی از شرایط یاد شده ثمری جز به درازا کشاندن دوران تحت مراقبت او نداشت. دوستانی که وی در سطوح بالا مجاز به داشتن آنها می شد منحصر به کسانی می شد که با کار نویسندگی او سر و کار داشتند. تمامی اوقات لورنس می بایست صرف انجام وظایف سربازی و اشتغالات مربوط به کار نویسندگی اش می شد. »

لورنس آن شب تا باشگاه یونیون جک، بروس را همراهی کرد و به او فرصت داد تا حکایتی را که برای او سر هم کرده بود سر فرصت هضم کند. صبح روز بعد لورنس مجدداً در باشگاه حاضر شد و به این ترتیب متفقاً عازم همان محلی شدند که در خیابان بارتون بود. در آنجا لورنس برای آن که به واکنش او در برابر حرفهای شب قبل اش پی ببرد، او را تحت فشار گذاشته بود.

«گفتم تمامی این حرفها مزخرف است. باید به پیرمرد بگوید گورش را گم کند. گفت: "حالا دیگر خیلی دیر شده من موافقت خودم را به وی اعلام کرده ام و حال تمامی امور باید طبق توافقی که صورت گرفته به مورد اجرا گذاشت شود. من محتاج کمک هستم. برای پرداخت قروض معوقه من، کاری از دست کسی ساخته نیست. پول هایی که من قرض کرده ام به این اعتبار بوده که پس از انتشار هفت ستون، از محل درآمد کتاب مزبور باز پرداخت شود. البته قیدی از زمان خاص به عمل نیامده، مسئله پیش پرداخت های بانک یک مسئله خصوصی و بینابینی است که به من و رئیس بانکی که طرف معامله من می باشد مربوط می شود. موضوع از نظر کیفری قابل تعقیب نیست و تنها چیزی که من باید جوابگوی آن باشم باز پرداخت پولهای گرفته شده، ظرف کوتاه ترین مدت ممکن است. ولی این کار را هم بیش از این نمی توانم کش بدهم، برای اینکه باید ماههای متوالی مشغول نوشتن باشم و میل ندارم در یک چنین دور و زمانه بی اعتباری که افراد کمتر حاضر به اعتماد به یکدیگر می شوند، دوستانم این همه به خاطر من در حال انتظار بمانند. در صورت کنار آمدن با آن پیرمرد، تمامی بدهی های من تصفیه خواهد شد ولی چیزی که بیشتر موجب نگرانی من شده موضوع دیگری است. با توجه به اطلاعی که پیرمرد از گذشته من دارد، مشت من پیش او باز شده... من مجبور بودم شرایط او را بپذیرم چون در غیر این صورت او تمامی گذشته و

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 06:24


شکست و افول
۳۶۷


خانواده آنها خواهد شد و خیلی صریح و پوست کنده به وی حالی کرده بود که او را در جائی که دور از دسترس دیگران باشد نگاه خواهند داشت تا بیش از این منشا سرافکندگی وی و وبال خانواده آنها نشود. پیرمرد بی آنکه که به وی اجازه صحبت کردن داده باشد به او گفته بود، در صورتی که نخواهد تا مدت زمانی که وی ضروری تشخیص می دهد، خود را تحت مراقبت او قرار دهد، بهترست یک راست محل را ترک و برای همیشه گورش را گم کند... به وی تکلیف شده بود باز در این مورد درست فکر بکند و روز یکشنبه با جواب آماده نزد او مراجعت کند. شرایطی که به این ترتیب پیش پای او گذاشته شده بود می باید او را سخت آزرده خاطر کرده باشد. برای آن که وی به لندن بازگشت و چند شبی را با ناراحتی تمام در محل انبنکمنت ۱ در جوار یک مشت آدمهای ولگرد و بی سر و پا گذراند، به طوری که بعدها شنیدم وضع دماغی او در این ایام گویا سخت مختل بوده است. آیا این حرفها شما را به شگفتی وا نمی دارد؟ وقتی این حرفهای او را به یاد می آورم بی اختیار بعض گلویم را فشار می دهد. حالا هم سیمای او را به خاطر می آورم که پشت سر هم خطاب به من این حرف را مرتباً تکرار می کرد و می گفت "او به من گفت تخم حرام و خیلی هم جدی بود. چرا به خاطر گناهی که پدرم مرتکب شده بود او می بایست از ما بیزار باشد."

«لورنس که تاب و تحمل خود را کاملاً از دست داده بود خطاب به من گفت مصمم شده با شرایطی که جلوی پای او گذاشته شده موافقت کند و تا زمانی که شرایط مزبور کاملاً مطابق میل و دلخواه آن پیرمرد به مرحله اجرا در نیامده - که اجرای آنها ممکن است سالها هم طول بکشد - راه برگشت دیگری برای او وجود ندارد. او مخیر شده بود از دو رشته راه یکی را انتخاب کند: یا پرت شدن به یک جای دور یا پیوستن به نیروهای مسلح به صورت یک سرباز ساده. امور مالی وی که شامل مسائل و موضوعات پولی او نیز می گردید، بی آنکه خود وی در آن دخالتی داشته باشد با رعایت صرفه و صلاح وی تحت رسیدگی قرار می گرفت و حل و فصل می پذیرفت. در مسایل



پ.ن.
۱ - انبنکمنت ؛ Enbankment : بخشی از بارانداز و دیوار ساحلی رودخانه تایمز لندن که اختصاصاً به این نام خوانده می شود. م.

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 06:24


۳۶۶

واگذار کند و دو دیگر آن که کسی را معرفی نماید که عهده دار ضمانت او شود. لورنس سپس توضیح داده بود پدرش در سال ۱۹۱۹ فوت می کند و بر خلاف انتظار وی چیزی برای آنها به ارث نمی گذارد و قسمت عمده پول خود را نصیب یکی از اقوامشان می کند ۱ (که لورنس در اشاره به وی او را «پیرمرد می نامید) لورنس اظهار داشته بود مخصوصاً به ملاقات آن پیرمرد رفته بود تا با تشریح وضع ناگوار خود او را وادار نماید که بلکه ضمانت او را به عهده گیرد.

دنبانه داستان را عیناً از زبان خود بروس بشنوید:

«لورنس گفت، ابتدا پیر مرد قبول کرده بود که ضامن او بشود ولی وقتی متوجه شده بود وی وزارت امور مستعمرات را ترک کرده از حرف خود انصراف حاصل کرده و به او بد و بیراه گفته بود. پیرمرد به وی گفته بود او نام خانوادگی آنها را به لجن کشیده و به خدا پشت کرده و یک پست و منصب عالی را در وزارت امور مستعمرات از دست داده و از لحاظ مالی خودش را گرفتار «جهودهای لعنتی» کرده است. اوایل به یک مقام روحانی و بعد هم به جرج پادشاه انگلستان در کاخ بکینگهام مرتكب اهانت گردیده و حیثیت و آبروی یک وزیر امور خارجه مملکت را - که منظورش لرد کرزن بوده - به باد فنا داده است. پیرمرد در خطاب به وی او را تخم حرامی خوانده بود که لیاقت زندگی کردن در بین مردمان شریف و با آبرو و حیثیت را ندارد. به او گفته بوده مطلب به قدری جدی است که الزاماً باید یک اجلاس خانوادگی تشکیل گردد تا ببینند با وی چه معامله ای باید صورت داد. و علاوه نموده بود در غیر این صورت چاره ای نخواهد بود جز اینکه خود را بی هیچ شرطی مطلقاً در اختیار او قرار دهد - که البته منظورش حق تألیف و همه چیز بوده است ـ پیرمرد به او گفته بوده که با توسل به بهانه های واهی و بیجا از دوستان دیگرش پول قرض کرده که احتمالاً (چنانچه این پول ها در اسرع وقت برگردانده نشود) کارش به دادگاه خواهد کشید و این امر به نوبه خود اسباب بدنامی و سرشکستگی بیشتری برای



پ.ن.
۱ - در عالم واقع پدر لورنس تمامی مایملک خود را از نظر وجه نقد، به استثنای دویست پوند که اختصاصاً برای دو نفر وصی خود در نظر گرفته بود، برای همسر خود به ارث گذاشته بود.

کتابخانه سیب🍎📚

26 Jan, 06:22


شکست و افول
۳۶۵


پوند می شد، خود را با مشکل تامین معاش نیز روبرو می دید. در این هنگام سومین پیش نویس خطی کتاب او در چاپخانه آکسفورد تایمز، حروف چینی و هشت نسخه «خبر» یا نمونه چایی اول آن نیز برای غلط گیری آماده شده بود.

بنا به گفته بروس در دومین هفته ماه ژوئیه، لورنس مجدداً سراغ او را گرفته بود: «در محل ایستگاه قطار بود که با من مواجه شد. افسرده و عصبی به نظر می رسید و به هیچ وجه سرحال نبود. بیشتر مواقع ساکت بود. به اتفاق هر کدام یک فنجان چای خوردیم و بی آن که حرف زیادی بین ما رد و بدل شود یک راست عازم همان اطاقی شدیم که در خیابان بارتون بود. گفت اتفاق وحشتناکی برای او رخ داده... و مطلبی را که می خواهد برای من تعریف کند، صرفاً به خاطر اعتماد و اطمینان فوق العاده ایست که نسبت به شخص من پیدا کرده و لذا انتظار دارد محرمانه بودن موضوع کاملاً جدی تلقی شود.»

بروس می گوید داستانی که لورنس برای او تعریف کرد به قدری او را منقلب ساخت که جزئیات آن را تا به امروز نیز به وضوح به یاد دارد.

در ابتدا لورنس شمه ای در مورد سوابق خانوادگی خود صحبت کرد و مطلبی که بیشتر روی آن تکیه کرد این بود که از ترس اینکه مبادا روزی یکی از اعضای خانواده پدری اش مدعی نامشروع بودن او گردد، همواره در یک حالت اضطراب و نگرانی به سر می برده است. آنگاه در خصوص بدهی های خود و فشاری که از ناحیه بانکی که با آن سر و کار دارد به او وارد می شود صحبت کرد و گفت در چنین وضعی، راه گریز دیگری جز نوشتن یک کتاب برای او باقی نمانده، آن هم با این امید که کتاب مزبور به قدر کافی به فروش برود و از محل درآمد آن وی نه تنها بدهی های خود را تصفیه کند بلکه با آنچه باقی می ماند در خارج از محیط شهر و در محلی دور از تجمع و غوغا وسایل یک زندگی آرام و بی سر و صدا را برای خود فراهم سازد ولی اضافه کرد در طول تمامی مدتی که سرگرم نوشتن کتاب بوده از نظر وجه مورد نیاز برای گذران زندگی مواجه با اشکال بوده است. لورنس در دنباله سخنان خود گفت بود سرانجام برای حل مشکل به سراغ یکی از بانک های تجاری رفته بود و اولیای بانک مزبور با رعایت دو شرط حاضر به دادن وام به او شده بودند: یکی آن که حق تألیف را به آنها

کتابخانه سیب🍎📚

20 Jan, 00:19


📚جای خالی سلوچ
✍️نوشته: محمود دولت‌آبادی
بخش سوم/بند چهارم/ قسمت اول
قسمت سیزدهم

📌اپیزود ۱۳
قسمت قبل:
https://t.me/ketabsib/56920

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

20 Jan, 00:12


#رقص در #برف

#زندگی یعنی پیدا کردن آدمهایی که مثل خودت دیوونه اند...
یجا خوندم که موقعی که برف می باره همه جا ساکت میشه چون دونه های برف امواج صوتی رو جذب میکنن.
میدونی من فکر میکنم آدمی هم که دوسش داری مثل برف میمونه وقتی میاد دیگه هیچ صدایی نمی‌شنوی و چشمت دیگه هیچ جا رو نمی‌بینه فقط و فقط همون آدمو می بینی و توش غرق میشی...

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

20 Jan, 00:05


#حس_خوب با زندگی #روستایی در #برف

#سلام ، صبح بخیر و شادی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 14:19


نمایش رادیویی
● «دکتر ژیواگو»- بخش نهم
نویسنده: بُریس پاسترناک
کارگردان: محمد عمرانی
بخش قبل:
https://t.me/ketabsib/56917

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 13:33


#سکانس_شعر


حریق خزان بود
همه برگ‌ها آتش سرخ.
درختان همه دود‌پیچان
به تاراج باد.

من از جنگل شعله‌های می‌گذشتم
غبار غروب
به روی درختان فرو می‌نشست
و بادِ غریب
عبوس از بر شاخه‌ها می‌گذشت
و سر در پی برگ‌ها می‌گذاشت.

فضا را صدای غم‌آلود برگی که فریاد می‌زد، لبریز می‌کرد
و در چشم برگی که خاموشِ خاموش می‌سوخت
نگاهی که نفرین به پاییز می‌کرد.
حریق خزان بود
حریق خزان بود.

شب از جنگل شعله‌های می‌گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد.
من آهسته در دودِ شب رو نهفتم
و در گوشِ برگی که خاموش می‌سوخت گفتم:
مسوز این چنین گرم، در خود مسوز
مپیج این‌چنین تلخ، برخود مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را می‌دواند به دنبال باد
مرا می‌دواند به دنبال هیچ.

من از جنگل شعله‌ها می‌گذشتم
همه هستی‌ام جنگلی شعله‌ور بود.

فریدون مشیری

فیلم:
Dancer in the Dark | 2000 | Lars von Trier


کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 12:17


#پیشنهاد_فیلم
#پیشنهاد_مستند
#مستند


دیدی: سقوط یک هیولا؛ زمانی که یک هیئت منصفه بزرگ در سپتامبر 2024 کمبز را به توطئه حیله گرانه از جمله قاچاق جنسی، کار اجباری و رشوه متهم کرد، غول شرمسار هیپ هاپ، شان «دیدی» کامبز دیگر نمی توانست راه خود را از مشکلات نجات...

ظاهرا خیلی از سلبریتی های امریکا در این پرونده مشارکت داشته اند.

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:52


در پایان برگشتی دوباره دارم به ابتدای
فیلم و جمله ای که بر روی پوستر آن
اغلب منتقدان اشاره داشته اند ؛
"شما برای دیدن به چشمانتان نیازی ندارید "
با همین جمله به معنا و مفهوم فیلم
پی میبریم ...
چرا که چشم صورت تنها قادر به دیدن
ظواهر است و نه هیچ چیز دیگری ...

همچنین در ابتدای فیلم نماهنگی را
مشاهده میکنیم که از ریز به درشت و
از بیرنگی به تمام رنگ است ..
نماهنگی با موسیقی بسیار زیبا و
جذاب و اثرگذار .
"رقصنده در تاریکی " فیلمی است با
پوسترهائی به رنگ های متفاوت ،
شاید این نماهنگ جواب این تفاوت ها باشد ...


پایان.

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:51


خصوصیات و جوائز فیلم

– قسمت های موزیکال فیلم با بیش از 100 دوربین دیجیتال فیلمبرداری شده
است.
_  Bjork
بازیگر نقش اول فیلم برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن در فستیوال فیلم کن سال 2000، و
Bodil award، sEdda award، European film awards
شد .
و نامزد همین عنوان در
Golden Globe
ظاهراً او در پی تغییر انتهای فیلمنامه به پایانی خوش تر بوده است.

– آهنگ I’ve seen it all در مراسم اسکار نامزد دریافت بهترین ترانه شد.

– فیلم برنده جایزه بهترین فیلم در آکادمی ژاپن و جایزه Goya، بهترین فیلم خارجی Independent Spirit Awards و برنده نخل طلای فستیوال کن برای بهترین کارگردانی شد.

– نظر منتقدان درباره فیلم از متناقض ترین موارد بوده است.. برای مثال منتقدی به آن درجه پنج ستاره (نمره کامل) و منتقدی دیگر به آن نمره صفر داده است.
جمله مجله گاردین در این باره جالب است: ” یکی از بدترین فیلم ها، از بدترین کارهای هنری و احتمالاً یک از بدترین های تاریخ عالم (!!)
”. با این حال راجر ایبرت (از مشهورترین منتقدان سینما و شاید مشهورترین آن ها) درباره فیلم گفته است: ” این –فیلم- دیوار عادت های محصور کننده بسیاری از فیلم ها را می شکند…این –فیلم- یک حرکت شجاعانه وبی پرواست”.

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:49


اینجا شما نمی دانید در حال نگاه کردن به یک فیلم موزیکال هستید یا فیلمی فلسفی که کارگردان واقعیات زندگی را به ریشخند می گیرد یا یک درام خانوادگی که مادری در آن سعی دارد به هر شکل فرزندش را از کوری مطلق نجات دهد..
"سلما" مادری است مهاجر (اهل چک که به امریکا آمده) که به خاطربه ارث بردن بیماری خانوادگی در حال کور شدن است . او با پنهان کردن کم شدن بینایی خود سعی دارد با کار کردن در یک کارخانه هزینه جراحی تنها فرزندش که از این بیماری ارثی در امان نمانده را تهیه کند...اما در این میان وقتی پلیسی با سواستفاده از ضعف بینایی "سلما" تمام پس انداز او را می دزدد ، "سلما" مجبور می شود برای بازپس گرفتن آنچه حق اوست از پلیس دزدی کند و در این کشاکش به طور ناخواسته وی را بکشد و اینگونه "سلما" محکوم به اعدام می شود.
در سرتاسر فیلم اندوه لطیفی لحظه به لحظه ، بیننده را نوازش می کند و او را واردار می کند دور از رویاهای "سلما" که همگی در موزیک غوطه ور است به واقعیت های تلخ زندگی پوزخند تلخ تری بزند. به این تریتب در پایان فیلم هنگامی که تمام آنچه احساس می کنید جز اندوه و رنج "سلما" نیست شاید خود را سرزنش کنید که چطور کنترل احساسات خود را به دست کارگردان سپردید تا این طور شما را تلخ کند.

فیلم رقصنده در تاریکی با به تصویر کشیدن رنج های انسان در دنیای آرام بخش موسیقی سعی دارد با نگاهی فلسفی به همه چیز کنایه بزند.
"سلما" مهاجری که بینایی اش رو به تاریکی مطلق می رود ، حقایق را در تاریک ترین دنیا به بیننده نشان می دهد.این جاست که تاریکی به عنوان نمادی از غم و اندوه و رنج فراوان در مقابل موزیک و رقص به عنوان نمادی از شور و نشاط و زندگی ، شما را متوجه تضاد میان رویا و واقعیت می کند.
"سلما" زنی است كه از پشت عینک ته استکانی اش و در رؤياي آهنگين خود، دنياي آرماني خويش را مي سازد و در جهان پيرامون، عقوبت عشق خود به فرزندش را تحمل مي كند. علاقه ای که تمام چارچوب های روابط بشری را می شکند و حتی از زندگی او هم می گذرد.
به نظر می رسد "سلما" زنی تنها در دنیایی بی رحم است یا کودکی است که نمی داند در اطرافش چه می گذرد.اما حقیقت این است که "سلما" مادری است که می خواهد در دنیای تاریک را به روی فرزندش ببندد و تنها راه روشنایی را باز بگذارد.او فارغ از تمام دغدغه هایی که همه ما داریم در دنیای تاریک خیالش که سرشار از رنگ و نور و موسیقی است ، در دنیایی زندگی می کند که دوست دارد زندگی کند.
رقصنده در تاریکی بی شک فیلمی است که با به نمایش گذاشتن رنج و اندوه انسانی ساده و پاک قصد دارد احساسات بشر دوستانه بیننده را تحریک کند.
صحنه هاي موزيكال فيلم با ترانه هايي ناملموس اما هيجان انگيز و زيبا نقاط قوت اين فيلم به شمار مي آيد. بيورك که یکی از مشهورترین خواننده های پاپ ايسلندي است در این فیلم با بازی کردن در نقش "سلما" برخي از بهترين ترانه هايش را در اين فيلم اجرا مي كند. در تقابل ترانه «I've seen it all» ـ كه داراي مضمون زندگي صنعتي توأم با ضرباهنگ است ـ با ترانه «Scatter heart» ـ كه در ابتدا به صورت نواي لالايي مخوفي در فيلم حضور دارد و در ادامه ريتمي شديداً عاطفي به خو د مي گيرد ـ جمله "تو فقط كاري را انجام دادي كه بايد مي كردي" كليشه وار در ضمير ناخودآگاه مخاطب ثبت و موجب مي شود كه اين تقابل، در كل جريان فيلم جاي خود را به موازنه اي متعادل و تأثيرگذار بدهد.
در محيط كارخانه، بر روي ريلهاي قطار، در دادگاه يا در سلول زندان، هر صداي كوچكي در وجود «سلما»، رؤياي موزيكال را بيدار مي كند. اما از دسته اركستر و نورپردازان و سكوي اجرا خبري نيست. شخصيتها خودشان هستند، صحنه ها بكر و دست نخورده مي مانند و تنها اين "سلما"ست كه همه را در رقصي رؤياگونه تصور مي كند و همين عامل به او اجازه مي دهد كه واقعيت نويني نهد و آرامش شوم تاريكي را ـ تاريكي دنياي نابينايان و دنياي حقيقي كه او را دربرمي گيرد ـ در هم شكند.
نقطه اوج عاطفي فيلم صحنه اي است كه سلما در سلول تنگ زندان به خواندن ترانه «My favorite thing» مشغول است و به گفته منتقد بزرگ Godfry Cheshire، (فون تریر) با ساخت اين فيلم درصدد است كه به ما نشان دهد قادر به خلق آن واقعيت نامعقول و توجيه ناپذيري است كه ما را مجذوب خود كند.
در فیلم های موزيكال كلاسيك همه چيز جاودانه و درخشان است و مرگي دركار نيست اما در رقصنده در تاريكي بندرت مي توان لبخندي را برپهنه هراس و تشويشي كه داستان را پي مي نهد ترسيم كرد.

متهم نهايي آنچنان كه همواره در اکثر فيلم هاي "فون ترير" مرسوم بوده شكست ناپذير است و سرسختانه بررشته زندگي چنگ مي زند در حالي كه رقصنده در تاريكي به نجوا به ما مي گويد: تا زماني كه اين آخرين ترانه نباشد هنوز از دست نرفته ايم.

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:46


این فصول موسیقائی نمایشگر قدرت شگفت انگیز تخیل است و همان نقشی را که برای سلما دارد، با توجه به قدرت بازیگری بیورک  در تماشاگران فیلم نیز بجا می گذارد.
این صحنه ها به ما تسلی می دهد و فاجعه زندگی سلما ر ا( برای خودش و برای ما) تحمل پذیرتر می سازد، بیورک را نمی توان در این فصول رویائی از یاد برد و کاترین دو نو که در عنفوان جوانی در فیلم های موزیکال فرانسوی ایفای نقش نموده است گوئی حلقۀ نمادینی است که این فیلم را با ژانر فراموش شده فیلمهای موزیکال مربوط می سازد.

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:44


بازی بازیگران

بیورک در این فیلم در نقش سلما زنی ساده و بی آلایش را بازی می کندکه بشدت آسیب پذیر است و همچنین معصوم و حالتی حق به جانب را دارد . بیورک که قبلا سابقه بازیگری نداشته است، در این فیلم درخششی نامعمول دارد و خصوصیات این شخصیت را کاملا باز می تابد و به نوعی بازی می کند که چه بسا بازیگران حرفه ای قادر به چنین بازیگری نبوده اند.
او همچنین خود خوانندگی آهنگ های
این فیلم را بعهده دارد .
باید اذعان داشت که براستی برای هر کسی بسیار سخت است که با دیدن این  فیلم شیفتۀ سلما نشود، 
و دلتنگی و اضطراب او را احساس نکند، 
بازیگری بیورک در فصل نهائی تکان 
دهندۀ فیلم، که جان کندن محکوم به مرگ را تصویر
می کند فراموش نشدنی است.
وقتی که سلما به فانتزی های
موسیقائی اش در کارخانه، دادگاه ،ایستگاه راه آهن و یا فصل نهائی فیلم (صحنۀاعدام) پناه می برد، گوئی که
 موسیقی او را تطهیر و پالوده می سازد، درتمامی این صحنه ها که در ذهن سلما 
روی می دهد، دشمن به دوست و فاجعه به رستگاری استحاله می یابد.

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:41


در لحظه ای که سلما را به سوی جایگاه
اعدام میبرند ، این بار نیز  سلما با ضرباهنگ پوتین های مامور پلیس در ذهن خود شروع به ایجاد آوای خوش موسیقی میکند و رویاهای خود را به
تصویر میکشد .
در همین حال است که رهایی نهایی را
برای این انسان زجر کشیده تصور میکنیم ،
و خواندن نهایی او این بار در عالم واقع و در پاسخ به ناملایمات است که ما نیز آنرا با گوشت خود حس میکنیم ...

 تکان دهنده ترین قسمت
همان جایگاه اعدام است که سلما دیگر کنترل ذهن خود را از ترس از دست میدهد و تنها زمانی که دوستش عینک پسر کوچکش را در دستانش میگذارد با امید به مداوای پسرک به ضرباهنگ قلب خود گوش میکند و از فضای جاری کنده میشود.
ترس از مرگ را فراموش میکند و در یک سرخوشی مست آفرین به دار آویخته میگردد و آهنگ او به پایان نمیرسد
و به مانند تمام صحنه هایی از
زندگی اش که او با ندیدن آخرشان آنها
را در ذهن خود جاودانه میساخت ،
این بار نیز همیشگی میشوند و اینگونه پرده نهائی
زندگی او بسته میشود .

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:40


اعدام سلما با گریه های شدیداو همراه است .
اما در نهایت...
مرگ سلما را در کمال آرامش به خاطر فهمیدن
سلا مت فرزندش را شاهد هستیم .
  و همچنین خواندن آخرین موسیقی که تنها علاقه شخصی او در زندگی است .

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:39


در دادگاه ، لیندا مطلبی را به سلما میگوید ؛
تو به بیل رحم نکردی ، پس به تو هم نباید رحم شود ...
در دادگاه هم سلما در رویاست و اینبار با
صدای مداد نقاش، و در این رویا ،
دادگاه ، قاضی ، هیئت منصفه ، وکیل و
شاهد در نقش های متفاوتی ظاهر میشوند .
سلما محکوم میشود و آنچه که در
صحنه های دادگاه و سکانس های بعد از
آن می بینیم ، از تأثیر گذارترین قسمت های فیلم هستند .
عقوبت آنچه که انجام دادی ، و یا ناچار
به انجام آن شدی ..
آنچه که زندان را برای سلما سخت و سنگین میکند سکوت آن است چرا که
دیگر رویا و موسیقی و رقص دست نیافتنی میشود و انگار دیوار پشت
دیوار بنا نهاده میشود .

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:37


آب و نور ...

نمادهائی از پاکی و طهارت در فیلم های
فون تریه
تصویر سلما پس از کشته شدن بیل

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:36


گویی آنچه که فیلم میگوید ؛
بیان این مطلب است که کمی و
کاستی های زندگی قابل جبران است
حتی با وجود همه کمبودها میتوان
شاد بود و شاد زیست ، اگر دیگران و
وجود نفسانیاتشان بگذارد .
فیلم حتی به این نتیجه نا امید کننده
میرسد که دنیا مکان نابودی رویاهای
انسان است ..
در سکانسی پس از کشته شدن بیل ،
رویای سلما همراه با موزیک و آواز
اینگونه است ؛
سلما دست بیل را میگیرد تا بلند شود
و دست و صورتش و خونها  را بشورد و با محبت هم را در آغوش بگیرند ..
هم را ببخشند و شادمانه در کنار لیندا زن بیل و پسرش همراه هم باشند ..
شاید هم این محبت و عشق و بخشش است که انسانها را بهم نزدیک و یکی میکند .
آیا میتوان کوری را نماد جبر خداوند و
دزدیده شدن پول ها را نماد ظلم انسانها
به یکدیگر دانست ؟
آیا میتوان دنیا را صحنه ای دانست که به
هر کس نقشی خاص داده شده است ؟
تلاش سلما برای نجات فرزندش حس شیرینی از امید است و در روبرو دنیایی
تلخ و سرشار از ناامیدی .
این جهانی است در مقابل ما و آنچه که انتخاب ما را رقم میزند جهان بینی ماست و درکی که از دنیا داریم .
یادمان باشد که دنیای فون تریه یا سفید
است و یا سیاه ...ِ

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:33


تنها موارد مثبت و قابل توجه آن که
حالت و احساسی انسانی دارند ،
دوستی کاترین با سلماست که عاری از
هر گونه دو گانگی است ،
و وجد و
سروریست که در سلما علیرغم نابینایی
او دیده میشود ، حالتی که انگار  در وجود او ذاتی است .
عشق او به موسیقی و رقص و آواز
آنچنان است که نابینائی تدریجی او
را کمرنگ میکند ، ارتباط و حس او
با صدا فوق العاده است ،
و این حالت او را 
در سکانس آواز خوانی اش  در قطار
بخوبی  میتوانیم ببینیم و حس کنیم ،
و در واقع صحنه های
واقعی زندگی را نیز مشاهده کنیم ...
صحنه ای که با صدا های طبیعی شروع میشود و در ادامه با
موسیقی ، رقص ، عشق و در نهایت
شور زندگی آمیخته میشود  ...

آیا میتوان تصور کرد که ؛
در قطار زندگی که به
راه خود میرود و ما سوار بر آن هستیم  و هر
کدام مشغول کارهای روزمره و تکراری
خود ،
با اندکی حس و توجه ....
و با کمی شعر و موزیک و رقص ،
قابل تحمل تر و شاید هم لطیف تر خواهد شد  ..؟؟؟؟

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:29


فیلم با صحنه ای شاد و رقص و آواز
شروع میشود و در ادامه به کارخانه
تولید سینک دنبال میگردد..
سلما مهاجری اهل جمهوری چک است که با پسرش جین مستاجر پلیسی بنام بیل و همسرش لیندا است.
سلما با وجود کم بینائی چشمانش در شرکت ابزارسازی شغل پرسکاری دارد. سلما عشق و علاقه وافری به موسیقی و فیلم دارد و در اوقات فراغت در کلاس آموزش تئاتر برای اجرای "آوای موسیقی" تمرین می کند.
روزی بیل به او اقرار می کند که بانک بزودی ملکش را تصاحب خواهد کرد، و سلما نیز اذعان می کند بدلیل بیماری ارثی بزودی نابینا خواهد شد و تمام درآمدش را برای عمل جراحی چشمان پسرش پس انداز می کند. پس از آنکه سلما حاضر نمی شود به بیل پولش را قرض دهد، بیل محل پول های او را کشف میکند ...
داستان فیلم ساده است و ریزه کاری ها
و عمق نگاه فون تریه آنرا به گونه ای
دیگر تصویر میکند ...

در همان ابتدای فیلم خشونت را می بینیم ..
خشونت مادری به پسرش که عاشقانه او را دوست دار ،
سلما  با دیدن پسرش که به.مدرسه نرفته و بیل او را با خود آورده برای تنبیه او .شروع به زدنش میکند  ، خشونت آنهم در کنار پلیس و زیر نگاه فردی که قاعدتا باید جلوی این گونه اعمال را  بگیرد .
در همان ابتدای فیلم کلید واژه ها را
می بینیم ...

شادی که شاد نیست ، محبتی که توأم
با خشونت است و قانونی که از آن
نباید انتظار قانونمداری داشت .

در فیلم صحنه های توأم با آواز و رقص و موزیک زیاد است ،
طبعا فیلم باید با شادی همراه باشد که اینگونه نیست و شادی آن بر دل نمی نشیند .
غم و اندوه در جابجای فیلم حس میشود ،
از رنگ های مرده ای که بیرنگ و رو هستند تا آدم هایی که ربات گونه اند
و یا حالت هایی این چنینی دارند .
(سکانس رویا گونه ای که در آن سلما در
کارخانه شروع به رقص و آواز میکند)
حتی دوست داشتن و ابراز عشق هم
مصنوعی است و چنگی به دل نمیزند .
فضا در این فیلم سیاه و سفید نیست
اما دلگیر و غم آلود است و این سبک
و سیاق فون تریر است که این چنین
دو گانگی را به زیبایی به تصویر میکشد .

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:27


قبلا با فیلم #ضدمسیح
https://t.me/ketabsib/40566

با سبک این کارگردان آشنا شدیم.
فون تریه کارگردانی است که در فیلم هایش معناگرایی را به اوج می رساند.
در فیلم های فون تریه معمولاً با تصویری  از جامعه و افکار موجود در آن  مواجه هستیم که دو حالت را به ما می نمایاند : بیگناه و گناهکار ...
و بر همین اساس رنگ های سفید و سیاه
که پس زمینه فیلم را پر کرده اند .
 در فیلم های فون تریر بیگناهان انسانهایی هستند در اوج معصومیت که گناهکاران بی رحمانه ترین ظلمها و شقاوت ترین کارها  را به آنها روا  می دارند .
دنیای این جوامع و شخصیت هایشان چنان است که سوأل های زیادی را برای ما بدنبال دارد و همچنین نوعی بیزاری از دنیای امروز را  در ما بوجود می آورد ...
"در کجای این جهان هستم ؟"
شخصیت های اصلی فیلمهای او  ،
غالبا زنان معصوم و از جامعه گریزانی هستند که در چنگال ناعادلان اسیر می شوند .
شخصیت گریس در فیلم داگویل و مندرلی ..
و سِلما در فیلم رقصنده در تاریکی ، نمونه هایی هستند واضح که میتوان از آن نام برد .

کتابخانه سیب🍎📚

19 Jan, 11:21


خلاصهٔ فیلم

سلما (بیورک) زن جوانی از تبار چک است که از همسرش جدا شده و پسری به نام جین (کوستیک) دارد.
او برای امرار معاش در کارخانه‌ای در یک منطقه روستایی در آمریکا کار می‌کند. بینایی وی رفته رفته کمتر می‌شود و پسرش نیز در وضعیتی مشابه وی قرار دارد. سلما تصمیم می‌گیرد به هر قیمتی پسرش را عمل کرده و جلوی نابینایی اش را بگیرد.
تنها دلخوشی او که در تحمل مصائب زندگی را آسانتر می‌کند، موسیقی و علاقه به رقص است ...

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 09:48


📚دوباره فکر کن (۱)
فصل اول
واعظ،سیاستمدار،دادستان ،دانشمند
آدام گرانت
قسمت قبل:
https://t.me/ketabsib/56669

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 09:41


بریده کتاب


اکثر ما به دانش و تخصص مان افتخار می کنیم و خیلی دوست داریم پای باورها و عقایدمان بمانیم. در یک دنیای باثبات، چنین طرز فکری منطقی خواهد بود و ثبات عقیدهٔ ما عواید قابل توجهی را به همراه خواهد داشت. اما مشکل اینجاست که دنیای ما به سرعت تغییر می کند و باید معادل زمانی که صرف تفکر می کنیم، برای بازنگری و اصلاح تفکرات مان هم وقت بگذاریم.


📚 دوباره فکر کن
آدام گرانت

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 07:58


#عقلانیت_2

🔹انتقاد بر نظریه لوح سفید و روانشناسی تکاملی 
اما سال‌های ۱۹۹۰ چند اتفاق می افتد و با مسئله ژنتیک و مسئله کشف ناقل های شیمیایی و بررسی تصویر سازی از مغز کم کم روان پزشکان به این نتیجه می رسند که همه با تابلو سفید به این دنیا نمی آیند و دوباره به مقوله هایی مثل ذات و سرشت برمی گردند و در واقع آن چیزی که ما محصول میلیون‌ها تحول و تکامل هستیم. به همین دلیل نمی‌توان گفت انسان اگر در جامعه خردمند رشد کند، خردمند خواهد شد. انسان مهربان است و به همنوع خودش کمک می کند یا آنگونه که توماس هابز می‌گوید انسان ذاتا گرگِ آدمی است و به نظر می آید که انسان با گرایشاتی به دنیا می آید. برای همین کتاب The Blank Slate فروش می کند و تیتر دومش The Modern Denial of Human Nature انکار مدرن از ذات بشر است. 

🔹پینکر به شدت طرفدار این است که ما با گرایشات خاصی به دنیا می آییم و این در سخت افزار مغز ما وجود دارد و در عین حال وقتی شما به این مقوله معتقد باشید، احتمالاً به مقوله دیگری به نام روانشناسی تکاملی هم اعتقاد پیدا می کنید و می پرسید این گرایش‌ها از کجا آمده ؟ و جواب داده می‌شود که اینها به واسطه چند میلیون سال تکامل بشر در آن زیستگاه های اولیه بر اساس بقای داروینیسم شکل گرفته و در سخت‌افزار ما رفته است. پس اگر شما تفاوت های بین زن و مرد یا تفاوت هایی یا خطاهایی خاص شناختی داریم، این ها تصادفی نیست و به آن زیرساخت‌ها برمی‌گردد. 

🔹کم شدن خشونت بشر در عصر امروز 
تا اینجا بحث علمی است ولی کمی که جلوتر می رویم پینکر وارد یک سری چالش‌های سیاسی هم می شود.
مثلاً در کتاب The Better Angels of Our Nature یعنی فرشتگان بهتر ذات ما می‌گوید درست است که بشر یک ذات خشن و بسیار شرور داشته است و نشانه هایی هم می.آورد که در بشر چند ده هزار سال پیش خیلی کشتن همنوع و خشونت بالا بوده و انسانها خیلی درگیر جنگ می‌شدند و بشر به راحتی پرخاشگر می شده. ولی به تدریج که ما به سمت عصر مدرن آمدیم و سال‌های اخیر خشونت ذاتی بشر کم شده است یعنی بشر به نوعی مهار شده است.

🔹بعد در کتاب Enlightenment Now سال ۲۰۱۸ می گوید اینها محصول روشنگری است، یعنی محصول رشد علم و خرد و محصول انسان گرایی است و ما صاحب پیشرفت هستیم و اینگونه نیست که در جا زده باشیم. چون الان برخی از افراد می‌گویند بشر بعد از چند هزار سال هنوز دارد درجا می‌زند و همان موجود وحشی است که در غار بوده است، در حالی که در این کتاب می‌گوید اینگونه نیست و ما خیلی تغییر کرده ایم.

🔹وقتی او در سال ۲۰۱۸ راجع به پرخاشگری صحبت می‌کند سوال‌هایی هم مطرح می‌شود، آیا بشر ذاتاً خردگرا است؟ آیا ذاتاً به دنبال کشف حقایق است؟ آیا بشر دوست دارد واقعیت ها را پیدا کند؟ یا اینطور نیست و در همان حالات خودش سیر می کند و هر چه را خوشش بیاید جذب می کند و اگر یک فکر به اون مزه و احساس خوب بدهد، آن را می‌پذیرد.

🔹پینکر در کتابش بصورت فشرده به بسیاری از مطالب روانشناسی معاصر در زمینه خردمندی یک ناخنکی زده است. کتاب او حدود ۲۸۰ صفحه مطلب دارد که به هر کدام از اینها یک اشاره کرده است برای همین آنهایی که می خواهند بفهمند در سال ۲۰۲۱ چه چیزهایی باب هست و چه دیدگاه هایی مطرح است اگر به فهرست و لیست منابع نگاه کنند، خیلی چیزها را متوجه می شوند. در عین حال یکی از نکاتی که در سبک پینکر هست، سبک فشرده او است. یعنی او با مطالعه هر صفحه اشاره به یک حکایت یا شخصیت یا یک یافته علمی دارد و به همین دلیل خیلی کند می‌شود این کتاب را خواند و کتاب خیلی روانی نیست و البته یک طنز و یکسری شیطنت‌ها و کاریکاتور هم در کتابش هست هست.‌ مثلاً یکی از کاریکاتورهای قشنگش این بود که یکی از بچه ها پای تابلو بوده و یک ضربی را غلط انجام داده و معلم به او می‌گوید که این ضرب را غلط انجام داده و دانش آموز جواب می دهد درست است، ولی اینجوری به من بیشتر مزه می‌دهد و من دوست دارم جواب اینگونه باشد و در واقع بحث را بهتر است اینگونه شروع کنیم که آیا بشر به دنبال کشف حقیقت است؟ آیا ذهن علمی دارد؟ یا این که این یک پدیده کاملاً فردی است؟ چرا که خیلی‌ها می‌گویند نهاد این موجود را همان غارنشین وحشی تشکیل داده و شما خیلی به آن باور نداشته باشید.

ادامه دارد...

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 07:57


#عقلانیت_1

کتاب عقلانیت/خطاهای شناختی/خرافات/خردستیزی‌عقلانی/مکری

Rationality: What It Is, Why It Seems Scarce, Why It Matters
عقلانیت : چیست، چرا کمیاب به نظر می رسد، چرا اهمیت دارد 
Book by Steven Pinker
Originally published: September 28, 2021 


🔹معرفی برخی کتابهای دیگر از استیون پینکر 
The Language Instinct
🔺غریزه زبان
Book by Steven Pinker
Originally published: 1994


معرفی کتاب
The Blank Slate: The Modern Denial of Human Nature
🔺لوح سفید: انکار مدرن طبیعت انسان
Book by Steven Pinker
Originally published: 2002


معرفی کتاب
 The Better Angels of Our Nature: Why Violence Has Declined 
🔺فرشتگان بهتر طبیعت ما: چرا خشونت کاهش یافته است 
Book by Steven Pinker
Originally published: October 4, 2011

معرفی کتاب
Enlightenment Now: The Case for Reason, Science, Humanism, and Progress
🔺روشنفکری اکنون : پرونده عقل، علم، انسان گرایی و پیشرفت
Book by Steven Pinker
Originally published: February 13, 2018 


🔹لوح سفید 
استیون پینکر  استاد روانشناسی شناختی و Psycholinguistics یعنی روانشناسی زبان است که در واقع جنبه های روانی زبان را در دانشگاه هاروارد تدریس می کند. متولد ۱۹۵۴ است. او چهره پر چالشی است و آثارش خیلی مورد توجه قرار گرفته و چند ویژگی دارد که این ویژگی از سالهای ۱۹۹۰ و با کار کردن او با نوام چامسکی شکل می گیرد. وقتی کتاب غریزه زبان را می‌نویسد اشاره بر این است که اکتساب زبان با تاثیر و الهام گرفتن از نوام چامسکی از کودکان خیلی غریزی است و در واقع نیازی نیست، فرهنگ آن را به انسان منتقل کند و کودکان را که رها کنی خود به خود زبان را کسب می‌کنند. او می گوید وقتی این کتاب را نوشتم خیلی جنبه های زبان شناختی کتاب مورد توجه قرار نگرفت، آن جنبه ای که مورد توجه قرار گرفت، غریزی بودن آن بود و در واقع سال های ۱۹۹۰ زمانی است که ما با موجی در علوم شناختی و روانشناختی و روانشناسی و روانپزشکی مواجهیم که خیلی تاکید دارد که بسیاری از چیزها در سخت افزار مغز ما وجود دارد و ما با آنها به دنیا می آییم. در صورتی که قبل تر از آن حاکمیت خیلی شدید با رفتارگرایان بود که این گونه باور داشتند که ما خیلی شبیه یک تابلو سفید هستیم چه کودکی که لوح سفید است و وقتی به دنیا می آید هر چیزی را می توان روی آن نوشت و در واقع بیشتر چیز ها ، برنامه هایی است که به واسطه شرطی شدن، کودک آنها را یاد میگیرد و غول‌های آن زمان مثل اسکینر باور داشتند ما می توانیم انسان را با شرطی شدن به هر شکلی در بیاوریم و حتی این قضیه به هنر هم کشیده بود. مثلاً در فیلم مشق مشهور پرتقال کوکی همه را شرطی می کردند که رفتارهای خشونت بار و ضد اجتماعی خود را کنترل کنند. یعنی معتقد بودند روی انسان هر چه می خواهید برنامه نویسی و یادداشت کنید و بروید و این رویکردی بود که به لوح سفید Blank Slateمشهور بود.‌ 

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 07:49


#معرفی_کتاب
#عقلانیت

کتاب عقلانیت: چرا کمیاب به نظر می‌رسد، چرا اهمیت دارد (Rationality: What It Is, Why It Seems Scarce, Why It Matters) کتابی است که در سال ۲۰۲۱ توسط دانشمند علوم شناختی کانادایی - آمریکایی، استیون پینکر نوشته و توسط چاپ وایکینگ‌پرس پنگوئن منتشر شده‌است. پینکر استدلال می‌کند که عقلانیت یک محرک کلیدی برای پیشرفت اخلاقی و اجتماعی است و تلاش می‌کند تا تضاد آشکار بین پیشرفت علمی و افزایش سطوح اطلاعات نادرست را حل کند. پینکر چندین مفهوم زیربنایی عقلانیت از جمله در زمینه‌های منطق، نظریه احتمال، آمار و انتخاب اجتماعی را توضیح می‌دهد. پینکر در کتاب خود دقیق و سخت‌گیر است اما به‌طور پیوسته در دسترس و سرگرم‌کننده است. متاسفانه ترجمه فارسی این کتاب هنوز در دسترس نیست.
دکتر #آذرخش_مکری در صفحه اینستاگرام خود این کتاب را معرفی کرده است.

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 07:46


نقد و بررسی کتاب #عقلانیت
استیون پینکر
#خطای_قمارباز
#آذرخش_مکری

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 07:40


🔹عقلانیت🔹

#استیون_پینکر ؛ نویسنده کتاب Enlightenment Now(اینک روشنگری)در این گفتگوی خودمانی؛ در مورد #عقلانیت و رسانه، مطالبی را مطرح میکند.

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 05:55


.
لطفا این صفحه را دوباره بخوانید،

این وقایع و بیانات، یکی دو سال قبل از سر برآوردن رضاخان است. یعنی سال ۱۲۹۸ هجری شمسی.

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 05:52


لورنس و امیرفیصل در کنفرانس صلح پاریس ژانویه ۱۹۱۹

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 05:45


۲۷۸

از نامه لورنس خطاب به داونی چنین بر می آید که وی واقعاً فکرش در گرو این کار بوده و در جهت تحقق آن لحظه ای از اندیشه و تفکر باز نمی ایستاده است:

«نکته مهم مستقر گردانیدن کورنوالیس ۱ [به عنوان مشاور بریتانیا] در دمشق است. قلمرو مزبور عجالتاً مشترکاً اداره می.شود. پس از طی شدن مرحله مزبور، همه چیز روبراه خواهد شد.»

آنگاه لورنس در ادامه نامه خود برای داونی می نویسد، قطع نظر از همه این حرفها، خود سوریه چندان اهمیتی ندارد:

«تا لحظه ای که اعراب بین النهرین از ما جانبداری کنند آینده از آن ماست. (با در نظر گرفتن فقدان هر نوع فلز و سوخت در سوريه: عدم وجود صنعت و محدودیت زمین های قابل کشت) جمعیت سوریه هرگز از پنج میلیون نفر تجاوز نخواهد کرد. در همین حال مساحت کل زمین های مزروعی بین النهرین بر حسب جریب سه برابر مصر است (مصر ۱۳۰۰۰/۰۰۰ : بین النهرین ۳۹۰۰۰/۰۰۰) و سرزمینی است که علاوه بر امکانات زراعتی بیش از هر جای دیگر دنیا در آن نفت وجود دارد. (سوخت ارزان = صنعت) در حول و حوش ایران و ارتفاعات کردستان معادن مس و سرب و آهن نیز یافت می شود. اگر حدود رشد جمعیت آن به اندازه مصر باشد بیش از سه نسل طول نخواهد کشید که جمعیت آن بالغ بر چهل میلیون یا چیزی در همین حدودها خواهد بود. مفهوم دیگر عرب بودن اینکه آنها آسیائی به حساب نمی آیند و سامی هستند، به این ترتیب دلبستگی و چشم انداز آنها همواره متوجه مدیترانه است و در صورتی که محدوده بین النهرین را در روی نقشه با رنگ سبز کاملاً مشخص کنیم متوجه میشوی که آنجا در حقیقت به شکل یک طپانچه یا اسلحه کمری بزرگی است که جهت و نوک لوله آن متوجه خلیج اسکندرون یا طرابلس است. یعنی درست همان جائی که باید روزی، آنها از آنجا سر در بیاورند.

«توجهت را بالاخص به تاکید در بی ارزش بودن بصره جلب می کنم، آنجا صرفاً


پ.ن.
۱ - کورنوالیس ؛ Cornwallis، یکی از مستخدمان کشوری مصر و مأمور رابط بین وزارت امور خارجه انگلستان و فیصل و عضو هیئت نمایندگی فیصل در کنفرانس صلح. وی در اداره امور عرب در قاهره انجام وظیفه می نمود و سردبیر نشریه ای نام «بولتن عرب» بود.

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 05:44


نبرد در پاریس
۲۷۷


شیوه منطقی...» اعلام داشته بود. این پیشنهاد از دو لحاظ قابل توجه است. یکی آن که نشان می دهد وی هنوز هم در این هنگام آماده بود از نفوذ خود در نزد فیصل، برای تامین اهداف دولت انگلیس بهره برداری نماید و دیگر آن که هرگاه این نامه به موازات و همگام با نامه ای که یک روز پس از آن تاریخ، وی برای داونی ارسال داشته بود، مورد مطالعه قرار گیرد، منظور و مقصود اصلی وی بیشتر روشن می گردد. لورنس در نامه خود خطاب به داونی (رجوع کنید به فصل هشتم) به شرح زیر بیان مطلب می کند:

«آنچه در جوف این نامه ملاحظه خواهی کرد، نامه ایست که همین دیروز در خطاب به کرزن نوشته ام. فیصل نسبت به قرارداد هفته پیش اعلام بیزاری می کند. (به زعم من اشکال کار بیشتر در نحوه برخورد آنها با اوست والا قرارداد مورد بحث در حقیقت به نفع اوست و دست و بال او را مآلاً برای بدست آوردن آنچه مورد نظر اوست باز می گذارد.) ال. جی. (منظور للويد جرج است) مصراً از من خواست که کاری بکنم این فرصت گرانبها از دست نرود در جواب گفتم «فقط به این شرط که شرایط من مورد قبول واقع گردد.» به عقیده خودم دولت چاره ای جز قبول آنها ندارد. چون تنها کسی که میتواند گره کور این معما را - که به دست خود آنها زده شده - بگشاید، فقط من هستم.»

نامه لورنس خطاب به کرزن متضمن پیشنهاد و درخواست قبول یک رشته تعهدات.یا ضمانت هائی به نفع فیصل در سوریه است و در طی آن تذکر داده شده فرانسوی ها ضابطه «نحوه عمل فرانسه در سوریه مشابه با نحوه عمل انگلیسی ها در بین النهرین» را پذیرفته اند. روی همین اصل بریتانیا همواره باید جناح چپ خود را دقیقاً زیر نظر داشته باشد تا علاوه بر ممانعت از توسعه احتمالی تمایلات مستعمراتی فرانسه، به موقع در صورت بروز چنین عوارضی در مقام معالجه آن بر آید. لورنس در این نامه می نویسد:

«آرزوی دور و دراز من همواره این بوده که اعراب بنیان گذار و بانی اولین دومینییون ما از خیل مردم قهوه ای پوست گردند، نه اینکه در سلک واپسین مستعمرات ما در میان مردمان قهوه ای پوست قرار گیرند.»

با در نظر گرفتن اوضاع و احوال روز البته چنین آرزوئی بسیار ترقی خواهانه و بلند بالا بود ولی به هر تقدیر با آن چیزی که اعراب طالب آن بودند فاصله فراوانی داشت.

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 05:43


۲۷۶

به فرانسه اختیار داده می شد خاک لبنان را تصاحب و در قسمت های غربی و شمالی سوریه، نیروهای فرانسوی را به جای نیروهای انگلیسی مستقر کند. علاوه بر نکات یادشده فوق، انگلستان تلویحاً موافقت می کرد، فرانسه در جهت تامین نیت و منظور نهائی خود، در سرتاسر خاک سوریه مالاً اقدام به استقرار یک نظام قیمومت نماید.

در نوزدهم سپتامبر ۱۹۱۹ فيصل وارد لندن شد و به محض اطلاع از شرایط قرارداد شديداً به آن معترض گردید. لورنس در پانزدهم سپتامبر به عنوان واپسین تلاش در جهت قبولاندن دیدگاه های خاص خود، یادداشتی خطاب به وزارت امور خارجه انگلیس تهیه و ارسال داشت. در یادداشت مزبور ضمن یک اعلام موافقت نسبی با قرارداد للويد جرج - کلمانسو به منظور ممانعت از اعمال زور از جانب فرانسوی ها در جهت تحصیل حق قیمومت نسبت به سرزمین سوریه طرقی پیشنهاد گردیده بود: «با بالا گرفتن دامنه خصومت در میان اعراب و فرانسوی ها ارسال هر نوع مواد غذائی از عمق و درون خاک کشور به باریکه ساحل مواجه با اشکال خواهد گردید، باید به فرانسوی ها گوشزد گردد، در صورت وقوع چنین امری، ما ابداً حاضر به دادن مواد غذائی و وسائل حمل و نقل به هیچ یک از طرفین درگیر نخواهیم بود.»

به دنبال مطالب مزبور، لورنس سعی کرده بود محاسن خویشتن داری و حفظ جانب متانت و بردباری را از جانب فرانسویان در مقابل اعراب مورد تاکید قرار دهد و در ضمن به نحوی نادرستی حدس قبلی خود را دائر بر کم گرفتن توانائی اعراب برای اداره امور خود علنی ساخته بود:

«اگر فرانسوی ها بتوانند عقل و درایت به خرج دهند و فقط تا مدتی، حدوداً دوازده ماه اعراب را کاملاً ندیده بگیرند، به چشم خود خواهند دید که اعراب برای گرفتن کمک از آنان حتی حاضرند به دست و پای آنها بیافتند ولی هرگاه در اوضاع و احوال کنونی، از خود بی حوصلگی نشان دهند، مرتکب خطائی خواهند شد که نتیجه آن چیزی جز متحد گردانیدن اعراب بر ضد خود آنان نمی تواند باشد»۱

در بیست و هفتم سپتامبر لورنس طی یک نامه خصوصی خطاب به لرد کرزن، تمایل خود را مبنی بر «ترغیب فیصل به قبول قرارداد هفته پیش پاریس با اتخاذ یک


پ.ن.
۱ - مجموعه نامه های لورنس شماره ۱۱۵.

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 05:42


نبرد در پاریس
۲۷۵


دور داشت که چنین تدبیری با هدف گیری متفاوتی بیشتر با تائید مشاوران و دست اندرکاران امور نفتی: که در جنب و خارج از جلسات رسمی کنفرانس، سرگرم  مذاکره و زد و بندهای خاص خود بودند صورت گرفته بود. دلالان و دست اندرکاران امور نفتی، بخوبی متوجه شده بودند که به جای یک کشور بزرگ و مستقل عربی در خاورمیانه، با سر و کار داشتن با تعدادی از کشورهای عربی ضعیف و معارض و فاقد حس وحدت، خیلی بهتر و سهلتر می توان برای تحصیل امتیازات استخراج نفت و تعيين حق الامتیاز به کار چانه زنی و حل و فصل امور پرداخت. (با مراجعه به یادداشت های خصوصی لولین اسمیت ۱ ، یکی از اعضای هیئت نمایندگی بریتانیا در پاریس به گوشه ای از دسایس و زد و بندهای جنبی محافل و دست اندرکاران نفتی در این خصوص، به خوبی می توان پی برد:  "به منظور کشانیدن پای فرانسه به مشارکت و سرمایه گذاری در هزینه احداث یک خط لوله نفتی به اسکندرون، گفتگو از دادن یک رشوه به فرانسوی هاست که در نظر است به صورت واگذاری یک سهم بسیار جزئی و ناچیز از نفت بین النهرین باشد، ولی تمامی این حرف ها در گرو حفظ و تامین حق نظارت دائمی انگلستان بر [شرکت نفت] شل است.... در ضمن مسئله حقوق انگلستان در الجزایر نیز باید روشن و به شیوه مطلوبی حل و فصل پذیرد." )۲

سرانجام در سپتامبر ۱۹۱۹ دولت های فرانسه و انگلیس، مذاکرات خود را برای عقد قراردادی در مورد سوریه به پایان بردند و به دنبال آن از فیصل دعوت بعمل آمد تا ضمن انجام سفری به پاریس، موافقت خود را با اقدامی که در واقع یک رویارویی با یک "عمل انجام یافته" بود، اعلام نماید. نکات عمده توافق های دو کشور مزبور، از این قرار بود: بریتانیا اجازه می یافت میدان های نفتی موصل را تحت تملک خود درآورد و در هر یک از سرزمین های فلسطین و عراق و ماورای اردن دول تحت الحمایه تشکیل دهد - ترتیبات مزبور در آوریل ۱۹۲۰ در سن رمو۳ به قطعیت پیوست ـ از سوی دیگر



پ.ن.
1- Llewellyn Smith.
۲ - اسناد خطی لوسیان اداره بایگانی اسکاتلند، ادینبورگ.
3 - San Remo.

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 05:40


ادامه از:
https://t.me/ketabsib/56658

٢٧٤

نیروی محرکه نفت کار می کرد) و سرانجام موجبات شکست آن را فراهم ساخت، فقدان سوخت و عدم دسترسی به آن بود. ضمناً در همین اوان در داخل خود آلمان نیز به علت عدم دسترسی به روغن موتور و کمبود محسوس آن، تولیدات کارخانه ها کاهش چشمگیری پیدا کرده و وسایل حمل و نقل غیرنظامی مآلا به حال رکود و توقف کامل در آمده بود، در صورتی که در همان موقع در بریتانیا از برکت دسترسی به منابع نفت ارزان، اتوبوس ها و وسایل حمل و نقل عمومی نیز کماکان به راحتی به کار خود ادامه می دادند و در آمریکا حتی در آمدوشد وسایل موتوری شخصی نیز کمترین رکودی که ناشی از کمبود نفت باشد مشهود نشده بود.

آنچه مسلم گردیده بود این بود که در درگیری و جنگهای آینده نفت به عنوان یک حربه و سلاح اساسی جای خاصی برای خود پیدا خواهد کرد. به رغم به وجود آمدن چنین شرایطی به صرف دلبستگی خاص و جنون آمیز شخصی چون کیچنر برای به وجود آوردن کشورهای حایل در فاصله بین متصرفات روسیه و انگلستان، منطقه ای مانند موصل با منابع نفتی سرشارش، به موجب قرارداد سایکس-پیکو، در داخل محدوده و منطقه فرانسوی ها قرار داده شده بود. للويد جرج در حالی که کمترین امیدی برای باز پس گرفتن موصل نداشت، در دسامبر ۱۹۱۸ به هنگام بازدید کلمانسو از لندن، با وی معامله ای صورت داد که بر اثر آن در مقابل واگذاری سهمی از حقوق نفتی موصل به فرانسوی ها و متعهد شدن به جانبداری از دعاوی فرانسه در ساحل چپ رود راین و پذیرش اصل یکپارچگی سوریه بزرگ و احتراز از تقسیم و تجزیه آن به دو بخش جداگانه - مراد جداسازی بیروت از دمشق است - موصل در محدوده متصرفات انگلستان قرار گرفت. ولی علیرغم تمامی ترفندها و دسائسی که در کنفرانس صلح به کار گرفته شد، فرانسه از موضع و سیاست قبلی خود مبنی بر "ممانعت از دو بخشی شدن سوریه" ۱ ذره ای عدول ننمود. لذا ماجرای فیصل و سوریه در میان آن همه دلایل واضح و روشنی که برای اثبات حقانیت او وجود داشت، بیشتر به خاطر معامله ای که بر روی منابع نفت صورت گرفته بود، بدست فراموشی سپرده شد. البته نباید از نظر


پ.ن.
1- " NO dualism" .

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 05:35


#خسته_گیری با زندانیا

حالا که حرف از جشن و شادی توی زندان شد،
اینم یه دورهمی دوستانه وبه سلامتی در زندان رجایی شهر ببینید پرچم مازندران همه جا بالاست سلامتی رضا لشکری رو ببینید!

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 04:12


درمورد رقص و پایکوبی نرگس محمدی ، سپیده قلیان و زندانیان سیاسی در ایران

#راه_نجات_ما_رقص_است

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 01:35


📚جای خالی سلوچ
✍️نوشته: محمود دولت آبادی
بخش اول/بند سوم
قسمت سوم
📌اپیزود ۴

قسمت قبل:
https://t.me/ketabsib/56652

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 01:28


#سماع

هر جایی که چیزی را یاد گرفتی، یعنی معنوی نیست. معنوی یعنی جوششی باید بیاید بالا.
یعنی چه؟ یعنی آنجایی که ارتعاش به وجود می‌آید، در اوج سماعی، در اوج ذکری، داری می‌کشی بالا، بخواهی نخواهی ارتعاش دارد بدن را بلند می‌کند. وقتی بدن بلند شد، نه تو حرفه‌ای هستی، نه تو قشنگ می‌رقصی، نه برایت می‌آیند بلیط دویست دلار خرج می‌کنند. آن روح است که دارد تو را حرکت می‌دهد. ما به آن می‌گوییم ارتعاش، ما به آن می‌گوییم مراقبه. آن رقص [منظور ماست]. رقصت حالا خنده است. رقصت حالا گریه است. رقصت حالا سکوت است. رقصت حالا بلند شدی داری دور خودت می‌چرخی.


کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

11 Jan, 01:22


من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم، نمی دانم
امید روشنایی گر چه در این تیره گی ها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از سِتیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت...


فریدون مشیری

#سلام ، صبح بخیر و شادی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

10 Jan, 01:39


📚جای خالی سلوچ
✍️نوشته: محمود دولت آبادی
بخش اول/بند دوم
قسمت سوم
📌اپیزود ۳
قسمت قبل:
https://t.me/ketabsib/56633

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

10 Jan, 01:35


آخر هفته خوبی داشته باشید با #رقص و #ورزش

#سلام ، صبح بخیر و شادی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 14:44


اندکی عسل(طعم عسل)
دوبله
@cinema_tographe

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 14:43


1080pطعم عسل
( دوبله کامل صدای ریل 17)

A Taste of Honey 1961 BRRip 1080p

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 14:24


#پیشنهاد_فیلم
#طعم_عسل
#اندکی_عسل

طعم عسل (اندکی عسل) ؛ "جو" نوجوانیست که به همراه مادر الکلی اش در شمال انگلیس زندگی می کند. وقتی مادرش ازدواج می کند او از خانه خارج شده و به خیابانها می رود و با یکی از همکارانش به نام "جفری" اتاقی برای خود مهیا می کنند. اما او متوجه می شود که...

امشب ساعت 8 و ربع
تکرار: 12 نیمه شب
از شبکه آوافمیلی

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 13:55


همه‌ی عذاب‌های انسان؛
مردم واقعا چه می‌خواهند؟

دکتر ایمان فانی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 11:09


#رقص_اقوام_ایرانی #کرمانجی

https://t.me/ketabsib/35123

#بنازیم_به_این_تنوع_زبانی_فرهنگی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 09:58


#باله

🩰باله‌ی ژیزل

🎼اثر آدولف آدام

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 05:58


💠 زبان فارسی، فردوسی، مهاجرت و مام میهن از زبان استاد گرانقدر دکتر #ژاله_آموزگار

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 05:46


#پیشنهاد :

حال که در ادامه ی خوانش کتاب "لورنس عربستان" به فصل "نبرد در پاریس" رسیدیم، بد نیست نگاهی دوباره به این کتاب بیندازید:
https://t.me/ketabsib/49319

یا لااقل پادکست زیر را بشنوید:
https://t.me/ketabsib/49317

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 05:24


نبرد در پاریس
۲۶۷


دو دستگاهی که هر یک به سهم خود... از محل مالیات های اخذ شده از مؤدیان این کشور، پول در اختیار دست پروردگان سیاسی مورد نظر خود که عملاً در صف مخالف هم قرار گرفته بودند، می گذاشتند. هر آینه اگر سردمداران و مسوولان غیر نظامی این دو وزارتخانه متخاصم، به جای اتخاذ چنین شیوه ای، خود مستقیماً با یکدیگر گلاویز می شدند، یقیناً نه تنها هزینه آن برای مردم کشور انگلستان کمتر می شد... بلکه در اساس موازین شرافت و آئین مردانگی نیز بیشتر و بهتر در آن ملحوظ می گردید." ۱

به هر تقدیر وهابی ها پس از یک پیشروی سریع و قهرآمیز، به مرکز تجمع نیروهای عبداله شبانه یورش بردند و قسمت اعظم قوای او را در حالتی که همگی غرق در خواب بودند قتل عام کردند. قوای عبداله به این ترتیب قلع و قمع شد و خود او نیز به زحمت توانست از این مهلکه جان سالم به در برد. در همان لحظاتی که ابن سعود، خود را آماده پیشرفت به سوی مکه می نمود، از سوی وزارت امور خارجه انگلیس، اتمام حجتی به وی ارسال و طی آن به وی تکلیف شد که عقب نشینی اختیار کند و در ضمن به وی اخطار گردید، در صورت عدم تمکین، به وسیله هواپیما، قوای او از طریق هوا مورد حمله قرار خواهد گرفت.. در این گیرودار وزارت امور هند، من باب احتیاط، به ابن سعود توصیه نمود که بهترست عقب نشینی اختیار کند. به این ترتیب بود که مالا نقشه حمله به مکه مسکوت ماند.۲

این شکست فی الواقع ضربه مستقیمی بود که به شخص لورنس وارد می شد، چه وی به کابینه جنگ اظهار داشته بود که در صورت حمله ابن سعود به حجاز، يقيناً حسین کار او را یکسره خواهد کرد. از جانب دیگر این رویداد بر وسعت و دامنه درماندگی فیصل نیز، که پیشتر شاهد تسلیم تدریجی انگلیسی ها در برابر فرانسویها گردیده بود، افزود. ولی وقتی که بر اثر پافشاری ویلسون رئیس جمهوری آمریکا، تصمیم گرفته شد که یک هیئت تحقیق به منظور بررسی تمایلات مردم سوریه عازم آن



پ.ن.
۱ - آرنولد توین بی: کتاب "آشنایی ها" صفحه ۱۸۴.
۲ - ابن سعود، حجاز و دیگر شهرهای مقدس مسلمین را در سال های ۲۵ - ۱۳۲۴ متصرف گردید و از آن تاریخ نقاط مزبور جزء قلمرو عربستان سعودی قرار گرفته است.


ادامه دارد....

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 05:23


٢٦٦

بود و این نقش دوگانه باری بود که بر روی دوش وی سنگینی می کرد.

هنگامی که سنگینی این بار در شرف تخفیف بود، مقارن با اوضاع و احوالی بود که او قصد به کرسی قبول نشاندن این فکر را داشت که تنها نیرویی که در خاورمیانه قدرت و لیاقت در دست گرفتن امور را داراست خانواده هاشمی هاست. ولی از بد حادثه درست در همین اوان نیز وضعی پیش آمد که عملاً موجب تنها گذاشتن و ناامید ساختن وی از ناحیه خانواده هاشمی ها شد. مدتها بود که ابن سعود علیه حکومت حجاز دست به یک رشته عملیات خصومت آمیز زده و طرف مقابل را هل من مبارز گویان علناً دعوت به محاربه و مصاف می نمود. با پیش گرفتن چنین رفتاری، ابن سعود در واقع دو هدف و مقصد عمده را تعقیب می کرد. یکی آنکه به علت نداشتن نظر مساعد نسبت به ادعای حسین مبنی بر کسب عنوان پادشاهی خطه عربستان طبعاً و بحكم اجبار قصد مقابله با او را داشت و دو دیگر آن که در راستای تامین خواست مسلمانان اصالت گرای پیرو خود - که بنا به اعتقاد آنان وجود خاندان هاشمی در مکه سبب رواج فساد و انحطاط گردیده بود - می خواست از طریق درافتادن با خاندان مزبور، از توسعه دامنه نفوذ آنان در آن دیار جلوگیری به عمل آورد. تا آن هنگام دو فقره عملیات جنگی نیروهای حسین علیه ابن سعود مواجه با شکست گردیده بود. از این رو در ماه مه ۱۹۱۹ عبداله به منظور تلاش مجدد برای درهم شکستن مقاومت ابن سعود مبادرت به تجهیز قوائی مرکب از چهار هزار پیاده و ده هزار افراد سواره نظام کرد.

بازتاب این خبر در پایتخت کشورهای انگلستان و فرانسه موجب حیرت مقامات اجرائی این دو کشور گردید. در تشکیلات قوه مجریه دولت انگلیس به واسطه خصومت مضحکی که بین دو وزارتخانه مختلف این کشور - یعنی وزارت امور هند از یک طرف و وزارت امور خارجه از طرف دیگر - بر سر طرفداری هر یک از آنها از یکی از این دو رقیب بوجود آمده بود وضع حتی بغرنج تر بود. آرنولد توین بی می نویسد: "در حقیقت عاملی که از خارج آب در آسیاب این دو رقیب متخاصم ریخته و آنها را علیه یکدیگر تجهیز کرده بود، دو دستگاه مختلف از تشکیلات اجرائی یک دولت واحد یعنی همانا دولت انگلستان بود،

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 05:21


نبرد در پاریس
۲۶۵


حل های مورد نظر در پیش پای اولیای امور قرار می دادند، کار به کجا می کشید؟ پیداست که در مقابل چنین وضعی، کاری از لورنس ساخته نبود، الا این که کماکان به کار طراحی و نقشه کشیدن های محرمانه خود ادامه می داد و در ضمن امیدوار باقی می ماند که سرانجام دیدگاه های خاص وی بر کرسی قبول خواهد نشست. ولی در همه حال موضوعی که برای لورنس در درجه اول اهمیت قرار داشت حفظ اعتماد و جلب نظر کامل فیصل نسبت به شخص او بود و این چیزی بود که برای لورنس در آن مورد راه گریزی وجود نداشت. ولی هم چنان که دیده ایم در گذشته لورنس همواره در وضعی قرار گرفته بود که هرگز نتوانسته بود با فیصل آن گونه که باید صریح و روراست باشد، به طوری که بعضاً بالاجبار حتی او را فریب هم داده بود. چه همان گونه که در جریان قیام دیده شد موقعیت او بگونه ای بود که هرگز نمی توانست به خطر رویگرداندن فیصل از او بی اعتنا بماند. در این مورد دست کم یکی از اعراب پی به این نکته ظریف برده و باصطلاح دست او را خوانده بود: عونی عبدالهادی، یکی از افراد هیئت نمایندگی فیصل در کنفرانس صلح که در ادوار بعد به مقام وزارت امور خارجه کشور هاشمی اردن منصوب گردید، دربارۀ لورنس نوشته، وی برای مصالح کشور خود تلاش می نمود و با برخورداری از چنین روحیه و طرز تفکری بود که در لندن و پاریس با فیصل همکاری می کرد:  "هدف اصلی او نگهداشتن هر چه بیشتر فیصل در کنار انگلیسی ها و متقاعد ساختن او به این امر بود که تنها دوستان واقعی او انگلیسی ها هستند..."۱

بنابراین در حالی که فیصل معتقد بود از طریق لورنس قادر خواهد بود به مقاصدی که وی از برای اعراب در دل می پرورانید دست یابد، از سوی دیگر کرزن و دیگران نیز بر این باور بودند که کشور انگلیس از طریق لورنس خواهد توانست به امیال و خواسته های این کشور - که سرنخ آن در دست اعراب است - دست یابد: "ما باید با قاطعیت از وجود لورنس، برای نفوذ در فیصل و سوق دادن او به مسیر صحیح استفاده کنیم..." ۲

نوع توقعات هر یک از دو طرف قضیه از لورنس کاملاً متفاوت



پ.ن.
۱ - نامه ای خصوصی که در کتاب سلیمان موسی بنام "نظر اعراب نسبت به تی. ای. لورنس" نقل گردیده (ص ۲۲۷)
2 - PRO FO,371/4183.

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 05:20


٢۶٤

از حملات خود بر ضد او دست نکشیده بود. مسؤولان وزارتخانه یاد شده طی گزارشی برای ادوین مونتاگیو ۱ که با داشتن عنوان وزیر مشاور در رأس وزارتخانه مزبور جای داشت به او اطلاع دادند که "اعتقادی به دیدگاه های لورنس در خصوص بین النهرین" ندارند. در تعقیب گزارش مزبور سرگرد سی. جی. مور ۲ - یکی از عاملان وزارتخانه اخیرالذکر که در قسمت جاسوسی و اطلاعات بین النهرین کار می کرد - مبادرت به انجام مصاحبه ای با فیصل کرد. مور در گزارش خود خطاب به وزارت امور هند، نوشته بود، استنباط او اینست که فیصل مردی سخت جاه طلب و در خصوص ابن سعود عميقاً خشمگین و با "اولیای حکومت هند به لحاظ حمایتی که از ابن سعود به عمل می آورند سخت مخالف است" مونتاگیو محتوای پرونده مزبور را عیناً و بی کم و کاست جهت اظهار نظر در اختیار وزارت امور خارجه انگلیس قرار داد که در نهایت منجر به دریافت جوابی معنی دار و تا اندازه ای دندان شکن از سوی سرلوئیس مالت گردید. مالت نوشت:

"جاه طلبی فیصل، مطلب تازه ای نمی تواند باشد، با اینحال سرهنگ لورنس معتقد است چنانچه بتوانیم اعتماد او را [فیصل] نسبت به خودمان هم چنان محفوظ و پا برجا نگاه بداریم، در این صورت بهتر موفق به مهار کردن نهضت ملی اعراب خواهیم شد." ۳۰

اظهار نظر اخیر، به خوبی نقش دوگانه لورنس را در کنفرانس صلح آشکار می سازد. وظیفه او هم چنان که خود وی آشکارا بیان داشته بود، و در گفته مالت نیز انعکاس دارد، عبارت بود از جلب و حفظ اعتماد فیصل، در جهت تسهیل امر مهار کردن نهضت ملی اعراب - یا در واقع ارائه همان نقشی که وی در آغاز قیام اعراب، عهده دار آن گردیده بود. ولی اگر بین روش مورد نظر دولت انگلستان به منظور مهار کردن نهضت ملی اعراب با روشی که شخص لورنس خواستار اجرای آن بود مباینت و اختلافی به وجود می آمد، وضع چه می شد؟ یا فی المثل اگر دشمنان لورنس - و به عبارت دیگر آنهائی که در وزارت امور هندوستان بودند - راه حلی جالبتر و بهتر از راه



پ.ن.
1 - Edwin Montague.
2 - Major C. J. More.
3 - FO,159(375/2/2).

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 05:18


نبرد در پاریس
۲۶۳


تدابیری بود که برای جلوگیری از تهدید مجدد صلح جهانی توسط این ملت می بایست عليه آن اتخاذ می شد. موضوع خاورمیانه در قیاس با یک چنین مسئله اساسی یک مسئله جنبی و در درجه دوم اهمیت بود. معهذا، همین مسئله جنبی واجد یک کیفیت خاص بود، به این معنی که در حول و حوش آن ماهیت زد و بندها، محیلانه تر و لبه دشنه ها تیزتر و به همین نسبت دستاوردهای احتمالی آن نیز چربتر و اشتهاآورتر بود. نخستین کشوری که در این صحنه مبادرت به نقش آفرینی کرد، فرانسویان بودند و بهانه نیز هیاهو راه انداختن در مورد عدم صلاحیت فیصل برای شرکت در جلسات کنفرانس صلح بود. ماجرا به دنبال اقدام یک نفر در مورد منتشر ساختن یادداشت فیصل در جراید شروع گردیده بود، یادداشتی که در آن فیصل قویاً خواستار استقلال اعراب شده بود. درز کردن این یادداشت موجب بوجود آمدن جنجال بزرگی شده بود. به طوری که برخی از جراید در اشاره به آن نوشتند: "این کشور [حجاز] علی رغم تاریخ مختصر و کوتاه خود آرزوهای دور و درازی در سر پرورانده و کار را به جائی رسانده که یک مشت دعاوی پوچ و واهی مطرح می سازد، دعاوی ای که در محضر هیچ دادگاهی قابل استماع نیست."

بر اثر برخورد با چنین واکنش هائی، فیصل از اعماق قلب خویش احساس کرد که با دنیائی بیگانه و کاملاً نا آشنا سروکار دارد. او برای حفظ مصالح خود چاره ای جز تکیه کردن به لورنس نداشت و وقتی لورنس موفق شد به جای یک کرسی ناچیز، دو کرسی در کنفرانس صلح، برای او دست و پا کند، خود را بی اختیار و به نحو آشکار مدیون او دید.

اعضای هیئت نمایندگی انگلستان، طبعاً و در تمامی شرایط در جهت حفظ مصالح دولت بریتانیا، مدافع دید که دیدگاه های خاص خود بودند و به همین دلیل در اغلب موارد لورنس از سوی اعضای هیئت نمایندگی کشور خود سخت در معرض حمله و انتقاد بود. حضور و دلیل وجودی لورنس در کنفرانس صلح در درجه اول به منظور حفظ و تامین منافع هر چه بهتر دولت بریتانیا بود و آنچه مطرح نبود شخص فیصل بود ولی چیزی که هست فیصل از توجه به این امر غافل مانده بود. فیصل با خود چنین فکر می کرد که لورنس به نمایندگی از جانب تمامی دولت بريتانيا صحبت می کند، حال آن که وی در حقیقت به نام بخشی از دولت بریتانیا و حتی گاهی به نام خود سخن می گفت. به عنوان مثال، وزارت امور هند، هنوز

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 05:17


٢٦٢


کنفرانس صلح در هیجدهم ژانویه سال ۱۹۱۹ در "که دورسی" در حالتی افتتاح شد که شکوه و جلال ظاهری و زرق و برق خیره کننده آن تیزی تیغ دشنه ها و سایر آلات قتاله مخفی را از دید خیل ناظران آن پوشیده نگاه داشته بود. جیمز. تی. شاتول۲ ، استاد سابق کرسی تاریخ در دانشگاه کلمبیا و عضو هیئت نمایندگی آمریکا می نویسد: "وسعت تالار غذاخوری ماژستیک۳ ، حداقل معادل دو برابر كریون۴ است... صحنه شامی که در این تالار شاهد برگزاری آن بودم، یکی از جالبترین مناظری است که هنوز در خاطرم نقش بسته... در جنب میز کانادائی ها، میهمانی شام بزرگی ترتیب داده شده بود، که شرکت کنندگان در آن ـ که در بین آنها دو میهمان آمریکایی نیز به چشم می خورد - سرگرم بحث در اطراف سرنوشت عربستان و مشرق زمین بودند... در بین این جمع سرهنگ لورنس، فاتح بیست و هشت ساله دمشق و [العياذ بالله. م] جانشین جوان حضرت محمد (ص) با چهره پسرانه خود، که کمابیش، لحظه ای تبسم آن را ترک نمی گفت، جای گرفته بود. به اعتقاد همگان وی تنها کسی بود که بیش هر کس دیگری توجه و انظار عمومی حاضران در کنفرانس را به سوی خود جلب کرده بود..."

ولی در فراسوی آن همه جام شراب ناب و شفافی که حاضران یکی پس از دیگری به سلامتی یکدیگر بالا می بردند و تعارفات به ظاهر مهرآمیزی که مدام در بین آنها رد و بدل می شد، نیرنگها و دودوزه بازی های سیاسی از همان آغاز کار شروع گردیده بود. در این میان مسئله اساسی و مهم سرنوشت آلمان و در این مورد چیزی که بیش از همه فکر و خیال دست اندرکاران را به خود مشغول داشته بود، چگونگی اخذ غرامات جنگی از این کشور در مقابل خسارتهای مالی و جانی ناشی از جنگ و نیز کیفیت



پ.ن.
۱ - که دورسی ؛ Quaid,Orsay : نام آن قسمت از ساحل رود سن در پاریس که ساختمانهای وزارت امور خارجه فرانسه در آن قرار دارد و اصطلاحاً به وزارت امور خارجه فرانسه اطلاق می گردد. م.
2 - James T. Shotwell,
۳- ماژستیک ؛ Majestic : هتلی در پاریس که محل استقرار هیئت نمایندگی انگلستان بود. م.
۴ - کریون ؛ Crillion : هتل دیگری به همین نام در پاریس. م.

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 02:26


📚جای خالی سلوچ
✍️نوشته: محمود دولت آبادی
بخش اول/بند یکم
قسمت دوم
📌اپیزود ۲
قسمت قبل:
https://t.me/ketabsib/56621
قسمت بعد:
https://t.me/ketabsib/56652

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

09 Jan, 02:20


#رقص و #شادی در بیجار سر(مزرعه برنج)
#شالیزار

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 15:24


دختر خدا حافظی

The Goodbye Girl 1977
#دوبله
#هربرت_راس_ریچارد_دریفوس_مارشا_ماسون_کویین_کومینگز
برنده گلدن گلوب - بهترین فیلم - موزیکال/کمدی برنده اسکار - بهترین بازیگر نقش اول مرد برنده گلدن گلوب - بهترین فیلمنامه - فیلم سینمایی برنده گلدن گلوب - بهترین بازیگر مرد فیلم - موزیکال/کمدی نامزد گلدن گلوب - بهترین بازیگر زن فیلم سینمایی در نقش مکمل نامزد گلدن گلوب - بهترین بازیگر زن فیلم - موزیکال/کمدی
نامزد اسکار - بهترین بازیگر زن نقش اول
نامزد اسکار - بهترین بازیگر زن نقش مکمل
نامزد اسکار - بهترین فیلم نامزد اسکار - بهترین نویسندگی، فیلمنامه نوشته شده مستقیم برای پرده
کانال تلگرام فیلم کلاسیک
𝑱𝒐𝒊𝒏 𝑼𝒔
Classic movie Channel‌ @sekoens01

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 15:23


دختر خداحافظی

The Goodbye Girl 1977

دوبله فارسی

با بازی: ریچارد دریفوس - مارشا ماسون - کویین کومینگز

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 15:22


دخترخداحافظی

دوبله فارسی
#سینماتوگراف
@cinema_tographe

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 14:33


#پیشنهاد_فیلم
#دختر_خداحافظی

دختر خداحافظی؛ یک زن به همراه دخترش متوجه می شوند دوست پسرش خانه را بدون هیچ اطلاعی ترک کرده است. اما وقتی بازیگری آمده و ادعا می کند آپارتمان را از دوست پسرش اجاره کرده، پس از مذاکراتی آنها تصمیم می گیرند با هم در آنجا زندگی کنند و...

امشب ساعت ۸
از شبکه آوافمیلی
تکرار ساعت ۱۲ نیمه شب

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 08:56


📕کتاب: ۲۱ کار مهم بعد از سی سالگی!
✍🏻 نوشته: جیمز هالیس
📝 ترجمه: مرضیه مروتی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 08:50


جیمز هالیس| ملیت آمریکایی| نویسنده، روان‌شناس

🔅 جیمز هالیس روان‌شناس، نویسنده و یکی از برجسته‌ترین روان کاوان پیرو مکتب یونگ است.

🔅هالیس تاکنون چندین کتاب بر اساس بینش‌های شخصی در روان‌شناسی تحلیلی یونگ نوشته که محبوبیت زیادی پیدا کرده است.

🔅از جمله آثار این نویسنده می‌ توان به کتاب "ردپای خـدایان" و "مرداب روح" اشاره کرد./کتابخانه

📚لیست آثار:

▼ مرداب روح
https://t.me/ketabsib/1968

▼ یافتن معنا در نیمه دوم عمر
https://t.me/ketabsib/26925

▼ بیست و یک کار مهم بعد از سی سالگی

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 08:44


#معرفی_کتاب
#بیست_ویک_کارمهم_بعداز_سی_سالگی
#جیمز_هالیس

اگر سی سالگی را گذرانده باشید، تا الان متوجه شده اید که بسیاری از مشکلات زندگی شما راه حل ندارند! اگر نمی خواهید این "واقعیت" را بپذیرید، بهتر است از خیر خواندن این کتاب بگذرید و به رؤیاپردازی خود برای حل مسائل زندگی ادامه دهید.
۲۱ کار مهم در این کتاب انتظار شما را می کشد. با خواندن آن در می یابید، چگونه بادبان های خود را در لحظات طوفانی زندگی بعد از سی سالگی تنظیم کنید تا سفر زندگی همیشه هیجان و جذابیت خود را علی رغم سختی های خود حفظ کند.

این کتاب شگفت‌انگیز راهکارهایی عملی و کاربردی پیش رویتان می‌گذارد تا به بهترین نحو با مشکلات و مسائل زندگی روبه‌رو شوید. ساختار کتاب به صورت خطی است و مرحله به مرحله از بالغ شدن صحیح با شما سخن می‌گوید؛ جیمز هالیس ابتدا به مسئلۀ جنجال‌برانگیز قدرت انتخاب می‌پردازد و سپس از اهمیت ترک گذشته و عادت‌هایی که سبب وابستگی ما می‌شوند صحبت می‌کند و بخش اعظمی از کتاب به بیان اهمیت پذیرش خود حقیقی‌مان و دوری از ایفای نقش، برای رضایت دیگران، اختصاص دارد.

مطالب ارزشمند و متن روانی  دارد، اگر آمادگی یک سفر درونی پرچالش را دارید.

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 08:25


#رادیوراه_70
#کتاب_باز با دکتر مجتبی شکوری
فصل پنجم
قسمت دوازدهم: #کار_مهم_در_زندگی

منابع مکتوب:

بیست و یک کار مهم بعد از سی سالگی اثر جیمز هالیس - ترجمه مرضیه مروتی - نشر بنیاد فرهنگ زندگی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 07:53


#تاریخ_معاصر

ایران جزیره ثبات است(کارتر)

عده‌ای هنوز پای می‌فشارند که کارتر با آن جمله فرش زیر پای شاه را کشید.
چنین نبود!
شاه شروع کرد!

۱ـ سه ماه قبل از ورود کارتر به ایران زیر دیگ انقلاب در موسسه فرهنگی گوته شمعی دیگری روشن شد
۲ـ دیگ انقلاب روی اجاق بود که پادشاه در مصاحبه‌ای(تیر ۱۳۵۶) گفت:
مه نور فشاند و سگ عوعو کند!
۳- در مرداد ۱۳۵۶ هویدا خیلی دیر از کاخ نخست‌وزیری بکاخ سعدآباد منتقل شد و علم به ژنو رفت.
درست است که آقای علم بیمار بود و باید میرفت اما اگر شخصی استخوانداری به دربار میرفت دیگ دیرتر میجوشید.
این دو نفر در سقوط رژیم نقش زیادی داشتند چون بیش از ۱۳ سال در پست‌های خود جا خوش کرده و مرتب بر علیه همدیگر توطئه کرده و در فکر رفاه مردم نبودند
۴ـ برکناری سرلشکر پاکروان از ریاست ساواک و جایگزین کردن سپهبد نصیری بجای او و زیاده‌روی مقام امنیتی اولین شمعی بود که زیر دیگ گذاشته شد
۵- پس از سخنرانی کارتر مقالەای در روزنامه اطلاعات چاپ شد و دیگ جوشید
۶ـ در آبان۵۷ شاه صدای انقلاب را شنید و ۵۷ی شد
۷ـ در گوادالوپ (دی‌ماه ۵۷)کار تمام شد
۸ـ بختیار زمام را بە بازرگان داد
پایان کار

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 05:05


۲۲۴

کنفرانس صلح بود که اعراب با بدگمانی پی بردند که به بهای بس ارزانی فروخته شده اند و این اعلامیه حتی به قدر مرکبی که با آن به رشته تحریر درآمده بوده واجد ارزش نبوده است. در این میان لورنس، با جمع کردن طرفدارانی برای فلج ساختن قرارداد سایکس-پیکو ، همچنان در تلاش بود و به منظور یافتن و زمین زدن یک برگ برنده در صحنه بازی قماری که قرار بود در ورسای روی میز بیاید نگاه مشتاق و جستجوگر او مدام به این سو و آن سو می دوید تا آن که با خیره شدن به یک گروه و مجمع شگفت آور، - یعنی صهیونیست ها - بناگاه آن چنان که گویی دفعتا گم شده خود را باز یافته، از کوشش و تلاش بیشتر برای یافتن چیزی که در طلبش بود باز ایستاد و نگاه های خود را همچنان به آنان دوخت.



پایان فصل هفتم.


ادامه دارد...

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 05:04


قیام، بخش سوم: راهی که به دمشق می انجامید
۲۲۳


تشکیل چنین دولتهائی مبذول داشته و به مجرد تشکیل چنین دولتهائی آنها را به رسمیت بشناسند.

اسناد و مدارک هیئت وزیران دولت بریتانیا، در ارتباط با این موضوع، که هم اینک ما برای نخستین بار در اینجا مبادرت به انتشار آنها می نمائیم، به روشنی بیانگر این نکته است که انگلیسی ها برای صدور این اعلامیه، دارای انگیزه و محرک نهانی خاصی بوده اند. آنها بر این باور بودند که از اعلامیه مزبور می توان در کنفرانس صلح به عنوان وسیله ای برای سرپوش گذاشتن به قرارداد سایکس-پیکو و طفره رفتن از گفتگوی صریح در اطراف آن بهره برداری کرد.

(لرد ربرت سیل در مراحل بعد هم از جانب خود و هم نیابتاً از جانب همکاران خود در این خصوص صریحاً اعتراف کرده بود:  "اینکه من حاضر شدم برای صدور آن اعلامیه، امتیازات فراوانی به فرانسوی ها بدهم، به خاطر این بود که معتقد بودم برای التیام بخشیدن به نتایج سوء و شرر باری که قرارداد سایکس-پیکو منشاء آن شده بود، اقدام به این کار برای ما در درجه اول اهمیت است.") ۱

خوب یا بد، صحنه، صحنه سیاست بود با تمامی دوز و کلک های پیچ واپیچ و زدوبندهای گمراه کننده آن: اعلامیه مورد بحث در قیاس با قرارداد سایکس-پیکو در تاریخ اخیرتری صدور می یافت و لذا ضمن وارد بودن بر آن، آنرا ملغی الاثر می ساخت. هم چنین اعلامیه مزبور به مردم آزاد شده امپراتوری سابق عثمانی وعده برخورداری از حق تعیین سرنوشت سیاسی می داد و این چیزی بود که بریتانیا می توانست، بی آنکه احساس کمترین خطری در آن مورد بنماید، حتی بر روی آن تاکید و پافشاری بیشتری به خرج دهد - "چه انگلستان می توانست امیدوار باشد که بسیاری از جماعات و مردم مورد بحث در تصمیمات خود جانب ما [یعنی انگلیسی ها] را خواهند گرفت." ۲

قطع نظر از دیگر انگیزه ها، صدور این اعلامیه سبب شد که در فاصله ای نسبتاً کوتاه، آرامش مجدداً به سوریه باز گردد. تنها شش ماه پس از این تاریخ و در جریان


پ.ن.
1- PRO,CAB 27/24.
۲ - لرد کرزن، مجموعه صورتجلسات کابینه انگلستان تحت همان شماره.

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 05:03


۲۲۲

بیروت پائین کشیده بودند و بوی شورش و طغیان از ناحیه افراد فیصل به مشام می رسید، وی در حال و روزی نبود که بتواند به این حرفها گوش فرا دهد. عزیمت ناگهانی لورنس از دمشق در بین برخی از رهبران عرب، اسباب بروز سوءظن گردیده و یک نوع حالت بیم و نگرانی در ارتباط با سرنوشت خاورمیانه در دل آنها افکنده بود. بریتانیا و فرانسه در حالتی که در چند قدمی متارکه جنگ قرار گرفته بودند، در سرزمین هایی که به تازگی آنها را از دست ترکها خارج کرده بودند، تهدید به شورش و نافرمانی می شدند. در نتیجه این وضع النبی و کلیتون با یکدیگر به طور خصوصی جلسه کردند و به دنبال آن هر یک به طور جداگانه اقدام به مخابره تلگرامهای محرمانه ای به لندن کردند و ضمن این تلگرام ها مصرانه اعلام داشتند که صدور یک بیانیه رسمی در خصوص سیاست دولتهای بریتانیا و فرانسه، تنها راه حل برای فرونشاندن مشکلات موجود و مقابله با آن می باشد. ۱

بنابر آنچه گذشت دولتین انگلیس و فرانسه مبادرت به تنظیم اعلامیه ای کردند و برای توزیع هر چه بیشتر و گسترده تر آن در سطح تمامی سرزمین های عربی که سابقاً در تصرف دولت عثمانی بود، قائل به ترتیبانی شدند (به طور مثال در مناطقی که اهالی از سواد خواندن و نوشتن بهره کافی نداشتند، منادیان با صدای بلند آن را برای مردم قرائت می کردند.) این اعلامیه نیز در دادن مواعید همان قدر دست و دل باز و سخاوتمندانه بود که بیانیه های قبلی. ولی چیزی که بود این بار سعی شده بود که آنها را در قالب الفاظ قشنگ تر و پر آب و تاب دارتری بریزند. در این اعلامیه، نکاتی که روی آن تکیه و تاکید بیشتری شده بود، عبارت بودند از اعلام آزادی مردمان رها شده از زیر بوغ اسارت ترك ها، هم چنین تشکیل و انتخاب دولت های ملی بر مبنای رأی و نظر مردم - که در واقع وعده صریحی برای استفاده از حق انتخاب و تعیین سرنوشت سیاسی از طرف خود مردم بود. اعلامیه اشعار می داشت دولتین بریتانیا و فرانسه عميقاً مایل و خواهان آن هستند که شاهد و ناظر تشکیل چنین دولتهایی کردند و در طریق به ثبوت رساندن علاقه و تمایل مزبور، بالاتفاق حاضرند مساعی جمیله خود را در راه



پ.ن.
۱- مجموعه اسناد آلنبی، کالج سینت آنتونی، آکسفرد.

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 05:03


قیام، بخش سوم: راهی که به دمشق می انجامید
۲۲۱


بیشتری پیدا می کند. در این اواخر ربرت سسیل۱ خیلی خوب پیش آمده... تی. ای. ال. (لورنس) ، به پر و پای همه پیچیده و همه را پاک وحشت زده کرده، البته کارش هم درست بوده اما میل ندارم او با زیاد ماندن خود در اینجا و پرداختن به کارهای بیهوده تاثیر خوبی را که بر جای نهاده ضایع کند... در همین حال بنظر می رسد در اینجا کلک اس. پی. (قرارداد سایکس-پیکو) کنده است ولی گمان نمی برم در پاریس اوضاع و احوال این طور باشد." ۲

بیشک از دید فرانسویها کلک قرارداد سایکس-پیکو کنده نشده بود، بلکه با درهم شکسته شدن، آخرین هسته های مقاومت ترکها در سوریه به دست انگلیسی ها، می شد پیش بینی کرد که، فرانسوی ها برای به اجرا در آوردن آن، پافشاری بیشتری به عمل آورند. شکری پاشا ـ همان عربی که لورنس تا رسیدن فیصل او را به سمت فرمانداری دمشق منصوب کرده بود - با آمدن فیصل به دمشق، راهی بیروت شد و به مجرد ورود به این شهر، پرچم حجاز را بر فراز عمارت دارالحکومه آنجا به اهتزاز در آورد و رسماً اعلام کرد حاکمیت آن جا با حسین است.

فرانسوی ها به این اقدام - به ویژه چون فکر می کردند لورنس طراح تمامی این کارهاست - شدیداً اعتراض کردند. سردمداران بریتانیا برای فرونشاندن خشم فرانسوی ها، کلیتون را با عجله راهی دمشق کردند، تا با فیصل که تا حدودی داشت خود را از زیر دست و بال انگلیسی ها آزاد می کرد، چند کلمه ای بطور رو در رو صحبت کند.

"کلیتون خطاب به فیصل گفته بود، لبنان را باید فراموش کند و تمامی مساعی خود را معطوف به "تشکیل یک حکومت قابل اعتماد و درست و حسابی در دمشق بنماید... تا به این ترتیب در کنفرانس صلح، چیز ملموسی برای ارائه کردن در اختیار داشته باشد." اما، نظر به اینکه قوای تحت فرماندهی آلنبی، پرچم حجاز را در



پ.ن.
۱ - ربرت سسیل :Lord Robert Cecil Ist. Vicount Cecil of Chelwood
سومین فرزند مارکی سالیسبوری نخست وزیر عصر ویکتوریا، حقوقدان و سیاستمدار برجسته و یکی از بانیان اصلی جامعه ملل.
۲ - نامه هوگارت خطاب به کلیتون، اول نوامبر ۱۹۱۸: مجموعه اسناد هوگارت.

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 05:03


۲۲۰

کشور بزرگ و مستقل عربی را عقیم می گذاشت. لورنس دیدگاه خود را در مورد عدم پذیرش چنین استقلالی، صریح و بی پرده اعلام کرده بود:

"در اطراف اعطای حق تعیین سرنوشت به خود مردم، خیلی صحبت شده، از دیدگاه من چنین فکری به جهات عدیده احمقانه به نظر می رسد. ما به مردمی که دوش به دوش ما، اسلحه به دست گرفته و جنگیده اند، الزاماً ممکن است اجازه دهیم که سرنوشت سیاسی خود را خود انتخاب کنند ولی اعراب بین النهرین که بر ضد ما جنگیده و اسلحه بدست گرفته اند، من حيث چنین حقی، نباید در انتظار گرفتن کمترین امتیازی از ما باشند" ۱

طرح وی، بهتر از قرارداد سایکس-پیکو منافع بریتانیا را تامین می کرد و اگر لورنس موفق به قبولاندن آن می شد مآلا در موضعی قرار می گرفت که می توانست به موجب آن پوزه فرانسوی ها را به خاک بمالد. لذا با یک چنین میل و آرزوئی، تمامی توش و توان خود را متوجه این موضوع ساخت.

در همین حال هوگارت نیز به اصطلاح مشغول "آجیل خوراندن" و همراه کردن سایکس بود. وی در تاریخ اول نوامبر ۱۹۱۸، طی نامه ای به کلیتون نوشت: "مارک را آن طور که خود او روی خودش حساب می کند به حساب نیار، متاع وی در این جا خریداری ندارد... در این دور و زمانه در جمع آنهائی که صلاحیت سازمان دادن و جمع و جور کردن امور خارجی کشور را دارند، باید او را در ردیف های آخر قرارداد. در مورد وی هر مسیری را که مایلی پیش بگیری آزادانه اختیار بکن، ترسی هم از این که ممکن است مورد بی مهری او واقع شوی به خود راه مده." ۲

در ادامه مطلب هوگارت از دوندگی و تلاشهایی که لورنس برای قبولاندن نظرات خود در نزد مراجع و مقامات ذی نفوذ به عمل می آورد، با تحسین یاد کرده می نویسد: "روی هم رفته موضع گیری ما در برابر فرانسوی ها در این جا استحکام



پ.ن.
۱- از اسناد هیئت دولت انگلستان تحت شماره 27/4,PRO,CAB صورت جلسه کمیته امور شرق کابینه جنگ انگلستان. چنین اظهار نظری از جانب لورنس مایه شگفتی است، چه تعدادی از کارآمدترین افسران عرب که در خدمت قیام بودند از اهالی بین النهرین محسوب می شدند.
۲ - مجموعه اسناد هوگارت.

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 05:02


قیام، بخش سوم: راهی که به دمشق می انجامید
۲۱۹


نکته دیگر آن که شواهدی در دست است که نشان می دهد لورنس برای اجرای ماموریت خاصی به لندن برگشته بود. وی بر سر راه خود، در چهاردهم اکتبر، در قاهره به ملاقات وینگیت رفت و با وی یک مذاکره طولانی انجام داد. وینگیت درباره این ملاقات به آلنبی نوشت:

"لورنس در نظر دارد به محض رسیدن به لندن صریح و بی پرده صحبت کند. آنها حقا باید از نظرات چنین کارشناسی که خود را به این پایه رسانده، حسن استقبال کنند. هر چند، پیش بینی می کنم، متفقین فرانسوی ما، چنین نظراتی را باب طبع خود نخواهند یافت و چنانچه دولت اعلیحضرت پادشاه [انگلستان] حقیقتا و تا آنجا که وی توصیه می کند، پیش برود، برای من جای تعجب خواهد بود." ۱

نه روز بعد وی نامه دیگری به آلنبی فرستاد:

"از قرار معلوم، گروه مخالف فرانسوی ها، در این روزها، به طور فزاینده از خود ایستادگی نشان می دهند، باید امیدوار بود ورود لورنس به خاک کشور، اثر مطلوبی بر جای بگذارد" ۲

هنوز بیش از دو هفته از مراجعت لورنس به لندن سپری نشده بود که وی، طرح اعجاب آوری، تسلیم دولت کرد. این طرح به شرح مندرج در خود طرح مدعی بود که "مسئله عرب را به نحو فراگیر مورد بحث قرار می دهد" طرح مزبور پیشنهاد می کرد قرارداد سایکس-پیکو کنار گذاشته شود و عربستان (به استثنای حجاز)، به سه کشور جداگانه تقسیم گردد: بین النهرین عليا تحت قيادت عبداله، بین النهرین سفلی تحت سرکردگی زید و سوریه تحت زعامت فیصل. به موجب این طرح هر دو بین النهرین در داخل محدوده و قلمرو سرزمین های مورد علاقه بریتانیا باقی می ماند و بین النهرین سفلی نیز در واقع با نظارت بریتانیا اداره می شد. طرح مزبور در معرض همان انتقاداتی می توانست قرار گیرد که قرارداد سایکس-پیکو قرار گرفته بود. طرح یادشده بهترین بخش های خاورمیانه را از آن جدا می ساخت و با قرار دادن آنها تحت نظارت کشورهای غیر عرب، فکر برپایی هرگونه


پ.ن.
۱ - نامه وینگیت خطاب به آلنبی ۱۵ اکتبر ۱۹۱۸: مجموعه اسناد وینگیت.
۲ - نامه وینگیت به آلنبی ۲٤ اکتبر ۱۹۱۸: همان مجموعه.

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 05:01


۲۱۸

تا کنون کمتر مورد توجه واقع شده و کند و کاو دقیق تر در اسناد محرمانه هیئت دولت انگلستان که تا بحال امکان دسترسی به آنها وجود نداشت، و ردیابی کارهائی که لورنس به هنگام ورود خود به لندن صورت داده و سرانجام با تعمق در مطالب نامه های وینگیت برای آلنبی، روی هم رفته به نتیجه ای می رسیم که معارض و مخالف با تمامی نظرات ارائه شده در بالا می باشد. این استنتاج حاکی از این است که لورنس به لندن نرفت مگر صرفاً به این دلیل که دولت انگلستان را از نزدیک از جریان امور آگاه گرداند و آنها را در جهت پیشبرد و قبولاندن اهداف و دیدگاه های خود تحت تاثیر قرار دهد. با واقعة سقوط دمشق وی تشخیص داده بود که آینده و سرنوشت خاورمیانه از آن پس در لندن تعیین می گردد و لذا او درصدد آمده بود با حضور خود در این مرکز ثقل، نظرات خود را مستقیماً به گوش اولیاء امور برساند. در هفت ستون خرد، اشارتی هست به اینکه وی قبل از پای نهادن به دمشق، متوجه گردیده بود که تا آن زمان تدابیر و تمهیدات سیاسی پنهانی خود را تا آنجا که امکان پذیر بوده به کار گرفته و اینک وقت آن فرا رسیده بود که با گام نهادن در یک میدان مبارزه علنی شیوه های شرافتمدانه تری را به جای شیوه های گذشته به کار می گرفت.

"... دیگر از دست این عربها، سامیانی که نمونه مجسم حقارت اند و بر فراز و نشیب هایی که ورای دسترس ماست - ولی در عین حال از حوزه دید ما خارج نیست - وست یافته اند، تا سرحد مرگ خسته شده بودم. آنها به یاری شعور صرف و استقلال رای بی پیرایه خویش در تشخیص نیک و بد امور، به خوبی بر خود رائی ها و مطلق العنانی های ما پی برده بودند و این در حالی بود که من ضمن بهره کشی از ایشان، به دروغ به مدت دو سال برای آنها چنین وانمود کرده بودم که دوست آنها هستم! امروز با قاطعیت تمام به این نتیجه رسیده ام که صبر و حوصله ام برای ماندن در یک چنین مسند ساختگی و پر ریب و ریا - که ناخواسته به سوی آن کشیده شده ام - سرآمده، اگر ظرف همین یک هفته نشد، حداکثر ظرف دو یا سه هفته دیگر، باید برای رهایی خود از این وضع، حتماً پافشاری کنم. اعصابم کاملا خرد و له و لورده شده، همین قدر، اگر بتوانم جسم خسته و خرابم را از انظار مخفی کنم آدم خوشبختی خواهم بود." ۱


پ.ن.
۱ - فصل صدوهفتم.

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 04:59


ادامه از:
https://t.me/ketabsib/56351


قیام، بخش سوم: راهی که به دمشق می انجامید
۲۱۷


رسمی نشات می گیرد..." ۱

انگیزه و آرمانی که لورنس در دل می پرورانید چیزی بود که گروهی از هواخواهان و طرفداران پرقدرت را به دنبال خود می کشید. مبارزه ای که برای متزلزل ساختن قرارداد سایکس-پیکو در گرفته بود، در واقع پای به مرحله ای نهاده بود که از این پس می بایست در نبردهای دیگر همگام با بکار بستن شیوه های متفاوت تر دیگری دنبال می شد و ما به منظور تعقیب موضوع و پی بردن به دلیل عزیمت ناگهانی لورنس از دمشق، چاره ای جز اینکه توجه خود را معطوف این قبیل مسایل بسازیم، نداریم. در این که در این برهه از زمان، لورنس روحاً و جسماً فرسوده و ناتوان گردیده بود جای هیچ گونه تردید نیست. بومان مسلسل چی وی می گوید:  "در این هنگام قوایش تحلیل و به طور وحشتناکی تکیده و لاغر و وزنش به چیزی در حدود پنج سنگ و چهار پوند تقلیل یافته بود، دستش متالم و جراحت پنجه پایش [که ره آورد سفر درعا بود] هنوز التیام نیافته بود. از نگاه ها و حرکاتش آثار خستگی و تزلزل به چشم می خورد، بی اختیار دچار هیجان می گردید، او دیگر آن لورنس سابق نبود." ۲

ولی امری که موجب بازگشت لورنس گردید، خستگی و فرسودگی او نبود. عقاید و نظرات مقبولی که تا بحال درباره علت مراجعت ناگهانی او ارائه شده از این قرار است: نخست آن که وی از شانه خالی کردن دولت متبوعش در برآورده ساختن وعده و وعیدهائی که به اعراب محبوبش داده بود، دچار یاس و سرخوردگی گردیده بود. دوم - نظری که مبتنی بر اظهار نظرهای علنی و آشکار خود او در حضور دیگران است - اگر در آن لحظات سرنوشت ساز، نفوذ او منتفی می شد، برای اعراب امکان تغییر وضع، از حالت جنگ به حالت صلح سهلتر به دست می آمد. و بالاخره در وهله سوم به استناد گفته های خیلی خصوصی و خودمانی خودش، ظاهراً چنان از هوی و هوس درونی برای كسب قدرت و اعتبار وحشت زده و هراسان شده بود که چاره ای جز فرار نمی دیده است. علی رغم تمامی این حرف ها ما با بررسی محتوای یکی از گزارش های شاول، که



پ.ن.
۱ - نامه هوگارت به کلیتون ١٤ اوت ۱۹۱۸: مجموعه اسناد هوگارت
۲ - مصاحبه با مولفان.

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 02:35


سفر به انتهای شب
لویی فردینان سلین

قسمت چهل و یکم
#سفر_سلین_41
قسمت قبل:
https://t.me/ketabsib/56342

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 01:51


#رقص_اقوام_ایرانی #کرمانجی

عزت اصالت نجابت بانوان کرمانج خراسان

#بنازیم_به_این_تنوع_زبانی_فرهنگی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

02 Jan, 01:36


عشق پیوسته نو کردنِ خواستنی است که خود خواهانِ نو شدن است.
تازگی، ذاتِ عشق است.
چگونه می‌توان تازگی را از عشق گرفت و عشق، همچنان عشق بماند؟

یک عاشقانه‌ی آرام/نادر ابراهیمی

#سلام ، صبح بخیر و شادی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

06 Dec, 05:19


‍ ‍ ‍
📚پاسخ های کوتاه به پرسش های اساسی
نوشته استیون هاوکینگ
📝مترجم: جمیل آریایی
قسمت: ۱

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

06 Dec, 05:17


📒 کتاب " پاسخ های کوتاه به پرسش های اساسی "
✍️ نوشته استیون هاوکینگ
ترجمه جمیل آریایی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

06 Dec, 05:13


کتاب " پاسخ های کوتاه به پرسش های اساسی "
نوشته استیون هاوکینگ
ترجمه جمیل آریایی

🔹"پاسخهای کوتاه به پرسش های اساسی"، اثری از #استیون_هاوکینگ، دانشمند و نابغه معاصر است. استیون در این کتاب به ده سوال اساسی در حوزه هستی‌ و کیهان و هوش بشری پاسخ داده است. پاسخهای استیون به شش تا از این پرسش ها، عمیقا ریشه در علم او دارند:

- آیا خدایی هست؟
- جهان هستی چگونه آغاز شد؟
- آیا ما میتوانیم آینده را پیشگویی کنیم؟
- درون هر سیاهچاله چیست؟
- آیا سفر در زمان امکانپذیر است؟
- آینده را چگونه باید شکل دهیم؟

🔹پاسخهای او به چهار پرسش اساسی دیگر، تمام و کمال ریشه در علم او ندارند:

- آیا روی زمین نجات خواهیم یافت؟
- آیا در جهان هستی، حیات هوشمند دیگری نیز وجود دارد؟
- آیا ما باید فضا را سکونت پذیر کنیم؟
- آیا هوش مصنوعی از ما پیشی خواهد گرفت؟

🔹در بخشی از کتاب و در پاسخ به پرسش جهان هستی چگونه آغاز شد؟، میخوانیم:

" همگان از این که جهان هستی آغازی داشته، خرسند نبودند. برای مثال، ارسطو از مشهورترین فلاسفه یونان، بر این باور بود که جهان هستی از ازل بوده است. آنچه ازلی باشد کامل تر از چیزی است که آفریده شده باشد. به قول ارسطو، دلیل این که ما شاهد پیشرفت تمدن هستیم، این است که سیل یا دیگر بلایای طبیعی، مدام تمدن را به آغاز آن کشانده اد. انگیزه باور به جهان ازلی، از این بابت بود که دست الهی از آفرینش و راه اندازی جهان هستی کوتاه شود. عده ای هم که اعتقاد داشتند جهان هستی آغازی داشته است، آن را مدرکی دال بر اثبات وجود خدا به عنوان علت غایی، یا حرکت دهنده اصلی جهان هستی میپنداشتند ".

#کتاب_صوتی

فایل های صوتی این کتاب تقدیمتان می شود.

کتابخانه سیب🍎📚

06 Dec, 05:11


#معرفی_کتاب
#پاسخهای_کوتاه_به_پرسشهای_اساسی
#استیون_هاوکینگ
مترجم: جمیل.آریایی

کتاب " پاسخ های کوتاه به پرسش های اساسی

کتابخانه سیب🍎📚

06 Dec, 00:45


سفر به انتهای شب
لویی فردینان سلین

قسمت سیزدهم
#سفر_سلین_13
قسمت قبل:
https://t.me/ketabsib/55488


کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

06 Dec, 00:26


#حس_خوب با #رقص و #ورزش

بله، من می تونم...

پس، برخیز و بدرخش ...
Yes, I can...

..........so, rise and shine!

#سلام ، صبح بخیر و شادی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 18:35


#تحلیل_فیلم

فیلم Seduced and Abandoned (1964) اثر پیترو جرمی، به‌عنوان یک کمدی سیاه و اجتماعی، نقدهای مثبت بسیاری را از سوی منتقدان دریافت کرده است. در ادامه برخی از نقدهای برجسته این فیلم آورده شده است:

۱. نگاه انتقادی به سنت‌های اجتماعی
منتقدان بر این باورند که این فیلم نقدی صریح و بی‌رحمانه بر فرهنگ مردسالارانه و سنت‌های محافظه‌کارانه سیسیل دارد. داستان فیلم، که حول محور "شرافت خانوادگی" و تلاش خانواده برای حفظ ظاهر در برابر رسوایی می‌چرخد، به شکلی طنزآمیز و در عین حال تلخ، تاثیرات ویرانگر این سنت‌ها را نشان می‌دهد.

🔸مجله ورایتی: «فیلم با طنزی ظریف و هوشمندانه، میراث فرهنگی‌ای را که اغلب به ضرر زنان تمام می‌شود، به نقد می‌کشد.»

۲. ترکیب طنز و تراژدی
منتقدان سبک روایی فیلم را ستایش کرده‌اند، زیرا توانسته است یک موضوع جدی و تلخ را با طنز سیاه و اغراق‌آمیز ارائه دهد.

🔸راجر ایبرت: «این فیلم ترکیبی از خنده و غم است، گویی بیننده در حال تماشای تراژدی‌ای است که به‌صورت کمدی اجرا می‌شود.»
🔸نیویورک تایمز: «پیترو جرمی با مهارت بالا توانسته است مفاهیم دشوار مانند شرف خانوادگی، جنسیت، و کنترل اجتماعی را در قالب داستانی جذاب و خنده‌دار ارائه دهد.»

۳. بازی‌های بازیگران
عملکرد بازیگران، به‌ویژه استفانیا ساندرلی (در نقش آگنزه)، ستایش شده است. او توانسته است معصومیت و رنج شخصیت خود را با قدرت به تصویر بکشد. ساندرو میلی و دیگر بازیگران نیز اجرای کمدی قوی و باورپذیری ارائه داده‌اند.

🔸فیلم کامنت: «بازی استفانیا ساندرلی نقطه عطف فیلم است؛ او همدلی بیننده را با چهره‌ای از جنس معصومیت و در عین حال قهرمانی بی‌صدا برمی‌انگیزد.»

۴. کارگردانی پیترو جرمی
منتقدان به شدت از کارگردانی پیترو جرمی تمجید کرده‌اند، زیرا او توانسته است فضای محدود و سرکوب‌گر یک جامعه سنتی را به‌خوبی به تصویر بکشد. نگاه واقع‌گرایانه او به فرهنگ سیسیلی، با زبانی طنز و در عین حال تلخ، فیلم را به اثری ماندگار تبدیل کرده است.

🔸مجله کایه دو سینما: «جرمی استادانه توانسته است طنز را به ابزاری برای انتقاد از جامعه تبدیل کند و همزمان داستانی سرگرم‌کننده بسازد.»

۵. موضوعات جهانی
اگرچه فیلم درباره فرهنگ خاص سیسیل است، اما موضوعات آن مانند نقش زنان، فشار اجتماعی، و تضاد سنت و مدرنیته، مسائل جهانی هستند.

🔸مجله تایم اوت: «این فیلم نه تنها به ایتالیا، بلکه به تمام جوامع سنتی طعنه می‌زند و نشان می‌دهد چگونه ایده‌های منسوخ می‌توانند زندگی انسان‌ها را نابود کنند.»

۶. طراحی صحنه و موسیقی متن
طراحی صحنه و لباس‌های فیلم، فضای خاص سیسیل را به‌خوبی نشان می‌دهد. موسیقی کارلو روستیچلی نیز به تقویت احساسات فیلم کمک کرده است.

🔸هالیوود ریپورتر: «هر صحنه فیلم، تصویری است از زندگی در سیسیل دهه ۶۰؛ خفقان، زیبایی و طنز تلخ.»

💠جمع‌بندی نقدها

فیلم Seduced and Abandoned از دیدگاه منتقدان:

🔺نقاط قوت: طنز سیاه هوشمندانه، کارگردانی برجسته، بازی‌های به‌یادماندنی، و نقد فرهنگی عمیق.

🔺نقاط ضعف (احتمالی): برخی تماشاگران ممکن است احساس کنند فیلم در بعضی بخش‌ها بیش از حد اغراق‌آمیز است.

🔴 این فیلم به‌عنوان یکی از آثار برجسته سینمای ایتالیا و نمونه‌ای موفق از ترکیب طنز و نقد اجتماعی شناخته می‌شود. اگر به سینمای انتقادی و طنز علاقه دارید، این فیلم یک گزینه ایده‌آل است.

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 16:05


#فیلم
Seduced and Abandoned 196r

(در زبان ایتالیایی: Sedotta e abbandonata) یک کمدی سیاه و درام ایتالیایی است که در سال 1964 به کارگردانی پیترو جرمی ساخته شد. این فیلم به شیوه‌ای طنزآمیز و انتقادی به مسائل فرهنگی و اجتماعی سیسیل، از جمله سنت‌های قدیمی، اخلاقیات خانوادگی، و نقش زنان در جامعه می‌پردازد.

💠خلاصه داستان:
ماجرا در یک شهر کوچک در سیسیل رخ می‌دهد...

💠بازیگران اصلی:

🔺استفانیا ساندرلی در نقش آگنزه
🔺ساندرو میلی در نقش پدر خانواده
🔺آلدو پوگولی در نقش خواهرزاده اغواگر

💠جوایز و افتخارات:

این فیلم در جشنواره فیلم کن 1964 به نمایش درآمد و به دلیل طنز انتقادی قوی و کارگردانی فوق‌العاده، مورد تحسین قرار گرفت. همچنین به عنوان یکی از نمونه‌های برجسته سینمای ایتالیا در دهه 1960 شناخته می‌شود.

💠نکات برجسته:

🔺فیلم نمایی دقیق از تقابل سنت و مدرنیته در ایتالیا است.
🔺موسیقی متن اثر کارلو روستیچلی به زیبایی حال و هوای داستان را تقویت می‌کند.
🔺این فیلم به سبک نئورئالیسم ایتالیایی نزدیک است، اما با طنزی سیاه روایت می‌شود.

اگر علاقه‌مند به سینمای کلاسیک ایتالیا هستید، این فیلم یکی از آثار دیدنی است!

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 16:04


#پیشنهاد_فیلم

گمراه و رهاشده؛ شهر کوچکی در سیسیل، بعدازظهری گرم. نزدیکی دختری پانزده ساله به‌نام "آنیزه" (ساندرلی) به "پپینو" (پولیزی) نامزد خواهر بزرگ‌ترش، باعث بی‌آبروئی دو خانواده می‌شود. پدر دختر، "وینچنتسو" (اورتسی)، "پپینو" را وادار می‌کند تا از ازدواج با دختر بزرگ‌تر منصرف شود و...

امشب ساعت 8
از شبکه آوافمیلی

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 16:00


#حکمرانی

پخش زنده از سیما...

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 14:12


#شعر_شب



گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ...




#گروس_عبدالملکیان

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 10:18


۱۰ اصل کاربردی رواقی گری برای زندگی روزمره

#رواقیون #رواقیان
#فلسفه #رواقی_‌گرایی
مرتبط:
https://t.me/ketabsib/52310
https://t.me/ketabsib/50617
https://t.me/ketabsib/50739
https://t.me/ketabsib/53743

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 09:38


#حکمرانی
#اجتماعی
#حجاب_اجباری

از هرطرف که رفتم، جز وحشتم نَیَفزود

زِنهار از این بیابان ، وین راهِ بی‌نهایت


حافظ

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 07:46


#علامه_طباطبایی از زبان شاگردش، دکتر ابراهیمی‌دینانی (در ۵ قسمت)

3⃣ قسمت سوّم - احیای فلسفه‌ی اسلامی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 06:37


من با ستیا موافقم که فلسفه چنین ظرفیتی دارد و باید از آن‌ استفاده شود. این کتاب مثال خوبی است از اینکه استدلال‌های حساب‌شده و معقول چقدر می‌توانند موقعیت ما را روشن‌تر کنند و آن را بهبود ببخشند، ما را از افکار افراطی نجات دهند و امکان‌هایی را پیش رویمان بگذارند که معمولاً از چشم پنهان می‌مانند.
ولی، آن‌قدر که انتظار داشتم، این کتاب را برای اضطراب وجودی خودم مفید نیافتم. ضعف کتاب را بیشتر در سبکش می‌دانم. ستیا در مقدمه‌اش مدعی است که می‌خواهد «از هر چیزی [که در چنته دارد] استفاده کند» تا فلسفه «در امتداد ادبیات و تاریخ و زندگی‌نامه و فیلم» قرار بگیرد. در سرتاسر کتاب او از همۀ این ژانرها و صورت‌های هنری استفاده می‌کند، اما خودِ نوشتار انصافاً به‌شیوۀ کتاب‌های فلسفۀ عمومیِ رایج است. لحنْ دوستانه و صادقانه است، نثر ساده و سرراست است. روشن است که ستیا نمی‌خواهد بیش‌ازحد به خواننده فشار بیاورد یا او را خسته کند، یعنی نسبتاً سریع از مطالب عبور می‌کند و به اعتراض‌های وارد بر نکات بیان‌شده نمی‌پردازد. روایت‌های زندگی‌نامه‌ای یا حکایت‌های فرهنگی غالباً موضوعی را به میان می‌آورند، ولی سریع جایشان را به نظریه می‌دهند. ستیا فیلسوفی برجسته، نویسنده‌ای ماهر و فردی بسیار حساس است که احساس می‌کنم خیلی جاها جلوی خودش را گرفته تا فقط در خدمت چیزی باشد که به گمانش خواستۀ مخاطب عام بوده است.
گرچه فلسفه‌ای که به این سبک نوشته شود هم کارکرد خودش را دارد، ولی موضوعی که ستیا به آن پرداخته، به نظر من، سبک دیگری را می‌طلبیده. وقتی کسی می‌خواهد من نسبت به مسئلۀ حیاتیِ مزخرف‌بودن زندگی حس بهتری پیدا کنم، از او انتظار دارم کامل درگیر این کار بشود، می‌خواهم به یادم بیاورد که چه چیزی در زندگی مزخرف نیست: چه چیزی زیبا، زنده و آزاد است. محبوب‌ترین فیلسوفان بدبین -شوپنهاور، اورلیوس، کیرکگور، نیچه، سارتر، کامو- به‌طرز عجیبی در این کار موفق‌اند. هر کدام از این‌ها در حین نوشتن مشخصاً خودشان هستند و این باورشان که جهان گرفتار زشتی و بیهودگی است با زبانی چنان هنرمندانه و رها بیان می‌شود که انگار این زبان دست‌کم تا حدی اصلِ پیام را هم زیر سؤال می‌برد. خواندن نوشته‌های آنان مثل تماشای کسی است که به‌سمت دهانۀ آتشفشان قدم برمی‌دارد، ولی بعد در آخرین لحظه جست‌زنان و خنده‌کنان برمی‌گردد. پرتگاه هنوز آنجاست، هر لحظه ممکن است به درون آن سُر بخورند، می‌دانیم که سر آخر به آن درخواهند افتاد -اما چه خطی، چه لحظه‌ای، چه انعطافی! همین دیدنش هم شما را از زنده‌بودن خود شاد می‌کند. این سبک است، اما نه به معنای یک چیز زینتی، بلکه سبکی عمیق است، سبکی برآمده از رنج، از دیدگاهی پوچ‌انگار، از نگرشی شاعرانه و شوخ‌طبعانه.
دلم می‌خواست این بخش کار قوی‌تر باشد، ولی باز هم در جای خود اثر ارزشمندی است. بخش‌هایی از کتاب که برای من تأثیرگذارتر و به‌یادماندنی‌تر بودند آن‌هایی است که ستیا تجربۀ بیماری مزمن خودش و ازدست‌دادن تدریجی مادرش بر اثر آلزایمر را شرح می‌دهد و شخص خودش را وارد ماجرا می‌کند. او می‌نویسد بعضی از امیدها خیال خام‌اند، اما «می‌توانم امید ببندم که مادرم را دوباره ببینم، دستش را بگیرم و با او در ساحلی قدم بزنم که رودخانه و دریا به هم می‌رسند و آن پل بزرگِ روی دهانۀ رودخانه است که خودش را روی زمین خم کرده». این زیباترین سطر کتاب است و به نظر من هم خوش می‌آید، شاید چون منعکس‌کنندۀ آن چیزی است که فلسفه در مفیدترین و انسانی‌ترین شکلش می‌تواند به انجام برساند. وقتی آن موج‌های بی‌رحم دررسیدند، ممکن بود ما به‌جای صرف وقت با چنین هم‌صحبت خردمند و غم‌خواری کارهای بسیار بدی انجام دهیم.


پاورقی:

این مطلب را هلنا دِ برِس نوشته و در تاریخ ۲ اکتبر ۲۰۲۲ با عنوان «The Philosophy of Shittiness: On Kieran Setiya’s “Life Is Hard”» در وب‌سایت لس‌آنجلس ریویو آو بوکس منتشر شده است و برای نخستین‌ بار با عنوان «آیا این زندگی نکبت‌بار چاره هم دارد؟» در بیست‌‌وششمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ محمدابراهیم باسطه منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۲با همان عنوان منتشر کرده است.
Setiya, Kieran. Life Is Hard: How Philosophy Can Help Us Find Our Way. Riverhead Books, 2022
هلنا دِ برِس (Helena de Bres) استاد فلسفه در کالج ولزلی است. جستارهای شخصی، مقاله‏‌های فلسفی و نوشته‌‏های طنزآمیز او در نیویورک‏ تایمز، ایان و دپوینت منتشر شده است.

1
مقصود شکسپیر از این عبارت که در پردۀ سوم، صحنۀ سوم، آمده این است که فلسفه تسلی‌بخش ناآرامی‌های ماست، شاید با درذهن‌داشتن اینکه نوشیدن شیر، مثلاً پیش از خواب، موجب تسکین و آرامش می‌شود [مترجم].

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 06:36


ستیا در هر فصل از کتاب زندگی سخت است به یکی از هفت سرچشمۀ اصلیِ رنج انسانی می‌پردازد -یعنی به ناتوانی، تنهایی، سوگ، ناکامی، بی‌عدالتی، پوچی و امید (واهی)- و نشان می‌دهد چطور، به‌رغم اینکه قطعاً مزخرف هستند، شاید آن‌قدر که فکر می‌کنید مزخرف نباشند. در سرتاسر کتاب با دو حرکت اصلی مواجهیم. یکی اینکه ادعا می‌کند گرچه چیزهای مزخرف ممکن است ما را ناشاد کنند، ولی شادی تنها چیز مهم در زندگی ما نیست و چیزهای مزخرف ارتباط مثبتی با خوبی‌های دیگر دارند. برای مثال، بیماری‌های مزمن ممکن است شفقت در فرد به بار بیاورند. تنهایی و بی‌عدالتی ممکن است موجب شوند قدر انسان‌های دیگر را بدانیم و مراقب آن‌ها باشیم. اگر خوب زندگی‌کردن یعنی شکوفاساختن سرشت خودمان در مقام حیوان اجتماعی -چنان‌که ستیا به تبعیت از ارسطو همین را می‌گوید- پس تجربه‌هایی که ما را به دیگران پیوند می‌دهند ارزشمندند، حتی اگر موجب ناشادشدن ما شوند.
گام دوم این است که یک فرض رایج دربارۀ این چیزهای مزخرف را مشخص می‌کند، فرضی که رنجِ حاصل از آن‌ها را افزایش می‌دهد، و بعد دلایلی می‌آورد تا نشان دهد آن فرض اشتباه است. برای مثال، افراد سوگوار معمولاً در یک دوراهی قرار می‌گیرند؛ از یک طرف، با گذر زمان، تحت این فشار اجتماعی قرار می‌گیرند که «از ماجرا عبور کنند». از طرف دیگر، این فکر آن‌ها را آزار می‌دهد که اگر از مقدار غمشان کاسته شود به آن عزیز ازدست‌رفته خیانت کرده‌اند. ستیا می‌گوید سوگ، که روی دیگرِ سکۀ عشق است، دلایل درستی دارد: کسانی که آن را احساس می‌کنند، تا هر مدتی که طول بکشد، آدم‌های نامعقولی نیستند. اما، گرچه دلایل سوگ هرگز از میان نمی‌رود، واکنش عاطفی کاهش‌یابندۀ ما به این دلایل لزوماً به معنای بی‌وفایی نیست. نباید خودمان را برای اینکه احساس بهتر یا بدتری داریم سرزنش کنیم و درعوض باید اجازه بدهیم فرایند طبیعی سوگواری اتفاق بیفتد، به آداب سوگواری اتکا کنیم «تا شکافی که آن دلایل ایجاد کرده‌اند پُر شود». به همین شکل، کسانی که به سبب ناکامی و شکست دچار اندوه می‌شوند باید از این فکر آزاردهنده دست بردارند که زندگی انسانیِ خوب یک مسیر خطی به‌سمت مجموعۀ محدودی از اهداف است. پیچ‌وتاب داستان زندگی چنان ساده نیست که بتوانید آن را کشف کنید. فهم این واقعیت تسلی‌بخش است: هیچ شکستی آخرین شکست نیست.

یکی از مضامین مشترک در بسیاری از فصول کتاب آسیبی است که بر اثر افکار هدف‌محور و یک‌جانبه ایجاد می‌شود. باورهای نادرست ما دربارۀ اینکه فقط شادی (خوشبختی) مهم است، تمام رفتارهای انسان بر مبنای منفعت‌طلبی است، فقط بدنِ سالم و توانمند خوب است و فقط یک نوع زندگی موفق وجود دارد، همگی، موجب می‌شود چیزهای مزخرفِ زندگی ما مزخرف‌تر شوند. بعد، تعجب کردم که پاسخ ستیا به مسئلۀ پوچی -این فکرِ مزخرف که کل زندگی انسان بی‌معناست- در قالبی هدف‌محور و یک‌جانبه ارائه شده است. ستیا می‌گوید ممکن است زندگی در کل دارای معنا باشد، اما فقط به شرطی که در جایگاه یک گونۀ جانوری بتوانیم به عدالت دست پیدا کنیم، یعنی توزیع منصفانۀ خوبی‌های زندگی بین همۀ افراد. در این صورت، عدالت‌طلبی نه‌تنها الزامی اخلاقی است، بلکه منفعت ما به‌عنوان موجودات معناطلب نیز در گرو این خواهد بود که «لنگ‌لنگان و دردمندانه و امیدوارانه به‌سوی عدالتی حرکت کنیم که تا حد ممکن وحشی‌گری‌های گذشته را جبران کند».
من با اینکه تمام‌قد طرفدار این ایده‌ام که حتی لنگ‌لنگان هم باید به‌سمت عدالت حرکت کنیم، اما استدلالی را که در اینجا به‌نفع عدالت اقامه شده و می‌گوید عدالت تنها خیری است که می‌تواند زندگی انسان را معنادار کند نمی‌فهمم. ترجیح من آن دیدگاه تکثرگرا و معتدل‌تری است که در فصل‌های دیگر کتاب می‌توان یافت، دیدگاهی که توصیه می‌کند کوچک‌ترین چیزهای خوب زندگی را -هر جا که یافتیم- قدر بدانیم. همچنان که مبارزان راه عدالت می‌توانند حیاتی معنادار داشته باشند، پیشه‌وران و معلمان و دانشمندان و ورزشکاران و والدین و همۀ انسان‌هایی که مشتاقانه در پی چیز مهمی‌اند نیز می‌توانند. برداشت من این است که ستیا این قبیل زندگی‌ها را ارزشمند می‌شمرد اما می‌گوید، بدون عدالتِ فرجامین برای کل بشریت، نهایتاً بی‌معنا خواهند بود. ترجیح من این است که پادزهر پوچی را در دُزهای کمتر و در فواصل زمانیِ کوتاه‌تر مصرف کنم.
در کتاب زندگی سخت است یک پرسش روبنایی داریم: «آیا این زندگی نکبت‌بار چاره هم دارد؟» و پاسخ ستیا به آن چنین است: «بله، ولی در آخر ممکن است پوچ باشد». اما پرسش دیگری که در عمق و زیربنا قرار دارد این است: «آیا فلسفه می‌تواند تسکینی برای مزخرف‌بودن زندگی باشد؟». هدف ستیا صرفاً انتقال بینش‌های فلسفی به خوانندگان نیست، بلکه می‌خواهد از حرفه‌اش هم دفاع کند، بدین وسیله که نشان دهد فلسفه قابلیت این را دارد تا به مهم‌ترین و حیاتی‌ترین دغدغه‌های انسانی پاسخ دهد.

🔻🔻🔻

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 06:27


#مقاله

بررسی کتاب #کی_رن_ستیا

هلنا دِ برِس
استاد فلسفه در کالج ولزلی

🔹 آيا اين زندگی نکبت‌بار چاره هم دارد؟
کیرن سِتیا در کتاب تازه‌‏اش از راه‌‏های غلبه بر دشواری‏‌های زندگی می‏‌گوید.

توجه کرده‌اید که اخیراً همه‌چیز مزخرف شده؟ دو سال پیش اوضاع خیلی مزخرف بود، سال قبل مزخرف‌تر هم شد و حالا آن‌قدر مزخرف شده که اصلاً قابل توصیف نیست. ما حدود ۳۰۰ هزار سال است که دچار این وجه از وضعیت انسان هستیم، اما این پرسش که از راه‌های عقلانی و احساسی چه واکنشی باید به آن نشان دهیم در هر نسل، و البته در مواجهه با هر چیز مزخرف جدید، ضرورتی نو پیدا می‌کند. فلسفه، از قدیم، به ما کمک ‏کرده تا در مواجهه با مشکلاتِ زندگی راهمان را پیدا کنیم. ولی طی دو قرن گذشته، که فلسفه به رشته‌‏ای دانشگاهی تبدیل شده، ارتباطش را با خودیاری از دست داده. کیرن ستیا در کتاب زندگی سخت است به رسالت باستانی فلسفه بازگشته تا به ما بگوید که چطور سختی‌های زندگی را تحمل کنیم.


اطلاعات کتاب‌شناختی
Life Is Hard
How Philosophy Can Help Us Find Our Way
Kieran Setiya
Riverhead Books, 2022
هلنا دِ برِس، لس‏‌آنجلس ریویو آو بوکس— توجه کرده‌اید که اخیراً همه‌چیز مزخرف شده؟ دو سال پیش اوضاع خیلی مزخرف بود، سال قبل مزخرف‌تر هم شد و حالا آن‌قدر مزخرف شده که اصلاً قابل توصیف نیست. به‌عنوان گونه‌ای از جانوران، ما حدود ۳۰۰ هزار سال است که دچار این وجه از وضعیت انسان هستیم، اما این پرسش که از راه‌های عقلانی و احساسی چه واکنشی باید به آن نشان دهیم در هر نسل، و البته در مواجهه با هر چیز مزخرف جدید، ضرورتی نو پیدا می‌کند.
به‌طور سنتی، یکی از نقش‌های فلسفه یاری‌رساندن به ما در انجام همین وظیفه بوده است. در نمایشنامۀ رومئو و ژولیت، فرایر لورنس به رومئو، که از شهر خود و از آغوش معشوقه‌اش رانده شده، توصیه می‌کند «شیرِ شیرین بداقبالی، فلسفه»،1 را مزه‌مزه کند. لیکن، طی دو قرن گذشته و با تبدیل‌شدن فلسفه به یک رشتۀ دانشگاهی، ارتباط آن با خودیاری تا حد زیادی قطع شده است. هدف کتاب جدید کیرن ستیا، زندگی سخت است، این بوده که رسالت باستانی فلسفه، یعنی «یاری ما در یافتن راهمان» در مواجهه با تلاطم‌های زندگی، را احیا کند.
یک پاسخ فلسفی معروف به وضعیت ما این است که ادعا کنیم اگر خوب فکر کنی می‌بینی که هیچ‌چیزی مزخرف نیست. فیلسوف معروفِ طرفدار این نگاه در قرن هفدهم گوتفرید لایبنیتس بود که می‌گفت هر چیزی که به‌ظاهر هولناک و احمقانه است درواقع امری ضروری است، بلکه اصلاً بخشی زیبا از طرح خیرخواهانۀ خداوند است. امروزه ما این نگاه را بیشتر در اینستاگرام می‌بینیم، در عکسی با رنگ اشباع‌شده از طلوع خورشید که اصرار دارد «فقط حس‌های خوب» داشته باش یا «خوشحال باش». شما را نمی‌دانم، ولی صِرفِ خواندن همین عبارت‌ها کافی است تا حس‌های بد را از من، مثل مرکب از ماهی مرکب، بیرون بریزد. ستیا از این جهت خیلی شبیه من است. کاملاً روشن است که جهان حاوی رنج بیهودۀ قابل‌توجهی است و با انکار این واقعیت لطفی در حق خودمان نمی‌کنیم. به قول ستیا، «آنچه در مصائب خود نیاز داریم» خودفریبی یا حواس‌پرتی نیست، بلکه «پذیرش» است. این ماهیچه را درگیر کن تا قوی شود.
دومین رویکرد فلسفیِ معروفْ رویِ دیگرِ سکه است و می‌گوید همه‌چیز مزخرف است.آرتور شوپنهاور در این زمینه نقطۀ مقابل لایبنیتس است. او می‌گوید اگر واقعی نگاه کنیم، زندگی ما لبریز از رنج است؛ هر میل گریزنده‌ای، در بهترین حالت بعد از یک کامروایی گذرا، به دلسردی زننده می‌انجامد، چرخه‌ای که تنها با مرگی اغلب دردناک پایان می‌یابد. در سال ۱۸۱۸ او چنین نوشته بود: «در اوان جوانی، وقتی به زندگی پیشِ رویمان نگاه می‌کنیم، مثل کودکانی هستیم در یک تئاتر پیش از افتادن پرده‌ها، پُرامید در سالن نشسته‌ایم و مشتاقانه منتظریم که نمایش شروع شود. موهبتی است که نمی‌دانیم واقعاً چه اتفاقی قرار است بیفتد».

در مقام انتخاب بین مثبت‌اندیشیِ مسموم لایبنیتسی و دلسردی مسموم شوپنهاوری، ستیا رأی به دومی می‌دهد. او می‌گوید هفت‌ساله که بوده در زمین بازی مدرسه شعری سروده که این‌طور آغاز می‌شده: «در خرابه‌ای چنین»، و خلق‌وخوی بزرگی‌اش هم به‌سمت تاریکی گرایش دارد. اما او رویکردی سنجیده به زندگی نیز دارد که بسیاری آن را به فلاسفه نسبت می‌دهند و بنابراین گزینۀ سوم را ترجیح می‌دهد: وضعیت تا حدی مزخرف است و تا حدی نیست. این معقول‌ترین موضع است (هرچند «لایک‌خور» نیست)، و با احتمال بیشتری به تسلایی پایدار می‌انجامد. در مجموع، برای تحمل‌پذیرکردن زندگی لازم نیست برای همۀ چیزهای مزخرفی که وجود دارد توضیحی داشته باشید. ولی اگر نخواهید همه را توضیح دهید، پس چه باید بکنید؟ این وضعیتِ مزخرفِ پایدارِ ما را چه چیزی تحمل‌پذیر می‌کند؟

🔻🔻🔻

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 06:13


کتاب زندگی سخت است ⇓
دانلود رایگان فصل اول کتاب زندگی سخت است
دانلود فایل منابع و یادداشت‌های کتاب زندگی سخت است
ناشر : نوین

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

05 Dec, 06:12


کی رن ستیا

🔹کی رن ستیا (Kieran Setiya) نویسنده‌ی محبوب انگلیسی در شهر هال به دنیا آمده و با داشتن یک نگاه فلسفی به امور ساده‌ی جهان، مسیری منحصربه‌فرد در زندگی‌اش پیش گرفته است. او نویسنده‌ای است که تجربه‌ی بیست سال تدریس و مطالعه‌ی فلسفه‌ی اخلاق را دارد و هم‌اکنون در مؤسسه‌ی فناوری ماساچوست به تدریس فلسفه مشغول است. پادکستی که این نویسنده به‌راه‌انداخته، «پنج سؤال» نام دارد و در آن به شیوه‌ای خلاقانه، از فیلسوفان معاصر پنج سؤال مهم درباره‌ی خودشان می‌پرسد.

🔹نوشته‌های کی رن ستیا تاکنون در لس آنجلس ریویو آو بوکز، ضمیمه‌ی ادبی تایمز، لندن ریویو آو بوکز و نیویورک تایمز منتشر شده است. از دیگر کتاب‌های محبوب و خواندنی او می‌توان به کتاب «راهنمای فلسفی مواجهه با میان‌سالی» اشاره کرد.این کتاب در اکونومیست، the Spectator، LA Review of Books ، وال استریت ژورنال و نیویورکر بررسی شده است و کتاب هفته در Times Higher Education بود. 
.

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 06:20


اثر: ژان لئو ژروم

دیوژن
همان حکیم یونانی که از دار دنیا هیچ نداشت و با سگان زندگی می‌کرد.

پایان.

آغاز در:
https://t.me/ketabsib/54588

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 06:19


اولین مراسم شکرگزاری ۱۶۲۱
اثر:  ژروم
تاریخ:حدوداً بین ۱۹۱۲ و ۱۹۱۵
سبک:رنگ روغن روی بوم
مکان:کلکسیون شخصی

ژان لئون ژروم فریس
(۱۸ اوت ۱۸۶۳ – ۱۸ مارس ۱۹۳۰)
نقاش آمریکایی بود که بیشتر به خاطر سری ۷۸ تایی‌اش از صحنه‌هایی از تاریخ آمریکا شناخته شده‌است.

عنوان رسمی آن سری ۷۸ تایی نمایش یک ملت است و بزرگ‌ترین سری نقاشی‌های تاریخی آمریکا محسوب می‌شود که توسط یک هنرمند خلق شده‌است.

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 06:18


حماقت لاله
اثر: ژان لئون ژروم
Jean-Léon Gérôme
The Tulip Folly, 1882

ژروم حادثه‌ای را در دوران «لله‌پومانیا» یا علاقه به لاله‌ها نشان می‌دهد که در طول قرن هفدهم هلند و بسیاری از اروپا را فرا گرفت.

گل لاله که در اصل در قرن شانزدهم از ترکیه وارد شد، به یک کالای با ارزش تبدیل شد.

در سال 1636/7، گل لاله به اوج خود رسید، و زمانی که بازار سقوط کرد، دلالان با ۵ درصد از سرمایه گذاری اولیه خود باقی ماندند.

در این صحنه، یک نجیب زاده از یک شکوفه استثنایی محافظت می کند، زیرا سربازان در تلاشی بیهوده برای تثبیت بازار گل لاله ها با محدود کردن عرضه، تخت های گل را زیر پا می گذارند.

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 06:17


Excursion of the harem, 1869
by #Gérôme
Oil on canvas. 78 × 134 cm.
Chrysler Museum of Art, USA
گشت وگذار در حرمسرا

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 06:16


Jean-Léon Gérôme
The Duel After the Masquerade
دوئل پس از بالماسکه

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 06:15


حقیقت از چاه بیرون میاید
اثر: ژان لئون ژروم
Truth Coming Out of Her Well
by French Academicist Jean-Leon Gerome. (1896)

از یک تمثیل قدیمی می آید. در آن، فالس، در یک پیاده روی در یک روز خوب، حقیقت را دعوت می کند تا در چاه سرحال شود و سپس لباس های او را می دزدد و فرار می کند.

حقیقت از آب بیرون می آید و به دنبال دروغ می شتابد تا چیزهایش را پس بگیرد. با این حال، مردم او را شرمنده می کنند، می خندند و هیچ کس نمی خواهد گوش دهد.

از آن زمان، حقیقت در ته چاه پنهان شده است، و دروغ با لباس های خود در سراسر جهان قدم می زند و مردم او را باور می کنند.

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 06:13


Jean Leon Gerome

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 06:10


زنگ #نقاشی

Jean-Leon Gerome (French,1824-1904)
The Slave Market (Detail), 1871
Oil on Canvas, 59.7 x 74.9
بازار برده

ادامه از:
https://t.me/ketabsib/54904

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 01:59


خون با شیرین چشمه درآمیخته بود و جاری بود و می رفت تا زمین را ، دشت را ، بیابان را و خاک را سر به سر بارور کند، و این عشق بودکه بر بستر خاک می گذشت و سر بر پای دیمسار می سایید و مزارع بدان نیرو می یافتند و قامت بر می افراشتند و بر می شدند . بال می گرفتند و در دستهای باد ، سبز سبز  ، مواج می شدند و به زیر آفتاب زرد زرد می شدند و دروگرها آواز می خواندند و گندمها خرمن  می شدند و دشت پنبه گل می داد و یکسره چون پیراهن عروسان سفید می شد و نهرها جاری می شدند و آب بسیار می شد و دختران بالغ و شاداب بر لب نهرها می نشستند و کودکان در آبگیرها غوطه می زدند و گوسفندان پروار می شدند و دنبه می جنبانیدند و آخورها پر آذوقه می شدند و انبارها پر آذوقه می شدند  و مردم مجال خندیدن می یافتند و عروسی ها با دل خوش و دست باز برپا می شد و مطرب ها می نواختند و جوان ها مغرور و سرشار از جوانی و شوق ، رقصی مردانه را میدان می گرفتند و عشق در کوچه ها براه می افتاد و دختران گل می خندیدند و عاشق با پاشنه ی ورکشیده و سر و روی آراسته قدم به امید بر می داشت و دست مهر بر در خانه می گذاشت و صدای چوپانان زنگی خوش می داشت و گوسفندان پستان هایی پر شیر می داشتند و دیگر خست نبود و برکت بود و آب بود و آب شیرین بود و گوارا بود و دیگر دستی ، دستهایی به بریدن گلویی ، گلوهایی کارد برنمی کشیدند از آنکه عشق و برکت دامنگستر و فراخدست شده بود و آدمی شایان زندگانی و زندگانی شایان آدمی شده بود و مرگ واپس رانده شده بود و آب شیرین چشمه گوارای وجود بود...


کلیدر ، جلد دهم ، محمود دولت آبادی

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 01:19


.
اکنون دو زن، لاله هایی به ناهنگام روییده از سنگ. شانه به شانه بر سنگ نشسته و خاموش بودند. خاموش و پندار در یک کانون، گرفتار و ناتوان از گفتن حتی یک کلام.
شب امشب تمام خواهد شد؟ چه می گذشت در این شب ؛ چه می گذرد؟ آسمان چه ساکت ایستاده است؛ نه پنداری که در قتلگاه می نگرد. سنگ سنگ کوه چه آرام و باقرار شانه بر شانه ی هم لمانیده اند ؛ نه انگار که خون در کار براه افتادن است.
ستارگان ؛ اما ستارگان تکاتک روی می گریزانند و گویی که در پشت شانه ی هم قایم می شوند. میانجای ستارگان فراخ تر می شود، فراخ تر شده است. راه شیری جلوه می بازد و هفت برادران اما از سرگردانی بی امان دشت های آسمان وانمی مانند. ستاره ی کاروان کش به جلوه درآمده است و گوئیا که دم صبح به خاکستری کدر درمی آمیزد. آسمان شاید که می رود تا وابزند و صبح، صبح شاید که خیال دررسیدن دارد.
آی...کی و کدام کس را چنین هولی از فرارسیدن صبح در دل بوده است؟

دمی دیگر، دمی دیگر آیین دیرین کشتار آغاز می شد.
قربانیان آیا اکنون چه می کردند؟
بلقیس هیچش به گمان نمی رسید و هر چیزی هم در گمانش می گنجید.
مادر ، دیگر یکپارچه پندار بود. یکپارچه پندار شده بود و دیگر ممکن نبود خود را از وهم و پندارهایش ، از آن همه نمای و نقش که در خود گرفته اش بود مجزا کند و جداگانه به آن بیندیشد.
تمام روزها و روزگاران فرزندانش، عزیزانش ، نه یک بار که بی شمار بار در خیالش نقش نقش گذر کرده بودند و باز بازآمده بودند.
چندان که بلقیس خود را از یاد برده و یکسره دیگران شده بود؛ چرا که این دیگران بودند که در بلقیس می زیستند و اکنون می شد دریافت که آدمی به جز فراهم آمده ای نیست.

کلیدر، جلد دهم

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 01:01


📚 #کلیدر_137
جلد دهم قسمت ۱۳
📌اپیزود
۱۳۷

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 00:59


‌#رقص_ایرانی

آسمان تو چه رنگ است امروز؟

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

23 Nov, 00:51


روزهایی رو دوست دارم که احساسم با رنگ آبی آسمون شکل می‌گیره و با درخشش طلایی خورشید به اوج می‌رسه. چنین روزهایی دلم می‌خواد ساعت‌ها راه برم و صدای خش‌خش برگ‌های پاییزی رو زیر پام بشنوم. هر از گاهی هم توقف فرصت خوبیه برای دیدن مسیر طی شده و نگاه کردن به راهی که باقی مونده...
گاهی برای رسیدن باید ایستاد...

آسمان تو چه رنگ است امروز؟

#سلام ، صبح بخیر و شادی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

22 Nov, 15:34


#او_فورتونا
#کارمینا_بورانا

او فورتونا شعری به زبان لاتین قرون وسطی است که در قرن سیزدهم سروده شده است و قسمتی از مجموعه اشعار کارمینا بورانا است. این قطعه شعر، شکایت‌نامه‌ای است از  تقدیر به فورتونا الهه رومی اقبال.
موسیقی‌ای که توسط اورف بر پایه این شعر ساخته شد، بسیار محبوب گشت و از زمان ساخت تاکنون به عنوان یکی از محبوبترین قطعات موسیقی کارل اورف بارها و بارها اجرا شده و به دفعات در آثار سینمایی، تلویزیونی و چند رسانه‌ای به کار رفته است.

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

22 Nov, 11:11


.
لطفا از دقیقه 38 را دوباره گوش کنید:

گل محمد می گوید: من خسته شدم خان عمو...

گل محمد از دلتنگی خود در کاری بی فرجام که می‌دانست و می فهمید یاغی نبوده و نیست می گوید : در ابتدا  شورجوانی بود، بعد بنا به غرور و بعد قدرت، این راه را رفتم، اما در آخر این عشق بود که مرا می راند.

نظرتان چیست؟

کتابخانه سیب🍎📚

22 Nov, 09:53


حقیقت این است که مرگ اصل است و زندگی استثنا؛ اما ما چنان می زییم که انگار زندگی کلیتی جاری است و مرگ جزیی گذرا.
نمی دانم چه رازی است...انگار هرچه که پیش بیاید و هر تعداد آدم که بمیرند، زندگی هنوز و همیشه جریان دارد. حتی در گورستان... معلوم نیست گِلِ آدم را با چه سرشته اند که در گذر از رنج ها و حادثه ها، همچنان مستی می کند... اگر یک چیز در حکایت آفرینش انسان و مرگ و زندگی اش شایسته ستایش باشد، فقط یک چیز؛ این «میل به زیستن و ادامه دادن و تسلیم در برابر سیالیت زندگی» است که خاموش نمی شود‌.
https://t.me/ketabsib/55223

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

22 Nov, 09:27


#مرگ و #زندگی


‍ پیاده روی میان قبرستان

امروز برای دومین سالگرد فوت برادرم به بهشت زهرا رفته بودیم. روی هر قبری نامی نوشته شده و کلامی. از نام ها چیز زیادی نمی توان فهمید، اما کلامِ زیر نام سرشار است از اندوه و حسرت. با تا شام در گوش این ملت می خوانند که مرگ پایان کبوتر نیست؛ سنگ قبرها اما حکایت از عدم پذیرش رضامندانه مرگ عزیز است:

_همگی خواسته بودیم که بمانی و نشد!

_کاش بودی، دلم تنها نبود!

_آن قدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع، حیفم آمد که تو را دست خدا بسپارم!

_ای خاک! تو حرمتش نگه دار!

_گفتا که دلت کجاست؟ گفتم در او
پرسید که او کجاست؟ گفتم در دل

_بخواب آرام جانم در مزارت
که پایان شد تمام دردهایت

_حاصل رفتن تو خون جگر بود مرا

_ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند

_ای جهان! اینجا جهانی خفته است!

_کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که بودیم، نبودیم کسی

بازماندگانی که بر مزار عزیزان آمده اند، قبرها را می شویند، گل ها پرپر می کنند و روی سنگ پخش می کنند. باد شدیدی وزیدن می گیرد و گل ها را از روی سنگ ها می پراکند. بادِ ناپایداری، حتی به گل های روی مزار هم رحم نمی کند. انگار می خواهد به بازماندگان یادآوری کند اینجا روی خاک قراری نیست، حتی در حد چند لحظه برای آرام گرفتن گل های پرپر روی نام از دست رفتگان.
با این همه اینجا هنوز و همچنان آرام ترین جای دنیاست؛ چرا که آغوش خاک آرام ترین جای جهان است.

آن سوتر پسربچه ای شش ساله کیک گاز می زند و با چشم های درخشان به پدرش یادآوری می کند که بعد از قبرستان، نوبت پارک و پیتزا است. آن طرف تر، آدم ها با چهره هایی گشوده بازمی گردند.  در بازگشت از قبرستان، نوعی احساس رهایی در فضا موج می زند. مثل احساس ناگهانی که در میان مجلس ختم، بازماندگان را به لبخند و گاهی خنده وامی دارد.
حقیقت این است که مرگ اصل است و زندگی استثنا؛
اما ما چنان می زییم که انگار زندگی کلیتی جاری است و مرگ جزیی گذرا.

نمی دانم چه رازی است...انگار هرچه که پیش بیاید و هر تعداد آدم که بمیرند، زندگی هنوز و همیشه جریان دارد. حتی در گورستان، آدم ها برای فاتحه چیزی شیرین تعارف می کنند. معلوم نیست گِلِ آدم را با چه سرشته اند که در گذر از رنج ها و حادثه ها، همچنان مستی می کند و شیرینی می طلبد.

اگر یک چیز در حکایت آفرینش انسان و مرگ و زندگی اش شایسته ستایش باشد، فقط یک چیز؛ این «میل به زیستن و ادامه دادن و تسلیم در برابر سیالیت زندگی» است که خاموش نمی شود‌.

#دلنوشته

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

22 Nov, 09:04


#صرفا_جهت_اطلاع و رفع ابهام

کتاب دیگری با عنوان "نردبان شکسته" نیز داریم:

📖 نردبان شکسته: شرح توصیفی و تحلیلی دفتر اول و دوم مثنوی
👤 عبدالحسین زرین کوب

✍🏻 کتاب «نردبان شکسته»، تفسیری بدیع و آموزنده از دو جلد اول مثنوی شریف است.

کتابخانه سیب🍎📚

22 Nov, 08:59


📗 نردبان شکسته
👤 کیت پین
104 صفحه


کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 17:10


برنامه رادیویی #در_انتهای_شب_86
تلفیق شعر و موسیقی

موضوع: « #فردوسی »

این برنامه از مجموعه برنامه های رادیویی ایران است که با رویکرد فرهنگی ادبی هنری در بیان ومعرفی فرهنگ و ادب و هنر ایران اعم از نظم و نثر و هنرمندان سایر رشته های فرهنگی هنری ایران و جهان فعالیت داشته و شنوندگان را با هنرمندان و آثارشان اشنا میسازد .
گوینده:
رضا معینی
مهین احمدپور

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 17:09


آیزایا برلین از مدافعان پی‌گیر لیبرالیسم است، اما برخلاف بسیاری از متفکران آزادمنش و خردگرا به تحقق جامعه "سراسر لیبرال" اعتقادی ندارد. او به ایده‌هایی مانند انتخابات آزاد یا ضرورت آزادی اندیشه و بیان باور دارد، اما آنها را هیچ تضمینی برای پیدایش "جامعه لیبرال" نمی‌داند. او با نگاهی واقع‌بینانه، و از نظر بسیاری بدبینانه، اعتقاد دارد که انسان‌ها بی آن که خود بخواهند پیوسته با یکدیگر درگیر می‌شوند و از این امر گریزی نیست.
برلین این پندار که جوامع تمام کشمکش‌ها را کنار بگذارند و همگان در کنار هم با خیر و نیکی و صلح و صفا زندگی کنند را یک توهم می‌داند. دوری او از پندارهایی مانند رسیدن به آینده‌ای آرمانی و "بهشت‌آسا" از دو نگره ساده برخاسته است: یکی این که در پاسخ به زندگی خوب و شایسته میان آدمیان پاسخ‌های بسیار گوناگونی وجود دارد، و دیگر این که پاسخ‌های گوناگون غالبا با یکدیگر در جنگ و ستیز هستند.
در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون، حتی در درون جمع یا گروه واحدی از انسان‌های مشابه و یکسان، به پرسش زندگی خوب و مناسب، پاسخ‌های متفاوت و اغلب متضادی داده می‌شود که به نظر برلین آنها را مدام در برابر هم قرار می‌دهد. از دید او بسیاری از دیدگاه‌های ارزشی هرگز قابل جمع نیستند و تا ابد محل تضاد و کشمکش باقی می‌مانند. بنابرین او نتیجه می‌گیرد جهانی که در آن همه چیز مرتب و بی‌عیب باشد، توهمی بیش نیست.
برای رهایی از کشمکش‌ها و تعصبات گریزناپذیری که همواره افراد جامعه را تهدید می‌کنند و در برابر هم قرار می‌دهند، برلین یک راه بیشتر نمی‌شناسد و در تمام آثار خود بر آن تأکید می‌کند: مدارا. نه قبول، بلکه درک اعتقادات و باورهای دیگران، احترام به آن و پذیرفتن حق ابراز آن. او می‌داند که با تساهل و مداراجویی، درگیری و کشمکش از جامعه بشری رخت نخواهد بست، با وجود این خشونت و هرگونه برخورد قهرآمیز با "دیگری" را رد می‌کند.
آیزایا برلین با دفاع از حریم فردی انسان و رد جهان‌بینی‌های آرمان‌جویانه، برای روشنفکرانی که به دنبال رؤیای "بهشت روی زمین" هستند و برای تحقق آن حاضرند انسان‌های بیشماری را قربانی کنند، فیلسوفی محبوب نیست، اما در زمانه‌ای که ارزش‌های اخلاقی به شدت سست شده و تحمل عقاید و ارزش‌ها و "سبک زندگی" دیگران سخت فروکش کرده است، آثار او میراثی بس گرانبهاست.
برلین به سال ۱۹۰۹ در ریگا (قلمرو پیشین روسیه و در لتونی کنونی) به دنیا آمد و در ۱۹۹۷ در آکسفورد (بریتانیا) درگذشت.

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 17:07


.
#آیزایا_برلین فیلسوف بزرگ لیبرال:

▪️کمال‌گرایی در هر نظامی منجر به توتالیتاریسم می‌شود،و تلاش برای ساختن بهشت روی زمین، ناگزیر به جباریت می‌انجامد.

سر آیزایا برلین 1909-1997
  فیلسوف و نظریه‌پردازسیاسی، اندیشه‌نگار ، تاریخ‌نگار ، استاد دانشگاه و جستارنویس بریتانیایی بود. آوازه‌اش در بیشتر عمر مرهون دفاع از لیبرالیسم، گفتگوهای مهم و درخشان، حمله به تحجر، تعصب و تندروی سیاسی و نوشته‌های قابل فهم در زمینهٔ تاریخ اندیشه‌هاست.

وی به‌جز دوسال اقامت در واشینگتن دی‌سی و چهار سال در مسکو بقیهٔ عمر خود را در آکسفورد گذراند. او سپس به استادی کرسی چیچلی در نظریات اجتماعی و سیاسی (۱۹۵۷ – ۱۹۶۷) انتخاب شد و ملکه او را به لقب سر مفتخر ساخت. در ۱۹۶۷ رئیس کالج وولفسون شد و بالاترین نشان کشوری بریتانیا نصیب او شد.

آیزایا برلین دوبار به ایران سفر کرده‌است. اول بار در ۱۹۶۰ در بازگشت از هندوستان چند روزی در تهران بوده‌است و بار دوم در ۱۹۷۷ برای افتتاح بنای مدرسهٔ باستان‌شناسی در تهران از سوی آکادمی سلطنتی بریتانیا. او همراه همسرش به شیراز و اصفهان هم سفر کرده‌است و نسبت به عظمت و زیبایی بناهای تاریخی ایران اظهار شگفتی کرده‌است.

آیزایا برلین یکی از پرکارترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم است که از او آثار متعددی در زمینه‌های پژوهشی متنوعی از موسیقی و ادبیات گرفته تا سیاست و شاخه‌های گوناگون فلسفه بر جای مانده‌است. اما برجستگی و درخشندگی او در این مسائل متفرق و گوناگون، همه‌جا به یک اندازه نبوده‌است. نام آیزایا برلین دهه‌هاست که بیش از هرچیز یادآور پژوهش فلسفی در حوزهٔ اندیشهٔ لیبرال است؛ حوزه‌ای که عرصهٔ نوآوری‌های تأمل‌برانگیز و هوشمندانهٔ او در باب فلسفه سیاسی نیز بوده‌است. او در عین حال از جمله کامیاب‌ترین فیلسوفان سیاسی لیبرال در جلب توجه شارحان و ناقدان اندیشهٔ لیبرال به‌شمار می‌رود. از این رهگذر می‌توان او را در زمرهٔ کم‌شمار فیلسوفان سیاسی صاحب سبک و جریان‌ساز قرن بیستم دانست.

فلسفه سیاسی

وحدت موضوعی آثار برلین از تمرکز مستمر او بر آنچه خطای اصلی روشنگری می‌دانست، ریشه می‌گرفت: به گمان برلین لغزش اصلی اندیشهٔ روشنگری باور به این بود که حقیقت یکی است و آمال بشر در رویارویی با یکدیگر قرار نمی‌گیرند. او از ویکو، هردر و رمانتیک‌های آلمان این اندیشه را فراگرفته بود که بعضی از اهداف انسان‌ها با هم ناسازگار و بی‌تناسب است؛ برای مثال: عدالت و رستگاری، یا آزادی و برابری با هم جمع نمی‌آیند و در علوم انسانی بینشی که بتواند این تناقض را حل کند، وجود ندارد. او نیک گفته‌است که معرفت نمی‌تواند ما را از دوراهه‌های پیش رویمان برهاند. «ما مجبور به انتخاب هستیم و هر انتخابی ممکن است ضایعه‌ای جبران ناپدیر باشد. مدینه فاضله نه تنها تحقق ناپذیر است، که مفهومی ناسامان‌مند هم هست و تلاش برای ساختن بهشت روی زمین، ناگزیر به جباریت می‌انجامد.

آرمان‌ها و اصول اخلاقی بسیارند اما نهایتی دارند و باید در افق توانایی‌های انسان قرار داشته باشند». برلین معتقد بود خودفریبی است اگر باور کنیم برابری می‌تواند با آزادی در آشتی باشد. کثرت‌گرایی برلین، لیبرالیسم را از باور ساده‌لوحانه به پیشرفت و کمال‌گرایی جدا می‌کند. او اعتقاد دارد که کمال‌گرایی در هر نظامی منجر به توتالیتاریسم می‌شود. برلین اعتقاد دارد انسان نمی‌تواند به کمال خود برسد، از این رو هیچ‌گاه پیش‌بینی پذیر نیست.

انسان خطاپذیر است، ترکیب پیچیده‌ای از تضادهاست که برخی را می‌توان هماهنگ ساخت و برخی را نه.

معروف‌ترین کار برلین در نظریه سیاسی، فرقی است که او در نوشته‌ای به نام «دو مفهوم آزادی» در سال ۱۹۵۸ میان آزادی منفی و آزادی مثبت می‌گذارد. بر طبق تعریف برلین، آزادی منفی (یا آزادی از)، به معنای تحمیل نکردن مانع و محدودیت از طرف دیگران است و آزادی مثبت (یا آزادی برای)، از سویی به معنای توان تعقیب و رسیدن به هدف و از سوی دیگر به معنای استقلال یا خودفرمانی در مقابل وابستگی به دیگران است.   در این رابطه او معتقد است دستیابی به استقلال از راه ترک خواست‌هایی که دیگران را بر بشر مسلط می‌کند، ممکن است کاری خوب باشد و در بعضی اوقات بهترین چاره، اما در واقع از آزادی انسان می‌کاهد و محدودیت‌هایی درونی و بیرونی پدیدمی‌آورد که در نهایت با آزادی فرد در تعارض‌اند.

منتقدان معترفند که تمایزی که برلین بین دو مفهم آزادی منفی و مثبت گذاشت، همچنان نقطهٔ آغازی برای بحث دربارهٔ معنا و مفهوم آزادی است.

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 14:23


#فلسفه چیست؟

گفتگوی #برایان_مگی با #آیزایا_برلین
با دوبله فارسی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 10:26


به مناسبت
روز جهانی
#فلسفه

🔴 فلسفه دشمن حرف مفت

  محسن آزموده

سومين پنجشنبه نوامبر هر سال از سوی يونسكو به عنوان روز جهانی فلسفه تعيين شده. امسال اين سومين پنجشنبه مصادف است با همين امروز (21 نوامبر 2024، 1 آذر 1403) . اينكه در تعيين روز فلسفه، اين فرمول پيچيده را تعيين كردند و مثلا نگفتند هر سال 21 نوامبر روز جهانی فلسفه است، خودش گواهی است بر درستی اين اتهام كه اهل فلسفه مرض دارند كه همه‌چيز را سخت و پيچيده كنند! اما شايد هم ايشان می‌خواهند ما را كمی به تامل و دقت وادارند و مجبورمان كنند كه كمی فكر كنيم يا متوجه گذر زمان باشيم و تقويم را باز و حساب و كتاب كنيم. احتمالش هم هست كه علل و دلايل ديگری در اين شيوه نامگذاری مد‌نظر باشد كه من نمی‌دانم. مثلا دوستم نيما پس از تحقيق به اين نتيجه رسيد كه يك علتش تاكيد بر نظم و ديسيپلين به عنوان يكی از ابزارهای فلسفه‌ورزی است.
در هر صورت براي ما ايرانی‌ها انتخاب اين روز يك حسن ديگر هم دارد و آن اينكه می‌توانيم در آرامش و آسايش آخر هفته به فلسفه و فلسفه‌ورزی بپردازيم. در روزهای ديگر به علت مصائب و دردسرها اين مجال نيست و اگر وسط شلوغی‌ها يكی بخواهد كمی وارد مقولات و معقولات شود، حوصله مخاطب سر می‌رود و به او می‌گويد: «بی‌خيال، فلسفه‌بافی نكن، وقت اين كارها نيست.» اما پنجشنبه و جمعه زمان خوبی است كه ما كمی از روزمرگی‌ها و اشتغالات روزانه فاصله بگيريم و فلسفه‌بافی كنيم.
حالا ممكن است بپرسيم كه فايده و سود اين فلسفه‌بافي و در گام بعدي فلسفه‌ورزي چيست؟ اصلا فلسفه به چه درد می‌خورد؟ بی‌اغراق فيلسوفان و اهل فلسفه بيش از هر گروه ديگری به اين سوال پرداخته‌اند و تلاش كرده‌اند آن را پاسخ بدهند، زيرا ايشان از همان ابتدا در كنار ده‌ها جرم و گناه ديگر، در معرض اين اتهام هم بوده‌اند كه كاري بيهوده مي‌كنند و وقت مردم را تلف و جوانان را گمراه و باعث سردرد و سرگيجه جامعه می‌شوند. همه می‌دانيم كه سقراط، بنيانگذار فلسفه را در آتن خرمگس می‌خواندند و در نهايت هم به جرم توهين به مقدسات و منحرف كردن جوان‌ها ناچار شد كه جام شوكران را سر بكشد. البته بايد گفت سقراط با افتخار و سربلندی شوكران حقيقت را نوشيد.
خب حالا با اين تفاصيل، فايده فلسفه چيست؟ چرا آدم بايد سر خود را با مفاهيم انتزاعی و پرسش‌هاي ظاهرا بديهي گرم كند و ساعت‌ها و بلكه روزها و ماه‌ها و سال‌ها به فكر و تامل درباره اموری بپردازد كه نه فقط هيچ سود و منفعتی ندارد، بلكه دنيا و آخرت آدم را هم خراب می‌كند؟ شك نكنيد كه مي‌توانم ده‌ها فايده برای فلسفه ورزی- شما بخوانيد فلسفه بافی- برای‌تان رديف كنم. فلسفه هيچ كاری را به ما ياد نداده باشد، اين زبان‌بازی و بحث كردن را آموخته. اما غير از همه اينها به نظرم مهم‌ترين فايده فلسفه اين است كه به ما ياد می‌دهد حرف مفت و ياوه نزنيم. مرادم از حرف مفت، سخنی توهين‌آميز نيست. اين اصطلاح را از هری فرانكفورت، فيلسوف فقيد امريكایی كه همين چند ماه پيش (16 جولای 2023) در 94‌سالگی درگذشت، آموخته‌ام. فرانكفورت در سال 1986 مقاله كوچكی با عنوان «درباب حرف مفت» (On Bullshit) نوشت كه محسن كرمی ترجمه خوبی از آن ارايه كرده (نشر كرگدن) . او در اين مقاله ميان حرف مفت و سخن دروغ تمايز گذاشته و می‌گويد حرف مفت، سخني است كه گوينده بدون توجه به راستی و دروغی آن را بيان می‌كند. فرانكفورت همچنين از رواج و شيوع حرف مفت با همين تعريف در زمانه ما سخن می‌گويد. اينكه آدم‌ها به علل مختلف از جمله در دسترس بودن رسانه‌ها، همگی اين امكان را يافته‌اند كه هر وقت هر چه دل تنگ‌شان می‌خواهد، بگويند.  نفس اين موضوع كه همه مي‌توانند حرف بزنند، اشكال ندارد. بر عكس، خيلي هم خوب است؛ بهتر است از زمانی كه فقط عده معدود و محدودی به علت مقام و جايگاه‌شان مي‌توانستند اظهارنظر كنند. اما اين نبايد به رواج حرف مفت كمك كند يا آن را تشويق. ما بايد نسبت به آنچه می‌گوييم و می‌نويسيم، متعهد باشيم و فلسفه محك خوبی برای اين كار است. فلسفه و فلسفه‌ورزی ابزار خوبی براي سنجش گفته‌ها و نوشته‌ها در اختيار ما می.گذارد. گو اينكه فلسفه به ما ياد می‌دهد كه حرف بی‌دليل و استدلال را نه بگوييم و بنويسيم، نه بپذيريم. اين شايد كار سختی باشد، شايد آزارنده باشد و عواقب نگران‌كننده‌ای در پی داشته باشد. اما فيلسوف تنها دلبسته حقيقت است و از اينكه به طعن و تحقير ديگران دچار شود يا به گوشه انزوا رانده، نمی‌هراسد. خلاصه آنكه فلسفه دشمن حرف مفت است و از رسوا كردن ياوه‌سرايان و مزخرف‌نويسان باك ندارد. اگر همين يك كاركرد را هم داشته باشد، بايد آن را ستود و به آن توجه كرد، به ويژه در روزگاری كه گوشی‌های همه ما پر است از حرف مفت و چرند…

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 09:20


#سکانس

جامعه برای حفظ نظم مطلوبش، نیاز دارد تا آنانی را که مطابق نظمش نیستند، مجنون و بزهکار و بیمار و... بنامد و آنها را در جایی پنهان کند، در تيمارستان و زندان‌ و...
آدمی نیز نیاز دارد تا برای حفظ تصویر مطلوب از خودش، تمایلات و آرزوهای خوداگاه و ناخودآگاهی را پنهان کند، میل های نامطلوبش را به دیگری نسبت دهد تا خود را تمیز و پاکیزه بنامد.

تونی مونتانا، شخصیت فیلم صورت زخمی، از کوبا به آمریکا میگریزد تا شاید زندگی روی بهترش را نشانش دهد.
او چون شهروند درجه پایینی است، آرام آرام تبدیل به گانگستر و ماشین کشتار می‌شود؛ سیاست‌مداران و سرمایه‌داران، برای کشتن کسی که فساد سیستماتیک شان را افشا می‌کرد، به تونی روی می آورند.
تونی گانگستری است که قرارست به پنهان ماندن کثافت و رذالت چهره آنها، کمک کند. آنها آدم‌کشی را به مهاجران برون سپاری می‌کنند تا پای خودشان کمتر گیر باشد.
همین است که اینجا، رو به ثروتمندان حاضر در رستوران، می‌گوید: شما خوب نیستید، فقط بلدید چطور پنهان کنید.
تونی، صادق و کله خر است؛ شروری معصوم، تیزهوشی احمق که راست می‌گوید، حتی وقتی دروغ می‌گوید.
Scarface 1983

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 06:46


دانلود رایگان فصل اول کتاب روان
دانلود فایل یادداشت های کتاب روان

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 06:44


کتاب‌های پل بلوم

🔹بلوم نویسنده و ویراستار چندین کتاب بوده است. او تاکنون هفت کتاب منتشر کرده است. آخرین کتاب او که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده، توسط نشر نوین به فارسی ترجمه شده است. در ادامه به معرفی برخی از کتاب‌های پل بلوم می‌پردازیم. لیست کتاب‌های پل بلوم نیز به شرح زیر است:

Psych: The Story of the Human Mind، ۲۰۲۳
The Sweet Spot: The Pleasures of Suffering and the Search for Meaning، ۲۰۲۱
Against Empathy: The Case for Rational Compassion، ۲۰۱۶
Just Babies: The Origins of Good and Evil، ۲۰۱۳
How Pleasure Works: The New Science of Why We Like What We Like، ۲۰۱۰
Descartes’ Baby: How the Science of Child Development Explains What Makes Us Human، ۲۰۰۴
How Children Learn the Meanings of Words، ۲۰۰۰

🌱🌱🌱
کتاب روان

🔹کتاب روان (Psych: The Story of the Human Mind) در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است. این کتاب ذهن انسان و نحوۀ عملکرد آن را به شکلی کامل و ساده  بررسی می‌کند. باوم در این کتاب  روان‌شناسی، علوم شناختی و چگونگی شکل‌گیری شخصیت، احساسات، حافظه و تفکر انسان را مورد بررسی قرار می‌دهد. همچنین بررسی می‌کند که آیا می‌توان با کمک علم روانشناسی به خوشبختی رسید؟ او در این کتاب نحوۀ شکل‌گیری احساسات و علت رفتارهای انسان را بررسی می‌کند. کتاب به شکلی نوشته شده که هم برای عموم مردم و هم برای علاقه‌مندان به روان‌شناسی جذاب و قابل‌درک است.

🌱🌱🌱
نقطه مطلوب (نقطه شیرین)

🔹کتاب The Sweet Spot: The Pleasures of Suffering and the Search for Meaning در سال ۲۰۲۱ منتشر شد. پاول بلوم در این کتاب رابطۀ بین رنج، لذت و معنای زندگی را بررسی می‌کند. او بررسی می‌کنئ که چطور می‌توان با استفاده از تجربه‌های چالش‌برانگیز و حتی دردناک، به زندگی عمیق و معناداری رسید. او توضیح می‌دهد که چرا انسان‌ها به دنبال تجربه‌های سخت هستند و تجربه‌های سخت چطور باعث پیشرفت فردی می‌شوند.
https://t.me/ketabsib/55174

🌱🌱🌱
در مقابل همدلی

🔹کتاب Against Empathy: The Case for Rational Compassion در سال ۲۰۱۶ منتشر شده و دیدگاهی جدید در مورد همدلی ارائه می‌دهد. بلوم معتقد است که همدلی ممکن است در تصمیم‌گیری‌های اخلاقی و منطقی به انسان‌ها آسیب بزند زیرا توجه زیاد به احساسات و تجربه‌های دیگران ممکن است باعث تبعیض و قضاوت غلط شود.
🌱🌱🌱
پل بلوم در شبکه‌های اجتماعی

پل بلوم در شبکه‌های اجتماعی مختلفی فعالیت دارد. بیشترین فعالیت او در توییتر است. آدرس شبکه‌های اجتماعی او به شرح زیر است:
وب سایت پل بلوم: paulbloom.net
توییتر پل بلوم: paulbloomatyale

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 06:42


زندگی‌نامه و تحصیلات پل بلوم

🔹پل بلوم متولد ۲۴ دسامبر ۱۹۶۳ در مونترال، کبک، کانادا است. بلوم مدرک کارشناسی خود را در رشته روان‌شناسی با درجۀ ممتاز در سال ۱۹۸۵ از دانشگاه مک‌گیل دریافت کرد. لو تحصیلات تکمیلی خود را در مؤسسۀ فناوری ماساچوست (MIT) ادامه داد. او در سال ۱۹۹۰ مدرک دکتری خود را در رشتۀ روان‌شناسی شناختی با راهنمایی سوزان کری دریافت کرد. بلوم همراه با همسر و دو پسرش در نیوهیون زندگی می‌کند.
🌱🌱🌱
فعالیت‌های کاری پاول بلوک

🔹پل بلوم در سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۹ در دانشگاه آریزونا روان‌شناسی و علوم شناختی را تدریس می‌کرد. او از سال ۱۹۹۹ در دانشگاه ییل تدریس کرد. از سال ۲۰۰۳، بلوم سردبیر مشترک مجله علوم رفتاری و مغز شد. بلوم در  ۲۰۲۱ به دپارتمان روان‌شناسی دانشگاه تورنتو پیوست.

🔹 او تاکنون هفت کتاب منتشر کرده است. علاوه بر این موارد، پل بلوم برای مجلات علمی معتبری مثل  نیچر و ساینس و رسانه‌های عمومی مانند نیویورک تایمز، گاردین، نیویورکر و آتلانتیک مانثلی مقاله نوشته است. 

🔹بلوم در سال ۲۰۰۲ استادیار مهمان مرکز هریس برای مطالعات رشدی در دانشگاه شیکاگو، در سال ۲۰۰۶ سخنران در موسسه ماکس پلانک دانشگاه نایمخن، در سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ سخنران تمپلتون در دانشگاه جانز هاپکینز و در سال ۲۰۱۰ همکار متمایز SAGE در مرکز مطالعه ذهن UCSB بود.

🔹بخش زیادی از پژوهش‌های پل بلوم مربوط به روان‌شناسی اخلاق است مانند بررسی رفتار نوزادان، شهود در حال توسعۀ انسان در مورد مسئولیت اخلاقی و نقش احساساتی مثل خشم، نفرت و همدلی در زندگی اخلاقی انسان‌ها. او همچنین پروژه‌هایی در مورد لذت داستان‌پردازی، باور کودکان و بزرگسالان در مورد سرنوشت و اراده آزاد، روانشناسی بی‌خدایان و … را بررسی می‌کند.
🌱🌱🌱
جوایز و افتخارات

🔹بلوم جوایز متعددی برای تحقیقات و تدریس خود دریافت کرده است. در سال ۲۰۰۲ جایزه استنتون را از انجمن فلسفه و روان‌شناسی برای کمک‌های برجسته در اوایل دورۀ کاری دریافت کرد و در سال ۲۰۰۵ به عنوان رئیس این انجمن خدمت کرد. همچنین در سال ۲۰۰۶ به دلیل مشارکت‌های برجسته‌اش در علم روان‌شناسی به عنوان عضو انجمن روان‌شناسی آمریکا انتخاب شد. 

🔹در سال ۲۰۰۴، جایزه تدریس ممتاز علوم اجتماعی لکس هیکسون را در دانشگاه ییل دریافت کرد و در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه پژوهشی کلاوس جی. جیکوبز به ارزش یک میلیون دلار شد. بلوم یکی از سخنرانان محبوب دانشگاه ییل است. او کلاس مقدماتی روان‌شناسی را به صورت جهانی و با دسترسی آزاد به صورت ـنلاین ارائه داد که تبدیل به یکی از محبوب‌ترین کلاس‌ها شد. 

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 06:39


پل بلوم
۲۴ دسامبر ۱۹۶۳/کانادایی-آمریکایی

🔹پل بلوم استاد استاد روان‌شناسی در دانشگاه تورنتو و پروفسور بازنشستۀ روان‌شناسی در دانشگاه ییل و نویسندۀ کانادایی-آمریکایی است. تحقیقات او بر روی موضوعات درک کودکان و بزرگسالان از جهان فیزیکی و اجتماعی تمرکز دارد. بلوم همچنین موضوعاتی مثل لذت، اخلاق، مذهب، داستان و هنر را به‌طور ویژه بررسی می‌کند. بلوم رئیس سابق انجمن فلسفه و روان‌شناسی و ویراستار مشترک مجله رفتار و علوم مغز است.

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 06:30


چرا باید کتاب روان را بخوانیم؟

🔹در مجموع آنچه از کتاب روان خواهید فهمید این است که می‌توانید به کمک روانشناسی پاسخ بسیاری از سوالات اساسی درباره نحوۀ تفکر و رفتار انسان‌ها را پیدا کنید. برخی سوالات ممکن است جواب‌های متفاوتی داشته باشند اما همین جستجو و تحلیل احتمالات مطالعۀ روانشناسی را سرگرم‌کننده هم آموزنده می‌کند. روانشناسی، فراتر از علوم اعصاب، داستانی جامع از ذهن انسان ارائه می‌دهد و با به کارگیری یافته‌های علوم اعصاب نظریات جدیدی را شکل می‌دهد و دیدگاه‌های تازه‌ای درباره ماهیت ذهن به دست می‌آورد.

🔹پیشرفت‌های روانشناسی، به ویژه در حوزۀ رشد کودکی، به کشف ویژگی‌های درونی که انسان با خود به این دنیا می‌آورد و نحوۀ تأثیرگذاری تجربیات بر رفتارهای ما کمک می‌کنند. این پیشرفت‌ها نشان می‌دهند که هم خصوصیات ذاتی و هم تجربه‌های زندگی در شکل‌گیری رفتارهایمان نقش حیاتی دارند. با تحلیل انگیزه‌ها، تعصبات، و تعریف خوشبختی می‌توانیم دیدگاه‌های خود را بهتر کنیم و نحوۀ تعامل با دیگران را تغییر دهیم. این تحلیل‌ها به درک ما از خود کمک کرده و باعث می‌شوند با آگاهی بیشتر به سراغ چالش‌ها برویم.
🌱🌱🌱

چه کسانی باید کتاب روان را بخوانند؟

🔹مطالعۀ کتاب روان به افرادی که به اصول روانشناسی علاقه‌مندند، کسانی که به دنبال توضیحات علمی درباره عوامل موثر بر افکار و رفتار هستند و افرادی که مشتاقند درباره تفاوت‌های ذهنی بین انسان‌ها بیاموزند پیشنهاد می‌شود.

🔹کتاب روان با بررسی مطالعات موردی و حقایق علمی، درک عمیقی از پیچیدگی‌های روانشناسی انسان به خواننده می‌دهد. همچنین این کتاب موضوعات مختلفی مثل احساسات، اخلاق و آگاهی را با زبانی ساده به خواننده توضیح می‌دهد.

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 06:28


آن‌هایی که تنها یک دلار گرفته بودند، این کار را لذت‌بخش‌تر توصیف کردند تا عدم همخوانی در رفتارشان را توجیه کنند، زیرا مبلغ کمی که دریافت کرده بودند دلیلی قانع‌کننده برای دروغ‌گویی نبود.
🌱🌱🌱

نحوۀ قضاوت ما در مورد دیگران از دید کتاب روان

🔹افراد در موقعیت‌های مختلف، رفتار دیگران را به شخصیت آن فرد نسبت می‌دهند نه شرایط و وضعیتی که آن فرد در آن بوده. برای مثال اگر فردی با شما بدرفتاری کند شما آن را بازتابی از شخصیت او می‌دانید نه روزی که سپری کرده است. این مفهوم «خطای اساسی انتساب» نام دارد. این خطای شناختی باعث می‌شود که افراد هویت دیگران را با نقش‌هایشان اشتباه بگیرند و در نتیجه تعصباتی را شکل می‌دهد که می‌تواند بر قضاوت‌های اجتماعی و روابط میان‌فردی تاثیر منفی بگذارد.

🔹در ادامۀ این بخش از کتاب روان بلوم استراتژی‌هایی را برای کاهش تعصبات پیشنهاد می‌کند. او پیشنهاد می‌کند که فرآیندهای تصمیم‌گیری را طوری طراحی کنیم که عوامل خارجی مانند نژاد یا جنسیت در قضاوت‌ها تأثیر نداشته باشند، مثلاً در فرآیند استخدام این اطلاعات را مخفی نگه داریم. آگاهی از تعصبات و تلاش برای کاهش آن‌ها می‌تواند به خوشبختی و تصمیم‌گیری بهتر کمک کند.

راز #خوشبختی به روایت کتاب روان

🔹در بخش دیگری از کتاب روان، بلوم به موضوع پیچیدۀ خوشبختی می‌پردازد. او تاکید دارد که روابط خوب یکی از مهم‌ترین عوامل رسیدن به خوشبختی است. اما آیا روانشناسی می‌تواند راهی برای دستیابی به خوشبختی به ما نشان دهد؟ بلوم معتقد است پاسخ این سوال به عوامل مختلفی بستگی دارد. روانشناسی بالینی می‌تواند به بررسی مشکلات و تشخیص و درمان اختلالات روانی، کمک کند. تحقیقات کمتری در مورد راز خوشبختی زندگی در علم روانشناسی وجود دارد.

🔹در مقابل، «روانشناسی مثبت» به عنوان یک شاخه جدید از روانشناسی، این موضوع را مورد توجه قرار داده است و به رغم محبوبیت، تولید درآمد و توجه تجاری که به دست آورده، همچنان نیاز به بررسی‌های دقیق‌تری دارد. بهتر است اول بررسی کنیم که خوشبختی یا زندگی خوب چیست؟ بلوم  یافته‌های حاصل از یک مطالعه جهانی روی افراد که ادعای خوشبخت بودن را دارند، ارائه می‌دهد. 

🔹این مطالعه شامل داده‌های ۱.۵ میلیون نفر از ۱۶۶ کشور در طی یک دهه است و به این نتیجه می‌رسد که ویژگی مشترک اصلی افراد خوشبخت، روابط قوی است. روابط قوی شامل زمان سپری‌شده  قابل توجهی با خانواده و دوستان و داشتن کسی که در مواقع مشکل بتوانند به او تکیه کنند، است. علاوه بر روابط، افراد خوشبخت معمولاً درآمد بالاتر، سلامت جسمانی خوب، خواب مناسب، و سطح استرس پایین‌تری نیز دارند؛ با این حال، هنوز نمی‌توان با قطعیت گفت که این عوامل علت خوشبختی هستند یا نتیجۀ آن.

🔹در کنار روابط، کارهای خیریه و کمک به دیگران نیز در ایجاد حس خوشبختی نقش دارند. برخی از مطالعات نشان می‌دهند که فعالیت‌هایی مانند داوطلبی و کمک به خیریه، احساس شادی و رضایت بیشتری ایجاد می‌کنند، چرا که این فعالیت‌ها به برقراری ارتباط با دیگران و افزایش حس مفید بودن فرد کمک می‌کنند. 

🔹علاوه بر این، پول نیز تا حدی با خوشبختی ارتباط دارد، اما مسأله این است که اگر افراد صرفاً به دنبال پول باشند، این تلاش ممکن است تاثیر معکوس داشته باشد و خوشبختی را کاهش دهد. در نهایت، بلوم به این نتیجه می‌رسد که خوشبختی به جای دنبال کردن اهداف مادی، بیشتر در روابط انسانی و تعاملات اجتماعی است.

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 06:25


در نقطه مقابل، نظریۀ امپریسیسم (تجربه‌گرایی) قرار دارد که معتقد است همه دانش و توانایی‌ها به وسیلۀ تجربه و از طریق محیط آموخته می‌شوند، شبیه به تلفن همراهی که باید همه اپلیکیشن‌ها روی آن نصب شود.

🔹بررسی تفاوت بین نیتیویسم و امپریسیسم، ما را به بحث پیچیده طبیعت در برابر تربیت می‌برد. هر دوی این عامل نقش مهمی در رشد انسان دارند اما این موارد چطور با یکدیگر تعامل دارند و این تعامل رفتار انسان را تحت تاثیر می‌دهد. کتاب‌های درسی روان‌شناسی، این دو مفهوم را به ابعاد یک مستطیل تشبیه می‌کنند که هر دو به یک اندازه در تعیین مساحت آن تأثیرگذارند. اما همچنان محققان به دنبال راه‌هایی برای روشن کردن نحوۀ اثرگذاری این دو عامل بر شخصیت و رفتار انسان هستند.

🔹بلوم سپس به نظریات ژان پیاژه ، روان‌شناس رشد، می‌پردازد که به امپریسیسم نزدیک‌تر بود و معتقد بود نوزادان با توانایی‌های ابتدایی متولد می‌شوند، اما این توانایی‌ها با گذشت زمان گسترش می‌یابند و آن‌ها رفتارهای پیچیده‌تری را یاد می‌گیرند. پیاژه همچنین مراحل مختلف رشد را تعریف کرد که هر مرحله شامل توانایی‌ها و محدودیت‌هایی خاص است. 

🔹در حالی که برخی از نظریات او نادرست ثابت شده‌اند، اما کار او مطالعات مهمی را در زمینۀ رشد اولیۀ کودکان آغاز کرد. این مطالعات نتایج بسیار جالبی داشته است و شامل شامل کارهای قابل توجهی با نوزادان بوده است که با وجود اینکه آن‌ها نمی‌توانستند به سوالات پاسخ دهند اما می‌توانند به محرک‌های محیطی مانند تصاویر و صداها واکنش نشان دهند و از این طریق شناخت بیشتری از فرآیندهای ذهنی آن‌ها به دست آید.

منشا تمایلات انسان از نگاه کتاب روان

🔹بخش سوم کتاب روان منشا انگیزه‌های رفتار انسانی را بررسی می‌کند. این انگیزه‌ها می‌توانند بیولوژیکی، احساسی، فرهنگی یا ترکیبی از این‌ها باشند. بلوم مثال‌هایی از آزمایش معروف ادوارد ثورندایک مطرح کرده و ما را به تفکر در مورد ارزش‌های فردی و عوامل موثر بر رفتارهای خاص افراد دعوت می‌کند. در این آزمایش از افراد خواسته شد که قیمت‌هایی برای انجام کارهایی غیرمعمول و ناخوشایند مانند کشیدن دندان، قطع انگشت یا خوردن سوسک تعیین کنند. 

🔹پاسخ‌ها نشان‌دهندۀ آن بود که انگیزه‌های افراد فراتر از تمایل به لذت یا اجتناب از درد است و به ارزش‌های پیچیده و شخصی بستگی دارد. این پاسخ‌ها جواب ردی است بر این نظر که مردم صرفاً برای لذت‌جویی یا دوری از درد عمل می‌کنند. بلوم برای توضیح انگیزه‌های انسانی به نظریات ویلیام جیمز اشاره می‌کند که غریزه‌ها را بخشی از این انگیزه‌ها می‌دانست. 

🔹جیمز معتقد بود که انسان‌ها مانند سایر حیوانات رفتارهای غریزی خاصی دارند، مانند ساختن محیط برای خود، پرورش فرزندان و دوری از خطر. این رفتارها از طریق انتخاب طبیعی و بقا در طول نسل‌ها منتقل شده‌اند، اما تنها عامل محرک رفتار نیستند؛ انسان‌ها پیچیدگی‌های بیشتری در انگیزه‌های خود دارند که شامل ترجیحات فردی و اصول اخلاقی نیز می‌شود.

🔹در ادامۀ کتاب روان بلوم از نقش تاثیرات فرهنگی و احساسی در انگیزه‌های انسانی می‌گوید. برای مثال غذا در بسیاری از فرهنگ‌ها علاوه بر اینکه نیاز بنیادین باشد بلکه لذتی مستقل از بقا نیز هست. احساسات و هنجارهای فرهنگی جوری بر رفتار انسان موثرند که نمی‌توان با ساده‌سازی‌های بیولوژیکی آن‌ها را توضیح داد. همین امر به تفاوت‌های فرهنگی در بیان احساسات نیز دامن می‌زند؛ افراد حتی در نمایش احساسات اولیه‌ای مانند غم یا تعجب نیز تفاوت‌های فرهنگی بسیاری دارند.

چرا افراد خودشان را برتر می‌دانند؟

🔹در بخش دیگر کتاب روان، پل بلوم از تعصبات افراد می‌گوید و توضیح می‌دهد که چطور بسیاری از افراد به شکل ناخودآگاه خود را برتر از دیگران می‌دانند. برای مثال، در موضوعاتی مانند هوش، رانندگی یا مهارت‌های اجتماعی، بیشتر افراد خود را بالاتر از حد متوسط می‌دانند. این پدیده با نام «تعصب مثبت به خود» شناخته می‌شود، و حتی در موضوعی مانند تعصب نیز اغلب مردم خود را کمتر از حد متوسط متعصب می‌دانند. 

🔹مطالعه‌ای روی ۶۶۱ نفر نشان داد که بیشتر آن‌ها خود را کمتر از حد متوسط متعصب می‌دانند، و تنها یک نفر اعتراف کرد که احتمالاً بیش از حد متعصب است. این امر نشان می‌دهد که بسیاری از افراد تمایل دارند که ارزش‌های مثبت خود را بزرگ‌نمایی کنند. یکی از دلایل این موضوع نحوۀ تعریف متفاوت افراد از «متوسط بودن است».  همچنین افراد معمولا موفقیت‌هایشان را به تلاش خود و شکسن‌هایشان را به شرایط غیرقابل کنترل نسبت می‌دهند.

🔹علاوه بر این، نظریه عدم همخوانی شناختی توضیح می‌دهد که افراد ممکن است رفتارهایی را که با باورهای اصلی‌شان هم‌خوانی ندارد توجیه کنند. در مطالعه‌ای در سال ۱۹۵۹، به افراد مبلغ کمی پرداخت شد تا کاری خسته‌کننده را انجام دهند و بعد به دیگران بگویند که از آن لذت برده‌اند.

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 06:21


بلوم این کتاب را بر  براساس دوره محبوب “مقدمه‌ای بر روان‌شناسی” که در دانشگاه ییل طراحی کرده، نوشته است. او سعی دارد علم پیچیدۀ ذهن انسان را از راه داستان‌پردازی و بررسی‌های علمی به شیوه‌ای ساده بیان کند.

🔹پل بلوم، نویسنده کتاب، استاد روان‌شناسی در دانشگاه تورنتو و استاد بازنشسته دانشگاه ییل است. او به‌عنوان یک محقق برجسته، جوایز متعددی دریافت کرده و مقالات علمی بسیاری در نشریاتی مانند نیچر و نیویورک تایمز منتشر کرده است. از آثار دیگر او می‌توان به بر ضد همدلی و چگونه لذت کار می‌کند اشاره کرد.

🔹کتاب روان می‌تواند پاسخگوی بسیاری از سوالات انسان در مورد چرایی کارهایی که انجام می‌دهد، افکاری که دارد و احساساتی که تجربه می‌کند، باشد. بلوم در این کتاب از ابتدای مسیر علم روانشناسی شروع می‌کند و با نگاهی به علم عصب‌شناسی و روان‌شناسی، آنچه که امروزه از مغز انسان می‌دانیم را توضیح می‌دهد. او پس از ارائۀ یافته‌های عصب‌شناسی در مورد عملکرد مغز، روان‌شناسی را بررسی می‌کند. 

🔹برای این کار، او نظریات دو روان‌شناس معروف،« زیگموند فروید» و «بی. اف. اسکینر» را مقایسه می‌کند و از تفاوت‌های آن‌ها می‌گوید. بلوم معتقد است اگرچه نظریات هر دو دانشمند امروزه چندان استفاده نمی‌شود، اما این دو نظریه، نشانگر دو سر طیف نظریه‌های روان‌شناختی هستند. برای مثال فروید معتقد است منشاء رفتارهای انسانی، نیروهای ذهنی ناخودآگاه هستند.
از سوی دیگر اسکینر معتقد است هر کاری که می‌کنیم به دلیل شرطی‌سازی رفتاری و نقش پاداش‌ها و مجازات‌ها است.

🔹بلوم پس از بررسی این مبانی، به تحلیل کاربردهای روان‌شناسی در سناریوهای واقعی زندگی می‌پردازد و پرسش‌های اساسی که روان‌شناسان در این زمینه به دنبال پاسخی برای آن‌ها هستند، را مطرح می‌کند. 

🔺آیا ما صرفاً بر اساس تجربه‌های خود فکر و عمل می‌کنیم، یا بعضی از این رفتارها ذاتی هستند؟
🔺چه عواملی باعث عمل کردن و عمل نکردن ما می‌شود؟
🔺چرا افراد را قضاوت می‌کنیم؟
🔺 آیا برای رسیدن به شادی در زندگی، راه علمی وجود دارد؟

این‌ها سوالاتی هستند که بلوم در کتاب روان آن را در بخش‌های مختلف این کتاب با نام‌های تفکر، تمایلات، روابط و تفاوت‌ها بررسی می‌کند.

خلاصه کتاب روان

تفاوت روان شناسی و عصب‌شناسی از نظر کتاب روان

🔹در بخش اول کتاب روان، بلوم با مثالی ساده تفاوت بین روان‌شناسی و عصب‌شناسی را بررسی می‌کند. فرض کنید ماشینتان نیاز به تعمیر دارد. آیا به سراغ یک فیزیکدان می‌روید یا یک مکانیک؟ واضح است که در این شرایط فیزیکدان کمکی به شما نمی‌کند و شما باید به سراغ مکانیکی بروید که عملکرد قطعات را بشناسد و آنها را در کنار هم به کار بگیرد، همان‌طور که عصب‌شناسی می‌تواند ما را از بخش‌های مغز و چگونگی کارکرد آن ما را آگاه کند. روان‌شناسی سعی می‌کند بفهمد که این اجزا چگونه با یکدیگر تعامل دارند تا احساسات، افکار و رفتارهای پیچیده ما را ایجاد کنند.

🔹در طول تاریخ، پیش از پیشرفت عصب‌شناسی، این بحث که کدام بخش‌های بدن و مغز بر احساسات و رفتارها تأثیر می‌گذارند، همواره وجود داشته است. امروزه دانشمندان با تصویربرداری دقیق از مغز یافته‌اند که هر بخش وظیفه‌ای خاص دارد، از کنترل حرکات تا پردازش احساسات. تحقیقات نشان داده‌اند که آسیب به بخش‌های خاص مغز می‌تواند به اختلال در توانایی‌هایی مثل گفتار منجر شود. 

🔹اما عصب‌شناسی هنوز نمی‌تواند علت ایجاد هماهنگی‌ها و تبدیل تجربه‌های ذهنی به احساس و آگاهی را تشخیص دهد. مسئله‌ای که فیلسوف دیوید چالمرز آن را «مسئله دشوار آگاهی» نامیده است. مطالعه در مورد آگاهی یکی از موضوعات اصلی روان‌شناسی در این روزها است. این موضوع تا چندی پیش در حوزۀ فلسفه بررسی می‌شد.اما به دلیل جذابیت موضوع فهم انسان و تصمیمات او مورد توجه علمی بسیاری از افراد فرار گرفته است.

🔹آگاهی می‌تواند تصمیمات روزمره و اخلاقی ما را تحت تاثیر قرار دهد. برای مثال اگر بدانیم درختان موقع قطع شدن، درد را حس می‌کنند آیا باز هم حاضریم آن‌ها را قطع کنیم. آگاهی از تجربه‌ها معیاری برای مقایسۀ خودمان با دیگران نیز هست. اما سرچشمۀ آگاهی کجاست؟ آیا ذهن ما در بدو تولد خالی است و به مرور و توسط زندگی شکل می‌یابد یا از ابتدا نقشه‌ای داریم که در مسیر زندگی کامل می‌شود. این‌ها سوالاتی است که در بخش اول کتاب روان پاسخ داده می‌شوند.

طبیعت در برابر تربیت

🔹پل بلوم در بخش دوم کتاب روان توضیح می‌دهد که توجه به زندگی نوزادان و کودکان، منبعی ارزشمند برای درک  توانایی‌های ذاتی انسان است. نوزادان در بدو تولد مثل تلفن همراهی هستند که در ابتدا فقط برنامه‌های پایه‌ای بر روی آن نصب شده است. این استعاره به مفهوم نیتیویسم (ذاتی‌گرایی) اشاره دارد، نظریه‌ای که معتقد است انسان‌ها با برخی از توانایی‌های اولیه به دنیا می‌آیند.

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 06:16


#معرفی_کتاب
#روان
داستان ذهن انسان
نویسنده: #پل_بلوم
مترجم: میثم همدمی
ناشر: نوین
#روانشناسی

🔹کتاب «روان »راهنمای تخصصی و هیجانی برای صمیمی‌ترین جنبه‌های طبیعت ما است که معادل یک دوره دانشگاهی جدی را ارائه می‌کند.کتاب روان بیشتر از یک مرور کلی از حوزه روانشناسی است. «پل بلوم »آنچه را که روان‌شناسی می‌تواند درباره مهم‌ترین مسائل اخلاقی و سیاسی زمان ما به ما بگوید (از جمله اعتقاد به تئوری‌های توطئه، نقش ژن‌ها در توضیح) تفاوت‌های انسانی و ماهیت تعصب و نفرت را آشکار می‌کند.

🔹او همچنین نشان می‌دهد که چگونه روان‌شناسی می‌تواند بینش‌های عملی در مورد مسائل مهم به ما بدهد؛ از درمان بیماری‌های روانی مانند افسردگی و اضطراب تا بهترین راه برای داشتن زندگی شاد و رضایت‌بخش.کتاب روان راهنمایی جذاب برای مهم‌ترین موضوعی است که وجود دارد: داستان ما.


🔹کتاب «روان» نوشته ی «پل بلوم» مقدمه‌ای کامل، واضح و قابل‌فهم از روان‌شناسی ارائه می‌دهد و تاریخچۀ این علم را از آغاز و ریشه‌های این علم تا اندیشمندان اولیه و یافته‌های علمی جدید به‌طور جذابی روایت می‌کند.

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 05:32


#حیوانات

حتی یک پرنده هم می‌تواند رحم کند و قانون اخلاقی بقا را بداند؛ ماهی در آبهای کم عمق در حال مرگ است، پرنده ماهیخوار و حتی کلاغ از خوردنش صرفه نظر می‌کنند و در نهایت حواصیل آمد و آن ماهی را به آبهای عمیق‌تر برده و نجات داد ...

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 00:28


📚 #کلیدر_135
جلد دهم قسمت ۱۱
📌اپیزود
۱۳۵

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 00:24


موزیک ویدیو زیبا، بمناسبت یکم آذر،  #روز_اصفهان
همه اقوام ایرانی از اصفهان زیبا می خوانند.

#بنازیم_به_این_تنوع_زبانی_فرهنگی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 00:20


#رقص_خیابانی
میدان نقش جهان اصفهان 

رقص زوج گردشگر فرانسوی
همراه با موسیقی خیابانی هنرمندان #اصفهانی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

کتابخانه سیب🍎📚

21 Nov, 00:14


سفر یک دقیقه ای به اصفهان قدیم!
بمناسبت اول آذر، #روز_اصفهان

#سلام ، صبح بخیر و شادی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib