کهکشان🪐داستان

@kahkashan_dastan


دست‌نوشته‌های #بانو_کهکشان🧚🏻‍♀️
🦋🫰🏻
عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر!
~مولانا ☁️

داستان، متن، دل‌نوشته💎

می‌نویسم!
هراسِ نیست مرا✍️🏻💙
MI§§_AØUTØR

¹⁷.Aug.²0²³ Create 📅

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 13:33


سرگذشت لیا
قسمت  سیزدهم
نویسنده جسمین
او_ خانم کوچک از خدا بترس🥹_لیا_این پسر نبود کلن یک چیز دیگه بود ایتو هوشیار بود گپ تیر میکرد خودش باز سر من میکرد دو ساعت دعوای ما جریان داشت و این دو ساعت به دو ماه تبدیل شد دو ماه میشد با مهراب در چت بودم یک بار هم تصویری زنگ زد خودش را نشان داد من خود را نشان ندادم جنگ شوخی ما ادامه داشت با او خیلی عادت کده بودم گرچی قوانین خانه را زیر پا کرده بودم بابت او شب ها گریه میکدم ترس داشتم ولی من با مهراب خیلی از دل پاک گپ میزدم خدا شاهد بود روز عید بود عید قربان که پیام فرستاد برایم نوشته بود خانم کوچک عیدت به قشنگی گل های بهار عید قربان است من قربانت شوم خانم کوچک عیدت مبارک _لیا با دیدن پیامش اشک خوشی در چشمانم حلقه زد  چند دقیقه ای در پیامش بودم و چندین بار خواندم با خواندن پیامش قندی قنکی در دلم اب شد اه که چقدر من حسی خوبی داشتم اشک هایم را پاک کده برایش نوشتم تشکر عید خودت هم مبارک باشد عید خوش داشته باشی بعد نوشت خانم کوچک تشکر از،خودت همچنان حالا بگو به عید چی کار ها کردی کجا ها رفتی _لیا_با قهه قهه خنده نوشتم هی در روز اول در این صبح وقت من کجا باید برم اولین نفر با خودت عید مبارکی کردم هنوز،جای نرفتم اطاق را بخاطر مهمان خانه اماده ساختم دیگه کار خاصی نکردیم _مهراب_خو خانم کوچک عکس اطاق بفرست بیبینم خانم کوچک چی طور تزیین کرده _لیا_رفتم چند قطعه عکس از،اطاق،گرفتم با دیدنش خیلی تعریف از،سلیقه من کرد بعدش نوشت عید مرا نمیدهی؟گفتم چی عیدی ؟نوشت عکس میخواهم بیبینم ترا خانم کوچک نی نگو لطفان 🥹

@kahkashan_dastan

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 13:33


سرگذشت لیا
قسمت دوازدهم
نویسنده جسمین
_ مهراب یادم میامد قلبم تند میزد لبانم پر از خنده میشد آخر مرا چی شده بود بازم فون را روشن کده اولین کار که کدم سر به انستا زدم شش پیام پی در پی فرستاده بود با هیجان پیامش را باز،کدم دیدم نوشته بود خانم کوچک عکست را روان کن من نامردنیستم با عکس تو هیچ کار ندارم این کار های فامیل های ما خیلی بد است یک دختر را نمیماند که با دوست خود عکس بگیرد یا هم بکسی که دوستش دارد عکس روان کند این کار های فامیل ها خوب نیست _لیا با دیدن پیامش بیشتر عصبی شدم در جواب نوشتم هی عاقا اگر اینقدر آزاد فکر داری پس خواهر خودت را اجازه میدهی به یک پسر که دو روز نمیشود میشناسد اش عکس بفرسته ؟ پیام را ندید فکر کنم خواب بود چند ساعتی گذشت منم سر به عکس،هایش زدم اصلان از،دیدن چهرش اش،سیر نمیشدم در حال دیدن عکس هایش بودم که جواب داد _مهراب _نخیر اجازه نمیدهم و ها تو گپ کجا ها بردی مرا تیر از،عکس نکن روان ولی اینطور حرف های بیجای هم دیگه نزن _لیا منم نوشتم بی جای نیست بجای است جواب که به سوالم نداشتی بعد اینطور میگی _مهراب _خانم کوچک تو عاشقم نشده باشی بیبین لحظه ای نگذشت جوابم را دادی نیکه طرف عکس هایم میدیدی یا چت های مارا میخواندی چطو؟_لیا_به یک لحظه فکر کدم جن اس چی اس چطور فامید عکس هایش را با شوق او زوق تماشاه دارم وای این دیگر چقسم پسری است منم مثلی خودش رفتار کدم این بار در جواب نوشتم خب جواب من این نبود جواب درستی به سوال من نداشتی حالا این حرف ها را گفته گپ را تیر میکنی_مهراب _من نه تو گپ. را تیر میکنی او خانم

@kahkashan_dastan

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 13:17


در داشتن
و به دست آوردن
به دنبال شادى نباشيد،
شادى فقط در بخشيدن
به ديگران
به دست مى‌آيد...


📚
#عشق_وراى_ايمان
✍🏻
#پائولو‌_كوئليو


@kahkashan_dastan🦋

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 13:07


من این مهربانی شما را سپاس عزیزمن 🥹🩵🦢

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 13:06



شما یک مفکوری داری که به یک موضوع از یک نگاه خیلی متفاوت میپردازین
شاید‌ به موضوع های کوچک فکرتان نشه و نه هم فکر میکنین...
ولي یک موضوع خاص و خفن د فکرتان هست که هیچ وقت پیش بینی نمیشه .

و همیشه نوآوری میکنین و دوست دارین که تجاربی بیشتری داشته باشین!
و نگاه کردن از تصور تو به دنیا، مشکلات، موضوعات پیچیده، و جوابات....

برای من یک تصور زیبا و قشنگ است
🫀🥺🦋
و هيچ وقت خسته کن نشدي و نه هم میشی و بفهم که عالي هستی👊🏻

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 12:45


میگوین که انرژی منفی پخش میکنم و گپ های نا امیدی میزنم ، راست است ؟
نظر تو چیست ؛ شما و خدای تان دیگه ، حقیقت را بگوین 😪
https://t.me/HarfChatBot?start=364fe5d5fac3

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 11:17


همه بر یادِ دیاریم، چه هوشیار و چه مست
و منِ خسته به یادِ تو صراحی در دست

برو ای زاهد و فتوای نمازم را ده
که دلم بهر نگارم به تماشا بنشست

من حذر کرده‌ام از دیدنِ این خلق حزین
رفته‌ام می‌کده و گشته‌ام من باده‌پرست

سخن از نام و نشان و تکبر این‌جا نیست
سخن از مستی و یک وعده‌ی آن روزِ الست

گرچه بیزارم ازین دهر سیه‌فامی‌ها
لیک با دیدنِ تقدیر، فغانم بنشست!
#رابعه_مدبر

۱۴۰۳/۷/۱۶
۱۱:۰۳ p.m

@Rabia_Modaber

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 11:06


تو فقط تصور کن!

مثلا دلت گرفته از عالم و آدم ، درد داری ولی احساس نمی‌کنی ، جسم داری ولی سبک هستی ، باران میباره ، دفعتا از خانه برآمده زیر باران آهسته ، آهسته حرکت میکنی ، تا جایی که دیگر حتی احساس درد تا عمق وجودت رسیده ، دیگر فقط استراحت میخواهی و بس ؛ ولی جایی رسیدی که مثل کوه و صخره است بالای میشی و پیش رفته میری بلاخره به جایی میرسی که مه همه جا را گرفته ، طرف پایین سون خالیگاه میبینی و چیغ میزنی ، درد هایت را بلند ، بلند میگی ، دلتنگ هایت را ، حس هایت را ؛ وقتی خالی و سبک از هر حس و گفتنی شدی ، خود به خود پس میافتی و چه کیف داره همان افتیدن ، همان بی خیال شدن ، همانی که قطرات اشک با دانه های باران یکجا میشه ، همانی که بی خبر از همه ، دور از تشویش کثیفی ، با موهای باز بالای گِل ها تو دراز کشیدی و زمین کوشش داره غم هایت را قورت بته ، ولی روح تو دیگر انجا نیست سفر کرده است هر چند کوتاه ، ذهنت کاملا خالیست مانند یک تخته سفید و قلبت پر از ضربان های نامنظم ؛ زیباست ، مگر نه!؟

پشتون


@kahkashan_dastan

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 10:48


زندگی یعنی  :  یک سکوت عشق ♥️
در برابر واژهای بی رنگ ....
اینجا با من و کتاب ها در سکوت عشق کنید ...

درود و مهر نثار شما ارج‌مند عزیز!
حضور‌تان در جمع ما باعث فخر و سرور است؛ با ارسال دست نوشته، شعر، دکلمه، نقاشی، معلومات متنوع و... کانال «کافه کتاب سکوت...» را رنگین نمایید!
همچنین شما می‌توانید درخواستِ پروفایل های دل‌انگیز، استوری، بیو های ناب، کتاب های جذاب و... داشته باشید!

https://t.me/KafeSukoot

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 09:53


بهترین آدم‌های زندگی
همان‌هایی هستند
که وقتی کنارشان می‌نشینی،
چایی‌ات سرد می‌شود
و دلت گرم...

ایلهان برک

@kahkashan_dastan🦋

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 09:32


اگر گذرت بر دختری افتاد که گستاخ، توأم با خشم است.
فراموش نکن، که عقبِ آن سیمایش، دختری معصوم با قلبِ مهربان بود که روزگار این‌گونه ساختش.
✍🏻 #فریادی_سکوت

🕊 #شما_فرستادید

| @kahkashan_dastan

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 08:35


خدایش حس ششم می‌گفت تا شام باران میباره ولی شک داشتم😩🤭

#
سعودی کابل😶🌫🥶

☁️💨💦

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 07:41


.
و این سانحه کنار تو بسا قشنگ است!♥️🫂

@ms_d4rk🫂🫴🏻🫀

@kahkashan_dastan

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 07:20


https://www.instagram.com/yousufzai_online_educational_?utm_source=qr&igsh=MW14MDFhb2I3MDJqaw==

مجتمع آموزشی آنلاین یوسفزی حتماً سری به این صفحه بزنید، گرامیان!😇


@kahkashan_dastan

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 06:22


ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...
ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ
ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ

@kahkashan_dastan

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 03:25


زیبایی و ژرف نویسی اینچنین میباشد ...🥹🫠🩵

نویسا بمانید اشراق عزیز 🌸🤍

و بودن تان در جمع مان افتخار است ، خوش آمدین🦢🫧

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 03:24



از درد هایشان به همدیگر نمی‌گفتند
هرکدام می هراسیدین آن طرف غصه نکند
هردو به ریش روزگار می‌خندیدن

از کجا خبر شاید عشق همین بوده...!

#اشراق
@kahkashan_dastan

کهکشان🪐داستان

23 Oct, 03:16


به صبر، مشکل عالم تمام بگشاید
که این کلید به هر قفل، راست می‌آید!🤍


#صائب_تبریزی
صبحِ بارانی تان بخیر و نیکو🌧🌿


@kahkashan_dastan🦋

کهکشان🪐داستان

22 Oct, 17:17


#دیالوگ

-گفتم:به کدام میوه بیشتر علاقه داری؟
-خو باز او چی گفت:
-گفت: (انار )در حالی که من اصلا انار دوست نداشتم
-باز چی کار کردی ؟
-بعد از جدایی ما همیشه انار می خورم تا میوه مورد علاقه اش فراموش ام نشود.
✍🏻 #هدیه_مهرا

🕊
#شما_فرستادید

| @kahkashan_dastan

1,958

subscribers

868

photos

135

videos