Inside_the_Psyche द्वारा टेलीग्राम पर साझा की गई नवीनतम सामग्री
Inside_the_Psyche
09 Feb, 22:58
411
پادکست مدرسه زندگی - چرا اضطراب داریم؟ در این پادکست از مدرسه زندگی , آلن دوباتن به موضوع اضطراب و ریشههای آن میپردازد.
https://t.me/inside_the_psyche
Inside_the_Psyche
08 Feb, 16:14
396
https://t.me/inside_the_psyche
Inside_the_Psyche
01 Feb, 02:48
567
همه ما میدانیم ترس چیست، اگر نمیدانستیم با بیاحتیاطی از خیابان گذر میکرديم!
آنکه از وابستگی میترسد، متعهد نمیشود. آنکه از تنهایی میترسد، با هر کسی وارد رابطه میشود. آنکه از عشق میترسد، زیر بار مسئولیت نمیرود. آنکه از عنکبوت میترسد، در کنج دیوارها نمیخوابد. آنکه از جمعیت میترسد، به خرید نمیرود.
فروید؛ ترس را جابجایی احساسات از موضوعی ظاهراً نامشخص، به موضوعی مشخص در نظر میگرفت.
بطور مثال؛ کودکی که در ظاهر از اسب میترسد، درواقع از پدرش میترسد!
فوبیا چیست؟ ترس مشخص و دائمی از چیزی که در واقعیت تهدیدکننده نیست.
برای درمان و بینش پیدا کردن نسبت به ترسهایمان، باید بدانیم که نحوه شکلگیری ترس در هر فرد متفاوت است.
https://t.me/inside_the_psyche
Inside_the_Psyche
31 Jan, 23:02
394
https://t.me/inside_the_psyche
Inside_the_Psyche
29 Jan, 02:26
412
https://t.me/inside_the_psyche
Inside_the_Psyche
27 Jan, 20:55
388
افراد مغرور اغلب روابط واقعی ندارند!
آدمهای زیادی دارند اما رابطه اصیل ندارند یا حتی نمیدانند رابطه چیست.
آنها ممکن است ندانند کجا خودشان هستند و کجا دیگری. چون تجربه یک رابطه واقعی را نداشتهاند، به نظرشان روابط دیگران هم غیرواقعی است.
از نظر آنها آدمها ابزار و شیء هستند. آنها به شدت از مرگ میترسند اما نسبت به آن آگاه نیستند و دائماً آن را به شکل کار کردن پنهان میکنند.
در غیاب دیگران با خود مشغول میشوند و باید خود را دائماً تحریک کنند تا احساس زنده بودن را تجربه کنند.
احساس مرگ وجودی آنها را احاطه کرده، تنهایی در ذهن و بدنشان رخنه کرده و از آنجا که همواره به میل مادرشان رفتار کردهاند و رابطه سالمی با مادر نداشتهاند، خویشتنی کاذب ساختهاند.
آنها هیچوقت به اتاق درمان نمیآیند، مگر آن که همه چیز در حال از دست رفتن باشد.
https://t.me/inside_the_psyche
Inside_the_Psyche
25 Jan, 01:58
431
آشفتگی درونی آدمهای همواره مشغول
“من خیلی سرم شلوغه .” این ممکن است بازتابی از مسائل زیربنایی باشد.
در جهان پر تکاپوی ما، «مشغول» بودن اغلب به عنوان نشان افتخار در نظر گرفته میشود، اما چه وقتی «مشغله» چیزی را نشان میدهد که بسیار عمیقتر است؟
میدانم که ادعاهای مبنی بر «خیلی سرم شلوغه» آشکارا منعکس کننده خواستههای زندگی واقعی است، اما من همچنین به آنچه در زیر این رفتار وجود دارد گوش میدهم، بهویژه اگر همیشگی باشد.
تفاوت زیادی بین «مشغول بودن ساده» و آنچه ما «مشغله مزمن» مینامیم وجود دارد. در اینجا دو سناریو برای نشان دادن تفاوت وجود دارد.
شخص الف فردا یک کار جدید را شروع میکند، آخر هفته آینده نقل مکان میکند، جشن تولد چهل سالگی دوستش را برنامهریزی میکند و حالا باید ماشینش را برای تعمیر در اطرف شهر بیاورد و به موقع به خانه برود تا با مستاجر جدید ملاقات کند. این فرد مشغول است، اما موقتی است و منعکس کننده شیوه زندگی معمول این فرد نیست.
شخص ب اخیرا طلاق گرفته است و فشار کاری بالایی دارد، اغلب برای کار به در سفر است، با این حال به تازگی تصمیم گرفته است که یک سگ آسیب دبده را هم قبول کند، به برادرش قول داده در راهاندازی استارت آپ کمک کند، در جلسات آموزش شخصی ثبتنام کرده است، و اکنون در حال بررسی نامزدی برای هیئت مدیره انجمن ساختمان است. مثال شخص ب چیزی عمیق تر را نشان میدهد و در یک الگوی مزمن قرار میگیرد. آیا این روشی برای اجتناب از سایر مسائل پیچیده است که در زندگیاش است.
از نظر #روانکاوی، اساسأ این مشغول بودن مزمن چیست؟ دفاعهایی چون #سرکوب، #انکار، و #همهتوانی است.