هامِش (علی سلطانی) @hamesh1 Telegram 频道

هامِش (علی سلطانی)

هامِش (علی سلطانی)
هامش یعنی حاشیه. اینجا هامش (حاشیه) می‌زنم. بر ایده‌ها، حادثه‌ها، کتاب‌ها...

@alisoltany2علی سلطانی
1,187 订阅者
227 张照片
66 个视频
最后更新于 05.03.2025 23:39

هامش: جستجویی در دنیای حاشیه‌ها و ایده‌ها

در دنیای پیچیده و پرسرعت امروز، حاشیه‌ها معمولاً نادیده گرفته می‌شوند، در حالی که آنها می‌توانند دریچه‌ای به درک عمیق‌تر از واقعیت‌ها و ایده‌ها باشند. اصطلاح 'هامش' که به معنای حاشیه است، نمایانگر این است که چه مقدار از وجود ما تحت تأثیر جزییات و حاشیه‌ها قرار می‌گیرد. در این راستا، علی سلطانی، با استفاده از پلتفرم‌های اجتماعی به بحث و بررسی ایده‌ها، حادثه‌ها و کتاب‌ها می‌پردازد و سعی دارد تا بستر مناسبی برای تبادل نظر و فهم عمیق‌تر از زندگی روزمره فراهم کند. این مقاله به تحلیل مفهوم 'هامش' می‌پردازد و تلاش می‌کند تا نشان دهد چگونه حاشیه می‌تواند به ما در درک بهتر وقایع و ایده‌ها کمک کند.

چرا حاشیه‌ها در زندگی روزمره مهم هستند؟

حاشیه‌ها به عنوان جزئیات کوچکی که معمولاً نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند تأثیرات عمیقی بر زندگی ما داشته باشند. این جزئیات ممکن است شامل احساسات، روابط اجتماعی و حتی رویدادهای تاریخی باشند که به طرز قابل توجهی بر رفتار و تصمیمات ما تأثیر می‌گذارند. برای مثال، یک جمله کوچک در یک کتاب می‌تواند بینش‌های جدیدی به ما بدهد و افکار ما را در مورد یک موضوع خاص شکل دهد.

حاشیه‌ها همچنین به ما کمک می‌کنند تا از یک زاویه جدید به مسائل نگاه کنیم. وقتی که ما از تمرکز بر روی موضوع اصلی دور می‌شویم و به حاشیه‌ها توجه می‌کنیم، ممکن است نکات جالب و جدیدی کشف کنیم که به ما در بهبود تفکر انتقادی و خلاقیت کمک می‌کند.

چگونه می‌توان از حاشیه‌ها در نوشتار بهره برد؟

در نوشتار، استفاده از حاشیه‌ها می‌تواند به غنای متن و ایجاد ابعاد جدید کمک کند. نویسندگان می‌توانند با توجه به جزئیات کوچک و حاشیه‌ای در کارهای خود، لایه‌های عمیق‌تری از معنا را ایجاد کنند. این حاشیه‌ها می‌توانند شامل توصیف‌های دقیق محیط، شخصیت‌ها و احساسات باشند که به خواننده این امکان را می‌دهند تا درک بهتری از داستان پیدا کند.

علاوه بر این، حاشیه‌ها می‌توانند به عنوان ابزارهای نقد و بررسی مورد استفاده قرار گیرند. نویسندگان می‌توانند حاشیه‌ها را به شکلی هوشمندانه در متن بگنجانند تا به بررسی موشکافانه موضوعات پرداخته و خواننده را به تفکر عمیق‌تر ترغیب کنند.

آیا همه حاشیه‌ها ارزش توجه دارند؟

در حالی که برخی حاشیه‌ها ممکن است به نظر غیرضروری و کم اهمیت بیایند، اما می‌توانند در واقع به ما درس‌های بزرگی بیاموزند. به عنوان مثال، گاهی اوقات یک نظر یا واقعیت کوچک می‌تواند زنجیره‌ای از رویدادها را به راه اندازد و بر روی تصمیمات بزرگ تأثیر بگذارد. بنابراین، توجه به جزئیات و حاشیه‌ها می‌تواند ما را از اشتباهات بزرگ نجات دهد.

با این حال، تشخیص ارزش حاشیه‌ها نیز مهم است. برخی حاشیه‌ها ممکن است گمراه کننده یا بی‌فایده باشند و ما را از توجه به مسائل اصلی بازدارند. به همین دلیل، نیاز است که ما توانایی تمییز دادن میان حاشیه‌های ارزشمند و غیرضروری را توسعه دهیم.

چگونه می‌توانیم با ایده‌های حاشیه‌ای ارتباط برقرار کنیم؟

برقراری ارتباط با ایده‌های حاشیه‌ای نیازمند داشتن ذهن باز و آمادگی برای پذیرش دیدگاه‌ها و نظرات متفاوت است. این ارتباط ممکن است با مطالعه کتاب‌ها، مقالات، و یا بحث و تبادل نظر با دیگران صورت گیرد. به این ترتیب، ما می‌توانیم از زوایای مختلف به یک موضوع نزدیک شویم و ایده‌های جدیدی را برای خود ایجاد کنیم.

همچنین، شرکت در گروه‌های بحث و گفتگو می‌تواند ما را در معرض ایده‌های حاشیه‌ای قرار دهد. این گروه‌ها به افراد این امکان را می‌دهند تا تجربیات و افکار خود را به اشتراک بگذارند و از یکدیگر بیاموزند.

علی سلطانی چه نقشی در گسترش این ایده‌ها دارد؟

علی سلطانی با استفاده از پلتفرم‌های اجتماعی و فضای آنلاین، سعی در ترویج ایده‌ها و حاشیه‌ها دارد. او از طریق نوشتارهای خود به بررسی موضوعات مختلف پرداخته و به خوانندگان این امکان را می‌دهد که درگیر بحث‌های عمیق‌تری شوند. سطحی‌نگری در مورد موضوعات دنیای امروز را به چالش کشیده و خوانندگان را ترغیب می‌کند که از حاشیه‌ها به عنوان دریچه‌ای برای درک بهتر واقعیت‌ها استفاده کنند.

سلطانی همچنین با تحلیل و نقد ایده‌ها و حادثه‌ها به شکل نوآورانه، گامی بزرگ در راستای آگاهی بخشی و ارتقاء سطح تفکر جامعه برمی‌دارد. او به عنوان یک نویسنده و پژوهشگر، می‌تواند تأثیر بسزایی بر روی تفکر انتقادی و خلاقانه افراد داشته باشد.

هامِش (علی سلطانی) Telegram 频道

به کانال تلگرام هامش (علی سلطانی) خوش آمدید! در اینجا حاشیه بر کتاب‌ها به شکلی جذاب و جدید برای شما ارائه می‌شود. علی سلطانی، مدیر این کانال، با صداوسیمای خود و بازخوانی کتاب‌های مختلف، تجربیات و دیدگاه‌های خود را با شما به اشتراک می‌گذارد. شما می‌توانید از حاشیه‌های او استفاده کرده و درک عمیق‌تری از متن کتاب‌ها پیدا کنید. این کانال مناسب برای دوستداران کتاب و ادبیات است که دنبال یادگیری، اندیشه و تبادل نظر با دیگران هستند. پس به هامش (علی سلطانی) بپیوندید و از محتوای فوق‌العاده آن لذت ببرید! @alisoltany2

هامِش (علی سلطانی) 最新帖子

Post image

روحیهٔ منبری و خطر اتکا به حافظه

ذهن ما به میزانی که از متون یا خاطره‌ها فاصله می‌گیرد، به جهت کمرنگ‌شدن حافظه، از آن متن یا خاطره یا داده، موجودی‌ای دلبخواه می‌سازد. آن‌قدر که گاهی موجودیِ فعلی ما از داده‌ای کهنه، کاملاً از شکل نخستین آن فاصله گرفته است. به بیان دیگر، با گذشت زمان و تلمبار داده در حافظه، ما آن داده را حفظ می‌کنیم، اما به شکل و سلیقهٔ خود؛ یعنی آن داده را از آنِ خود می‌کنیم و به رنگ‌وبوی خود و سازگار با دیگر تجربه‌ها و آگاهی‌ها درمی‌آوریم. برای آزمون این نکته، کافی است که به یاد محتوایی بیفتید که مثلاً ده سال پیش در کتابی خوانده‌اید. بکوشید آن را بازسازی کنید و سپس به زبان بیاورید. در اغلب موارد خواهید دید که نسخهٔ بازسازی‌شده (از آنِ خود شده) شما با منبع اصلی تفاوت فراوانی دارد. و به جنبه‌های گوناگون کژومژ (دِفرمه) شده است.

اگر این باشد، یکی از مهم‌ترین لغزش‌گاه‌ها تکیه بر حافظه خواهد بود. کافی است لغزش‌های زبانی یا خطاهای استنادی و ... در گفتارهای شفاهی را مرور کنیم، تا ببینیم تیزترین ذهن‌ها و تواناترین حافظه‌ها هم خطاهای فاحشی مرتکب می‌شوند. این نکتهٔ هشداردهنده و این منطقهٔ خطرخیز، بیش از همه احتیاط‌برانگیز است برای دلباختگان منبر. دلباخته‌های منبر به‌هیچ‌وجه صرفاً روحانیون نیستند. با کراوات و دستمال‌گردن هم می‌توان منبری بود. منبر استعاره است برای کسانی که متکی و بسنده به فرهنگ شفاهی، پرحرف‌اند و کم‌خوان. پرمجلس‌اند و بی‌کتاب. پرچانه‌اند و بی‌قلم. پرادعایند و بی‌استناد. پرحاشیه‌اند و بی‌بار.

کم‌ترین فایدهٔ خوگرفتن به فرهنگ مکتوب، در نقطهٔ مقابل، وسواس در سخن‌گویی و اصرار بر استناد دقیق است. مایی که امروز غرق در فرهنگ تصویری و شفاهی زندگی می‌کنیم و داده‌ها مثل سیل در ما می‌آیند و می‌روند و خانهٔ ما را فقط تر یا ویران می‌کنند، به‌شدت در معرض آنیم که یا فراموش کنیم و فرو بریزیم، یا شبحی از داده‌ها را به یاد بسپاریم، یا کوزه‌ای دلبخواه از این سیل را در گوشهٔ حافظه نگه داریم. در چنین وضعیتی اتکای به حافظه و رفتن بر سر منبر فاجعه‌بارتر است.

در این جهان همان‌قدر که داده‌ها در وضعیت سیل‌آسا می‌آیند و می‌روند، امکان راستی‌آزمایی و ارزیابی هم آسان‌تر است. اویی که پرسخن است و مدام از حافظه کلمه و ایده می‌سازد، در بیشترِ نمونه‌ها دچار لغزش سخن و خطای در استناد و استدلال خواهد شد. آن‌وقت است که دست‌کم‌ کمش با پرسشی ساده از هوش مصنوعی یا مراجعه به ویکی‌پدیا یا منابع برخط می‌توان خطا را برملا کرد. دسترسی آسان به کتابخانه‌های دیجیتال و تراکم بی‌سابقه‌ای از محتوای مفید هم بماند. با این اوصاف در چنین جهانی بیش از همه باید، فرهنگ مکتوب را به نحوی زنده نگه داشت و اندازه سخن گفت. البته اویی که در فرهنگ مکتوب بالیده، بی‌نیاز از تذکر من یک‌لاقبا دربارهٔ کم‌ و اندازه‌ سخن‌گفتن است. او خود می‌داند که باید پاکیزه و مستند و مستدل سخن بگوید. کاری که ناخواسته دامن سخن را می‌چیند.

پس‌.نوشت: یک نمونهٔ جالب در نشان‌دادن خطاهای اتکا بر حافظه، کتابی است که نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی در نقد حماسهٔ حسینی مرتضی مطهری نوشته است. حماسهٔ حسینی بیشتر تقریر سخنرانی‌ است. و کتاب صالحی نجف‌آبادی، مکتوب و کتابخانه‌‌ای. صالحی نجف‌آبادی در «نگاهی به حماسهٔ حسینی استاد مطهری» در مثال‌های متعدد، خطاهای عجیبی از گفتارهای مرتضی مطهری را متذکر می‌شود که بیشترشان از سرِ اتکا به حافظهٔ بلندمدت و نبود مراجعه به منابع است.

#تأملات
@Hamesh1

04 Mar, 21:41
214
Post image

آیا بن‌بست‌های سیاسی و اجتماعی سدی در برابر چالاکی‌های معنوی است؟ آیا انسداد امر به‌شدت زمینی و عرفیِ سیاسی، مخلِ احوالات معنوی و سلوکی است؟ آیا با سرِ کوبیده‌شده‌ به دیوار سخت سیاست، می‌توان بی‌اعتنا دست به آسمان گشود؟ آیا رهاییِ امر سیاسی با رهایی از اسارت نفس نسبتی دارد؟ آیا مرگ آزادیِ سیاسی به مرگ آزادیِ معنوی هم منجر می‌شود؟ این پرسشِ بزرگ زیرمجموعهٔ خروارخروار کتاب و بحث دربارهٔ رابطهٔ الهیات و امر سیاسی است. اصولاً آنچه معروف به «الهیات رهایی‌بخش» است، یا آنچه در ذیل فلسفهٔ سیاسیِ الهیدانان بزرگ تاریخ فلسفه و الهیات مندرج است، نمونه‌ای از پاسخ‌ها به ارتباط این دو مقولهٔ به‌ظاهر دور از هم است. به هیچ وجه نباید این رابطهٔ عام را به انواع قرائت‌هایی از نوع اسلام سیاسی یا مسیحیت بنیادگرا فروکاست و با حُب یا بغض به این دست مقوله‌ها ظرافت‌های مسئله را ندید.

حال اگر بتوان نشان داد که رستگاریِ شخصیِ فردی جدای از رستگاریِ جمعی نیست، به بیان دیگر اگر بتوان استدلال کرد که رستگاریِ جامع فردی یکسره در گوشهٔ مسجد و نیمکت‌های کلیسا حاصل نمی‌شود و معنویتِ فردی در جهات بسیاری گره‌خورده به سرنوشت جمعی است و از این حیث ناخواسته به امر سیاسی و اوضاع اجتماعی مرتبط می‌شود، بن‌بست‌های سیاسی و انسداد‌های اجتماعی رنگ‌وبوی سلوکی خواهند گرفت؛ یعنی ما نشان داده‌ایم که اکثریت افراد دست‌کم به نحو مطلوب به شکفتگیِ درونی و پارساییِ شایسته نخواهند رسید، اگر امر سیاسی در بن‌بست و اختلال باشد. می‌گویم به نحو مطلوب و نه آنکه یکسره این دو مقولهٔ فردی و جمعی را یکی و هم‌عاقبت بدانم.

فارغ از استدلال‌ها به سود این ارتباط که بیرون از حوصلهٔ این چند سطرِ کوتاه است، نوع واکنش به بن‌بست‌ سیاسی نحوهٔ دین‌ورزیِ و معنویت فردی را هم تعیین می‌کند. یعنی دین‌ورزیِ فردیِ کسی که بی‌اعتنا به بن‌بست سیاسی است، با دین‌ورزیِ کسی که دلمشغول سیاستِ آشفته است، متفاوت خواهد بود. اجازه دهید دقیق‌تر بگویم؛ فهم دینیِ کسی که گشایش یا بن‌بست امر سیاسی را بی‌تأثیر در سلوک خود می‌داند، با غیرِ خود متفاوت است. و این تفاوت به وزنی برمی‌گردد که شخص به امر سیاسی و تأثیرش در زندگی فردی داده است.

نمود عینی این وضعیت را در مقایسهٔ دو دسته متفکران دینداری می‌توان دید که یکی به تأثیر امر سیاسی بی‌اعتناست و یکی نه. تمرکز بر نوع برداشت دینیِ آنها و بازتاب مفاهیم و واژگان سیاسی و اجتماعی در معرفت دینی و معنویِ آنها به خوبی بازتاب‌دهندهٔ این رابطه است. معمولاً برداشت دینی و معنوی آنانی که بی‌اعتنا به امر سیاسی‌اند، بی‌جغرافیاست؛ یعنی عام است و با انسان مشخص در برههٔ مشخص سروکار ندارد. و بالعکس، آنانی که بیش از حد متمرکز بر امر سیاسی هستند، برداشت دینی و معنوی‌شان هم بسیار وابسته‌تر و محدودتر به جغرافیای خود است.

خلاصه آنکه نوع مواجههٔ ما با امر سیاسی و به‌تبعش بن‌بست‌ها و گشایش‌هایش، هم از حیث معرفت‌شناسی و هم از حیث عملی، نوع معنویتِ دینی ما را تعیین خواهد کرد. چه شخص به آن توجه داشته و یا منکرش باشد. برای آزمون کافی است ببینیم که در بن‌بست‌های سیاسی و ناگواری‌های بعدی‌اش، معنویت به چه میزان آسیب می‌بیند. کافی است ببینیم که صخره‌های بلند انسداد سیاسی، به چه‌میزان در برابر پرش‌های معنوی مانع می‌تراشد؛ موانعی که از اثربخشیِ هزاران متن دلکش و دعای متعالی و مناسک جمعی و ورزهٔ معنوی و روزهای مقدس می‌کاهد.

#تأملات
@Hamesh1

03 Mar, 03:14
313
Post image

فرسودگی در کمین همهٔ پدیده‌هایی است که نو می‌دانیم و می‌نامیم. از منظر هستی‌شناسانه، حتی تاریخی و بیولوژیک، چیز نویی در این عالم نداریم. همه‌چیز در حال سیر و تحول و دگرگونیِ مدام است. این صفت منحصر در پدیده‌های عینی و جوهرهای مادی هم نیست. احوالات، معنویات، ذهنیات و … هم یک‌دم قرار ندارند و صاحبان خود را مدام زیرورو می‌کنند. (البته اگر اساسا متافیزیکی دوگانه دربارهٔ جوهر مادی و معنوی را قبول داشته باشیم و به جوهری واحد یا بدن‌مند یا متافیزیک‌های دیگر قائل نباشیم).

حال که این‌گونه است، بیش از همه معنویت در معرض کهنگی و فرسودگی و فراموشی و تضعیف است. اینکه معنویت را «مقامی» یکسره ثابت فرض کنیم، پرت‌ترین تصویرِ انسان‌شناسانه از اکثریت مطلق آدمیان است. مگر نوادری که دربارهٔ آنها هم باید نشست و منظور از «مقام» را توضیح داد. نفس‌های مطمئنه هم می‌توانند دگرگون شوند و به اوج بروند یا سقوط کنند. همین امکان کافی است. اطمینان و آرامش قلب صفت اکنونِ مداومِ آنهاست. اگر امکان دگرگونی نباشد، آدم از از آدمیت خالی شده.

باز حال اگر معنویت این‌گونه در معرض کهنگی و فرسودگی است، نوکردنش اولین کوششِ واجب شخص معنوی است.‌ بارها نوشته‌ام و گفته‌ام که معنویت را در این عالم مفت به کسی نمی‌دهند، همچنان که سکه و منصب را مفت به کسی نمی‌دهند. اراداتی بنما تا سعادتی ببری. برای نمایش ارادت هم باید توان داشته باشیم. از جانی فرسوده و خاک‌گرفته، توانی برای کسب معنویت و سعادت در نمی‌آید.

قصهٔ معنویتِ فرسوده شبیه باغی رهاشده است؛ باغی که سال‌ها هرس و آفت‌زدایی و زهکشی و مراقبت نمی‌شود. انتظار روییدن میوه بر شاخه‌های شکسته و درهم‌پیچیدهٔ این باغ، همان‌قدر معقول است که انتظار احوال و تجربه‌های معنوی از درونی فرسوده و معنویتی بی‌عمل. همیشه و بیش از همه رمضان را از این منظر، فرصت نوکردن معنویت و تدوام عمل برای تشنگان و فرسودگان می‌‌فهمیده‌ام. فرصتی که اگر از کف برود، باغ نرم‌نرم به باغچه و سپس به خرابه‌ و نهایتاً به زباله‌دان تبدیل می‌شود.

#تأملات
@Hamesh1

01 Mar, 08:04
391
Post image

سپیده و سحر متناقض‌نماست. هم موج‌های غو‌ل‌پیکری از آشوب به ساحل وجود ما می‌خورد و هم سد‌های بلندی از آرامش و ژرف‌نگری. آشوب از این جهت که اضطراب‌های ما در هم ضرب می‌شوند و با تیزی‌ای بیشتر، جان ما را زخمی می‌کنند. آرامش از این جهت که هیاهوی هستی فرونشسته و غوغاهای روز هنوز آغاز نشده و می‌توان بدون مزاحم و فریب به تماشای خود و هستی، به ژرف‌اندیشی در حیرت‌ها و رازها، نشست. شاید از همین جهت باشد که شب و سحر، گهوارهٔ همزمان جنایت و طهارت، گناه و تهجد است؛ نردبان توأمانِ گودال و آسمان. لایه‌ای از آرامش شب و خاصه سحر، تشدیدکنندهٔ پلشتی‌های ماست؛ لایه‌ای هم تجدیدکنندهٔ فضیلت‌‌ها و تقرب‌ها. این وسط ماییم که تعیین می‌کنیم، سوار بر سحر به کدام سمت برویم، با چه موجی همراه شویم. عجیب است که با شروع غوغای روز، تمامیِ این لایه‌لایگی زمان در شب و سحر، پایان می‌پذیرد. گویی قصه‌ای نبوده و هیچ خانی نیامده و هیچ خانی نرفته.

#خرده‌نوشت‌ها
@Hamesh1

27 Feb, 03:30
474