من که دارم در گدایی گنجِ سلطانی به دست
کِی طمع در گردشِ گردونِ دونپَرور کنم
گر چه گَردآلودِ فقرم، شرم باد از همتم
گر به آبِ چشمهٔ خورشید دامن تَر کنم
اینان برخلاف فقیهان و زاهدانی که بزرگان را تکفیر می کنند، به این گفته حکیم فردوسی عاملند که:
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد!
نادانان عمر حرام کن هم گویی کاری جز این ندارند که این نادره گنجینه های تاریخ را تقبیح، تکفیر یا تحقیر کنند، غافل از اینکه "عرض خود می برند و زحمت ما می دارند"، که یک روح وسیع تا کرانه های بودن، قابل کوچک شدن نیست، حتی اگر در زمانه خود، ساده اندیشان سعی کنند او را به زمین پست سکونتگاه های زیرزمینی شان بکشانند، سرانجام تلالوی روشنی روحشان از افق بشریت سر برخواهد زد...حتی از پس هزاره ها!
آن نغمه سرا را که تا محدوده های چشمه خورشید جلو آمده، و از نام و ننگ گذشته، چه باک از قدقد قداره بندان یاوه گو... که ماکیان را خوراکی، و اینان را خوراکی دیگر است...
گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بیروی تو ای سرو گُلاندام، حرام است
تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه، مُقیم است
همواره مرا کویِ خرابات مُقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
مِیخواره و سرگشته و رندیم و نَظَرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟
با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است
حافظ منشین بیمِی و معشوق زمانی
کهایّامِ گل و یاسمن و عیدِ صیام است
#کانال_مدرسه_لکانی
@freudtolacan_farzamparva