فعلا نمیدونم! @felanmidvnm Channel on Telegram

فعلا نمیدونم!

@felanmidvnm


حال‌مرا‌ازشب‌بپرس،روزهیچ‌ازمن‌نمیداند.

@felanmidvnm1:اطلاعات

گپ موزیک:https://t.me/+NhTrg-QI2uw3ZjM0

فعلا نمیدونم! (Persian)

فعلا نمیدونم! یک کانال تلگرامی فعال در زمینه موزیک است که به طور اخص در بحث و گفتگوهای مربوط به موسیقی فعالیت می‌کند. اگر علاقه‌مند به شنیدن موسیقی هستید و دوست دارید درباره آهنگ‌ها، خوانندگان و تازه‌ترین اخبار موسیقی اطلاعات جدید بدست آورید، این کانال مناسب برای شماست. این کانال با نام کاربری @felanmidvnm در تلگرام فعالیت می‌کند و محتوای ویژه‌ای در زمینه موزیک ارائه می‌دهد. برای عضویت در این کانال و شرکت در گفتگوهای جذاب و پرمحتوا، کافی است به لینک t.me/+jXn0tI8vjwxjNzU8 مراجعه کنید. با انضمام به این کانال، فرصت آشنایی با موزیک‌های جدید و تازه را از دست ندهید و با اعضای دیگر این جامعه، به تبادل نظرها و پیشنهادات موسیقی بپردازید. اگر به دنبال یک فضای دوستانه و پرانرژی در زمینه موسیقی هستید، حتما عضو کانال تلگرامی فعلا نمیدونم! شوید.

فعلا نمیدونم!

19 Jan, 22:27


امشب هزارتا نشیم؟
https://t.me/vsvaszhnman

فعلا نمیدونم!

19 Jan, 22:26


نامه ی امشب.

فعلا نمیدونم!

19 Jan, 18:35


خانه‌ای که دیگر پناه نیست

خانه‌ای که روزی جای امنی بود، حالا فقط دیوار است. نه صدایی در آن هست، نه گرمایی. انگار همه چیز اینجا یخ زده؛ دیوارها سردند، پنجره‌ها خیره به تاریکی‌اند، و من… من از این گوشه به آن گوشه می‌روم، انگار دنبال چیزی هستم که دیگر وجود ندارد.
هر گوشه از این خانه، خاطره‌ای را به یادم می‌آورد. اما این خاطره‌ها دیگر آرام‌بخش نیستند. هر صندلی، هر قاب عکس، هر رد پا روی فرش، انگار وزنه‌ای شده‌اند که مرا به گذشته زنجیر می‌کند. و گذشته؟ گذشته‌ای که روزی روشن بود، حالا فقط سایه‌ای است که پشت سرم می‌کشد و نمی‌گذارد جلوتر بروم.
این خانه دیگر پناه نیست. اینجا، دیوارها فقط صدا را بازتاب می‌دهند، نه احساس را. اینجا، سقف دیگر مرا نمی‌پوشاند؛ فقط بالای سرم سنگینی می‌کند. انگار خانه‌ای که باید محلی برای آسایش باشد، به زندانی تبدیل شده که مرا در خاطرات دفن می‌کند.
گاهی فکر می‌کنم اگر می‌شد از اینجا فرار کرد، شاید جایی پیدا می‌شد که دوباره بتوان در آن نفس کشید. اما می‌دانم که خانه، فقط دیوار نیست. خانه، جایی است که دلت در آن آرام می‌گیرد. و من… شاید این خانه را از دست داده‌ام، چون خودم را گم کرده‌ام.
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

19 Jan, 12:34


‏همونی که اومده بود زخمام رو آروم کنه ، خودش دردناکترین زخم من شد.

فعلا نمیدونم!

19 Jan, 11:02


میدونی من قبل توام آدم غمگین و زخمی بودم ولی اینقدر غمگین و زخمی نه.

فعلا نمیدونم!

18 Jan, 16:39


یه مرحله‌ای از زندگی هست که از يه جايى به بعد
احساست يخ میزنه،
ديگه دردى هم حس نمیکنی.
هيچكس هم نمى‌تونه يخ احساستو باز كنه
که این خودش از هر دردى دردتره.

فعلا نمیدونم!

18 Jan, 11:06


«آدم برای دردهایی که کلمه پیدا نمی‌کند،
سکوت می‌کند.»

فعلا نمیدونم!

17 Jan, 15:33


خیلی بده این‌که دیگه هیچ‌چیز به اندازه قبل خوشحالم نمی‌کنه. سعی می‌کنم از لحظات لذت ببرم، ولی این خستگی و کسلی که توی قلبم جا گرفته، مثل یک سایه سنگین همیشه همراهمه. حتی وقتی خوشحال بنظر می‌رسم، توو درونم با حس‌های پیچیده که نمی‌تونم بیان کنم دست و پنجه نرم می‌کنم.
-خونه شمار هشت

فعلا نمیدونم!

17 Jan, 13:30


خیلي عجیبه که ینفر میتونه تورو از تاریکی نجات بده و دوباره پرتت کنه اونجا.

فعلا نمیدونم!

16 Jan, 20:54


نامه ی امشب در ویرگول
https://t.me/virgvl/20

فعلا نمیدونم!

16 Jan, 17:34


«در آغوشم بگیر
که این شب طولانی است
و استخوان‌هایم خسته‌اند...»

فعلا نمیدونم!

16 Jan, 15:36


سخت‌ترین و شاید ناممکن‌ترین کار دنیا، فراموش کردن چشم‌های کسی‌ست که هرکجا حرفی از عشق می‌شد، به آن فکر می‌کردی.

فعلا نمیدونم!

16 Jan, 11:36


نوشتن از تو، شغل من است
آنقدر از تو می‌نویسم تا همه‌ی کاغذها، جوهرها و زبان‌های دنیا تمام شوند.

فعلا نمیدونم!

15 Jan, 18:18


برای رابطه هایی که بدون جنگیدن تمام شد.

فعلا نمیدونم!

15 Jan, 18:14


پایان بی‌جنگ

رابطه‌هایی هستند که بی‌هیچ کلمه‌ی آخر، بی‌هیچ خداحافظی‌ای تمام می‌شوند. نه اشکی، نه دعوایی، نه حتی لحظه‌ای که بتوانی بگویی اینجا پایان بود. فقط یک روز نگاه می‌کنی و می‌بینی دیگر چیزی از آن رابطه نمانده، نه حسی، نه حرفی، و نه حتی امیدی که بتوانی برایش بجنگی.
اما همین بی‌جنگ تمام شدن، زخم عمیق‌تری به جا می‌گذارد. چون تو را میان شک و پرسش رها می‌کند. «کجا اشتباه کردیم؟»، «چرا هیچ کدام تلاشی نکردیم؟» و بدتر از همه، «آیا اصلاً ارزش جنگیدن داشت؟» این سوال‌ها مثل سایه‌ای دنبالت می‌آیند، همراه هر خاطره‌ای که از آن رابطه باقی مانده.
شاید هم بی‌جنگ تمام شدن، انتخابی بود برای نجات. شاید هر دو نفر می‌دانستند که هر تلاش دیگری، هر کلمه‌ای بیشتر، چیزی را تغییر نمی‌دهد. گاهی تسلیم شدن، تنها راهی است که می‌ماند. اما حتی در تسلیم هم، درد هست. دردی که تا مدت‌ها همراهت خواهد بود، هرچند آرام، هرچند بی‌صدا.
شاید ما برای جنگیدن نبودیم،
شاید فقط برای تمام شدن آمده بودیم.
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

15 Jan, 15:44


من نه اما تو لطفاً مرا از چشم هایم بخوان

فعلا نمیدونم!

15 Jan, 12:54


«مثل یک بچه‌ی بی پناه از آدم ها می‌ترسم.»

فعلا نمیدونم!

14 Jan, 22:01


@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:25


عشق تو دروغ بود دیگه

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:24


اصلا دقیق نمیدونم چیه

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:24


نمیدونم تا الان نگرفتم

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:24


به طالع بینی اعتقاد داری؟

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:23


ولی من غمگین دوست دارم

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:23


https://t.me/felanmidvnm/75201
خب قطعا اونا خیلی عالین ولی اینم خیلی قشنگ بود

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:23


چون انسان موجودی اجتماعی است.

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:23


چرا با ممبرات حرف میزنی؟

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:23


‏چون بهش تکست نمیدم دلیل نمیشه بهش فکر نکنم-

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:22


نمیدونم واقعا

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:22


پناه
به نظرت میشه که معجزه بشه ؟
اینقدر انبوه مشکلات ریخته رو سرم که یک معجزه میخوام تا کمکم کنه 🫠

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:21


تشکر

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:21


https://t.me/felanmidvnm/75191
💅باشه سیسی

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:21


بیشتر عاشقانه دوست دارن ممبر هام

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:21


نامه امشب فوق العاده بود

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:21


اعضا راضی نیستن کسی بیاد دیگه.

فعلا نمیدونم!

07 Jan, 20:21


خیلی وقته لینک نذاشتم

فعلا نمیدونم!

29 Dec, 22:32


حالا من گفتم تنهایی می‌تونم از پسش بربیام،
تو چرا دستام‌و نگرفتی؟

فعلا نمیدونم!

29 Dec, 18:28


چقدر بی‌خود فکر کردم که فراموش می‌کنم
ولی هنوز توی گوشه ذهنم جایی داری
گاهی با خودم میگم شاید تو هنوزم همون‌جایی که بودی
حتی وقتی دیگه هیچ‌چیز سر جاش نیست، یه چیزی از تو می‌مونه
یادته همیشه می‌گفتی زندگی مثل یه بازیه؟
الان فکر می‌کنم چرا هیچ وقت بازی نکردیم
دست‌هات رو می‌ذاشتی تو دستم، اما حالا حس می‌کنم که هیچ‌وقت واقعی نبودی
حرف‌هایی که می‌خواستم بزنم هیچ وقت شنیده نشدن
و من همچنان منتظرم که یه روز شاید چیزی از دست نرفته باشه
ما مثل دو سایه بودیم، همیشه به هم نزدیک، ولی هیچ وقت همدیگه رو لمس نکردیم
حالا همه‌چیز شده سکوت
سکوتی که انگار هیچ‌وقت تموم نمی‌شه
چطور میشه کسی رو از دست بدی و هنوز باور کنی که اصلاً نبودی؟
چطور میشه کسی که رفته رو دوباره پیدا کرد؟
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

29 Dec, 12:22


در نهایت کسی قلبت را میشکند که به او گفته بودی از شکسته شدن خسته‌ای.

فعلا نمیدونم!

28 Dec, 22:46


پرسید حالت چطوره؟ گفتم:
یه دل خراب، یه ذهن آشفته، یه غم که نمی‌شه گفت، یه جسم خسته و بی‌جون.

فعلا نمیدونم!

28 Dec, 18:55


نامه ی امشب.

فعلا نمیدونم!

28 Dec, 18:30


فکر نمی‌کردم رفتنت این‌طور خاموش باشه. بی‌هیچ نشانه‌ای، بی‌هیچ کلمه‌ای که دستم رو بگیره تو این تاریکی.
جاهایی که بودی هنوز جای پاهات رو حفظ کردن. توی لیوانی که نصفه مونده، کتابی که نشد تموم کنی، یا حتی اون لباس قدیمی که توی کمد چروک شده. همه‌چیز دارن با نبودنت پچ‌پچ می‌کنن، اما من هنوز باور نکردم.
تو رفتی، ولی یه چیزی ازت موند. یه تیکه از وجودت که به من وصله و با هر ثانیه‌ای که نفس می‌کشم، کشیده‌تر می‌شه، دردناک‌تر. مثل یه بند نازک که یه روز بالاخره می‌شکنه.
گاهی با خودم می‌گم شاید برگردی. شاید وقتی شب شد، در باز بشه و تو بیای. حتی توی این خیال هم می‌ترسم
نگاهت کنم، نکنه باز از دست بره.
تو این خلأ، فقط صدای قلبم هست که داره آروم و خسته می‌زنه. شاید برای اینکه هنوز یه گوشه از این جهان رو با حضور تو زنده نگه داره.
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

28 Dec, 11:57


دل تنگ آدمی هستم که دیگر در وجود تو پیدایش نمی‌کنم.

فعلا نمیدونم!

27 Dec, 23:12


نباید فراموش میکردی که من
تو روزهایی که دست خودم رو رها کرده بودم ، دستای تو رو محکم‌تر گرفته بودم .

فعلا نمیدونم!

27 Dec, 19:04


نامه ی امشب.

فعلا نمیدونم!

27 Dec, 19:01


به تو،
به تویی که دیگر نیستی.
می‌دانی بهترین حس دنیا چیست؟
حسی که وقتی بودی، فکر نمی‌کردم بهترین باشد. انگار همیشه هست. انگار هیچ‌وقت قرار نیست تمام شود. مثل هوایی که نفس می‌کشی، بی‌خیال و مطمئن. اما حالا که نیستی، فهمیدم آن لحظه‌ها چه بودند.
بهترین حس دنیا وقتی بود که می‌دانستم کسی هست که می‌خواهد خوشحالم کند. کسی که اگر تمام دنیا علیه‌ام بودند، باز هم کنارش احساس امنیت داشتم.
ولی حالا… حالا دیگر آن حس نیست. جایش خالی‌ست، مثل سکوتی که بعد از یک آهنگ زیبا می‌آید و دیگر هیچ چیزی به اندازه کافی خوب نیست.
این نامه برای توست، نه برای بازگشتت، فقط برای اینکه بدانی بهترین حس دنیا کنار تو بود.
به تو که بهترینم بودی،
همیشه در یادم.
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

27 Dec, 09:30


هیچ آغوشی برایم امن‌تر از خلوت تنهایی نیست؛ جایی که تمام هیاهوی دنیا خاموش می‌شود و فقط صدای تپیدن خودم می‌ماند، بی‌هیچ قضاوتی.

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 22:26


بغلت می‌کنم و همه‌ی دنیا رو همون‌جا تموم می‌کنیم.

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 22:25


فقط من و تو.

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 22:25


می‌برمت یه جایی که هیچ‌کس نباشه،

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 22:25


یه روز میام، دستاتو می‌گیرم،

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 19:50


من تو زندگیم اونجاییم که داستایفسکی میگه؛ آشوب درونـش را نـه کلمات می‌توانست بیان کند و نـه فریادها.

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 19:31


بفرست براش

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 19:04


اینم نامه امشب.

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 18:54


من میام و پیدات می‌کنم، میام تا رویاهایی که نصفه موندن رو با هم بسازیم. می‌برمت جایی که دشت‌های بلند رو پشت سر بذاریم و بادهای سرد کوهستان، خاطرات تلخ رو با خودش ببره. آهسته قدم می‌زنیم، از رودخونه‌های زلال رد می‌شیم تا به دریا برسیم، جایی که صدای موج‌ها حرف‌های نگفته‌مون رو فریاد می‌زنن.
می‌خوام تو ساحلش بشینی و شعرهایی بخونی که طعم شورِ آب رو گرفتن، منم روی صخره‌ها می‌ایستم و تماشات می‌کنم. غروب نزدیکه، نورِ کم‌رنگ خورشید توی چشمای تو پیدا می‌شه، و ما اونجا، وسط همه‌چی، یادمون میاد که هنوز زنده‌ایم. زنده‌ایم توی لحظه‌ای که هیچ‌کس نمی‌تونه ازمون بگیره.
تو فقط یه کم دیگه صبر کن، یه کم دیگه دوام بیار. وقتی برسم، همه‌ی این زمستون‌های طولانی، همه‌ی این روزهای تاریک رو با خودم می‌برم. جایی که بهار بهت نزدیک‌تر بشه، منم نزدیک می‌شم. فقط همونجا بمون، توی جای امنِ رویا، جایی که بتونم پیدات کنم.
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 13:34


نفهمیدم چرا قهری بام؟

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 13:34


چشات منو نجاتم میداد
بگو چیشد بگا رفتیم ما

فعلا نمیدونم!

26 Dec, 10:45


خستم از اینکه صدا بشنوم، از اینکه نور زیاد باشه، از هر چیزی که زورکی تو چشمام و گوشام می‌ره.
خستم از حوصله‌ای که تموم شده، از روزایی که انگار فقط باید تحملشون کرد.
-پناه

فعلا نمیدونم!

25 Dec, 19:35


نامه امشب.

فعلا نمیدونم!

25 Dec, 19:01


بهم خیانت کردی، و از همون لحظه انگار خودم رو جا گذاشتم. هی توی سرم می‌چرخم، هی فکر می‌کنم، چی کم داشتم؟ چی نداشتم که رفتی؟ صدای این سؤالا توی سرم بلند و بلندتر می‌شه، تا جایی که دیگه نمی‌تونم حتی خودم رو تحمل کنم.
من از خودم متنفرم. از چشم‌هام، از دست‌هام، از همه لحظه‌هایی که فکر کردم کافی‌ام. از اینکه باور کردم می‌شه برای کسی همه‌چیز بود. الان دیگه هیچ‌چیزی درست نیست. حتی آینه‌ها هم نگاهم نمی‌کنن. هر گوشه‌ای که می‌رم، ردت هنوز هست، و هر جا که نگاه می‌کنم، فقط خودم رو می‌بینم، شکسته‌تر از همیشه.
فرو ریختم. نه از اون فروپاشی‌هایی که با گریه سبک می‌شی، نه. از اونایی که حتی گریه هم نمی‌تونه نجاتت بده. یه خالیِ عمیق که فقط توش می‌افتیم و می‌افتیم… بی‌پایان
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

25 Dec, 15:13


:)

فعلا نمیدونم!

25 Dec, 12:52


چیزی که با بزرگتر شدن متوجه‌ش شدم اینه که هیچ اتفاقی فراموش نمی‌شه. شاید رفته رفته کمتر بهش فکر کنی، شاید کمتر بهش اهمیت بدی، شاید کمتر به شدت دردی که انتقال می‌ده توجه کنی؛ اما هیچ‌وقت ردش به طور کامل از بین نمی‌ره. فقط به مرور کمرنگ‌تر می‌شه و تو به ناچار بهش عادت می‌کنی.

فعلا نمیدونم!

24 Dec, 20:43


مرا از دور تماشا کن،من از نزدیک غمگینم.

فعلا نمیدونم!

24 Dec, 19:00


بعضی حسرت‌ها شبیه سکوت‌اند؛ پر از حرف‌هایی که هیچ‌وقت جرات نکردم به زبون بیارم. لحظه‌هایی بودن که باید می‌گفتم چقدر دوستت دارم، چقدر دلم می‌خواست کنارم بمونی، اما لب‌هام بسته موندن. سکوت کردم، انگار که اون سکوت قراره چیزی رو حفظ کنه یا شاید هم از چیزی محافظت کنه، ولی هیچ‌وقت نفهمیدم چی رو دارم از دست می‌دم.
حالا اون لحظه‌ها تو ذهنم مثل یه فیلم تکرار می‌شن، هر بار با یه پایان تلخ‌تر. صداهایی که تو گلوم گیر کردن، حرفایی که باید می‌زدم، اما نزدم. همه‌شون الان سنگینی‌شون رو روی قلبم گذاشتن.
می‌خواستم بهت بگم که چقدر برای من عزیزی، چقدر دلم می‌خواست دست‌هاتو بگیرم و دنیا رو فراموش کنم، اما گفتم «باشه»، گفتم «مهم نیست»، و گذاشتم بری.
حالا تو نیستی، و من موندم با این سکوت لعنتی که دیگه نمی‌دونم به کی باید بگم. حرف‌هام به هیچ‌جا نمی‌رسن، و تنها چیزی که توی قلبم مونده، یه حسرتیه که دیگه هیچ‌وقت از بین نمی‌ره.
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

24 Dec, 15:51


هیچ تعلقی ندارم.
-حرف هایی که کاش میزدم.

فعلا نمیدونم!

24 Dec, 12:19


ترک جدید شایع

فعلا نمیدونم!

24 Dec, 12:18


@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

24 Dec, 11:33


فراموش کردن تو برای من خیلی راحته.
فقط باید تموم آهنگایی که باهم گوش دادیم و نابود کنم.
تموم جاهایی که باهم رفتیم و خراب کنم.
تموم کادو هاتو بسوزونم.
مغزمم در بیارم بندازم سطل آشغال که یادت نیوفتم.

فعلا نمیدونم!

23 Dec, 23:01


دلم گاهی از هیچ‌چیز پُر می‌شود. نه می‌توانم بگویم، نه می‌توانم فراموش کنم. فقط نگاه می‌کنم به این سکوتی که مرا می‌بلعد.

فعلا نمیدونم!

23 Dec, 21:20


ترک جدید مهیار

فعلا نمیدونم!

23 Dec, 21:19


@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

23 Dec, 20:30


به نامه هم توجه کنید

فعلا نمیدونم!

23 Dec, 19:27


اگه رابطمون به سرانجام می‌رسید، شاید الان یه خونه کوچیک داشتیم که نور خورشید از پنجره‌هاش می‌تابید و همه‌چیزش پر از حال خوب بود. شاید صبح‌ها تو از من می‌پرسیدی چای می‌خورم یا قهوه، و من هر بار می‌گفتم: “فرقی نداره، فقط کنار تو باشه.” شاید شب‌ها با هم روی مبل می‌نشستیم، سریال‌های بی‌معنی می‌دیدیم و بین هر قسمت، تو از من می‌پرسیدی که به نظرم کی قاتله، و من همیشه اشتباه می‌کردم.
شاید وقتی دعوا می‌کردیم، یکی‌مون وسطش بلند می‌شد، دست اون یکی رو می‌گرفت و می‌گفت: “بس کن دیگه، نمی‌خوام ازت دور باشم.” شاید اون روزایی که از دنیا کلافه بودم، تو فقط نگاهم می‌کردی، یه نگاه آروم که به جای هزار تا کلمه بهم می‌فهموند هنوز کنارم هستی.
شاید آخر هفته‌ها با هم تو خیابونای شلوغ شهر راه می‌رفتیم، دست‌هامون تو دست هم بود، حرفی نمی‌زدیم، ولی همین سکوت، زیباترین مکالمه ممکن بود. شاید کنار هم آرزو می‌کردیم، برای آینده‌ای که دوست داشتیم با هم بسازیم. شاید یه آهنگ ساده تو ماشین برامون معنی پیدا می‌کرد، چون تو بودی و همه‌چی قشنگ‌تر می‌شد.
اما خب، اینا همه‌اش یه “شاید” بود. چیزی که می‌تونست باشه، ولی نیست. چیزی که شاید هنوز جایی ته دلم امید دارم که یه روز بشه، ولی… انگار فاصله‌مون بیشتر از این حرف‌هاست.
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

23 Dec, 17:08


چجوری ببخشمت؟ من اون شب تقریبا مُردم ولی تو راحت گرفتی خوابیدی.

فعلا نمیدونم!

23 Dec, 10:24


کاش اون که میگه آسون بود،
یدیقه جا من بود.

فعلا نمیدونم!

23 Dec, 00:05


یکی از غمگین ترین چیز هایی که خوندم:/

فعلا نمیدونم!

23 Dec, 00:05


بچه که بودم خیال می‌کردم همه چیز مال من است؛ دنیا را آفریده‌اند که من سرم گرم باشد: آسمان، زمین، پدر، مادر، درخت‌ها، اسب‌ها، کالسکه‌ها و حتی آن گنجشک‌ها برای سرگرمی من به وجود آمده‌اند. بعدها یکی‌یکی همه چیز را ازم گرفتند.
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

22 Dec, 22:20


گاهی تو سکوتی که هیچکس نمی‌بینه، داری هزار تیکه می‌شی و لبخندت تنها چیزیِ که هنوز نشکسته.

فعلا نمیدونم!

22 Dec, 17:30


‏ناراحتیام شده عین یه کمد پر وسیله که به زور وسایل رو جا دادی توش فعلا لای دست و پات نباشن بعدا درستشون کنی، الانم تا یه ناراحتی جدیدی پیش میاد میرم اینم بچپونم تو کمد تا در باز میشه همه‌شون آوار میشه سرم دوباره باید تک‌تک رو به زور جا بدم تو کمد تا بعدا یه کاریشون بکنم.

فعلا نمیدونم!

22 Dec, 11:46


من از اعتماد کردن نمی ترسم؛ از نا امید شدن می‌ترسم از اینکه یه آدم رو باور کنم و بهم ثابت کنه اشتباه کردم می ترسم.

فعلا نمیدونم!

22 Dec, 00:46


قرار نیست به این توجه بشه،ولی این شعر دوست دارم پس اینجا باشه.

فعلا نمیدونم!

22 Dec, 00:43


من عاشقت بودم.
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

21 Dec, 19:09


بفرست براش.

فعلا نمیدونم!

24 Nov, 12:05


آهنگا حرفایی هستن که آدما نتونستن به زبون بیارن

فعلا نمیدونم!

23 Nov, 22:56


شاید جدی‌جدی باید برم تراپی.

فعلا نمیدونم!

23 Nov, 22:56


یه ماه مرخصی می‌خوام. از همه چیز.

فعلا نمیدونم!

23 Nov, 17:31


در آغوشم بگیر. بدون آن که بخواهی اندوهم را برایت توضیح بدهم.

فعلا نمیدونم!

23 Nov, 12:46


چه نزدیک ترین هایی که دور ترین شدن.

فعلا نمیدونم!

22 Nov, 16:50


در باب فراموش نکردنت.

فعلا نمیدونم!

22 Nov, 16:05


دلم برات عجیب تنگ شده.
نه اینکه دستاتو گرفته باشم یا حتی یک‌بار تو آغوشت رفته باشم، اما انگار چیزی از تو همیشه با من بوده. خداحافظی کردم، گفتم دیگه نمی‌خوام حرف بزنم، اما انگار نبودنت سنگینه. یه چیزی توی این نبودنت هر روز بیشتر می‌شکنه، هر روز سخت‌تر می‌شه.
نمی‌دونم… شاید باید فراموشت کنم. شاید باید این دلتنگی رو، مثل یه خواب، بذارم پشت سر. اما هر بار که می‌خوام، انگار یه صدای کوچیک می‌گه: هنوز مونده… هنوز چیزی تموم نشده.
-پناه

فعلا نمیدونم!

22 Nov, 11:32


‏چون بهت تکست نمیدم دلیل نمیشه بهت فکر نکنم .

فعلا نمیدونم!

21 Nov, 21:01


“بعضی احساسات رو نمی‌شه تو کلمه‌ها جا داد، شاید این متن و آهنگ بتونه حرف دلت رو بزنه. بفرست برای کسی که باید بدونه.”

فعلا نمیدونم!

21 Nov, 20:33


بفرست براش

فعلا نمیدونم!

21 Nov, 20:30


حسرت اینکه شاید تو هنوز همون نیمه‌ی گمشده‌ای که باید پیدا می‌کردم، از توی قلبم دست نمی‌کشه. هر شب با خیالِ چشم‌هات بیدار می‌مونم و فکر می‌کنم شاید یه روز دوباره کنارم باشی، شاید یه روز، این همه فاصله تموم بشه.
اما هر چی می‌گذره، انگار فقط سایه‌ی نبودنت پررنگ‌تر می‌شه. عشق تو هنوز اینجا هست، ولی صدای تو، اون خنده‌هات، دیگه فقط توی خاطراتم می‌پیچه. کاش می‌دونستی، توی این دنیا هیچکسی نمی‌تونه جای تو رو پر کنه. هیچکس… چون تو، همون نیمه‌ی گمشده‌ای بودی که حالا هیچوقت کامل نمی‌شم.
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

21 Nov, 14:31


راستش را بگوییم
من تو را خیلی دوست داشتم
من تو را بیشتر از هرچیزی که میدانی دوست داشتم
اما نتوانستم با تو بمانم
نتوانستم با تو ادامه دهم
این دوست داشتن دیگر داشت کشنده میشد..
دیگر داشت جان مرا میگرفت
نتوانستم
نتوانستم ادامه دهم
نتوانستم تو را تا ابد داشته باشم
نتوانستم.
-مبینا راستی

فعلا نمیدونم!

21 Nov, 09:30


همه‌چیز به دوست داشتنت ختم می‌شه.

فعلا نمیدونم!

21 Nov, 02:51


اگه اونی که ولت کرده برگشته معنیش این نیست دلش برات تنگ شده و پشیمونه .
اون فقط حوصلش سر رفته و تنهاس و کسیو برای حرف زدن پیدا نمیکنه و میدونه تو هستی یا میخواد تورو به عنوان انتخاب دوم نگه داره یعنی هرکاری که دلش خواستو انجام بده بعد بیاد سراغ تو و در اخر دیده که تو بدون اون موفق تری.پس هیچ وقت قبولش نکن.

فعلا نمیدونم!

20 Nov, 18:59


اندازه دردات
اندازه کابوسات
اندازه اشکایی که ریختی و فکر کردی کسی دوست نداره
به اندازه همه تلاشایی که برای خودت کردی
به اندازه غمات
به اندازه چشمای خوشگلت
دوست دارم.

فعلا نمیدونم!

20 Nov, 14:37


حقیقتش دیگه دردم نمیاد.

فعلا نمیدونم!

20 Nov, 11:23


این روزها، انگار انزوا دست و پایم را گرفته و بی‌حوصلگی در گوشه‌ی ذهنم جا خوش کرده. همه چیز خاکستری شده، صداها دورند، و سکوتِ ملال‌آورِ تنهایی بلندتر از همیشه حرف می‌زند. حتی حرف زدن هم گاهی شبیه یک کار سخت به نظر می‌رسد.
-پناه

فعلا نمیدونم!

19 Nov, 20:31


پیام نداد، پیام ندادم، تموم شد.

فعلا نمیدونم!

19 Nov, 19:34


می‌خواستم بهتون بگم که این روزها حوصله‌ام کمتر از همیشه شده. انگار بی‌حوصلگی دست و پای ذهنم رو بسته و نمی‌ذاره مثل قبل کنار شما باشم.
اما بدونید که هنوز براتون اهمیت قائلم، فقط شاید فاصله‌هامون کمی بیشتر بشه.
ممنونم که این رو می‌فهمید و درک می‌کنید.

فعلا نمیدونم!

19 Nov, 18:50


گاهی سکوت میکنی چون اونقدر رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی.

فعلا نمیدونم!

19 Nov, 16:05


ترک جدید پوبون

فعلا نمیدونم!

19 Nov, 11:56


آنقدر دویدیم که در هنگام‌ رسیدن،
دیگر رمقی برای شادمانی باقی نمانده بود.

فعلا نمیدونم!

18 Nov, 21:53


ترک جدید پوبون

فعلا نمیدونم!

18 Nov, 21:53


@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

18 Nov, 18:30


فرستادی براش؟

فعلا نمیدونم!

18 Nov, 17:07


افسوسِ چه را بخوریم،
جوانی؟
ما هرگز جوان نبودیم.

فعلا نمیدونم!

18 Nov, 14:51


ميدونى؟ يه چيز لعنتى اى درون منه.
يه چيزى كه خرخره مو گرفته و نقابى به اسم اميد زده!
اين باعث ميشه چنگ بزنم به گوشه هاى پاره تابلوى زندگى لعنتى ترم و هى قلمو رو بزنم تو رنگاى تازه و زخماى خشك شده م. اونقدر به ريشه هام آب ميده كه خفه ميشن، رشد كردنشون توى ريه هام راه گلوم رو ميبنده.
ميدونى، تا حالا حالت از اميدوارى بهم خورده؟

فعلا نمیدونم!

14 Nov, 22:39


میرم بخوابم،
امروز هم مثل روزای قبل یه چیز جدید متوجه شدم؛
فهمیدم که دیگه جایی ندارم، حتی درون خودم.
اگه واژه‌ای واسش پیدا شد، بیدارم کن.

فعلا نمیدونم!

14 Nov, 22:37


از اینجا بخون بیا پایین.

فعلا نمیدونم!

14 Nov, 20:33


“بعضی حرفا رو نمی‌شه گفت، باید با یه آهنگ و متن فرستاد… شاید حسش رو بهتر برسونه،این همونه.”

فعلا نمیدونم!

14 Nov, 20:30


می‌دونی، تو یه دنیای دیگه، همه‌چیز فرق داشت. جایی که نمی‌ذاشتیم به این راحتی از هم دور بشیم، جایی که حتی اگه دنیا هم سر راه می‌اومد، ما باز کنار هم می‌موندیم. اونجا شاید می‌فهمیدیم که لحظه‌ها چقدر می‌تونن زودگذر باشن و حتی ساده‌ترین خنده‌ها و حرفا چقدر می‌تونن ارزش داشته باشن.
شاید تو اون دنیا هیچ دعوایی نبود که باعث بشه بینمون فاصله بیفته، و ما هنوز می‌تونستیم شب‌ها تو خیابونای خلوت قدم بزنیم، بدون ترس از اینکه یه روزی همه‌چی تموم بشه. توی گوشم می‌گفتی حتی اگه همه دنیا بخوان، باز هم از من دست نمی‌کشی.
کاش دنیایی بود که توش دستاتو نگه می‌داشتم و تو هم هر روز برمی‌گشتی، مثل قدیما…
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

14 Nov, 19:20


آدمارو وسط غماشون کنار نزارید.

فعلا نمیدونم!

14 Nov, 14:42


لطفا به من پیام نده، من کسی که تو فکر می کنی نیستم.

فعلا نمیدونم!

14 Nov, 14:42


اگر به محتوا و متن های که میزارم علاقه دارین اینجا جوین بدید.
https://t.me/vsvaszhnman

فعلا نمیدونم!

14 Nov, 12:41


حتی در رنجش هایمان‌هم رد پای عشق آشکار است.

فعلا نمیدونم!

13 Nov, 19:12


اذیتم نکنید همینجوریشم کسی مراقبم نیست.

فعلا نمیدونم!

13 Nov, 13:28


من یه پناه می‌خوام که وقتی زندگی کردنو یادم رفت، من رو از قبرستون حرف‌های ناگفته‌م بکشه بیرون و بگه «تو دیوونه‌ای، بریز بیرون هر چی تو دلته» و من تموم حرف های نزدم رو تف کنم بیرون از این جسم مرده.

فعلا نمیدونم!

12 Nov, 23:12


در آغوشم بگیر ،
بی‌آنکه بخواهی اندوهم را برایت توضیح دهم .

فعلا نمیدونم!

12 Nov, 16:31


می‌دونی، گاهی وقت‌ها وقتی آدم خیلی چیزا رو دیر می‌فهمه، دیگه فایده‌ای نداره. دل‌شکستن یعنی همون لحظه‌ای که فهمیدی، تازه متوجه می‌شی چی داشتی، چی رو از دست دادی… آروم آروم میاد جلو چشات، مثل یه پرده‌ی تار که حالا داره کنار می‌ره و تازه می‌بینی. اما دیگه دیر شده، شاید اون آدم دیگه نمی‌خواد بمونه، شاید دیگه حتی نگاهت نمی‌کنه.
حواسم نبود، حواسم نبود چقدر دوستش دارم، تا وقتی‌که دیگه تو دلم فقط جای خالی‌ش مونده. حالا آروم آروم با هر خاطره‌ای می‌سوزم؛ مثل آتیشی که خاموش نمی‌شه، مثل دردی که همیشه یه گوشه‌ست حتی وقتی دیگه چیزی برای سوزوندن نداره. اون جای خالی توی قلب، هیچی نمی‌تونه پرش کنه؛ هر خاطره، هر لحظه که کنارم بود، انگار زیر پوستِ یادها گیر کرده. حالا همه‌شون آوار می‌شن روم؛ هر بار که بخوام فراموش کنم، بیشتر تو عمق خاطراتش غرق می‌شم.
و توی اون تاریکی، گاهی حس می‌کنم شاید یه روز، دوباره برگرده، اما می‌دونم بعضی چیزا برگشت‌پذیر نیستن، بعضی دل‌ها وقتی می‌شکنن دیگه همون آدم سابق نمی‌مونن.
-پناه
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

12 Nov, 01:02


به احمقانه ترین شکل ممکن دلتنگ کسی هستم که هیچ خیابانی را با او قدم نزدم اما او در خاطرات من راه می‌رود.

فعلا نمیدونم!

11 Nov, 18:39


بفرست براش

فعلا نمیدونم!

11 Nov, 18:31


شاید بهشتی هست که تو و من، بدون دغدغه، در آغوش آرزوهای قدیمی گم بشیم. اونجا که فاصله‌ها از بین میرن، جایی که دستای سردمون به هم می‌رسن و روزها رو با هم می‌سازیم، یه لحظه‌ی امنی که حتی خیالمون رو از هر تردیدی رها می‌کنه. شاید بهشتی باشه که تو رو بدون ترس و توهماتم بغل کنم و ببینم که هر چیزی که خواستیم، ممکنه.
@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

11 Nov, 16:13


چیزی که نیاز دارم دریافت یه نوتیف با مضمون:
«حواسم بهت هست، ادامه بده.»

فعلا نمیدونم!

11 Nov, 14:31


‏آدم دیر یا زود به این نتیجه میرسه که تمام چیزی که داره تنهاییشه

فعلا نمیدونم!

11 Nov, 10:30


تو چی دیدی تو من که من ندیدم خودم ؟

فعلا نمیدونم!

10 Nov, 18:41


کاش روی تیشرتم بنویسم، شکننده و زودرنج لطفاً با احتیاط رفتار کنید.

فعلا نمیدونم!

10 Nov, 17:27


‏از تو با پروانه ها حرف میزنم

فعلا نمیدونم!

23 Oct, 09:31


شاید بگذره، اما خاطرات “تو” همیشه توی قلبم هست

فعلا نمیدونم!

22 Oct, 18:12


من عصبانی نیستم. من دارم درد می‌کشم و باعثش تویی. تویی که انتظار می‌رفت من و بیشتر از همه چیز دوست داشته باشی.

فعلا نمیدونم!

22 Oct, 14:59


همه چی خوب و درست به نظر می‌رسه، تا اینکه شب میشه و دوباره میای سراغِ تختت.

فعلا نمیدونم!

22 Oct, 11:35


هر بار که دستت را می‌گیرم، همه چیز آرام می‌شود.

فعلا نمیدونم!

21 Oct, 18:15


دور شدم از همه‌چیز، اما چیزی که هیچ‌وقت ازش دور نشدم، فکرِ تو بود.

فعلا نمیدونم!

21 Oct, 13:40


با اینکه می‌دونم نباید بابتش ناراحت باشم، ولی هستم. می‌دونم که نباید برام مهم باشه، می‌دونم که از اول همین بوده و باید عادت می‌کردم، ولی چه کنم؟ هم برام مهمه هم عادت نکردم.

فعلا نمیدونم!

21 Oct, 09:30


«پناه من، تنها همون لحظه‌ای که بهت نگاه می‌کنم و دلم آروم می‌شه.»

فعلا نمیدونم!

20 Oct, 20:02


بفرست براش

فعلا نمیدونم!

20 Oct, 20:02


می‌دانی، شاید یک روز همه چیز بهتر شود، شاید هم نه. اما همین حالا، در این لحظه، من فقط می‌خواهم که کنار تو باشم. چیزی بیشتر از آرامش نمی‌خواهم، اما نه هر آرامشی… آرامشی که با تو باشد. حتی اگر تو نباشی، تصویر تو، حرف‌هایت، سایه‌ات… هنوز با من است. هنوز وقتی چشم‌هایم را می‌بندم، به یاد تو می‌افتم، به فکر اینکه کاش این فاصله‌ها نبودند.
عجیب است چقدر دلم می‌خواهد با تو باشم. حرف‌هایم را بگویم، زخم‌های قدیمی‌ام را ببندم. شاید این نامه مثل همیشه به جایی نرسد، شاید هم اصلاً مهم نباشد، اما تنها چیزی که در این لحظه مرا آرام می‌کند، این است که بدانی هنوز در قلبم جایی برای تو دارم، هرچند سکوت کرده باشی.
پس هر کجا که هستی، یادت باشد که تو هنوز برای من یک دنیا معنا داری.
• پناه.

فعلا نمیدونم!

20 Oct, 17:37


غمگین‌تر از اونی‌ام که بتونم نادیده بگیرمش، غمم رو می‌گم.

فعلا نمیدونم!

20 Oct, 09:30


چشمانت دریچه‌ای به تمام آرزوهای من است.

فعلا نمیدونم!

19 Oct, 16:14


@felanmidvnm

فعلا نمیدونم!

19 Oct, 10:22


گفت مشکل اینجاست که تو زیاد سکوت کردی. در برابر همه‌چیز.
در برابر شادی ها سکوت کردی، در برابر زخم هایی که زدند در برابر نه شنیدن برای آرزو ها و خواسته هایت.
درد آنجا بود که داشت درست می‌گفت.

فعلا نمیدونم!

18 Oct, 21:32


“تمام دلخوشی‌ام در یک نگاهِ تو خلاصه می‌شود.”

فعلا نمیدونم!

18 Oct, 20:30


امشب گیر بودم و دیر تر نامه فرستادم تو بات،
هیچکس نگفت چرا نامه نفرستادی و روز به روز بازخورد کمتر میشه به نامه ها، حس میکنم کار بیهوده ای میکنم شاید دیگه نامه نفرستم از من دلخور نشید.

فعلا نمیدونم!

18 Oct, 15:45


دلتنگی مثل نسیمی آروم میاد و روی شونه‌هام سنگینی می‌کنه. گاهی حس می‌کنم همه چیز در اطرافم داره حرکت می‌کنه، مردم می‌خندن، آسمون همون رنگ همیشگیه، اما یه چیزی توی من ثابت مونده. انگار قلبم گیر کرده تو یه لحظه، تو یه خاطره که هر بار چشمهام رو می‌بندم، دوباره برمی‌گرده.
هر روز که می‌گذره، بیشتر حس می‌کنم یه تیکه از من گم شده، شاید هم همون‌جا توی گذشته جا مونده. من اینجام، زندگی ادامه داره، اما یه بخش از وجودم هنوز به تو چسبیده، انگار هنوز منتظره که برگردی.
نمی‌دونم چطور این حس رو توضیح بدم؛ شبیه یه خالی بزرگ توی قلبمه که با هیچ‌چیز پر نمی‌شه. هر بار که می‌نویسم، هر کلمه مثل یه قطره‌ی کوچیکه که شاید بتونه از سنگینی این خالی کم کنه، ولی هیچ‌وقت کامل نمی‌شه. هر لحظه بی‌تو، مثل یه روز بدون نور، یه تکه از منو با خودش می‌بره، و من می‌دونم هرچی بگذره، بیشتر از خودم دور می‌شم.
-پناه

فعلا نمیدونم!

18 Oct, 09:30


شاید چاره‌ی همه چیز یک آغوش طولانی باشد.