در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم. @shiyaremaqzam Channel on Telegram

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

@shiyaremaqzam


"من‌راه‌رفتم‌توشیاربین‌دونیم‌کُره‌ی‌مغزم
هوا‌اونجا‌عالی‌بودامروز،خیس‌‌از‌سیاهی.

پیج:
instagram.com/shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم (Persian)

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم یک کانال تلگرامی پر از جذابیت و انرژی است که توسط کاربر shiyaremaqzam اداره می‌شود. این کانال محلی است برای اشتراک گذاشتن تجربیات و فکرهای خلاقانه در مورد زندگی و مواجهات روزمره. بیایید با هم در این شیارهای مغزی عمیق و پر از انرژی قدم بگذاریم و به دنیای داخلی خود بپردازیم. nاگر به دنبال محتوای الهام بخش و تفکر انتقادی هستید، این کانال بهترین انتخاب برای شماست. وارد شوید و با هم به کاوش در اعماق مغز خود بپردازیم. شما در اینجا رازها و تجربیات جدیدی خواهید یافت که احتمالا تا به حال به آنها فکر نکرده‌اید. nدر‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم یک فضای منحصر به فرد است که منتظر حضور شما برای اشتراک گذاری انرژی مثبت و اندیشه‌های جالب است. اینجا هوا همیشه عالی است و شما می‌توانید از سیاهی زندگی خود خارج شده و به زیبایی‌های دنیای داخلی خود بنگرید. برای شرکت در این سفر جذاب، کافی است به کانال شیارهایِ‌مَغزم بپیوندید و از تمامی محتواهای فوق‌العاده آن بهره‌مند شوید.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Jan, 14:48


-سلااام این تمو دارین؟!
+بله، بیا تو این چنل هست، برای ایفون و اندروید!
هررر تمی خواستی داره:))))

@classicthemes

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Jan, 14:29


🌙 تم ماه آیفونی iPhone16

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Jan, 14:22


تم ونگوگ رو بزارید خیلی خوشگلههههههههه 🌌🌌

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Jan, 14:21


تم ست عاشقانه هنری برهنه : 🌟🌟

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Jan, 14:20


تم‌های هنری آیفون:
@classicthemes

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Jan, 13:43


مودترین؟

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Jan, 11:09


یه روزهایی هست که می‌ایستی وسط زندگی، یه نگاه می‌اندازی به عقب و می‌بینی چه چیزهایی رو از دست دادی، چه چیزهایی رو تحمل کردی و چقدر خودتو به این نقطه کشوندی.
اون وقت به خودت می‌گی: ‘دیگه بسه.’
بسه از دویدن دنبال آدمایی که هیچ‌وقت نبودنشون حس نشده. بسه از قانع کردن خودت که این راه درسته، در حالی که همیشه ته دلت می‌دونستی نه.
اون حسای لعنتی که همیشه ته وجودم بودن، حالا بهم لبخند می‌زنن و می‌گن: ‘دیدی؟ حق با ما بود.’
از یه جایی به بعد، دیگه وقتشه از نو شروع کنی. وقتشه خودتو از همه زنجیرها جدا کنی، حتی از زنجیر ذهن خودت. وقتشه دیگه قرصای تلخِ روزمرگی رو نخوری، بگذری از آدمایی که نبودشون شاید بزرگ‌ترین لطفی باشه که بهت می‌کنن.
حالا می‌خوام یه قول به خودم بدم:
از امروز، من دیگه اون آدم قبلی نیستم.
من کسی‌ام که قرار نیست از دست کسی دلگیر بشه. کسی که حتی اگه همه دنیا خسته‌ش کنن، باز می‌ایسته.
آره، زخمی شدم، ولی زخم‌ها قوی‌ترم کردن.
آره، لاغری و آرامشم رو از دست دادم، ولی حالا آماده‌ام دوباره برگردم.
این منِ جدیدم. بدون منت. بدون وابستگی. بدون ترس.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

26 Jan, 15:36


از پیج اینستاگراممون.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

26 Jan, 14:18


وقتی که تنها می‌شی، وقتی که می‌ری و حتی پشت سرتو نگاه نمی‌کنی، تازه می‌فهمی.
اوه!
اوه!
اوه!
خدای من…
تازه می‌فهمی اون حس‌های لعنتی همیشه درست بودن. همون حس‌هایی که از ته وجودت فریاد می‌زدن، ولی تو سعی می‌کردی نشنوی. حس‌هایی که هر بار خودتو با زور تو جمع‌ها جا می‌دادی، با لبخندای مصنوعی، با هزار نقاب روی صورت.
همون حس‌هایی که تو رو می‌بردن تو یه گوشه، وقتی حس می‌کردی فلانی فقط به زور خواهش و منت کنارته. وقتی حتی بودنش هم برات آرامش نداشت.
حالا تازه می‌فهمی چخبره…
تازه می‌فهمی چقدر یه بخش از وجودت دیگه تو رو نخواهد بخشید. همون بخشی که فریاد می‌زد وقتتو، انرژیتو، احساساتو حروم کردی.
چقدر… چقدر…
چقدر تایمتو گذاشتی برای آدمایی که فقط تو رو به این نقطه رسوندن.
می‌فهمی اون حس‌های تنهایی همیشه درست بودن.
می‌فهمی دیگه قرار نیست مثل قبل باشی.
دیگه همه‌چی برات تموم شده.
و تو؟
اون آدم قبلیو با دستای خودت کشتی.
حالا یه آدم جدید متولد شده…
یه کسی که هیچ احساسی نداره.
یه کسی که دیگه هیچ‌وقت، هیچ‌کس نمی‌تونه بهش صدمه بزنه.

- شقایق نوشت.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

26 Jan, 10:41


من از آدما میترسم.
از همینایی که تو خونه ها باهم حرف میزنن.
همینایی که تو خیابون دست به دست هم راه میرن.
همینایی که هر روز بیشتر از ده بار دروغ میگن.
همینایی که روز و شب به فکر اینن که چجوری از یکی دیگه به هر حالتی که شده، چیزی کش برن.
همینایی که وقتی از هر طرفی به بن بست میخورن، چشماشون میشه رود کارون.
همینایی که تا وقتی پول داری رفیقتن.
همینایی که اگه بهشون توصیه ای کنی، صد تا عیب و ایراد روت میزارن و با یه فکری به حال خودت کن، ولت میکنن.
همینایی که الان دارن این حرفا رو میخونن.
همینایی که منو نابود کردن!

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Jan, 20:46


دیدین؟
دیدین بالاخره به جایی رسیدم که دیگه رفتم؟
دیگه نه پشتمو نگاه می‌کنم، نه چیزی نگه‌م می‌داره.
این دنیا، با همه زخم‌هاش، با همه زشتی‌هاش، مال خودتون.
من یه گوشه از این دنیام،
دور از شلوغی‌ها،
دور از قضاوت‌ها،
دور از همه‌تون.
یه جای دور، خیلی دور…
نشستم، چایمو می‌خورم.
دیگه منتظر هیچ‌کس نیستم.
دیگه هیچ دست یخی نمی‌تونه این قلبو فشار بده.
من رسیدم.
به اونجایی که هیچ‌کس نباید برسه.
به جایی که از همه چیز گذشتم.
دیگه لبه پرتگاه نیستم، چون من پریدم.
و حالا، آزادم.
آزاد از تمام زشتی‌ها، آزاد از تمام دردها.
من توی این جای دور،
برای اولین بار، دارم نفس می‌کشم.

- شقایق نوشت.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Jan, 20:14


کاش پیشت بودم. کاش همین الان، دقیقا کنارت، روی تختت نشسته بودم و میزاشتم تا صبح تو بغلم گریه کنی، انقد که خالی شی از هر چی بغض شبانه ست.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Jan, 17:48


خسته شدم...
از این روزا، از حرفا، از تورم، از گرونی، از دل نگرونی، از آدمای رفته، از آدمای مونده، از خانواده، از دوستام، از آهنگا، از عکسا، از پاییز، از برگ های خونی، از هوای آلوده، از دلتنگی، از بغض، از گریه، از خنده، از لبخندای فیک، از لباسایی که دوسشون داشتم، از کافه ها، از قهوه، از سنگای روی زمین، از آسمون دلگیر، از پرنده های گریون، از بچه های زباله گرد، از کتابا، از پرتقالا، از بوی بارون، از بهم ریختگی، از بی پولی، از قوی بودن، از رفتگر تنها، از همسایه سرکوچه، از همه و همه؛ از این همه درد و غم خستم.
خسته.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Jan, 12:30


من به تنهایی معتاد شده بودم.
اگر تنهایی را از من می گرفتند، عین آدمی می شدم که آب و خوراکش را ازش گرفته باشند.
اگر هر روز یک کمی با خودم خلوت نمی کردم، مثل این بود که ضعیف تر می شدم.
چیزی نبود که فکر کنید بهش افتخار می کردم اما بدجوری وابسته اش شده بودم. تاریکی توی اتاق، برایم مثل نور آفتاب بود.
-چارلز بوکفسکی.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

24 Jan, 16:49


صدای تو مغزم یه طوری که
لطفا برو.
بیا اصلا باهم بریم.
باهم این دنیای زشتو ترک کنیم. ببین اگه اینبار بریم همه مشکلات یک جا باهم حل میشن.
دیگه هیچوقت هیچ مشکلی پیش نمیاد.
بیا بریم.
بیا این دنیای زشتو با آدمای زشت ترش تنها بذاریم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

23 Jan, 17:03


ببخشید که هنوز نفس می‌کشم.
ببخشید که هنوز هم می‌خندم، زورکی.
ببخشید که هیچ‌وقت کافی نبودم.
ببخشید که جای رفتن، گیر کردم.
ببخشید که حتی تو سکوت هم آزارم حس میشه.
ببخشید که هنوز اینجام، بی‌دلیل.
ببخشید که بودنم هیچ‌وقت معنایی نداشت.
ببخشید که هر روز دارم کمتر می‌شم.
ببخشید که سایه شدم، بی‌صدا.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

10 Jan, 12:03


ساعت مچی شیک و مینیمال🖤
لعنتی این ساعت مچی فقط مخصوص پسرای هاته>>>

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

10 Jan, 12:02


گوی با طرح فضانورد 600t💦
گوی با طرح کهکشانی 600t🪐

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

10 Jan, 12:01


ایرکاف پینترستی:))🤍
لعنتی اکسسوری‌هاش از بهشت اومدن>>

@accessory

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

10 Jan, 11:58


دلم برات تنگ شده، بیشتر از چیزی که بتونم بگم. دلم برای همه چیز تنگ شده… برای خاطراتمون، برای اون لحظه‌هایی که بدون هیچ دغدغه‌ای می‌خندیدیم. دلم برای لجبازیامون تنگ شده، همون لجبازیایی که بهونه‌ای بودن برای بیشتر حرف زدنمون. دلم برای صدای خنده‌هات، برای نگاهت، برای حس بودنت کنارم تنگ شده. لعنت به این دلتنگی که هر روز عمیق‌تر می‌شه، لعنت به فکرم که حتی توی سکوت شب هم تو رو یادم میاره. کاش فقط یک‌بار دیگه بودی…

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

10 Jan, 11:55


+++++++

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

10 Jan, 10:23


فقط یه لحظه فکر کردم، اگه همین الان بمیرم، چقدر طول می‌کشه تا کسی بفهمه؟
نه اینکه دورم کسی نباشه، هستن. آدم‌هایی که میان و میرن، گاهی میگن دوستت دارن، گاهی میپرسن خوبی؟
اما اون حس بی‌کس بودن… اون لحظه که می‌فهمی، حتی اگه دور و برت شلوغ باشه، هیچ‌کس نیست که واقعا «برسه».
بی‌کسی همینجاست، تو همین فاصله‌ها.
برای اولین بار فهمیدم، تنهایی با بی‌کسی فرق داره. من تنهاییم عادی بود، اما این…
این یه چیز دیگه‌ست.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

09 Jan, 16:17


وقتی دیگه نبودم، حق ندارید بپرسید چیشد. حق ندارید بپرسید چرا اینطور شد. حق ندارید بپرسید چرا همه چیز اینقدر سخت شد. حق ندارید بپرسید کاش حرف می‌زدم با شما. نه، هیچ کدوم از این سوال‌ها رو نباید بپرسید. چون خیلی سعی کردم. خیلی تلاش کردم که نشونتون بدم. ولی شما چی؟ شما هیچ وقت نفهمیدید. هیچ وقت نفهمیدید که چطور در تنهایی گذروندم، چطور تمام روزها و شب‌ها رو با درد و سکوت و تنهایی سر کردم. هیچ وقت نفهمیدید که چقدر نابود شدم. وقتی رفتم، سکوت کنید. هیچی نگید. هیچ کلمه‌ای نمیتونه اون چیزی که باید می‌گفتید و نمی‌گفتید رو جبران کنه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

09 Jan, 15:16


اگر به من بود، میرفتم در بالاترین ساختمان این شهر، جایی که هیچ چیزی از پایین دیده نمی‌شود. خودم را پرتاب می‌کردم، شاید خدا مرا به آغوش بگیرد، شاید دیگر این درد و خستگی تمام بشه. احساس می‌کنم که در این دنیای بی‌رحم، جایی برای من باقی نمانده. گاهی فکر می‌کنم شاید تنها راه رهایی همین باشد، شاید در دنیای دیگر آرامش بیابم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

09 Jan, 15:13


لعنتی، خسته‌ام. خسته از همه چیز، از این روزهای بی‌روح و بی‌انرژی. حس می‌کنم دیگه هیچ چیزی برای من مهم نیست. هر چی می‌کنم، باز هم نمی‌تونم از این احساس فرار کنم. گاهی فکر می‌کنم بهتره اصلاً نباشم، چون احساس می‌کنم هیچ ارزشی ندارم. به خودم میگم شاید اگر از این دنیای لعنتی برم، همه چی بهتر بشه، شاید در نبودم هیچ کس از نبودم ناراحت نشه. احساس می‌کنم به درد نخورترین انسان روی زمینم، کسی که هیچ وقت نمی‌تونه به چیزی یا کسی کمک کنه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Jan, 18:41


خسته‌ام. خیلی خسته‌ام.
انگار تمام وجودم پر از درد شده.
حتی نمی‌تونم راجع به این احساس‌ها صحبت کنم. نمی‌دونم از کجا باید شروع کنم.
خسته‌ام. خیلی خسته.
دلم می‌خواد داد بزنم، فریاد بزنم، بگم:
خدایا، بغلم کن!
بخدا، دیگه نمی‌تونم ادامه بدم.
این همه فشار عصبی، این همه غصه، این همه درد.
دیگه نمی‌دونم چطور باید تحمل کنم. از همه چیز، از همه چی خسته شدم.
همه چیز انگار روی دوشم سنگینی می‌کنه، و من فقط به یه آرامش نیاز دارم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Jan, 10:04


از یه جایی به بعد، دیگه حرف زدن هیچ فایده‌ای نداره.
هر چی بگی، انگار فقط هدر میره، میره توی خلأ.
خودتو جر میدی که بفهمونیشون، ولی نمیفهمن، یا نمیخوان بفهمن.
بعدش سکوتو یاد می‌گیری.
نه به‌خاطر اینکه کم آوردی، نه.
چون می‌فهمی ارزش توضیح دادن نداره

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Jan, 04:59


اونی که اول داستان زندگی قربانی بود،باور کن همیشه هست، زندگی باهاش کاری میکنه اثرات قربانی بودن همیشه تو وجودش بمونه،یه طوری که وقتی میوون آدماست لبخند رو لبشه،وقتی تنهاست صورتش ترک میخوره.زندگی گاهی وقتا بی رحمه، تو هم نمیتونی جلوشو بگیری،هرکاری کنی،به هر دری بزنی،زندگی ضربشو زده،و اثرات اون ضربه همیشه یه بخشی از وجودت باقی میمونه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

07 Jan, 16:16


گاهی سکوت می‌کنم، نه چون چیزی برای گفتن ندارم، بلکه چون فهمیدم حرف‌ها همیشه جواب نمیدن.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

07 Jan, 14:30


حس می‌کنم که تمام این مدت یک چیزی به نام عشق رو به اشتباه تجربه کردم. عشقی که فکر می‌کردم به من تعلق داره، اما در حقیقت فقط یک بازی بی‌پایان بود. تمام تلاشم رو گذاشتم، با قلبی پر از امید و آرزو، اما در نهایت هیچ چیزی جز سکوت و نادیده گرفتن نصیبم نشد. تلاش‌هایم برای ساختن چیزی که به نظر می‌رسید ارزشش رو داره، به هیچ رسید. هیچ‌وقت ندیدی که چقدر زحمت کشیدم، چقدر از خودم برای این رابطه گذاشتم. همیشه فکر می‌کردم عشق به دو طرف تعلق داره، اما حالا می‌فهمم که گاهی یک طرف حتی نمی‌دونه که دیگری چه چیزهایی فدای این احساس کرده. این عشق، فقط یک تصویر خیالی بود که در نهایت هیچ تهی از واقعیت، شکسته شد.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

07 Jan, 10:20


گاهی باید سکوت کنی تا دنیای درونت رو پیدا کنی. اما هیچ‌وقت فراموش نکن که حتی در سکوت هم، عشق و احساسات در درون ما جاری هستند.

@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

07 Jan, 10:13


هیچ‌وقت نفهمیدی پشت هر سکوتی که می‌کردم، یه دنیا جنگ بود که خودم رو آروم نشون بدم. نفهمیدی وقتی که اشتباه می‌کردی، چطور تمام تقصیراتو به دوش می‌کشیدم، فقط برای اینکه تو حسرت نبینی، تو خم نشی. خودم رو زیر پاهات جا گذاشتم، فقط برای اینکه قدم‌هات محکم‌تر باشه.
اما تو چی؟ جای دیدن همه‌ی اینا، همه‌ی اون وقتایی که کنارت موندم، رفتی دنبال پیدا کردن عیبایی که انقدر کوچیک بودن که حتی نمی‌دیدمشون. چطور تونستی دلی رو که از خودش گذشته بود، اینجوری نادیده بگیری و بشکنی؟

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

06 Jan, 11:47


از زور خستگی دلم می‌خواست همه چیز را ول کنم، بروم یک جای دور، جایی که هیچ‌کس مرا نشناسد، جایی که مجبور نباشم این همه نقاب بزنم و نقش بازی کنم.

-صادق هدایت

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

06 Jan, 09:45


دیگه خسته شدم از این نقاب قوی بودن.
اینکه وانمود کنم هیچ‌چیز تکونم نمی‌ده، سخت‌تر از خودِ درد شده.
دلم می‌خواد داد بزنم، بگم خستم، بگم کافیه!
گاهی دلم یه گوشه‌ی امن می‌خواد، جایی که بدون جنگیدن بشینم و خودم باشم.
نه قوی، نه شکست‌ناپذیر… فقط یه آدم خسته.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

05 Jan, 19:29


نشستم فکر کردم و دیدم نه!
تو هیچ ارزشی نداری.
تو ارزش اینو نداری که از آدم‌های قشنگ‌تر زندگیم بگذرم.
ناراحتشون کنم و بخاطر تو از اونا دوری کنم.
تو ارزش اینو نداری که بخاطر ناراحتی از تو، حال اون‌ها رو خراب کنم.
نمی‌خوام اونا رو درگیر خودم کنم.
همه‌چیز باید تموم بشه، بدون اینکه کسی آسیب ببینه.
دیگه وقتشه که این رو بپذیرم.
تو توی زندگی من دیگه جایی نداری.
تو ارزش اینو نداری که برای ناراحتی‌ات دیگران رو اذیت کنم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

05 Jan, 18:21


بین صدای خنده‌هاش و نگاه‌هایی که دیگه مال من نبود، فهمیدم تموم شدیم.
هرچی اشک ریختم، انگار یه دریا کم بود برای غرق شدن خاطراتمون.
دلم می‌خواست برگرده، فقط یه لحظه، اما نه اون اومد، نه من تونستم ازش رد بشم.
حالا روی تختم، تو سکوت، فقط با یه سؤال موندم: چرا؟

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

03 Jan, 22:50


میدونی، دوستام خوبن، قضیه اینه که اونا واقعاً خوبن، ولی من؟ من بدم.
من همش میگم برو، برو، برو… جدیداً از وقت گذروندن باهاشون فراریم.
دائم دنبال یه بهونه‌ام که نبینمشون، که نرم، که نباشم.
وقتی هم پیششونم، با تمام وجود احساس می‌کنم که اشتباهه، که نباید اونجا باشم.
اونا کنار همن، ولی من؟ من نیستم.
تا حالا شده جایی باشی ولی روحت نباشه؟ من همینم.
روحم نیست، نمی‌خوام باشم.
دلم فقط تختمو می‌خواد. تختم و سکوت.
تختم که روش کتاب بخونم، زبان بخونم، فکر کنم.
هر وقت کسی سراغمو می‌گیره، انگار دارن حباب آروممو می‌ترکونن.
نمی‌دونم چی شده، ولی من نمی‌خوام، فقط نمی‌خوام.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

03 Jan, 14:07


حواست هست از وقتی اومدی تو زندگیم چقدر حالم بهتر شده؟
چقدر الان به آینده فکر می‌کنم و دارم برای همه‌چیز تلاش می‌کنم؟
چقدر دارم می‌زنم به تلاش و می‌دوم که همه چیز درست بشه؟
چقدر چقدر به همه چی امیدوارتر شدم!
و آره، من که همیشه اخمو و عصبانی بودم و همه‌چیو پوچ می‌دیدم، دارم تبدیل می‌شم به یه اخمویی که یه کم امیدوارتره.
همونی که صادق هدایت شاید تو عمق دلش نیاز داشت.
دقیقا کسی مثل تو.
خب حالا من کدوم دست خدارو باید ببوسم که تو رو آفریده؟

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

02 Jan, 11:35


من؟ منی که همیشه صبر کردم، همیشه باور کردم. حتی وقتی می‌دیدم داری همه چیزو خراب‌تر می‌کنی، باز بهت فرصت دادم.
احمق بودم، چون حقیقت جلوی چشمام بود و نادیده گرفتمش.
می‌گفتم نه، این اشتباه نیست، این همونیه که من می‌خوام.
اما حالا می‌دونم که فقط خودمو گول زدم، چون تو هیچ‌وقت قرار نبود اون چیزی باشی که من فکر می‌کردم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

02 Jan, 10:25


اعتماد مثل شیشه است؛ وقتی بشکنه، دیگه هر تکه‌اش برات خطرناکه.
کسی که قرار بود مرهم باشه، زخم شد.

@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

02 Jan, 10:23


همونا که قسم می‌خوردم هیچ‌وقت نمی‌رن، اولین نفرایی بودن که جا زدن.
همونا که فکر می‌کردم پشتم هستن، چاقو رو محکم‌تر فرو کردن.
ضربه‌ها ازشون عجیب نبود، دردش این بود که از آدمای خودی بود.
انگار که دل بستنم، خودش خنده‌دارترین اشتباهم بود.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

01 Jan, 17:51


درد یه چیز عجیبه. بهت فشار میاره، می‌پیچه تو دلت، ولی نشون نمی‌دی. لبخند می‌زنی، وانمود می‌کنی همه‌چی خوبه. ولی وقتی شب می‌شه، وقتی تنها می‌شی، تازه می‌فهمی چقدر شکستی. چقدر نمی‌خوای به فردا برسی.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

31 Dec, 20:05


خوندی؟

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

30 Dec, 21:30


من از گذشته‌هام چیزی جز زخم ندارم، زخم‌هایی که گاهی با لبخند پنهانشون کردم و گاهی توی تاریکی با اشک شستم.
زندگی هرچی داشت، ازم گرفت؛ هرچی نبود، بهم نشون داد.
خاطرات مثل سیگارهای نیم‌سوخته توی باد، پخش شدن، خاموش شدن، و من فقط نگاه کردم.
حرف‌ها موندن، نور موند، اما هیچ‌کس دیگه نه.
چقدر آسونه همه‌چیز به هم بریزه، چقدر سخته خودت رو جمع کنی وقتی حتی کلمات هم دیگه باهات حرف نمی‌زنن.
گاهی حس می‌کنم هیچ‌چیزی از دست ندادم، چون هیچ‌چیزی نداشتم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

30 Dec, 16:46


تنهایی مثل سیاهی مطلق می‌مونه، جایی که هیچ نقطه نوری پیدا نمی‌کنی. تو خلا گرفتار می‌مونی، جایی که هیچ چیزی برای دل خوش کردن نیست. هیچ میلی به هیچ‌چیز نداری، نه به آدم‌ها، نه به دنیا. همه چیز بی‌معنی میشه، و فقط منتظری که این لحظات بی‌پایان تمام بشه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

30 Dec, 10:31


بی‌حسی آرام و بی‌صدا میاد و همه چیز رو از دستت می‌بره. کم‌کم هیچ‌چیز برات اهمیت نداره، حتی چیزهایی که روزی برات مهم بودن. احساس می‌کنی که هیچی دیگه ازت نمی‌سازه، نه اون آدمی که دوست داشتی باشی، نه اون رویایی که می‌خواستی دنبال کنی. این بی‌حسی به مرور زمان تو رو به هیولایی تبدیل می‌کنه که هیچ‌وقت نمی‌خواستی باشی، اما حالا اون‌جایی، جایی که دیگه هیچ راه بازگشتی نیست.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

29 Dec, 10:57


یادته همیشه یه آهنگ بود که وقتی می‌شنیدیم، انگار همه چیز دوباره به هم می‌ریخت؟ یا همون عکسی که هیچ‌وقت از ذهنم پاک نمی‌شه؟ حتی حالا که مدت‌ها ازش گذشته، وقتی به اون لحظه‌ها فکر می‌کنم، بدنم یخ می‌زنه. انگار هنوز توی همون فضا گیر کردم، توی همون حس.
هیچ‌وقت نمی‌فهمم چرا این‌قدر با همه چیزمون موندیم. یه عکس، یه آهنگ، یه خاطره که توی دل شب مثل یه کابوس میاد و تمام وجودت رو به لرزه می‌اندازه. هر وقت فکر می‌کنم تموم شده، می‌بینم که هنوز چیزی از اون روزها باهامه.
شاید فکر کنی زمان همه چیز رو می‌میرونه. ولی نه، یه چیزایی هست که هیچ‌وقت نمی‌میره. اسمش، صدای حرفاش، یا حتی بوی عطرش. هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که اون کی بود. حتی اگر مدت‌ها گذشته باشه و دیگه نباشه، اون هنوز یه جایی توی من باقی می‌مونه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

28 Dec, 23:14


بعد از ساعت ۱۲ شب، دیگه هیچ چیزی جز افکار توی سرم نمی‌چرخه. وقتی همه خوابن، خیالات بد و بی‌پایان میان سراغم و مثل یه زهر به روحم ضربه می‌زنن. هرچی بیشتر تلاش می‌کنم که آرام بشم، بیشتر توی افکارم غرق می‌شم. اشکام بی‌صدا می‌ریزن و تنها چیزی که می‌خوام اینه که صبح بشه، فقط دو دقیقه از این فکر و خیال راحت بشم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

28 Dec, 14:24


گاهی زندگی جوری می‌زنه که احساس می‌کنی هیچ چیزی مال تو نیست.
@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

28 Dec, 14:19


اورثینک مثل یه مهمون ناخونده‌ست که هر وقت دلش خواست، میاد و همه چیزو بهم می‌ریزه. وسط شلوغی، وسط خنده‌ها، یهو یه فکر مسخره تو ذهنت می‌چرخه، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شه. نمی‌ذاره لذت ببری. نمی‌ذاره همون‌جا باشی. انگار همش تو ذهنت گیر کردی، حتی وقتی دنیا داره جلو چشمات می‌چرخه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

28 Dec, 14:17


چقدر بده وسط مهمونی، یا وقتی با دوستات داری می‌خندی، یهو ذهنت بره تو یه مارپیچ بی‌پایان. همه هستن، همه می‌خندن، اما تو انگار تو یه فیلم اسلو‌موشن گیر کردی. حالت بده، اما کسی نمی‌فهمه. باید لبخند بزنی، اما فقط خودت می‌دونی داری از درون سقوط می‌کنی.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Dec, 13:13


و شاید دردناک‌ترین بخش زندگی همین باشد؛ این‌که روزی چشم باز کنی و ببینی به چیزی تبدیل شده‌ای که همیشه از آن می‌ترسیدی، یا شاید حتی از آن متنفر بودی. گاهی در فرار از تاریکی، خودمان به سایه تبدیل می‌شویم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Dec, 13:11


آدم‌ها اغلب شبیه به چیزی می‌شوند که از آن فرار می‌کنند. در تقلای جدا شدن، آن‌قدر محکم می‌چسبند که در نهایت در آغوشش فرو می‌روند.

- کافکا

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

26 Dec, 13:19


سلام. می‌دونم که خسته‌ای. می‌دونم کلافه‌ای. می‌دونم دیگه انگار هیچ جونی برات نمونده و حتی زانوهات زخمیه. می‌دونم که دیگه هیچ‌جوره نمی‌خوای یه قدم دیگه برداری. ولی بدون که من کنارتم. حواسم بهت هست. مراقبتم. و برام عزیزی. بیا با هم تلاش کنیم. با هم دیگه به جنگیم برای همه چیز. یه روز تمام این خستگی‌ها رو کنار می‌ذاریم، همدیگه رو بغل می‌کنیم و از ته دل برای خودمون عشق می‌ریزیم. این بار اما دیگه اشک‌ها از درد نیست. نه. این بار لبخند می‌زنیم. از خوشحالی. از ذوق.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

26 Dec, 10:11


یه لحظه وایسا… به آخرین باری که با خودت صادق بودی فکر کن. آخرین باری که تو آینه نگاه کردی و دیدی هنوز همون آدمی هستی که می‌خواستی باشی. اگه نیستی، کی شد که فراموشش کردی؟ کی شد که خودت رو بین هزاران خاطره‌ی ناتمام گم کردی؟ وقتشه برگردی، وقتشه برای خودت یه زندگی دوباره بسازی.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Dec, 21:13


دلم می‌خواد با تمام وجود زندگی کنم.
تا وقتی باد رو روی صورتم حس می‌کنم، تا وقتی ته دلم چیزی شبیه دوست داشتن می‌جوشه، تا وقتی صدای کسی که می‌گه “دوستت دارم” هنوز گرمم می‌کنه.
زندگی کنم، بجنگم، برای هر لحظه‌ای که هنوز می‌تونم باشم، هنوز می‌تونم حس کنم.
دلم می‌خواد زنده باشم، نه فقط نفس بکشم، زنده باشم… با تمام وجود.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Dec, 13:41


وای که به کجا رسیدم…
به جایی که یه تیکه از یه کتاب، یه خط از یه دیالوگ، یا یه صحنه ساده از یه فیلم، می‌شه یه بخشی از من. انگار اون کلمات، اون تصویرها، اون لحظه‌ها چیزی رو از وجود من گرفته و به جای من گفته.
گاهی با خودم فکر می‌کنم، چطور می‌تونن انقدر دقیق باشن؟ چطور می‌تونن چیزی رو که من حتی نمی‌تونم به زبان بیارم، اینقدر واضح نشون بدن؟
یه تیکه جمله ساده، می‌شه تمام حال خراب من. یه کلیپ کوتاه، می‌شه بازگوکننده اون چیزی که ماه‌ها، شاید سال‌ها توی دلم مونده. و من… من برای همون چند ثانیه، برای همون کلمات، هزاربار بغض می‌کنم.
اشک می‌ریزم برای چیزی که انگار یه تیکه از روحم بوده، که گم شده بوده، و حالا پیداش کردم، اما نه از خودم… از جایی که هیچ‌وقت انتظار نداشتم.
به کجا رسیدم که انگار دیگه خودم کافی نیستم برای درک خودم؟
به کجا رسیدم که همه چیز توی من انقدر درهم‌ریخته‌ست که هر چیز کوچیکی می‌تونه بند دلمو پاره کنه؟
شاید چون دیگه کلمات خودم برای توضیح این حال خراب کافی نیستن… شاید چون من خودم، توی خودم، گم شدم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Dec, 08:55


حس می‌کنم الان تو یه جایی گیر کردم که هیچ راه فراری ازش ندارم. یه جای تاریک که انگار به هیچ چیزی وصل نیستم. نه به دنیا، نه به آدم‌ها، نه به خودم. همه چیز فقط یه سنگینیِ وحشتناکه که رو دوشم سنگینی می‌کنه و هر لحظه بیشتر فرو می‌برتم.
گوش می‌کنم، اما هیچ صدایی نمی‌شنوم. حتی صداهای بیرون هم دیگه به گوشم نمی‌رسه. فقط این سکوت سنگین و سیاهی که کم‌کم از درونم شروع می‌کنه و از همه چیز می‌دزده. من دیگه نمی‌خوام خودمو حس کنم. این همه درد و فشار، این همه روزهای به‌هم‌ریخته، این همه خستگی، داره منو از هم می‌پاشه.
دیگه به هیچ‌چیز اهمیت نمی‌دم. نه به آدم‌ها، نه به روابط، نه حتی به خودم. یه جایی رسیدم که دیگه نمی‌خوام حسی داشته باشم. یه جایی که می‌خوام همه‌چیز تموم بشه، فقط برای یه لحظه آرامش. ولی نمی‌شه. انگار همیشه این حسِ سیاه و سنگین کنارمه، مثل یه سایه که هیچ‌وقت ازم جدا نمی‌شه.
این سیاهی به من می‌خنده، چون می‌دونه که من حتی وقتی بخوام، نمی‌تونم ازش خلاص بشم. این حسِ سنگینی، این خالی بودن، این بی‌تفاوتی که به همه‌چیز دارم، هر روز بیشتر از قبل منو می‌کشه. نه جایی برای پنهان شدن دارم، نه راهی برای فرار. فقط می‌خوام همه‌چیز فراموش بشه. نه درد، نه یادآوری‌ها، نه خودم.
ولی خب، این لحظات هم می‌گذرن، نه به خاطر اینکه می‌خوام، بلکه چون زندگی اینطور پیش میره. یه روزی شاید این سیاهی ازم جدا بشه. شاید روزی بیاد که حس کنم دوباره به دنیا وصل شدم. ولی الان، الان فقط همین سیاهی رو حس می‌کنم و هیچ‌چیز دیگه نمی‌تونه مهم باشه

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Dec, 23:59


من اختلال ADHD دارم هروقت هر حرفی میزدم از MOOD خودم برا بقیه میگفتم کسی متوجه حالم نمیشد تا وقتی اینکه با اینجا اشنا شدم: @mood

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Dec, 23:58


اگه توام ADHD جات اینجاست :

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Dec, 23:16


این دختر عجیب غمگین مینویسه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Dec, 23:16


و جهان حسرتی در دلم گذاشت، به نام چشمانت.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Dec, 23:16


هرروز همه‌ی روز قلبم می گرید.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Dec, 22:50


خودکشیش واسه بی‌آبرویی نبود، واسه تمام حرفایی بود که همتون با بی‌رحمی بهش زدید و روحشُ نابود کردید!...

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Dec, 22:24


خودکشی :

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Dec, 20:53


من با این نوشته‌ها تا صبح اشک ریختم.
@Gham

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Dec, 07:46


نمی‌دانم چرا می‌نویسم. شاید چون این روزها، هیچ‌چیز دیگری برای گفتن نیست. انگار کلماتی که زمانی معنا داشتند، حالا تهی شده‌اند، بی‌جان، مثل خودم. احساساتی که روزی همه‌چیزم بودند، حالا فقط وزنی سنگین درونم هستند. خستگی‌ای که حتی خواب هم درمانش نمی‌کند، درماندگی‌ای که هر لحظه دست‌وپایم را می‌بندد.
دیگر چیزی برای دلتنگی ندارم. انگار تمام اشتیاقم به دلتنگ شدن، به منتظر بودن، به خواستن، ته کشیده. نه آرزویی، نه رؤیایی، نه حتی ترسی. فقط یک خلأ، یک سکوت سنگین که هر روز در من تکرار می‌شود.
آینده؟ آینده دیگر برایم هیچ شکلی ندارد. فقط یک مه غلیظ است، بی‌انتها، بی‌هیچ نوری. هر چه تلاش می‌کنم چیزی در آن ببینم، همه‌چیز محو و بی‌رنگ است.
شاید این کلمات هم مثل خودم بی‌حس و پوچ به نظر برسند. اما اگر چیزی از من باقی مانده، همین است: خستگی، ناامیدی، و شاید یک‌جور بی‌تفاوتی عجیب.
این را نوشتم نه برای جلب توجه، نه برای چیزی که دیگر وجود ندارد. فقط برای اینکه این احساسات سنگین، بالاخره جایی روی کاغذ بیایند. شاید حالا که این‌ها را نوشته‌ام، کمی سبک‌تر شوم. شاید هم نه.
تو این را بخوان، یا نخوان. برایم فرقی نمی‌کند.

پایان.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

07 Dec, 17:02


ما همیشه چیزی رو می‌خواهیم که وقتی بهش می‌رسیم، می‌بینیم هیچ چیزی تغییر نکرده. شاید آرامش در اینه که بفهمیم هیچ وقت کامل نمی‌شیم، هیچ وقت همه چیز رو پیدا نمی‌کنیم. شاید ترس از رسیدن به چیزی بزرگتر از ترس از نرسیدنه. شاید همه‌چی توی همین ناتمامی باشه، همون چیزی که همیشه به دنبالشیم

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

07 Dec, 13:31


دوستت دارم، اما از دور. از همون فاصله‌ای که هیچ چیزی نمی‌تونه به من آسیب بزنه. از دور می‌شه همه چیز رو کنترل کرد، حتی احساسات رو. از دور، هیچ‌وقت نمی‌بینم که قلبم چطور از درون فشرده میشه، که چطور بی‌صدا می‌شکنه. از دور، اشکام نمی‌ریزه، چون حتی نمی‌ذارم خودم رو احساس کنم. از دور، همه چیز ساده‌تره، چون نمی‌ذارم هیچ چیزی اذیتم کنه. از دور، نگرانی رفتنت هم نمی‌رسه، چون هیچ وقت به خودم نمی‌گم که شاید یک روز بری. اما از نزدیک؟ از نزدیک، همه چیز فرق می‌کنه. از نزدیک، نمی‌تونم خودم رو جمع و جور کنم. از نزدیک، ممکنه بترسم. از دور، دوستت دارم، اما هیچ وقت نمی‌ذارم بفهمی.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

07 Dec, 11:01


گاهی به خودم می‌گویم که قوی‌ام، که می‌توانم از پس این دنیا برآیم، اما در اعماق وجودم، افکار بی‌پایانی همچون طوفان در جریانند. گذشته همچون سایه‌ای مرا تعقیب می‌کند و هر روزم را با افسوس و درد پر می‌کند. فریادهای درونم، نه به گوش کسی می‌رسد و نه به خودم تسلی می‌بخشد. شب‌ها هیچ گاه آرامش نمی‌آورند؛ خواب هم فقط تکرار بی‌پایان روزهای گذشته است. روزها به دنباله‌ی شب‌ها کشیده می‌شوند، گویی زمان برای من معنا ندارد. حس می‌کنم نامرئی شده‌ام، هیچ‌کس نمی‌تواند مرا ببیند یا بشنود. در این دنیای خالی، تنها مانده‌ام، با افکارم، با دردم، و با این واقعیت که هیچ راه فراری نیست.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

07 Dec, 08:30


"در دل شب‌های بی‌پایان، وقتی که تمام دنیا خاموش است، این آهنگ همچون یک نجوا در گوش می‌پیچد. Ne me quitte pas یادآوری است از لحظات از دست رفته، از عشقی که هرگز نمی‌خواهیم رهایش کنیم. هر نت و هر کلمه در این آهنگ با عمق احساسات انسانی در هم آمیخته، و قلب را به آن سو می‌برد که حتی در تاریک‌ترین لحظات، عشق همچنان قدرت بی‌پایانی برای نگه داشتن ما دارد.”

@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

06 Dec, 22:12


بارها گفته‌اند که سرد و بی‌احساسم، گویی سنگی‌ام بی‌روح. اما حقیقت چیز دیگری‌ست. نه سردم، نه بی‌احساس، بلکه تنها در برابر زخمی که از جهان و آدمیان بر جانم نشسته، به ناچار این‌گونه شده‌ام.
من، نه از روی بی‌اعتنایی، بلکه از سر خستگی، از باور کردن آدم‌ها دست کشیده‌ام. هر دستی که به سویم دراز شد، خنجری در دل داشت. هر چشمی که نگاهم کرد، پشت پلک‌هایش دروغ پنهان بود. به راستی، آیا می‌توان در چنین جهانی همچنان ساده و بی‌دفاع باقی ماند؟
من زخمی‌ام. زخمی از دوستی‌هایی که وجودشان تنها سرابی بود و از عشق‌هایی که به مثابه شعله‌ای بی‌دوام، هر لحظه خاموش شدند. حالا دیگر چیزی جز سکوت برایم باقی نمانده است، سکوتی سنگین‌تر از هر فریاد، تنهایی‌ای عمیق‌تر از هر جمع.
می‌گویند بی‌احساس شده‌ام؟ شاید. اما این بی‌احساسی، همان زخم کهنه‌ای‌ست که تنها کسی که آن را به دوش می‌کشد، می‌تواند عمقش را بفهمد. و آن کس، جز خودِ من، هیچ‌کس نیست.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

06 Dec, 13:23


"آرامش غم‌انگیز مهتاب؛ جایی که بتهوون تنهایی را به صدا بدل کرد."
@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

14 Nov, 20:04


شاهکار

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

14 Nov, 09:34


ای وای من از این آهنگ اصلا:)))))))))))
@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

13 Nov, 09:12


ایشون یکی از پر خاطره ترین و غمگین ترین بی کلام ها برای منه.

@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

12 Nov, 21:35


احساس کثیف بودن
لجن بودن
مزخرف بودن
احساس مزاحم بودن
احساس بیخود بودن
اضافی بودن
دوست صمیمی کسی نبودن
احساس ترد شدن
تنهایی
احساس زشت بودن
بی لیاقت بودن
احساس روح بودن
احساس مگه من چی کم دارم
رو مخ بودن
بچه مامانی بودن
احساس هیچی نبودن
احساس تعلق نداشتن به جایی
دارم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

12 Nov, 13:52


من و کی؟

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

12 Nov, 10:28


عزیز من
همه بلدن پا به پات بمونن
همه بلدن خوشحالت کنن
همه بلدن مثل یه پارتنر واقعی باهات رفتار کنن
بلدن یهو بی دلیل یه شاخه گل بگیرن
وقتی حالت بده یهو بیان دنبالت
یا چه میدونم همه بلدن آهنگ بفرستن
متنای قشنگ قشنگ بنویسن
ولی اگه میبینی کسی برای تو این کارو نکرد
یعنی تو آدمش نبودی
نه اینکه آدم بدی باشیا
نه اصلا
ولی اون نمیخواست پا به پای تو بمونه
اون نمیخواست برای تو گل بگیره
نمیخواست یهو بهت زنگ بزنه حالتو بپرسه
ولی شاید برای یکی دیگه بلد باشه
شاید برای یکی دیگه همون رفتاری رو داشته باشه که تو آرزوشو داشتی
اما خب نداشت
پس فقط برو
اصلا سعی نکن دائم یاد آوری کنی
دائم بگی لطفا منو خوشحال کن
بهم توجه کن
نه
اون اگه بخواد میکنه
وقتی نمیخواد یعنی تو آدم اون نیستی
پس بیخیال
فقط برو.
به هر حال یه جایی تو این دنیا یکی پیدا میشه که قدر لبخند کنار لباتو بدونه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

11 Nov, 23:09


همین:)

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

11 Nov, 21:33


یسری شبا هم هست که هیچکس کنارت نیست
اما درو دیوار اتاقت هست
بالشت زیر سرت هست
آستین لباست هست
خدا خدای تو دلت هست
همونا اشکاتو پاک میکنن
زانوت میشه بزرگترین آغوش و امن ترین مکان.
یه شبایی هست که میدونی قرار صبح بشه
اما نمیخوای بشه
میخوای فقط تموم بشه
میخوای چشماتو ببندی و دیگه نباشی
دیگه چیزی حس نکنی
دیگه درد نکشی
ولی امان از این شب ها…
چون دیگه فردا صبح نیستی
دیگه یه آدم دیگه ای
دیگه اون آدمی که اون شب داشت گریه میکرد همون شب مرد.
حالا دیگه یه آدم دیگه به دنیا اومده
یکی که خیلی ترسناکه…

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

11 Nov, 11:01


عزیز من
به این آدما اعتماد نکن
اینا همشون یه مشت لب و دهنن.
یه مشت حرف هایی که هیچ وقت بهش عمل نمیشه.
عزیز من این آدم ها پر از شعار زیبان
پر از شعار باشکوه
اما
فقط حرف
حرف های تو خالی
پر از حرف های پوچ
عزیزم
به این آدما اعتماد نکن
این آدم ها فقط پر از کلماتی ان که یادش گرفتن
بدون اینکه بهش بپردازن
بدون اینکه بدونن کلمات چقدر پر از امید
پر از قدرته
بله عزیزم
این آدم ها لب و دهنن.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

10 Nov, 10:52


آره عزیزم
به منم ثابت شد که قرار نیست دوست صمیمی کسی باشم
چون دوست صمیمی هممون یه دوست صمیمی دیگه دارن
از یه جایی به بعدم تو میفهمی که باید بکشی عقب.
میفهمی باید فاصله بگیری.
میفهمی باید بری دنیای خودتو بسازی.
ببین انقدرام که فکر میکنی واقعا بد نیست
تو فقط یاد میگیری که چطوری باید زندگی کنی
همین.
یاد میگیری چطوری باید برای خودت باشی
برای خودت وقت بذاری
و چقدر همه اون کارای با ارزشی که برای بقیه کردی فقط باید برای خودت انجامش میدادی.
همین و همین.
پس احساس ترد شدن نکن
احساس خورد شدن نکن
سر تا سر این زندگی پیروزیه و دو سر برد
هیچ باختی وجود نداره.
پس ادامه بده.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

09 Nov, 07:09


نوشته بود:
بهترین بی کلام ... وایب بهشتی داره>>.
@Shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

08 Nov, 07:40


من یاد گرفتم دیگه نقاب نزنم
خودم باشم
اما این دلیل بر این نیست که بخوام غممو به کسی نشون بدم
نه عزیز من
کسی اینجا برای غم و اشک های من وقت نداره.
اینجا همه مشکلات خودشونو دارن.
من یاد گرفتم که خود خواه باشم.
فهمیدم خود خواهی خوبه
نه اینکه خودخواهی از بیشعوری باشه
نه ، اصلا!
یاد گرفتم خودخواه باشم چون خودمو تو الویت قرار بدم.
یاد گرفتم همیشه یه نه تو جیبم داشته باشم برای وقتایی که نیاز
من یاد گرفتم نذارم کسی مثل زالو ازم تایم، وقت،انرژیم و سلامت روانمو بگیره.
من یاد گرفتم به رفتار آدم ها واکنش نشون ندم
بگذرم و رد بشم.
یاد گرفتم تنهایی هم میتونه چیز خوبی باشه.
حتی اگه انتخابت نباشه میتونه پله ای باشه برای بالا رفتن.
من فهمیدم آدما میتونن عوض بشن پس قرار نیست ازشون انتطار رفتار روز اول رو داشته باشم.
یاد گرفتم مامان بابا درست میگفتن.
اون بیرون جای قشنگی نیست
اما اینم یاد گرفتم
من بخش قشنگ زندگی خودم هستم
همین.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

02 Nov, 09:37


لانگ‌دیستنس سخته و ایجاد حس امنیت آرامش درون رابطه لانگ‌دیستنس سخت تره
این چنل مال پسریه که ۷ساله رابطه لانگ‌دیستنس داشته و الان با رلش ازدواج کرده و از خاطرات و نحوه صحیح صحبت کردن در لانگ دیستنس میگه:
💌 @longdistance

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

01 Nov, 22:51


آره عزیز من
باید قبل دوازده شب میخوابیدی
الان که بیداری
باید پا به پای فکرو خیالت بمونی
پا به پای تموم اشکایی که داری میریزی
باید تک تکشونو تحمل کنی.
آره عزیز من
الان دیگه دیر
الان اون موجود سیاه زشت اومده سراغت
اومده و دستاشو گذاشته دور گردنت و بیخیالت نمیشه.
حالا تنها کاری که میتونی بکنه اینکه تا صبح آرزوی مرگتو کنی.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

01 Nov, 22:43


ولی جدی جدی فقط یکی میاد تو زندگیت که با همه فرق داره برات!
چه بمونه چه بره…
فقط همون یکیه
همون یکیه که تو از ته دل براش میخندی
همون یکیه که تو آیندتو باهاش تصور میکنی
همون یکیه که برای یک دقیقه دیدنش مثل همون روز اول ذوق داری
همون یکیه که هر بار اسمش میاد تپش قلب میگیری.
حتی اگه بعد اونم آدم بیاد و بره
تو خودت میدونی همون یکی بود که با همه فرق داشت…

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

01 Nov, 12:21


بهم گفت: به خودت بیا .
تو نمیتونی به زور خودتو تو دلش جا بدی که.
نمیتونی
نمیتونی کسیو به زور بخوای
آقا نمیخوادت
نمیخوادت بغلت کنه
نمیخواد باهات حرف بزنه
چرا
چرا داری همه تلاشتو میکنی تا برای اون باشی؟
تو میتونی به زور اسلحه بذاری زیر رو سرش بگی مال من باش؟
میتونی تا ابد زندانیش کنی؟
نه…
اون مال تو نیست.
قلب و روحش برای تو نیست
فکرو رویاهاش برای تو نیست.
پس بیخیال.
بیخیال همه چیز.
بذار بره
بره برای خودش زندگی کنه
برای جایی دور از تو
اون حالش بدون تو خوبه
بذار تا ابد حالش خوب بمونه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

31 Oct, 09:07


منتظرِ ناجیِ از غیب نباش!
هر کاری خودت کرده‌ای، کرده‌ای،
هر راهی که خودت رفته‌ای، رفته‌ا‌ی و هر علاجی که خودت یافته‌ای، یافته‌ای.
این دنیای توست و این تویی که در قبال آن مسئولی! هرکس دغدغه‌ی خودش را دارد و قبل از هرچیزی به حل مسائل خودش می‌اندیشد.
با توقع یاری از آدم‌ها، فقط داری وقتت را تلف می‌کنی...

- نرگس صرافیان طوفان

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

30 Oct, 21:24


تو برای من خیلی قشنگیا!
خیلی خیلی.
تک تک خاطراتی که باهات ساختم برای من قابل ستایشه
تک تک کلماتی که بینمون ردو بدل شده.
من ازت یه خواهش دارم
هیچ وقت این عزیز بودن رو خراب نکن.
خودت رو برام منفور نکن
زشت نکن.
لطفا برام قشنگ بمون
همیشه و همیشه.
حتی اگه من و تو دیگه ما نبودیم…

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

30 Oct, 19:14


عاح از این آهنگ:
@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

30 Oct, 08:59


دلم میخواد یکی بیاد تو زندگیم که واقعا به حرفام گوش بده
اصلا انتظار ندارم صحبتی بکنه
فقط گوش بده
وقتی حالم بده و میگم میخوام تنها باشم بگه نه
الان میام دنبالت دوتایی باهم فحش بدیم به این دنیا.
دلم میخواد یکی بیاد تو زندگیم که از آغوشش نترسم
وقتی بغلش میکنم فکرو خیالام یادم بره.
حتی به این فکر نکنم که ممکنه یه روزی این آدمم ترکم کنه.
دلم میخواد یکی باشه که مکان امنم باشه.
مکان امنی که یه روزی خراب نشه رو سرم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

29 Oct, 21:45


اگر دوست داری یه اندامsexy داشته باشی که هر بنی بشریو دیونه خودت کنی اینجا فوت و فن فیتنس رو رایگان یادت میده:🥹💕
@Fitness

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

29 Oct, 21:23


چالش تغییر در یک هفته برای دخترای کیوتمون

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

29 Oct, 20:45


چی بخورم لاغر بشم؟

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

29 Oct, 20:43


⋆˖ ִֶָ دوست داری ترقوه در بیاری؟🥹
فرم باسن و سینه‌هات مثل بلاگرا بشه>>>
فقط با این چنل و با کمترین هزینه میتونی تناسب اندام داشته باشی💛 @lfittimel ➔

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

29 Oct, 19:43


موووود

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

29 Oct, 13:25


چاییشو خورد بهم نگاه کرد.
یه بغض پنهانی تو چشماش بود که نمیخواست کسی ببینه
ولی انگاری من میدیدمش.
- احساس میکنم تو شرایط فعلی زندگیم زیادی دارم گند میزنم
میدونی، اینبار دیگه بقیه مقصر نیستن
اینبار خودم مقصرم
اینبار تنها کسی که باعث مشکلاته و حل کننده مشکلاته خودمم!
جای جالب ترش میدونی کجاست؟ اینکه من راه حلو میدونم،اما هیچ غلطی نمیکنم
پامو گذاشتم رو اون یکی پام
شبیه کارگردانا نشستم و دارم به زندگیم نگاه میکنم
کاش
فقط کاش میدونستم دارم چه غلطی برای زندگیم میکنم…
اینارو گفتو سرشو انداخت پایین.
نتونستم چیزی بهش بگم
آخه چی بهش میگفتم؟ میگفتم منم؟
آره، منم…

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

29 Oct, 07:05


بچه ها:)))))))) این آهنگگگگگگگ قمیشی:))))))))))))))
بیاید بفرستید برای اونی که باید:)))))))))))))
@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

28 Oct, 08:50


میدونی کجا فهمیدم بزرگ شدم؟
اونجا که فهمیدم میتونم ببخشم و برای همیشه اون آدم رو رها کنم
اونجا که به خودم اومدم فهمیدم تا خرخره بدهی دارم
اونجا که فهمیدم دلم میخواد گریه کنم اما الان وقت گریه ندارم
دلم میخواد ناراحت باشم برم تو خودم ولی سرم شلوغه.
اونجا که فهمیدم منم یه آدم اخمو شدم و از صبح تا شب در گیر پول در آوردنم.
اونجا که دیدم با بچه ها دیگه ارتباط نمیگیرم، ولی حوصله حرف زدن با آدم بزرگا هم ندارم.
دقیقا مثل خودشون.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Oct, 14:31


تو گذشته کوفتی آدمای کوفتی تری وجود دارن که تو رو به بدترین روش ممکن تیکه تیکه کردن
قلبتو خورد کردن
روح و روانتو نابود کردن.
پس لطفا گردنت به پشت سرت خم نشه.
برگردی باختی، اونا دارن میگن که دلشون برات تنگ شده
ولی اگه برگردی اینبار چاقو رو محکم تر میخوری.
انقدر محکم که برای همیشه از خودت متنفر میشی.
پس به پشت سرت نگاه نکن لطفا.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

27 Oct, 10:51


چقدر شدیدا مشتاق انسانی هستم که صادق باشد، و بتواند محبت کند؛
حتی اگر یک هیولا باشد.


- نیچه

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

26 Oct, 22:37


عکس سکسی نود:

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

26 Oct, 09:42


تو همه پل های پشت سرمونو خراب کردی.
نذاشتی هیچی بمونه.
نمیفهمم عذر خواهیت برای چیه؟
یه فرصت برای حرف زدنت برای چیه؟
تو کلی فرصت داشتی و از دستشون دادی.
الان فقط باید راهی که برای خودت ساختی رو ادامه بدی.
من قرار نیست اون آدم خره گذشته زندگیم باشم که هر کاری میکنی ببخشدت و بگه عیبی نداره تقصیر تو نیست.
اتفاقا میخوام اینبار واقعا قبول کنی که تو یه آدم عوضی
و یه آدم عوضی باید خودشو درمان کنه.
اگه بلد نیستی خودتو درمان کنی منو مثل خودت مریض نکن.
ممنونم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Oct, 17:58


شاید می‌خواهم گریه کنم، یعنی باید گریه کنم. چون لابد وقتی نمی‌شود فریاد زد یا شیشه‌ ها را شکست، باید گریه کرد.

‌‌- شهریار مندنی‌ پور

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Oct, 14:29


پروفایل هنری قشنگگگ:🎨🎨🎨

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Oct, 14:19


نود art هنری :🎨🎨

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Oct, 14:09


نود هنری سکسی :🎨🎨

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Oct, 13:59


نود هنری میخوای؟؟

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Oct, 13:49


عکسای سکسی نود هنری:🎨🎨🎨

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Oct, 13:39


متاسفم که Nude Art های این چنل بدجوری هورنیت میکنه :
@Nude-Mona

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

25 Oct, 09:17


صرفا جهت اینکه یادمون نره زن ایرونی واقعا تکه.
@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

24 Oct, 18:05


بهم گفت: بنظرت بابای خوبی میشم؟
من ساکت شدم چیزی نگفتم
آخه از نظر من پارتنر خوبی بود ولی خب نمیدونستم بابای خوبی میشه یا نه
یکم بهش نگاه کردم دیدم چقدر داره تلاش میکنه
برای همه چیز
برای زندگیش
درسشو میخونه
کارشو میکنه
باشگاهشو میره
چقدر احترام میذاره
چقدر با یه خانوم مثل پرنسسا رفتار میکنه
چقدر به خانوادش احترام میذاره و چقدر مهمه که زود بره خونه تا قبل اینکه اونا زنگ بزنن
در حالی که میتونست بیرون باشه با دوستاش
اما خانوادشو ترجیح داد
یه لحظه تو دلم گفتم: آره
بابای خوبی میشی!
خیلی خوب.
از اون بابا خوبا که دخترت در آینده دنبال مردی مثل پدرشه نه اینکه دنبال مردی برای فرار از پدرش…
و آره
تو خیلی خوبی
و بدون باورت دارم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

24 Oct, 13:45


قدر اون آدمایی باهاتون آیندشونو میسازن رو بدونید
هرکسی نمیاد شمارو تو آیندش جا بده
هرکسی نمیاد شمارو الویت زندگیش قرار بده
وقتشو براتون بذاره
هرکسی نمیاد همه‌ی دوست داشتن تو‌ وجودشو به شما هدیه بده
یکم قدر این آدمارو بدونید
یکم حواستون باشه بهشون
اینا همونایین که قراره یه عمر دلیل لبخندتون باشن.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

23 Oct, 20:47


تو پسر قشنگ زندگی منی.
عزیز دور دونه من
یکی یدونه من
تو کسی هستی که قشنگ ترین خنده ها
و زیبا ترین اخم هارو داره
تو کسی هستی که هر چقدر بیشتر عصبی بشی من بیشتر دلم ضعف میره
تو کسی هستی که هر چقدر بیشتر حرصت بدم بیشتر از اذیت کردنت لذت میبرم
تو برام مثل پدری
یه پدر کوچولو که همیشه مراقبمه
همه جور
حتی وقتی ازم دور
تو قوی ترین پسر کوچولیی هستی که من میشناسم
و خب اینو بدون حتی اگه یه روز تو‌ زندگیم نباشی باز من به وجودت افتخار میکنم
و بدون این دختر کوچولو از بودنت خوشحاله و حتی اگه یه روزم نباشی خوشحال میشه پیشرفتتو ببینه
چون تو لایق یه موفقیتی
لایق اینی که تلاش های الانت ثمره بده
در کل که پسر کوچولو من به وجودت خیلی افتخار میکنم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

23 Oct, 09:02


به خودت افتخار کن به خاطر تمام اون سختی هایی که پشت سر گذاشتی و رنج هایی که تحمل کردی در حالی که چشمات پر از اشک بود و اطرافیانت فکر میکردن که چه قدر حالت خوبه و نرمالی با اینکه تو داشتی سخت ترین روزای زندگیتو تنهایی میگذروندی

- سپهر خدابنده

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

21 Oct, 14:24


تنها چیزی که بقیه میگن:” مواظب خودت باش.”
من نمیتونم
نمیتونم مراقب خودم باشم
من برای اولین بار
برای اولین بار زندگیم احساس میکنم واقعا نیاز به آغوش دارم
من هر وقت حالم بد بود رفتم و یه تایمی تنها شدم
و دوباره برگشتم
اما من نمیتونم
نمیتونم اینبار تنها باشم
من خودمو میشناسم
من میدونم قرار یه بلایی سر خودم بیارم
میدونم تهشم
ولی واقعا احساس میکنم هیچکس منو نمیفهمه
هیچکس متوجه نمیشه
اینبار نمیخوام واقعا مراقب خودم باشم
چون اینبار واقعا بلد نیستم .

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

21 Oct, 10:44


حالا احساس میکنم فقط یک قدم
یک قدم با مرگ فاصله دارم
احساس میکنم حالا تنها ترینم
سوز سرما میخوره تو صورتم و اشک از چشام جاری میشه
خوبه
اینطوری خوبه
هیچکس نمیفهمه من دارم گریه میکنم
حالا دیگه صدای بوق ماشینا اذیتم نمیکنه
صدای پاهای آدمای پشت سرم اذیتم نمیکنه
حالا دیگه از چیزی نمیترسم
چرا که احساس میکنم مرگ میخواد منو به آغوش بگیره برام لالایی بخونه
روحم میخواد بخوابه
انگار دیگه هیچ چیز قرار نیست اذیتش کنه
اون دیگه خیالش جمع شده
و همین برام کافیه.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

21 Oct, 10:29


بیا با من آهنگ هی یو ، پینک فلوید رو پلی کن و از زبون من به حرفاش گوش بده:)))))))))))))
@shiyaremaqzam

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

21 Oct, 08:53


نمیدونم وقتی این متنو میخونی فقط در حد یه متن میبینیش یا به حال فعلی نویسنده هم فکر میکنی
اما خب
من دیگه نمیتونم هیچی رو کنترل کنم
کنترل همه چیز از دستم در رفته
احساساتم دیگه قابل بیان نیست
از همه‌ی آدما خسته‌ام
تو این دنیا دیگه هیچ زیبایی نمیبینم
هیچ چیز دیگه برام جالب نیست
هیچ چیز دیگه برام قشنگ نیست
همه‌ی اون آدمای خوب زندگیمم رها کردم به حال خودشون
واقعا نمیدونم چطوری باید بگم
اما اصلا حالم خوب نیست
حتی وقتی این متنو مینویسمم در حال گریه ام
من همیشه در حال گریه کردنم
حتی تو خوابم
نمیدونم چمه
بهترین روانشناس
بهترین دکتر مغز و اعصاب
قرصامو به موقع میخورم
به خودم خیلی اهمیت میدم
اما بازم حالم خوب نیست.
و انگار دیگه ته تهشم
انگار دیگه باید به حرف روحم گوش بدم و از این دنیا رهاش کنم
میدونم
میدونم
باید زمان بدم
اما باور کن من خسته تر از اون چیزیم که فکرشو میکنی
میدونی
من این متنو فقط دارم مینویسم که اگه یه روز دیدی رفتم بهم حق بدی
من دیگه همه راهارو امتحان کردم
همه راهارو رفتم
ولی دیگه به بن بست رسیدم
و انگاری باید همینجا بشینم و بذارم مرگ به آغوشم بگیره.‌
همین دیگه.
فقط همین.
قول میدم از حالم برات هرروز بنویسم‌
تا زمانی که این دنیارو ترک کنم
تو هم قول بده فقط بخونیش
اصلا نیازی نیست باهام صحبت کنی
چون من همه حرفارو شنیدم
حالا یه شنونده خوب میخوام.
ممنونم.
روزت بخیر.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

19 Oct, 20:52


برای من و تو.
@shiyaremaqzam