ꜰᴀᴠ @favismm Channel on Telegram

ꜰᴀᴠ

@favismm


خلوتِ یه آدمِ فکری؛ @Favismbot

favismm Telegram Channel Promotion (Persian)

favismm یک کانال تلگرامی است که با نام کاربری favismm شناخته می‌شود. این کانال با توجه به توضیحات موجود، یک خلوت برای آدم‌های فکری است. @Favismbot این کانال را اداره و مدیریت می‌کند. Favismbot یک ربات تلگرامی است که امکانات متنوعی در اختیار کاربران قرار می‌دهد. اگر به دنبال یک مکانی هستید که به تنهایی و در آرامش بتوانید به فکر و تفکر بپردازید، favismm مناسب‌ترین گزینه برای شما است. این کانال فضایی منحصر به فرد برای اشتراک ایده‌ها و دیدگاه‌های خود با دیگران فراهم می‌کند. با پیوستن به favismm، شما فرصتی برای ارتقاء دانایی خود و گسترش ایده‌هایتان خواهید داشت. بنابراین، از این کانال تلگرامی به عنوان یک جامعه از آدم‌های فکری و الهام‌بخش حمایت کنید و از امکانات آن بهره ببرید.

ꜰᴀᴠ

02 Jan, 12:32


نکات مهم در استفاده‌ی حداکثری از ظرفیت #ماه_رجب !

•اولین شب جمعه ماه رجب چرا شده شبِ مهندسی رغبتها یا شب آرزوها؟
چه رمزی در این انتخاب هست؟

ꜰᴀᴠ

29 Dec, 07:57


تازه کتاب
"روش برداشت از نهج البلاغه"
رو تموم کردم و واقعاً از خوندنش لذت بردم. این کتاب کمکم کرد تا به صورت عمیق‌تری با کلام مولا (ع) آشنا بشم. استاد صفایی با زبانی ساده و روان توضیح می‌ده که چطور می‌تونیم به مفاهیم و معانی نهج البلاغه دست پیدا کنیم.

نکته جالب اینه که روی شخصیت و تفکر امام تأکید می‌شه و این خیلی به فهم ما از نهج البلاغه کمک می‌کنه. البته بعضی جاها ممکنه خیلی روی موضوعات خاص تمرکز کنه و این باعث بشه که از بقیه جنبه‌ها غفلت کنیم. برای کسی که پیش‌زمینه‌ای از نهج البلاغه نداره، ابتدای کتاب ممکنه کمی گیج‌کننده باشه.

در کل، این کتاب یک منبع خوب برای درک بهتر شخصیت امام علی.ع. هست و اگه دنبال فهم بهتر نهج البلاغه‌ای، حتماً این کتاب رو بخون.

#کتابیسم
#عین_صاد

ꜰᴀᴠ

28 Dec, 19:10


"اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت و راه‌های وصال قطع شدند و جدا و غریبه گشتیم"، با همین فرمون ادامه بده عزیزم، تازه تراپیم تموم شده.

ꜰᴀᴠ

28 Dec, 18:10


چند وقت پیش یک جایی برای خودم نوشتم:«اگر بنویسم، بسازم، بدوم، از شهر فرار کنم، اگر بارون بگیره، آغاز می‌شم.» بارون می‌گیره. هربار درست به موقع!

ꜰᴀᴠ

28 Dec, 18:00


معلم‌های عزیز، من با همه تلخی‌های زندگی و بالا و پایینش کنار اومدم، ولی واقعاً با حس تحقیر تو سن نُه سالگی به ناحق جلوی ۲۶ تا آدم توسط معلم کلاس سومم نتونستم بعد از گذشت بیست و چند سال کنار بیام. خواهشاً اینجور نباشید؛ اونا فقط بچه‌ان. :)))

ꜰᴀᴠ

27 Dec, 12:43


قولو لها أننی لا زلت أهواها
مهما طول النوي؛ لا أنسي ذكرها...

ꜰᴀᴠ

27 Dec, 11:09


هر چقدر بیشتر می‌گذرد، می‌فهمم برای این حجم از دلتنگی برنامه‌ریزی نکرده بودم، تسکینی کنار نگذاشته بودم، حسابش را نمی‌کردم که این‌قدر بیشتر از توقع‌ام ظاهر شوم. به گمانم آدم از تنها چیزی که در خودش خبر ندارد، همین است... زور بازوی دوست داشتنش...

ꜰᴀᴠ

22 Dec, 18:52


ما بی تو خسته ایم
تو بی ما؟ عین خیالتم نیس بابا.

#واگویه

ꜰᴀᴠ

22 Dec, 18:25


کامو تو نوشته‌هاش زیاد از عبارت «زندگی متعالی» استفاده نکرده؛ یکی از جاهایی که این وصف‌رو به کار میبره، وقتیه که داره قصه‌ی ژاری در بستر مرگ‌رو میگه. کسی که توی لحظات آخر زندگیش ازش می پرسن:«چیزی نمیخوای؟» و اون میگه «چرا، یه خلال دندون.» خلال‌ رو بهش میدن، میذاره گوشه‌ی لبش و با لبخند از دنیا میره. کامو میگه تمام ارزش زندگی متعالی همینه: تلاش بی‌وقفه برای گذر کردن از هر دشواری و رنجی، حتی اگر اون رنج به بزرگی مرگ باشه، حتی اگر تلاشت به کوچیکی یه خلال دندون.

ꜰᴀᴠ

22 Dec, 18:05


بزرگ شدن اینطوریه که کم کم دیگه واسه چیزی اصرار نداری، شدنی میشه، موندنی میمونه، رفتنی میره، اومدنی هم میاد، فقط باید یه کم حوصله کنی.

ꜰᴀᴠ

14 Dec, 20:54


این روزها غرق در روزمرگی خودساخته‌ای هستم که تنها حاصلش فرار از واقعیت‌هاست. تمام تلخی‌ها را به "دایی جانِ" دنیا نسبت داده‌ام و زندگی‌ام را در کوچه‌ی خاکیِ درس و کار خلاصه کرده‌ام؛ جایی فراتر از حقیقت و حضور جهان.

عقلم از این روند رباتیک‌وار خرسند است و بعد از آن جنگ جهانی میان خود و احساسم، در گذرگاه قلبم ایستاده و اجازه ورود هیچ حس بیگانه‌ای را نمی‌دهد؛ تا خدایی ناکرده قلاب قلبم به دل کسی گره نخورد.

اما من در پس پرده‌ی این ظاهر سخت و افسار به دست گرفته، منتظر پایان این حکومت نظامی برپا شده‌ام تا کلمات گم‌شده‌ام را بیابم. دنیای این روزهایم گویی قبلاً جور دیگری بود و من زبان بین‌المللی آن دنیای پیشین را می‌دانستم. حالا دیگر مطمئن نیستم که آستینم پر از کلماتی باشد که ذهنم کنار هم می‌چیند، اما می‌دانم که در پی هر آنچه بر دلم می‌گذرد، به دلتنگی مغرورانه‌ای برای جناب او می‌انجامد؛ غروری از جنس فراموشی که هنوز سردی خاکش نتوانسته آن را از یاد ببرد و مرا از غربتی به غربت دیگر می‌کشاند.

با حرف‌های بابا که در پایان برای بدرقه و ختم کلماتم می‌گوید: «رشد درد داره، بابا جان. ولی می‌ارزه. زندگی رنگ و لعابت میده و برق امید میفته به دلت…» خودم را تسکین می‌دهم.

این هم بخشی از حیات آدمی است؛ از آن قسمت‌های حوصله‌سربرش…

ꜰᴀᴠ

14 Dec, 20:51


-از غربتی به غربت دیگر

ꜰᴀᴠ

07 Dec, 22:00


آقای امام رضا؛ شما غصه‌ی چشامین!
وقتی هر نگاهم به شما نمی‌رسه انگاری هدر میره...

ꜰᴀᴠ

01 Dec, 13:49


‌ وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى

و براى انسان جز حاصل تلاش او نيست.

#برای_خاطر_آیه_ها نجم، ۳۹

ꜰᴀᴠ

01 Dec, 12:50


همه‌ی توقعات و انتظاراتم از آدم‌ها را در رابطه‌هایم حذف کرده‌ام. برایم مهم نیست اگر کسی حالم را نپرسد، مهم نیست اگر تاریخ روزهای مهم زندگی‌ام از حافظه کسی پاک شود. تنها چیزی که بهش اهمیت می‌دهم حس خوبم کنار آدم‌هاست. هر کسی که در این حس خوب سهیم باشد را دوست دارم. آدم‌ها برایم کافی‌اند و چیز بیش‌تری ازشان نمی‌خواهم جز سهم‌شان در لحظه‌های مشترک. هر آدمی که به این لحظه‌ها کیفیتی دلپذیر ببخشد، دوست خوب من است. مهم نیست چه مدتی همدیگر را می‌شناسیم. در قشنگ‌ترین رابطه‌ای که داشته‌ام انگار همین شیوه را رعایت کرده بودیم که تاریخچه‌ی رابطه‌مان پربار و خوش بود. نمی‌شود از کسی انتظار داشت فراموشت نکند یا بیش‌تر دوستت داشته باشد. حتی نمی‌شود از کسی انتظار داشت که شکستگی‌های قلبت را ببیند. فقط لحظه‌ها هستند که روی همه‌چیز نور می‌تابانند و حس عمیق توی چشم‌ها را قابل‌دیدن می‌کنند. 

ꜰᴀᴠ

29 Nov, 18:14


در ستایش ول کن جهانِ گذر ایام.

ꜰᴀᴠ

28 Nov, 20:33


هر بار حالشو می‌پرسم میگه خوب، عالی، از این بهتر نمیشه، بهش گفتم جدی میگی یا شوخی میکنی؟ گفت نه واقعا خوبم، پرسیدم یعنی واقعا همیشه همین قدر روبراهی؟ جواب داد مشکلاتی هست، همیشه هست، ولی خدا از مشکلات من خیلی بزرگتره، اغراق نمی‌کرد، کم و بیش از گیر و گرفتش با خبرم، اما شاید راز سرزندگیش همین باشه، اینکه هیچوقت تظاهر به مردن نکرد و اصل کاری رو از یاد نبرد، واقعیتم همینه آدم با "توکل" به این راحتی‌ها تموم نمیشه...

ꜰᴀᴠ

27 Nov, 19:13


محبوبم دوره‌گرد می‌گوید یا عاشق باشید، یا منطقی! عاشق‌های منطقی جفا‌کارند! و شما حتی با جفای نبودن‌تان چه زیبا می‌آیید به چشمانم!

ꜰᴀᴠ

27 Nov, 13:43


رنگ‌های رفته‌ی مترو

در این ساعت از روز واگن بانوان پر از مقنعه‌های سورمه‌ای و مشکی است و آواز گوش‌خراش فروشنده‌ها روزمرگی را چند برابر می‌کند. دلم می‌خواست با یک چوب جادویی همه سورمه‌ای‌ها و مشکی‌ها را عوض کنم. فيروزه‌ای برای دختر غمگینی که روبه‌روی‌ام ایستاده، قرمز برای زن خسته‌ای که دارد چرت می‌زند، سبز برای دختری که شبیه دانشجوهاست و... لاجوردی برای خودم در حالی که صورتم را روی شیشه می‌بینم وخیال می‌بافم.

#مترونوشت

ꜰᴀᴠ

23 Nov, 12:45


لطفا برای جوون ۱۸ساله‌ای که توی کماست دعا کنید.

ꜰᴀᴠ

21 Nov, 20:45


بعد این هفته نسبتا سخت بیاید یه عالمه حرف بزنیمـ.

ꜰᴀᴠ

21 Nov, 09:47


هیچ‌چیز به قدر آدمِ محکم انسان رو جذب نمی‌کنه! آدمی که تکلیفش با خودش و جهان اطرافش مشخصه! نمی‌خواد بری تو معادلات پیچیده‌ی ریاضی بگردی تا نتیجه‌ی احساساتش رو بفهمی، نمی‌خواد ساعت ارسال پیامش رو از ساعت دریافت پیام تفریق کنی، تا میزان اهمیت ‌دادنش روبسنجی... تو دنیای پر از ابهام، آدم محکم مثل یک قطب‌نما عمل می‌کنه؛ راه رو نشون می‌ده و بهت یادآوری می‌کنه که زندگی یعنی انتخاب، نه تردید.

ꜰᴀᴠ

21 Nov, 09:11


از منطق پرت شدم به احساس...

ꜰᴀᴠ

20 Nov, 20:03


خدایا، تک‌تک نشونه‌هایی که اختصاصا برامون می‌فرستی رو بهمون نشون بده. یعنی شعور دیدن و چشم دیدن نشونه‌های اختصاصی و عمومی رو بهمون بده. اینجوری خوشحال‌، شکرگزار، دارا و آروم‌تریم.

ꜰᴀᴠ

15 Nov, 08:03


#حقیقت_عظیم

ꜰᴀᴠ

15 Nov, 08:01


•مهم ترین کُدهای زندگی حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها

ꜰᴀᴠ

12 Nov, 15:18


سال‌ها طول کشید تا یاد بگیرم که آدم‌ها را نباید رعایت کرد. بلعکس، جایی که فهمیدید این‌جا آخر راه است، جایی که تشخیص دادید این آدم، آن آدمی که می‌پنداشتید نیست، باید بگذارید و بروید. از گوشه و کنار هم نه، از وسط آن آدم باید رد شوید؛ طوری که رفتن شما را به وضوح ببیند. باید بدون خداحافظی بگذارید و بروید، باید بدون خرج کردن معجزه‌ی نگاه آخر بگذارید و بروید.

در زندگی‌ام اشتباهات زیادی کرده‌ام؛ اشتباهاتی که گاهی از فکر کردن به آنها هم ترسم می‌گیرد. از آن دست اشتباهاتی که با تک‌تک‌شان می‌توانستم هفته‌ها خودم را تجزیه کنم. اما بزرگترین اشتباه در نظر من صبر و رعایت کردن آدم‌هایی بود که در زندگی‌ام در نقش هیچی بودند؛ آدم‌هایی که شاید از خودشان هم بپرسند: «تو کجای داستان زندگی من بوده‌ای؟» و به «مِنُ مِن» بیفتند و سری به ندانستن تکان دهند.

آخرِ آخر این داستان، همه‌ی ما تنها می‌مانیم. هرچقدر شلوغش کنیم، هرچقدر دنیا و آدم‌هایش را به درون زندگی‌مان دعوت کنیم، باز هم آخرش تنهای تنهاییم. بنظرم ترس از کنار گذاشتن احمقانه‌ترین کار دنیاست. خیلی وقت‌ها کنار گذاشتن راهی برای بدست آوردن آرامش است، نه تنها تر شدن.

دنیای خودمان را الک کنیم و بگذاریم آن‌هایی بمانند که واقعاً حقشان بوده است. همین...

ꜰᴀᴠ

12 Nov, 15:17


بدبختی‌های روزگار ما آدم‌ها از آنجایی شروع شد که خواستیم همه‌ی آدم‌های اطرافمان را راضی نگه‌داریم. کاری که مدت‌ها طول کشید تا بفهمم چقدر عبث و بیهوده است. هرچقدر خوب باشید و هرچقدر موجه، هرقدر مبادی آداب، هراندازه که مراعات کنید، هرچقدر لی‌لی بگذاریم به لای لای دیگران، هرچقدر خنده‌هایمان را زورکی تقدیم آدم‌ها کنیم، هرچقدر ملاحظه و درک خرج زندگی این و آن کنید، در نهایت فقط خودتان را گرفتار کرده‌اید و بس. سال‌ها طول کشید تا بفهمم که آدم‌های دوروبرمان آن چیزی که تو هستی و می‌خواهی باشی را نه می‌بینند و نه قبولش خواهند کرد. مردم آن چیزی را در تو می‌بینند که خودشان دوست دارند. حقیقت این است که اولویت آدم‌ها خودشانند، نه تو.

سال‌ها طول کشید تا بفهمم که آدم‌های بیخودی زندگی را نباید ادامه داد. آدم‌هایی که خودشان هم نمی‌دانند با خودشان در بازی زندگی چند چند هستند؛ آدم‌هایی که حتی نمی‌دانند در چه دقیقه‌ای از بازی زندگی‌شان حضور دارند. فهمیدم که نباید از آن حرف‌های کلیشه‌ای قرون وسطایی زد و گفت "هر کسی جایی به کمکت می‌آید"... اتفاقاً می‌خواهم بگویم خیلی از این‌هایی که دمار از روزگار خودتان درآوردید تا همیشه راضی نگه‌شان دارید، وقتش که برسد چنان زیر پا لگد مالتان خواهند کرد که در تخیلاتتان هم نگنجد.

ꜰᴀᴠ

03 Nov, 11:06


تركتُ لَك الكثير مني في أغنية؛ إِسمَعني...
مقدار زیادی از خودم را درونِ آهنگی برایت جا گذاشتم؛ به من گوش کن...

ꜰᴀᴠ

03 Nov, 10:53


وقتی اطرافتو نگاه می‌کنی، می‌بینی چقدر دشواره امید داشتن؛ ولی وقتی یکم با دقت نگاه می‌کنی، می‌بینی امید نداشتن خیلی دشوارتره. درب‌و‌داغونیم، ولی سوخت‌ِ ماشین‌مون اُمیده باباجان. آجر خونه‌مونه. باتری ساعتمونه. بند کفش‌مونه. نور آشیانه‌مونه. نباشه پنچریم، ساکن ایم، تاریکیم.

ꜰᴀᴠ

03 Nov, 10:18


چی میتونه روزم رو خراب کنه وقتی امروز با بارون شروع شد؟:)))

ꜰᴀᴠ

02 Nov, 17:58


نزديكترین آدم‌ها، غریبه‌ترین افراد میشن و دورترین انسان‌ ها از ناکجا میان و عزیزت میشن؛ و این چرخه مداوم بیشتر از همیشه بیهودگی روابط انسانی رو بهم نشون میده.

ꜰᴀᴠ

02 Nov, 15:14


-حس وحال این روزام اگه آهنگ بود...

ꜰᴀᴠ

29 Oct, 08:46


من همیشه دلم برای همه چیز تنگ است، اما هیچ‌کس این را نمی‌فهمد. من، جزئی‌نگر کوچک گم‌شده میان انبوه آدم‌ها، دلم برای تمام آنچه دیگران در خود یا فضای اطرافشان نمی‌بینند تنگ می‌شود؛ حتی وقتی که همان لحظه و در همان جا دارد اتفاق می‌افتد. حال‌ترین اکنون ممکن.

در لیست اهداف امسالم، که چقدر با بقیه سال‌ها فرق دارد، شماره یازده به یکی از همین دلتنگی‌های کوچک اختصاص دارد:

"سرت را بالا بگیر، آسمان را نگاه کن. در لحظه‌ای که زندگی می‌کنی، خودت را مثل یک پرنده در آسمان تصور کن؛ یک جسم متحرک کوچک. بدون گذشته. برای آن پرنده مهم نیست که تو سرتا پا سیاه پوشیده‌ای. اما قطعاً اگر رنگی بپوشی، در زیر پای او بیشتر به چشم می‌آیی. وقتی به آن پرنده نگاه می‌کنی، از نگاهت می‌فهمد که تو یک نقطه‌ی رنگی از خوشحالی هستی؛ درست در همان لحظه‌ای که باز هم دلتنگ یک چیز کوچک شده‌ای."

ꜰᴀᴠ

28 Oct, 20:41


و کلمات؛ عظیم تر از اصواتی معنادار هستند. کلمات جان دارند. حیثیت دارند. گاه قاتل میشوند، گاه جان‌فزا، گاه محیی. و کو مامنی جز کلمات؟

ꜰᴀᴠ

18 Oct, 12:28


«‌ذَهب الْذینَ أحبّهم و بقیت فی من لا أحبّه»
آنها که دوستشان می‌داشتم، رفتند
و من مانده ام در میان آنان که دوستشان نمی‌دارم.
امام حسین(ع)

ꜰᴀᴠ

18 Oct, 11:30


استاد غلامی حرف قشنگی زد: «اگر توان تحمل این اتفاقات را ندارید، بهتر است به گوشه‌ای بروید و برای خودتان زندگی کنید، چون این اتفاقات قرار است بیشتر و بیشتر شوند.»

این مدلی که از صبح تا ظهر اتفاقات عجیب و غریب می‌افتد و از ظهر تا شب چیزهای دیگری رخ می‌دهد، واقعاً بی‌حد و مرز است!

تنها چیزی که همه ما را صبور می‌کند، این است که امیدواریم این ماجراها به ظهور ختم شود و نابودی تک‌تک این حرامی‌ها را ببینیم!"

ꜰᴀᴠ

18 Oct, 11:25


"از صبح بعد از دیدن ویدئوی پهپادی منتشر شده از یحیی سنوار، غم عظیمی همه ما را در آغوش گرفته است. نمی‌دانم آیا ویدئو را دیده‌اید یا نه، اما استخوان دستش شکافته شده و بالای زخمش را با یک سیم بسته است. روی مبل نشسته و مشخص است که توان ندارد و نفس‌نفس می‌زند. به پهپاد نگاه می‌کند و چوبی به سمتش پرتاب می‌کند. غم این فیلم برای من بسیار زیاد بود.

دیدن مظلومیت و تنهایی این آدم دردناک بود، مخصوصاً اینکه تا بی‌نهایت این شخص قضاوت شده بود و معتقد بودند که در تونل‌های حماس در رفاه و امنیت به سر می‌برد.

از صبح فکر من پیش امام حسین (ع) است. به آن لحظه‌ای فکر می‌کنم که او تنها، خسته، با بدن زخمی و داغ‌های متوالی در انتظار شهادت است...

انگار روضه‌ها برایم از همیشه ملموس‌تر شده‌اند...

ꜰᴀᴠ

15 Oct, 12:40


اما ته‌دنیا این‌طوری هم نیست که ملائکه یک کاغذ جلوشان بگذارند که توش نوشته باشد؛ این انسان به دنیا آمد، درس خواند، مدرک گرفت، ازدواج کرد، بچه‌دار شد، بچه‌اش ازدواج کرد، بازنشسته شد، نوه‌دار شد، مرض گرفت و مُرد و بعد نگاهی به سرتاپات بیندازند و مدرک را مُهر تأیید بزنند و بگویند این هم گواهی زندگی در دنیا، برو به بهشت یا برو به جهنم عزیزم. از خیلی‌ها پرسیده‌ام چرا بچه آورده‌ای؟ و جواب داده «نمی‌شد که نیاریم!» چرا نمی‌شد؟! یا چرا رفتی دانشگاه؟ و جواب داده «پس چه‌کار می‌کردم؟» و راستش آدم شک می‌کند که شاید بقیه یک شابلون دارند از زندگی اجداد و نیاکانشان و آن‌ را گذاشته‌اند روی زندگی خودشان و مرحله به مرحله جلو رفته‌اند. در حالی‌که ملائکه از همین حالا دارند به ما می‌خندند برای این‌که چیزی توی جمجمه‌مان داریم که قرار است نقشی در زندگی‌مان داشته باشد تا جهان را به قدر فرصت و همّت خویش معنا دهیم نه این‌که مدام تقلید کنیم از گذشتگان.

ꜰᴀᴠ

01 Oct, 20:27


چی قشنگ تر از دیدن شادی مظلوم؟

ꜰᴀᴠ

01 Oct, 17:41


شکرِ خدای شگفتانه های به موقع.

ꜰᴀᴠ

01 Oct, 17:40


الحمد‌لله الذي جعل الجهاد شرفاً.😌

ꜰᴀᴠ

01 Oct, 17:02


"تکبیرها و شادی عظیم اکنون سراسر نوار غزه را فرا گرفته است."

ꜰᴀᴠ

01 Oct, 17:01


تكبيرات وفرحة عارمة تعم كل أنحاء قطاع غزة الآن .

ꜰᴀᴠ

01 Oct, 17:00


رحمت خدا به روح بلند حضرت روح‌الله که فرمود
اسلام مـرز ماست!