(اندر حکایت کلینیک ترک بی حجابی)
———
روایت کنند در دیاری که امتش به سبب ویروس ِآنفلانجای محمدی به مرض جنسی مبتلا شد، مَرد، بیمار و زن، بلا شد!
پس، پرده ای بر او پوشیدند و در پیشکیری از ابتلای مسلمین کوشیدند.
اما چون این پرده بر افتاد، اسلام به خطر افتاد.
فقیهی چنین نسخه پیچید:
برای تَرکِ دردِ بی حجابی
کلینیکی زن و درمانِ آن کُن
پس آنگه تا بچرخد این کلینیک
پرستویی ولایی را نشان کن
اگر راضی نموده رهبری را
پس از آن با سپاه اش امتحان کن
چو دیدی طشت رسوایی ش افتاد
تُو حوض کوثرش را عینِ وان کن
بلاشک چون جهادی در نکاح است
سوایش از میان دیگران کن
شده چون کارکشته این کماندو
به اسم فاطی اش مسئولِ آن کن
یکی دیگر ز جمعِ فاطیان را
بنام دکترش خاطرنشان کن
پرستارش که باشد؟ سهل و آسان
تمام صیغه ای ها را روان کن
خوشا پُست نگهبانی، سگی پَست
گزین از پاچه لیسان و خسان کن
ز دخلِ خود، گهی خرجِ زبانی
که خود کرده زبون با صد زبان، کن
برای آنکه گشته جاکشِ تو
به جایش فکرِ جا، فکر مکان کن
مدیرش کن، رئیسش کن، خرش کن
پس آنگه حکم بر کُلّ خران کن
بپوشان چادرِ ابری به خورشید
به پشتش روشنایی را نهان کن