به من لبخند زد ،لبخند زد دنیا ،چنینروزی
برید از پیلهی حسرت تنیدن ، از نبالیدن
و پر وا کرد آن پروانه بیپروا چنینروزی
برای گریههایم شانههایی بی امان لرزید
مرا تبریک میگفتند بارانها چنینروزی
اذان صبح بود آری... صدایم کرد ، بیداری
و برمیخاست بختخفتهام از جا چنینروزی
اذان صبح بود آری... اذان گفتند در گوشم
دل از من برد آن موسیقی زیبا ، چنینروزی
همانگونه که مادر گونه اش...لبخند من گل کرد
بهار از راه آمد آن زمستان با چنینروزی
پدر از خانه بیرون رفت با جیبی پر از برکت
و شیرینی تعارف شد به شهر ما چنینروزی
مبارک باد این میلاد_ این من_جامع اضداد
که مرگش میبرد از حیرت دنیا چنینروزی
میلاد عرفان پور
@erfanpoor