باز گو، ای به کنار دگری خفتهی من
چه کند با غم تو این دل آشفتهی من؟
وه که امروز پراکندهتر از بوی گل است
خاطر جمعتر از غنچهی نشکفتهی من
آفتابِ نگهِ گرمِ تو را میجوید
این دلِ سردتر از برف ِ فروخفتهی من
یاد از آن روز که انگشت تو اشکم بسترد
خاتَمِ دست تو شد گوهر ناسفتهی من
شاهد آتش عشق تو که گرم است هنوز
شعلههاییست که سر میکشد از گفتهی من
چه کنم؟ دل به که بندم؟ به کجا روی کنم؟
بازگو، ای به کنار دگری خفتهی من!
#سیمین_بهبهانی
@DelaramPoem