𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ @dearsorrow Channel on Telegram

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

@dearsorrow


«زوزه‌ی مـغز‌هـایِ گلاویز با مـرگ»
«مـعمایی آبـــی، در خطِ فقیرنشینِ نگاه‌هـایی
مخـروبه.»
#𝐃𝐲𝐢𝐧𝐠𝐈𝐧𝐁𝐥𝐮𝐞𝐒𝐨𝐫𝐫𝐨𝐰

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ (Persian)

Welcome to the world of 𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ, a mysterious and intriguing Telegram channel. With the username @dearsorrow, this channel delves into the depths of the human mind, exploring the enigmatic aspects of life and death through thought-provoking content. The title, «زوزه‌ی مـغز‌هـایِ گلاویز با مـرگ» translates to 'The whisper of brilliant minds with death,' hinting at the deep and philosophical nature of the discussions and topics covered on this channel. If you enjoy pondering mysteries and delving into the complexities of existence, then 𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ is the perfect place for you. Each post on this channel is like a puzzle piece, waiting to be uncovered and examined, offering a unique perspective on the world around us. The channel's description, «مـعمایی آبـــی، در خطِ فقیرنشینِ نگاه‌هـایی مخـروبه.» which translates to 'A blue mystery, in the line of the poor looks ruined,' further emphasizes the cryptic and thought-provoking nature of the content shared here. Join the community of #𝐃𝐲𝐢𝐧𝐠𝐈𝐧𝐁𝐥𝐮𝐞𝐒𝐨𝐫𝐫𝐨𝐰 and embark on a journey of introspection and reflection. Explore the depths of your own thoughts and feelings, as well as connect with like-minded individuals who share a passion for unraveling the mysteries of life. Don't miss out on the opportunity to engage with profound ideas and challenging concepts on 𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ - the channel that dares to explore the unknown.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

12 Nov, 18:01


_ فکر کردی اگر بگی "دلتنگتون شده بودم" آقـا یه قیافه‌ی عبوس به خودش می‌گیره و تو رو از خودشون دور می‌کنه نارنجی؟
_ شاید شما ندونید آقـا ولی افکارم نسبت به شمـا شکل کلاف به خودشون می‌گیرن؛ این‌جوریه که هر چقدر درگیرتون می‌شم گره‌شون به کورترین شکل ممکن تغییر شکل می‌دن. مثل همون‌هایی که معلم در کلاس می‌آره و از ما می‌خواد بازشون کنیم.


◝نارنجی◟

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

10 Nov, 15:05


آوازه‌ی زیبایی‌ات را از شبنم‌های شب شنیده‌ بودم.
- Beautiful blue

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

06 Nov, 16:41


قول داده بودم تا این قلب دیگر به وقت دیدنت، تپش نگیرَد. دیوانه و حیران نشده و نفس از جانم نبَرَد؛ امـا نمی‌دانم چرا لحظه افتادن به تله‌ی نگاهِ تیله‌گونَت، و گذر از کنارم نفَسَت می‌کشم. و آرزو می‌کنم تا کاش در آغوشَت در به دَر می‌‌شُدَم. نمی‌دانم چرا هر زمان که چیز تازه‌ای از تو کَشف می‌کنم روحم برای پرواز کردن بال در می‌آوَرَد!
نمی‌دانم می‌دانی یا که نه؛ مدت مدیدی‌ست که نفس‌هـایم از تصمیماتم سر باز می‌زنند. چرا که در باغچه‌ی جسمم درختِ تنومَندی روییده است که نامش توست.


سـال‌روزِ نبودنَت

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

05 Nov, 21:20


گلی لابه‌لایِ ورقه‌های خاک‌خورده‌ی دفترچه‌ی خـاطرات؛ سال‌های سال است که دیگر جانی در بدن برای خشکیدن ندارد. چـرا که کـسی نیست زمانِ زیستنمان را به صورت روزگار بکوبد و بگوید که آری زمانی چنین عشاقی هم وجـود داشتند. سـرنوشتمان این‌گونه رقم خـورد که مردم کوته‌فکرِ آن دوران، انگشتِ اتهام به سمتمان گرفتند و با قضاوت‌هایشان ما را به دار آویختند.

‌⸼ ׂ  ۪  𝙎𝙤𝙧𝙧𝙤𝙬

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

05 Nov, 17:13


در گرگ و میشِ دمِ صبح؛ تـو چـشم‌هـایت را به آغـوشِ امـواجِ دریــایِ طوفانـی سـپردی و من در سـکوت، خـیره به انـدوهت چـگونه مـردن را آمـوختم!

دریـایِ طـوفانـی

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

05 Nov, 16:45


رنگِ برگِ در حالِ مـرگ

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

05 Nov, 16:45


از کمرگاهِ تـو اشعاری بر می‌خیزد، که لب‌هـایم برای سرودنش بی‌تابی می‌کنند.

- روزنه‌ی‌غـروب

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

25 Oct, 21:37


اگر متنی، نوشته‌ای، کتابی، فیلمی، سریالی و... خلاصه هر چیزی توی‌ هر زمینه‌ای اگر موردعلاقه‌تون باشه نمی‌گردید دنبال عذر و بهانه؛ ذهنم درگیر بود، شما فقط یک ثانیه از زندگی رو مثال بزنید که 'ذهن' سرخورد نره دنبال خاطرات یا صحنه‌هایی که توی گذشته یا توی زندگی روزمره‌‌مون تجربه می‌کنیم؛ محاله، محال!
وقت نداشتم، کار داشتم، شلوغ بودم، باید می‌رفتم فلان‌جا، اعصابم خورد بود، دلم شکسته بود! بیاید باهمدیگه روراست باشیم، ما همگی‌مون زندگی‌ و مشغله و کار و زندگی داریم پس همه‌ی این مواردی که تک به تک این افراد بهانه‌جو استفاده می‌کنن، برای ما هم اتفاق می‌افته. فکر نکنید توی کره‌های متفاوتی داریم زندگی می‌کنیم. مثل کف دستتون می‌دونید که اگر چیزی موردعلاقه‌تون باشه، شده براش پنج دقیقه هم وقت می‌گذارید. و یادتون باشه خبری از فول پارت فیکشن نیست، هر فیکشن یا داستانی بنویسم به هیچ عنوان فول پارتش داخل کانال قرار نمی‌گیره.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

25 Oct, 21:28


ربطی به وقت گرفتن نداره.
در طرف ساده‌تر و واضح‌تر می‌تونن اون داستان رو نخونن.
به همین سادگی، نه به نویسنده‌ها انگ بیکاری می‌زنن نه منت سرمون می‌ذارن که چرا دیر آپ شده یا عذر و بهانه‌شون دلیل بر مشغله‌ی زیاد باشه.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

25 Oct, 21:24


𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ pinned «عرضم به حضورتون که گویا شک برانگیزه مفتخر کردن کسی، در رابطه با موضوعی کنجکاوم! چطور هستش که عده‌ای در بحث مطالعه‌ی فیکشن طوری ادعای مشغله‌ی زیاد و تفکر در مسائل اداره‌ی کار و زندگی، روحیات، روان، عواطف دارن و خوندن اکثریت نوشته‌ها رو به بعد موکول می‌کنن که…»

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

25 Oct, 21:21


الحق که گروه نویسندگان باید سنجیده‌تر در رابطه با این موضوع تفکر کنن. اگر دلیل حس نشدن حضور کسی، بهانه‌جویی‌ها و عدم صحبت دلالت بر چنین شاخص‌هایی باشه باید به اطلاع جمع برسونم که همین انتخاب کلمات و چینش جملات شماست که در اکثریت مواقع از مطالعه‌ی ادامه‌ی داستان موردعلاقه‌ی ذائقه‌تون محروم می‌شید.
متأسفانه باید خدمتتون عارض شم که منبعد، بنابر موارد گفته شده؛ نویسندگان گرامی در مواقع نگاشتن دنیای خلق شده در تخیلاتشون و انتشار اون‌ها مخصوصا برای عده‌ای که از مشغله‌ی زیاد و کمبود وقت و حتی اوقات فراغت گلایه می‌کنن معذوریم و در طرف حیاتی‌تر قضیه، بیکار نیستیم.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

25 Oct, 21:12


عرضم به حضورتون که گویا شک برانگیزه مفتخر کردن کسی، در رابطه با موضوعی کنجکاوم!
چطور هستش که عده‌ای در بحث مطالعه‌ی فیکشن طوری ادعای مشغله‌ی زیاد و تفکر در مسائل اداره‌ی کار و زندگی، روحیات، روان، عواطف دارن و خوندن اکثریت نوشته‌ها رو به بعد موکول می‌کنن که انگار شخص نویسنده بیکارترین موجود زنده روی زمین هستش.
باید این مجمع از حضور پرمشغله‌ی شما عذرخواهی کنیم که باعث گرفته شدن اوقاتتون می‌شیم.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

24 Oct, 10:57


_فصل #مدرسه‌ هاست، اگه دنبال یه فیکشن‌ #هات با این ژانر می‌گردید، بیاید داخل این کانال:
@MCoffeeMilk
@MCoffeeMilk
🍓داره یه کار #لب‌سوز توش آپ میشه !


.شیر‌قهوه‌ی استاد جئون.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

12 Oct, 22:20


در شـبی مــات و کدر...

در شبی مات و کدر، رو به دریـا؛ در ساحل، روی ماسه‌هـای سرمازده‌ی پاییز. تکیه به تنه‌ی درختی بی‌جـان داده بودی؛ من غذا در دست، خنده بر لب، و حرف‌هـایی که از روی شور و خوشحالی به‌سـانِ آهنگی مستانه از گلویم رهـا می‌شد. چشم‌هـای تـو امـا، بی‌فروغ خیره به دوردست‌ها می‌نگریست. دیگر با من نبودی؛ روح‌ات در جایی میانِ آغوشِ امواج تاب می‌خورد و می‌رقصید. رهـایم کرده بودی و من، قسم می‌خورم که در آن لحظه جان از جانم رفت.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

10 Oct, 22:14


روحِ آدم را می‌جوند تا حرفِ خودشان را به کرسی بنشانند؛ نه به عشق فکر می‌کنند، نه به گذشته‌ها و یادشان نمی‌آید که روزی، روزگاری گفته‌اند: «دوستت دارم»

- عباس معروفی

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

09 Oct, 20:22


زمسـتـآنِ آدم‌هــآ با سـرد شدنِ روح‌شــآن آغــاز می‌شـود!حــال من، آن دانه‌‌دانه بلورهــآیِ برفی‌ام که چـون مترسکی، در زمینِ یخ‌بسته‌یِ زنــدگی، پوست و خــون می‌لــرزآند.

- ملفیم

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

06 Oct, 20:33


من نمی دانم، آیا مادرش هم او را به اندازه ی من دوست داشت؟ 
آیا کسی می تواند بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می کند؟ آدم پر می‌شود؛ جوری که نخواهد، به چیز دیگری فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچ گاه دچار تردید نشود...


-
عباس معروفی

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

04 Oct, 16:28


پسرها گریه نمی‌کنن؛ پسرها از درون، آروم آروم می‌میرن.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

04 Oct, 13:42


_ در من درختی‌ست با شکوفه‌هایی باستانی؛ که به جای شبنم، خونی سرخ از تن‌شان می‌چکد. و آه که دروغ چه چهره‌ی زیبایی دارد. ولی از تو می‌خواهَم به اعماق وجودت بروی، در قلبت را بزنی و بپرسی که چه می‌داند.
- ملفیم

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

03 Oct, 17:06


به لب‌هایت خوار و خفیف کردن نیاموز که برای بوسیدن آفریده شده‌اند.

#ویلیام‌شکسپیر

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

02 Oct, 20:56


_ آرزوت چیه؟
_ مردن توی اون لحظه‌ای که فکر کردم از دستت دادم.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

02 Oct, 19:33


_ دارم می‌بینم که کی هستی؛ تـو دشمن دیرینه و قسـم خورده‌ی منی!
ولی یه واقعیتی رو بهت بگـم آقــایِ مارگارت؟ با وجـود دشمنی‌ای که تو ذره‌ذره‌ی وجودم ریشه دونده توان جنگیدن باهات رو ندارم.

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

01 Oct, 13:52


سلام و درود.
صحبت‌های بنده رو حتماً مطالعه کنید.
امیدوارم کسایی که برای تحصیل در مدرسه حضور پیدا می‌کنند و بعلاوه‌ دانشجوهای عزیز، اوقات خوبی رو سپری کرده باشید.
در رابطه با به تعویق افتادن پارت‌گذاری آگاپه باید خدمتتون عرض کنم که دو علت مشهود داره؛
علت اول، این‌که تا قسمت پایانی مـا فقط چهار پارت رو پیش‌رو داریم و برای نگاشته شدن نیازمند تمرکز بالا و جایگزین کردن سکانس‌ها در حالت متعادل هستیم. پس ازتون می‌خوام این چهار پارت مهم و حیاتی رو در نظر داشته باشید و کمی صبر و تحمل به خرج بدید چرا که خیلی برای ما حائز اهمیت هستش تا نوشته‌هـا معقول و هدفمند باشند و از به تحریر در آوردن کلمات ناقص و بی‌جا به شدت خودداری می‌کنیم.
و علت دوم، این هستش که به مدت دو هفته که هنوز هم ادامه‌دار هستش باید پروژه‌ای رو تحویل بدم و بیشتر تمرکزم جدای از آگاپه، روی اون هست.
پس ازتون می‌خوایم که یک مدتی رو به ما اجازه بدید تا سربلند از این وضعیت خارج بشیم تا پارت‌های مفید و کاربردی‌ای تحویل نگاه ارزشمند شما بدیم چرا که این مسئله برای ما هم خیلی مهم هستش. 🙏💞

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

28 Sep, 13:49


بکش منو ولی نذار توی دلت بمیرم.
- ملفیم

𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

17 Sep, 17:41


𝆥 𝐅𝐢𝐜 𝆟
𝇃𝇄𝇅𝐀𝐆𝐀𝐏𝐄 𐚁✞
ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ
◦ 𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚𝁑 vkook
◦ 𝙎𝙪𝙗 𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚 𝁑 hopemin
𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚𝁑
𝘋𝘳𝘢𝘮𝘢, 𝘏𝘪𝘴𝘵𝘰𝘳𝘪𝘤𝘢𝘭,
𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘚𝘦𝘤𝘳𝘦𝘵.

Part 𝁑 [ 21 Special ]
ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ
  ◜ #Fic 𝄒 #Agape ◝
╰──────✞─────╮
𝇓𝁑 @KimErous 𝁑