شاخه‌ی همخونِ جدا مانده @benimsesim Channel on Telegram

شاخه‌ی همخونِ جدا مانده

@benimsesim


𝐓𝐡𝐞𝐫𝐞 𝐢𝐬 𝐚𝐥𝐰𝐚𝐲𝐬 𝐚 𝐰𝐚𝐲.₊˚ʚ 🌱 ₊˚✧ ゚

ʚ♡ɞ

𝐋𝐢𝐟𝐞 𝐭𝐡𝐫𝐨𝐮𝐠𝐡 𝐭𝐡𝐞 𝐥𝐞𝐧𝐬 𝐨𝐟 𝐬𝐨𝐮𝐧𝐝.

°。⋆⸜ 🎙️

𝐜𝐨𝐧𝐧𝐞𝐜𝐭𝐞𝐝:
> @Snowflower1_bot <

شاخه‌ی همخونِ جدا مانده (Persian)

اگر شما هم علاقه‌مند به صدای متنوع و زیبای طبیعت هستید، کانال "شاخه‌ی همخونِ جدا مانده" مناسب‌ترین مکان برای شماست. این کانال همواره با صداهای متنوع در دلایل طبیعت، شامل صداهای پرندگان، باد، آب و... شما را به دنیایی آرام و زیبا می‌برد. هر روز با گوش دادن به این صداها، احساس آرامش و شادابی خواهید کرد. اگر به دنبال یک تجربه آوازهای بی‌کلام و آرام‌بخش هستید، حتما به این کانال سر بزنید. برای همیشه از دنیای پر از استرس و نگرانی فرار کرده و در معرفی صدای همخوان جدا مانده عمیقاً لذت ببرید. همچنین، جهت ارتباط و ارسال پیشنهادات خود با مدیر کانال می‌توانید به آیدی @Snowflower1_bot مراجعه کنید.

شاخه‌ی همخونِ جدا مانده

18 Nov, 11:24


𝐇𝐦𝐦..

شاخه‌ی همخونِ جدا مانده

18 Nov, 11:24


به قلم : می‌حاء

🎙️| @benimsesim

شاخه‌ی همخونِ جدا مانده

18 Nov, 11:24


اگر روزی هم برگشتی و نبودم، لاشه‌ی پرنده‌ها رو بگرد، حتما من رو لای منقار یکی از اون‌ها، توی کلماتی که با گل‌ولای مزرعه‌مون رنگ گرفته پیدا می‌کنی.

شاخه‌ی همخونِ جدا مانده

15 Nov, 23:44


پیام آخرم، همچنان در صندوق ارسال‌نشده‌هاست اما با این حال، برای این یکی یه عنوان در خور پیدا کردم؛ کسی چه می‌دونه؟ شاید حداقل ارسال شد و نرسید.
*تایپ کرد: «بدونِ عنوان»

امیدوارم علی‌الحساب راجع‌به انتخاب عنوان ازم ناامید نشده باشین؛ ذاتا حرف زدن همیشه سخته، و نوشتنِ تک به تکِ کلمات، به مراتب سخت‌تر. خصوصا اگه برای شروع یه خداحافظی باشه؛ خودش هم، از طرف من.
گاهی فکر می‌کنم شاید برای همین ما هیچوقت خداحافظی نکردیم؛ چون من نتونستم یا حتی، نمی‌خواستم کامل انجامش بدم.
می‌گم کامل، مثلِ جوری که تمام ابعادِ شکل دهنده‌ی کلماتم، رنگ‌های مختص به خودشون رو بگیرن و احساساتِ وجودم رو بهتون نشون بدن. همون احساساتی که ماه‌ها گره‌ی جلساتتون با من شده بود.
یادتونه بهم می‌گفتین اگه فقط تلاش کنم و کلمه‌ای حتی در ۱۰ کیلومتری توصیف احساسم هم پیدا کنم برای بیان، یعنی تلاش برای نجات رو میخوام؟ حق با شما بود؛ فقط «نمی‌خواستمش»، نه؟
خداحافظی توی فرهنگ‌لغتِ ذهن من همیشه به معنی فراموش کردن بود و من، فراری‌ترین از این کلمه.
به هرحال فراموشی برای آدمی که نمی‌خواد لمسش کنه، پروسه‌ی دردآوریه و من، حالا بیمارِ این روندم دکتر.
خط های زیادی نوشتم و پاک کردم، چون فکر می‌کنم دور از ادبه دقیقه‌های نجات دهنده‌تون، احتمالا خرج خوندن یه مقدمه بشه.
می‌گم احتمال، چون هنوز به توانم مطمئن نیستم و می‌گم مقدمه، چون حالا
، پروانه‌ی بی‌بال اینجاست؛ در حالِ نوشتن یه شروع، بالاخره برای خداحافظی.
اما از کی؟
خودم هم توی این ثانیه، نمی‌دونم.


| نامه‌ی‌بیست‌و‌چندم؛ پروانه‌ی‌بی‌بال |
🎙️| @benimsesim