petrichor @crpetrichor Channel on Telegram

petrichor

@crpetrichor


petrichor: بوی خوشایند پس از باران

petrichor (Persian)

باور دارید یا نه، یکی از شناخته‌شده‌ترین و محبوب‌ترین بوها در جهان، بوی باران پس از خاک خیس شدن است. این عطر طبیعی و آرامش‌بخشی که از گلها، خاک و خورشید می‌آید، توانسته جاهای بیابانی را زنده و سرسبز کند. این بو علاوه بر زیبایی، حس آرامش و تازگی را به ما منتقل می‌کند.

اگر شما هم دوست دارید این حس آرامش‌بخش را در هر زمانی تجربه کنید، کانال تلگرامی petrichor منتظر شماست. در این کانال می‌توانید تصاویر زیبا و ویدیوهای دل‌نوازی از باران و بوی خوشایند پس از آن مشاهده کنید. همچنین مطالب جذابی در مورد تاثیر بوی باران بر روح و روان انسان‌ها و همچنین تأثیر آن بر طبیعت و گیاهان را نیز بخوانید.

با عضویت در این کانال، به یک سفر آرامش‌بخش و زیبا به دنیای بوهای طبیعی خواهید رفت. تجربه‌ای منحصربه‌فرد در میانه شهریت و زندگی روزمره خود داشته باشید. اگر شما هم در جستجوی سکوت و آرامش هستید، کانال petrichor گزینه‌ی ایده‌آلی برای شماست. بیا و به همراه خانواده بزرگ petrichor، این حس زیبا و شگفت‌انگیز را تجربه کنید.

petrichor

08 Jan, 15:55


به جز خانواده؛ هر چیزی رو که از دست دادی
اگر درست زندگی کنی، بهترشو به دست میاری.

-درمینگ

petrichor

07 Jan, 08:21


محبت بین ما کار خدا بود
از اینجا من خدا را میشناسم!

petrichor

06 Jan, 11:06


ولی من حتی دلم نیومد بهت بگم، به همان درد بمیری که مرا زخم زدی.

petrichor

05 Jan, 15:22


تراپی؟ نه ممنون میرم بغل مامانم و با این آهنگ گریه میکنم

petrichor

05 Jan, 15:02


باح باح، زرنگین‌هاا

petrichor

05 Jan, 15:02


چون فقد اونا میوت نیستن🙂‍↔️🙂‍↔️

petrichor

05 Jan, 14:53


حالا ازکجا میدونی اونا چنل یا گروه نیست😞😂

petrichor

05 Jan, 14:52


شت ۳۷پیام خونده نشده داری چطوری طاقت اوردی

petrichor

05 Jan, 14:48


فقد اسمایی که بره پوشه های چتات گذاشتی کیووتت🥹😂

petrichor

05 Jan, 14:43


شما صحیح میفرمایید.

petrichor

05 Jan, 14:38


اینو چندبار دیگم گفتین، آخه مگه شما منو دیدینننن

petrichor

05 Jan, 14:36


شت اصلا بهت نمیخوره 25 باشیی

petrichor

05 Jan, 14:25


به من بگو شاخ.

petrichor

05 Jan, 14:25


ازین به بعد

petrichor

05 Jan, 14:25


برنامه عوض شد بچه‌ها

petrichor

05 Jan, 14:23


این فامیل بودا😂

petrichor

05 Jan, 14:23


😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

petrichor

04 Jan, 15:47


آدم یه سری کارها رو می‌کنه شرمنده دلش نشه، بعدش شرمنده عقلش می‌شه.

petrichor

03 Jan, 17:54


بوسی تواَم با تُف به کَلَت.🤤😂

petrichor

03 Jan, 17:52


فرزانه پروفایل چنل رو انتخاب کرد و منم همیشه سلیقه دخترمو بوس بوسی میکنم 😂😭.

ناناز شد.

petrichor

03 Jan, 12:55


سخن گفتن با تو
برایم پناه بود.

petrichor

01 Jan, 12:38


با نگاهش داره بهم می‌گه خب توکه می‌ترسی ازم چه اجباریه عکس بگیری زنیکه!!

petrichor

01 Jan, 09:31


«گاهی به گذشته فکر میکنم و با خودم می‌گویم: من کجای این تصمیم های پوچ بودم؟ انگار که همه‌اش را شخص دیگری گرفته باشد و من صرفا برای تماشا آمده باشم»

petrichor

31 Dec, 11:44


من وقتی خیلی حالم بده و پناهی پیدا نمیکنم میشینم با گلام حرف می‌زنم:)

petrichor

31 Dec, 06:54


کاش میشد صبح‌ها بیدار نشد. آدم میتونست بخوابه تا یکی دوسال بعد و وقتی بیدار می‌شه همه چیرو فراموش کرده باشه.

petrichor

30 Dec, 07:03


پیر شدن یعنی همین که تنها خونه موندن رو به هرکار دیگه‌ای ترجیح میدی.

petrichor

28 Dec, 06:38


یه سری از اتفاقارو با تمام جزئیاتش یه‌جا نوشتم، هروقت می‌خوام دست به حماقت بزنم میرم اونارو می‌خونم کلا نظرم درمورد همه چیز عوض می‌شه.

petrichor

25 Dec, 16:57


«ما بار سنگینی از خاطرات و اندوہ را
روی دوش هم‌دیگر گذاشتیم، و سپس رفتیم.»

petrichor

25 Dec, 09:21


مثل اینکه من اسم او را قبلاً می‌دانسته‌ام. شراره‌ی چشم‌هایش، رنگش، بویش، حرکاتش همه به نظر من آشنا می‌آمد، مثل اینکه روان من در زندگی پیشین در عالم مثال با روان او همجوار بوده از یک اصل و یک ماده بوده و بایستی که به هم ملحق شده باشیم، در‌این دنیای پست یا عشق او را می‌خواستم و یا عشق هیچ‌کس را.
بوف کور _صادق هدایت

petrichor

24 Dec, 13:52


دیدی بعضی روزا روزت نیست؟ من این قرن قرنم نبود.

petrichor

23 Dec, 05:20


کاش وقتی ابر غم به گلوی کوچکت می‌رسد،از یاد نبری شانه‌ای در کار نیست،و بهتر است بپذیری همیشه قرار است در آغوش باد گریه کنی.
زیرا رنج تنهاست و رنجور تنهاتر..

petrichor

18 Dec, 10:19


آدم جدید؟ نه ممنون
من هنوز زیر آوار اونیم که یه روزی فکر میکردم خونمه.

petrichor

17 Dec, 06:06


در موردش ناراحت نیستم،
در موردش تمام وجودم، قلبم، روحم حروم شد.

petrichor

16 Dec, 06:22


دلم می‌خواست کسی را نشناسم.
یک گوشه‌یِ نیمه تاریکِ
خانه‌یِ شصت متری‌ام؛
درست همان گوشه که کاناپه‌یِ نارنجی
و گرامافونِ دوره‌یِ پهلوی دارد
در خودم مُچاله شوم
و پتو را تا گلویم بالا بکشم
و از دمنوشِ سیب و دارچین بنوشم
و همانطور که با آهنگِ اُستاد بنان همخوانی میکنم چند قطره اشکم را که
بخاطرِ خواندنِ هزارباره‌یِ کتابِ
رومئو و ژولیت است پاک کنم
و به هوایِ اَبری نگاه کنم
و چشمانم را ببندم و بخوابم،
آنقدر عمیق که هیچ کابوسی
دستش به من نرسد.

petrichor

14 Dec, 20:24


داره برف میاد، پرده‌ی اتاقو دادم کنار، چراغارو کم کردم، صدای داریوش تو اتاق پیچیده و دونه‌های برف‌‌و که زیر نور ماه دارن می‌رقصن‌و نگاه می‌کنم. می‌تونم بمیرم برای این‌ لحظه.

petrichor

13 Dec, 06:13


ترجیح می‌دادم در دنیای یک‌نفر، یک آدم متفاوت و ماندگار باشم تا در دنیای هزارنفر آدمی معمولی و موقتی.

petrichor

08 Dec, 17:13


از سوز و ساز و حسرت و از داغ دل پُرم
محزون تر از کمانچه ی کیهان کلهرم
داغم چنان که شعله ی فریاد و دودِ داد
پنهان نمی شود به قبای تظاهرم
آبم ولی به آتش خود نیستم جواب
نانم ولی به سفره ی خود، سخت آجرم
شعرم که جز به روز سرودن نمی‌رسم
بغضم که جز به درد شکستن نمی‌خورم
نفرین به من که خلق، مرا رشته‌های مهر
یک یک بریده اند، ولی من نمی برم
من مثل اشک، منتظر پلک هم زدن
مثل حباب منتظر یک تلنگرم !

petrichor

05 Dec, 14:32


تو کل زندگیم یه بار غرورم و برای یه نفر گذاشتم کنار، و همون یه نفر بهم نشون داد که اشتباه‌ترین کاره.

petrichor

01 Dec, 13:26


ده بار بشکنم، دوباره گچ میگیرم، قوی تر از قبل ادامه می‌دم. به تو نمی‌رسه سَرِ زمین خوردن من جشن بگیری.

petrichor

29 Nov, 19:29


نمی‌توانست بخوابد، هر ساعت و هر دقیقه‌اش برای او مثل هم بودند. نور چشم‌هایش را اذیت می‌کرد، پاهایش درد می‌کردند و حس عذاب‌آوری در قلبش داشت. آن شب‌ها که به هزار زحمت خودش را خواب می‌کرد، بدترین لحظه، بی‌هیچ تردید، لحظه‌ی بیدار شدنش بود.

petrichor

22 Nov, 13:51


بیچاره‌ها...
از جانوران هم کمترند، آنچه که آنها را اداره میکند، اول شکم و بعد شهوت است با یک‌مشت غضب و یک‌مشت باید و نباید که کورکورانه بگوش آنها خوانده‌اند!

petrichor

22 Nov, 10:55


احساس می‌کنم بیش از حد بودم و بیش از حد نوشتم و بیش از حد حرف زدم و بیش از حد دوست داشتم و بیش از حد احساس خرج کردم و بیش از حد انرژی گذاشتم و بیش از حد تلاش کردم و بیش از حد خواستم و بیش از حد اعتماد کردم و بیش از حد بغض کردم و بیش از حد غصه خوردم و بیش از حد گذشتم و بیش از حد تقلا کردم و بیش از حد نگران بودم و بیش از حد خسته‌ام.

petrichor

21 Nov, 15:08


حرف‌های قشنگ.

petrichor

20 Nov, 09:28


من جایی فهمیدم فقط خودمو دارم که از کسایی آسیب دیدم که فکر میکردم قراره بیشتر از همه هوامو داشته باشن.

petrichor

19 Nov, 09:47


خیلی خیلی دوسش داشتم:))

petrichor

19 Nov, 09:46


-کیک محبوب من.

petrichor

17 Nov, 13:16


امروز دوباره مثل اون موقعه‌ها با صدای بابام بیدار شدم، چشامو که باز کردم دیدم نشسته کنارم و با خنده میگه یبار دیگم بچه که بودی خودت موهاتو با قیچی کوتاه کردی، الانم دقیقا شکل اون موقعه شدی. لبخند میزنم‌و هیچی نمیگم، هیچی نمیگم چون دلم میخواد هنوز حرف بزنه هنوز صداشو بشنوم و قلب بی قرارم آروم بشه هیچی نمیگم چون میترسم دوباره از خودم دورش کنم هیچی نمیگم چون بعد از حدود یکماه این اولین دقیقه‌ایه که آرومم و نمیخوام با حرف زدن و فکر کردن خرابش کنم هیچی نمیگم چون میترسم خواب باشمو اینا همش یه خواب باشه. ولی اینجا مینویسم که بعدا اومدم و خوندم یادم بیاد چقدر بودنشون این‌روزا بهم کمک کرد.

petrichor

15 Nov, 17:04


شرایط روحیم به قدری خرابه که در هر لحظه اون بغض ته گلوم باهام هست یعنی غذا میخورم اون بغضو حس می‌کنم می‌خندم باز حسش می‌کنم کلا در هر شرایطی همراهمه تو وقت‌های تنهایی و خواب که رسما می‌خواد خفم کنه. امروز یکی داشت باهام حرف می‌زد و اصلا حرف بدی بهم نگفت در شرایط عادی میشه گفت حرفش شوخی بود اما من انقدر دل نازک شدم که بعد شنیدن اون حرف فقط چند ثانیه سکوت کردم و بعدش طوری گریم گرفت که خودش ترسیده بود و همش داشت معذرت خواهی میکرد و دنبال این میگشت که چه حرف بدی بهم زده. این بغض علاوه بر خودم اطرافیانمم داره عذاب می‌ده.
کاش زودتر تموم بشه این روز ها.

petrichor

14 Nov, 12:56


.
اصلاً نمیخوام به این فکر کنم تو خوب بودی یا بد، من برات چی بودم و کجای زندگیت بودم، من فقط میخوام به حال خوبی که کنارت داشتم فکر کنم، حساب گریه‌ی بعد از رفتنت باشه برای بعد، الان فقط میخوام به خنده‌های لحظه‌های بودنت فکر کنم.مهم نیست که چی شد و چرا شد، مهم اینه که من دوسِت داشتم، به خاطر دوست داشتن خودم توی اون روزا میخوام فقط به لحظه‌هایی که به خوبی گذشت فکر کنم.
من می‌مونم با احساس دوست داشتنم نسبت به تو.و تو می‌مونی با از دست دادن کسی که دوست داشت.
حتی اگر بازی هم بود،بازی رو من بُردم..

petrichor

14 Nov, 11:28


این روزها تنها پناهم مامانمه، میخوام گریه کنم میرم پیشش میخوام بخوابم میرم پیشش میخوام درددل کنم میرم پیشش. دقیقا اون جمله‌ی "به زندگی وصلم میکنی مامان‌" رو دارم زندگی می‌کنم.

petrichor

13 Nov, 13:40


بدترین نوع غم اینه که مغزت شروع می‌کنه به سرزنش خودت و همش فکر میکنی آدم کامل و دوست داشتنی نیستی، فکر می‌کنی زشتی و تموم کارهات مسخرست.

petrichor

12 Nov, 14:11


روزهای خوبی نیست اما من
در همین روز‌های سخت هم دوستت‌دارم.

petrichor

11 Nov, 19:20


قبلنا گریه حالمو خوب می‌کرد اما امروز از صبح دارم گریه می‌کنم ولی بازم الان تو بدترین حالت ممکنم.

petrichor

11 Nov, 07:23


-من لیاقتم خداحافظی بهتری بود.

petrichor

11 Nov, 06:01


بازم یه روز تکراری و مزخرف دیگه.

petrichor

10 Nov, 09:35


کاش می‌شد جز گوشیم همه چیو از مغزو قلبمم پاک کنم، دارن عذابم میدن.

petrichor

08 Nov, 17:12


من با آنکه انتقام‌جو و کینه‌توز نیستم، حافظه‌ام در مورد جراحات و تحقیرها، به رغم بزرگواری‌ام بسیار قوی است.
″داستایوفسکی″

petrichor

07 Nov, 19:42


‏یه سری خاطرات هست که آدم خجالت می‌کشه حتا تو خلوت خودش مرورشون کنه چون از خودش خجالت می‌کشه. از حماقت زیاد، از خریتِ بی‌انتها، از اهمیت دادن پوچ.

petrichor

07 Nov, 16:27


‏به تماشای خودم بودم و دیدم،
که چه بی‌رحمانه تنهاست و به ناچار قوی‌‌‌.

petrichor

07 Nov, 09:11


«حالا خودمانیم، عشقی که با بدبختی مراقبش باشی، به چه درد می‌خورد؟ عشقی که با حصار و بند و غل و زنجير محافظت‌ بشود، چه ارزشی دارد؟»

داستایفسکی

petrichor

06 Nov, 18:11


:))))

petrichor

06 Nov, 18:11


برای منم..
انگار اینطوریه که هردوطرف عاشق همن میخوان همو ولی یسری عوامل بیرونی نمیزاره🫠🫴🏻

petrichor

06 Nov, 17:30


یه معنی و مفهوم خاصی داره این عکس برام:)))

petrichor

06 Nov, 12:28


روز های نکبتی را دارم می‌گذرانم.

petrichor

05 Nov, 12:09


‏کمی بی‌اعصاب، غمگین، خوابالو، نیازمند بغل و کلافه هستم.

petrichor

04 Nov, 04:59


نا امید کننده ترین آدمی بودی که بهش امیدوار بودم.

petrichor

02 Nov, 17:30


« ما اگر ز خاطر خدا نرفته‌ایم
پس چرا به داد ما نمی‌رسد...»

petrichor

02 Nov, 08:53


در من زخمی‌ست که دیگر درمانش از عهده زمان هم خارج است.

petrichor

01 Nov, 19:43


دردم از آن است که همیشه زخم را از جایی می‌خورم که فکر می‌کنم پناه من آنجاست.!

petrichor

01 Nov, 19:42


.
دردم از آن است که همیشه زخم را از جایی می‌خورم که فکر می‌کنم پناه من آنجاست. سرم را روی شانه‌‌های کاکتوس می‌گذارم، دستان عسل‌ آلودم را در دهان توله‌های خرس میکنم، دردم از آن است که همیشه به اشتباه «باور» می‌کنم، و حالا در‌حال پوست‌انداختنم، در حال جانکندن، در حال تیمار ته‌مانده‌ی «باورم». که دیگر به هیچ‌کس و به هیچ‌چیز باورم ندارم. که دیگر همه چیز، پوچ، بی‌معنی، و بی‌اعتبارست.
که اگر این دانه‌های آخر باورم در خاک بپوسندو جوانه نزنندو ساقه نکِشَند، من می‌مانم‌و «هیچ».
که دیگر نوری از آن سیاهی «انکار» نمی‌تابد.
دردم از آن است که همیشه زخم را از جایی می‌خورم که فکر می‌کنم پناه من آنجاست.!
#فرزانه

petrichor

01 Nov, 17:14


فرهاد تحمل شنیدن این خبر رو نداره که
عاشقه دیگه:))

petrichor

01 Nov, 17:13


می‌تونم ساعت‌ها به قصه‌ی عشق های قدیمی گوش بدم و خسته نشم:))

petrichor

01 Nov, 17:00


از چیزهای کمی که ازم باقی مونده مراقبت می‌کنم. با بی‌حوصلگی ولی متعهدانه.

petrichor

31 Oct, 19:58


این شبا خیلی شبه. شاید تاریک ترین شبای زندگیم.

petrichor

31 Oct, 13:05


زندگیم دوباره معناشو از دست داده.

petrichor

31 Oct, 06:49


-چشم‌های غمگینی داری
+زندگیِ غمگینی‌هم دارم.

petrichor

30 Oct, 19:36


چند سال پیش هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم انقدر تنها بشم و انقدر هیچکسو نداشته باشم.

petrichor

29 Oct, 12:42


دلش با من نیست، این را خوب می‌دانم.
تنها منم که بی او
خسته‌ام،
تکه‌تکه‌ام،
متلاشی‌ام…

petrichor

26 Oct, 10:21


یه حسی که خیلی امید به زندگیمو زیاد می‌کنه حمایتگر بودن بابامه. وقتی می‌گه نترس من پشتتم عتماد بنفسم صد برابر بیشتر می‌شه برای انجام هرکاری.

petrichor

25 Oct, 18:16


بهت گفته بودم تو این مدت کم شدی امن ترین آدم زندگیم؟

petrichor

25 Oct, 16:40


آدم یهو غریبه نمی‌شه، بعد از تمام دفعاتی که ازتون ناراحت شد و اجازه دادید ناراحت بمونه غریبه می‌شه.

petrichor

25 Oct, 07:34


هوای ابری
صدای سوختن چوب‌ها
صدای بادو بارون
یه موزیک از استاد شجریان
کاش زمان همین‌جا متوقف بشه

petrichor

25 Oct, 07:31


بارون روستا انگار بارون‌تره، واقعی تره.
روح آدمو زنده می‌کنه رسما:)))

petrichor

25 Oct, 07:24


زندگی قشنگه، اما توی اتاق خودم. توی کتابایی که می‌خونم. فیلمایی که می‌بینم. دور از فضای گوشی و آدمای تو خیابون. زندگی قشنگه وقتی با کسی حرف نمی‌زنم. وقتی کسی کاری به کارم نداره. زندگی قشنگه وقتی دارم قهومو می‌خورم، موزیکامو گوش می‌دم، کارای مورد علاقمو بدون هیچ حرف اضافه ای انجام می‌دم. زندگی قشنگه بدون دخالت هیچ آدمی تو زندگیم.

petrichor

24 Oct, 14:06


برام آهنگ بفرستید.
http://t.me/HidenChat_Bot?start=7158236627

petrichor

24 Oct, 10:31


عزیزم اون تورو ناراحت رها کرده دیگه چجوری بگه دوست نداره؟

petrichor

23 Oct, 12:45


من همین الانم تو رو دروایسی با مامانم زندم.

petrichor

23 Oct, 12:26


زندگی چندباری زمینم زده،چیزهایی نشونم داده که هیچ وقت نمیخواستم ببینم.غم و شکست رو تجربه کردم اما از یک چیز مطمئنم؛ من همیشه بلند میشم.

petrichor

21 Oct, 07:41


+قشاع ینی چی؟
-تاحالا کسی توی زندگیت بوده که نه بشه تحملش کرد، نه بشه ازش کند، نه بشه فراموشش کرد، نه بشه واسه همیشه داشتش؟
+آره، چطور؟
-همین یعنی قشاع. دردی که درمان نداره. دردی که آدمو از درمان نا امید میکنه.

petrichor

21 Oct, 07:25


من
مرگِ نور را باورنمی‌کنم
و مرگِ عشق‌های قدیمی را.

petrichor

04 Oct, 20:27


دلم با ماندن بود،
راه اما راهِ رفتن؛
و تو ندانستی چه رنجیست،
کشاندن تن خسته ای که خواهان ماندن بود.

petrichor

04 Oct, 07:32


‏آدمی که دوستت داشته باشه برات توضیح می‌ده.

petrichor

03 Oct, 11:16


نیازم فریاده، ترجیحم سکوت.

petrichor

02 Oct, 14:47


وقتی همه چیز خوب است، می‌ترسیم.
ما به لنگیدن یک جای کار عادت کرده‌ایم.