عرف و عقل و منطق حکم می کند که مسولیت اصلی شکست و سقوط یک گروه و مجموعه و تیم و سازمان و یا دولت و حتی کشور بر عهده مسولان متبوع آنان است، اگر شرکتی ورشکست می شود قطعا ممکن است عواملی چون بازار متلاطم و بحران های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی رقابت مکارانه رقبا و یا خیانت شرکا و کم کاری کارکنان نیز در ورشکستگی شرکت مسول باشند اما در نهایت مسولیت اصلی بر عهده مدیر شرکت است که نتوانسته این عوامل را مهار و یا مدیریت کند، اگر یک تیم فوتبال نتیجه نگیرد بسیاری عوامل، ممکن است در این شکست و سقوط تاثیر داشته باشند اما مسولیت اصلی بر دوش سرمربی است ، در مورد یک دولت و حتی یک کشور هم همین است ، از داریوش سوم تا یزدگرد سوم با وجود همگی عوامل دیگر ، تاریخ نهایتا شخص شکست خورده را می شناسد ، فتحعلی شاه در جنگ های ایران و روس در برابر نیرومندترین قدرت جهان قرار گرفت و ایران ازپس هشتاد سال بی دولتی و جنگ داخلی، ناتوان شده بود اما شکست نهایی ایران در جنگ با روسیه باوجود همگی عوامل داخلی و خارجی برعهده فتحعلی شاه قرار گرفته است ،در کشورهای دیگر هم همین طور است،از ناپلئون تا ویلهلم دوم و هیتلر و موسولینی و عبدالحمید عثمانی و نیکلای دوم تا ناصر و صدام و قذافی و اسد و گورباچف و ظاهر شاه و داود خان و....... همگی به نوعی و هر کدام با دلایلی کاملا متفاوت ساقط شدندو عوامل متعدد داخلی و خارجی نیز در سقوط هریک تاثیر گذار بود،اما در هر کدام از این موارد در نهایت مسولیت شکست و سقوط بر عهده کسی است که سقوط کرده است ،ولی گویا این قاعده کلی صرفا درباره سقوط پهلوی و انقلاب ۵۷ صدق نمی کند،از منظر پهلوی پرستان همه در وقوع انقلاب ۵۷ مقصر هستندجز کسی که تمام قدرت سیاسی و نظامی کشور و تمام امکانات و بودجه مملکت در اختیار او بود وسیاست هایش میلیون ها نفر را ناراضی کرده بود،توده مردم ، رجال ،روشنفکران و جبهه ملی و چپ ها و روحانیت و خارجی ها و همه مقصر بودند جز شاه،محمدرضا شاه که ۳۷ سال شاه و حداقل ۲۵ سال دیکتاتور بود ودر این مدت نه هیچ طرحی برای توسعه سیاسی داشت و نه یک انتخابات رقابتی ولو نمایشی برگزار کردوتحمل دو حزب خود ساخته را هم نداشت وبرنامه های انقلابی مانند انقلاب سفید واصلاحات ارضی را اجرا کرد در مقابل عملکردش هیچ مسولیتی ندارد،من با نقد اپوزیسیون شاه موافقم ولی شاه ،اپوزیسیون قانونی هم داشت ، طرفداران پهلوی مدعی هستند که مخالفان شاه یک تعداد مارکسیست یا اسلام گرا بودند، اما آن چه نمی گویند اپوزیسیون قانونی شاه است ، جبهه ملی ایران به عنوان سازمانی دموکراتیک و ملی و متعهد به پادشاهی مشروطه ، به هیچ روی حق فعالیت سیاسی نداشت و اجازه مشارکت در انتخابات را پیدا نمی کرد ، حتی رجل مستقلی مانند دکتر علی امینی و عبدالله انتظام و .... نیز که اصلا اپوزیسیون شاه نبودند ولی مخالف دولت های منصوب وی بودند به حاشیه رانده شده بودند و اجاره فعالیت سیاسی آزاد نداشتند ، در یک قدم بالاتر، مخالفان کلیت نظام که مسلح نبودند و به فعالیت مسالمت آمیز متعهد بودند امثال احمد آرامش نه تنها تحمل نمی شدند بلکه ترور و حذف می شدند.همه نوع توجیهی می کنند فقط برای تبرئه شاه ، من نه علاقه ای به روشنفکران عمدتا مخبط آن دوران دارم و نه چپ های وطنفروش ، اما میلیون ها ایرانی مرض نداشتند که کارشان به عصیان و شورش برسد آیا کسی از امیر اسدالله علم نسبت به شاه صادق تر و وفادار تر بود که به وی برای انقلاب هشدار داد ؟تمام قدرت سیاسی و امکانات اقتصادی و سیاست های فرهنگی ایران در اختیار شاه بود و حتی اگر مردم عوام زده شده بودند و در کره ماه به دنبال تصویر انقلاب می گشتند نتیجه سیاست های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شاه بود ، سقوط شاه نتیجه انسداد سیاسی و خودکامگی و تحولات شتابزده و غیر دموکراتیک اقتصادی و اجتماعی بود ، تاکید بر این که شاه ساقط شد چون ملت خوشی زیر دلشان زده بود یا فریب خورده و اغفال شده بودند آیا همین روایت آشنا نیست که هر اعتراض مردم را ناشی از خیانت یا غفلت می داند ؟ آیا تجویز سرکوب مردم برای همه دوره ها نیست ؟ آیا این آدرس غلط را نمی دهد که النصر بالرعب و بحران ها و نارضایتی مردم راه حل های سیاسی و اجتماعی ندارد بلکه نسخه آن صرفا سرکوبی است که شاه در برهه ۵۷ از آن غفلت کرد ؟آیا از قوام السلطنه که در سال ۱۳۲۸ به شاه هشدار داد که دخالت تو در امور به انقلاب می انجامد تا دکتر مصدق و حتی امینی و سید ضیا و در آخر امیر اسدالله علم که همگی قبل از انقلاب به شاه هشدار داده بودند، پیشگو و رمال بودند یا نبض جامعه و سیاست ایران را می شناختند؟بس کنید از تطهیر دیکتاتوری ، اگر واقعا برای اکنون ایران آزادی می خواهید چرا زندگی تان را یکسره وقف دفاع از دیکتاتوری سابق کرده اید؟ جز این است که سودای باز تولید دیکتاتوری را دارید ؟