بهمنی قاجار @bahmanighajar Channel on Telegram

بهمنی قاجار

@bahmanighajar


محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ

بهمنی قاجار (Persian)

بهمنی قاجار یک کانال تلگرامی است که توسط محمد علی بهمنی قاجار اداره می شود. او یک وکیل دادگستری با دکترای حقوق بین الملل از دانشگاه تهران است و همچنین یک پژوهشگر تاریخ معتبر است. این کانال برای افرادی که علاقه مند به مباحث حقوقی، حقوق بین الملل و تاریخ هستند طراحی شده است. در اینجا شما می توانید اطلاعات جدید و مهم در این زمینه ها را بیابید، همچنین از تجربیات و دیدگاه های ارزشمند محمد علی بهمنی قاجار بهره مند شوید. پیوستن به این کانال به شما کمک خواهد کرد تا اطلاعات عمیق تری درباره حقوق و تاریخ کسب کنید و با دیدگاه های منحصر به فرد محمد علی بهمنی قاجار آشنا شوید.

بهمنی قاجار

19 Nov, 12:18


دکتر صادق زیبا کلام و مغلطه نصف به علاوه یک

(آیا حقی به نام جدایی طلبی براساس رای اکثریت یک گروه جمعیتی وجود دارد؟ )

بخش سوم


ادامه بند ۳ : حقی به نام‌ جدایی طلبی وجود ندارد

دیوان فدرال کانادا در سال ۱۹۹۸ از عالی ترین اساتید و نظریه پردازان حقوق بین الملل که بعضا سابقه قضاوت در دیوان بین المللی دادگستری نیز داشتند برای صدور نظریه مشورتی درباره  بررسی مشروعیت استقلال احتمالی کبک ، دعوت به عمل آورد و در رای صادره از سوی این اساتید ، تصریح گردید که مردم کبک حق جدایی طلبی ندارند زیرا امکان مشارکت آنان در اداره امور کانادا سلب نشده است ، پس حتی در دکترین حقوقی و آن هم در سطح دادگاه کشور لیبرالی هم چون : کانادا،  جدایی طلبی به عنوان یک حق مطلق به رسمیت شناخته نشده و بلکه برعکس در حقوق بین الملل موضوعه ،غیر قانوني بوده و حتی در دکترین کشورهای لیبرال و حقوقدانان تجدید نظر طلب نیز نیز هرگز به عنوان  یک حق مطلق و بدون قید و شرط،  شناسایی نشده است

۴.جدایی طلبی غیر اخلاقی است

افزون بر این که در حقوق بین الملل موضوعه،  جدایی طلبی غیر قانونی است در حقوق طبیعی نیز  حقی مطلق برای جدایی طلبی وجود ندارد ، بزرگترین فلاسفه لیبرال حقوق مانند جان رالز نیز اگرچه در شرایطی امکان توسل به حق تعیین سرنوشت تا آستانه جدایی را مجاز می دانستند اما این جواز را صرفا منوط به شرایط استثنایی مانند جلوگیری از نابودی موجودیت یک گروه جمعیتی و ممانعت از نسل کشی ، امکان پذیر می دانستند. این که ما با برجسته سازی قومیت و نژاد یا مذهب ،بین مردم در درون یک کشور خط بکشیم ، اقدامی نه تنها علیه موجودیت و تمامیت یک کشور بوده بلکه برجسته سازی یک‌هویت جمعی تحت عنوان قومیت یا ملیت و.....علیه فردیت و هویت فردی است ،تجربه تاریخی از شورش اهالی بیافرا علیه نیجریه تا وقایع بالکان و ....درگیری‌های متعدد در میان جمهوری های باقی مانده از اتحاد جماهیر شوروی و یا تجزیه پاکستان و سودان و.....‌نشان می دهد که تفسیر حق تعیین سرنوشت به عنوان حقی  تا آستانه جدایی طلبی از هر سو یعنی چه از طرف دولت مرکزی و چه شورشیان جدایی طلب و چه کشورهای خارجی که درگیر چنین اقداماتی می شوند ، منجر به چه فجایع ضد انسانی و نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه گسترده  و خونریزی های بزرگ شده است ، بنابراین تجویز تجزیه طلبی به معنای باز کردن جعبه پاندروایی است که از درون آن از نسل کشی و جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی گرفته تا برجسته سازی عصبیت های قومی بیرون می‌آید.

۵. حد یقف نداشتن تجزیه طلبی و پایان ناپذیر بودن آن

هنگامی که در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ با استعمار زدایی ، کشورهای جدید افریقایی تاسیس شدند ، دیری نگذشت که فورا گروه‌های قومیتی و جمعیتی درون این کشورهای تازه تاسیس به هوس ایجاد کشورهای تازه افتادند،  خیزش جدایی طلبی بیافرا علیه نیجریه یکی از این جنبش های تجزیه طلبانه بود،  اما این شورش ها به گستردگی و با خشونت تمام سرکوب شدند چرا که کشور تازه استقلال یافته تحمل ایجاد کشوری دیگر از درون خود را نداشت،  تجزیه طلبی پایانی ندارد چرا که بعید است ما واحد جغرافیایی ایجاد کنیم که به طور کامل با یک گروه قومیتی تطابق داشته باشد ، پس یا باید به سیکل پایان ناپذیر تجزیه طلبی تن داد و یا در جایی در برابر آن ایستاد.
۶.‌رسالت حفظ موجودیت یک کشور

نمی توان در کشوری که ملک مشاع همه ماست زندگی کرد و حکم به نابودی و تخریب آن داد ، نمی توان در درون کشتی و قایقی بود و جواز تخریب و قطع کردن بخشی از آن را داد و از آسیب های بعدی در امان ماند .
۷. گفتمان تجزیه طلبی یاور دیکتاتوری

سخنان دکتر زیبا کلام برای نشان دادن دغدغه دموکراسی خوش نما ولی بد باطن است ، او نمی داند و یا بی توجه است که همیشه دیکتاتورها با توجیه حفظ استقلال و تمامیت ارضی یک کشور آزادی ها را محدود می کنند ، دکتر زیبا کلام با برکشیدن گفتمان تجزیه طلبی ، پاس گلی طلایی به طرفدران استبداد می دهد که ببینید هدف و منظور آزادی خواهان از آزادی همین نابودی کشور است و تنها راه برای حفظ موجودیت کشور نابودی جمهوریت و دوری جستن از آزادی و دموکراسی است ، ملت اگر در چنین دو راهی قرار بگیرند،  انتخابی سخت نخواهند داشت و بقای کشور را بر آزادی ترجیح خواهند داد.
https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

19 Nov, 12:17


دکتر صادق زیبا کلام و مغلطه نصف به علاوه یک

(آیا حقی به نام جدایی طلبی براساس رای اکثریت یک گروه جمعیتی وجود دارد؟ )

بخش دوم

۳. حقی به نام جدایی طلبی وجود ندارد


۳. حقی به نام جدایی طلبی وجود ندارد

در حقوق موضوعه ما با حقوق بین الملل و حقوق داخلی سر و کار داریم ، آیا حقوق داخلی ما اجازه جدایی طلبی می دهد ، می دانیم که این طور نیست و در قانون اساسی تمامیت ارضی تضمین شده است در قوانین اساسی مشروطیت هم به همین گونه بود در حقوق بین الملل نیز تمامیت ارضی کشورها مورد احترام است و احترام به تمامیت ارضی کشورها از قواعد آمره حقوق بین الملل است ، حق تعیین سرنوشت مردم که در منشور ملل متحد و قطعنامه های متعدد مجمع عمومی و نیز آرای دیوان بین المللی دادگستری مورد تصریح قرار گرفته است باید در کنار اصل احترام به تمامیت ارضی کشورها مورد تفسیر قرار بگیرد، در این راستا حق تعیین سرنوشت مردمان نخست باید در چارچوب حق رهایی مردمان تحت اشغال خارجی از سلطه بیگانه و نیز پایان تحت الحمایگی و استعمار زدایی تفسیر شود ، در وهله بعدی به معنای ممنوعیت اشغالگری و ضمیمه سازی است . بنابراین اقداماتی مانند تجاوز گری روسیه در اوکراین،  که اتفاقا به بهانه حمایت از حق تعیین سرنوشت روس زبانان اوکراین انجام شده است مصداق اشغالگری و ضمیمه سازی و سلب حق تعیین سرنوشت مردم اوکراین است ، جنبه دیگر حق تعیین سرنوشت حق مردم برای مشارکت در اداره امور کشورشان یا همان دموکراسی برای همه است که در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز مورد تاکید قرار گرفته است ، حق شهروندان متعلق به اقلیت های زبانی و قومی و نژادی ، اولا حقی است فردی و ناشی از حقوق شهروندی و بنابراین قابلیت اعمال در حد حق تعیین سرنوشت که حقی جمعی است را ندارد و در ثانی دارای دو جنبه سیاسی و مدنی از یک سو و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از سوی دیگر است،  حق سیاسی و مدنی یعنی شهروندان متعلق به اقلیت های زبانی و مذهبی و قدمی و.....حق مشارکت در اداره امور کشور را به طور برابر با سایر شهروندان داشته باشند و حق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیز یعنی به طور برابر از کلیه منابع اقتصادی کشور بهره مند گردند و در تکلم به زبان خود و یا آموزش زبان و ادبیات خود و استفاده از سنن و فولکلورشان تا جایی که مغایر با حقوق بشر و نظم عمومی و اخلاق حسنه نباشد ، آزاد باشند،  پس در این جا نیز حقی به نام جدایی طلبی وجود ندارد،  در این میان دکترینی به نام دکترین جدایی چاره ساز وجود دارد که باید دانست :
اولا دکترین است و نه هنجار و قاعده ، بنابراین صرفا یک نظریه است و هنوز جامه حقوقی به خود نپوشیده است تا چه رسد به این که الزام آور باشد یعنی به قولی هنوز حقوق نرم نیز نشده است تا چه رسد به این که حقوق سخت باشد. 
ثانیا صرفا درباره گروه‌های جمعیتی است که خود را به صورت مردمانی جدا و متمایز از سایر هم میهنان خود شناسایی کرده اند ، مانند مردم سرزمین های فدرال قومی و یا اتحادیه هایی مانند بربتامیا که اسکاتلندی ها خود را به عنوان مردم جداگانه متمایز کرده اند .
ثالثا در چارچوب همین دکترین جدایی چاره ساز هم جدایی طلبی از طرف مردم یک گروه جمعیتی جداگانه فقط در صورت احراز شرایط ذیل مجاز است :
اول - مردم جدایی طلب از  همه ابزارهای لازم و مسالمت آمیز  برای تحقق مشارکت  در اداره امور خودشان بهره گرفته باشند و در این راه موفق نگردیده باشند .
دوم - به طور سیستماتیک سرکوب شده باشند.
سوم - ابزار مداخله  کشوری خارجی نبوده و در جهت اهداف کشور خارجی عمل نکنند.
چهارم - هیچ راهی برای تحقق تعیین سرنوشت شان در تطابق با تمامیت ارضی کشور متبوع شان باقی نمانده باشد. 

طرفداران دکترین جدایی چاره ساز،  اعلام استقلال کوزوو را یک نمونه موفق برای این دکترین می دانند. اگرچه کوزوو هنوز هم عضوی از سازمان ملل نشده است ولی دیوان بین المللی دادگستری، صرف اعلام استقلال مجمع ملی کوزوو راصرفا چون این مجمع ،  یک نهاد غیر دولتی بود را مغایر با حقوق بین الملل ندانست . اما در کوزوو نه تنها همه تلاش ها برای مشارکت در اداره امور شکست خورده بود بلکه حتی نسل کشی و جنایت علیه بشریت رخ داده بود . اما در مقابل کوزوو  ، اعلام استقلال در مواردی هم چون : کریمه و اوستیای جنوبی و آبخازیا و دونتسک و لوهانسک اوکراین و کاتالونیا و کردستان عراق و یا آرتساخ یا همان جمهوری کوهستانی قره باغ ، همگی در جامعه بین المللی مورد بی اعتنایی قرار گرفت و حتی بعضا  مصداقی برای سیاست های تجاوز گری همسایگان تلقی گردید و نقض حقوق بین الملل دانسته شد. در مهمترین تفسیر حقوقی که تاکنون از حق تعیین سرنوشت و نسبت آن با جدایی طلبی به عمل آمده است .
https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

19 Nov, 12:16


دکتر صادق زیبا کلام و مغلطه نصف به علاوه یک

(آیا حقی به نام جدایی طلبی براساس رای اکثریت یک گروه جمعیتی وجود دارد؟ )

بخش اول

صادق زیبا کلام می گوید اگر نصف به علاوه یک کردها بگویند می خواهم جدا بشوم ، چرا زیر بار نمی روید ؟  پاسخ سر راست و مختصر آن اینست که چون هیچ کدام از شهروندان ایران با هر وابستگی که به هر گروه جمعیتی زبانی و مذهبی و.... غیره که داشته باشند حق مالکیت و مهمتر از آن حاکمیت اختصاصی بر هیچ بخشی از ایران ندارند ، بلکه یگانه حاکم و مالک سرتاسر ایران ،‌موجودیتی است به نام ملت ایران که حق دارد از موجودیت و تمامیت ارضی و حق حاکمیت خود نیز دفاع نماید .اما سخنان آقای دکتر زیبا کلام افزون بر این که ضدملی است ، غیر حقوقی و ناصحیح و غیر دموکراتیک و ضد لیبرال و فراتر از همه غیر اخلاقی است . ناحقی و بی ربطی ادعای دکتر زیبا کلام را از ۶ جنبه می توان بررسی گرد :

۱. دموکراسی نصف به علاوه یگ نیست

تعریف از دموکراسی به معنای نصف به علاوه یک در واقع دیکتاتوری هولناک اکثریت است ، بنابراین تعریف روسویی از دموکراسی به عنوان حاکمیت نصف به علاوه یگ رای ، خیلی زود مورد نقد قرار گرفته و امروزه می توان با قاطعیت گفت  که چنین برداشت و تعریفی از دموکراسی منسوخ شده است،  تعریف از دموکراسی به عنوان دموکراسی لیبرال هم اکنون بیشترین جاذبه و مقبولیت را دارد،  حق اکثریت محدود به حقوق دیگران و نظم عمومی دانسته شده است ،از همین رو اگر نصف به علاوه یک یا اصولا هر اکثریتی به طور مثال رای به قانونی بودن برده داری یا مجاز بودن شکنجه بدهد ، چنین رایی بی اعتبار است به همان نسبت رای به نابودی و تجزیه یگ کشور که می تواند منتج به خونریزی بسیار ‌و نابودی چند نسل از مردم یک کشور بشود فاقد اعتبار است ‌.

۲. یک کشور ، ملک مشاع همه شهروندان آن است نه یک گروه خاص جمعیتی و قومی و نژادی

اصلا این عبارت اگر کردها بگویند کردستان جدا شود ، از منظر مفهمومی دچار مشکل است چرا که ما شاخصه ای برای تشخیص کرد از غیر کرد نداریم ، ما در این کشور ، فقط شهروندان ایران و بیگانگان را داریم ، حال کردها کی هستند؟  ساکنان استان کردستان ؟ خوب اگر در میان ساکنان استان کردستان،  ترک زبان و فارس زبان و لرستانی و خوزستانی و .....بود هم حق رای دارد ؟ یا کردهای آذربایجان غربی و کرمانشاه و ایلام چی ؟ یا حتی کردهای خراسان ؟ چرا سایر  شهروندان ایران حق ابراز نظر درباره آینده کردستان را نداشته باشند ؟ آیا آن ها الان حق مالکیت و سرمایه گذاری و.....در کردستان ندارند ، می دانیم که به درستی چنین حقی دارند و هر شهروند ایرانی به درستی این حق را دارد که در هر نقطه از ایران سرمایه گذاری کند ، مالکیت داشته باشد و ملک بخرد ، حالا منطقی و عاقلانه و اخلاقی است که کسی را صرفا به دلیل زبان و تبار یا مذهبش از ابراز نظر درباره سرزمینی که در آن مالکیت دارد و سرمایه گذاری کرده و..... محروم کرد ، اگر دختر کردی شوهر تهرانی یا اصفهانی داشته باشد و در کردستان ساکن شوند و یا پسر کردی ، دختری یزدی یا کرمانی را به همسری برگزیند ، آن ها کرد هستند یا نیستند و آیا اجازه دارند در آن رفراندوم خیالی دکتر زیبا کلام مشارکت کنند ؟ پس ببینیم که این ادعای احترام به رای  نصف به علاوه یک کردها در ظاهر چه قدر خوش نما و در باطن چه قدر ضد انسانی ووتفرقه برانگیز و ضد حقوقی است ، چه قدر نژاد و قومیت و زبان را برجسته و پررنگ ساخته و چه میزان انسانیت و شهروندی را بی اعتبار و بی ارزش می سازد و در یک کلام تا چه حدی فاشیستی و ضد انسانی است . یک کشور ملک مشاع و سرزمین همه مردمان و شهروندان آن است هیچ کردستانی بر سنندج حقی ویژه تر از یگ یزدی یا کرمانی یا بلوچ و گیلک ندارد و بالعکس یگ سنندجی یا بانه ای حقی کمتر از سایر ایرانیان درباره تهران و مشهد و مازندران و شیراز و.....ندارد همه ایران متعلق به همه ایرانیان است.

۳. حقی به نام جدایی طلبی وجود ندارد

در حقوق موضوعه ما با حقوق بین الملل و حقوق داخلی سر و کار داریم ، آیا حقوق داخلی ما اجازه جدایی طلبی می دهد ، می دانیم که این طور نیست و در قانون اساسی تمامیت ارضی تضمین شده است در قوانین اساسی مشروطیت هم به همین گونه بود در حقوق بین الملل نیز تمامیت ارضی کشورها مورد احترام است و احترام به تمامیت ارضی کشورها از قواعد آمره حقوق بین الملل است ، حق تعیین سرنوشت مردم که در منشور ملل متحد و قطعنامه های متعدد مجمع عمومی و نیز آرای دیوان بین المللی دادگستری مورد تصریح قرار گرفته است باید در کنار اصل احترام به تمامیت ارضی کشورها مورد تفسیر قرار بگیرد، در این راستا حق تعیین سرنوشت مردمان نخست باید در چارچوب حق رهایی مردمان تحت اشغال خارجی از سلطه بیگانه و نیز پایان تحت الحمایگی و استعمار زدایی تفسیر شود ، در وهله بعدی به معنای ممنوعیت اشغالگری و ضمیمه سازی است .
https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

13 Nov, 15:37


مسولیت ملی


مسولیت ملی امروز، بازنگری کلی در سیاست خارجی و داخلی کشور در جهت منافع ملی و با هدف رفع تهدیدات فزاینده پیشروی است. مهمترین مساله در این ميان، بیرون کشیدن ایران از ورطه بحران های بین المللی و منطقه ای است، جهان پر از بحران است و حضور در هرکدام از این بحران ها هزینه زاست . چرا کشوری مانند ایران با هزار و یک گرفتاری و مشکل داخلی باید بیش از حد برای بحران های بین المللی هم هزینه بدهد . تا جهان بوده است ، دنیا محل ظلم و زور و ناجوانمردی بوده و ملت ایران رسالتی ندارد که با تمام بدی ها در جهان ستیز کند ، بلکه باید از منافع ملی و امنیت خود صیانت نماید ، لازم به ذکر است که‌ مسائلی مانند رفع فیلترینگ هیچ اهمیتی ندارد ، کشور و کیان مملکت در معرض خطرات قطعی است و موضوعی مانند رفع فیلترینگ در کل هیچ اهمیتی ندارد ، مهمترین مساله در کشور بازنگری در سیاست خارجی و داخلی در راستای منافع ملی است نه رفع فیلترینگ.

https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

12 Nov, 10:19


صد روزگی پزشکیان



عمده ترین دستاوردهای پزشکیان در این صد روزه ، دیدار با تجزیه طلبان تابلو دار و مساله دار و عدم هرگونه ابتکار و طرح در سیاست خارجی و خاموشی برق بوده است، پزشکیان حتی از آنچه ما بدبینانه نیز فکر می کردیم ، بدتر بوده است نه نبوغ و ابتکاری و نه تعصب ملی و نه خط مشی روشنی ، دیدار با عناصر نفرت پراکن قومی و نژاد پرست که در عمل گرایش های آشکار تجزیه طلبی دارند ، برگ دیگری در کارنامه سراسر شکست کسی بوده که در همین صد روزه خیلی ها را نا امید کرده است ، لازم است مبلغان پزشکیان با حداقل مسولیت شناسی نسبت به عملکرد وی پاسخگو باشند.

https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

09 Nov, 13:38


سه سند نو یافته از شب اعدام فاطمی

به مناسبت سالگرد اعدام دکتر فاطمی


این سه سند را برای نخستین بار ۵ سال پیش منتشر کردم

از محمدعلی بهمنی قاجار 

دکتر حسین فاطمی در آخرین لحظات حیات خود به چه می اندیشیده است. ایران ، مصدق ، همسرش و فرزندش و نیز  نوع دوستی و قدرشناسی از کسانی که به وی خدمت کرده بودند ، احساسات متلاطم فاطمی در آخرین لحظات زندگی وی پیش از اعدام در نیمه شب 19 آبان 1333 بودند . سه سند که آخرین نامه نگاریهای فاطمی هستند ، ما را با روحیات این مبارز تاریخ معاصر ایران بیش از پیش آشنا می سازد. اولین سند نامه فاطمی به دو پرستاری است که به وی خدمت کرده بودند. فاطمی رنجور از بیماری و شکنجه ، از کسانی که به وی خدمت کردند غافل نیست . نامه وی به دو پرستار ، نشان دهنده اوج روح قدرشناسی و نوع دوستی فاطمی است :
مبلغ دویست و بیست و یک تومان پول موجودی را به دو نفر پرستار زن که خدمت اینجانب را عهده دار بودند ، تقدیم می کنم. با تقدیم تشکر از خدماتشان ، بالمناصفه تقسیم نمایند - ساعت چهار و نیم بعد از نیمه شب - 19 آبان ماه 1333 – دکتر حسین فاطمی
ص 2- پرونده 51 – سال 1333

پیام دیگر فاطمی به همسرش پریوش سطوتی بود. فاطمی تلاش کرده بود با همسر خود دیدار کند ، آخرین خواسته وی دیدار با همسرش و مصدق و سخنرانی برای افسران بود ، آزموده و تیمور بختیار با دیدار وی با مصدق و سخنرانی اش برای افسران مخالفت می کنند ولی  تلاش می کنند تا زمینه دیدار او با همسرش پریوش سطوتی را فراهم بیاورند ، اما سرهنگ سطوتی پدر همسر فاطمی به تیمور بختیار می گوید که دخترش علاقه ای به دیدار فاطمی ندارد. خدا می داند که سرهنگ سطوتی واقعیت را گفته و یا خود مانع از دیدار این زن و شوهر شده است . با وجود عدم توفیق فاطمی در دیدار با همسرش باز او به عشق زندگی اش می اندیشید و آخرین لحظات زندگی اش را تقدیم به اومی کند :
این عکس خود را در آخرین لحظه زندگی به زن وفادار و پاکدامن خود تقدیمش کردم که بداند او را در هر حال که باشم (دوست دارم) - چهارونیم بعد ازنیمه شب 19 آبان ماه 1333 -  دکتر حسین فاطمی
ص 6- پرونده 51- سال 1333

نامه دیگر فاطمی تعیین تکلیف وی درباره فرزندش است :
قیمومیت بچه ام را تا زمان حیات جناب آقای دکتر مصدق به ایشان و سپس سیف پور فاطمی (واگذار می کنم.)



https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

08 Nov, 18:54


ترامپ و ایران


به نظر می رسد ایران برای ترامپ نه اولویتی دارد و نه جذابیتی ، ترامپ نه قصد تغییر رژیم در ایران دارد و نه هدفی برای مداخله در امور داخلی ایران و مذاکره و مصالحه با ایران نیز برایش اهمیتی ندارد، ترامپ در دوره پیش باتوجه به رای کمی که اخذ کرده بود و در آرای مردمی رای کمتری از هیلاری کلینتون گرفته بود و باتوجه به عقده و حسادتی که به اوباما داشت ، به شدت مایل بود که برجام را به عنوان میراث اوباما ضایع کند ، بنابراین در فکر نابودی برجام و مصالحه جدید با ایران به عنوان دستاورد جدید بود،  از این رو،  انداختن عکس یادگاری با مقامات ایرانی برای ترامپ مهم بود،  اما در دوره جدید ، هیچ کدام از این شرایط نیست ،  پس ایران برای ترامپ جدید چندان موضوعیتی ندارد ، بنابراین سیاست  ترامپ در قبال ایران دو جنبه دارد:

۱- تحریم ها را با جدیت تشدید کرده و اجرا می نماید  و همان سیاست فشار حداکثری سابق را دوباره احیا خواهد کرد.

۲-  به طور کامل هم از اسرائیل حمایت خواهد کرد .

ترکیب این دو تا باهم برای ایران و ملت ایران خوب و خوش نخواهد بود

راهکار چیست ؟

راهکار مقابله با این سیاست ، سخت و پیچیده و با دقت است ، نشان دادن عطش برای مذاکره با آمریکا بی ربط و بی فایده است ، استمرار تنش و تداوم مقابله پینگ و پونگی هم عایدی نخواهد داشت . تکیه به روسیه و چین هم فایده ای ندارد که هر دو به خصوص روس ها در کنار ترامپ خواهند بود ، اروپا هم که کلا با ایران درافتاده است ، همسایگان و مسلمانان و اعراب هم که کلا هیچ وقت قابل اتکا نیستند و صرفا ممکن است مترصد باشند تا از این وضعیت جهت ضربه زدن به ایران استفاده کنند ، پس راهکار چیست؟ 
به نظر می رسد در وهله نخست راهکاری وجود ندارد ولی همین هم خودش راهکاری است یعنی این که شرایط و سختی و پیچیدگی آن  را درک کنیم ، گام نخست و صحیح برای نیل به یک رهیافت صحیح خواهد بود.
https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

06 Nov, 12:57


ترامپ چه خواهد کرد ؟


سیاست خارجی ترامپ چند ستون اصلی دارد :

۱. اولویت آمریکا و منافع ملی آمریکا( با تفسیری تقریبا آن انزواگرایانه از آمریکا )
۲.عدم مداخله در امور داخلی کشورها
۳. بی اعتنایی به ارزش های لیبرال و حقوق بشری
۴.فروش امنیت ( یعنی حاضر به حمایت از هم پیمانان خود هستیم اما نه رایگان )
۵. اسرائیل محوری ( با رویکردی نزدیک به مسیحیت تبشیری و یهودیت حریدی )

مصادیق عمده این سیاست ها در فضای بین الملل چنین خواهد بود :

عدم حمایت از اروپا

عدم همکاری فعالانه با ناتو

آزاد گذاشتن روسیه

توجه نکردن به مسائل حقوق بشری

افزایش تعرفه های وارداتی  نسبت به چین در ضمن عدم حمایت از تایوان

آزاد گذاشتن کامل اسرائیل و حمایت مطلق و یک طرفه از اسرائیل در منازعه خاورمیانه

فشار حداکثری و تحریم همه جانبه علیه ایران

حمایت از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در مقابل ایران در ازای حمایت مالی این کشورها

در نتیجه در دوره ترامپ باید شاهد :

آتش بس در اوکراین به سود روسیه

نابودی بیشتر طرح دو کشوری در منازعه خاورمیانه و باز گذاشتن دست اسرائیل برای اعمال سیاست های مطلوبش در غزه و کرانه باختری و حتی لبنان و سوریه و ...

افزایش شدید تحریم ها علیه ایران

و سردی روابط آمریکا و اروپا باشیم .

نکته منفی این است که به دلیل سابقه جنگ اوکراین،  ایران قادر به بهره مندی از سردی روابط آمریکا و اروپا هم نخواهد شد .

کلام آخر این که در شرایط ناشی از روی کارآمدن ترامپ:

همسایگان طماع و نیروهای ایران ستیز  مترصد سو استفاده از اوضاع خواهند بود. فهم و درک درست شرایط خطیر پسا ترامپ ،‌گام نخست برای مدیریت این شرایط نوین خواهد بود .


https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

04 Nov, 19:35


ترامپ یا هریس ؟

اراده مردم ایران در تعیین رییس جمهور امریکا. هیچ تاثیری ندارد حتی ایرانی امریکایی ها هم در عمل در انتخاب رییس جمهور امریکا بسیار کم تاثیر هستند چرا که هم جمعیت شان نسبت به کل جمعیت امریکا خیلی زیاد نیست و هم اکثریت آنان در ایالات طرفدار دموکرات ها هستند و بنابراین رایشان تغییر چندانی در انتخابات ایجاد نمی کند ، اما فهم تفاوت مهم میان ترامپ و هریس برای ایرانیان با اهمیت است ، صرفا به یک نمونه اشاره می گردد :

قیمت دلار در آبان ۹۵
در زمان انتخاب ترامپ
۳۶۰۰ تومان

و در آبان ۹۹
در زمان انتخاب بایدن
۲۹۰۰۰ تومان شد

یعنی ۸ برابر

هم اکنون بعد ۴ سال بایدن

قیمت دلار ۷۰ هزار تومان شده یعنی حدودا دو و نیم برابر

افزایش ۸ برابری در عمل ناشی از سیاست های ترامپ بود و افزایش دو و نیم برابری فعلی بیشتر ناشی از عدم تمایل خود ما به بازگشت برجام و بحران خاورمیانه بوده

https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

03 Nov, 15:39


تفاوت ترامپ و هریس برای ایران :

ترامپ صراحتا گفت نتانیاهو حق داره به تاسیسات هسته ای ایران حمله بکنه و نباید به بایدن گوش بده


اما بایدن گفت :

به تاسیسات هسته ای حق نداری حمله کنی و اگر جای نتانیاهو بودم به تاسیسات نفتی هم حمله نمی کردم

نه ترامپ و نه هریس دلشون برای ایران نسوخته و اصلا در مخیله شان هم نیست و واقعا هم مسولیتی ندارند که قدمی برای سعادت مردم ایران بردارند.

اما ترامپ آتش جنگ و انزوا و تحریم علیه ایران را تندتر می کند و هریس شاید کمی کندتر

این تفاوت برای من مهم است

همین یک قلم تفاوت ترامپ با بایدن و هریس درباره حمله به تاسیسات هسته ای بسیار بسیار مهمه :

چنین حمله ای یعنی قربانی شدن چندین نسل در ایران و قرار گرفتن میلیون ها ایرانی در معرض سرطان و بیماری و ......

برای من این تفاوت ها مهم و خطرناک و دردناک است .

https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

31 Oct, 21:11


ترامپ و انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و سلطنت طلبان


پیروزی احتمالی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، دو فرضیه احتمالی را در رابطه آمریکا و ایران را خواهد داشت که در هر دو این فرضیه ها بازنده اصلی اپوزیسیون برانداز جمهوری اسلامی و به طور خاص سلطنت طلبان خواهند بود ، در فرضیه نخست ، ترامپ موفق خواهد شد که با ایران معامله نماید، در چنین فرضی رابطه ج.ا با آمریکا بهبود خواهد یافت و اپوزیسیون برانداز خارج نشین منزوی خواهد شد ، فرضیه دوم عدم معامله است ، در چنین شرایطی، ترامپ فشارهای همه جانبه ای به ایران تحمیل خواهد کرد و این فشارها ایران را بیشتر به سمت روسیه و چین سوق خواهد داد و در درون خود نیز ایزوله تر و منزوی تر خواهد کرد ، فقر و تورم و گرانی افزایش خواهد یافت و شرایط کشور جنگی تر و با اختناق بیشتر می گردد، در چنین شرایطی کشور مستعد جنبش های سیاسی و اجتماعی ترقی خواه نمی گردد و بر فرض که حرکات اعتراضی هم شکل بگیرد از جنس آبان ۹۸ ، تند و کوتاه و زودگذر خواهد بود، بنابراین کشور ضعیف تر و مردم فقیر تر و بی پشتوانه تر می گردد ولی فرصتی برای تحول اجتماعی پیش نخواهد آمد ، نگاه اپوزیسیون سلطنت طلب نسبت به ترامپ نگاه به شدت احساساتی و غیر واقعی و مصادره به مطلوب ترامپ است ، باید انصاف داد و حق داد که ترامپ خودش صادقانه نه یک بار بلکه بارها اعلام کرده است که صرفا در پی معامله با جمهوری اسلامی است و هرگز به فکر تغییر رژیم و هم چنین جنگ و اقدام نظامی نیست ، اما اپوزیسیون برانداز نمی خواهد ترامپ را آنچه که هست ببیند بلکه از او یک ترامپ خیالی و مطلوب خود ساخته است .ترامپ به انزوا و تحریم شدید ایران و حداکثر اقدامات ایذایی اکتفا خواهد کرد و هرگز در اندیشه براندازی و تغییر رژیم و حتی مداخله در امور داخلی ایران نخواهد بود، بنابراین ترامپ برای اپوزیسیون برانداز و خوش خیال و ساده اندیش جمهوری اسلامی، هیج عایدی نخواهد داشت ، اما در این میان مغبون ترین اپوزیسیون ، سلطنت طلبان خواهند بود، حتی اگر بر فرض محال، ترامپ در اقدامات ایذایی خود علیه جمهوری اسلامی به سمت ورشکستگی دولت ایران و حملات نظامی و ..... برود هیچ گاه بر سلطنت طلبان تکیه نخواهد کرد و برای چنین اقدامات ایذایی از فرقه تروریستی رجوی و تجزیه طلبان و یا عناصر خائن و مزدور داخلی استفاده خواهد کرد .ترامپ خودش می گوید نمی خواهد در امور داخلی ایران مداخله کرده و یا از گروه خاصی برای آتیه ایران حمایت کند ، جان بولتون که مشاور امنیت ملی ترامپ بوده و پومپئو وزیر خارجه ترامپ، مهمان فرقه تروریستی رجوی بوده اند ، هیچ کدام از این ها حتی در لفظ هم به سلطنت طلبان اشاره نکردند ، اما این ها خوش بینانه و متاسفانه حقیرانه چشم به ترامپ دوختند، امیدی که سرابی خیالی است و هرگز به جایی نخواهد رسید .
من احتمال پیروزی ترامپ را بیش از هریس می دانم و در فرض پیروزی احتمالی ترامپ ، خواهیم دید که اپوزیسیون از پیروزی ترامپ مطلقا هیچ عایدی نخواهد داشت .

https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

31 Oct, 08:56


شاهزاده محمد حسن میرزا ولیعهد لحظه ای پس از خروج از ایران و ورود به عراق پس از تبعید غیر قانونی از ایران

https://t.me/bahmanighajar

بهمنی قاجار

30 Oct, 16:08


كمال اشتياق زيارت می‌كنم، از والاحضرت هم از وقتی كه تشريف برده، خبری نداريم، و از خانم (مراد ملكه است) هم اطّلاعی نداريم. از قرينه نمی‌گذارند خبری از حالشان بنويسند. ديگر منتظر اوامر اعليحضرت هستم. الامر الاقدس اعلی، پيره كنيز معزّزالسلطنه ( 2)

1-شنيدم كه‌این مبلغ را بعد، از بابت حقوق اجزاي جزء دربار وليعهد كسر گذاشتند و رضاشاه دريافت كرد. 2 – افسر خانم دختر سردار منتخب و يكی از زنان شاه بود. 3- بدرالملوك زن اوّل احمد شاه، دختر شاهزاده حسين، مادر‌ایران دخت. 4– خانم خانم‌ها زن احمد شاه و دختر معزّالدوله، مادر همايون دخت. 5- ليلی خانم هم زن احمدشاه بود


@qajariranhistory

بهمنی قاجار

30 Oct, 16:08


در حرم پادشاهي

… وليعهد وارد حرم شد، از پردۀ قرمز داخل گرديد، مستحفظ نظامی‌شرمش‌ آمد كه مانع از دخول وليعهد بشود و خودش هم شرم داشت كه داخل شود. وليعهد داخل شد. قضايا را به بانوان گفت، زنان را وداع كرد، گفت عجله كنيد و هر چه اسباب داريد جمع آوری كنيد كه بايد بيرون برويد!

فرياد ناله و ضجۀ زنان بلند شد …

اين است بخشی از مكتوبی‌كه بانو معزّزالسلطنه همان روزها به شاه نوشته و به يكی از رجال محترم دربار داده است كه به شاه برساند و ما موادّ آن نامه را از آن شخص و از روی خط خود آن مرحومه برداشته‌ایم و‌اینست:

بعد العنوان،

اولاً سلامتی و كامكاری وجود مبارك اعليحضرت را از درگاه احديّت خواستاريم. بعد هم اگر از راه ذرّه پروری از حال پيره كنيز و سايرين استفسار بفرماييد، شرح حال از روز شنبه تا عصر يكشنبه را به خاك پای مبارك با كمال بدبختی عريضه (كذا) می‌دارم.

صبح شنبه كه از خواب بيدار شدم، گفتند كه از صبح ديگر رفت و‌ آمد ‌اندرون بكلّی ممنوع شده است و نوكرهای اعليحضرت اقدس هم كه می‌آيند دربار، آنها هم پس از تفتيش می‌آمدند ولی رفتن‌امكان نداشت. تا سه به غروب دور قصرهای سلطنتی محاصره بود. كنيزان هم با چشم گريان منتظر نتيجه بوديم كه آغاباشی با آقايان والاحضرت گريه كنان‌ آمدند كه ديگر جمع آوری نماييد برای عصر يا فردا صبح كه‌اندرون را بايد تخليه كنيد. ديگر بكلّی زمام اختيار از دست كنيز رفت. تا يك ساعت هيچ از خود خبر نداشتيم و از طرف والاحضرت هم گفته بودند كه بياييد حياط عمارت بلور، می‌خواهند شما را ملاقات كنند. بالاخره يك ساعت از شب رفته كنيز والاحضرت اقدس را زيارت كردم تا يك ساعت از شب گذشته هم نظامی‌ها پيش والاحضرت بودند كه نتوانستند ‌اندرون تشريف بياورند. دو مرتبه عبدالله خان، مرتضي خان و كريم آقا خان می‌آيند، پس از آنكه سلام می‌دهند می‌گويند محمد حسن ميرزا! اعليحضرت پَهلوی می‌فرمايند كه شما محبوس هستيد و لباس‌های نظامی‌را هم بايد تغيير بدهيد. اعليحضرتا! تحرير و تقرير هيچيك نمی‌تواند اضطراب خاطر كنيز را مجسّم نموده، بيچارگی و بدبختی كه هرگز انتظار نداشتم، برای اعليحضرت شرح دهم. چنين بنطر می‌آيد عدم رضايت خداوند به حسد و بغض دشمنان اعليحضرت معاونت نمود. آن روز ناهار‌اندرون را هم تفتيش كردند. تمام خوراك‌ها را چنگ زده بودند. همينكه دو از شب گذشته، والاحضرت اقدس و تمام اهل‌اندرون مشغول شيون بوديم. پدر و مادر افسر خانم آمدند كه می‌خواهيم افسر خانم را ببريم. هر چه كنيز اصرار و ابرام نمودم، قبول نكردند. افسر خانم را بردند و والاحضرت را هم چهار از شب رفته نظامی‌ها بردند. اعليحضرتا! با درد و‌اندوهي كه دارم زندگانی غيرممكن است. آن شب را تا صبح بيدار بوديم، اسباب جمع آوری كرديم.

اگر چه شب گذشته گفته بودند كه‌اندرون‌ها را خالی كنيم، ولی والاحضرت در خواست كردند كه يك شب مهلت بدهند و قبول شد و صبح هم تا عصر كه كنيز در‌اندرون بودم. چون بدرالملوك و خانم خانم‌ها و ليلی خانم را هم صبح زود پدرانشان‌ آمدند بردند و هر چه به‌ایشان گفتم كه نرويد، عجالتاً با كنيز باشيد تا از طرف اعليحضرت اقدس نسبت به‌ایشان و همه دستوری مرحمت شود، قبول نكردند و رفتند. متّصل نظامی‌ها می‌آمدند ‌اندرون، تيغۀ خزانه را خراب كردند و از طرف خودشان مهر كردند و رفتند. كنيز هم با كشور و عذرا و زرّين تاج و زری و كبری و شمامه و چندين نفر ديگر با درشكۀ كرايه‌ آمديم ‌اميريه، عجالتاً در عمارت حضرت ملكۀ جهان هستيم و چند عدد هم از تفنگ‌های اعليحضرت در‌اندرون ماند، نتوانستيم بياوريم. از خاك پای مبارك استدعا دارم كه تكليف‌اینها كه هستند مرحمت بفرماييد.

اعليحضرتا! چندين دفعه است كه می‌آيند پيش كنيز و از كنيز كسب تكليف می‌خواهند و حالا استدعای عاجزانه از خاك پای مبارك دارم اگر ميل مبارك‌این است كه‌اینها را نگه داريد باز يك دستوری مرحمت بفرماييد به واجب، پيش هر كسی و هر جايی كه رأی مبارك است. چون، از طرف دولت به كنيز سفارش كرده‌اند كه اگر فحش به من بدهيد، ناسزا بگوييد، چه خودتان ، چه آدمها را همان دقيقه در يك گاری شكسته می‌ريزم و از‌این شهر گرسنه و تشنه بیرون می کنم ؛ پس ، به این جهت، کنیز دیگر نمی توانم توقّف كنم، خيال دارم ماه شعبان بروم زيارت كه دعاگوی وجود مبارك اعليحضرت شوم و اگر هم رأی مبارك اقتضا نمود، همۀ‌اینها را آزاد بفرماييد و مقّرر فرماييد مهرشان را بدهند. دستخط بفرماييد اكرم السلطنه از عايدات‌املاك اعليحضرت سه هزار تومان بدهد و خود اعليحضرت هم حساب بفرماييد. الهی تصدّقتان بروم، هر طوری كه‌امر می‌فرماييد بفرماييد ، اطاعت می‌شود، كه تمام‌اینها بی‌تكليف هستند. كنيز هم بواسطۀ‌اینهاست كه تا بحال در‌این شهر مانده‌ام. آنهايی كه مانده‌اند جايی را ندارند. چون قصر را مهر و موم نمودند، بدبختانه اسباب اعليحضرت هم از كتاب و غيره توقيف شد، نتوانستيم همراه بياوريم. در آخر عريضه پای مبارك را با

بهمنی قاجار

30 Oct, 16:08


در واقع كرايۀ مسافرت (مسافرتی كه با اتومبيل‌های خودشان كرده بودند) از وليعهد با سماجت دريافت داشتند! ‌امّا مهمانداران نجيب‌ایراني حليت طلبيدند و بازگشتند و مسافرين خسته و گرسنه كه سه شب بود چيزی نخورده بودند، وارد خانقين شده، در رستوران ناهار خوردند. دو شبانه روز است مسافران و شوفرها گرسنه‌اند و نخوابيده‌اند، شصت ساعت اخير را شوفر مشغول راندن بوده است، زيرا در خاك كلهر و كردستان وحشت داشتند كه مبادا عشاير حمله كرده، وليعهد را از آنها بگيرند،‌این بود كه تند راندند!

مسافران در خانقين خواب راحتی كردند و در ترن نشسته، به سوی بغداد روان شدند


@qajariranhistory

بهمنی قاجار

30 Oct, 16:08


يادداشت‌هاي متفرق

يكی از همسفران محمد حسن ميرزا چنين می‌گويد:

وقتی سرتيپ مرتضی خان وليعهد راتا كنار ماشين آورد، دست برد تا جيب و بغل او را تفتيش و وارسی كند. وليعهد گفت: مرا تفتيش می‌كنی؟ گفت: دستور چنين است، و همۀ جيب‌ها ، حتّی جيب پشت شلوار را وارسی كرد.

هنگام سواری نمی‌گذاشتند كسی ازهمراهان در اتومبيل وليعهد سوار شود و می‌خواستند فقط دو نفر، ياور و سلطان و يك سرباز، با او سوار شوند. وليعهد از نشستن در ماشين جدّاً خودداری كرد و گفت:‌این ديگر برخلاف قاعده است و من محال است با‌این ترتيب سوار شوم! بالاخره چون حضرات مقاومت مرد مسافر را ديدند، بر او رحم كردند و اجازت دادند كه با دونفر از اصحاب خود در ماشین خويش سوار شود. یاور احمدخان بمحض آنكه سوار ماشین شده و روبروی دكتر جليل قرار گرفته بود، سيگاری بيرون آورد و آتش زد و مشغول شد به تدخين و تون تابی‌و حركاتي می‌كرد كه معلوم بود از روی عمد و قصد توهين است، چنانكه از جيب خود مشتی تخمه بيرون آورده، به تخمه شكستن و تف كردن پوست تخمه مشغول شد و به صحّت السلطنه كه روبروی محمّد حسن ميرزا نشسته بود نيز تعارف كرد.‌ امّا او از دريافت آجيل و تخمه معذرت خواست!
وليعهد متوحّش بود، از دكتر می‌پرسيد كجا خواهيم رفت؟

او نگران بود كه مبادا او را به باغشاه برده، حبس كنند. از دكتر خواهش می‌كرده است كه مرا تنها مگذار. هوا آن شب خيلی سرد بود، ياور احمد خان سخنان عاميانه می‌گفت، اصرار داشت با وليعهد صحبت كند و او هم پاسخ دهد، ولی او جواب نمی داد. ياور به وليعهد آقا آقا می‌گفت …

نزديك سحر به شريف آباد قزوين رسيدند، مسافرين دربار‌امشب شام نخورده بودند. به‌امر مأمورين نظامی‌ديگ پايها را در مطبخ‌اندرون واژگون كرده و غذاها را ناپخته دور ريخته بودند و آن شب اهل حرم سرا و ساكنان دربار غذا نداشتند كه بخورند يا در قابلمه براي مسافرت بردارند و هم از اوّل شب دايم می‌گفتند عجله كنيد، بايد زود برويد. روز هم در زحمت بوده‌اند، اتّفاقاً شب قبل را هم وليعهد به اتّفاق پيشكارش، دكتر صحّت السلطنه، تا پاسی از شب مشغول سوزانيدن اوراق و اسناد سياسی بودند. صبح هم بسيار زود از خواب برخاسته بود، روز را هم بدان طريق گذرانده و‌امشب هم شام نخورده بود.

در شريف آباد وليعهد گفت: خوب است توقّف كنيم و چای بخوريم،‌امّا ياور صلاح ندانست كه چای تازه حاضر شود و اسباب از چمدان وليعهد بيرون بياورند،‌امر داد ماشين را به كناری بردند و خود دستور داد چای در استكان قهوه خانه آوردند و مجال نشد نان تهيّه شود و مسافرين از‌این چای نخوردند و رد شدند و تا نيم ساعت بعد از ظهر می‌راندند. در‌این وقت رسيدند به دهی از نهاوند و آن‌جا‌ایستادند و ناهار خوردند و شرح آن را دكتر جليل داده است. مردی كه اگر مويی در غذا می‌ديد از خوردن غذا صرف نظر می‌نمود، شاهزاده كه در سرويس‌های عالی غذای شاهانه خوده است،‌اینجا چهار عدد تخم مرغ در سينی لعابی‌لب پريده، كثيف قهوه چی با نان لواش سياه و نمك زرد رنگ درشت پيش روی او آوردند و ناچار شد در‌این سفرۀ شاهانه كه مهمانداران براي تدراك ديده بودند، ناهار بخورد!

پشت قهوه خانه چند درخت بود، نيمكتی شکسته آن‌جا بود، وليعهد نشسته منتظر ناهار بود. دكتر جليل عبائی به خود پيچيده، با وليعهد صحبت می‌كرد وتاريخ می‌گفت. ناهار حاضر شد. دكتر جليل به‌امر وليعهد داستان عمروليث را شرح داد، وليعهد‌ایران تشكّر كرد واز آن ناهار تناول نمود و از آن چای خورد و بنا برحركت شد.

این‌جا وليعهد قدری دورتر رفت كه دست به آب برساند. يكی از سربازان مستحفظ به ديگری گفت:‌این وليعهد است؟! رفيقش گفت نه، او وكيل مجلس است كه تبعيد می‌شود. سوّمی‌گفت نه، او وليعهد است و من در تبريز او را ديده‌ام. يكی از همراهان وليعهد آهسته به تركی به آن سه تن كه آنها هم ترك و آذربايجانی بودند فهمانيد كه وليعهد است.
اين خبر فورا” در كاميون‌ها انتشار يافت كه وليعهد را تبعيد می‌كنند. زمزمه بلند شد. بنابراين كاميون‌ها از آن ساعت به بعد متّصل عقب می‌ماندند و ديگر سربازان وليعهد را تا سر حدّ نديدند!

آن روز، ساعت يازده شب، مقابل تپّۀ مصلّا اطراق كردند كه تفصيل آن را ديديم. كاميون‌ها عقب ماندند، ظاهراً‌امشب به كرمانشاهان تلفن يا تلگراف شده است كه چند عدد “فرد” بفرستند …

وليعهد شام می‌خواهد ولی شام نيست.

ياور احمدخان به استهزا می‌گويد: در جلو راه شام مفصّلی تهيّه شده است و به استقبال خواهند‌آمد و‌امشب آن‌جا شام خواهيم خورد،‌اما‌این شام هيچ جا تهيّه نشده بود!
امشب گرسنه راندند، ناهار در نزديك بيستون نان و چای و سيب زمينی خوردند!

يكی از كاميون‌ها‌اینجا برگشت!

در سرحدّ علی افندی مأمور عراق به وليعهد از طرف “مندوب سامی” ‌تبريك ورود گفت و بسيار انسانيت كرد و مسافرين‌ایرانی گرسنه بر سر سفرۀ علی افندی توانستند فنجانی چای بنوشند. نظاميان از آن‌جا بازگشتند و دويست تومان هم پول بنزين و

بهمنی قاجار

30 Oct, 16:08


روز سه شنبه 16 ربيع الثانی 1344، در ساعت يك صبح، از ماهی دشت به عجلۀ هر چه تمامتر ما را بردند. ساعت شش صبح ما را به خسروانی كه سر حدّ است رساندند. سلطان و ياور به كرمانشاه تلفن كردند كه به‌اینجا رسيديم، حكم چيست، بگذاريم بروند يا خير؟ جواب دادند بروند. بهر كدام از ما يك پاسپورت درجه سيّم دادند! پاسپورت والاحضرت’ محمد حسن ميرزا، از راه بغداد عازم اروپا.

آقای صحّت السلطنه: دكتر رضا خان، ولد …، از راه بغداد عازم اروپا.

حقير: دكتر جليل خان، ولد …

ابوالفتح ميرزا: ولد …

صالح خان: ولد …

مسيو ژان از تهران پاسپورت سفارت بلژيك داشت.

مسيو پل وارنبر، تبعۀ فرانسوی.

به ياقوت پاسپورت ندادند، چون در تهران بواسطۀ عدم دقّت و كثرت عجله اسم او را كه جزء همراهان است، نداده بودند. از آن‌جا با كمال نوميدی مراجعت كرد. خيلی دلمان به حال او سوخت. حقيقت، نوكر با وفای درست و خوبی‌است.

اين تذكره‌های درجه سوّم مرور زوّار بود و كاغذ زرد داشت. باری، 16 ربيع الثانی از ماهی دشت حركت كرده و در ساعت شش صبح در خسروانی رسيديم. هوا گرگ و میش بود، تاريك و روشن. بعد از گرفتن تذكرۀ درجه سيّم، تذكرۀ مرور زوّار، اسباب‌هايی كه در اتومبيل ياقوت و غيره بود در كاميون ريخته، از سلطان و ياور خداحافظی كرده، والاحضرت و آقای دكتر صحّت السلطنه و حقير در اتومبيل رلس ريس سفيد كه مسيو ژان – كه در عالم خودش حكم جان دارد – می‌راند، سوار شديم. الوافتح ميرزا و صالح خان در اتومبيل سياه كه هر دو از خودمانست و مسيو پل می‌راند، نشستند.

سلطان احمد خان و ياور اسدالله خان معذرت‌ها خواستند و حلّيت طلبيدند. ما نيز آنها را بحل كرديم و به حكم المأمور معذور، همه را عفو كرديم. (پسر دريابيگی دويست تومان از والاحضرت وليعهد قيمت بنزين مطالبه كرد، بنزين اتومبيل‌های تبعيدشدگان!، و دكتر صحّت پيشكار وليعهد پول را پرداخت – مؤلّف)

ساعت هشت و نيم صبح به قره تو رفتيم. در قره تو اسباب‌ها را از كاميون به اتومبيل پست ريخته، رفتيم. ظهر به خانقين رسيديم. شب چهارشنبه، 17 ربيع الثانی 1344، در ترن خوابيديم كه بعد از شام به سوي بغداد راه افتاده، صبح روز چهارشنبه 17، ساعت 6 صبح به بغداد وارد شديم. شاهزادگان عظام سلطان محمود ميرزا و سلطان مجيد ميرزا و آقای مختارالدوله در گار حاضر بودند. آقا سيد مصطفی برادر كوچك آقا سيد باقر كه رئيس تشريفات ملك فيصل است (يعنی آق سيد باقر) همراه‌ایشان بود. آقا سيد باقر صاحبخانۀ علياحضرت ملكۀ جهان در كاظمين است.

شاهزادگان والاحضرت را برداشته، (ايشان) در اتومبيل رئيس پليس كه آورده بودند، با آقای مختارالسلطنه به كاظمين خدمت علياحضرت تشريف بردند.

اسباب‌ها را در درشكۀ كرايه ريختند. ابوالفتح ميرزا و صالح خان هم در درشكه، كرايه نشستند، به سمت هتل كارلتن روانه شدند. آقای دكتر صحّت و آقای سيد مصطفی نيز اتومبيلی را كه مسيو ژان می‌راند، نشسته، دنبال‌ایشان اسباب‌های مخصوص والاحضرت و جعبه‌های آهنی و غيره را در اتومبيل مخصوص او ريخته، پر كرده و من پهلوی مسيو ژان جلو اتومبيل نشسته، دنبال‌ایشان به هتل كارلتن‌ آمديم. الحمدالله علی السلامه. 4 نوامبر چون از تهران به قونسولخانه ماوقع را تلگراف كرده بودند، قونسول خوش ذات علياحضرت ملكه و شاهزادگان را شبانه ازورودبه قونسولخانه معذرت خواسته بود. ادارۀ پليس مطّلع شده و در نتيجه آقای سيد باقر رئيس تشريفات مطّلع و ملكه را به خانۀ خود در كاظمين راهنمايي كرد. در‌این موقع‌ایشان از تشريف آوردن والاحضرت مطّلع شده به گار (برای) استقبال‌ آمده بودند و با والاحضرت به كاظمين رفتند.
انتهای يادداشت دكتر جليل خان


@qajariranhistory

بهمنی قاجار

30 Oct, 16:08


خلاصه، آن شب سلطان به جان من رسيد، والّا از شدّت سرما اگر هلاك نشده بودم، يقيناً سخت ناخوش می‌شدم. كما‌اینكه كسالت آن شب تا يكي دو روز بعد باقی بود. در آن شب يك ساعت قبل از رسيدن كاميون، باران هم گرفته، كم كم می‌باريد. ولي يك ربع قبل از رسيدن كاميون باران قدری بيشتر و شديدتر شده بود. بهر حال خداوند در آن شب خيلی رحم كرد.

باری، روز دوشنبه 15، ساعت شش از همدان حركت كرديم. يك ساعت به ظهر مانده در نزديكی بيستون در دهی موسوم به مهينان صرف ناهار نموديم. نان و چای و سيب زمينی كه صالح خان خريد، در خدمت والاحضرت خورديم و باز به راه افتاديم. باران گرفت. يك كاميون كه نظاميان در آن بودند، بواسطۀ بارندگی و گل از راه قدری خارج و كج شد، افتاد و صدمه سختی به يكی از نظاميان وارد آمد. رگ دست چپ او پاره شد كه آقای دكتر صحّت رفته، با دستمال بستند تا نزف الدم موقوف شود.‌این شخص شوفر آن كاميون بود.

در ساعت 5 و نيم بعد از ظهر از پهلوی كرمانشاهان كه در سمت چپ ما واقع بود عبور كرديم.

باری، از قزوين كه به سمت نهاوند و همدان و اسدآباد و كنگاور و صحنه و بيستون و كرمانشاهان و كرند و غيره و غيره هر جا می‌رسيديم، تاريخ هر نقطه‌ای را كه می‌ديديم، هر چقدر كه می‌دانستيم و در هر موقع، به عرض رسانده و به صحبت‌های مناسب خاطر مبارك والاحضرت را مشغول می‌كرديم.

در قره سو صاحب منصبی‌كه سرتيپ بود، از كرما نشاهان قبلاًآمده، هفت، هشت اتومبيل “فرد” آورده بودند. كاميون‌ها عوض شده و نظاميان نيز در “فرد”‌ها نشستند و از‌اینجا به بعد همه جا پست گذاشته بودند.

شب سه شنبه، 16 ربيع الثانی، ساعت 7 و نيم شب به ماهی دشت رسيديم.‌امشب شب غريبی‌بود. بمحض‌اینكه ما را نگاه داشتند، همچو اظهار كردند كه در‌اینجا اردو است، اردوی غرب است و قريب دو هزار نفر در‌اینجا هستند، از آن‌جا كه دروغگو كم حافظه می‌باشد، يك دفعه گفتند دو هزار تا، يك دفعه گفتند قريب دوهزار. به خود من سلطان گفت هزار و ششصد نفر، ابوالفتح ميرزا و صالح خان هزار و پانصد نفر شنيدند! روشنايی چند چادر هم ديديم، بعد معلوم شد سياه چادرها بودند، اردوی نظامی‌ابداً نبود، بجز پستی كه تقريبا” بيست نفر می‌شدند. آن شب سلطان پهلوی اتومبيل والاحضرت همه را صحبت از نقاطی می‌كرد كه برای محبوسين دولتی خوب است! و بعضی جاها را می‌گفت بهترين جاها است زيرا كه آب و هوای خيلی بدی دارد كه هر كس را به آن‌جا ببرند و نگاه دارند، يك ماه و دو ماه بيشتر نمی‌تواند زندگانی كند و از كثرت ردائت آب و هوای مالاريايی و غيره هر چقدر خوش بنيه و پرطاقت هم باشند،‌اینجا دارفانی را وداع خواهند نمود!

ابولفتح ميرزا خواست برود و نان و تخم مرغ بخرد، مانع شدند. صالح خان دو تومان داد كه نظامی‌رفت نان و پنير بخرد. نظامی‌رفت و پس از چند ساعت فقط دو تا نان خالي خريد و آورد، فقط دو تانان خالي! ماها هيچيك شام نخورديم جز مسيو ژان و پل كه غذای خود را با كنياك همراه دارند. ابوالفتح ميرزا و صالح خان قدری نان و تخم مرغ پيدا كردند و خوردند، ولی من بجز يك پياله چای چيزی ننوشيده و غذايی هم نخوردم. آقای صحّت كه چای هم نخورد و ابداً از اتومبيل والاحضرت پياده نشد. والاحضرت هم گرسنه ماند. از قره سو تا به ماهی دشت ما را به عجلۀ غريبی‌بيشتر از سابق راندند. ياور هم گاهی تپانچۀ خود را به مسيو نشان داده، می‌گفت تند بران. به سرعتی آوردند كه “فرد”‌هايی كه نظاميان و ياقوت در آنها بودند با كاميون اسباب‌ها فردا صبح به ما رسيدند. اسباب‌ها هم در آنها بودند، عقب افتاده بودند. باری آن شب همچو وانمود كردند كه از برای آقای دكتر صحّت خيال‌ آمد كه می‌خواهند در سر حدّ ما را از والاحضرت جدا كنند. بعضی عبارات و گوشه كنايات كه مفاد آن چنين بود، گوشزد می‌كردند و دليل‌این عجله در شب آخر‌این بود كه گويا دستور داشتند كه هر چه ممكن است زودتر ما را به سرحدّ برسانند. از قرار مذكور، ياور می‌گفت در هفتاد ساعت بايد مسافت بين تهران و سرحدّ را طی كنند. هر چقدر بعضی نگران و خائف و بدحال بودند، من راحت و آسوده، بهيچ وجه خيالاً صدمه‌ای نداشتم و می‌دانستم كه در هر صورت به ما كار ندارند و از بابت آنها نيز راحت بودم. ولی هر چه در مواقع تسلّی می‌دادم فايده نكرده، چندين صد مرتبه تفصيل تذكره را پرسيد! (يعنی وليعهد)

در كرمانشاه گويا سرتيپ فرج الله خان (برادر سرتيپ فضل الله خان كه گفتند خودش را كشته است) كه تا قره سو‌آمده و “فرد”ها را آورده بود، به سلطان و ياور تأكيد كرده بود كه حتّی المقدور سعی كنيد زودتر به سر حدّ برسانيد.‌این بود كه ما را در 62 ساعت به خسروانی كه سر حدّ است، رسانيدند، چنانچه خواهم نگاشت. خلاصه در ماهی دشت من پياده شده، يك پياله چای خوردم و از نظاميان اجازه گرفتم ده دوازده قدم دورتر رفته، ادرار نمودم، و در جنب اتومبيل والاحضرت با سلطان‌ایستاده بودم. فرمودند بيا بالا نقل بگو. رفتم و دو نقل از حكايات هفت گنب

بهمنی قاجار

30 Oct, 16:08


د نظامی‌بيان كردم. كم كم خوابشان برد، زيرا از ساعتی كه از تهران خارج شديم تا به آن شب يك خواب راحت يك ساعتی يا دو ساعتی هم ننموده بودند.

از غرائب اتّفاقات آنكه يك خواب غرق بسيار سختی برايشان عارض و مستولی شد و‌این استيلای خواب به آن شدّت يكی از علائم الطاف الهی بود و الّا تلف می‌شدند.



@qajariranhistory

بهمنی قاجار

30 Oct, 16:08


كاميون‌ها خيلي بد و سنگين بود. همواره عقب می‌افتادند، فقط گاهی ما را چند دقيقه نگاه می‌داشتند تا آنها برسند كه بالاخره در گردنۀ اسدآباد خيلی عقب ماندند و از همدان سلطان و ياور تلگراف كرده، هفت هشت اتومبيل از كرمانشاه آوردند و اسباب‌های كاميون و ياقوت را در يكی دو تا از آنها نهاده، نظاميان را در آن “فرد”‌ها نشاندند.

اتومبيل كاميون شب 15 در مقابل همدان عقب ماند و فردا شب در ماهی دشت به ما رسيد. نايب اوّل محمد حسين پسر دريابيگی كه مأمور اتومبيل‌ها بود و كاميون را خودش می‌برد، در ماهی دشت به‌امر ياورسوار رلس ريس سياه شد و تا سر حدّ با ما بود و كاميون اسباب‌ها تا سرحدّ‌ آمد.

باری شب يكشنبه 14 ربيع الثانی، ساعت 10 و 28 دقيقه، كه ما را از دم در حياط وزارت خارجه حركت دادند، از آنجا به خيابان باب الماسی ، به ميدان توپخانه ( كه حالا موسوم به ميدان سپه شده) و به خيابان‌اميريه و از دروازه قزوين بيرون بردند و تا صبح به عجله راندند (سران سپاه تا دم دروازه قزوين رفته بودند). روز يكشنبه، 14 ربيع الثانی، ساعت 7 صبح به قزوين رسيديم، ما را از دروازۀ تهران داخل كرده و از دروازۀ رشت بيرون نمودند. مردم قزوين خبر نداشتند و همه در خيابان و دكاكين به حيرت تماشا می‌كردند و نمی‌دانستند چه خبر است. يكشنبه ظهر در دهی از نهاوند ناهار خورديم. تخم مرغ و پنير و چای. والاحضرت به ياد حكايت عمروليث افتادند، فرمودند تفصيل آن چگونه بود؟ عرض كردم كه تمام غذای او در سطلی بود، بند سطل به گردن سگي افتاده و می‌برد كه عمرو را خنده گرفت، الخ…

خروسی را خواستند بگيرند در آن‌جا كباب كنند، والاحضرت راضی نشد، فرمودند خروس را نكشند، همان نان و پنير و تخم مرغ ما را كافی است. شب دوشنبه، 19 ربيع الثانی، كه شب يكشنبۀ فرنگيان می‌شود، ساعت يازده، در وسط راه مقابل تپّۀ مصلّای همدان اطراق كردند و ما را تا ساعت 6 صبح روز دوشنبه نگاه داشتند.‌امشب شب دويّم بود.

والاحضرت در اتومبيل خود خوابيدند و ابوالفتح ميرزا و صالح خان را هم نزد خود در جلو اتومبيل نگاه داشته، به جای مسيو ژان و‌ایمان. به آقای دكتر صحّت (و من) فرمودند ما هم برويم در اتومبيل ديگر بخوابيم.‌ایشان زودتر رفته، والاحضرت مرا صدا زدند و چند دقيقه صحبت فرمودند. وقتي كه رفتم، ديدم آقای صحّت از كثرت خستگي بيحال در اتومبيل افتاده و مسيو ژان پهلوی‌ایشان بجايی كه بنا بود بنده باشم، به خواب رفته است. مسيو پل هم به در جلو پتويی روی خود‌انداخته دراز شده. ولی مسيو ژان بيدار شد، گفت من بيش از يك ساعت‌اینجا نخواهم بود، جا را به شما وامی‌گذارم. من نيز ناچار شروع به قدم زدن نمودم. هوا خيلي سرد بود، دستمالی از جيب بدرآورده، برای حفظ از سرما به دور سر پيچيده، بعد كلاه را به سر گذاشتم كه اقلاً گوش‌ها قدر گرمتر شود. ولی سرما به درجه‌ای شديد بود كه ديدم فايده ندارد. سلطان هم پالتوی ضخيمی‌به دوش‌انداخته و يك پالتو “كا اوتشو” نيز در زير آن پوشيده، مشغول قدم زدن شد. اتومبيل او را لدی الورود آنجا ياور سوار شده به همدان رفت برای اطّلاع دادن به كرمانشاهان و خواستن چند اتومبيل “فرد” و كارهای ديگری كه داشت و ما نمی‌دانيم. كاميون‌ها نيز همه عقب مانده بودند. من هر چه قدم زدم ديدم گرم نمی‌شوم. تپّه در سمت راست بود، خيال كردم بالای آن بروم شايد گرم شوم. به سلطان گفتم، گفت خسته می‌شود. گفتم خستگی بهتر از سرما خوردنست. آن شب اگر سلطان نبود من تلف شده بودم. از همان شب زمينه به دستم آمد و فهميدم كه بی‌احتياطی كردم، ولی چون نذر خود را بعمل می‌آوردم، خداوند حفظ كرد. والاحضرت بيدار بود، مرا ديده، فرمودند برو بخواب. شايد هم خيال فرمودند كه مبادا دو سه نظامی‌كه بودند (بقيه همه در كاميون‌ها عقب مانده بودند) گمان كنند من خيال فرار دارم و با تفنك بزنند. ولی در آن‌جا نيمه شب چه جای فرار بود؟

سلطان گفت صبر كن، كاميون‌ها رسيدند، من ترا پهلوی خود جای می‌دهم. به هر حال، حسب الامر برگشته باز با سلطان مشغول صحبت شديم. قريب سه ساعت طول كشيد. گاهي عبا را به خود پيچيده، به روی ركاب اتومبيل كه آقای صحّت و ژان و پل بودند می‌نشستم، ولی پاهايم به درجه‌ای سرد می‌شد كه مجبور بودم برخاسته، باز راه بروم. متوسّل به خدا شده، مشغول مناجات و بعضی اوراد شدم كه صدای‌ آمدن كاميون‌ها به گوش رسيد. نظاميان در آن بودند، يك نفر نظامی‌در بالا پهلوی موتور بود. سلطان حكم كرد او پايين آمده نزد سايرين به داخل كاميون رفت و بعد به اصرار و با كمال مهربانی خودش كمك كرده، ابتدا مرا بالا فرستاد بعد خودش هم‌ آمده هر دو در آن بالا نشستيم، مشغول صحبت شديم. ديدم حقيقتاً به من مهربان شده، و صحبت به ميان آمد، فهميدم كه مادر او از شاهزادگان است. كم كم از شدّت خستگی مرا خواب برد. يكدفعه بيدار شدم ديدم سلطان نيست. فردا صبح اظهار كرد كه من عمداً پياده شدم كه شما راحت باشيد و جای حركت و دراز كشيدن داشته باشيد.