آذرِ بُرزین‌مهر @azarborzinmehr Канал в Telegram

آذرِ بُرزین‌مهر

آذرِ بُرزین‌مهر
خانه‌ی فرهنگ ایران
برای پرورش هوش طبیعی

سپاس ریوندی
2,801 подписчиков
157 фото
34 видео
Последнее обновление 06.03.2025 16:58

Похожие каналы

On Liberty | درباره‌ی آزادی
3,404 подписчиков
کاتالاکسی
2,063 подписчиков

آذرِ بُرزین‌مهر: یک شخصیت تاریخی و فرهنگی

آذرِ بُرزین‌مهر یکی از شخصیت‌های برجسته و تاریخ‌ساز ایران است که در ادبیات و فرهنگ ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد. نام او در متون مختلف تاریخی و ادبی به چشم می‌خورد و آثارش تأثیر عمیقی بر نسل‌های بعدی گذاشته است. آذر برزین‌مهر به عنوان یک هنرمند، شاعر و نویسنده، نه تنها در عرصه ادبیات بلکه در زمینه‌های دیگر نیز فعالیت داشته و خدمات شایانی به فرهنگ و هنر کشور ارایه کرده است. او در دوره‌ای زندگی می‌کرد که ایران با چالش‌های سیاسی و اجتماعی زیادی مواجه بود و توانست با آثارش به بهبود وضعیت فرهنگی و اجتماعی مردم کمک کند. این مقاله به بررسی شخصیت، آثار و تأثیرات آذر برزین‌مهر بر فرهنگ و هنر ایرانی می‌پردازد.

آذر برزین‌مهر چه تأثیری بر ادبیات فارسی گذاشت؟

آذر برزین‌مهر با آثارش به غنای ادبیات فارسی افزوده و سبکی نوین در شعر و نثر به وجود آورد. اشعار و نوشته‌های او به زبان فارسی به صورت عمیق و زیبا بیان کننده احساسات و اندیشه‌های انسانی هستند.

آثار او به مسائلی چون عشق، تنهایی، و جستجوی حقیقت می‌پردازند و همچنین مضامین اجتماعی نیز در آنها به وضوح دیده می‌شود. این تأثیرات باعث شد تا نسل‌های بعد از او نیز به آثارش رجوع کنند و از آن الهام بگیرند.

زندگی آذر برزین‌مهر چگونه بود؟

آذر برزین‌مهر در خانواده‌ای فرهنگی و هنرمند به دنیا آمد و از سنین نوجوانی به ادبیات و هنر علاقه‌مند شد. تحصیلاتش در زمینه‌های مختلف به او کمک کرد تا به یک هنرمند چندبعدی تبدیل شود.

در طول زندگی‌اش، او با بسیاری از شخصیت‌های برجسته زمان خود ارتباط برقرار کرد و از تجربیات آنها بهره گرفت. این تجربیات به شکل‌گیری افکار و عقاید او کمک شایانی کرد.

آثار برجسته آذر برزین‌مهر کدامند؟

آذر برزین‌مهر آثار متعددی در زمینه شعر، نثر و نقد ادبی از خود به جا گذاشته است. یکی از مشهورترین آثار او، کتابی است که به بررسی موضوعات فلسفی و انسانی پرداخته و تأثیر قابل توجهی بر ادبیات فارسی گذاشته است.

علاوه بر این، او همچنین در زمینه ترجمه آثار ادبی از زبان‌های دیگر به فارسی فعالیت داشت که موجب غنای ادبیات فارسی شد و مفاهیم جدیدی را به این زبان معرفی کرد.

چگونه آذر برزین‌مهر را در تاریخ ایران می‌توان ارزیابی کرد؟

آذر برزین‌مهر به عنوان یک شخصیت فرهنگی و هنری بزرگ در تاریخ ایران شناخته می‌شود. او نماینده‌ای از دوره‌ای است که ادبیات و هنر در ایران به شکوفایی رسیدند و افراد بزرگی در این عرصه فعالیت داشتند.

تأثیر او نه تنها محدود به زمان خودش نیست، بلکه امروزه نیز آثار و افکار او الهام‌بخش نسل‌های جوان است و تأثیراتش همچنان در ادبیات و فرهنگ ایرانی مشاهده می‌شود.

آیا آذر برزین‌مهر با سایر نویسندگان هم‌عصر خود ارتباط داشت؟

بله، آذر برزین‌مهر با نویسندگان و شاعران دیگر هم‌عصر خود ارتباط نزدیکی داشت و با برخی از آنها دوستی عمیقی برقرار کرد. این ارتباطات به تبادل افکار و تجربیات فرهنگی کمک بسیاری کرد.

از طریق این روابط، آذر برزین‌مهر توانست آثار خود را به جامعه ادبی ارائه دهد و همچنین از الهام‌های دیگر شاعران بهره‌مند شود که به غنای آثارش افزود.

Телеграм-канал آذرِ بُرزین‌مهر

سپاس ریوندی یک کانال تلگرامی با نام کاربری @azarborzinmehr می‌باشد. این کانال با هدف به اشتراک گذاری ایده ها، تجربیات و دانسته های مرتبط با روانشناسی و روان‌پزشکی تاسیس شده است. اگر به دنبال راهکارهایی برای بهبود وضعیت روانی خود هستید یا علاقه‌مند به فراگیری مطالب جذاب و مفید در زمینه روانشناسی هستید، پیوستن به این کانال می‌تواند برای شما مفید باشد. در این کانال، مطالبی از متخصصان معتبر و تجربیات افرادی که با مشکلات روانی مواجه شده‌اند، به اشتراک گذاشته می‌شود تا شما بتوانید از آنها برای بهبود وضعیت خود استفاده کنید. سپاس ریوندی با دقت به نیازها و مشکلات روانی کاربران خود توجه دارد و سعی در ارائه راهکارهایی موثر و کارآمد دارد تا بتواند به شما کمک کند. پس حتما از این فرصت برای ارتقای روانی خود بهره ببرید و به کانال سپاس ریوندی ملحق شوید!

آذرِ بُرزین‌مهر Последние сообщения

Post image

یادآوری
به مناسب نیمه‌ی اسفند
روز جشن درختکاری

05 Mar, 13:47
677
Post image

بازاندیشی مفاهیم فرهنگی

جشن‌ ایرانی به مثابه مقاومت مدنی - دو

در کتاب‌های درسی خوانده‌اید که مطابق یک نظریه‌ی منسوخ "آریایی‌ها" به هنگام کوچ بزرگ خود سه شاخه شدند. یکی به هند رفت، دیگر به ایران، سومی به اروپا. فارغ از آن نظریه در این سه ناحیه داستان سه درخت پدید آمد.

اولی درخت بودی است، درخت انجیر معابدی که بودا در زیر آن به مراقبه (به اصطلاح امروزی مدیتیشن!) نشست. بر آزمون‌های و وساوس پریان و دیوان پیروز شد. بر ترس از مرگ و آرزومندی بی‌حاصل زندگی پیروز شد. بر تاریکی پیروز شد، به روشنایی رسید و راه رسیدن به آن را به دیگران نیز نمود. درخت او بالید و بالید و علی‌الادعا هنوز هم بعد از دو و نیم هزاره و به رغم آسیب‌های هرازگاهی باقی و مقصد زیارت است. قلمه‌های آن نخست به سری‌لانکا، پایتخت‌ کنونی بودیسم، و سپس از آنجا با گسترش دین خود بودا به شرق آسیا و نهایتاً حتی آمریکای راه یافت.

دومی درخت بلوطی است در آلمان. یک "قدیس" مسیحی به نام بونیفاتیوس، در قرن هشتم میلادی، به سراغ آن رفت. بونیفاتیوس مبلغ دین مسیح بود و شنیده بود که اقوام ژرمن این درخت را مقدس می‌‌انگارند و آن را به ثُر/دُنار [همان که نامش در Thursday آمده و خدای تندر ژرمن‌هاست] منسوب می‌کنند. بونیفاتیوس مثل یک "مرد خدای حقیقی" بدون ترس عازم شد. تبری برداشت و با قلب آرام و دلی مطمئنی که مومنان مذهبی هنگام ارتکاب جنایت دارند، با گردن افراشته و دستی که نیرو از خدای کتاب مقدس می‌گرفت درخت را فروانداخت. شاید مبلغان چیزهایی درباره‌ی لطافت و مهربنیادی دین مسیح بگویند، اما به هر روی این دین نمی‌توانست آن درخت بلوط را تحمل کند و این درخت مثل درخت هندی رستگار نشد.

سومی درخت سروی در خراسان ایران. فردوسی در شاهنامه می‌گوید شاعری به نام دقیقی پیش از او هزار بیت "قابل استفاده" درباره‌ی گشتاسپ شاه کیانی گفته و سپس کشته شده و او آن هزار بیت را در کتاب خود -شاهنامه- ادغام کرده است. در این هزار بیت زردشت به درختی تشبیه می‌شود «همه برگ او پند و بارش خرد» و خرد میوه‌ای است که هر که از او بخورد جاودان می‌شود. [قس. درخت معرفت=خرد و وعده‌ی جاودانگی با خوردن میوه‌ی آن که در اساطیر ابراهیمی دروغ از آب درمی‌آید و باعث بدبختی نوع بشر است.] زردشت دین خود را بر گشتاسپ عرضه می‌کند و او می‌پذیرد. مطابق روایتی دیگر زردشت به هنگام ظهور دفعی بر شاه ایران سه چیز در دست دارد: کتاب اوستا، آتشی که بدون سوخت و بی‌دود می سوزد و درخت سروی که از بهشت آورده است. این آتش را در آتشکده‌ای به نام آذربرزین‌مهر [که نام این کانال از اوست] و آن سرو بهشتی را در برابر بنای آن می‌نشانند. مکان این آتشکده را بعضی ریوند سبزوار و بعضی ریوند نیشابور می‌دانند. ولی مطابق روایت دقیقی آن سرو در شهرستان کاشمر، نزدیک همین دو مکان، قرار داشته است. این سرو چنان تنآور و ستبر و بسیاربن و بسیارشاخ است که از بر آن، یعنی با چوب‌هایی که به مرور از آن می‌برند، کاخی بنا می‌کنند و چهره‌ی جمشید، بنیانگذار رسم نوروز، و فریدون، بازپس‌گیرنده‌ی ایران از ضحاک اهریمن، را بر آن نقش می‌کنند و این سرو نیز مانند درخت بودا به مقصد زائران بدل می‌شود.
اما
پس از حمله‌ی اسلام به ایران، متوکل، خلیفه‌ی عباسی، شرح شگفت این درخت را می‌شنود و دستور می‌دهد درخت را به حضورش ببرند (!) تا ببیند و سپس در بنای کاخش از چوب آن استفاده کند. مجریان امر خلیفه‌ی مسلمین، از سامرای عراق راهی خراسان می‌شوند. مردم بومی بهدین [زردشتی] مقاومت می‌کنند. چون توان مقابله‌ی نظامی ندارند، گلریزان می‌کنند، پنجاه هزار دینار زر نیشابوری گرد می‌آورند که به عمال خلیفه‌ی اسلام بدهند، تا مگر منصرف شود، اما بیهوده. درخت را که بنا به روایت هزار و چهارصد سال عمر دارد، تبر می‌زنند و فرومی‌اندازند. یک شب پیش از اینکه کاروان همراه آن به سامرا برسد، یکی از غلامان خلیفه او را به قتل می‌رساند و او بدون دیدن اصل آن درخت می‌میرد و این تحقق پیشگویی کهنی است که می‌گوید هر کس آن درخت را ببرد، خواهد مرد.

سرو دست‌کاشت زردشت که ایرانی تمام تلاشش را برای حفظ آن کرد و وقتی فروافتاد داستانش را نگه داشت، درخت تنآوری که بدون بریدن آن می‌توان از شاخ‌های بسیارش کاخی ساخت و آن را به چهره‌ی بنیانگذار روز نو [نوروز] و بازپس‌گیرنده‌ی ایران از ضحاک آراست، یکی از چند نماد مهم مقاومت و پیوستگی فرهنگی ایرانی است و روزی که من مولف کتاب‌ درسی کودکان و نوجوانان ایران باشم، این داستان را در جایی از کتاب قرار خواهم داد که در روز جشن درختکاری بخوانند و چه بسا با این حکایت مقایسه کنند. این سرو همچنین نماد حفاظت از محیط زیست به مثابه میراث ملی (ن.ک اینجا) است، زیرا ایرانی بدون بریدنش از آن کاخی می‌سازد و دشمن ایرانی می‌برد و چیزی هم نمی‌سازد!

#بازاندیشی_مفاهیم_فرهنگی
#جشن‌های_ایرانی

سپاس ریوندی

05 Mar, 13:47
590
Post image

آگهی

بیست و هفت سال پیش شروع شد، با پسری که نه اسمش یادم است، نه قیافه‌اش. ظهر تابستان بود. مادرم به معلم‌هایی که پیشنهادشان این بود من یک مقطع دبستان را طی تابستان جهشی بخوانم گفته بود نه و مرا رها می‌کرد در ته‌مانده‌ی یکی از نهادهای کودک-نوجوان قبل از انقلاب که برای خودم بچرخم.

ظهرها می‌رفتم برای خودم در کتابخانه می‌چرخیدم و عصرها همان‌جا می‌رفتم کلاس زبان. یک ظهر داغ تابستانی که آن طرف کتابخانه داشتند مسابقات آشنایی با زندگی ائمه یا همچو چیزی برگزار می‌کردند، یکی از این هم‌کلاسی‌ها به دیگری گفت: این را خوانده‌ای؟ من و داداشم سر این دعوایمان شد.

کتابی را نشان او داد با طرح جلدی مخوف و البته خیال‌انگیز. می‌گفت اینقدر جذاب است که وقتی امانت گرفته و برده، مثل جوی‌استیک و دسته‌ی سگاساترن (اگر اینها را بلد نیستید فرض کنید پلی‌استیشن) آن را از هم می‌قاپیده‌اند! یک روز که کتاب آنجا افتاده بود امانتش گرفتم.

راست می‌گفت. در این کتاب چیزی بود که با هر لذت دیگری -از سکس گرفته تا بازی، حتی بازی‌های اعتیادآور- رقابت می‌کرد. این را از آنجا می‌‌گویم که شاخص اصلی اندازه‌گیری لذت مقدار تمرکزی است که ایجاد می‌کند و این کتاب واقعاً همچو مغناطیس عجیبی داشت.

چند ماه بعد از مادرم خواستم آن را برایم بخرد، چون صرف خواندنش کفایت نمی‌کرد. چند سال بعد به فکرم رسید آنچه من خوانده‌ام «فرانکنشتاین» اصلی نبوده. مترصد آن بودم که سراغ «اصل» آن بروم. سیزده سال پیش یک نسخه‌ی چاپ آکسفرد را بالاخره خریدم. خواندم، ولی باز هم ارضا و اقناع نشدم.

بالاخره سه سال پیش فهمیدم مشکل کجاست. وقتی می‌خوانی هزار فکر به سرت می‌زند. تفسیرهای متفاوت، معانی مختلف در هم می‌آمیزند. کتاب مثل یک منشور هفت رنگ تولید می‌کند و حالت سکرآور شیرین اما گیج‌کننده‌ای دارد. این است که لازم می‌بینی باز دنبالش کنی، انگار معمایی هنوز بی‌پاسخ است.

موسسه‌ی انتشاراتی نُرتن آمریکا برای ارضای همین نیاز، اشرف آثار ادبی را همراه با تعداد بسیار زیادی مقاله و نقد و بررسی و شرح و تفسیر و... منتشر می‌کند. کلاسیک‌های نرتن دو برابر متن اصلی حجم دارند برای آنکه خواننده بداند این اثر چرا پدید آمده و در طی تاریخ چگونه تفسیر شده.

آنچه من آن را «وطن‌دوستی منفی» خوانده‌ام اینجا دوباره یقه‌ی مرا گرفت: چرا ایران نباید همچو چیزی داشته باشد؟ چرا خواننده‌ی ایرانی-فارسی‌زبان که اتفاقاً از تاریخ و جغرافیایی غریبه است و بیشتر محتاج این آشنایی‌هاست، باید از همچو امکانی و نیز لذت آن -یعنی رمزگشایی از اثر- محروم باشد؟

از ترجمه‌ی حاضر من دو هدف داشتم: یکی آنکه در حد توان نثرِ به شعر‌پهلو‌زننده‌ی کتاب و زیبایی ادبی آن را در فارسی بازآفرینم و دیگر آنکه خواننده را با غنای این اثر آشنا کنم، یعنی نشان دهم که هر علاقمند به اسطوره، الهیات، روانشناسی، سیاست و صدالبته ادبیات می‌تواند چه لذتی از خواندن این اثر ببرد.

فرانکنشتاین داستان دانشمند نابغه‌ای است که موفق می‌شود انسانی غول‌آسا بسازد و آن را جان ببخشد. اما چون خود از هیبت و کراهت آفریده‌اش می‌ترسد، آن را رها می‌کند. آفریده در جنگل بزرگ می‌‌شود، ابتدا برای همدلی و دوستی و سپس چون واپسش می‌زنند برای انتقامی مرگبار به سراغ آفریدگار خود می‌آید.

بعضی این را نوعی اسطوره‌ی مدرن می‌دانند، یعنی بازاندیشی در اسطوره‌ی پرومتئوس و آدم. بعضی هیولا را نماد لایه‌های تاریک وجود خود انسان می‌دانند. بعضی دیگر او را نماد توده‌های مردم و یأس و خشم انقلابی آنان می‌گیرند و واقعیت این است که نمی‌شود گفت هیچ یک اشتباه می‌کنند.

یکی از دوستان به شوخی گفت می‌توانی کتابت را با شعار «یکی بخر، پنج تا ببر» تبلیغ کنی! حرفش بیراه هم نیست. با خواندن 250 صفحه اول، یعنی متن رمان، شما یک شاهکار کم‌نظیر ادبی را می‌خوانید و با خواندن 250 صفحه‌ی بعد که موخره‌ی مترجم است، در خواهید یافت که در واقع چند کتاب خوانده‌اید.

کتابی روانشناختی درباره‌ی جن‌زدگی، زشتی، ناخودآگاه، ترس‌ها و سرکوب‌ها و... کتابی اسطوره‌ای-الهیاتی درباره‌ی شورش انسان بر خدا و ردّ ایمان، کتابی سیاسی درباره‌ی انقلاب فرانسه، توده‌ها، دعواهای جمهوری و سلطنت و یک تراژدی یونانی کهن به نثر!

به این منظور بیش از هزار صفحه از مقالات و کتاب‌های متعدد خوانده‌ام و چکیده‌ی آنها را با توجه به نیاز خواننده‌ی ایرانی در یک موخره‌ی مفصل چند بخشی آورده‌ام که نوشتنش از ترجمه‌ی خود کتاب طبعاً دشوارتر بود و وجودش به زبان فارسی حتی لازم‌تر.

این دومین شاهکار ادبیات کلاسیک است که به این ترتیب و با این رویکرد منتشر می‌شود و تصور می‌کنم نسبت به تصویر دریان گری پیشرفتی هم حاصل شده. اگر آن کتاب را خوانده یا این رویکرد را درست می‌دانید، ممنون می‌شوم این مطلب را دست به دست کنید تا به مخاطب واقعیش -خواننده‌ی ایرانی- برسد که همه‌ی این زحمات برای اوست.

03 Mar, 17:35
1,556
Post image

روزی که از پایان‌نامۀ دکترایم درمورد «وجوه زیبایی‌شناسانه در آثار توماس آکویناس» دفاع می‌کردم—که موضوعی بسیار مناقشه‌انگیز بود، چرا که در آن زمان استادان دانشگاهی عقیده داشتند در انبوه آثار آکویناس شاخصه‌های زیبایی‌شناختی یافت نمی‌شود—یکی از ممتحن‌ها مرا به نوعی «مغالطۀ روایی» متهم کرد. گفت که محقق کارآزموده هر بار که تحقیقی را آغاز می‌کند کارش را به‌ناگزیر از راه آزمون و خطا پیش می‌برد و فرضیه‌های گوناگون را به کار می‌گیرد و رد می‌کند؛ اما در نهایت، محقق باید تمامی این اعمال را تجزیه و تحلیل کند و فقط نتیجه را ارائه دهد. گفت: «اما تو بر خلاف این رویه عمل کرده‌ای و داستان تحقیقت را، انگار یک رمان پلیسی باشد، بازگو کرده‌ای.» اعتراضش را دوستانه مطرح کرد و این نکتۀ اساسی را به من پیشنهاد کرد که تمامی دستاوردهای تحقیقاتی باید به همین صورت «روایت شوند». هر کتاب علمی باید یک داستان جنایی باشد: گزارش جست‌وجو در طلب نوعی «جام مقدس گمشده».

اعترافات یک رمان‌نویس جواناومبرتو اکو

25 Feb, 15:07
1,638