آخرین دقایق روز قبل ستون گردان اسدآباد(گردان ۱۵۶ لشکر انصارالحسین(ع) همدان) به فرماندهی [سردار] رضا میرزایی به سمت نقطه رهایی در حرکت بود که مورد اصابت حجم سنگینی از آتش کاتیوشاهای دشمن قرار گرفته و متحمل تعداد زیادی شهید و مجروح شدیم از جمله این شهیدان، حمید سالوند و عباس کاظمی از بچههای روستای موسیآباد بودند.
پس از سازماندهی مجدد، خود را به سنگرهای اجتماعی دشمن رساندیم. تا ساعتی قبل از طلوع آفتاب ۲۴دی خبری از اعلام نیاز به هجوم ما نشد.
آتش دشمن روی نقطهای که پناه گرفته بودیم سنگین بود. به دستور برادر میرزایی نزد فرماندهان گروهانهای کربلا، عاشورا، تاسوعا و نینوا رفته و به آنان گفتم که سریع نیروهای خود را در دو کیلومتر عقبتر سوار بر مایلرها کرده و به هتل کاروانسرای آبادان منتقل کنند. کمتر از دو دقیقه بعد وقتی برگشتم در مقابل سنگر بیسیمی تکهتکه شده و چالهای پر از خون دیدم. پرسیدم این بیسیم و خون، مال کیست؟! بچهها گفتند؛ خون ابراهیم مولوی بیسیمچی گروهان کربلا... یک پایش قطع شد و پای دیگرش به پوستی بند بود...
دوستان بسیاری از من و او در شلمچه شهید شدند. ابراهیم تا دروازه بهشت رفت و اجازه ورود ندادند، او را برگرداند و گفتند؛ لحظهای درنگ کن و بعد وارد شو!
از آن لحظه ۳۸سال میگذرد. ابراهیم درسش را خواند، دیپلم،لیسانس،فوق لیسانس و دکترایش را گرفت و استاد دانشگاه شد.
همه ساله، این روز بزرگ را به او تبریک میگویم.
🎯 با ما همراه باشید 🇮🇷👇👇👇
🔴 در کانال اسدآباد امروز
🌐 @asadabademroz