💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh @anlainkadeh Channel on Telegram

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

@anlainkadeh


🔥لینک رمان های انلاین پرطرفدار🦋😻
رمانای ممنوعه جذاب🤤💜😻

انلاینکده
@anlainkadeh🔥🦋

گروه درخواست💜🌊
https://t.me/joinchat/ywPMVo952Zo2MTc0

تعرفه تبلیغات💎
@tabaneh 🌵

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh (Persian)

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh is a Telegram channel dedicated to sharing popular online novels. If you are a fan of forbidden and captivating novels, this channel is the perfect destination for you. With a collection of intriguing stories, including forbidden romance novels and much more, you are sure to find something to pique your interest. Stay updated on the latest releases and immerse yourself in a world of exciting plots and characters. Don't miss out on the chance to discover new stories and connect with fellow novel enthusiasts. Join 💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh today and start your journey into the world of online novels! For those interested in advertising opportunities, the channel also provides information on advertising rates. Reach out to @tabaneh 🌵 for more details. Join the community at @anlainkadeh 🔥🦋 and be part of a group that celebrates the love for online novels. Additionally, check out the group link for requests at https://t.me/joinchat/ywPMVo952Zo2MTc0. Dive into a world of romance, mystery, and adventure with 💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh!

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

11 Jan, 19:06


پارت۱ 🔞💧
_قمبل کنید دخترا بزارید آقا اونجاتونو ببینه
آفرین پیرهنتونم بدید کنار

با دیدن این همه دختر لخت جلوم که همشون روبروم قمبل کرده بودن بازم تحریک نشدم هیچ کدومه اینا نمیتونست بیماری منو درمان کنه
یهو چشمم خورد به یه دختر کوچولو که اخر همه وایساده بود و در حالی که عروسکشو سفت بغل کرده بودبا چشمای درشت و آبیش بهم زل زده بود
با چشم به خاله اشاره کردم و گفتم:
اون کیه چرا قمبل نکرده
خاله یهو دستشو کشید و اوردش جلو و گفت:
_ا ور پریده چرا هنوز شورت پاته تو
یهو شورتشو کشید پایین و پاهاشو باز کرد دختر هینی کشید و دستشو گذاشت جلوشو گفت
:
_خاله زشته

با دیدن تپل سفیدش اندامم یهو بیدار شو
چقدر سکسی بود
روبه خاله گفتم:
_همینو میخوام داگیش کن
دختره خواست فرار کنه که رفتم پشتشو ...


https://t.me/+GllkRfJizJ4wZjFk
https://t.me/+GllkRfJizJ4wZjFk

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

11 Jan, 19:05


_ با این هیکل گندت حتما .ی رتم بزرگه نه؟!🔞🙈

پوزخندی میزنم و دستم رو دور کمرش حلقه میکنم.
_ اره کوچولو دوست داری ببینیش؟!
لبش رو گاز گرفت و خمار نگاهم کرد‌‌..
_ اره نشونم میدی؟!
روی صورت خمارش خم میشم و دستم رو روی تپ‌لی خی سش میزارم...
🔥
_ اوف دختر چقدر خیس کردی!
https://t.me/+hK0mhAOR2740Zjhk

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

11 Jan, 19:01


_اقا طوفان می می هامو میمالی گنده بشن؟ 🔥🍒
به دختر شهوتی و موطلایی که دکمه های روپوش مدرسشو برام باز میکرد خیره شدم.
_برای چی میخوای بزرگ بشن؟
_ثمر گفت آقا طوفان از سینه های گنده خوشش میاد.

سینه های بزرگ و درشتشو بیرون ریخت که چشام برقی زد و ناخودآگاه جلو رفتم و لیسی به چاک سینش زدم.
_اینا که بزرگن...
چشمکی زد و با عشوه لرزی به سینه هاش داد:
_میخوام اونقدر بزرگ بشن تا تو دهنت جا نشن آقا طوفان...🙊👅


دختر لوند و هاتی که واسه راننده سرویس مدرسش سینه هاشو بیرون می‌ریزه و راننده سرویسه هم شیر دختره رو میاره
https://t.me/+2xgVYuAobqYwZTZk

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

11 Jan, 07:41


👤85692

#پیام_ناشناس_جدید

سلام نویسنده جون من قبلا تو یه چنلی جوین بودم پسره یه ماساژور هورنی بود که تو دیوار آگهی ماساژ میداد مشتری زنم داشت و ماساژ های خاص سینه و بیکینی هم انجام میداد بعد یکی از مشتری هاش استخدامش کرد تا لیتلش بشه........
بخاطر مامانم مجبور شدم پاک کنم ولی الان هورنی شدم دلم میخواد بخونمش خیلی رمان سک.سی و خفنی بود میشه لینکشو بدید🥹😭😭🙏

بفرما گلم👇👇
https://t.me/+TGu8UTzPBZllOTcx

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

05 Jan, 10:43


برشی از «دَردَم از یار اَست و دَرمان نیز هَم»:

نمی‌دانم چقدر گذشته بود که با صدای تقه‌های آرامی که به در می‌خورد، هشیار شدم و در بدون جواب من باز شد:
- بیداری؟
خودم را در آن هوای گرم بیشتر زیر پتو جمع کردم که پا به اتاق گذاشت.
- برو بیرون، سرما می‌خوری. فکر کردم بخوابم بهتر میشم ولی صدام در نمی‌آد.
برخلاف سخنرانی کوتاهم نزدیک‌تر آمد و دست‌هایش را دو طرف بالش زیر سرم گذاشت. پلک‌هایم هنوز سنگین بودند، پس همان‌طور با چشم‌های بسته به پهلو ماندم و «میگم سرما می‌خوری!» را تکرار کردم که پشت پلک راستم، گوشه‌ی راست پیشانی‌ام، گونه‌ام و پایین چانه‌ام هدف سطح نرمی قرار گرفتند. «عزیزم؟!» گرفته و پر خشی گفتم.
- جانم؟
- میگم سرما می‌خوری.
- اشکال نداره.
و بلافاصله حجم عظیمی از گرما را پشتم احساس کردم.
- از دیشب تا حالا دلم برات تنگ شده بود.
- هوم.
- دل تو برام تنگ نشده بوده، نه؟

https://t.me/ghesehayemahsapanahi

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

02 Jan, 10:03


💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh pinned «دنبال رمان میگردی و نمیدونی از کجا پیداش کنی 🤷‍♀️ 🤤بیا گپ درخواست ما فایل و پی‌دی‌اف رمان‌هارو به صورت رایگان دریافت کن💜 🚨جهت‌جوین‌و‌درخواست‌رمان‌کلیک‌کنید 🙂»

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

30 Dec, 17:54


دنبال رمان میگردی و نمیدونی از کجا پیداش کنی 🤷‍♀️
🤤بیا گپ درخواست ما فایل و پی‌دی‌اف رمان‌هارو به صورت رایگان دریافت کن
💜

🚨جهت‌جوین‌و‌درخواست‌رمان‌کلیک‌کنید 🙂

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

08 Dec, 14:32


روی الـ.ت میراث خودموتکون میدادم وباشیطنت میخندیدم

-میبینم که مستجر هات من حشری شده
کنارگوشش باشهوت لب زدم:

-دلـم میخواد تاصبح زیرت جربخورم🔥
بااین حرفم روم خیمه زدو سینه هامو توی مشتش گرفت وجون کش داری گفت و سرشو بین پاهام بردو شورتمو توی تنم جردادوشروع به لیس زدن بهشتم کردو ومنو بی تاب تر میکرد

-اوووم عاااح اوووف  بیشتررربخورش میراث بیشتر
🔞رابطه ممنوعه با مستجرش 🔞
https://t.me/+MtzX45fQ9WYwOTU0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

08 Dec, 07:14




_آهههه..آییی..آههه...عمو البرز...آههه خیلی کلفته دیگه نمیتونم...آهههه...🔞🍆🙊

_اما عمو حرفامو نمیشنید و محکم و خشن تلمبه میزد و چو*چولو میمالوند..
_ من...آهههه...نمیزارم از پیشم بری...اووف...خودم گای یدمت...خودم ای
ن *ص و کون و میگام آهههه🔞
جیغم از شهوت و درد تجاوزش بلند شد که با فرو کردن نوک پستونم توی دهنش و مکیدنش آه و ناله هام بلند شد که یهو انگشت درازش توی سوراخ کو*نم تا ته فرو رفت و....

به برادرزاده‌
ی تپل طلاش توی شرکتش تجاوز میکنه که...🔞💦😱👆🏼
#فووووول‌
https://t.me/+Uz9xuYXOcaAxOGU0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

08 Dec, 07:08


قفل سوتینمو بین انگشتای بزرگش می گیره...
_ اول قول بده..
رو تنِ لختم دراز می کشه و دستامو محکم بالای سرم قفل می کنه  👄
_یادت رفته زیرِ کی خوابیدی؟
هر وقت من بخوام، تمام و کمال برای من میشی، مثل همین الان!


با پیچیدن دردی توی پایین تنم نفسم پشت سینه ام وایمیسه... از درد جیغ بلندم تو اتاق می پیچه! باورم نمیشه بی هیچ مقدمه ای این کار رو کرده
با حرف بعدی که می زنه تمام دردم از یادم میره
__ فکر کردی نفهمیدم دختر اون ح،ر،وم،زاده ای؟؟؟

https://t.me/+6OiiTpat455lYWI0
https://t.me/+6OiiTpat455lYWI0
زن بزرگترین و خشن ترین کله گنده ی خاورمیانه شده، اما با فهمیدن اینکه دختر قاتل مادرشه بلایی به سرش میاره که...
#فووول‌هیجانی
#فووول‌عاشقانه 🔞♨️

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

08 Dec, 06:56


شمع رو بین پاهام گذاشت و روشنش کرد
از داغی که بهش خورد ناله ای کردم ولی نمیتونستم رون های پامو جمع کنم
-سرورم میسوزه
خندید و شمع رو به .صم نزدیک تر کرد و کمی شعله شمع به موهای بالای صصم گرفت که از ترس لبمو گزیدم
اما پادشاه خونسرد با دست جلوی سوختن رو گرفت ولی بوی بدی همه جا گرفت
-اگه تونستی شمع رو تا ته بکنی توت اون موقع لیاقت اینو داری .یر اربابت رو تو دهنت بره
نیم خیز شدم و شمع رو خاموش کردم و بی توجه به اینکه هنوز یکم داغه، سرشو تو .صم فرو کردم و همراه با ناله اونو تا ته بردم و دل زدن .صم برای پادشاه شهوت کننده بود
-افرین دختر خوب الان میتونی شیر چ.یر اربابت رو مک بزنی
بالای سرم ایستاد و خم شد و...
https://t.me/+mQXp4_vsVBgxNDE0
https://t.me/+mQXp4_vsVBgxNDE0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

08 Dec, 06:53


#پیام_ناشناس📬
سلام نویسنده جونی
یه رمان لزبین بود دوتا دختر دانش آموز به اسم شفق و کیانا تو بازی جرات حقیقت از لب همدیگه رو میبوسن و بعدش کم کم عاشق هم میشن باهمدیگه میریزن رو هم و تو دسشویی مدرسه مخفیانه باهم س‌کس میکنن تا اینکه مدیر مدرسه میفهمه و...
لینک رمانشو داری؟ بهترین زمان لزبینی بود که تو زندگیم خوندم ولی دستم خورد اشتباهی لفت دادم🥲😭

بفرما گلم
https://t.me/+pmMNc3J9flQ0NzRh

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

04 Dec, 19:26


«دردم از یار است و درمان نیز هم»:

مچم را چسبید و اجازه‌ی دورتر شدن نداد:
- به حرف‌های من گوش نمی‌کنی عزیزم.
سربسته گفته بود اما من ته کلامش را می‌دانستم.
- لباس زیاد خُلقَم رو تنگ می‌کنه.
از در خانه فاصله گرفت:
- لجبازی با من چی؟ خُلقِت رو باز می‌کنه؟
- قصدم این نبوده.
با نیم‌چه گامی خودش را به من رساند و به فاصله‌ی چند انگشت ایستاد:
- می‌دونم قصدت این نبوده ولی آدم با پیرهن آستین حلقه‌ای، با این موها...
و دسته‌ی باریک و رهای کنار گونه‌ی چپم را پشت گوشم فرستاد:
- میاد تو باغ؟ در باز می‌کنه؟
- پیام داده بودی که نزدیکی، فکر کردم تویی.
همان دسته موی بلاتکلیف را دوباره بیرون کشید و سرش را به آن نزدیک کرد:
- میشه کمتر اذیتم کنی؟
- معین؟
نگاهم کرد، حالا که یخ احساساتم ذره‌ذره آب شده بود، دوباره با دیدن نگاه‌های مستقیمش دل‌ریزه‌‌ی خفیفی می‌گرفتم. مردمک‌های تیره‌اش زیادی نزدیک بودند و در و دیوار کشش و آرامش غریبی داشتند. نور ضعیف راهرو هم داشت کمک می‌کرد احوالاتم دست‌خوش تغییر شوند
https://t.me/ghesehayemahsapanahi

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

29 Nov, 07:57


_باید امشب تنبیه بشی مارال ، بلای به سرت میارم ، که تا عمر داری امشب رو فراموش نکنی .
از او ترسیدم . میدونستم اگر چیزی رو می‌گفت دیگه راه فرار از آن رو نداشتم
_مگه تو تاوان تجاوز به خواهرم نبودی . امشب باید همون رو تجربه کنی .
پشتم به دیوار خورد
_خواهش میکنم حامی
بهم مهلت صحبت نداد . از لبم بوسه ی خشنی گرفت و دامنم رو بالا داد و دستش محکم.....
https://t.me/+7H7FzA78KJ40M2Nk
رمان بزرگسال ، و عاشقانه ، زیر ۱۸ سال عضو نشن . رمان اول .
محکم رونم رو چنگ زد .
_داری دیوونم میکنی .
_مگه چیکار کردم ، آمین ؟
فکر نمی کردم پسر مذهبی میلانی ها آنقدر حشری باشه . که با دیدن پاهام به این حال بیافته .
_ کاری میکنی که اختلاف سنی زیاد مون رو نادیده بگیرم و امشب تلافی اینهمه دلبری رو پس بدی .
اومدم فرار کنم .
که با کشیدن حوله ام ، بازش کرد و روی زمین افتاد . حالا لخت جلوی او بودم .
به سمتم حمله ور شد و با گرفتن سینه های سفیدم شروع کرد.
http://t.me/+nhOx6xStzqJhNTE0
رمان دوم

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

29 Nov, 07:55


#Part_1

با شهوت و پراز هوس به چشمام خیره شد.

انگشت های کلفتش رو داخل سوراخ ک ونم فرستاد.
از درد و سوزش جیغی کشیدم و به خودم پیچیدم.
درد تمام وجودم رو گرفته بود، باز دوباره شروع کرده بود، حیوونی که نامزدم بود.
گردنمو خیس بوسید و خودشو پشتم جابه جا کرد.
ضربه ای زد و گفت:
-خودت رو شل کن.
با بغض سرتکون دادم که یهویی خودش رو به سوراخم کوبید.
جیغی کشیدم و ملحفه رو چنگ زدم، بدون اینکه به دردم اهمیتی بده تندتند داخلم تلمبه میزد.
با چند ضربه قدرتمند خودش رو روی کمرم خالی کرد و بی حال روی تخت دراز کشید...😏💦

دختری که رئیس باند قاچاقه و به خواست باباش با پسری ازدواج می‌کنه که معتاده و هرشب غرق مواد و..🫦
https://t.me/+DwOT1k6guvI3YzNk

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

29 Nov, 07:52


مچ دستمو گرفت و خودش آروم از رو نازم برش داشت.‌ اصلا همین که میدونستم نگاهش خیره اش رو نانازمه، نازم نبض میزد و حس میکردم میبینه...

_ببین این کوچولو چه بیتاب بازو بسته میشه

دو طرف رونمو گرفت و #پاهامو باز کرد. داشتم خیس میشدم؟ خجالت میکشیدم...میخواستم جفت کنم پاهامو که نذاشت.

صورتشو بین پام نزدیک کرد جوری که نفسهای داغش رو نازم میخورد. با زبونی که کشید لای نازم و رو چوچولم، صدای آهم بالا رفت و ناخودآگاه کمرم از رو تخت بلند شد.... چوچولمو کشید تو دهنش و ...
https://t.me/+HPFf_KJsEKkyOGRk

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

28 Nov, 18:46


لوکاس کاسترا دختربازترین ارباب‌زاده تاکستان، دلش گیرِ آندریا دختر فقیری که برای نگه‌داری از مادربزرگ پیرش دست به هرکاری میزنه، میشه
اما با ماجراهایی که بینشان پیش میاد، عشق جای خودش رو به هوس و نفرت میده و لوکاس برای اذیت کردن آندریا اونو با خودش به آمریکا میبره و..🔞♨️
https://t.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
https://t.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
رمان دارای محدودیت سنی می‌باشد🔞
🌹🌹

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

20 Nov, 19:39


_هیییع، ارمیا...
#part4
دو تا رونم رو محکم دور پهلوهاش سفت می کنه و فشار میده!
_جون ارمیا؟ نکنه می خوای بهت دست نزنم؟ می بینی که! پشت در منتظرن...

دلم هُری می ریزه پایین، دستام دور گردنشه و نگام به چشمای خمار و تبدارش.

_خانوم بزرگ عصبیم کرد انقدر پشت این در کوفتی بالا پایین شد... میگه باید یه دستمال بدی تا این وصلت کامل بشه و جنگ و جدل بین دو طایفه بخوابه 👄
https://t.me/+frWEuM8rVl1lMDdk
https://t.me/+frWEuM8rVl1lMDdk

صدای کِل کشیدن زنای پشت در بلند میشه و احتمالا بخاطر اینکه جیغم بلند تر بوده چنان کِل می کشن که کل عمارت و آدماش کار رو تموم شده می دونن!

_ارمیا، کمرم و شکوندی آخ...

با خیمه زدنش روی هیکلم نفسم پشت سینه ام وایمیسه و نبضم دوباره اوج میگیره...

سر زیر گوشم می بره و صدای زمختش رو تو گوشم پخش می کنه:

_جان... قربونت برم، هنوز هیچی نشده صدای جیغت بلند شده زندگیم؟ منم همین و می خوام صدای جیغت و می خوام!

خیلی طبعش گرمه، خیلی مردِ تُند مزاجیه! یه سر لب میذاره رو قفسه ی سینم.

_امممم چقدر تو خوش بویی جوجه، آدم دوست داره تا صبح علی الطلوع فقط بوت کنه و ببوستت! مگه میشه تو این کار عجله کنم؟
https://t.me/+frWEuM8rVl1lMDdk
https://t.me/+frWEuM8rVl1lMDdk
#فول‌هیجانی #طغیان‌اردوان
این رمان دارای صحنه های ممنوعه و اروتیک و بزرگساله که برای هر سنی مناسب نیست... تمنا می کنم زیر -18 عضو نشه 🔞♨️

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

17 Nov, 06:34


👤567442

#پیام‌ناشناس‌جدید

سلام توروخدا بیا من قبلا تویه رمانی جوین بودم دختره رفته بود تویه باشگاه مختلط ثبت نام کرده بود و رو مربیشون کراش بود و همونجا توی باشگاه هم با مربیشون سکس میکنه و کلی صحنه های س‌کسی داره دستم خورد لفت دادم میشه لینکشو بدین توروخدا توروجون مادرت 🙈🥹

بفرما عزیزم 👇👇
https://t.me/+tJnIOEHieo4xMjk0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

17 Nov, 06:33


شورتت آروم دربیار...پاهات باز کن لابیای قرمزت بکش سوراخت نشونم بده!هر وقت یه دست کردمت اجازه میدم امشب با مامان بابات بری مسافرت


دختری که اسیر رفیق بی‌رحم پدرش میشه و مجبوره هر شب بهش سرویس بده تا...

https://t.me/+-VADuO7_WuplYzRk

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

15 Nov, 20:02


👈پلیس فتا: اگر از حسابتان پول برداشت شد، در ۱ ساعت اول با شماره ۰۹۶۳۸۰ تماس بگیرید تا مبلغ برداشت شده، مسدود و به حسابتان برگردانده شود‌

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

12 Nov, 18:45


https://t.me/+40MW38-RiYdmZjNk



عاشقانه هایی از تخیل : «الهه گمشده »

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

08 Nov, 17:07


👈طبق شنیده ها آمار HPV و زگیل تناسلی تو کشور و مخصوصا تهران به شدت داره میره بالا که خیلی خطرناک هس

🔴پ‌ن: هر کی رو گیر آوردید سکس نکنید بگا میرید

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

03 Nov, 18:42


فنای گلزار

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

03 Nov, 18:41


پادشاه موسیقی ایران" محمد رضا گلزار"
آهنگ جدیدشو به نام "بیچاره من" رونمایی کردددددد😍

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

01 Nov, 07:10


_بغلت کنم جوجه نازم ؟

با صدای گرفته ی سرماخوردم بغضیم گفتم

_نمیخوام بغلم کنی....ازت بدم میاد...میزاری همه اذیتم کنن

محکم با همون پتو تنمو از رو توی اغوش مردونه بزرگش گرفت

_جان قربون صدای گرفتت برم دختر کوچولوم ...کی اذیتت کرده پوستشو بکنم...نبودم کی دختر کوچولوم اذیت کرده ...؟

صورتمو تکون دادم

_اوم....ولم کن به بابام گفتم بیاد دنبالم...بوسم نکن...
محکم گردنمو بوسید ....
_بابات مگه اجازه داره دختر کوچولوی منو از پیش من ببره  ...

کوروش بوکسور هات خشنی که زن 20ساله اش از بیتوجهی هاش خسته شده میخواد جدا بشه ایا کوروش غیرتی همچین اجازه ایی به دختر کوچولوش میده....؟


https://t.me/+kaIX2Eymp0QxNmE8
🌹🌹

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

01 Nov, 07:09


👤85692

#پیام_ناشناس_جدید

سلام نویسنده جون من قبلا تو یه چنلی جوین بودم پسره یه ماساژور هورنی بود که تو دیوار آگهی ماساژ میداد مشتری زنم داشت و ماساژ های خاص سینه و بیکینی هم انجام میداد بعد یکی از مشتری هاش استخدامش کرد تا لیتلش بشه........
بخاطر مامانم مجبور شدم پاک کنم ولی الان هورنی شدم دلم میخواد بخونمش خیلی رمان خفنی بود میشه لینکشو بدید🥹😭😭🙏

بفرما عزیزم👇
https://t.me/+Kz8YaKiKKqlhOWIx

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

01 Nov, 07:08


_*ص خیستو همین جا میخوام دخترم😈💦

غر زدم :
_اخه اینجا؟!

دستمو کشید و برد سمت توالت هایپر ..
بعد از یه چک کردن از داخل منو کشید تو یکی از توالتا و دستشو تو شلوارم برد :

_اگه نمیخواستی چرا خیس کردی #هرزه..

و تو یه حرکت لباسمو جر داد و شروع کرد به خوردن 🍒مه هام..
https://t.me/+QX5g1c27a8E3Mzlk

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

01 Nov, 07:05


_ دست کثیفتو به من نزن ... نمیخوام حتی صداتو بشنوم حالم از همه چیزت بهم میخوره!

گلوم رو محکم چسبید.
_ مجبوری منو تحمل کنی کوچولو پس بی خودی اون روی سگ منو بالا نیار!

فاصله گرفتن براش بی معنی بود ... انگار واقعا خودشو زده به خریت ...

_مجبور نیستم ... من یه زمانی زنت بودم؛ زمانی که پای اون زنیکه رو به زندگی من باز نکرده بودی موقعی که مرد بودی نه نامرد ...

صداش رو بالا برد:
_ کار خلاف شرع نکردم زنمه زن شرعی و قانونی، خودت رضایت دادی بهش ...

https://t.me/+UY_fn080t2A2NjBk
https://t.me/+UY_fn080t2A2NjBk

صدای نفرت انگیزش از توی حال میومد که داشت آرش و صدا میزد‌ ...
_ آرش عزیزم امشب باید بیای اتاق من دلم برات یه ذره شده! 🔞🔥

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

31 Oct, 18:30


سلطان محسن لرستانی موزیک جدید داده
❤️❤️

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

27 Oct, 18:32


لبامو غنچه کردم و رو بهش گفتم
- نمی‌خوای این لبای ژلی و گنده ..یرتو بخورن سامیار؟
روشو اونور کرد و گفت
- برو اونور دختر..من چیزی حس نمیکنم
دستمو رو ی..رش گذاشتم و رو از شورت نازکش مالیدم.
- از کجا معلوم؟ شایدم بعدش خواستی ی..رت بره تو ..صم.
نگاهی بهم کرد که سکوتش جای رضایت گذاشتم. شورتشو کشیدم پایین و لیسی به ی..رش زدم.
از دهنم آب افتاده بود و آه و ناله سامی بالا رفته بود. درحال ارضا شدن بود که گفت
- برو رو تخت بخواب می‌خوام آبم داخلت خالی کنم🤯🔞🔥
https://t.me/+8cas31_9Qo4wMTM8

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

27 Oct, 18:29


_حاضری بخاطر دخترت تن به اینکار بدی؟
روی میز خم میشم و با دستایی که میلرزید دامنم همراه شـ‌ورتم پایین میکشم
_خوبه!خوبه که وظیفتو میدونی
سینه‌هام تو مشتش گرفت
_از این به بعد هر بار که بلبل‌زبونی کنی به تخت میبندمت و کاری میکنم که صدای سگ بدی! اونموقع‌س که بهت اجازه میدم نبات بیینی
!
شوهرش که با اجبار باهاش ازدواج کرده بود طلاقش میده و حضانت بچه‌ش و میگیره مالک با تمایلات جنسی عجیب‌‌غریبش از حس مادرانه طلا سواستفاده میکنه و در صورتی اجازه دیدن دخترش میده که درخواستاشو....🔞🔥

https://t.me/+5ksM8n7BhAI2N2M0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

25 Oct, 18:58


برشی از رمان《دَردَم از یار است و دَرمان نیز هَم》:

- یه چیز خوب بهم بگو.
+ حرف‌های خوبم خیلی وقته ته کشیدن، مثل قوطی رنگ‌هام.
- پس بهم دروغ بگو.
+ هنوز دوستت دارم.
- بازم بهم دروغ بگو.
+ دلم برات تنگ شده بود.
- بهم بیشتر دروغ بگو.
+ اگر نمی‌اومدی می‌مردم معین.

https://t.me/+g-KvRzSdwYIwODJk

《دردم از یار است و درمان نیز هم》قصه‌ی یک عشق دیرینه‌ست. عشقی که از شانزده سالگی‌های پناه جوانه می‌زند، همراهش قد می‌کشد و هر روز بیشتر از روز قبل او را در سایه‌ی عظیم خودش حل می‌کند تا جایی که پناه خودش را در این شیفتگی گم می‌کند و درخت پربار علاقه‌اش ثمره‌ای جز درد به او هدیه نمی‌هد. حال باید دید که آیا یار جفا کرده می‌تواند مرهم زخم‌های کهنه و پینه‌بسته‌ی پناه شود و با عشق به آن‌ها نیشتری بزند؟
شروع پارت‌گذاری از فردا👋🏻
🌹🌹

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

25 Oct, 18:58


_اووفــفف بلاخره ست خدمتکاریتو پوشیدی توله‌سگ!💦
با بغض تنم منقبض کردم..مجبورم کرده بود بعد از اون اجبار و کتک دامن و تاپی رو بپوشم که باعث می‌شد همه‌جام‌ بزنه بیرون
_اینجوری وقتی میای اتاق کارم و برام چایی میاری کون قلمبه‌ت میلرزه و باعث میشه تحریک شم🍑🔥
_آقا..لطفا ولم کن..تروخدا...الان یکی میاد میبینه
گوشت باسنم تو مشتش گرفت
_بزار ببینن! جرئت ندارن یه کلمه حرف بهت بزنن! تو سوگولی عمارتمی..کسی چپ بهت نگاه کرد بیا بهم بگو🔥
_من نمیخوام سوگولی باشم! من فقط میخوام کار کنم پول دربیارم
سینه‌هام تو مشتش گرفت لاله گوشم گزید
_هیسس..حرفای تکراری نکن کوچولو!میخوام برم گالری،قبلش یه دست تو این ک.ونت باید تلمبه بزنم..شل کن خودتو سوراخ متورم و قرمزت نشونم بده🔞💦
وقتی شورتم کشید پایین با صدای بابام تو درگاه آشپزخونه...

مرده داره دخترِ رفیقش میکنه که رفیقش سر میرسه..🔞
https://t.me/+OA66kqUO-6MzZmNk

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

25 Oct, 18:55


با شهوت سر مامان رو روی ..صم فشار دادم و خودمم .یر کلفت بهنود رو داخل دهنم گذاشته بودم و از ته دلم میک میزدم و میخوردمش... واقعا این بی نقص بهنود کجا و .یر بی ریخت و پرموی چندش شهریار کجا؟ کاش بهنود شوهرم بود.

مامان انگشتش رو داخلم کرد و همزمان که داشت میخورد برام تلمبه هم میزد.

مامان خیلی کار خوبی کرد که به بهنود پول داد تا مارو هرشب بگ اد داشتم به اوج میرسیدم که از لذت جیغی کشیدم و...


#پارت‌واقعی‌رمان
#پیشنهادویژه_ادمین_ققنوس
#فول_س.کس
#تریسام
https://t.me/+34CEV-TosHJlMTE0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

21 Oct, 08:35


انگشتاشو از سوراخم بیرون کشید و روبروم وایستاد و مر*دونگیشو نزدیک لبام گرفت.

_باز کن دهنتو.

سرمو عقب کشیدم و با فرود اومدن دستش رو #سی*نه‌هام چشمامو با درد بستم.

_یا یه ساک مجلسی میزنی برام یا با همین هلوها‌ی نوک صورتیت خودمو ار*ضا میکنم و میرم سر وقت سوراخات!

با نفرت بهش نگا کردم و همینکه مر*دونگیش تو دهنم فرو رفت دستامو به سی*نش کوبوندم.

_اروم جن*ده کوچولو.... می خوام جوری بک*نمت که شوهرتم نکرده.

موهامو محکم تو مشتش گرفت و محکم مر*دونگیشو به حلقم کوبید و انگشتشو دوباره تو به*شتم فرو کرد....
https://t.me/+WGigXQW_vBw1NGU8

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

21 Oct, 06:40


- اهههه .صممم انگشتت نه با .یرت جرم بده عمو
با انگشتاش تلمبه زد و گفت:
- .یرم ۳۰ سانته! جر میخوری کوچولو
- میخوامش عمو بکن تو تا کسی نیومد..

س.کس با عموی .یر کلفت💦🔞

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

21 Oct, 06:39


-میگن دختره با عموش خوابیده!

صدای هین کشیدن زن های فامیل پیچیده شد و کیسان بی توجه پرتغال را پوست کند.
از بحث های خاله زنک فامیل خسته شده بود.

-بگو بخدا! چطور آخه؟

زن عمویش چشم غره ای به کیسان رفت
-از شازده پسر بپرس!

کیسان اخم کرد و سرش را بلند کرد
زن عمو ادامه داد:
-دختره رو بردن چکاپ! حاملست شیش ماهه...
https://t.me/+-MOMWrfvY7dlYWVk

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

10 Oct, 16:58


رمان : #پرتقال_شیرین

نویسنده : #رعنا_رستگار

ژانر : #عاشقانه 

خلاصه:
فاقد خلاصه

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

10 Oct, 16:58


رمان: #شیطون_بلا_آسو

نویسنده: #آرزو_پناهی  
  
ژانر: #طنز #عاشقانه

خلاصه:
فاطمه دختر شر و شیطونی که به خاطر ماموریت پدرش به خونه ی دوست پدرش می‌ره . بعد چند روز پسر مغرور اون خانواده از خارج برمیگرده و برای حرص دادن دختر عمه ی امیر حسین مجبور میشه نقش نامزد امیر حسین و بازی کنه و این نامزد بازی ادامه پیدا می‌کنه تا جایی که.....

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

10 Oct, 16:58


رمان: #هزار_قدم_در_دل_شب

نویسنده: #تریسی_چی

ژانر: #فانتزی #ماجراجویی #افسانه_ای

خلاصه:
در قلمرو آوارا، جایی که خدایان، هیولاها و انسان ها در کنار هم وجود دارند، میوکو دختریست که در دهکدهای کوچک در مهمانسرای پدرش در سرزمین آوارا زندگی میکنه و یه دختر معمولی و به شدت دست و پا چلفتیه یه روز که از خونه برای کاری بیرون میره طی یه سری از اتفاقات نمیتونه قبل از غروب خورشید برگرده زمانی که مرز بین دنیای مادی و روحانی به حداقل میرسه و در راه برگشت به اهریمن میبوسدش و میوکو به مرور تبدیل به اهریمن (شائوها) میشه میوکو سفری رو شروع میکنه تا به دنبال راهی برای برگرداندن نفرین و بازگشت به زندگی عادی خودش شود

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

10 Oct, 16:58


رمان: #زخمی

ژانر: #خارجی #بزرگسال

نویسنده: #جانین_فراست

خلاصه:
ندارد

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

10 Oct, 16:58


رمان: #جوخه_بیوه_ها

نویسنده: #حدیث_افشارمهر

ژانر: عاشقانه، اکشن، مهیج

خلاصه:
آوازه ی مخوف ترین دزد قرن توی کوچه پس کوچه های نیویورک پیچیده.
شاه دزدی که هیچکس نه اسمی ازش می‌دونه و نه چهرشو میشناسه...مثل ذاتش چهرش هم‌ توی تاریکی غرقه و هرکسی قیافشو ببینه میمیره.
اون کسیه که لقبش رعشه به تن خیلی ها انداخته.
جز یک نفر!
اریکا عضو شماره یک جوخه ی بیوه هاست، جوخه ای که تمام اعضاش گرد هم اومدن تا با هر ماموریت خطرناکی که بهشون میدن وارد میدون شن. اما ماموریت خطرناک اریکا، نزدیک شدن به شاه دزده تا ارزشمندترین الماس رو ازش بدزده...و اولین ماموریت اون شناسایی کردن شاه دزده.

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

07 Oct, 16:28


_ من روی تختی نمیخوابم که معلوم نیست قبل از من چند تا دختر دیگه رو روش بی آبرو کردی!

نزدیک شد ...طوری که تنها فاصله‌ی بینمون یک پر کاغذ جا میشد.
_ من آدم التماس واسه موندن نیستم، منتها تا وقت بچه‌ی من توی شکمته حق نداری یک قدم اون طرف تر از شوهرت بخوابی!

دیگه داشت حرصم رو در می آورد.
خیانت کرده بود و دو قروت و نیمش هم باقی بود.
_ شوهری که معلوم نیست بغلش بوی کدوم زن خیابونی رو میده؟!

دستش دور گلوم حلقه شد و منو با هیکل ورزیده‌ش چفت تخت کرد.
_ واسه تو که کم نذاشتم، هر وقت هر شب خواستی اول تورو ارضا کردم، الان غصه‌ی چیو میخوری؟

همه‌ی نگرانیش همین بود؟
فقط ارضا شدن توی رابطه براش ملاک بود؟
_ من برات چی کم گذاشته بودم که اون مارمولک رو بهم ترجیح دادی؟ شکم حامله‌ی من دیگه برات جذابیت نداشت؟

🔞⭕️🔞⭕️🔞
https://t.me/+EjJI1zEh2cozMGU0
https://t.me/+EjJI1zEh2cozMGU0
آرش پلیس جذابی که ناخواسته به زن حامله‌ش خیانت می‌کنه و مجبور میشه ...🔥

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

05 Oct, 09:57


انگشت هام به دور گردنش پیچ میخورن و محکم به دیوار پشت سرش کوبیده شده و توی صورتش فریاد میکشم

+خفه شو

در حالی که سعی داره از فشار دستم به دور گردنش کم کنه لبخندی به زور به روی لب مینشونه

_دوستت دارم

دیوانه وار از سر حرص و خشم قهقهه می‌زنم و تو فاصله یک سانتی صورتش دندون روی هم میسابم

+تو چی هستی؟

به سختی جواب میده

_یه گرگِ آلفا

+و من چی هستم؟

به خرخر میوفته اما کم نمیاره و با همون نفس های نا منظم میگه

_یه کانِکت

دوباره و بلند تر توی صورتش فریاد میکشم

+می‌خوام بدونم یه گرگ چطور به خودش جرات داده عاشق من بشه؟

...دردسر...
این بار داستان در مورد دنیای گرگ هاست
روایتی از جدال مرگ و خون داخل دنیای گرگینه ها
گرگ هایی که از اعماق تاریکی برخواستن، گله بزرگی از گرگ های شمالی که چیزی تا سقوط گله باقی نمونده و کل گله در حال فروپاشی و نابودی هست
تنها راه نجات گله از مرگ و ویرانی گیر انداختن موجودی فناناپذیر و نامیرا از نسل بشریت هستش، گیر انداختن موجودی به اسم کانِکت...
جنگیدن مرگ برای مرگ، آلفای جوان و کم سن گله در به در به دنبال گیر انداختن این موجود خونخواره که گفته شده چیزی از یه ماشین کشتار و خونریزی کمتر نداره
اما آیا رام کردن یه ماشین کشتار می‌تونه کار راحتی باشه؟

کیا رمان گرگینه ای میخواستن!؟🤩🤩🤩

https://t.me/+j0Ts8HtwifYwMDQ0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

03 Oct, 05:42


آراز سر بالا آورد و کبودیهای گوشه لب و چانه دخترک عین خاری در چشمش فرو رفت

اخم پررنگی کرد و به سمت سایه رفت

_اینا جای چیه؟
سایه شوکه از این حرکت رئیسش قدمی عقب گذاشت

دستان آراز مشت شد و نعره کشید

_برو بیرووووننننننن

سایه فرار را برقرار ترجیح داد

و معاشقه دیشبش با امیرعلی را به یاد آورد اما آذرمهر جوان با دیدن آنها چرا دیوانه شده بود ؟

سایه رستگار همسر اجباری امیرعلی کفایت متوجه عشق و علاقه آراز آذرمهر مدیرعامل جذاب و خشن شرکتی که در آن کار میکند میشود و دل به عشق آراز میبندد با وحود امیرعلی کفایت ته تغاری حاج غفور!


مثلث عشقی ممنوعه و هات 🔞🔞

رمانی عاشقانه و قلم قوی حکایت عشق و مرانگی ، ایستادن و جا نزدن ☺️

روایت عاشقی آراز آذرمهر و مردانگی هایش😍😍

https://t.me/+pQDbGU2wEbdkOGI8

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

21 Sep, 19:24


دوستان از فصل ۲ همستر جا نمونید...
زودتر عضو بشید تا باهم این دفه شروع کنیم
فعلا فقط عضو باشید بعد میگم باید چیکار کنید
https://t.me/hamster_kombaT_bot/start?startapp=kentId284007553

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

22 Aug, 19:25


خیلی وقته دنبال یه رمان عاشقانه جذاب و خاص میگردی؟
بیا اینجا👇👇👇👇
https://t.me/+XpKBlZwSf8AwZWE0

وقتی رمانش رو میخونی خودت رو اونجا حس میکنی!
هر کی خونده عاشقش شده😍

قسمتی از رمان #ثریا
👇👇👇👇👇👇👇👇

انقدر سوپرایز قشنگی بود که کاملا احساساتی شدم و چیزی نمیگفتم...
ثریا گل رو داد دستمو و شمع روی کیک رو روشن کرد و وارد پذیرایی شد و گذاشت روی مبل جلو مبلی...
اومد سمتم و دستمو گرفت و گفت: کمال جان نمیایی؟
بی هوا بغلش کردم و محکم تو بغلم فشردمش گفتم: ثریا عاشقتم دختر... واقعا سوپرایز شدم... مرسی خیلی مرسی...
خندید و خواست چیزی بگه لبامو گذاشتم رو لباش... چند لحظه بعد از هم جدا شدیم ولی من احساس نیاز شدید داشتم و انگار ثریا هم دست کمی ازم نداشت... دستشو گرفتم و رفتیم سمت اتاق خواب... پالتو و شالش رو درآوردم... بغلش کردم و روی تخت خوابوندمش...

همینطور که لباشو میبوسیدم آروم آروم دکمه های پیرهنم رو باز کرد و با دستاش بدنم رو لمس کرد... منم تیشرتش رو درآوردم و شروع به لمس و بوس کردن تنش کردم... جفتمون هم کاملا د*ا*غ و آماده رابطه بودیم ولی من نمیخواستم بیشتر از این پیش برم... میترسیدم بعدا ثریا از کارش پشیمون بشه و دلخوری پیش بیاد...
بدنش انقدر بی نقص و جذاب بود که نمیتونستم زیاد طاقت بیارم...

کنارش دراز کشیدم و گفتم: حالا که از این لب ها و تن خوشمزه نصیبم شده! نوبت چی رسیده؟
با چشمای خمارش نگاهم کرد و گفت: چی؟
گونه هاش سرخ شده بود و میدونستم داره خجالت میکشه... بوسش کردم و...

نویسنده این رمان، قلم توانایی داره و دوتا رمان دیگه به اسم های #دامون و #شاهو تو کانالش هست که میتونی یکجا بخونی!

مطمئن باش عاشق قلمش میشی🥰

https://t.me/+XpKBlZwSf8AwZWE0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

11 Aug, 18:05


#دختره_برای_انتقام_با_پدر_عشقش_ازدواج_میکنه

#پارت_13
#اثری_عاشقانه_به_قلم_پرواM

با صدای نسبتا بلندی میخندم و گونه اش رو میبوسم تا توجه ی همه به ما جلب شه

به آرومی و با لحنی اغواگرانه لب میزنم:

-منظورت شیطونیه؟

با لبخندی مرموز و چشم هایی شیطون نزدیک به گوشم زمزمه میکنه:

-میخوای اغفالم کنی؟

اگرچه که هیچکس به ما نگاه نمیکنه و سعی میکنن خودشون رو سرگرم نشون بدن اما شخص مورد نظرم حتی یک لحظه هم از ما چشم بر نمیداره،در واقع هیچکس به غیر از محمد تهرانی!

پای راستم روی پای چپم و دستم روی مبل میشینه،بدنم با حالتی اغواگرانه به سمت پاشا متمایل و لب هام به گردنش نزدیک میشه

درست جایی بین گردن و گوشش زمزمه میکنم:

-هر طور که خودت بخوای!

نفس هام به گردنش برخورد میکنه و این بار با چشمانی خمار ادامه میدم

-میخوای اغفالت کنم؟

در میان آسمونِ سیاه رنگِ چشماش ماهِ درخشانی روشن میشه و من برای لحظه ای از وجود برقِ نگاهش شگفت زده میشم

از اخرین باری که به همچین چشم هایی زُل زدم یک سال میگذره،انگار همین برقِ درخشان کم بود تا چشم های سیاه رنگش به چشم های پسرش تبدیل شه!

درخششِ این ماه اطمینان میده که پاشا تهرانی اسیر دخترکی 25 ساله شده!
https://t.me/+DmIqiKCyyBdjMTI0
https://t.me/+DmIqiKCyyBdjMTI0
https://t.me/+DmIqiKCyyBdjMTI0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

09 Aug, 19:28


https://t.me/+N1D7hIt8eKhhMDA0
Mental word
#part_5

-روژان مامانم بدونه شورت رو چیز بابام سواری میرفت  بیا شلوارتو درارم
+اخه دانیال زشته
-چه زشتی ما الان داریم بازی میکنیم دیگه
+دانیال دستشو گذاشت رو هلوم با دست دیگش هدایتم کرد سمت چیرش حالا دوتامون ل خت بودیم
+دانیال اگه یکی بیاد چی
-هیشکس نمیاد روژان تکون بخور
+رو پاش تکونی خوردم که خیسی چیزیو حس کردم
بهشتم پر از اب بود
-دانیال دستشو به هلوم زد و تو دهنش کرد
+بابام برا مامانم و میخورد خیلی خوشمزس
سره چیزشو لای بهشتم گذاشت که ناله ای کردم  خیلی خوب بود لعنتی خیلی خیس شده بودم و بین پاهام نبض میزد که با تکونی که خوردم رفت توم .....
https://t.me/+N1D7hIt8eKhhMDA0
  «زمان حال »
هوزم درک نمیکنم چرا دانیال بهم تعرض کرد بعد از چنسال که فهمیدم واقعا چه بلایی سرم اومده زندگیم بهم خورد و به کسی نمیتونم اعتماد کنم
دانیال یه تنه رید به زندگیم و یهو گورشو گم کرد و رفت
نمیدونم الان کجاست یا چیکار میکنه ولی به اندازه ای که از مامانم متنفرم از دانیالم متنفرم اون هرروز منو به بهانه های مختلف تو اتاقش میبرد و دستمالیم میکرد تا وقتی که باباش مرد و گورشونو گم کردن
دیر فهمیدم چه بلایی سرم اومده.
https://t.me/+N1D7hIt8eKhhMDA0
https://t.me/+N1D7hIt8eKhhMDA0
https://t.me/+N1D7hIt8eKhhMDA0

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

29 Jul, 18:11


⭕️رايگان ⭕️رايگان ⭕️رايگان

🌀من مشكل اصلي زندگيتو و راه حلي كه كمك ميكنه مشكلت برطرف بشه رو بهت ميگم

💠من قرار نيست معجزه كنم . بايد عمل گرا باشي در زندگيت


به اين چنل بيا و به اين ايدي پيام بده تا راهنماييت كنم

@eeeennn_dd
https://t.me/energyyydd

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

25 Jul, 06:42


_دوست دارم وقتی داری راه میری آبم از بین پاهات بیرون بریزه و روی پاهای برهنه ات ردش خشک شه و
هر ثانیه بهشتت از تخمای من پر باشه تا همه ی قلمرو بدونن این کوچولوی بغلی جفت منه!..

دندونای نیشش رو داخل گردنم برد
که آه پر دردی کشیدم و در همون حین که داشت خونمو میخورد
ضرباتشو داخلم عمیق و محکم تر کرد

_هرچقدر می کنمت بازم بزور داخلت حرکت میکنم..
چرا نمیتونم تو یکیو یکم بازت کنم جوجه؟

_آه..کوین..آروم تر...
دارم پاره میشم

_منم همینو میخوام آئورا..
اوه ملکه کوچولو.. من عاشق وقتاییم که زیرم جیغ میزنی!
عاشق عطر خونت..بدن ریزه میزه ات..
من عاشق این تنگتم آئورا...🔥

https://t.me/+_PADtod_nl9hMjFk
https://t.me/+_PADtod_nl9hMjFk

اونا میگفتن من سوگولی اونم ، سوگولی پادشاه تاریکی!!

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

13 Jul, 18:32


1 میلیون استارز معادل؛ 2046 تون

2046×7.32=14976 $
معادل 900 میلیون تومن
لینک ورود به ربات👇👇
https://t.me/major/start?startapp=284007553

💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh

05 Jul, 19:53


🔴قیمت هر استارز مشخص شده و ۲ سنت هستش ، معادل ۱۲۰۰ تومن. که میتونید تا فرصت هست ربات رو استارت کنید و جزو اولین ها باشید تا عقب نمونید.

◀️هر استارت رو تلگرام بهتون 50ستاره میده معادل 1دلار، لینک دعوت هم بگیرید و به دوستاتون بدید تا ستاره‌هاتون زیاد بشه
https://t.me/major/start?startapp=284007553