آن @anchannel1 Channel on Telegram

آن

@anchannel1


شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/ بنده طلعت آن باش که «آنی» دارد
«آن» حقیقت رنج را در جهان می پذیرد و برای رستن از آن در پی دستاویز است. دستاویز، اندوختگی ثروت‌های ذهنی و معنوی است با ادبیات، فلسفه، کتاب، موسیقی، نوشتن ، سفر‌، و عشق ....

@drmsaadzadeh

آن (Persian)

آن یک کانال تلگرامی است که به ارائه محتوای متنوع و الهام بخش در زمینه‌های ادبیات، فلسفه، کتاب، موسیقی، نوشتن، سفر و عشق می‌پردازد. این کانال زیر نظر کارشناسان مجرب و علاقمندان به دستاویز ذهنی و معنوی تاسیس شده است. حضور در کانال آن، فرصتی مناسب برای غوطه وری در عالمی پر از اندیشه و زیبایی‌های نهان است. از جمله مواردی که می‌توانید از این کانال بهره‌مند شوید، مطالعه مقالات ارزشمند، گوش دادن به موسیقی های زیبا، شناخت آثار ادبی برجسته و تجربه سفر به دنیایی جدید با اندوه و شادی مختلف است. علاوه بر این، با پیوستن به این کانال، از تبادل اندیشه و تجربیات با افراد با عقاید و سلیقه‌های مشابه بهره‌مند خواهید شد. بنابراین، اگر به دنبال یک محیط الهام بخش و غنی از منابع معرفی شده در زمینه‌های متنوع هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. آن، جایی که شما توانایی پذیرش حقیقت رنج را خواهید داشت و به دنبال رستن از آن در پی دستاویز ذهنی و معنوی خواهید بود. پس به همراه دکتر سعادت زاده به دنیای «آن» خوش آمدید.

آن

15 Feb, 15:27


@Anchannel1

آن

15 Feb, 09:17


@Anchannel1

آن

15 Feb, 09:14


@Anchannel1

آن

15 Feb, 09:12


چشمهای تووو اسب های وحشی ترکمن و من پیاده ای در صحرا محو در تازشِ ناشکیبِ تووووو........" مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

14 Feb, 16:52


ای کاش ماه بیاد منو هم ببره با خودش....... مثل بچگی ها که خیال می کردم ستاره ای دارم و توی ماه خبرهاییه...........واقعا آدم گاهی دلش می خواد بچه بشه........یه ذهن خالی و کلی خیال بافی....... بی واقعیتِ تلخ ِ دنیایی که توش زندگی می کنیم.......مثلا مامانم یه کفش برام خریده و اونقدری خوشحالم که می زارم بالای سرم و باهاش می خوابم....... وای که چقدر دلم بچگی می خواد، دلم مامانمو می خواد....... دلم بابامو می خواد که اگه غذا نمی خوردم منو می زاشت رو پاهاش ، با کلی ناز و نوازش یواش یواش بهم غذا می داد....... من همه چیز بچگی هامو می خوااام🥹🥹........." مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

14 Feb, 15:58


می گن پول پول میاره
خواب خواب میاره
غم غم میاره
اما
شادی غم میاره........ چرااااااا؟🤨🤨🤨
یا من این جوری فکر می کنم؟!!!!!! " مریم سعدزاده"

آن

14 Feb, 15:55


اسمشو گذاشتم " شن نوشت"........
اگر شما هم رفتید کنار ساحل یا بر خاک کویری و یا هر جایی که می شد نوشت، به عزیزانتان بنویسید که دوستشون دارید❤️❤️

آن

14 Feb, 12:51


آدم برفی تو مسیرمون ....... شاد و سرحال....... به زودی محو خورشید می شه بهش دل می بازه و باهاش یکی می شه😍😍😍😍😍😍

آن

14 Feb, 12:47


@Anchannel1

آن

14 Feb, 12:00


مهربان یاری سفری به دریا داشت و برام اینو روی شن های ساحل نوشت و فرستاد....... تا حالا کسی روی شن های دریا برام چیزی ننوشته بود وااای اگه بدونید چقدر خوشحالم کرد....... چقدر عشق رو چشیدم، چقدر زیبایی رو بوییدم...... برای من این کار به اندازه ی دریا وسیع بود و به اندازه ی شکوه غروب یا طلوع خورشید در دریا غرورانگیز!
به داشتن چنین آدمهایی در زندگیم می بالم........" مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

14 Feb, 11:06


@Anchannel1

آن

14 Feb, 11:00


زنده باد هرکی هنوز یه عااااشقه❤️❤️

@Anchannel1

آن

24 Jan, 17:57


@Anchannel1

آن

24 Jan, 17:53


هر که آمد در غم آباد جهان، چون گردباد
روزگاری خاک خورد آخر به هم پیچید و رفت

صائب_تبریزی
@Anchannel1

آن

24 Jan, 08:24


میان باش و تنها..........

شمس_تبریزی
@Anchannel1

آن

24 Jan, 08:17


اپیکور پیشنهاد می‌کند که به جای جستجوی معناهای بزرگ و فراتر از دسترس به لذت های ساده ی زندگی مانند دوستی ؛ سکوت و طبیعت توجه کنیم این تمرکز بر لحظه ی حال می‌تواند حس بیهودگی را کاهش دهد.

@Anchannel1

آن

24 Jan, 08:12


" سکوت" چه وسعت عمیقی!!!
" سکوت" چه کشاکش عجیبی !!!
" سکوت" چه حرفها و رازهای مگویی!!!
و " سکوت" یعنی مجال ِ خیال، رویای با " توووووو" بودن در سردی نفسگیر زمان........." مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

24 Jan, 08:07


@Anchannel1

آن

24 Jan, 08:02


اگر کتابها نبودند من چگونه می رقصیدم و چگونه در غروبی تلخ به توووو می اندیشیدم و چگونه عطرِ چوبِ نهفته در لابه لای ورق ها را می بوییدم؟!!
اگر که کتابها نبودند من چگونه عاشق می شدم و چگونه توووو را می یافتم ....... راستی عطر چوب کاغذ بود و شعله وری من و چقدر آتش باشکوهی !!" مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

24 Jan, 07:53


"خود"
همان "خدا"ست
که در خودخواهی‌ها
کنار گذاشته می‌شود
و در خودسازی‌ها کنارمان است............

@Anchannel1

آن

24 Jan, 06:38


رندی در دامنه کوه به افق ، خیره می نگریست ، رهگذری از او پرسید : در افق چه گم کرده ای که چنین خیره مینگری ؟
پاسخ داد ،
در جستجوی آنم که سر به کار خویش داشته باشد ،

لیکن هرگز نیافتم .
@Anchannel1

آن

24 Jan, 06:36


@Anchannel1

آن

24 Jan, 06:22


@Anchannel1

آن

24 Jan, 06:12


💢آیا با خواندن رمان می‌توان فلسفه یاد گرفت؟

آن

23 Jan, 20:22


انسان تولدش به دست خودش نیست و مرگش نیز .....و سرزمینی که در آن زاده می شود........
و پدر و مادرش....... اما یکبار می تواند خودش دوباره متولد شود این بار نه از زهدان مادرش که از زهدان ذهنش!!!!
آن روز که قالبها را بشکند و شورشی بزرگ کند بر آنچه که به اجبار و زور در ذهنش فرو کرده اند...... آن روز، بی شک تولد واقعی آدمی خواهد بود........ اما آن روز هم نخواهی رسید و این کلاغ که نمی دانم چه کاره ی ماجرای قصه های کودکانه ی ما بود ؟ به خانه اش نخواهد رسید!!!!!!!
این است داستان آدمی !!!! حالا با این تراژدی بخندیم یا بگرییم!!!!! می توانیم در این هیچاهیچ مبهم و رازناک خودمان را به یک مستی عمیق دعوت کنیم با چه؟ نمی دانم؟ هر یک به راهی ......« مریم سعدزاده»

باید همیشه مست بود؛
همه چیز در اینست: یگانه مطلب اینست.
تا بارِ هولناکِ زمان را که شانه‌های شما را در هم می‌شکند و پشتِ شما را خم می‌کند، احساس نکنید؛
باید همواره مست باشید،
از چه؟
از شراب، از شعر، از تقویٰ
هرگونه دلخواه شماست، امّا مست شوید.

و اگر گاهی بر پلکانِ قصری، یا بر علفِ سبزِ گودالی، یا در غربتِ اندوهبارِ اتاقتان، بیدار شدید و دیدید که مستی کاهش یافته، یا از سرتان پریده؛ بپرسید از باد، از موج، از ستاره، از پرنده، از ساعت، از هرچه می‌گریزد، از هرچه می‌نالد، از هرچه می‌چرخد، از هرچه سرود می‌خواند، از هرچه سخن می‌گوید،
بپرسید چه وقت است؟
و باد، موج، ستاره، پرنده، ساعت به شما پاسخ خواهند داد:
«وقتِ آن است که مست شوید! برای آنکه برده‌ی ذلیلِ زمان نباشید مست شوید،
پیوسته مست شوید!
از شراب، از شعر، یا از تقویٰ،
هرگونه دلخواه شماست.»

                   شارل_بودلر

          @Anchannel1

آن

22 Jan, 18:26


آن pinned an audio file

آن

21 Jan, 16:17


زهی مراتب خوابی که بهْ ز بیداری‌ست!

«حافظ»


شبتان پر از نووووووور............

و

سلام بر کسانی که
از شدت خوب بودنشان
احساس کردیم خودمان خوبیم..........
@Anchannel1

آن

21 Jan, 16:16


دیگر نمی‌خواهم جوابِ آن‌همه "امّا" و "آیا " را
بر باد خواهم داد هم دل را و هم بادا مبادا را

من خواب‌دیدم؛ خواب چشمانِ تو را دیدم که می‌خوانند
در خلوتِ اُخرایی‌ام، آبی‌ترین اورادِ دریا را

برخاستم؛ در هیچ‌جا امّا، نه تو بودی نه دریا بود
بستم دوباره پلکهای خیس و مغمومِ تماشا را ...

این زندگی، بزمِ جدالِ بی‌سرانجامِ روایت‌هاست
گم کرده‌ام در عمق دریا صخره‌ی خوشبختِ رؤیا را

تو راست می‌گفتی: زکاتِ عقل، اندوهی‌ست طولانی
بردار از هرچه نداری، عشق؛ این تنها تسلّا را...

زخم دلم را، هیچ جز آغوشِ بازِ تو، نخواهد بست
کو خنده‌ات تا حل کند بی‌هیچ حرفی هر معما را ؟

من از ازل...نه! تا ابد... نه! دوستت دارم همین‌حالا
از بی‌کرانِ تو نمی‌خواهم به جز اکنون و اینجا را

عبدالحمید_ضیایی

خوانش: مریم سعدزاده
@Anchannel1

آن

21 Jan, 16:09


"قدرت تحول‌آفرین یک آغوش را دست کم نگیرید. اجازه دهید با صداقت دیگران را در آغوش بگیرید و در آغوش گرفته شوید، خود را در انرژی مثبتی که این حرکت ساده می‌تواند فراهم کند غرق کنید و از فواید عاطفی و جسمانی آن در زندگیتان لذت ببرید.

آغوش می‌تواند چیزی فراتر از یک حرکت فیزیکی باشد، می‌تواند منبعی بی‌پایان از عشق، شفا و تجدید انرژی برای وجود شما باشد..........."

اما نه هر آغوشی..........!!! باید آغوش شناس خوبی باشید..........

آن

21 Jan, 14:22


من همین دیروز پناه بردم....... چه کیفی داد واقعا........ بغلش کردم و یه دل سیر کنارش خوابیدم.......همون حس امنیت مطلق و اعتماد روزگار کودکی....... انگاری نه دنیایی هست و نه فرازی و نه فرودی....... فقط من و مامانم و تموم.......اما دیرپا نبود و شدم همونی که بودم ......." مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

21 Jan, 14:19


@Anchannel1

آن

21 Jan, 14:17


یک غزل عاشقانه بنوشیم.............

@Anchannel1

آن

21 Jan, 10:02


استاد " کزاری" فردوسی پژوه و اسطوره شناس ، در کاربستِ واژه های سره " خالص" فارسی مشهور است، شوخی او و یکی از دوستانش را ببینید:
@Anchannel1

آن

21 Jan, 09:08


@Anchannel1

آن

21 Jan, 08:44


راست میگه خوب....... آدم شدیم چیکار کنیم حالا؟!
چی جوری اومدیم ، کجا بودیم؟ همون جوری می ریم، کجا می ریم؟ چه فرقی می کنه؟ فقط این مسیره پر از سوال، حیرت، عجیب، پیچ در پیچ و مبهمه....... وگرنه اول و آخرش زیااد مهم نیست!
گاهی از آدم بودن خسته میشم، خیلی اضافه کاری داره!!! اضافه کاری اجباری ...... اونم بدون مزایای اون چنانی !!!! " مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

21 Jan, 08:40


@Anchannel1

آن

21 Jan, 08:38


مرگ خوب است، در واقع خوب و بد ندارد. می‌دانی چه نامیده می‌شود، «طولانی‌ترین سفر». زندگی با کسی که دوست نداری و با او باشی بدتر از مرگ است؛ هشت ساعت کار در جایی که از آن نفرت داری، بدتر از مرگ است.

وضعیت همیشگی
چارلز بوکوفسکی

@Anchannel1

آن

21 Jan, 08:23


واای اگه بدونید چقدر از این آدمهایی که  امیدهای کاذب و واهی می دن ، دوری می کنم........ از این آدم هایی که یه نسخه ی واحد رو برای همه می پیچن....... روزی که حتی نای نفس کشیدن نداری، می گن : "بلند شو، بخند، امروز روز دیگریست...... تو بشو مثل اونایی که از دل خرابه ها گنج در آوردن"........ یک در میلیون ها آدم رو مثال می زنند و بعد می گن تو هم می تونی........ و چقدر آدمها رو فریب می دن و چقدر آدمها رو از واقعیت زندگی دور می کنند....... باور کنید افسردگی و غم و بدبینی و ....... همشون بخشی از یک زندگی واقعیه...... دقت کنید گفتم واقعی، نه آرمانی،  نه خیال پردازانه......... یعنی چی که آدم همش بخنده و شاد باشه....... اصلا چنین چیزی محاله....... هر آدمی با شرایط خاص خودش به دنیا میاد......اون کهن الگوهای یونگ رو که بزاریم کنار - که خودش یه ضربه ی کاریه- خانواده، آموزش، شهر ، کشور، حتی محله و هزار تا عامل رو آدم اثر داره...‌‌.. میشه از آدمها خواست که برن مطالعه کنند و بعدش تفکر کنند و یاد بگیرن چی جوری زندگی کنند ولی نمی شه بهشون گفت: بلند شید، صبح شده، بخندید!!!!!!
یه باری یکی بهم گفت شما خیلی بدبین هستید به دنیا و زندگی...... گفتم : نمی دونم شاید........اما به نظرم  بدبین نیستم من یه جورایی واقع بینم........ دوست ندارم خودم و دیگران را فریب بدم....... ولی همیشه به همه گفتم دنیا هیچی برای عرضه نداره، همه ی حوادث خنثی هستند...... اگه خودت تونستی بهشون شکل و رنگ و معنا بدی اونجوری که دلت می خواد شاید بتونی ادامه بدی- کاری که من دارم انجام میدم- وگرنه که باختت قطعیه........
من پناه می برم به طبیعت، به موسیقی، به شعر ، به کتاب و نوشتن و به دوستانم..... برای اینکه از این شدت ملال و اندوه زندگی بکاهم...... کار دیگه ای من بلد نیستم قطعا هست اما زیاد وقت ندارم بخوام برم چیزهای دیگه رو یاد بگیرم فعلا با همینا سر می کنم و باهاشون خوشم.........
و نسخه ی خودمو برای کسی نمی پیچم، هر کس باید راهشو پیدا کنه......... من فقط توصیف می کنم، حالا در این میان یکی ممکنه با من همدل باشه و یکی نباشه........ ولی هیچ وقت واسه ی آدمی که به شدت زخمیِ دردهای زندگیه، نسخه ی خنده و رقص و باشگاه و این خزعبلات رو نمی پیچم...... باهاش همراه میشم و اون زخم ها رو بعنوان یه بخشی از فرایند زندگی می پذیرم و ازش می خوام با گذر زمان و سرزنش نکردن خودش، کم کمک یه راه هایی پیدا کنه اگه قراره زندگی کنه همین....... " مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

21 Jan, 06:20


ز هر چه زیب جهان است و هر که اهل جهان
مرا چو صفر تهی دار و چون الف تنها

خاقانی
@Anchannel1

آن

21 Jan, 05:05


"شاباجی" روایتی از عشق های گمشده در میان کوه و جنگل های مازندران..........
@Anchannel1

آن

21 Jan, 04:42


" آبتنی" در یک شعر " فروغ"
مریم سعدزاده
@Anchannel1

آن

13 Jan, 14:16


داستایوفسکی یه معجزه است و چیزی فراتر ....... گاهی که به ذهنش فکر می کنم، به رمان هاش..... ترجیح میدم دیگه فکر نکنم چون عقلم جواب نمیده!!! " مریم سعدزاده"

آن

13 Jan, 14:13


داستایوفسکی رمان قمارباز رو تو ۲۶ روز نوشته تا بدهی‌های باختن تو قمار رو تسویه کنه .........

اینجا می‌شه رابطه انسان، شاهکار و تنگنا رو کامل فهمید.

@Anchannel1

آن

13 Jan, 14:05


عجب طنز عمیق و ریشه داری!!!!!

آن

13 Jan, 14:04


قاضی قوم خود را گفت:
- ای مردم خدای را شکر کنید!
شکر کردند و گفتند:
- این سپاس از بهر چه باشد؟
گفت:
- خدای را سپاس دارید که فرشتگان را نجاست مقرر نیست ارنه بر ما می‌ریستند و جامه‌های ما را می‌آلودند.

کلیات عبید زاکانی

@Anchannel1

آن

13 Jan, 13:59


«پدر فکر می کرد زنان جوانی که لخت می رقصند فاسد الاخلاق هستند اما هیچ وقت به این فکر نیفتاده بود که او که این دختران را تماشا می کند، برایشان کف می زند و پول خرجشان می کند، خود نیز همان راهی را که به فساد اخلاقی و تباهی می انجامد اختیار کرده است»
اتوبوس سرگردان_ جان اشتاین بک


@Anchannel1

آن

13 Jan, 10:04


@Anchannel1

آن

13 Jan, 10:02


چون نمیشه نقاشی کرد اندوه رو........ شاعر گفته ببین ای توووو !!! من دلتنگت هستم، اگه می فهمی عمق دلتنگی من چیه و چی جوریه؟ بیا با شکل نشون بده!!!!!
یه جورایی خواسته بگه من خیلی ناجووووورم! حالا لطیف حرف زده......
ولی من که اهل نقاشی نیستم ولی دلتنگی رو هیچ جوره نمیشه گفت، هیچ جوره....... فقط تبدیل میشه به یه بغض یا رازهای مگو یا خوردن غم.........این نیاکان ما هم می دونستند، غم خوردنیه!!!! چرا نگفتن بپوش مثلا....... 😍😍😍چون می خوری گوشت بدنت میشه، اون موقع می فهمی که غم چه بلایی سرت آورده!!!!" مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

13 Jan, 09:44


Je voudrais oublier le temps
می خواهم زمان را به فراموشی بسپارم
Pour un soupir, pour un instant
به اندازه یک آه، به اندازه یک لحظه
Une parenthese apres la course
پرانتزی در انتهای مسیر
Et partir ou mon coeur me pousse
و رفتن به جایی که قلبم مرا بدان سو می راند
Je voudrais retrouver mes traces
می خواهم ردپاهایم را باز بیابم
Ou est ma vie, ou est ma place
به جایی که زندگی من است، به محلی که جایگاه من است
Et garder l'or de mon passe
و طلای گذاشته ام را نگه دارم
Au chaud dans mon jardin secret
گرماگرم در باغچه اسرارم
Je voudrais passer l'ocean, Croiser le vol d'un goeland
می خواهم از اقیانوس عبور کنم، پرواز مرغ دریایی را نظاره بنشینم
Penser a tout ce que j'ai vu Ou bien aller vers l'inconnu
از هر آنچه که دیده ام بگذرم و به سمت ناشناخته ها سوق یابم
Je voudrais decrocher la lune, Je voudrais meme sauver la terre
می خواهم ماه را رها سازم، حتی می خواهم کره زمین را نجات دهم
Mais avant tout Je voudrais parler a mon pere
اماقبل از همه اینها می خوام با پدرم صحبت کنم
Parler a mon pere...
با پدرم صحبت کنم

Je voudrais choisir un bateau
می خواهم قایقی برگزینم
Pas le plus grand ni le plus beau
نه بزرگترین قایق و نه زیباترین آن
Je le remplirais des images
آن را پر خواهم کرد از عکسها
Et des parfums de mes voyages
و از عطر سفرهایم
Je voudrais freiner pour m'asseoir
می خواهم برای نشیتن ترمز کنم
Trouver au creux de ma memoire
و در پوچی حافظه ام بیابم
Les voix de ceux qui m'ont appris
صداهای کسانی که مرا آموختند
Qu'il n'y a pas de reve interdit
هیچ رویایی ممنوعه نیست
Je voudrais trouver les couleurs, Du tableau que j'ai dans le coeur
می خواهم رنگهای نقاشی های قلبم را فرایابم
De ce decor aux lignes pures, Ou je vous vois, qui me rassure
(رنگهای) آن دکور با خطوط محض، آنجا که می بینمتان و به خود اطمینان می بخشم
Je voudrais decrocher la lune, Je voudrais meme sauver la terre
می خواهم ماه را رهاسازم، حتی می خواهم کره زمین را نجات دهم
Mais avant tout Je voudrais parler a mon pere
اما قبل از همه اینها میخوام با پدرم صحبت کنم
Parler a mon pere...
با پدرم صحبت کنم

آن

13 Jan, 09:44


« پدر» فرانسوی
@Anchannel1

آن

13 Jan, 09:43


خیلی این آهنگ فرانسوی رو که درباره ی پدر خونده، دوست دارم با ترجمه تقدیم می کنم به شما " آنی" های همراه............

آن

13 Jan, 09:41


بایسته است این را بگویم که درباره ی مادر بودن هم چنین دیدگاهی دارم. به گفته ی بزرگی: " مادر بودن یک نگرش است؛ نه یک رابطه ی بیولوژیکی "...... همین می تواند درباره ی پدر هم باشد. " مریم سعدزاده "

آن

13 Jan, 09:41


یادمان باشد که واژه ها فی‌نفسه ارزشمند نیستند بلکه کارکرد آن واژه ها به آنها اعتبار می بخشد.........
در این میان آنچه ارجمند است  پدری کردن است نه فقط پدر بودن.
مردانگی داشتن است نه فقط مرد بودن.........

من معلمم و دیده ام بسیار دختران معصوم و پاکی را  که از جانب پدران خود، قربانی دهشتناک‌ترین بی اخلاقی‌ها شده‌اند؛

در آن سو، هستند مردانی که شاید از  بُعد خونی بیگانه باشند، اما در کوره راه زندگی ، خویش تر از هر خویشی برای انسان مایه گذاشته اند؛ پدری یا برادری یا دوستی  کرده اند.

پس به واژه ها با کارکرد آنها معنا دهیم گاهی مرد  ارزش است؛ و گاهی ضد ارزش.
هر چند پابند مناسبات نیستم، اما بر چنین پدران و مردانی، روزشان خجسته باد.« مریم سعدزاده»
@Anchannel1

آن

13 Jan, 09:24


@Anchannel1

آن

13 Jan, 09:02


          
در راه رسيدن به تو گيرم كه بميرم
اصلا به تو افتاد مسيرم، كه بميرم !

يك قطره ی آبم كه در انديشه ی دريا
افتادم و بايد بپذيرم كه بميرم …

يا چشم بپوش از من و از خويش برانم
يا تنگ در آغوش بگيرم كه بميرم !

اين كوزه ترك خورد، چه جاي نگراني ست؟
من ساخته از خاك كويرم كه بميرم

خاموش مكن آتش افروخته ام را
بگذار بميرم
كه بميرم
كه بميرم …

فاضل_نظری


خوانش : مریم سعدزاده.....👇👇👇👇👇
@Anchannel1

آن

13 Jan, 09:01


من و دریاااااااا و آسمون و ساحل و.............

آن

13 Jan, 08:59


@Anchannel1

آن

09 Jan, 18:11


می‌خواهمت چنانکه شب ِخسته خواب را
می‌جویمت چنانکه لب ِتشنه آب را

محو توام چنانکه ستاره به چشم ِصبح
یا شبنم ِسپیده دمان آفتاب را

بی‌تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته‌ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی می‌آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را


قیصر_امین_پور
@Anchannel1

آن

09 Jan, 14:09


دمی با مولوی
" مریم سعدزاده"
@Anchannel1

آن

09 Jan, 13:53


هاروکی موراکامی در کتاب " کافکا در کرانه" عبارت نغزی درباره ی گوش دادن به موسیقی دارد که گاهی برای من می تواند مصداق داشته باشد........عین عبارت را از کتاب برایتان می فرستم........." پریزاد غزل" برای من می تواند چنین حسی ایجاد کند نه اینکه مرا بمیراند اما وجودم را قبض می کند........ خاصیت متلاشی کردن روحم را دارد به همین جهت ترجیح می دهم به ندرت با این موسیقی مواجه شوم........." مریم سعدزاده "
👇👇👇👇👇👇


@Anchannel1

آن

09 Jan, 13:40


"رقص، بیانِ عمودیِ یک اشتیاقِ اُفقی است!"

" جرج برنارد شاو"

بزرگان از رقص زیاد گفته اند هر یک به نگاهی و شوقی.......
اما رقص، دوّار و گردشی باشد یا عمودی و افقی چاره ی کار نیست! رقص باید راه در بی مقصودی داشته باشد....... رقصی در لحظه، بی گذشته و آینده....... راهیِ جاده ی بی قراری و بی سرانجامی..........
رقص باید رهاایی باشد و نرسیدن حتی ...... فقط رفتن و رفتن......." مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

09 Jan, 11:02


پریزاد

علیرضا_قربانی

برای هم عشق بخواهید
عشقی که تمام نشود که بماند
که حتی اگر خودش‌ هم‌ نبود اثرش
باشد. عشقی که اما و اگر نشناسد
که هر بلایی هم که نازل شد
به مو برسد و پاره نشود که بماند.
@Anchannel1

آن

09 Jan, 09:54


عجب ماجرایی شده این پست من ......😍😍😍
با اینکه بیشترین ری اکشن ِ مثبت رو داشته دوباره یکی پیام داده، اگر این جوریه چرا لینک کانالتون رو می زارید؟
همراه گرامی! لینک کانال به این خاطره که خیلی ها با این لینک، پست ها رو هم رسانی می کنند و همین باعث میشه، فردی عضو کانال بشه و از مطالب استفاده کنه..........چی از این بهتر!!!!
هر کی بیاد و لذت ببره و لحظاتی حال دلش خوش بشه برام شادی بخشه...........به قول یکی از دوستام: رها رها رهاااااااا من........" مریم سعدزاده "

آن

09 Jan, 08:37


" اسب وحشی"

@Anchannel1

آن

09 Jan, 08:36


اسب های وحشی و زیبای میانکاله

اسب‌های چاله‌پشت از زیرگونه‌های خاص اسب مازندرانی هستند که در طبیعت زیبای مازندران زیست می‌کنند.

این اسب‌های زیبا به دلیل شکل منحصر به فرد کمرشان، بی‌نیازی از زین را در آموزش سوارکاری برای کودکان فراهم می‌کند.
" میانکاله " منطقه ی مثلا حفاظت شده ی شهر من است!!!!!!......😍😍😍

@Anchannel1

آن

09 Jan, 08:31


@Anchannel1

آن

09 Jan, 07:12


یکی بهم پیام داده که با این چیزی که نوشتی ، بحث سندیت کجا می ره؟
گفتم: اینجا دو تا مسئله هست یکی اینکه کسی متنی از من رو به خودش منتسب کنه، که این کار غیر اخلاقیه و در عین حال از حیطه ی نظارت من هم خارجه اما " باز هم برای من ناراحتی نداره" اما قطعا کار غیر اخلاقی بودنش رو نمی تونم انکار بکنم........
مورد دوم اینکه عموما فحوای یک کانال در مقالات تخصصی استفاده نمیشه، ولی اگر احیانا کسی استفاده کنه، قطعا به ساختار مقاله احاطه داره، چون اساسا ارجاع غلط ،مقاله رو از اعتبار خارج می کنه.........
و بعد خودم چون ادبیات خوندم به جعلیات اهمیت میدم........ یعنی اگر شعری برای حافظ هست انتساب بدیم به مولانا........
اما اینکه گفتم" آزادید در هم رسانی پست ها" فکر نمی کنم ربطی به موارد فوق داشته باشه......." مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

09 Jan, 07:01


به درخواست پژوهشگران محترم دریافت مقالات همایش «زن در تاریخ محلی ایران، پهنه شمال»
(استان گلستان، استان گیلان، استان مازندران )تمدید شد:

مهلت دریافت چکیده مقالات ۳۰ بهمن ماه

مهلت دریافت اصل مقالات ۲۰ اسفندماه

دبیرخانه همایش زن در تاریخ محلی ، پهنه شمال......

@Anchannel1

آن

08 Jan, 21:09


یه نکته:
هم رسانی تمام پست های این کانال حتی بدون نام من و یا نام کانال آزاد است.............
من هیچ ناراحت نمیشم ...... آزاد و رها باشید........ حالا نام من بیاد یا نیاد؟ چه اتفاقی می افته آخرش؟!!!
نه نفعی داره برام و نه ضرری!!!
وقتی یه چیزی نوشتم و گذاشتم اینجا دیگه از مالکیت من خارج میشه........ مهم اینه که یکی این وسط حالش یه هوا بهتر بشه همین برام کافیه.........من مالک خودم نیستم والا....... تا اینکه مالک اینجا باشم!!!!!!!" مریم سعدزاده"

آن

08 Jan, 20:54


ای حافظ جان! مگه نگفتی " غم مخور"
کو ، پس چی شد؟!!!!!!
ما که همش غم می خوریم!!!! حال دوران هم یکسان بوده!!!!!
از بس غم خوردیم، چاق شدیم!!!!!!!!😍😍😍😍😍 " مریم سعدزاده"

آن

08 Jan, 20:42


🤷‍♂🤷‍♀ فصل امتحان!
"چه وحشتی! می دیدم که این مردان آینده، درین کلاس ها و امتحان ها آن قدر خواهند ترسید و مغزها و اعصاب شان را آن قدر به وحشت خواهند انداخت که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسیه، اصلاً آدم نوع جدیدی خواهند شد. آدمی انباشته از وحشت! انبانی از ترس و دلهره. آدم وقتی معلّم است، متوجّه این چیزها نیست. چون طرف مخاصم است. باید مدیر بود، یعنی کنار گود ایستاد و به این صف بندی هر روزه و هر ماهه ی معلم و شاگرد چشم دوخت تا دریافت که یک ورقه ی دیپلم یا لیسانس یعنی چه! یعنی تصدیق به این که صاحب این ورقه دوازده سال یا پانزده سال تمام و سالی چهار بار یا ده بار در فشار ترس قرار گرفته و قدرت محرّکش ترس است و ترس است و ترس!"
"مديرمدرسه" نوشته "جلال آل احمد"
____

‌@Anchannel1

آن

08 Jan, 20:41


دخترم این وقت شب با این عکس و متن...........
امتحان چه واژه ی ترسناکی!!!!!😱

آن

08 Jan, 20:39


هم اتاقیام دیدن من کتابخونم چند ساعت
دارم درس میخونم برام میوه آوردن....🥺🥺🥺

آن

08 Jan, 20:34


هر چند تلاش می کنم با همه ی هیچی و پوچی دنیا، خیام گون هم دنیا رو ببینم اما گاهی مهار از دستم خارج میشه و دوباره بر می گردم به همون اصل خودم به همون گذر از جاده ی غم تا که به کجا برد مراااااا؟!!!!!!! " مریم سعدزاده "

آن

08 Jan, 20:29


گاهی که می بینم زیر پست ها ری اکشن اشک زیاد میشه؛  می گم چرا باید همراهان خودم رو غمگین کنم ؟ اما وقتی با خودم کل کل می کنم به این نتیجه می رسم که من عهد نبسته بودم ، دیگران رو شاد کنم من از وقتی که این کانال رو راه انداختم،  همراه با فراز و فرود های زیسته ی خودم شعر، کلیپ ، موسیقی، نوشته، جستار و خوانش .........داشتم ولی می دونم ابعاد غمگین کانالم بیشتره به هر حال هر آدمی یک کفه ی سنگین تری داره و برای من غمه و اشکه........چون زندگی به طرز عجیبی پر از رنجه....... نمی خوام بیشتر از این توضیح بدم چون نیازی نمی بینم ولی می دونم خیلی از همراهان هم خودشون رو توی آهنگ ها و کلیپ ها و شعرها می بینند و براشون آرامش میاره....... می فهمند تنها نیستند ، هممون یه جورایی با دردهای عمیقی در زندگی دست و پنجه نرم می کنیم......... و در آخر با خودم می گم رفت و آمد در کانال آزاده و اینجا یه کاناله یه آبریز و نه هیچ چیز دیگه ای...... هیچ کس هم به بند کشیده نشده هر کی می تونه بیاد و بره........ و این جوری خودمو آروم کردم و گفتم : همین راهی رو که در پیش گرفتی برو چون همراهان تووو هم همین طوری تووو رو می خوان، وگرنه که می زاشتن و می رفتند........
اینجا یه روح بی قراری هست که حال دلش با اشک و غم سازگاری بیشتر داره.......چون نگاهش به دنیا به طرز عجیبی غم انگیزه و پر از اگر و اماهایی که " کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را" ...... درد بودن در این جهان و بعد درد رشد کردن ......غم رو می زاره در مرکز وجود و شادی رو درست در حاشیه ......." مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

27 Dec, 16:10


"‌ کسانی که
در تاریک ترین شب هایتان
شما را تنها نمی گذارند ،
همان افرادی هستند که
سزاوار همنشینی در روشن ترین
روزهایتان اند
........"

@Anchannel1

آن

27 Dec, 15:49


شعر : " حسین منزوی"
خوانش: " مریم سعدزاده "

بین تو و من چیزی، دیوار نخواهد شد
ور فاصله نیز افتد، بسیار نخواهد شد
با عشق تنفس نیز ، یک حادثه ی تازه ست
در قصه ی ما چیزی، تکرار نخواهد شد
عشق آمد و زانو زد، پس چیدت و بر مو زد
آری! تو که گل باشی، گل خوار نخواهد شد
وقتی تو هواداری از باغ کنی دیگر
سر خورده ترین بیدش، هم دار نخواهد شد
جز زلف تو یک سنبل بر باد نخواهد رفت
جز چشم تو یک نرگس، بیمار نخواهد شد
تا سقف و ستون باشد، دست من و چتر تو
بر ما شبحی حتی، آوار نخواهد شد
از دیده سفر کردن، آغاز ز دل رفتن
هر بار اگر می شد، این بار نخواهد شد
شاید دلی از یک دل، آزرده شود، اما
هرگز دلی از یک دل، بیزار نخواهد شد
 
@Anchannel1

آن

27 Dec, 15:27


@Anchannel1

آن

27 Dec, 15:17


وااای که چقدر زیبا بود!!!!!
چقدر من کیف کردم و لذت بردم!!!!!

آن

27 Dec, 15:16


@Anchannel1

آن

27 Dec, 15:13


وای اگر اشک ها نبودند؟! رو به کدامین وادی ِ سرگشتگی مرا راهی بود؟!
وای اگر اشک ها نبودند؟!آیا می توانستم طعم سبکِ وانهادگی را پس از آزمونی تلخ در این پهنه ی هستی، بچشم؟!
اشک ها و اشک ها وقتی خودشان می آیند همراه با عطش فریاد از تو،چه حس معصومانه ایست از پیچاپیچ غم های تو در دالان های اضطراب و دلتنگی.
وااای اگر اشک ها نبودند؟!!آیا آدمی را راهی به مرز ِناپیدای قرارهای بی قراری بود؟!
و اشک ها نوید رهاایی اند از چیزی در وجودت که نمی دانی چیست؟!
به راستی فقط اشک است که مرواریدگون از اقیانوس وجودت به کنار می رسد و توووو در لحظه و آنی بی آنکه کلامی گفته باشی، با هر قطره ، هزاران رازهای مگو را دوباره بر خودت آشکار می کنی. دورباد از من که بدون اشک زندگی کنم!
اشک ، امضای رضایت من است از شکوه عشق و تنهایی و بیکرانگی انسان بودنم!
می آویزم بر اشکهایم و گاه قطراتی را که بر کاغذ می نشیند بسان ارزشمندترین های وجودم به یادگار نگاه می دارم. که اشک رازی ست از لبخند های دور که فرا می رسد و گاه لذت تلاقی دو نگاه و گاه همه چیز . به زیبایی انگشتان کودکی که در انگشتان تووو به یکباره و بی دلیل گره می خورد." مریم سعدزاده"
@Anchannel1

آن

26 Dec, 21:09


@Anchannel1

آن

26 Dec, 21:08


@Anchannel1

آن

26 Dec, 20:05


🔹شاهنامه‌خوانی سرکار خانم دکتر مریم سعدزاده در بیست و نهمین نشست خردسرای فردوسی مازندران (کردکوی- ۲۹ آذر ۱۴۰۳)

🆔 @mazand_kheradsarayeferdowsi

آن

26 Dec, 18:33


با درود و مهر خدمت همراهان گرانمایه!
همراهانی از من خواسته اند تا " دیدگاه" را برای مخاطبان باز بگذارم....... هر چند برای عدم انجام این کار دلایل خودم را دارم ولی برای مدتی این کار را انجام خواهم داد اما خواهشمندم فقط درباره ی آن پست دیدگاه بگذارید...... تبلیغات کانال خود یا دیگران ممنوع...... هرگونه بحث و تبادل نظر خارج از موضوع نیز ممنوع است........ با سپاس فراوان." مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

26 Dec, 18:13


هزاران دلیل برای ادامه ندادن و هزاران دلیل برای ادامه دادن........ من: ادامه می دهم چون زیبایی را و عشق را و مهربانی را دوست دارم....... روشنم می کند ، آن چنان روشن که گو اینها باشند و هیچ چیز نباشد..........حتی خیال زیبایی و عشق و مهربانی سکرآور است، آن چنان مستی که سرخوشانه در لابه لای تلخ ترین و زشت ترین پدیده ها نیز ، رد پای آنها را می بینم......... ادامه می دهم .......من که از دیدن کفش دوزکی پس از گذر سالیان دراز از کودکیم آن چنانی خوشحال می شوم که لحظاتی زمان برایم می ایستد و یا قاصدکی که هنوز مثل بچگی هایم باور به خوش خبریش دارم و یک درخت که من را در خودش هضم می کند .......و بعد شعر و کتاب و موسیقی و سفر که انگار تمام زیبایی ها را به من می بخشند ، چرا ادامه ندهم........ من به عشق محتاجم و به زیبایی و مهربانی و دیگر هیچ.........." مریم سعدزاده"
@Anchannel1

آن

26 Dec, 17:37


با درود و مهر خدمت همراهان گرانمایه!
همراهانی از من خواسته اند تا " دیدگاه" را برای مخاطبان باز بگذارم....... هر چند برای عدم انجام این کار دلایل خودم را دارم ولی برای مدتی این کار را انجام خواهم داد اما خواهشمندم فقط درباره ی آن پست دیدگاه بگذارید...... تبلیغات کانال خود یا دیگران ممنوع...... هرگونه بحث و تبادل نظر خارج از موضوع نیز ممنوع است........ با سپاس فراوان." مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

26 Dec, 17:30


از کشیش بگویم؟
او یک کاسب است.
دکانی باز کرده و اسم آن را کلیسا گذاشته است و در آنجا مسیح را خرده خرده می فروشد.

این دزد طرار، مدعی است که همه بیماری ها را شفا می دهد. از یکی می پرسد: تو چه مرضی داری؟ می گوید دروغ گفته ام. به او می گوید علاج تو یک گِرَم مسیح است و پولش این قدر پیاستر می شود. از دیگری می پرسد تو چطور؟ جواب می دهد: دزدی کرده ام. به او می گوید ده گرم مسیح می خواهی و پولش این قدر می شود. از آن دیگر می پرسد: تو چه؟ و او می گوید: من آدم کشته ام. به او می گوید: ای بدبخت! بیماری تو سخت است. تو باید هر شب قبل از خواب نیم لیور مسیح سر بکشی، و این برای تو گران تمام خواهد شد. پولش این قدر می شود. مرد می پرسد: پدر به من تخفیف نمی‌دهی؟ می گوید: نرخ این است،‌ پولش را بده واِلا در اعماق جهنم کباب خواهی شد، آن وقت عکس هایی را که در دکان خود به در و دیوار آویخته و در آنها شیاطینی مسلح به چنگک در وسط شعله های آتش دیده می شوند به او نشان می دهد. بیچاره مشتری مثل بید بر خود می لرزد و سرکیسه را شل می کند...



مسیح_باز_مصلوب
نیکوس_کازنتزاکیس
@Anchannel1

آن

26 Dec, 14:58


نوشته های بی سرنوشت

" مریم سعدزاده "

نمی دانم خاصیت سن و سالم است یا چیز دیگری......... این روزها رویارویی با واقعیت را دوست دارم . می بینم چه هدیه ای بالاتر برای خودم که واقعیت های زندگی را بپذیرم پیش از آنکه به مرز فروپاشی برسم........ این روزها حس و حالی دارم که می دانم خاصیت زمان است، گاهی رویاها و خیال ها تمامم می کنند، آن چنانی که که در یک انجماد و قبض فشرده می شوم ، دلم می خواهد رکبی بزنم و پیش از آنکه رویا ها و خیالاتِ سرکش تمامم کنند من آنها را تمام کنم و چاره یِ این کار، رویارویی تام و تمام با واقعیت و حقیقت زندگی ست....... بگذار! سقف خیالاتم فرو بریزد و خراب شود اما شراب حقیقت را بنوشم ....... شاید مستیم بخشید!!!....... با اینکه می دانم واقعیت بسیار گزنده است ، و شاید مانند زهر، تار و پود وجودت را از هم بدرد، اما جسارتی عجیب که نمی دانم از کجا سر در آورده؟ تمام قد من را در برابر حقایق زندگی آماده کرده است..... زهریست می نوشم اما پادزهر آن هم هست!!!!
به نظرم، درد و درمان، زهر و تریاق در دستِ خودِ حقیقت است!!!!
@Anchannel1

آن

26 Dec, 14:52


چقدر عبارت عمیق و باشکوهیست!!!!!

آن

26 Dec, 14:52


شبِ همه‌ی ما یکی بود؛
اما تاریکی‌هایمان فرق داشت...!

" تورگوت‌ اویار "

@Anchannel1

آن

26 Dec, 14:48


این من و من در مانده ایم بی "تووووووووو"!!!!!!!

آن

26 Dec, 14:48


@Anchannel1

آن

22 Dec, 17:52


@Anchannel1

آن

22 Dec, 17:52


وحشت کردم، کتاب رو نخوندم........ اما انگاری واقعیت همینه 😔😔

من دوست دارم مثل کلیپی که الان می فرستم زندگی کنم.........." مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

22 Dec, 17:48


اشیا پراکنده می‌شوند، مرکز را تاب نگه داشتن نیست. هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود، هر آنچه مقدس است دنیوی می‌شود و دست آخر آدمیان ناچار می‌شوند با صبر و عقل با وضعیت واقعی زندگی و روابطشان با همنوعان خویش روبه‌رو گردند.

مارشال برمن
ترجمه‌ مراد فرهادپور
@Anchannel1

آن

22 Dec, 17:40


با داستان یک تولد!

در سفری شگفت انگیز با مادر

با مجموعه‌ای از ۱۴ مجسمه عظیم برنزی، اثر "Damien Hirst" که فرآیند خلق انسان را به نمایش می‌گذارد.

این مجموعه، لحظه تشکیل لقاح تا زمان تولد را با ظرافتی هنرمندانه به تصویر کشیده است. در طی این سفر هنری، مراحل رشد جنین در رحم به زیبایی نمایش داده می‌شود و در نهایت، با مجسمه‌ای از یک نوزاد به ارتفاع ۱۴ متر، این روایت به اوج خود می‌رسد.

این مجسمه‌های شگفت انگیز و بحث برانگیز در محوطه بیمارستان Sidra Medicine نصب شده است. یک بیمارستان تخصصی سلامت مادران و کودکان که در دوحه‌ی قطر قرار دارد. این اثر در سال ۲۰۱۳ رونمایی شد.

@Anchannel1

آن

22 Dec, 17:35


شِه مار بوی پیرهن بِلاره

فدای_بوی_پیراهن_مادر

خواننده : اکبررستگار

خنیاگر این موسیقی زیبای فولک تبری، که با لالایی زیبای مادر مازندرانی آغاز می شود، راوی رنج ها و خستگی های یک مادر رنجور است.

او به دست های چروکیده و قد, خمیده مادر زحمتکشی اشاره می کند و نوازشگرانه و غمگنانه می گوید:
هیمه(هیزم) و رسن(ریسمان) به این روزت نشانده، و کار تو دشت و شالیزار توانت را سلب کرده، تویی که همه زندگی ات را بپای فرزندانت ریخته ای و جز قدی خمیده بیادگار نمانده است.
@Anchannel1

آن

22 Dec, 10:56


من " زنم" همزاد بارون............

@Anchannel1

آن

22 Dec, 09:08


من هفته ای دوبار میرم خونه ی مامانم......... گاهی بهش میگم باید بنویسی....... مامانم از اون باسوادای قدیمیه....... تا همین چند سال پیش کتاب می خوند....‌‌‌ الان پیر شده و دستاش می لرزه........ اینو دو هفته پیش نوشت...... آخرا دیگه نمی تونست، بمیرم براش😢
هر چی بهش گفتم بنویس مریم رو از همه بیشتر دوست دارم ننوشت😍😍😍😍 " سیاست مادرانه"
ولی بعدش بهش گفتم بنویس من شوهرم را از همه بیشتر دوست دارم😍😍😍😍 الانم اگه بابام نباشه که هیچی..........
بعدا باید از مامانم یه خاطره ای بگم که خیلی قشنگه....... البته تا همین دو سال از ما پنهون کرده بود...... مادرهای قدیم برای حفظ بنیان خانواده، کارهایی کردند که نسل مثل ما و بعد ما یه درصد هم نمی تونیم!!!!!" مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

22 Dec, 09:01


دست خط مامانم❤️❤️❤️❤️❤️😍😍😍😍😍 تو سن هشتاد سالگی


@Anchannel1

آن

22 Dec, 08:53


«بهشت زیر پای آن نجابت شمالی ات»
صدای« همای »و حال و هوای «مادر».......
@Anchannel1

آن

19 Nov, 17:46


از همه دور می شوم
نقطه ی کور می شوم
زنده به گور می شوم
باز مقابلم توئی

مولانا

@Anchannel1

آن

19 Nov, 17:41


@Anchannel1

آن

19 Nov, 14:47


"زن[بخوانیم انسان] باید بداند که «زیبایی روح» اهمیتش کمتر از «زیبایی جسم» نیست، بلکه از آن بیشتر است.
بدون زیبایی روح، زیبایی جسم فقط وسیله‌ی اطفاء شهوت قرار می‌گیرد.
من همیشه نسبت به زن‌هایی که فقط بر زیبایی و آرایش ظاهری خود تکیه می‌کنند احساس ترحم دارم زیرا وقتی بهارشان ریخت، وجود آنها یکدفعه خُرد می‌شود، مضمحل می‌شود.
بطور کلی در هرچیز "اصالت" شرط اول ارزش است،
اگر کسی اصیل نبود، زن یا مرد فرق نمی‌کند. خودش نبود، نه ایرانی بود و نه فرنگی، وجود او را نمی‌شود جدی حساب کرد.
امروز متأسفانه بیشتر از هر وقت دیگر وجود زن مورد استثمار سرمایه و صنعت است و این وضع حتی از جهتی غیر انسانی‌تر از دوره‌ی کنیزی و بردگی است"

گفته‌ها و ناگفته‌ها _ محمد‌علی اسلامی‌ندوشن
@Anchannel1

آن

19 Nov, 14:47


@Anchannel1

آن

19 Nov, 13:56


عکس بالایی رو گذاشتم و بعد این آهنگ رو ...... یهویی دیدم چقدر این عکس و ترانه به هم میان....... گاهی از این تلاقی ها شگفت زده می شم🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

آن

19 Nov, 13:53


ابر دلتنگی یه عمره تو نگاه من اسیره..........حصر آغوشمو بشکن...........
تو بیا منو بغل کن.......

آن

19 Nov, 13:44


@Anchannel1

آن

19 Nov, 11:35


عکس: دریاچه ی " الندان" ساری..... ۲۵ آبان

آن

19 Nov, 11:34


من گمان می‌کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچ‌کس از آنجا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است.
آنجا هر تصور ممنوعی که دلش می‌خواهد می‌کند؛ عشق‌های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش. همه‌ی نشدنی‌ها، آنجا شدنی است. یک بهشت یا شاید جهنم خودمانی و صمیمی، که هر کس برای خودش دارد. این باغ اندرونی، چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف می‌کند.

گفتگو در باغ/
شاهرخ مس‌کوب
@Anchannel1

آن

19 Nov, 11:11


دمی با " شمس و مولانا"
مریم سعدزاده
@Anchannel1

آن

19 Nov, 08:59


@Anchannel1

آن

19 Nov, 08:55


پس این حرفمو پس می گیرم😍😍😍😍

آن

19 Nov, 08:55


میشه از این نظر مورد ارزیابی قرار داد که آثار سورئالیسم ناخودآگاه خودشون رو به تصویر کشیدند پس خودآگاهشون پنهانه........

آن

19 Nov, 08:52


من تا حالا فکر می کردم سورئالیسم بیشتر با ناخودآگاه در ارتباط باشه!!!!!!
بسیار قابل تامل!!!!!

آن

19 Nov, 08:49


هنر_نقاشی

در نقاشی کلاسیک من به دنبال ناخودآگاه و در نقاشی سورئالیستی به دنبال خودآگاه می‌گردم.
زیگموند_فروید

چپ: تصویر یک زن اثر سالوادور دالی
راست: تصویر یک زن اثر پابلو پیکاسو

@Anchannel1

آن

17 Nov, 13:54


شیخی را گفتند :
ای شیخ عبا و عمامه خویش می فروشی ؟
گفت :
اگر صیاد دام خود بفروشد به چه صید کند ؟!

عبید زاکانی

@Anchannel1

آن

17 Nov, 13:48


مسائل عاطفی، بخشی از بار سنگین «رنجِ بشریت» است و هیچکس نباید از پرداخت بهای آن شرمنده باشد.

" یونگ"
@Anchannel1

آن

17 Nov, 07:35


@Anchannel1

آن

17 Nov, 07:25


شعر: قیصر امین پور
خوانش: مریم سعدزاده
گرچه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود
موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود

یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود

خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستن ها همه موقوف توانستن بود

کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم
که هبوط ابدم از پی دانستن بود

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود
@Anchannel1

آن

17 Nov, 06:31


اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
"همای اوج سعادت" به دام ما افتد

آن

17 Nov, 06:31


پرواز «هما» بر فراز آسمان

«هما» پرنده کمیابی است که کمتر از دیگر پرندگان در آسمان ایران مشاهده می‌شود.

پرواز هما این‌بار در منطقه شکار ممنوع سوادکوه توسط دوربین محیط‌بان «علی اکبر ایمانی» شکار شد.

آن

17 Nov, 06:30


🎥 سمفونی پرندگان در میانکاله

🔸حضور دسته‌های پرندگان در آسمان میانکاله یکی از تصاویر زیبای پاییزی این تالاب منحصربه‌فرد است.
🔸علی ابوطالبی محیط‌بان تالاب میانکاله عصر روز دوشنبه -۲۱ آبان- فیلمی از پرواز و رقص گروهی پرندگان در آسمان این ذخیره‌گاه زیست‌کره ثبت کرد.
🔸میانکاله علاوه بر این‌که گذرگاه مهاجرت فصلی بسیاری از پرندگان به شمار می‌آید، محل زمستان‌گذرانی بیش از نیم میلیون انواع پرنده مهاجر هم است.
@Anchannel1

آن

17 Nov, 05:35


@Anchannel1

آن

17 Nov, 05:31


گفت چه زماني همدیگر را خواهیم دید؟
گفتم: بعد از یک سال، بعد از جنگ
گفت:جنگ کی تمام خواهد‌شد؟
گفتم همان وقتی که تو را ببینم

"محمود درویش"
@Anchannel1

آن

16 Nov, 21:03


📚 به مناسبت هفته کتاب

"ده کتاب تأثیرگذار در زندگی‌ِ
استاد ملکیان"

@Anchannel1

آن

16 Nov, 13:12


@Anchannel1

آن

16 Nov, 12:43


@Anchannel1

آن

16 Nov, 09:14


دلم به تیغِ تمنّا، گَزیده شد که بمان...
و از نهادِ من آهی دمیده شد که بمان

تو فکرِ رفتن و خون از گلویِ بلبل ها،
به برگ‌های بهاری، چکیده شد که بمان

نسیمِ خواهشِ من در میانِ موهایت،
به التماس و تقاضا، وزیده شد که بمان

غزل مجالِ کمی بود، حرف های دلم،
قدم قدم زِ تمنّا، قصیده شد که بمان

ولی نماندی و رفتی، وَ کُنجِ سینه‌ی من،
همین کلامِ مُکرّر شنیده شد، که بمان



" علی احمدی راد"
@Anchannel1

آن

16 Nov, 06:17


دمی با " شمس تبریزی"
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

16 Nov, 06:06


با سلام و مهر.
همیشه وقتی چیزی لذت‌بخش در سپهر معنا می‌یافتم، در پی لذتِ شریک شدن‌اش با دوستان‌ و عزیزانم بودم. خواه موسیقی‌ای گوش‌نواز و خواه بیتی شعر یا فیلمی یا متنی، این میل که «ای کاش دوستانم هم این را می‌دیدند» همیشه بخشی از رویارویی‌ام با چیزهای خوب بوده است. خوشبختانه انقلاب رسانه‌ای زمانه‌یِ ما برآورده کردنِ این میل را ممکن ساخته است. زمانی که این کانال را گشودم 😍 بی نظم و ترتیب ولی با آدابی هرچه نیکو و خوش در پی پیاده سازی این هدف بودم.
باورمندم اگر یک نفر با کانال « آن» حال درونی اش خوب شده باشد من به رسالت خود عمل کرده ام. و به هستی چیزی بخشیده ام........
حضور همراهان جدید را به کانال « آن» پاس می دارم و از « آن» ی های قدیم که پیوسته با من بودند، سپاسگزاری می کنم.

« مریم سعدزاده»
@Anchannel1

آن

14 Nov, 16:11


@Anchannel1

آن

14 Nov, 15:06


@Anchannel1

آن

14 Nov, 15:06


عجله ، همیشه عجله ...
کدام گوری می‌خواستم بروم ؟
من به بهانه رسیدن به زندگی ،
همیشه زندگی را کُشته‌ام ...



دولت_آبادی
کلیدر
@Anchannel1

آن

14 Nov, 07:28


@Anchannel1

آن

14 Nov, 07:21


کتاب تجمل نیست، الزام است.

امروز ٢۴ آبان‌ماه روز کتاب و کتابخوانی و شروع هفتهٔ آن است. کتاب خوب بخریم و به یاد بسپاریم همچنان کتاب است که ما را رو به راه می‌کند.
رو به راه بمانیم.

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد.

@Anchannel1

آن

14 Nov, 07:08


ما مست از سخنانی هستیم
که هنوز به فریاد درنیاورده‌ایم.....
مست از بوسه‌هایی هستیم که هنوز نگرفته‌ایم.......
از روزهایی که هنوز نیامده‌اند
از آزادی‌ که در طلب‌اش بودیم
از آزادی که ذره‌‌ذره به دست می‌آوریم.....
حتی لاک‌پشت‌ها هم هنگامی که بدانند به کجا می‌‌روند
زودتر از خرگوش‌ها به مقصد می‌رسند.


شاعر: یانیس_ریتسوس [ یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ ]
برگردان
: محسن_آزرم
@Anchannel1

آن

14 Nov, 05:00


@Anchannel1

آن

14 Nov, 04:53


خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
که درد شب نشینان را دوا کرد..!


"حافظ"
@Anchannel1

آن

14 Nov, 04:45


امروز چای را با عطرِ بهارنارنجِ صدای تووو دم می کنم و نان برکت وجود " توووووو" است ....... چای و نان که باشد برای من کافیست....... با نبات لبخندم چای را هم می زنم و با یک تکه از صدای تو می نوشم.....آنگاه یخ های سنگیِ درد آب می شود و من، سبک از سرشاریِ " تووووو" رهگذری می شوم به سمت انبساط نوور ......." مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

11 Nov, 20:06


"في مكانٍ ما من
الليل ثمّة إنسانٌ يغرق

يه جایی توی شب هست
که آدم غرق می‌شه.........."
@Anchannel1

آن

11 Nov, 17:56


ما به این قورباغه در زبان تبری میگیم « داروگ». « دار» یعنی درخت و « وَگ» یعنی قورباغه.......... پس می شه قورباغه درختی. نیاکان ما بر این باور بودند که هر وقت این قورباغه بخونه، بارون میاد و از اونجایی که « نیما یوشیج» هم شمالی بوده در یک شعرش از « داروگ» خواسته تا نوید باران رو بده، البته این شعر نمادین هست و باران یعنی « آزادی و روزهای خوب رهایی».

قاصدِ روزان ابری،
داروگ!
کی می رسد باران؟!

در ضمن من عاشق صدای قورباغه ها هستم که با هم می خونند وای خدا چی می گن ؟!!!! یکریز و یکریز ......
مامانم میگه: دنبال جفتشون می گردن، اگر پیدا کنند آروم می شن............. چقدر عجیب! و چقدر عمیق! من میگم همه چی تو این طبیعته به خدااااا، یگانگی ، دیدن و شنیدن. بری بشینی تو شالیزار و چشمهاتو ببندی و به سمفونی قورباغه ها گوش بدی اصل اصل ، رایگان، بدون بلیت و تازه صدای عشق و دلدادگی هم هست ، چی از این زیباتر و با شکوه تر.......« مریم سعدزاده»
@Anchannel1

آن

11 Nov, 17:55


نامه‌های عاشقانه‌ی نیما
پرنده‌ها چطور هم‌جنس‌شان را انتخاب می‌کنند: بدون اینکه پدر و مادر برای‌شان رای بدهند!!! به جای اینکه الفاظ دیگران برای آنها عقد ببندد، قدری خودشان آواز می‌خوانند، آن وقت محبت و یگانگی در بین آن‌ها این عقد را محکم می‌کند. شیرینی آن‌ها به شاخه‌های درخت‌ها چسبیده است. خودشان با هم می‌خورند. مسئول خوراک دیگران نیستند. به جای آینه و قالی نمایش دادن، بساط آشیانه‌شان را به کمک هم مرتب می‌کنند. راستی و دوستی دارند، بعدها بچه‌هاشان هم با همان اخلاق آنها بزرگ می‌شوند. ولی خدا به انسان تقوی و شادی طبیعت را نداده است که مثل پرنده زندگی کند.  بدبختانه ما انسانیم یعنی پرده‌ای بین طبیعت خاص ما و اشیا کشیده شده است و نمی‌خواهیم به دلخواه خودمان عادلانه پرواز کنیم. من می‌خواهم پرواز کنم! نمی‌خواهم انسان باشم، چقدر خوب و دلکش است این هوای صاف و آزاد این اراضی وسیع وقتی که یک پرنده از بالای آن می‌گذرد. 

من از راه‌های دور می‌رسم در این دیار نابلد هستم. در کدام یک از این نقاط آشیانه‌ام را قرار بدهم. رفیقِ مهربان، تو برای من کجا را تعیین خواهی کرد؟
نیما یوشیج
فروردین ۱۳۰۵
@Anchannel1

آن

11 Nov, 17:54


"نیما یوشیج"

@Anchannel1

آن

11 Nov, 17:54


تو را من چشم در راهم.
شعر: نیما یوشیج
خوانش: احمدرضا احمدی
@Anchannel1

آن

11 Nov, 17:53


@Anchannel1

آن

11 Nov, 16:28


آرام نيست
در همه عالم
به‌اتفاق

وَر هست
در مجاورت
يار محرم است

"سعدی"
@Anchannel1

آن

09 Nov, 10:25


‌‌ با چشمانت عاشق من مشو
چه بسا از من زیباتری بیابی
با قلبت عاشقم شو
که قلب‌ها
هرگز مشابه هم نیستند ...


نزار_قبانی
@Anchannel1

آن

09 Nov, 10:06


اگر زنی دریابد قلبی عاشق او شده هزاران پرنده از وجوش پرواز می کنند و یا نه، خودش پرنده می شود به هر سویی که آن قلب عاشق بخواهد.........و چقدر سخت و صعب است چنین عشقی!!!!! در روزگاری سرشار از فریبِ زرق ...... که عیار سنجی آدمیان کاریست کارستان!!! البته اگر آن زن ، زنی باشد با شعوری هستی بخش و مهری ریشه دار و دردی عمیق " مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

09 Nov, 10:05


مصطفی ملکیان

در روان‌شناسی تجربه‌ای هست به نام "آی گفتی" (Ah experience). این تجربه زمانی اتفاق می‌افتد که حرفی را می‌شنویم یا می‌خوانیم و با خود می‌گوییم: آی گفتی؛ این را یک عمر می‌دانستم اما نمی‌توانستم بگویم، یا این را نمی‌دانستم ولی انگار این حرف از عمق وجود من زده شده است [جانا سخن از زبان ما می‌گویی!].
گزاره‌هایی که با آن‌ها به تجربه‌ی "آی گفتی" می‌رسیم، شهودهای ما هستند.

@Anchannel1

آن

09 Nov, 10:03


چقدر راست می گه!!!!!
به قول استاد ملکیان: آی گفتی.......

آن

09 Nov, 10:02


دلتنگ را ز وسعتِ منزل چه فایده؟

" صائب تبریزی "
@Anchannel1

آن

09 Nov, 09:36


چقدر دخترانگی تو رو دوست دارم........ امیدوار باش نازنینم....... شاید از دل این خرابه ها ، راهی برای عشق و دوباره زیستن تو باشد....... آرزو می کنم حتی در دل این آوارهای وحشی عاشق شوی و بخندی ..... چاره ای نیست ...... تاریخ نشان داده، همواره قدرت زندگی برتر از مرگ بوده است........ زیباروی من!!!! بدان هستند آدم هایی که بسیار دورتر از تو به تو می اندیشند....... دنیا فرودین دارد و فرازین....... گِلین است و دلین........ دلربای من....... تو دلهایی را خواهی ربود ...... پس در دل این خرابه ها هم بخند........." مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

09 Nov, 09:26


گاهی فکر می کنم اگر روزی بر سرم بمب بریزد چه می شود؟ به کدامین سو خواهم گریخت؟ با ترس های وحشی چه کنم؟ چگونه گریه ها و فریادها و جیغ ها را تحمل کنم؟ چگونه نوزادان را ببینم که از مادرانشان جدا افتاده اند و یا بچه هایی که به دنبال مادرشان می گردند....... خانه های خراب و حرکت هراس آور جنون در کوچه پس کوچه های شهر...... گم شدن در تاریکی ، عطش و تشنگی ...... وااای دخترم اگر نباشد....... مادرم و پدرم چه می شوند؟!!! آنها که نمی توانند فرار کنند!!!!
صدای جیغ ممتد بچه ها در مدرسه....... خدایا!!!! نفسم دارد بند می آید...... حتی در خیااال دلم می خواهد فرار کنم.......
جنگ چه واژه ی تاریکی!!!! و تاریک‌تر آنانی که جنگ به پا می کنند...... خود دو سوی نشسته، و مردمان طعمه ی دهان های گشاد و شکم های آماسیده از قدرت و شهرت و طمع آنانند........
همواره می اندیشم چرا " تنازع برای بقا" را قانون جنگل گفته اند!!!!!
پس این جنگ ها و کشتارها چیست؟!!!
در سرتاسر جهان قدرتمند بر ضعیف غلبه می کند ...... درست مثل شیری که آهویی را می درد.......
رشد عقلانیت بشر و راه یافتن آدمی در کوچکترین عناصر هستی تا بزرگترین آن، چه دستاوردی برای من ِ انسان داشته است؟!!!!!
انگار جهان بر مدار تکرار می چرخد و ما سرگردان در این دایره ،کم مایه و حقیر!!!!!!

" مریم سعدزاده"
@Anchannel1

آن

09 Nov, 09:25


قدرت زندگی بر مرگ.........

@Anchannel1

آن

09 Nov, 07:46


@Anchannel1

آن

09 Nov, 07:34


الهی دورشون بگردم!!!! وااای خدااای من!!!!😢😢😢

آن

09 Nov, 07:32


"آیا می توان  به خاطر وحشت از درد عشق
از عشق چشم پوشید؟"

@Anchannel1

آن

09 Nov, 07:30


ما مردمی که در رنج و اندوه روزگار می‌گذرانیم، باید به صفای سعادت و اطمینان خاطر پرندگان آسمانی رشک بریم.


" داستایفسکی "
@Anchannel1

آن

09 Nov, 07:28


ای عبورِ ظریف!
بال را معنی کن
تا پرِ هوش من از حسادت بسوزد.

"سپهری"
@Anchannel1

آن

09 Nov, 07:24


می دانی من در جهات ضعیفم .از همان بچگی ضعیف بوده ام ، هنوز چپ و راستم را با اندکی صبر و فکر تشخیص می دهم ...... اما هیچ گاه حس بدی نداشته ام...... انگار بی جهتم!!!!!!!
وقتی " هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست" ..... پس به هر جهت که بنگرم این آواز با شکوه را می شنوم .... از همه جا و همه ی جهات شور عشق دمیده شده و این " عشق" زندگی بخش و زندگی ساز است. در عوض ارتفاع را خوب بلدم برخلاف اضلاع که میانه ای با آنها ندارم .....چون در اشکال هندسی دایره را دوست دارم بی هیچ ضلعی، بی هیچ گوشه ای............مثلا ارتفاع جنون، ارتفاع دل سپردگی، ارتفاع عصیان ، ارتفاع حرکت و ارتفاعی که من را به " تووووو" برساند ..... من هیچ گاه از ارتفاع نترسیده ام چون پرواز را دوست داشته ام...... پرندگی در من بوده است از همان بچگی هایم ...... در رویاهایم هیچ گاه روی زمین راه نرفته ام گویی برای رسیدن به " تووووو" باید پاهایم را از زمین می گرفتم و پرنده گونه از همه جا می گذشتم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@Anchannel1

آن

09 Nov, 07:24


تا شاید " تووووو" در ارتفاعی شوق ناک، مرا به وسعت تابناک دایره ای از جنون دعوت می کردی بی هیچ ضلعی، بی هیچ گوشه ای و می رفتیم تو از یک سو و من سوی دیگر اما دایره بود و ابتدا و انتهایش رسیدن............ " مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

06 Nov, 18:01


@Anchannel1

آن

06 Nov, 15:43


مجال بوسه به لب‌‌های خویشتن بدهیم
که این بلیغ‌ترین مبحث شناسایی‌ست

« حسین منزوی »


@Anchannel1

آن

06 Nov, 15:01


@Anchannel1

آن

03 Nov, 15:24


«همه‌ ما از همین رنج می‌بریم: عشقْ روح ما را به اندازه‌ کافی ندزدیده است.»
(شش اثر، کریستیان بوبن، ترجمه مهتاب بلوکی، ص۶۲)
@Anchannel1

آن

03 Nov, 09:19


@Anchannel1

آن

03 Nov, 09:14


البته نه که فقط رنج بکشیم، یه کاری بکنیم حالا هر کس به فراخور احوالات خودش............ " به عمل کار برآید به سخندانی نیست"............

آن

03 Nov, 09:07


یکی بهم گفت: چرا انقدر حرص و جوش این جامعه و مردم و جنگ و هزاران درد و بدبختی رو می خوری گفتم:
سلامت روان نه به معنای بی‌غمی! نه به معنای بی‌رنجی! و نه خوشحالی مدام! که به معنای داشتن احساس درست در موقعیت درست است.

‏ اگر این روزها از دیدن رنج يكديگر رنج میکشیم به معنای داشتن سلامت روان و اگر با دیدن چنین رنج‌هایی بیخیال از درد يكديگريم، نشان از عدم سلامت روان ماست. " مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

03 Nov, 08:26


@Anchannel1

آن

03 Nov, 08:05


یادداشتی از رضا_صائمی :

سازندگان فیلم «کیک محبوب من» به ترویج فساد و ابتذال متهم شدند....اینجا اساسا هر آنچه محبوب گفتمان رسمی نباشد یا مغضوب است یا مبتذل...حتی عشق پیرانه سری به رسوایی معنا می‌شود......همه چیز باید با روایت رسمی تراز باشد تا مشروعیت‌اش احراز شود حتی نیاز آدمی و امیال و عواطف انسانی‌اش...سبک زندگی اگر به میل آنها نباشد سُبک و مبتذل است....عشق را باید در پستوی خانه نهان کرد نه عیان وگرنه تجلی عیاشی می‌شود....تنهایی را باید قسمت  دانست نه قسمت کرد که از تن‌ها بلا خیزد....اینجا آغوش باید به درخت برسد نه به تخت که اتاق خواب، اتفاق خوبی نیست!.....پیرزن را چه به ابراز عشق، او باید مشق مادرانگی کند....پیرمرد را چه به احیای عشق، او باید پارسایی پیشه کند....شادی، مایه شرم است و رقص، ابتذال بزم....آدمی را قیومیت لازم است تا مبادا بی قید شود و قِر دهد که هر قِری، استقرار فساد است و هر شکلی از خوشی شمایلی از ابتذال!....

ابتذال اما نه بساط شادی که بسط شر است....و شر هر آن چیزیست که شریف زیستن را ناممکن سازد....فساد یعنی چای دبش نه شراب کشمش....فساد یعنی اختلاس کردن دزدان نامرد، نه اختلاط کردن زن و مرد.....فساد یعنی تن فروشی اجباری نه تن دادن به عاشقی....یعنی ماجرای پشت پرده باجناق‌ها، نه تنیدگی عاشقانه پشت اتاق‌ها...ترویج فساد یعنی توزیع فقر نه خلوت فرد....اگر روایت میل به دیگری ابتذال است، حکایت میل زلیخا به یوسف در قرآن سانسور می شد....آنچه در کیک محبوب می‌بینم بی حیایی نیست، احیای شور زندگیست....شوری که از میل سرکوب شده در زندگی‌های نزیسته که حالا فرصت و جسارت زیستن یافته....نمایش خلوت خالص آدمی، ترویج فساد نیست، تصویر فساد را باید در تفسیر این بیت حافظ جست: “واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند...چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند”...اگر نگران ترویج فسق و فجورید به فقر و فحشا بیانیدشید نه فیلم و فحشا....آنچه موجب فساد است، فقر افسارگسیخته است نه فیلم پرده ندیده....«کیک محبوب من» چه فیلم خوبی باشد چه فیلم بد، پرده ریا را کنار می‌زند نه پرده حیا را....پرده دری نمی‌کند، بی پرده از زندگی می‌گوید....از تراژدی زندگی‌های نزیسته....از حسرت یک زندگی معمولی!
@Anchannel1

آن

02 Nov, 19:35


آن pinned an audio file

آن

02 Nov, 18:51


برشی از فیلم " کیک محبوب من"..........
من به اقتضای شغل معلمی ام ،تجارب زیسته ی فراوانی دارم که فیلم‌های ایرانی اغلب انعکاس این تجارب زیسته است البته نه فیلم‌های مبتذل و فاقد معنا....... به همین خاطر رغبتی ندارم تجربه ی زیسته ام را - که با شاگردان و خانواده هاشان داشته ام پر از درد و رنج و هزار و یک بدبختی - دوباره به تماشا بنشینم!!!!
اما این فیلم، گو اینکه تابوهایی را شکسته است قرار است که ببینمش......." مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

02 Nov, 18:39


@Anchannel1

آن

02 Nov, 18:34


هر چند سکوت هم عالمی دارد اما بی گمان، گرمی گفتار و کلام را نمی توان انکار کرد....... اگر کسی باشد که صدایش طعم مهربانی دارد و می توان حتی از فرسنگ ها فاصله عطر صدایش را بویید و واژه هایش را نوشید .... ای خوشا کلام !ای خوشا گفتار!

"صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد"

" مریم سعدزاده "

@Anchannel1

آن

02 Nov, 17:54


@Anchannel1

آن

02 Nov, 17:26


همچون انار
خون دل از خویش می خوریم
غم پروریم، حوصله ی شرح قصه نیست....

فاضل_نظری
@Anchannel1

آن

02 Nov, 14:02


@Anchannel1

آن

02 Nov, 11:35


چه بسیار " حالت چطور است " هایی که معنایش
" دلم برایت تنگ شده " بود و نفهمیدند.!!!!!


"نزار قبانی"
@Anchannel1

آن

02 Nov, 10:47


"برای من او در عینِ حال یک زن بود و یک چیزِ ماورا‌ءبشری با خودش داشت. قلبم ایستاد. جلوی نفسِ خودم را گرفتم. می‌ترسیدم که نفس بکشم و او مانند ابر یا دود ناپدید شود. سکوتِ او حکمِ معجزه را داشت مثل این بود که یک دیوارِ بلورین میانِ ما کشیده بودند..
نه، اسم او را هرگز نخواهم برد، چون دیگر او با آن اندام اثیری، باریک و مه آلود، با آن دو چشمِ درشتِ متعجبِ درخشان که پشت آن زندگی من آهسته و دردناک میسوخت و میگداخت، او دیگر متعلق به این دنیای پست درنده نیست –نه، اسم او را نباید آلوده به چیزهای زمینی بکنم–"

صادق هدایت

@Anchannel1

آن

26 Oct, 07:50


آن pinned an audio file

آن

25 Oct, 19:33


خوب لابد نمی تونستیم انجام بدیم که ندادیم!!!!!
همیشه که اختیار دست ما نیست، ما محکومیم........ با عقبه ای از آموزش و تربیت و فرهنگ و آداب و رسوم و چه و چه و...........
گاهی بلدی خیلی از کارها رو انجام بدی ولی دلت نمی خواد خونه ی آباد خودت رو در خرابه های کس دیگری بنا کنی.........
نمی دونم شاید اشتباه فکر کنم! اما ما هر کدوممون قربانی خیلی چیزها هستیم! گاهی خانواده، گاه جامعه و ....... وقتی این جوری نگاه می کنم دلم برای آدمیزاد می سوزه....... " مریم سعدزاده"
@Anchannel1

آن

25 Oct, 19:27


‌‌
پرسیدم: «چه چیز درباره‌ی مرگ است که
تو را بیشتر از همه می‌ترساند؟»

گفت: «همه‌ی کارهایی که انجام نداده‌ام.»



"اروین یالوم"
@Anchannel1

آن

25 Oct, 14:10


@Anchannel1

آن

25 Oct, 14:04


تاریخ را تنها خرده دروغ‌های خنده‌آور تاریخی قابل تحمل می‌کند؛ وگرنه چیزی جز خون مظلومان، مرکب تاریخ نبوده است ...

آتش_بدون_دود
نادر_ابراهیمی
@Anchannel1

آن

25 Oct, 10:35


آیا باران هم گریه می کند؟ شاید شبنم ،اشک باران باشد؟!" مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

25 Oct, 10:33


" قشنگی جات" ببینیم:

آن

25 Oct, 10:30


گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن‌چنان محو که یک دم مژه برهم نزنی
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم‌زدنی

فریدون مشیری
@Anchannel1

آن

25 Oct, 10:29


در پهنه‌ی جهان
انسان برای کشتن انسان
تا جبهه می‌رود
انسان برای کشتن انسان
تشویق می‌شود!
درجبهه‌های جنگ کشتار می‌کنند
یا کشته می‌شوند
تابوت صد هزار جوان را
پیران داغدار با چشم اشکبار
بردوش می‌کشند درخاک می نهند.

....آنگاه کودکان را
تعلیم می‌دهند:
یک شاخه از درخت نبایست بشکنند!

فریدون_مشیری
@Anchannel1

آن

25 Oct, 10:29


🌹🌹🌹🌹🌹
۳ آبان سالروزدرگذشت فریدون مشیری...................

آن

25 Oct, 08:44


"امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم"

@Anchannel1

آن

25 Oct, 07:49


دخترم توی چشمام نگاه نکرد، ولی چند وقت پیش بهم گفت من راضی نیستم منو به دنیااا آوردی........
حقیقتش من جوابی نداشتم که بهش بدم....... گفتم ببخشید مامان😍
اما یه چیزی بهش گفتم که بفهمه درکش می کنم، گفتم مامان تو در شرایط بسیار سخت تری از من -که در سن و سال تو بودم- هستی..... چون وقتی من بیست ساله بودم و دانشجو ‌کلا گیج و نادان بودم ...... هیچی نمی فهمیدم ..... ما یه ‌کانال یک و دو داشتیم و تمام....... نه از حق و حقوق خودمون چیزی می دونستیم و نه می دونستیم که در دنیااا چه خبره!!!!!
اما شماها با انبوهی از اطلاعات ، مغزتون داره منفجر میشه.......... تازه اونم تو این شرایط کشور که یک روز اون، برای یک ماه از هم پاشیدگی کافیه!!!!!
سر آخر گفت مامان، چون اینا رو گفتی بخشیدمت😍 " مریم سعدزاده"

@Anchannel1

آن

25 Oct, 07:40


دنیا برای بچه‌دار شدن اصلا آمادگی نداره. من دوست ندارم آزارم به کسی برسه، آن وقت چطور بچه خودم رو اذیت کنم؟ امروز دیگه نمی‌شه بچه‌دار شد. فقط جمعیت دنیا رو زیاد می‌کنی. آمار بالا می‌بره. حالا ساده است، بچه‌دار می‌شی. اما بعد یه روز بچه‌ات می‌آد راست توی چشمت نگاه می‌کنه. چیزی نمی‌گه، فقط نگاهت می‌کنه. همین. اون وقت چه‌کار می‌کنی؟

خداحافظ گاری کوپر
نوشتهٔ رومن گاری

@Anchannel1

آن

25 Oct, 07:36


این مردم چیزی نیست که در یکدیگر نبینند و خرابش نکنند؛ سلامتی، خوش‌نامی، دوستی، آسایش! و دلیل عمدهٔ آن‌هم بلاهت است و کج‌فهمی و تنگ‌نظری. چون که وقتی پای حرفشان می‌نشینی، به‌راستی هیچ منظور بدی نداشته‌اند. گاهی‌وقت‌ها دلم می‌خواهد به پایشان بیفتم و تمنا کنم این‌قدر دیوانه‌وار توی دل و رودهٔ هم نکاوند.

رنج های ورتر جوان
نوشتهٔ گوته
@Anchannel1

آن

22 Oct, 19:49


در ابتدای اندوه، آیا فکر تغییر و یا خود تغییر یک رابطه ی مطمئن بین من و زندگی ایجاد می کند؟ " مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

22 Oct, 15:15


رقص دختر شمالی.........
شاد باشید........

@Anchannel1

آن

22 Oct, 15:12


ترانه ی شاد مازندرانی در عروسی ها..........
دلتون شاد..........

@Anchannel1

آن

22 Oct, 15:05


نمی دونم شما هم با ظرفهای گل سرخی خاطره دارید یا نه؟
مامانم هر کدوم از نوه هاش که ازدواج می کنند موقع پاگشا، بهشون یک دست، ظرف ‌گل سرخ قدیمی میده........ قدمت ۶۰ ساله 😍😍
@Anchannel1

آن

22 Oct, 14:52


یادم اومد....... داشتم اینو می نوشتم که بهتون بگم این فیلم رو ببینید و لذت ببرید ......باغ وحشِ " آن".....😍😍😍

آن

22 Oct, 14:43


به یک نتیجه ای رسیدم که در این موقعیتی که الان هستم، لذت برای من بسیار ساده و دمِ دستیست........ الان از خونه ی مامان و بابام و یا بوسیدن اونها و یا دیدن یک پرنده، و پیوستن به طبیعت شگفت انگیز و یا دیدن شکوه دریا......یا زنگ زدن به یک دوست قدیمی آنقدر لذت می برم که فکر نمی ‌کنم دیدن نقاشی داوینچی و یا دیدن اهرام ثلاثه به من لذت بده.........
به نظرم هر چه که بیشتر می فهمم ، ساده تر می شم...... حتی لذت ها و خواسته هام هم ساده تر شده اند........
الان دستهای مامانم رو می بوسم و کیف می کنم....... امشب مامانم مهمون داره و توان کار و آشپزی هم نداره ولی خوب چون نوه ی عزیزش عروس شده، باید پاگشا می کرد و یک ماه تموم یکریز بهمون می گفت....... وقتی من و داداشم زحمات مامانم رو مرور می کردیم و غذاهایی که با عشق برامون می پخت، لذت حضورشو بیشتر درک می کنیم....... شادی یعنی خوشحالی مامانم برای امشب ....." مریم سعدزاده"
@Anchannel1

آن

22 Oct, 14:32


@Anchannel1

آن

22 Oct, 14:30


بسیار خاموش بودی و سخن نگفتی و چون بگفتی، سنگ مَنجَنیق بود که در آبگینه‌خانه انداختی.


هنگام آن است که لختی قلم را بر وی بگریانم.

تاریخ بیهقی/
ابوالفضل بیهقی

امروز بزرگداشت اوست.
@Anchannel1

آن

22 Oct, 12:11


@Anchannel1

آن

22 Oct, 12:04


عشق تنها احساس نیست و توسط عشق، امری شناخته نمی‌شود؛ بلکه عشق ارزشی را در می‌یابد که قبلا عرضه نشده است. عاشق به همین دلیل قادر نیست بیان کند که بخاطر چه ارزشی انسانی را دوست دارد. او هر چه هم بکوشد که برای آن دلیلی بیاورد، آن دلیل با آنچه او بخاطر آن، به معشوق عشق میورزد، انطباق ندارد.

فلسفه ماکس شلر
@Anchannel1

آن

22 Oct, 09:32


فرازی از داستان « بر دار کردن حسنک»
شرح و تحلیل: مریم سعدزاده

@Anchannel1

آن

22 Oct, 09:31


حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند، بر مرکبی‌ که هرگز ننشسته بود، بنشاندند و جلّادش‌ استوار ببست و رسنها فرود آورد. و آواز دادند که سنگ دهید، هیچ کس دست بسنگ نمی‌کرد و همه زارزار می‌گریستند خاصّه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند، و مرد خود مرده بود که جلّادش رسن بگلو افکنده بود و خبه‌ کرده. این است حسنک و روزگارش. و گفتارش، رحمة اللّه علیه، این بود که گفتی مرا دعای نشابوریان‌ بسازد و نساخت. و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستد نه زمین ماند و نه آب، و چندان غلام و ضیاع‌ و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم‌ که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمة اللّه علیهم. و این افسانه‌یی‌ است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت‌ از بهر حطام‌ دنیا بیک سوی نهادند . احمق مردا که دل درین جهان بندد! که نعمتی بدهد و زشت بازستاند .

چون ازین فارغ شدند، بو سهل و قوم از پای دار بازگشتند و «حسنک تنها ماند، چنانکه تنها آمده بود از شکم مادر.»
تاریخ بیهقی داستان « بر دار کردن حسنک»

شرح و تحلیل:👇👇👇👇
@Anchannel1

آن

22 Oct, 08:41


یکم آبان‌ماه؛

روز نکوداشت ابوالفضل بیهقی
تاریخ‌نگار بزرگ ایران در سده پنجم
و
روز ملی نثر پارسی
@Anchannel1

آن

21 Oct, 19:19


تصور کن که امروز مُرده‌ای
و داستان زندگی‌ات به پایان رسیده
از این پس باقی عمر را
هماهنگ با طبیعت سپری کن.

تأملات: مارکوس اورلیوس، ترجمۀ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، ص 107.

@Anchannel1

آن

21 Oct, 19:18


"الهی!
ندانستم،
چون دانستم،
نتوانستم!
"

@Anchannel1

آن

21 Oct, 16:00


آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست.

به سراغ من اگر می آیید،

نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من.........

( سهراب سپهری )
@Anchannel1

آن

21 Oct, 15:58


از آنها که تسلایشان می‌داد(ی‍)م، غمگین‌تر بود(ی‍)م!

@Anchannel1

آن

21 Oct, 15:55


زوربا سرش را خاراند و گفت:
کله من خشک است، ارباب!
خیلی خوب نمی فهمم....
کاش می توانستی همه این ها را که گفتی با رقص بگویی تا من بفهمم!
زوربای_یونانی



⁨@Anchannel1