همه میخوان زیبا باشن، زیبایی ببینن و زندگیشونو قشنگ کنن
واژه «قشنگی» همیشه بوده
ولی معنیش دائما در حال تغییره
بین آدم تا آدم، شهر تا شهر، قدیم تا جدید، قشنگی معنای متفاوتی داره
برای من یه چیزی قشنگه که برای دیگری نیست… قدیم یه چیزایی قشنگ بود که الان دیگه نیست
مثلا خونه پدربزرگ من، معماری و دیزاین فلان نداشت ولی زیبا بود
رنگ پردهها با دیوار و فرش ست نبود، ولی زیبا بود
پشتیها و متکاها هر کدوم یه رنگ و طرحی بود و هیچ هارمونی با هم نداشت، ولی قشنگ بود
پدربزرگم رولکس و امگا رو نمیشناخت، نمیدونست جورجیو آرمانی چیه… ولی قشنگ بود
ظروف آشپزخونه مادربزرگم هیچ اسم و رسمی نداشت، چندتا کاسه بشقاب ملامین گل منگلی بود و قاشق چنگالهای لنگه به لنگهای که بعضیاش بعنوان جایزه از توی جعبه پودر رختشویی درومده بود ولی زیبایی در مطبخ خونشون میرقصید
مادربزرگم نمیدونست کانسیلر و تینت و کانتور چیه، ولی ملکه زیبایی خونه پدربزرگم بود
اون زمان زیبایی زاییده صفا و سادگی بین آدما بود و مردم زیبایی رو با هم خلق میکردن
و امروز ما فقدانشو در برندها جستجو میکنیم
زیبایی امروز شبیه زیبایی قدیم نیست