وحشی بافقی @wahshi_bafghi Channel on Telegram

وحشی بافقی

@wahshi_bafghi



★.
★.
★.
وحشی بافقی مَرد سوز و درد، عشق و تنهایی...
شاعر شماره یک ترکیب بند پارسی و غزلسرای بزرگ غزلهای عاشقانه
★.

وحشی سخنان تو عجب سینه گداز است
این گرمی طبع از تَف پنهان که داری ؟؟؟

#وحشی‌بافقی

@P_A_R_Si

وحشی بافقی (Persian)

وحشی بافقی یک کانال تلگرامی است که به شعر و ادبیات فارسی می‌پردازد. این کانال توسط مردی با نام وحشی بافقی اداره می‌شود که با سخنان خود موضوعاتی چون سوز و درد، عشق و تنهایی را به تصویر می‌کشد. وحشی بافقی به عنوان یکی از شاعران برجسته، ترکیب‌بند پارسی و غزلسرای بزرگ غزلهای عاشقانه را ارائه می‌دهد. توانایی وحشی در خلق غزل‌های عاشقانه و صمیمی، او را به یکی از شاعران مورد توجه دنیای ادبی می‌کند. اگر به خواندن و شنیدن شعرهای عاشقانه و عمیق علاقه‌مندید، حتما این کانال را دنبال کنید. شعرهای وحشی بافقی شما را در مسیری جادویی از احساسات و اشعار زیبا قرار می‌دهد. برای دسترسی به آخرین اشعار و وزیر نوشته‌های وحشی بافقی، کافیست به کانال تلگرامی وی به آدرس @wahshi_bafghi مراجعه کنید.

وحشی بافقی

11 Feb, 09:04


این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست؟
آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست!؟

جانم از غم بر لب آمد آه از این غم چون کنم؟
باعث خوشحالی جان غمین من کجاست؟

ای صبا یاری نما اشک نیاز من ببین
رنجه شو بنگر که یار نازنین من کجاست؟

دور از آن آشوب جان و دل دگر صبرم نماند
آفت صبر و دل و آشوب دین من کجاست؟

محنت و اندوه هجران کشت چون وحشی مرا
مایه‌ی عیش دل اندوهگین من کجاست؟

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

10 Feb, 19:35


ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب
وصیت میکنم باشید از من با خبر امشب

مباشید ای رفیقان امشب دیگر ز من غافل
که از بزم شما خواهیم بردن درد سر امشب

مگر در من نشان مرگ ظاهر شد که میبینم
رفیقان را نهانی آستین بر چشم تر امشب

مکن دوری خدا را از سر بالینم ای همدم
که من خود را نمیبینم چو شبهای دگر امشب

شرر در جان وحشی زد غم آن یار سیمین تن
ز وی غافل مباشید ای رفیقان تا سحر امشب

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

10 Feb, 19:30


بر بوی همدمی که بیابم یگانه رنگ
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم

کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کز اهل بی‌نصیبم و از راز دار هم

امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغ‌وار هم

بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم !

#خاقانی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

10 Feb, 19:30


گر تو نبینی دگری کور نیست😁😁

وحشی بافقی

10 Feb, 19:30


اگر باورت نمیشود که ترکی و عربی کامل نیستند و از دیگر زبان‌ها واژه وام نگرفته پس تا بیا برای تو بنمایانم😩😅

وحشی بافقی

10 Feb, 19:29


♥️

همان ترکی و عربی و فرانسوی هم کم و بیش از واژگان دیگر زبان‌ها پیروی کرده‌اند مانند واژه‌ی پردیس پارسی که در زبان عربی فردوس شده که در قران هم امدست😅😅

وحشی بافقی

10 Feb, 19:29


♥️

پس با این رویکرد واژه‌ی زمان یا زروان یک واژه پارسی‌ست و خواهشانه کسی گمان بیجای با خویش نکند که این واژه عرب است،

حالا گیرم که پارسی گاهی بگونه کم و بیش از زبان عرب واژه وام گرفته،،، گویی که چندی از کسان نمیداند که این یک هنجار "قاعده"ست در میان همه‌ی زبانها که با یکدیگر داد و بستان دارند و همه زبان‌های جهان پاک از این در پیروی میکنند😅😅😅

وحشی بافقی

10 Feb, 18:41


🍀پالایش زبان پارسی:


"زمان" واژه‌ای پارسی است که تازیان آن را از پارسی وام گرفته و واژه‌هایی چون "ازمنه" و "مزمن" را از آن برساخته‌اند.

زمان = پارسی تازی‌شده، زروان(اوستایی)، هنگام، گاه، روزگار، اُوام
آخرالزمان = پایان روزگار، سرانجام، پسین زمان
به مرور زمان = با گذشت زمان
زمان طولانی = زمان دراز، درنگ زمان
زمان قدیم = زمان پیشتر، گذشته

ازمنه = زمان‌ها، هنگام‌ها، گاه‌ها، روزگاران
در ازمنه‌ی بعید = در زمان‌های دور، در روزگاران دور

مزمن = کهنه، دیرینه، دیرپا، ریشه‌دار، دیرنده
مرض مزمن = بیماری دیرپا، بیماری دیرنده

★ "زمان" به چم "رسیدن مرگ" نیز بوده است:

همانا که او را زمان آمده‌ست
که ایدر به جنگم دمان آمده‌ست
#فردوسی

زمان من اینک رسد بی‌گمان
رها کن به خواب خوشم یک زمان
#نظامی

زمان چون تو را از جهان کرد دور
پس از تو جهان را چه ماتم، چه سور
#فردوسی

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi

وحشی بافقی

10 Feb, 18:33


دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها
به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها

رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی
مکن جانا که هست این موجب بی‌اعتباریها

به اغیار از تو این گرم اختلاطیها که من دیدم
عجب نبود اگر چون شمع دارم اشکباریها

به سد خواری مرا کُشتی وفاداری همین باشد!؟
نکردی هیچ تقصیر ، از تو دارم شرمساریها

شب غم کُشت ما را یاد باد آن روز خوش وحشی
که می‌کرد از طریق مهر ما را غمگساریها

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

10 Feb, 13:38


سد حیف از محبت بیش از قیاس ما
با بی‌وفای حق وفا ناشناس ما

بودی به راه سیل بسی به که راه او
طرح بنای عشق محبت اساس ما

عیبش کنند ناگه و باشد به جای خویش
گو دور دار اطلس خویش از پلاس ما

ما را به دست رشک مده خود بکش به جور
اینست از مروت تو التماس ما

کفران نعمتش سبب قطع وصل شد
زینش بتر سزاست دل ناسپاس ما

ترسم که نایدش به نظر بند پاره نیز
دارد اگر نگاه تو زینگونه پاس ما

وحشی ازین عزا بدر آییم، تا به کی
باشد کهن پلاس مصیبت لباس ما

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

10 Feb, 10:23


کس نزد هرگز در غمخانه‌ی اهل وفا !
گر بدو گویند بر در کیست گوید آشنا

چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما

چون نمی‌آید به ساحل غرقه‌ی دریای عشق
میزند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا

گفته‌ای هر جا که میبینم فلان را میکشم
خوش نویدی داده‌ای اما نمی‌آری بجا

چهره خاک آلود وحشی میرسد چون گرد باد
از کجا می‌آید این دیوانه‌ی سر در هوا

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

10 Feb, 10:20


بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
کنون هم هشت شب لیکن سیاه از دود یاربها

خوش آن شبها که پیشش بودمی
گه مست و گه سرخوش
جهانم می‌شود تاریک چون یاد آرم آن شبها

#امیرخسرو
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Feb, 15:56


عاشق من و دیوانه من و شیدا من
شهره من و افسانه من و رسوا من

کافر من و بت پرست من ترسا من
این‌ها من و صد بار بتر زین‌ها من

#ابوسعید_ابوالخیر
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Feb, 11:36


بر قول مدعی مَکُش ای فتنه گر مرا
گر می‌کُشی بُکُش به گناه دگر مرا

پیشت به قدر غیر مرا اعتبار نیست
بی اعتبار کرده فلک اینقدر مرا

شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
باید دوید بر سر سد رهگذر مرا

برگردنم ز تیغ تو سد بار منت است
زیرا که وارهاند ز سد درد سر مرا

وحشی صفت ز عیب کسان دیده بسته‌ام
ای عیبجو برو که بس است این هنر مرا

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Feb, 09:51


عزیز بودی چون عمر و همچو عمر برفتی
چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی

مرا چو عمر جوانی فریب دادی رفتی
تو همچو عمر جوانی، برو نه اهل وفایی

دلم تو را و جهان را وداع کرد به عمری
که او به ترک سزا بود و تو به هجر سزایی

چو عمر نفس‌پرستان که بر محال گذشت آن
برفتی از سر غفلت نپرسمت که کجایی

تو را به سلسله‌ی صبر خواستم که ببندم
ولی تو شیفته چون عمر بیش بند نپایی

ز دست عمر سبک پای سرگران به تو نالم
که عمر من ز تو آموخت این گریخته پایی

مرا ز تو همه عمر است ماتم همه روزه
که هم‌چو عید به سالی دوبار روی نمایی

چو عمر رفته به محنت که غم فزاید یادش
به یاد نارمت ایرا که یادگار بلایی

چو روز فرقت یاران که نشمرند ز عمرش
ز عمر نشمرم آن ساعتی که پیش من آیی

من از غم تو و از عمر سیر گشتم ازیرا
چو غم نتیجه‌ی عمری چو عمر دام بلایی

به عمرم از تو چه اندوختم جزین زر چهره
به زر مرا چه فریبی که کیمیای جفایی

برو که تشنه‌ی دیرینه‌ای به خون من آری
نپرسم از تو که چون عمر زود سیر چرایی

تنم ببندی و کارم به عمرها نگشایی
که کم عیاری اگرچه چو عمر بیش بهایی

#خاقانی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Feb, 07:18


برو ای باد و پیش دیگران ده جلوه بُستان را
مرا بگذار تا می‌بینم آن سرو خرامان را

به این مقدار هم رنجی برای خاطر نمیخواهم
که از خونم پشیمانی بوَد آن ناپشیمان را

مپرس ای دل که چون میباشد آخر جان غمناکت
که من دیریست کز یادت فراموش کرده‌ام جان را

ورت بدنامی است از من به یک غمزه بُکُش زارم
چرا بر خویش مشکل میکنی این کار آسان را؟

#امیرخسرو
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Feb, 07:13


سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
که حق صحبت و عهد وفا نگه دارد

#حافظ
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Feb, 06:34


گنج صبری بیش ازین در دل بقدر خویش بود
لشکر غم کرد غارت نقد این گنجینه را

روز مُردن درد دل بر خاک می‌سازم رقم
چون کنم کس نیست تا گویم غم دیرینه را

گر به کشتن کین وحشی میرود از سینه‌ات
کرد خون خود بحل ، بردار تیغ کینه را

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Feb, 06:30


با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه‌ام
در میان آشنایانم ولی بیگانه‌ام

از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار
در سرای اهل ماتم خنده‌ی مستانه‌ام

نیست در این خاکدانم آبروی شبنمی
گر چه بحر مردمی را گوهر یکدانه‌ام

از چو من آزاده‌ای الفت بریدن سهل نیست
می‌رود با چشم گریان سیل از ویرانه‌ام

آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای
تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه‌ام

بار خاطر نیستم روشندلان را چون غبار
بر بساط سبزه و گل سایه‌ی پروانه‌ام

گرمی دلها بود از ناله جانسوز من
خنده‌ی گلها بود از گریه‌ی مستانه‌ام

هم عنانم با صبا سرگشته‌ام سرگشته‌ام
همزبانم با پری دیوانه‌ام دیوانه‌ام

مشت خاکی چیست تا راه مرا بندد رهی؟
گرد از گردون برآرد همت مردانه‌ام

#رهی‌معیری
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

08 Feb, 06:10


هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را

می ز رطل عشق خوردن کار هر بی‌ظرف نیست
وحشی‌ای باید که بر لب گیرد این پیمانه را

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

07 Jan, 11:13


غمت شود به دل من فزون، دقیقه دقیقه
دلم ز هجر شود پر ز خون، دقیقه دقیقه

هر آنچه خون به دلم شد ز اشتیاق جمالت
شد از دو دیدۀ زارم برون، دقیقه دقیقه

هر آن دلی که به دام کمند زلف تو افتد
ز غم، فتد به سر او جنون دقیقه دقیقه

هلاک می‌شدم از تیر ناز او، به نگاهی
اگر لب تو نمی‌شد مصون، دقیقه دقیقه

چه فتنه‌ایست به چشم سیاهکار تو ای مه؟
به یک نظر کند عالم فسون دقیقه دقیقه

که را شهید نمودی به رهگذار، که ریزد
ز تیغ ناز تو پیوسته خون، دقیقه دقیقه

ز ضرب تیشۀ فرهاد و تیر غمزۀ شیرین
هنوز ناله کشد بیستون، دقیقه دقیقه

پس از حکایت مجنون ز عشق و از غم لیلی
کسی ندیده چو من تاکنون دقیقه دقیقه

ز کلک نغز صبوحی شکر ز خامه بریزد
ز وصف آن لب یاقوت گون، دقیقه دقیقه

#صبوحی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

07 Jan, 09:29


گو جان سِتان از من که من تن در بلای او دهم
پیکر به خون اندر کشم جان خونبهای او دهم

بزم فراغ آراست دل کو بی محابا غمزه‌ای
کش من ز راه چشم خود سر در سرای او دهم

جانی به حسرت می‌کنم بهرعیادت گو میا
کی بهر حفظ جان خود تشویش پای او دهم

ماخولیا گر نیست این جویم چرا خونخواره‌ای
کو قصد جان من کند من جان برای او دهم

چون عشق خواهم دشمنی این جان ایمن خفته را
تا باز سد ره هر شبی تغییر جای او دهم

وحشی شکایت تا به کی از روزگار عافیت
ایام رشک عشق کو تا من سزای او دهم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

07 Jan, 09:00


من که چون شمع از تَف دل جانگدازی می‌کنم
گر سرم برداری از تن سرفرازی می‌کنم

با چنین تندی و بیباکی که آن عاشق کشست
آه اگر داند که با او عشقبازی می‌کنم

میکشد آنم که خنجر می‌زند وانگه به ناز
باز می پرسد که چون عاشق نوازی می‌کنم

ای عزیزان بار خواهم بست یار من کجاست
حاضرش سازید تا من کار سازی می‌کنم

همچو وحشی نیم بسمل در میان خاک و خون
می‌تپم و آن شوخ پندارد که بازی می‌کنم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

06 Jan, 15:12


جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم
با ما چشد که بد شده‌ای ما چه کرده ایم

آیا چه شد که پهلوی ما جا نمی‌کنی
از ما چه کار سرزده بیجا چه کرده‌ایم

بندد کمر به کشتن ما هر که بنگریم
چون است ما به مردم دنیا چه کرده‌ایم

وحشی به پای دار چو ما را برند خلق
از بهرچیست این همه غوغا چه کرده‌ایم


#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

06 Jan, 15:04


آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
وین گریه‌ی تلخ از جگرسوخته دارم

گفتی تو چه اندوخته‌ای ز آتش دوری
این داغ که بر جان غم اندوخته دارم

انداخته‌ام صید مراد از نظر خویش
یعنی صفت باز نظر دوخته دارم

در دام غمت تازه فتادم نگهم دار
من عادت مرغان نو آموخته دارم

وحشی به دل این آتش سوزنده‌چو فانوس
از پرتو آن شمع بر افروخته دارم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

05 Jan, 17:11


دوستانم همگی رای بدهید ، بیش سپاسگزارم🙏

وحشی بافقی

05 Jan, 16:26


چه‌ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کُشتم و درمان خود کردم

مگو وقتی دل سد پاره‌ای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم

ز سر بگذشت آب دیده‌اش از سر گذشت من
به هرکس شرح آب دیده‌ی گریان خود کردم

ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم
باو اظهار سوز سینه‌ی سوزان خود کردم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

05 Jan, 11:43


♥️
👌👌👌

شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل
شاعر آن‌ افسونگری کاین ‌طُرفه‌ مُروارید سُفت

صنعت‌ و سجع‌ و قوافی‌ هست‌ نظم‌ و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست اِلا حرف مُفت

شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز در دل‌ها نشیند هر کجا گوشی شنفت

ای ‌بسا شاعرکه ‌او در عمرخود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که ‌او در عمر خود شعری نگفت

#ملک‌الشعرای‌بهار
@Molana_EqbalLahori

وحشی بافقی

05 Jan, 10:04


دلی و طاقت ســــــد آه آتشین دارم
همین منم که دل و طاقت چنین دارم

نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر
تو می‌خرامی و من رشک بر زمین دارم

به راندن از تو شکایت کنم خدا مکناد
شکایت ار کنم آزار بیش ازین دارم

محیط جانب من بین و عذر رفته بخواه
که سخت رخش گریزی به زیر زین دارم

مکن تغافل و مگذارم از کمند برون
که صید بیشه‌ی بسیار در کمین دارم

بیا بیا که تو از عافیت گریزانی
که من گمان یکی عشق آفرین دارم

کدام صبر و چه طاقت چه دین و دل وحشی
ازو نه صبر و نه طاقت نه دل نه دین دارم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

05 Jan, 08:30


دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم
در گوشه‌ی باغی می نابی نکشیدیم

چون سبزه قدم بر لب جویی ننهادیم
چون لاله قدح بر لب آبی نکشیدیم

بر چهره کشیدیم نقاب کفن افسوس
کز چهره‌ی مقصود نقابی نکشیدیم

بسیار عذابی که کشیدیم ولیکن
دشوارتر از هجر عذابی نکشیدیم

وحشی به رخ ما در فیضی نگشودند
تا پای طلب از همه بابی نکشیدیم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

05 Jan, 08:28


کی بود کز تو جان فکاری نداشتم
درد دلی و ناله‌ی زاری نداشتم !

تا بود نقد جان به کف من نیامدی
آن روز آمدی که نثاری نداشتم

گفتم ز کار برد مرا خنده کردنت
خندید و گفت من به تو کاری ندشتم

شد مانع نشستنم از خاک راه خویش
خاکم به سر که قدر غباری نداشتم

پیوسته دست بر سرم از عشق بود کار
هرگز به دست دست نگاری نداشتم

در مجلسی میانه جمعی نبود یار
کانجا پی نظاره کناری نداشتم

وحشی مرا به هیچ گلستان گذر نبود
کز نوگلی فغان هزاری نداشتم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

04 Jan, 19:15


صبرم نماند و نیست دگر تاب فُرقَتم
خوش بر سر بهانه نشسته‌ست طاقتم

من مرد حمله‌ی سپه هجر نیستم
گیرم که استوار بود پای جرأتم

زندان بی در است کدورتسرای هجر
من چون درین طلسم فتادم به حیرتم

جایز نداشته‌ست کسی هجر دائمی
من مفتی مسائل کیش محبتم

وحشی منم مورخ زندانیان هجر
زیرا که دیر ساله‌ی زندان حسرتم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

04 Jan, 10:59


هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد
که به جان‌دادن من گریه‌ی بسیار نکرد

که مرا در نظر آورد که از غایت ناز؟
چین بر ابرو نزد و روی به دیوار نکرد

هیچ سنگین دل بی‌رحم به غیر از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد

روح آن کشته‌ی غم شاد که تا بود دمی
یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد

روز مردن ز تو وحشی گله‌ها داشت ولی
رفت از کار زبان وی و اظهار نکرد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

04 Jan, 10:58


در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم
چندان دویده‌ایم که از پا فتاده‌ایم

عاشق بسی به کوی تو افتاده است لیک
ما در میانه‌ی همه رسوا فتاده‌ایم

پشت رقیب را همه قربست و منزلت
مردود درگه تو همین ما فتاده‌ایم

ما بیکسیم و ساکن ویرانه‌ی غمت
دیوانه‌های طرفه به یک جا فتاده ایم

وحشی نکرده‌ایم قد از بار فتنه راست
تا در هوای آن قد رعنا فتاده‌ایم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

03 Jan, 15:52


برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم
اگر چو باد روی تند همچو گرد بیایم

هزار مرحله دورم فکند چرخ ز کویت
به جستجوی تو چون گرد باد فرد بیایم

مکن مکن که پشیمان شوی چو بر سر راهت
به عزم داد دل پر ز داغ و درد بیایم

به سوی ملک عدم گر چه از جفای تو رفتم
اگر به لطف بگویی که باز گرد بیایم

مگو نیامده‌ای سوی ما بگو که چگونه
به صحبتی که مراکس طلب نکرد بیایم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

02 Jan, 13:04


جان رفت و ما به آرزوی دل نمی‌رسیم
هر چند می‌رویم به منزل نمی‌رسیم

برقیم و بلکه تندتر از برق و رعد نیز
وین طُرفه‌تر که هیچ به محمل نمی‌رسیم

لطف خدا مدد کند از ناخدا چه سود
تا باد شرطه نیست به ساحل نمی‌رسیم

در اصل حل مسأله عشق کس نکرد
یا ما بدین دقیقه‌ی مشکل نمی‌رسیم

وحشی نمی‌رسد ز رهی آن سوار تند
کش از ره دگر ز مقابل نمی رسیم


#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

02 Jan, 09:44


در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دیدم
اگر خود را نمی‌کُشتم بسی آزار می‌دیدم

چه بودی گر من بیمار چندان زنده می‌بودم
که او را بر سر بالین خود یکبار می‌دیدم

به من لطفی نداری ورنه می‌کردی سد آزارم
که می‌ماندم بسی تا من ترا بسیار می‌دیدم

به مجلس کاش از من غیر می‌شد آنقدر غافل
که یک ره بر مراد خویش روی یار می‌دیدم

عجب گر زنده ماند شمع سان تا صبحدم وحشی
که امشب ز آتش دل کار او دشوار می‌دیدم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

01 Jan, 13:47


بُکُش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی
تو خود آزار من کن از چه با اغیار می‌گویی

رقیبان سد سخن گویند و یک یک را کنی تحسین
چو من یک حرف گویم، گوییَم بسیار می‌گویی

تغافل می‌زنی گر یک سخن سد بار می‌گویم
و گر گویی جوابی روی بر دیوار می‌گویی

حدیث غیر گویی تا ز غیرت زودتر میرم
پس از عمری که حرفی با من بیمار می‌گویی

نگفتی حال خود تا بود یارای سخن وحشی
مگر وقتی که نبود قوت گفتار می‌گویی

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

04 Dec, 02:58


تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو

زینسان متاز ای سنگدل ترسم بلغزد توسنت
کز خون ناحق کشتگان گل شد سر میدان تو

از جا بجنبد لشکری کز فتنه عالم پرشود
گر غمزه را فرمان دهد جنبیدن مژگان تو

تو خوش بیا جولان کنان گو جان ما بر باد رو
ای خاک جان عالمی در عرصه جولان تو

سهلست قتل عالمی بنشین تو و نظاره کن
کز عهد می‌آید برون یک دیدن پنهان تو

بردل اگر خنجر خورد بر دیده گر نشتر خلد
آگه نگردم بسکه شد چشم و دلم حیران تو

وحشی چه پرهیزی برو خود را بزن بر تیغ او
آخر تو را چون می‌کشد این درد بی درمان تو

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

03 Dec, 12:41


سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید
سر این غرور کردم که کمی در او نیاید

بحلی ز من اگر چه همه باد برد نامم
که کسی به کوی خوبان پی آبرو نیاید

دل رشک پرور من همه سوخت چون نسوزد
که به غیر داغ کاری ز تو تند خو نیاید

ز بلای چشم شوخت نگریختم ز خود هم
به نگاه کن سفارش که به جستجو نیاید

تو بگوی مردی است این به کجا رود اسیری
سر راه تو نگیرد به طواف کو نیاید

تو به من گذار وحشی که غم تو من بگویم
که تو در حجاب عشقی ز تو گفتگو نیاید

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

02 Dec, 11:59


کی اهل دل به کام خود از دوستان بُرند؟
تا کار شان به جان نرسد کی ز جان بُرند؟

از ما بُرید یار به اندک حکایتی !
چندان نبود این که ز هم دوستان برند

شد گرم تا شنید ز ما سوز دل چو شمع
آه این چه حرف بود که ما را زبان برند

آن کس که گشت باعث سوز فراق ما
یارب سرش به مجلس او شمعسان برند

وحشی مبر به تیغ ز جانان که اهل دل
از هم نمی‌برند اگر از جهان برند

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

01 Dec, 18:06


خونخواره راهی میروم تا خود به پایان کی رسد
پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد

سهل است کار پای من گو در طلب فرسوده شو
این سر که من می‌بینمش لیکن به سامان کی رسد

گر چه توانی چاره‌ام سهل است گو دردم بکش
نتوان نهادن بدعتی عاشق به درمان کی رسد

جانی که پرسیدی از و کرده وداع کالبد
بر لب ستاده منتظر تا از تو فرمان کی رسد

داور دلم در تربیت شاخی برش نادیده کس
تا چون گلی زو بشکفد یا میوه‌ی آن کی رسد

نازم مشام شوق را ورنه صبا گر بگذرد
در مصر بر پیراهنی بویش به کنعان کی رسد

موری بجد بندد میان بزم سلیمان جا کند
تو سعی کن وحشی مگو کاین جان به جانان کی رسد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

01 Dec, 12:54


جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد

که دارد باطل السحری که بر بازوی جان بندم
که جادوی قدیمی بر سر سحر و فسون آمد

ندانم چون شود انجام مجلس کان حریف افکن
میی افکند در ساغر کزان می بوی خون آمد

سپر انداختیم اینست اگر چین خم ابرو
که زور این کمان از بازوی طاقت فزون آمد

مرا خوانی و من دوری کنم با یک جهان رغبت
چنین باشد بلی‌آن کس که بختش واژگون آمد

مگو وحشی چگونه آمدت این مهر در سینه
همی‌دانم که خوب آمد نمی‌دانم که چون آمد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

30 Nov, 19:09


دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خواهد
شکایت دارد از آسودگی، آزار می‌خواهد

بلا اینست کاین دل بهر ناز و عشوه می‌میرد
ز نیکویان نه تنها خوبی رخسار می‌خواهد

دل از دستی بدر بردن نباشد کار هر چشمی
نگاه پر تصرف غمزه پر کار می‌خواهد

بود آهو که صیادش به یک تیر افکند در خون
دلی را صید کردن کوشش بسیار می‌خواهد

غلامی هست وحشی نام و میخواهد خریداری
به بازار نکو رویان که خدمتکار می‌خواهد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

30 Nov, 17:37


درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد
خیال روی او اینجا در او اغیار کی گنجد

ز حرف و صوت بیرونست راز عشق من با او
رموز عشق وجدانیست در گفتار کی گنجد

من و آزردگی از عشق او حاشا معاذلله
دلی کز مهر پر باشد در او آزار کی گنجد

به رطل بخت یک خمخانه می ساقی که بر لب نه
به ظرف تنگ من این باده‌ی بسیار کی گنجد

چه جای مرهم راحت دل بیمار وحشی را
بجز حسرت در آن دل کز تو شد افکار کی گنجد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

29 Nov, 18:24


ما را دو روزه دوری دیدار می‌کُشد
زهریست اینکه اندک و بسیار می‌کُشد

عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار می‌کُشد

مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عُشاق را مفارقت یار می‌کُشد

آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه برد
اول جفا کشان وفادار می‌کشد

وحشی چنین کشنده بلایی که هجر اوست
ما را هزار بار نه یک بار می‌کشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

29 Nov, 08:17


کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند؟
سراپا چشم حسرت گردد و سوی کسی بیند؟

ز روی خویشتن هم شرم می‌آید مرا تا کی
کسی بنشیند و از دور در روی کسی بیند

نه مغروری چنانم کشت کز دل چون کشد خنجر
سری پیش افکند در چاک پهلوی کسی بیند

فلک گو استخوان پیش سگ افکن ناتوانی را
که فرساید ز حسرت چون سگ کوی کسی بیند

کسی داند که وحشی را چه برق افتاد در خرمن
که داغی بر جگر از تندی خوی کسی بیند

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

29 Nov, 06:45


میکِشم زان تُندخو گر صد تغافل می‌کند
دیگری باشد کجا چندین تحمل می‌کند؟

می‌کند فریاد بلبل از کمال شوق باد
غنچه گویا خنده‌ای در کار بلبل می‌کند

بر رخ چون زر سرشک همچو سیمم دید و گفت
این گدا را بین که اظهار تجمُل می‌کند

زلف او دل برد و کاکل در پی جانست وای
کانچه با جانم نکرد آن زلف کاکل می‌کند

می‌کند بی نوگلی خونابه‌ی دل در کنار
در چمن وحشی چنین دامن پر از گل می‌کند

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

28 Nov, 17:41


دلی کز عشق گردد گرم، افسُردن نمیداند
چراغی را که این آتش بود مُردن نمیداند

دلی دارم که هر چندش بیازاری نیازارد
نه دل سنگست پنداری که آزردن نمیداند

خسک در زیر پا دارد مقیم کوی مشتاقی
عجب نبود که پای صبر افشردن نمیداند

عنان کمتر کش اینجا چون رسی کز ما وفاکیشان
کسی دست تظلم بر عنان بردن نمیداند

میی در کاسه دارم مایه‌ی سد گونه بد مستی
هنوز او مستی خون جگر خوردن نمیداند

بخند، ای گل کز آب چشم وحشی پرورش داری
که هر گل کو به بار آورد پژمردن نمیداند

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

28 Nov, 05:52


اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم
گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد

دل خون شد و از دیده‌ی خونابه فشان رفت
تا رفته‌ای از دیده چه گویم که چه‌ها شد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

27 Nov, 15:13


در آن دیار که هجران بود حیات نباشد
اساس زندگی خضر را ثبات نباشد

مُنادیست ز هجران که هر که بندی شد
ز بند خانه ما دیگرش نجات نباشد

مبین به ظاهر بی‌لطفیش که هست بتان را
تغافلی که کم از هیچ التفات نباشد

متاعهای وفا هست در دکانچه‌ی عشقم
که در سراسر بازار کاینات نباشد

به مذهب که عمل میکنی و کیش که داری
که گفته است که حسن ترا زکات نباشد؟

بساط دوری و شترنج غایبانه به خوبان
بخود فرو شده وحشی عجب که مات نباشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

27 Nov, 09:18


ما را بسوی خود خم موی تو می‌کَشد
زنجیر کرده بر سر کوی تو می‌کَشد

ای باغ خوش بخند که خلقی ز هر طرف
چون سبزه رخت بر لب جوی تو می‌کشد

ای سبزه بخت سبز تو داری که لاله سان
هر سو کسی پیاله بر روی تو می‌کشد

ای بوستان شکفته شو اکنون که خلق را
دل همچو غنچه باز به سوی تو می‌کشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

26 Nov, 10:17


هر که یار ماست میل کُشتن ما می‌کند
جرم یاران چیست دوران این تقاضا می‌کند

می‌کند افشای درد عشق داغ تازه‌ام
این سیه‌رو دردمندان را چه رسوا می‌کند

اشک هر دم پیش مردم آبرویم می‌برد
چون توان گفتن که طفلی با من اینها می‌کند

از جنون ما تماشای خوشی خواهد شدن
هر که می‌آید به کوی ما تماشا می‌کند

دم به دم از درد وحشی سنگ بر دل میزند
هر زمان درد دلی از سنگ پیدا می‌کند

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

26 Nov, 10:16


کسی که عاشق باشد اینچنین است👌


مرگ اگر مَرد است گو نزد من آی
تا در آغـــوشش بگیرم تنگ تنگ


#حکیم‌خداوندگارحضرت‌مولانا
@Molana_EqbalLahori

وحشی بافقی

26 Nov, 08:22


غلام عشق؟ حاشا کز جفای یار بگریزد
نه عاشق بلهوس باشد که از آزار بگریزد

ببر، گر بلبلی درد سر بیهوده از گلشن
که گوید عاشق روی گلم و ز خار بگریزد

نباشد بیوفا گل بلکه مرغی بیوفا باشد
که چون گل را نماند خوبی رخسار بگریزد

بس است این طعنه از پروانه تا جاوید بلبل را
که رنگ و بوی گل چون رفت از گلزار بگریزد

چرا از نسبت خود عشق را تهمت نهد وحشی
کسی کز جور یار و طعنه‌ی اغیار بگریزد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

25 Nov, 10:52


هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد
که به جان‌دادن من گریه‌ی بسیار نکرد

که مرا در نظر آورد که از غایت ناز؟
چین برابر و نزد و روی به دیوار نکرد

هیچ سنگین دل بیرحم به غیر از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد

روح آن کشته‌ی غم شاد که تا بود دمی
یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد

روز مردن ز تو وحشی گله‌ها داشت ولی
رفت از کار زبان وی و اظهار نکرد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

25 Nov, 07:21


کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید
اگر در بزم او بیند مرا، بر حال من گرید

به بزم عیش بی‌دردان به جانم کو غم آبادی
که سوزد یکطرف مجنون و یکسو کوهکن گرید

چه میپرسی حدیث درد پروردی که احوالش
کسی هرگز نفهمد بس که هنگام سخن گرید

نشینم من هم از اندوه و دور از کوی او گریم
غریب و دردمندی هر کجا دور از وطن گرید

برو ای پند گو بگذار وحشی را که این مسکین
دمی بنشیند و بر روزگار خویشتن گرید


#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

24 Nov, 13:36


پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد
که شوق افزون شود چون روزگاری در میان افتد

به خود دادم قرار صبر بی او یک دو روز اما
از آن ترسم که ناگه روزگاری در میان افتد

فغان کز دست شد کارم ز هجر و کار سازان را
ز ضعف طالعم هر روز کاری در میان افتد

خوش آن روزیکه چون گویند پیشت حرف مشتاقان
حدیث درد من هم از کناری در میان افتد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

24 Nov, 10:03


عشق گو بی‌عزتم کن عشق و خواری گفته‌اند
عاشقی را مایه‌ی بی اعتباری گفته‌اند

کوه محنت بر دلم نهِ منتت بر جان من
عاشقی را رکن اعظم بردباری گفته‌اند

پای تا سر بیم و امیدم که طور عشق را
غایت نومیدی و امیدواری گفته‌اند

پیش منست احتراز از چشم و دل از غیر دوست
آنچه اهل تقویش پرهیزکاری گفته‌اند

راست شد دل با رضای یار و رست از هجر و وصل
آری آری راستی و رستگاری گفته‌اند

من مرید عشق گر ارشاد آن شد حاصلم
آن صفت‌کش نام موت اختیاری گفته‌اند

زیستن فرعست وحشی اصل پاس دوستیست
جان و سر سهلست اول حفظ یاری گفته‌اند

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

23 Nov, 15:05


کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای باشد
مقام همچو من دیوانه ای ، ویرانه‌ای باشد

چو مجنون تازه سازم داستان عشق و رسوایی
که اینهم در میان مردمان افسانه‌ای باشد

من و شمعی که باشد قدر عاشق آنقدر پیشش
که چون خود را بسوزد کمتر از پروانه‌ای باشد

میان آشنایان هر چه می‌خواهی بکن با من
ولی خوارم مکن چندین اگر بیگانه‌ای باشد

مگو وحشی کجا می‌باشد ای سلطان مهرویان
کجا باشد مقامش گوشه‌ی میخانه‌ای باشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

23 Nov, 07:52


نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید
که پیشم از پی تیر خود آن ابرو کمان آید

مگوییدش حدیث کوه درد من که می‌ترسم
چو گویید این سخن ناگه برآن خاطر گران آید

از آنم کس نمیپرسد که چون پرسد کسی حالم
به او گویم غم دل آنقدر کز من به جان آید

بیا ای باد خاکم بر سر هر رهگذر افکن
که دامانش بگیرم هر کجا دامن کشان آید

ز شوق او نرفتم سوی بستان بهر آن رفتم
که شاید نخل من روزی به سوی بوستان آید

تو دمساز رقیبانی چنین معلوم می‌گردد
که چون خوانی مرا نام رقیبت بر زبان آید

صبوحی کرده میآمد، بسی خون کرده رفتارش
بلی خونها شود جایی که مستی آنچنان آید

مگو وحشی چرا از بزم او غمناک می‌آیی
کسی کز بزم او بیرون رود چون شادمان آید

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

22 Nov, 18:58


غم هجوم آورده میدانم که زارم می‌کُشد
وین غم دیگر که دور از روی یارم می‌کُشد

می‌کشد سد بار هر ساعت من بد روز را
من نمی‌دانم که روزی چند بارم می‌کشد

گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار
کاینچنین فصلی غم آن گلعذارم می‌کشد

شب هلاکم میکند اندیشه‌ی غمهای روز
روز فکر محنت شبهای تارم می‌کشد

گفته خواهد کشت وحشی را به سد بیداد زود
دیر می‌آید مگر از انتظارم می‌کشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

22 Nov, 05:04


در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد
آغاز کردم اینچنین، انجام آن چون بگذرد

لیلی که شد مجنون ازو دور از خرد سد مرحله
کو تا ز عشق روی تو سد ره ز مجنون بگذرد

ای آنکه پرسی حال من وه چون بود حال کسی
کزدیده هر دم بر رخش سد جدول خون بگذرد

از دل برآید شعله‌ای کاتش به عالم در زند
هر گه که در خاطر مرا آن جامه گلگون بگذرد

وحشی که شد گوهرفشان در وصف عقد گوهرش
نبود عجب کز نظم او از در مکنون بگذرد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

21 Nov, 08:36


خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد
به هر جا پا نهم از بیخودی غوغای من باشد

خوش آن عشقی‌که درکوی جنونم خسروی بخشد
جهان پر لشکر از اشک جهان پیمای من باشد

هوس دارم دگر در عشق آن شب زنده‌داری ها
که در هر گوشه‌ای افسانه‌ی سودای من باشد

خوش آن کز خار خار داغ عشق لاله رخساری
جهانی لاله زار چشم خون پالای من باشد

مرا دیوانه سازد این هوس وحشی که از یاری
مهی را گوش بر افسانه‌ی شبهای من باشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

21 Nov, 07:57


اغیار را آسان کُشد عاشق چو تَرک جان کند
هر کس که از جان بگذرد بسیار خون آسان کند

ای دل به راه سیل غم جان را چه غمخواری کنی
این خانه‌ی اندوه را بگذار تا ویران کند

جان صرف پرکاری که او چون رو به بازار آورد
بازار خوبان بشکند نرخ بلا ارزان کند

از بی سر و سامانیم یاران نصیحت تا به کی
او می‌گذارد تا کسی فکر سرو سامان کند

شد کعبه‌ی دل از بتان بتخانه وحشی چون کنم
داغ رقیبانش اگر آتشگه گبران کنم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

21 Nov, 06:50


بازم غم بیهوده به همخانگی آمد
عشق آمد و با نشئه‌ی دیوانگی آمد

ای عقل همانا که نداری خبر از عشق
بگریز که او دشمن فرزانگی آمد

خوش باشد اگر کنج غمت هست که این دل
با رخنه‌ی دیرینه به ویرانگی آمد

دارد خبری آن نگه خاص که سویم
مخصوص به سد شیوه‌ی بیگانگی آمد

ای شمع به هر شعله که خواهیش بسوزان
مرغ دل وحشی که به پروانگی آمد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

20 Nov, 16:28


یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد
مدتی رفتیم و او یک بار یاد ما نکرد!

مجلس ما هر دم از یادش بهشتی دیگرست
گر چه هرگز یاد ما حوری نژاد ما نکرد

بر سر سد راه داد ما به گوش او رسید
یک ره آن بیداد گر گوشی به داد ما نکرد

دل به خاک رهگذارش عمرها پهلو نهاد
او گذاری بر دل خاکی نهاد ما نکرد

اعتماد ما یکی سد شد به وحشی زین غزل
کیست کو سد آفرین بر اعتقاد ما نکرد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

20 Nov, 08:45


این دل که دوستی به تو خون‌خواره می‌کند
خصمی به خود نه ، با من بیچاره می‌کند

بد خوییت به آخر دیدن گذاشته است
حالا نظر به خوبی رخساره می‌کند

این صید بی ملاحظه غافل از کمند
گردن دراز کرده چه نظاره می‌کند

این شیشه‌ی ظریف که صد جا شکسته بیش
این اختلاط چیست که با خاره می‌کند

فردا نمایمش که سوی جیب جان رود
وحشی که جیب عاریتی پاره می‌کند

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

20 Nov, 08:44


ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی درزند

از عهده چون آید برون گر بر زمین آمد سری
آن نیمه‌های شب که او با مدعی ساغر زند

کوس نبرد ما مزن اندیشه کن کز خیل ما
گر یک دعا تازد برون بر یک جهان لشکر زند

آتشفشانست این هوا ، پیرامن ما نگذری
خصمی به بال خود کند مرغی که اینجا پرزند

می بی صفا، نی بی نوا ، وقتست اگر در بزم ما
ساقی می دیگر دهد مطرب رهی دیگر زند

ما را درین زندان غم من بعد نتوان داشتن
بندی مگر بر پانهد، قفلی مگر بر در زند

وحشی ز بس آزردگی زهر از زبانم میچکد
خواهم دلیری کاین زمان خود را بر این خنجر زند

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

14 Nov, 10:27


امروز ناز را به نیازم نظر نبود
زان شیوه‌های خاص یکی جلوه‌گر نبود

چشم از غرور اگر چه نمی‌گشت ملتفت
عجز نگاه حسرت من بی اثر نبود

بس شیوه‌های ناز که در پرده داشت حسن
اما تبسمی که شود پرده در نبود

آن خنده‌ها که غنچه‌ی سیراب می‌نهفت
بیرون ز زیر پرده‌ی گلبرگ تر نبود

من کشته کرشمه مژگان که بر جگر
خنجر زد آنچنان که نگه را خبر نبود

دل را که نومقید زندان حسرت است
جز عرض عشق هیچ گناه دگر نبود

وحشی نگفتمت که غرور آورد نیاز
این سرکشی و ناز چرا بیشتر نبود

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

14 Nov, 10:24


دوشم از آغاز شب جا بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بربام و در آن خانه بود

دی که می‌آمد ز جولانگاه شوخی مست ناز
نرگسش بر گوشه‌ی دستار خوش ترکانه بود

بهر آن نا آشنا می‌رم که فرد از همرهان
آنچنان میشد که گویا از همه بیگانه بود

آن نصیحتها که می‌کردیم اهل عشق را
این زمان معلوم ما شد کان همه افسانه بود

قرب تا حاصل نشد دودم ز خرمن برنخاست
اتحاد شمع برق خرمن پروانه بود

سوختن با آتش است و عشق با دیوانگی
عشق بر هر دل که زد آتش چو من دیوانه شد

وحشی از خون خوردن شب دوش نتوانست خاست
کاین می مرد افکن امشب تا لب پیمانه بود


#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

14 Nov, 06:44


به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد
زبان ببند که آنجا بیان نمی‌باشد

میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس‌ست
بیان حال به کام و زبان نمی‌باشد

دل رمیده‌ی من زخم دار صید گهیست
که زخم صید به تیر و کمان نمی‌باشد

از آن روایی بازار کم عیارانست
که در میان محک امتحان نمی‌باشد

اگر به من نشوی مهربان درین غرضیست
کسی به خلق تو نامهربان نمی‌باشد

به عالمی که منم منتهای غصه مپرس
که قطع مدت و طی زمان نمی‌باشد

زبان به کام مکش وحشی از فسانه‌ی عشق
بگو که خوشتر ازین داستان نمی‌باشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

13 Nov, 13:45


زینسان که تُند میگذرد خوشخرام من
کی مُلتفت شود به جواب سلام من؟

گفتم بگو از آن لب شیرین حکایتی
سد تلخ گفت دلبر شیرین کلام من

آن شمع گر ز سوز دل من خبر نداشت
بهر چه بر فروخت چو بشنید نام من

کامی نیافتم ز لب او به بوسه ای
هرگز نبود آن لب شیرین به کام من

وحشی غزال من که به من آرمیده بود
وحشی چنان نشد که شود باز رام من

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

13 Nov, 13:44


ما را میازار این همه چندین جفا بر ما مکن
آغاز عشق است ای پسر اینها مکن اینها مکن

ول یاری بدان رسمی‌ست خوبان را کهن
ای از همه بی رحم تر رسم نوی پیدا مکن

گاهی نگاهی میکنی آن هم به چندین خشم و ناز
گو کارها یکباره شو این چشم هم بالا مکن

مشهور شهری گشته‌ای وحشی چه رسواییست این
چندین به کوی او مرو خود را دگر رسوا مکن

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

13 Nov, 13:34


خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
صراحی در بغل جام میش در آستین باشد

ز دستت هرچه می‌آمد به ارباب وفا کردی
نکردی هیچ تقصیری وفاداری همین باشد

رقیبا میدهی بیمم که دارد قصد خون ریزیت
ازین بهتر چه خواهد بود یا رب اینچنین باشد

کجا گفتن توان شرح غم محمل نشین خود
اگر همچون جرس ما را زبان آهنین باشد

به هر ویرانه کانجا وحشی دیوانه جا گیرد
ز هر سو دامنی پرسنگ طفلی در کمین دارد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

13 Nov, 13:32


اینست کز او رخنه به کاشانه‌ی من شد
تاراجگر خانه‌ی ویرانه من شد

اینست که می‌ریخت به پیمانه‌ی اغیار
خون ریخت چو دور من و پیمانه‌ی من رشد

اینست که چشم تر من ابر بلا ساخت
سیل آمد و بنیاد کن خانه‌ی من شد

اینست که چون دید پریشانی من گفت
وحشی مگر اینست که دیوانه‌ی من شد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

12 Nov, 14:56


گُل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد؟
از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد

خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم
چندان که دگر طاقت فریاد نباشد

شهری که در او همچو تو بیدادگری هست
بیداد کشان را طمع داد نباشد

پروانه که او محرمی خلوت فانوس
چون در حرم شمع ره باد نباشد

سنگی به ره توسن شیرین نتوان یافت
کاتش به دلش از غم فرهاد نباشد

وحشی چه کنی ناله که معمور نشد دل
بگذار که این غمکده آباد نباشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

12 Nov, 14:54


❤️ ۱۵۰ ﻧﺎﻡ پارسی ﻛﻪ از ﺑﺮﺗﺮﻳﻦ و پرکاربردترین ﻧﺎﻡ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺮﻛﻴﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ؛

۱- Firuze - ﻓﻴﺮﻭﺯﻩ - ﺯ
۲- Dilara - ﺩﻝ ﺁﺭﺍ - ﺯ
۳- Cihan - ﺟﻬﺎﻥ - ﻡ , ﺯ
۴- Can - ﺟﺎﻥ - ﻡ
۵- Suzan - ﺳﻮﺯﺍﻥ - ﺯ
۶- Simten - ﺳﻴﻤﺘﻦ - ﺯ
۷- Polat - ﭘﻮﻻﺩ - ﻡ
۸- Pervin - ﭘﺮﻭﻳﻦ - ﺯ
۹- Gonca - ﻏﻨﭽﻪ - ﺯ
۱۰- Hazan - ﺧﺰﺍﻥ - ﺯ
۱۱- Mehtap - ﻣﻬﺘﺎﺏ - ﺯ
۱۲- Feridun - ﻓﺮﻳﺪﻭﻥ - ﻡ
۱۳- Cihangir - ﺟﻬﺎﻧﮕﻴﺮ - ﻡ
۱۴- Didem - ﺩﻳﺪﻩ - ﺯ
۱۵- Derya - ﺩﺭﻳﺎ - ﻡ , ﺯ
۱۶- Fusun - ﻓﺴﻮﻥ - ﺯ
۱۷- Bihter - ﺑﻬﺘﺮ - ﺯ
۱۸- Berna - ﺑﺮﻧﺎ - ﺯ
۱۹- Asuman - ﺁﺳﻤﺎﻥ - ﺯ
۲۰- Arzu - ﺁﺭﺯﻭ - ﺯ
۲۱- Cenk - ﺟﻨﮓ - ﻡ
۲۲- Agah - ﺁﮔﺎﻩ - ﻡ
۲۳- Civan - ﺟﻮﺍﻥ - ﻡ
۲۴- Serap - ﺳﺮﺍﺏ - ﺯ
۲۵- Rengin - ﺭﻧﮕﻴﻦ - ﺯ
۲۶- Pertev - ﭘﺮﺗﻮ - ﺯ
۲۷- Nihan - ﻧﻬﺎﻥ - ﺯ
۲۸- Nigar - ﻧﮕﺎﺭ - ﺯ
۲۹- Ferhat - ﻓﺮﻫﺎﺩ - ﻡ
۳۰- Bahtiyar - ﺑﺨﺘﻴﺎﺭ - ﻡ
۳۱- Mehpare - ﻣﻬﭙﺎﺭﻩ - ﺯ
۳۲- Pakize - ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ - ﺯ
۳۳- Serdar - ﺳﺮﺩﺍﺭ - ﻡ
۳۴- Cem - جَم که مخفف جمشید است - م
۳۵- Cavidan - ﺟﺎﻭﻳﺪﺍﻥ - ﺯ
۳۶- Arash - ﺁﺭﺵ - ﻡ
۳۷- Taze - ﺗﺎﺯﻩ - ﺯ
۳۸- Zerdali - ﺯﺭﺩﺁﻟﻮ - ﺯ
۳۹- Nermin - ﻧﺮﻣﻴﻦ - ﺯ
۴۰- Mine - ﻣﻴﻨﺎ - ﺯ
۴۱- Güzide - ﮔﺰﻳﺪﻩ - ﺯ
۴۲- Jülide - ﮊﻭﻟﻴﺪﻩ - ﺯ
۴۳- Gülriz - ﮔﻠﺮﻳﺰ - ﺯ
۴۴- Gülgün - ﮔﻮﻟﮕﻮﻥ - ﺯ
۴۵- Çinar - ﭼﻨﺎﺭ - ﻡ
۴۶- Ercüment - ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ - ﻡ
۴۷- Firdevs - ﻓﺮﺩﻭﺱ - ﺯ
۴۸- Güldem - ﮔﻠﺪﻡ - ﺯ
۴۹- Güldeste - ﮔﻠﺪﺳﺘﻪ - ﺯ
۵۰- Gülçin - ﮔﻠﭽﻴﻦ - ﺯ
۵۱- Mihriban - ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ - ﺯ
۵۲- Nevin - ﻧﻮﻳﻦ - ﺯ
۵۳- Nevcivan - ﻧﻮﺟﻮﺍﻥ - ﺯ
۵۴- Nazan - ﻧﺎﺯﺍﻥ - ﺯ
۵۵- Nadide - ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ - ﺯ
۵۶- Gülfem - ﮔﻞ ﻓﺎﻡ - ﺯ
۵۷- Dilaver - ﺩﻻﻭﺭ - ﻡ
۵۸- Güher - ﮔﻮﻫﺮ - ﺯ
۵۹- Mehveç - ﻣﻬﻮﺵ - ﺯ
۶۰- Naz - ﻧﺎﺯ - ﺯ
۶۱- Mehr - ﻣﻬﺮ ( ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ) - ﻡ
۶۲- Zerrin - ﺯﺭﻳﻦ - ﺯ
۶۳- Rüstem - ﺭﺳﺘﻢ - ﻡ
۶۴- Rüşen - ﺭﻭﺷﻦ - ﻡ , ﺯ
۶۵- Nilüfer - ﻧﻴﻠﻮﻓﺮ - ﺯ
۶۶- Dilşad - ﺩﻟﺸﺎﺩ - ﺯ
۶۷- Canan - ﺟﺎﻧﺎﻥ - ﺯ
۶۸- Bülent - ﺑﻠﻨﺪ - ﻡ
۶۹- Behram - ﺑﻬﺮﺍﻡ - ﻡ
۷۰- Babür - ﺑﺒﺮ - ﻡ
۷۱- Şahin - ﺷﺎﻫﻴﻦ - ﻡ
۷۲- Hurşit - ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ - ﻡ
۷۳- Gülten - ﮔﻞ ﺗﻦ - ﺯ
۷۴- Gülşen - ﮔﻠﺸﻦ - ﺯ
۷۵- Gülizar - ﮔﻠﺰﺍﺭ - ﺯ
۷۶- Gül - ﮔﻞ - ﺯ
۷۷- Şehzade - ﺷﻬﺰﺍﺩﻩ - ﻡ
۷۸- Ümit - ﺍﻣﻴﺪ - ﻡ / Umut - ﺍﻣﻴﺪ - ﻡ , ﺯ
۷۹- Şirin - ﺷﻴﺮﻳﻦ - ﺯ
۸۰- Şebnem - ﺷﺒﻨﻢ - ﺯ
۸۱- Şahnaz , Şehnaz - ﺷﻬﻨﺎﺯ - ﺯ
۸۲- Elmas - الماس - ز
۸۳- Azad , Azat - ﺁﺯﺍﺩ - ﻡ
۸۴- Bahar - ﺑﻬﺎﺭ - ﺯ
۸۵- Banu - ﺑﺎﻧﻮ - ﺯ
۸۶- Peri - ﭘﺮﻱ - ﺯ
۸۷- Mert - ﻣﺮﺩ - ﻡ
۸۸- Gülnaz - ﮔﻠﻨﺎﺯ - ﺯ
۸۹- Gülistan - ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ - ﺯ
۹۰- Gülbahar - ﮔﻠﺒﻬﺎﺭ - ﺯ
۹۱- Şadan - ﺷﺎﺩﺍﻥ - ﻡ
۹۲- Şehrazad (t ) - ﺷﻬﺮﺯﺍﺩ - ﺯ
۹۳- Kahraman - ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ , ﻛﻬﺮﻣﺎﻥ - ﻡ
۹۴- Ateş , Ates - ﺁﺗﺶ - ﻡ
۹۵- Berfu - ﺑﺮﻑ - ﺯ
۹۶- Dilruba - ﺩﻝ ﺭﺑﺎ - ﺯ
۹۷- Dürdane - ﺩﺭﺩﺍﻧﻪ - ﺯ
۹۸- Hürmüz - ﻫﺮﻣﺰ - ﺯ ؟
۹۹- Perran - ﭘﺮﺍﻥ ( ﭘﺮﻳﺪﻥ ) - ﺯ
۱۰۰- Nihal - ﻧﻬﺎﻝ - ﺯ
۱۰۱- Neriman - ﻧﺮﻳﻤﺎﻥ - ﺯ ؟
۱۰۲- Güzin - ﮔﺰﻳﻦ - ﺯ
۱۰۳- Hüner - ﻫﻨﺮ - ﺯ
۱۰۴- Hürrem - ﺧﺮﻡ - ﺯ
۱۰۵- Kamuran , kamran - ﻛﺎﻣﺮﺍﻥ - ﻡ , ﺯ
۱۰۶- Kent - ﻛﻨﺪ - م
۱۰۷- Lale - ﻻﻟﻪ - ﺯ
۱۰۸- Müjde - ﻣﮋﺩﻩ - ﺯ
۱۰۹- Derviş - درویش - ﻡ
۱۱۰- Mestan - ﻣﺴﺘﺎﻥ - ﻡ
۱۱۱- Nergis - ﻧﺮﮔﺲ - ﺯ
۱۱۲- Lalegün - ﻻﻟﻪ ﮔﻮﻥ - ﺯ
۱۱۳- Müjdat - ﻣﮋﺩﻩ - ﻡ
۱۱۴- Ferda - ﻓﺮﺩﺍ ( ﺁﻳﻨﺪﻩ ) - ﻡ , ﺯ
۱۱۵- Ejder - ﺍﮊﺩﺭ - ﻡ
۱۱۶- Dervışe - ﺩﺭﻭﻳﺸﻪ - ﺯ
۱۱۷- Destan - ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻳﺎ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ - ﺯ
۱۱۸- Deste - ﺩﺳﺘﻪ - ﺯ
۱۱۹- Sim - ﺳﻴﻢ ( ﻧﻘﺮﻩ / ﭘﻬﻠﻮﻱ : ﺍﺳﻴﻢ ) - ﺯ
۱۲۰- Pehlivan - ﭘﻬﻠﻮﺍﻥ - ﻡ
۱۲۱- Piruz - ﭘﻴﺮﻭﺯ - ﻡ
۱۲۲- Serbülent - ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ - ﻡ
۱۲۳- Şehsuvar - ﺷﻬﺴﻮﺍﺭ - ﻡ
۱۲۴- Şadi - ﺷﺎﺩﻱ - ﻡ
۱۲۵- Yekta - ﻳﻜﺘﺎ - ﻡ
۱۲۶- Avi - ﺁﺑﻲ - ﺯ
۱۲۷- Aşina - ﺁﺷﻨﺎ - ﺯ
۱۲۸- Ahu - ﺁﻫﻮ - ﺯ
۱۲۹- Ahter - ﺍﺧﺘﺮ - ﺯ
۱۳۰- Afitab - ﺁﻓﺘﺎﺏ - ﺯ
۱۳۱- Yaren - ﻳﺎﺭ - ﺯ
۱۳۲- Baran - ﺑﺎﺭﺍﻥ - ﻡ
۱۳۳- Hüsrev - ﺧﺴﺮﻭ - ﻡ
۱۳۴- Deryace - ﺩﺭﻳﺎﭼﻪ - ﺯ
۱۳۵- Dibace - ﺩﻳﺒﺎﭼﻪ - ﺯ
۱۳۶- Didar - ﺩﻳﺪﺍﺭ - ﺯ
۱۳۷- Dildade - ﺩﻝ ﺩﺍﺩﻩ - ﺯ
۱۳۸- Duhter - ﺩﺧﺘﺮ - ﺯ
۱۳۹- Ferzane - ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ - ﺯ
۱۴۰- Füruzan - ﻓﺮﻭﺯﺍﻥ - ﺯ
۱۴۱- Efruz - ﺍﻓﺮﻭﺯ - ﻡ
۱۴۲- Çimen - ﭼﻤﻦ - ﺯ
۱۴۳- Çeşman - ﭼﺸﻤﺎﻥ - ﺯ
۱۴۴- Kardide - ﻛﺎﺭﺩﻳﺪﻩ - ﺯ
۱۴۵- Jale - ﮊﺍﻟﻪ - ﺯ
۱۴۶- Gülberk - ﮔﻠﺒﺮﮒ - ﺯ
۱۴۷- Rahşan - ﺭﺧﺸﺎﻥ - ﺯ
۱۴۸- Ruhsar - ﺭﺧﺴﺎﺭ - ﺯ
۱۴۹- Beha - ﺑﻬﺎ - ﻡ
۱۵۰- Cavit - ﺟﺎﻭﻳﺪ - ﻡ

📘📗📒 شماری از بن مایه ها :
behindthename.com
Turkishculture.org

"پارسی را پاس بداریم"

📝📝📝

@Istga_Parsi

وحشی بافقی

12 Nov, 14:42


ملول از زُهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد
حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد

اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند
که از عشق پری رخساره‌ای دیوانه خواهم شد

شدم چون رشته‌ی‌ای از ضعف و دارم شادمانیها
که روزی یار با آن گوهر یکدانه خواهم شد

به هر جا میرسم افسانه‌ی عشق تو میگویم
به این افسانه گفتن عاقبت افسانه خواهم شد

مگو وحشی کجا میباشد و منزل کجا دارد
کجا باشم مقیم گوشه‌ی ویرانه خواهم شد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

12 Nov, 09:01


مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد
هر چند حسرت بیش شد شوق و محبت کم نشد

تخم امید ما از او نارسته ماند از بی‌ نمی
اما به کشت دیگران باران رحمت کم نشد

خوش بخت تو ای مدعی کاینجا که من خوارم چنین
با یک جهان بی‌حرمتی هیچت ز حرمت کم نشد

عمری زدم لاف سگی اما چه حاصل چون مرا
با این همه حق وفا خواری و ذلت کم نشد

وحشی از و بر خاطرم پیوسته بود این گرد غم
ز آیینه‌ی من هیچگه گرد کدورت کم نشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

12 Nov, 04:20


هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد
که باشم من که بار خاطر یاری ز من باشد

گذاریدم همانجایی که میرم بر مداریدم
نمیخواهم که بر دوش کسی باری ز من باشد

حلالی خواستم از جمله یاران قاتل من کو
که خواهم عذر او گر گاهش آزاری ز من باشد

ز اشک ناامیدی برد مژگان آب و میترسم
که ناگه بر سر راه کسی خاری ز من باشد

به کویش گر ندارم صوت عشرت غم مخور وحشی
مرا این بس که آنجا ناله‌ی زاری ز من باشد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

11 Nov, 17:09


هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد
دردم فزود و سوز و گدازم زیاده شد

هر چند بیش کشت به ناز و کرشمه‌ام
رغبت به آن کرشمه و نازم زیاده شد

باز آمدی و شعله‌ی شوقم به جان زدی
کم گشته بود سوز تو بازم زیاده شد

درد تو کم نشد ز سفر بلکه سد الم
از رنج راه دور و درازم زیاده شد

وحشی به فکر چشم غزالی به هر غزل
انگیز طبع سحر طرازم زیاده شد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

11 Nov, 15:25


تاب رخ او مهـــر جهانتاب ندارد !
جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد

خواب آورد افسانه و افسانه‌ی عاشق
هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد

پهلوی من و تکیه‌ی خاکستر گلخن
دیوانه سر بستر سنجاب ندارد

سیل مژه ترسم که تن از پای در آرد
کاین سست بنا طاقت سیلاب ندارد

گر سجده کند پیش تو چندان عجبی نیست
وحشی که جز ابروی تو محراب ندارد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

11 Nov, 05:49


دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد

من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم
که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد

همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم
چه کنم که نخل حرمان به ازین ثمر ندارد

ز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستان
همه زهر دارد اما چه کند شکر ندارد

به هوای باغ مرغان همه بالها گشاده
به شکنج دام مرغی چه کند که پر ندارد

بکش و بسوز و بگذر منگر به اینکه عاشق
بجز این که مهر ورزد گنهی دگر ندارد

می وصل نیست وحشی به خمار هجر خو کن
که شراب ناامیدی غم درد سر ندارد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

11 Nov, 05:47


چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد
چه کارها که به فرموده‌ی فراق نکرد

زمانه وصل ترا سد سبب مهیا ساخت
ولی چه سود که اقبالم اتفاق نکرد

هزار نقش وفاقم نمود ظاهر بخت
ولیک باطن خود ساده از نفاق نکرد

کلید دار عنایت وسیله‌ها انگیخت
ولیک بخت بدم با تو هم وثاق نکرد

چه ذوق ازین همه تنگ شکر که بخت گشود
چو دفع تلخی هجر تو از مذاق نکرد

شد از فراق به یک ذره صبر راضی و نیست
کسی که طاقت او را غم تو طاق نکرد

مذاق وحشی و این درد و غم که ساقی وقت
نصیب ساغر ما باده‌ی رواق نکرد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

10 Nov, 13:47


ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن
سعی دارد محنت هجران تو هم امداد کن

عیش خسرو چیست با شیرین به طرف جوی شیر
رحم گو بر جان محنت دیده‌ی فرهاد کن

ناقه‌ی لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی
راه گم کردست مجنون ای جرس فریاد کن

ای که یک دم فارغ از یاد رقیبان نیستی
هیچ عیبی نیست ما را نیز گاهی یاد کن

غافلی وحشی ز ترک چشم تیر انداز او
تیر جست ای صید غافل چشم برصیاد کن

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

10 Nov, 13:43


آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان
طوق در گردن همان زنجیر در پا همچنان

رفته بودم ز آتش امید در دل شعله‌ها
آمدم دل گرم از سوز تمنا همچنان

یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن
کوهکن ره می‌برد در کوه خارا همچنان

پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق
بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا همچنان

رو به شهر و ملک خویش آورد هر آواره‌ای
وحشی بی خان و مان در کوه و صحرا همچنان

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

10 Nov, 09:14


کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد؟
ننشست با رقیبی و آزار من نکرد !؟

یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست
کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد

گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی
رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد

خندان نشست و شمع شبستان غیر شد
رحمی به گریه‌های شب تار من نکرد

وحشی نماند هیچ سیاست که هجر یار
با جان خسته و دل افکار من نکرد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Nov, 14:51


پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من

روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من؟

بر بی کسی من نگر و چاره‌ی من کن
زان کز همه کس بی‌کس و بی‌یارترم من

بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد
زارم بکشی کز که ستمکار ترم من

وحشی به طبیب من بیچاره که گوید
که امروز ز دیروز بسی زارترم من

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Nov, 04:33


سخنان فرهاد کوهکن:

چو سرخوش گشت از جام پیاپی
بزد آهی و گفت ای بخت تا کی؟

اسیر محنت ایام بودن !
به کام دشمنان ناکام بودن!

کجا شیرین کجا آن دشت و وادی؟
کجا شیرین و کوی نامردای؟

کجا شیرین و زهر غم چشیدن؟
کجا شیرین و بار غم کشیدن؟

کجا شیرین کجا این درد و این سوز؟
کجا شیرین کجا این صبح و این روز؟

نه از کس آتشم در خرمن افتاد
که این آتش هم از من در من افتاد

گرفتم دشمنی را دوست داری
شمردم خود سری را حق گزاری

محبت خواستم از خودپرستی
نهادم نام هشیاری به مستی

وفا کردم طلب از بی‌وفایی
سزای من که جستم ناسزایی

چو از وی مفلسی کامــی برآرد
پیشمان گر شوی سودی ندارد

#شاهکار_ادب_دراماتیک
#فرهاد_و_شیرین
#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

09 Nov, 04:28


جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد

رحمی که به این غمزده‌اش بود نماندست
لطفی که به این بی‌سر و پا داشت ندارد

آن پادشه‌ی حُسن ندانم چه خطا دید؟
کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد

گر یار خبردار شود از غم عاشق
جوری که به این قوم روا داشت ندارد

وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست
کان گوشه‌ی چشمی که به ما داشت ندارد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

08 Nov, 14:33


شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان
جان باختم در دوستی او دشمن جان همچنان

هرکس که آمد غیر ما در بزم وصلش یافت جا
ما بر سر راه فنا با خاک یکسان همچنان

عمریست کز پیش نظر بگذشت آن بیدادگر
ما بر سر آن رهگذر افتاده حیران همچنان

حالم مپرس ای همنشین بی طره‌ی آن نازنین
آشفته بودم پیش ازین هستم پریشان همچنان

وحشی بسی شب تا سحر بودم پریشان دیده تر
باقی‌ست آن سوز جگر وان چشم گریان همچنان

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

08 Nov, 07:25


اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن؟
بعد ازین خوش عاشق بسیار خواهی داشتن

یک خریدار دگر ماندست و گر اینست وضع
بیش ازین هم گرمی بازار خواهی داشتن

بنده‌ی بسیار خواهی داشت در فرمان خویش
گر چنین پروای خدمتکار خواهی داشتن

باغبانا خار در راه تماشاچی منه
دایم این گلها مگر بر بار خواهی داشتن

ضبط خود کن وحشی این گستاخ گویی تابه کی
باز می‌دانم که با او کار خواهی داشتن

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

08 Nov, 07:19


چرا خود را کسی در دام سد بی‌نسبت اندازد؟
رود با یک جهان نا اهل طرح صحبت اندازد!

حذر از صحبت او باش اگر خود یک نفس باشد
که گر خود پادشاهی کثرت اندر حرمت اندازد

نگه دار آب و رنگ خویش ای یاقوت پر قیمت
که بی آبی و بی رنگی خلل در قیمت اندازد

چو باشد باده در خم تلخی و حالی دگر دارد
تصرف کردن بادیش از کیفیت اندازد

خلاف عقل باشد می نخورده جامه آلود
برد خود را کسی در شاهراه تهمت اندازد

تو و مارا وداع حسن و عشق اولاست کاین صحبت
نه تنها حسن را ، سد عشق را از حالت اندازد

مجال گفتگو تنگ است گو وحشی زبان درکش
همان به کاین نصیحتها به وقت فرصت اندازد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

07 Nov, 15:10


مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن
پی آرایش بزم حریفان گل به دامن کن

تو شمع مجلس افروزی، من سرگشته پروانه
مرا آتش به جان زن دیگران را خانه روشن کن

مکن نادیده وز من تند چون بیگانگان مگذر
مرا شاید که جایی دیده باشی چشم بر من کن

چو کار من نخواهد شد به کام دوستان از تو
هلاکم ساز باری فارغم از طعن دشمن کن

ببین وحشی که چون سویت به زهر چشم میبیند
ترا زان پیش کز مجلس براند عزم رفتن کن

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

07 Nov, 15:08


رَشک می‌بَردند شهری بر من و احوال من
کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من

طایری بودم من و غوغای بال افشانی‌ای
چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من

بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت
ورنه کس هرگز نمی‌رنجیده از افعال من

گشته‌ام آواره سد منزل ز ملک عافیت
می‌دواند همچنان بخت بد از دنبال من

ساده رو وحشی که میخواهد به عرض او رسید
آنچه هرگز شرح نتوان کرد یعنی حال من

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

07 Nov, 15:06


مکن مکن لب ما را به شکوه باز مکن
زبان کوته‌ی ما را به خود دراز مکن

مکن مباد که عادت کند طبیعت تو
بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن

پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است
مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن

من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من
درآ خوش از در یاری و احتراز مکن

به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای
در امید به رویش چنین فراز مکن

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

07 Nov, 06:40


╭┅──  ─  ---  ─  ──┅╮
🆔 @Wahshi_Bafghi ☜🌹💛
╰┅──  ─  ---  ─  ──┅╯
♥️

پیوستن دوستان به هم آسان است
دشوار بریدن است و آخر آن است

شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست
از غایت تلخی‌ای که در هجران است

#وحشی‌بافقی

❀࿐❁💙💛❁࿐❀

وحشی بافقی

06 Nov, 09:55


هجران رفیق بخت زبون کسی مباد
خصمی چنین دلیر به خون کسی مباد

این شعله‌های ظاهر و باطن گداز هجر
پیراهن درون و برون کسی مباد

آن گریه‌های شوق که غلتید کوه از او
سیل بنای صبر و سکون کسی مباد

سد بند شــــــوق پاره کند زور آرزو
یارب که بخت شور و جنون کسی مباد

وحشی هزار بادیه دورم ز کعبه کرد
این بخت بد که راهنمون کسی مباد

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

05 Nov, 16:18


ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حُسن
در هر کرشمه‌ی تو نهان سد ادای حُسن

خواهی بدار و خواه بکش، ناپسند نیست
مستحسن است‌هر چه بود اقتضای حسن

سلطان حسن هرچه کند حکم حکم اوست
بگذار کار حسن به تدبیر و رای حسن

این حسن پنج روز به یوسف وفا نکرد
زنهار اعتماد مکن بر وفای حسن

دانی که گل ز باغ چرا زود می‌رود
یعنی که اندکیست زمان بقای حسن

گویی بزن که حال جهان برقرار نیست
حالا که در رکاب مراد است پای حسن

وحشی من و گدایی خوبان که این گروه
سلطان عالمند ز فر همای حسن

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

05 Nov, 12:07


یا صاحب ننگ و نام می‌باید بود
یا شهره‌ی خاص و عام می‌باید بود

القصه کمال جهد می‌باید کرد
در وادی خود تمام می‌باید بود

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

05 Nov, 06:41


من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن
این تغافلهای بیش از پیش در کارم مکن

پای برگشتن نخواهم داشت خواهم رفت و ماند
در تماشا گاه دیگر نقش دیوارم مکن

بنده میخواهی ز خدمتکار خود غافل مباش
می‌شود ناگه کسی دیگر خریدارم مکن

من که مستم مجلست گر هست و میر مجلسی
بزم خود افسرده خواهی کرد هشیارم مکن

عزت سگ هست درکوی تو وحشی خود چه کرد
گر چه عاشق خوار می‌باید، چنین خوارم مکن

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

04 Nov, 14:46


هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران
سبزه‌ی او هنوز به از گل باغ دیگران

خلق روان به هر طرف بهر سراغ یار من
بیهده من چرا روم بهر سراغ دیگران

رسته گلم ز بام و در جای دگر چرا روم
با گل خود چه میکنم سبزه‌ی باغ دیگران

من که میسرم شود صافی جام او چرا
در دل خود کنم گره درد ایاغ دیگران

وحشی از او علاج کن سوز درون خویش را
فایده چیست سوختن از تف داغ دیگران

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

04 Nov, 14:44


دلت گر به راه خطا مایل است !؟
ترا دشمن اندر جهان خود دل است

#فردوسی_بزرگ
@Molana_EqbalLahori

وحشی بافقی

04 Nov, 14:25


به دل دیرین بنایی بود کندم
به جای او ز نو طرحی فکندم

خریدارانه چشمی دید سویم
نگفت اما هنوز از چون و چندم

قبولی زان نگه می‌یابم ای بخت
بسوزان بهر چشم بد سپندم

نگهبانت به سوی فتنه و ناز
فریبم می‌دهند و می‌برندم

ره پر تیغ و تیر غمزه پیش است
خداوندا نگه دار از گزندم

برو وحشی تو صید زلف او باش
که من جای دگر سر در کمندم

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

04 Nov, 04:29


در بزم وصل اگر چه همین در میان منم
چون نیک بنگری ز همه بر کران منم

رنگی ز گل ندارم و بویی ز یاسمن
آری کلیددار در بوستان منم

خار وخس زیاده بر آتش نهاد نیست
گر بوستان حسن ترا باغبان منم

معلوم مهربانی اهل هوس که چیست
بشنو سخن که عاشقم و مهربان منم

ای گل اگر به گفته‌ی وحشی عمل کنی
سد ساله نو بهار خزان را ضمان منم

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

04 Nov, 04:28


دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم
نشد پابوس روزی آستان بوسیدم و رفتم

ز گرد راه خود را بر سر کوی تو افکندم
رخ پر گرد بر خاک درت مالیدم و رفتم

اگر منزل به منزل چون جرس نالم عجب نبود
که آواز درایی از درت نشنیدم و رفتم

نیامد سرو من بیرون که بر گرد سرش گردم
به سان گرد باد از غم به خود پیچیدم و رفتم

میسر چون نشد وحشی که بینم خلوت وصلش
به حسرت بر در و دیوار کویش دیدم و رفتم

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

26 Oct, 16:30


نگارا وقت دمسازیست بازآ
مرا هنگام جانبازیست بازآ

که از جان طاقت از تن تاب رفته
در این جو مانده ماهی آب رفته

بر این کهسار تاب ای ماهتابم
فرو نارفته از کوه آفتابم

همی ترسم که ای جان جهانم
نیایی ور رود بر باد جانم

گر از جان دادنم بیمی‌ست زان است
که جان بهر نثار دلستان است

به سختی با اجل زان می‌ستیزم
که باز آیی و جان بر پات ریزم

به هجران سخت باشد زندگانی
به امید تو کردم سخت جانی

اجل را می‌دهم هر دم فریبی
مگر یابم ز دیدارت نصیبی

به حیلت روزگاری می‌گذارم
که جان در پای دلداری سپارم

چه بودی طالعم دمساز گشتی
که جان رفته از تن بازگشتی

زمانی روی گلگون کن بدین سوی
ز گردش بخت را گلگونه کن روی

#شاهکار_ادب_دراماتیک
#فرهاد_و_شیرین
#وحشی_بافقی

@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

26 Oct, 14:11


دلی و طاقت سد آه آتشیــــن دارم
همین منم که دل و طاقت چنین دارم

نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر
تو می‌خرامی و من رشک بر زمین دارم

به راندن از تو شکایت کنم خدا مکناد
شکایت ار کنم آزار بیش ازین دارم

محیط جانب من بین و عذر رفته بخواه
که سخت رخش گریزی به زیر زین دارم

مکن تغافل و مگذارم از کمند برون
که صید بیشه‌ی بسیار در کمین دارم

بیا بیا که تو از عافیت گریزانی
که من گمان یکی عشق آفرین دارم

کدام صبر و چه طاقت چه دین و دل وحشی
ازو نه صبر و نه طاقت نه دل نه دین دارم

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

26 Oct, 13:59


گر ترک خانمان نکنم از برای تو
وحشی رند خانه برانداز نیستم

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

25 Oct, 10:46


همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بی‌تابم و از غصه‌ی این خواب ندارم

زین درنتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درمانده‌ام و چاره‌ی این باب ندارم

آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب
دارم گله از خویش و ز احباب ندارم

ساقی می صافی به حریفان دگر ده
من درد کشم ذوق می ناب ندارم

وحشی صفتم این همه اسباب الم هست
غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

25 Oct, 10:45


سعـــــدیا نزدیک رای عاشقان
خَلق مجنونند و مجنون عاقل است

#استاد_سخن
#سعـدی‌شیـــرازی
@Molana_EqbalLahori

وحشی بافقی

25 Oct, 06:39


ز کمال ناتوانی به لب آمد است جانم
به طبیب من که گوید که چه زار و ناتوانم

به گمان این فکندم تن ناتوان به کویت
که سگ تو بر سر آید به امید استخوانم

اگر آنکه زهر باشد چو تو نوشخند بخشی
به خدا که خوشتر آید ز حیات جاودانم

ز غم تو میگریزم من ازین جهان و ترسم
که همان بلای خاطر شود اندر آن جهانم

نه قرار مانده وحشی ز غمش مرا نه طاقت
اثری نماند از من اگر اینچنین بمانم

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

24 Oct, 19:27


از تندی خوی تو گهی یاد نکردم
کز درد ننالیدم و فریاد نکردم

پیش که رسیدم که ز اندوه جدائی
نگریستم و حرف تو بنیاد نکردم

با اینهمه بیداد که دیدم ز تو هرگز
دادی نزدم ناله ز بیداد نکردم

گفتی چه کس است این گ چه کسم آن که ز جورت
جان دادم و آه از دل ناشاد نکردم

وحشی منم آن صید که از پا ننشستم
تا جان هدف ناوک صیاد نکردم

#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

24 Oct, 19:08


دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم
ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم

خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب
هر چند که پر دردم و بسیار حقیرم

گر آب فراموشی از این بیشتر آید
ترسم که فرو شوید از آن لوح ضمیرم

جان کرد وداع تن و برخاست که وحشی
بنشین تو که من در قدم موکب میرم

#وحشی_بافقی

@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

24 Oct, 10:21


از آن تر شد به خون دیده دامانی که دارم
که با تردامنان یار است جانانی که من دارم

اگر با من چنین ماند پریشان اختلاط من
ازین بدتر شود حال پریشانی که من دارم

ز مردم گر چه میپوشم خراش سینه‌ی خود را
ولی پیداست از چاک گریبانی که من دارم

کشم تا کی غم هجران اجل گو قصد جانم کن
نمی‌ارزد به چندین درد سر جانی که من دارم

مپرس از من که ویران از چه شد غمخانه‌ات وحشی
جهان ویران کند این چشم گریانی که من دارم

#وحشی_بافقی

@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

23 Oct, 18:26


آخرین اشعاری که حضرت وحشی بافقی در زندگی غمناک خودش به زبان راند:👌👌👌

خرد عشق و جنون را دید همدست
از آن هنگامه رخت خویش بر بست

ادب را رفت گستاخی به سر نیز
که گستاخی‌ست جا ننگ است برخیز

چه غم گر عشق داور پرده رو نیست
که خورشید است و چشم بد بر او نیست

ولی عشقی که نبود پرده‌اش پیش
زیان بیند هم از چشم بد خویش

که عاشق چون نظر پرورده نبود
همان بهتر که او بی‌پرده نبود

چو آتش عاشق آنگه رخ برافروخت
که اول خویش و آنگه پرده را سوخت

ولی گویم به پیشت مشکل خویش
به امیدی که بگشایی دل خویش

مگو از غم، ره غم چون توان بست
که می گویند خون با خون توان بست

نگویم کز غمم آزاد سازی
که از غم خاطر خود شاد سازی

#شاهکار_ادب_دراماتیک
#فرهاد_و_شیرین
#وحشی_بافقی

@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

23 Oct, 14:52


سخنان حضرت وحشی درباره‌ی همت:

همت اگر پایه فزایی کند
پشه‌ی بی‌ بال هُمایی کند

همت اگر پای به میدان نهد
گوی فلک در خم چوگان نهد

شهپر همت چو بیابد مگس
کی کندش فرق ز سیمرغ کس

گر نبود همت ازین نه صدف
گوهر مقصود که آرد به کف

#خلد_برین
#شاهکار_ادب_دراماتیک
#فرهاد_و_شیرین
#وحشی‌بافقی

@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

23 Oct, 10:39


خوشست آن مه به اغیار آزمودم
به من خوش نیست بسیار آزمودم

همان خوردم فریب وعده‌ی تو
تو را با آن که سد بار آزمودم

ز تو گفتم ستمکاری نیاید
تو را نیز ای ستمکار آزمودم

به مهجوری صبوری کار من نیست
بسی خود را در این کار آزمودم

به من یار است دشمن‌تر ز اغیار
که هم اغیار و هم یار آزمودم

کسی کز عمر بهتر بود پیشم
نبود او هم وفادار آزمودم

اجل نسبت به درد هجر وحشی
نه چندان بود دشوار ، آزمودم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

22 Oct, 15:24


ز کوی آن پری دیوانه رفتم
نکو کردم خردمندانه رفتم

بیا بشنو ز من افسانه عشق
که دیگر بر سر افسانه رفتم

ز من باور کند زاهد زهی عقل
که کردم تو به وز میخانه‌ی رفتم

سفر کردم ز کوی آشنایی
ز صبر و دین و دل بیگانه رفتم

چه می بود اینکه ساقی داد وحشی
که من از خود به یک پیمانه رفتم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

22 Oct, 05:22


دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم؟
قربان اخـــــتلاط فریبنده‌ات شوم

بیعانه‌ی هزار غلام است خنده‌ات
سد بار بنده‌ی لب پر خنده‌ات شوم

سد کس به یک نگه فکنی در کمان لطف
شیدایی نگاه پراکنده‌ات شوم

پروانه سوزد از پی سد گام پرتوت
سرگرم شمع عارض تابنده‌ات شوم

خوش اختریست اینکه برآمد به طالعت
وحشی غلام اختر تابنده‌ات شوم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

21 Oct, 19:24


چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سرگردم
به نزدیکش روم سد بار و باز از شرم برگردم

من بد روز را آن بخت بیدار از کجا باشد
که درکویش شبی چون پاسبانان تا سحر گردم

دلم سد پاره گشت از خنجرش و ز شوق هر زخمی
به خویش آیم دمی سد بار و از خود بیخبر گردم

اگر جز کعبه‌ی کوی تو باشد قبله گاه من
الاهی ناامید از سجده‌ی آن خاک در گردم

نه از سوز محبت بی نصیبم همچو پروانه
که در هر انجمن گرد سر شمع دگر گردم

به بزم عیش شبها تا سحر او را چه غم باشد
که بر گرد درش زاری کنان شب تا سحر گردم

به زخم خنجر بیداد او خو کرده‌ام وحشی
نمیخواهم که یک دم دور از آن بیدادگر گردم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

21 Oct, 16:58


نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم
آن خط غلامی که ندادیم دریدیم

در دست نداریم به جز خار ملامت
زان دامن گل کز چمن وصل نچیدیم

این راه نه راهیست عنان بازکش ای دل
دیدیکه درین یک دو سه منزل چه کشیدیم

مانند سگ هرزه رو صید ندیده
بیهوده دویدیم و چه بیهود دویدیم

وحشی به فریب همه کس میروی از راه
بگذار که ما ساده دلی چون تو ندیدیم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi

وحشی بافقی

21 Oct, 16:57


انقلاب انقلاب ای انقلاب

خواجه از خون رگ مزدور سازد لعل ناب
از جفای دهخدایان کِشت دهقانان خراب

انقلاب انقلاب ای انقلاب

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

وحشی بافقی

21 Oct, 14:15


مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم
ننشینم به رهش بر سر کویش نروم

هست خوش مصلحتی لیک دریغا کو تاب
که یک امروز به نظاره‌ی رویش نروم

آرزو نام یکی سلسله جنبانم هست
خود بخود من به شکن گیری مویش نروم

سد صلا میزند آن چشم و به این جرأت شوق
بر در وصل ز اندیشه‌ی خویش نروم

گر توان خواند فسونی که در آیند به دل
هرگز از پیش دل عربده جویش نروم

ساقی ما ز می خاص به بزم آورده است
نیست معلوم که از دست سبویش نروم

وحشی این عشق بد افتاد عجب گر آخر
در سر حسرت رخسار نکویش نروم

#وحشی‌بافقی
@Wahshi_Bafghi