پناهـے‌آبی @vkooktweete Channel on Telegram

پناهـے‌آبی

@vkooktweete


شبِ همه ی ما یکی بود، اما تاریکی هایمان فرق داشت.
http://t.me/HidenChat_Bot?start=5900416090
Personal 🍒 @farPlac

پناهـے‌آبی (Persian)

پناهـے‌آبی یک کانال تلگرامی پر از زیباترین و جذاب‌ترین داستان‌های عاشقانه و رازآلود است. اگر علاقه‌مند به خواندن داستان‌هایی پر از احساسات و معنی عمیق هستید، این کانال مناسب شماست. با عضویت در این کانال، شما به دنیایی از عشق، امید و رازهای پنهان دست پیدا خواهید کرد

vkooktweete یک کاربر تلگرامی است که با اشتراک داستان‌های جالب و دلنشین، با دنیای خود ما را غنی می‌کند. او تمام تلاش خود را برای ارائه بهترین محتواها و گردآوری بهترین داستان‌های عشق انجام داده است. اگر همچنان به دنبال داستان‌هایی جذاب و دلنشین هستید، حتما این کانال را دنبال کنید

پناهـے‌آبی یک فرصت برای فرار از روزمرگی و وارد شدن به دنیایی از داستان‌های هیجان‌انگیز و دلنشین است. این کانال یک جایگاه ویژه برای کسانی است که علاقه‌مند به خواندن هستند. شما می‌توانید از این فرصت برای لذت بردن از داستان‌هایی که شما را به دنیای دیگری می‌برند، بهره مند شوید. بهترین داستان‌های عاشقانه و رازآلود منتظر شما در پناهـے‌آبی است!

پناهـے‌آبی

09 Feb, 14:47


رفت، بدون خداحافظی.

پناهـے‌آبی

09 Feb, 14:47


:)))))

پناهـے‌آبی

09 Feb, 14:47


https://t.me/vkooktweete/26214

لیوان ویسکی تقریباً خالی بود، اما جونگکوک هنوز هم به آن زل زده بود. قطرات عرق روی پیشانی‌اش می‌درخشیدند، درخششی که با نور کم‌سوی بار شبانه‌ی شهر هم‌خوانی داشت. هوای سرد پاییزی، مثل چنگال‌های یخی به جانش افتاده بود، اما سرما نمی‌توانست لرزش داخل استخوان‌هایش را فرو بنشاند. او تنها بود، در این آپارتمان خالی و سرد، با هزاران خاطره که مثل سایه‌های کوتاه و بلند دور و برش می‌چرخیدند.
مردش رفته بود. بدون خداحافظی، بدون توضیح، فقط رفته بود. او حتی نمی‌دانست چرا. او تمام تلاشش را کرده بود، اما هیچ کاری از دستش برنمی‌آمد. عشقش، تمام هستی‌اش، مثل ابر بهاری ناگهان نابود شده بود و هیچ چیزی نمی‌توانست این خلاء را پر کند.
ویسکی را سر کشید. سوزش آن در گلویش کمی از سوزش درد درونش کم کرد. به عکس‌هایشان روی میز نگاه کرد، خاطره‌هایی که مثل تیغ‌های برنده به قلبش حمله می‌کردند. خنده‌های تهیونگ ، نگاه‌هایش، لمس دست‌هایش... همه و همه او را به آتش می‌کشیدند. تمام تنش از دلتنگی و خفگی می‌لرزید. احساس می‌کرد که در یک تاریکی عمیق غرق شده است، تاریکی بی‌پایان و سرد.
چند جرعه دیگه ویسکی خورد. دنیا در چشم‌هایش محو می‌شد و صدای گریه‌های خفه شده‌اش در سکوت آپارتمان گم می‌شد. تنها چیزی که می‌توانست احساس کند، این دلتنگی بی‌پایان و این بی‌چاره بودن بی‌انتها بود. او هیچ کاری نمی‌توانست انجام دهد. فقط می‌توانست به خاطره‌ها چنگ بزند، به عشقی که رفته بود و به این درد بی‌درمان.

پناهـے‌آبی

09 Feb, 14:24


"همه‌اش همین بود؟ میخوای بری؟ بدون هیچ
حرفی؟ پس برو پشت سرتم نگاه نکن، من برای تو
حتی به اندازه‌‌ی خداحافظی هم ارزش نداشتم."

پناهـے‌آبی

09 Feb, 00:28


از اون دسته وایبای قشنگ بود

پناهـے‌آبی

01 Feb, 20:22


«مرا‌ببخش‌‌که‌اینگونه‌دلتنگ‌به‌تو‌می‌اندیشم..»

پناهـے‌آبی

01 Feb, 20:22


—اون برگشته.
-برگشته که بمونه؟
—برگشته که نابودت کنه.

پناهـے‌آبی

01 Feb, 19:56


"تقاص ترسو و بزدل بودن تورو
چرا باید قلب من پس بده؟"

پناهـے‌آبی

01 Feb, 19:53


رفتی، انداختیم توی سطل آشغال…
منی رو که تموم وجودم برای تو قلب بود؟

پناهـے‌آبی

01 Feb, 19:50


"رفتی، تنهام گذاشتی، الان حالت بهتره؟
رفتی، مگه نگفتی هرکسی بره بازم من هستم؟
رفتی، چجوری راه خونه‌ی خودتو فراموش کردی؟
رفتی، ندیدی من چطور پشت سرت دویدم."

پناهـے‌آبی

01 Feb, 19:46


0:53 >

پناهـے‌آبی

18 Jan, 12:55


بیا باهم حرف بزنیم تهش من ی گلوله
خالی میکنم توی مغزت البته حواسم نبود که
تو مغز نداری حواسم نبود که منم تفنگ ندارم
اصلا حواسم نبود، من اهل حرف زدن نیستم.

پناهـے‌آبی

10 Jan, 08:31


آخرین پناه عشق، خاطرات مشترک بین ما بود.

پناهـے‌آبی

10 Jan, 08:30


شاید سال‌ها بعد وقتی یه جایی باهم روبه رو شدیم
بگیم این غریبه چقدر شبیه خاطره‌های من بود.

پناهـے‌آبی

05 Jan, 07:43


وطن لازم نیست حتماً سرزمین بزرگی باشد
گاهی مساحت کوچکی است در حد فاصله دو شانه.

پناهـے‌آبی

24 Dec, 20:14


قرار نیست غمِ تمام آدمای زندگیت رو به دوش بکشی
قرار نیست برای هر دردی درمان باشی، هیچکس
برای غم کافی نیست و تو باید اینو بدونی.

پناهـے‌آبی

09 Dec, 19:02


صرف فعل دوست داشتن خیلی سخته
گذشته‌اش که به هیچ‌وجه ساده نیست
حالش کاملا خبریه و آینده‌اش شرطی
اما قول بده، تمام دیروز ها رو یادت بمونه
اون گذشته‌ی سخت رو یادت بیار و با
خودت بگو چطور ممکنه یک نفر تا این
حد عاشق بوده باشه؟ وقتی من یادت
افتادم ی‌لیوان چایی بریز و بگو چقدر
ساده از دستم دادی.

پناهـے‌آبی

08 Dec, 19:41


ما دوباره همو می‌بینیم
یا تو منو فراموش کردی؟

پناهـے‌آبی

08 Dec, 15:34


-دوستش داشتی؟
—نمیدونم، گاهی اوقات حس می‌کردم
دلم میخواد تمام دنیا متوقف بشه تا کنارش
باشم و بعضی وقتا حاضر بودم همه چیزمو
بدم تا هیچوقت دیگه نبینمش.

پناهـے‌آبی

02 Dec, 20:09


🖤

پناهـے‌آبی

24 Nov, 09:57


راستش را بخواهی، من دوست نداشتم کسی دیگر
در جایی دیگر با سرنوشتی بهتر به دنیا می‌آمدم.
من ترجیح می‌دادم اصلا به دنیا نمی‌آمدم.

پناهـے‌آبی

24 Oct, 07:22


من و تو، هیچوقت قرار نبود ما بشیم من اینو
از همون روز اولی که دیدمت می‌دونستم اما
نمی‌دونم چرا، این دل دیوونه‌ی من عادت نمیکنه
به نبودن تو عزیز، اینکه می‌بینم دیگه نیستی
ذره ذره ی وجودمو خاکستر میکنه، توام مثل من
بعضی شبا دلت تنگ میشه یا نه؟ کاش دلت تنگ
نشه، چون همیشه هروقت دلت تنگ میشد گریه
میکردی، نمی‌دونم الان اگه گریه کنی و من نباشم
کی قراره دونه دونه اشکاتو پاک کنه، پس دلتنگم
نشو، اشکالی نداره تو خوب باش منم خوبم.

پناهـے‌آبی

22 Oct, 18:09


می‌دونی اون الان داره با خودش فکر می‌کنه
هیچکس تورو بیشتر از خودش دوست نداره
اما خب، یکی هست که کنجِ دلش هنوز تورو
داره، هنوز خاطره‌هاتو مرور می‌کنه که روشون
خاک نشینه، که مبادا فراموش بشن، ولی تو
ازش خبر نداری، خیلی روز گذشته فکر کنم
تو دیگه حتی اسم منو هم یادت نمیاد اما من
هنوز هرچیزی که میشه اول به تو فکر میکنم
به این فکر میکنم که چرا اینطوری چیشد؟
چیشد که منی که عاشق تو بودم انقدر ازت
دور شدم؟ یا نه بذار بگم چیشد که عاشقت
شدم؟ و تو چطور عاشقم نشدی؟ مگه میشه
ی‌ادم این همه محبت ببینه و دلش نلرزه؟
اصلا اینا به کنار من مرهم دردِ تو شدم اونم
باعث نشد دلت یکم برام بلرزه؟ باشه پسر با
این یکی‌ام کاری نداریم، اما ندیدی چطور
نگاهت میکردم؟ دلت برای نگاهم نلرزید؟
مگه نگفتی من قلب توئم، کجا قلبتو گم
کردی مرد؟ کجا فراموشم کردی؟

پناهـے‌آبی

22 Oct, 18:02


دست‌ها، حافظه دارن
تمام لمس‌ها رو به یاد میارن.

پناهـے‌آبی

21 Oct, 21:49


بنظرت دوباره همو می‌بینم؟ ی‌جای دیگه؟
توو ی دنیای دیگه؟ اصلا به نظر تو دنیای
دیگه‌ای وجود داره؟ ای‌کاش وجود داشته
باشه، آخه من خیلی دلم برات تنگ شده.
مامان میگه، چشمام دیگه نمی‌خندن هیونگ
اما من بهت قول دادم همیشه بخندم.
اگر دنیای دیگه ای باشه، من می‌خوام اونجا
آبیِ تو باشم، می‌خوام غرقت کنم و خودم
کسی باشم که دستت رو میگیره تا نجاتت بده
من می‌خوام غمِ تو باشم، آخه همیشه میگفتی
غم داری، هیچوقت از غمت کم نشد همیشه
همراهت بود، منم می‌خوام همراهت باشم.
اگر دنیای دیگه‌ای باشه من می‌خوام اونجا
غمِ آبیِ تو باشم، همیشگی و موندگار.

پناهـے‌آبی

21 Oct, 21:13


Channel name was changed to «پناهـے‌آبی»

پناهـے‌آبی

21 Oct, 19:49


هیونگ، الان حالت بهتره؟ شکستن قلب من
حال تورو بهتر کرد؟ برای زخم‌هات مرهم شد؟
دردِ من، دوای تو شد؟ امیدوارم حالت خوب
شده باشه، اما دیگه قلب کسی رو مثل من زیر
پاهات له نکن، باشه؟ چون آدما یدونه قلب
بیشتر ندارن، اگر بشکنه مجبورن هرروز با
همون قلب شکسته زندگی کنن.

پناهـے‌آبی

09 Oct, 13:06


­­­­­تو بدترین اتفاقی هستی
که تا به حال برای من افتاده.