⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^ @vkooki_fic Channel on Telegram

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

@vkooki_fic


این چنل تنها برای اعلام آپ فیک ها و فیک های تمام شدست💜📣

لیست فیک های در حال آپ: #fic
وانشات: #Oneshot
تمام شده: #full
رمز پارت ها: داخل گروه
توییت از فیک ها: #TWT_fic

گروه نظرات:
[ https://t.me/joinchat/ABDAjVb2P9w1YmVk ]

چنل اصلی:
@VKook_i

vkooki_fic Telegram Channel (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرام vkooki_fic! اگر شما یک طرفدار واقعی TAEKOOK هستید و به دنبال فیک های تازه و جذاب هستید، این کانال برای شماست. در اینجا تنها جهت اعلام آپ فیک ها و فیک های تمام شده قرار می‌گیرند. با دنبال کردن این کانال، می‌توانید به لیست فیک های در حال آپ (#fic)، وانشات ها (#Oneshot) و فیک های تمام شده (#full) دسترسی پیدا کنید. همچنین رمز پارت ها نیز داخل گروه ارسال می‌شود. برای آخرین اخبار و توییت از فیک ها، می‌توانید از هشتگ #TWT_fic استفاده کنید. علاوه بیشتر، گروه نظراتی نیز برای تبادل نظرات و انتقادات شما در دسترس است. برای عضویت در گروه نظرات، می‌توانید از لینک زیر استفاده کنید: [ https://t.me/joinchat/ABDAjVb2P9w1YmVk ] و در صورت تمایل به پیگیری فعالیت‌ها و اطلاعات بیشتر، می‌توانید کانال اصلی را نیز دنبال کنید: @VKook_i

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

09 Feb, 14:32


💓🤍🤍 #LUCID 🤍💓🫂

مثل یک تابلوی رنگارنگ، جایی میون خیال و واقعیت، همه چیز توی دنیای "لوسید" در هم تنیده‌ست. درست مثل زمانی که تهیونگ چشم‌هاش رو باز کرد و توی دنیای سبزِ بی‌نهایت ایستاد؛ جایی که حتی خورشید هم حرکت نمی‌کرد و آسمون بی‌صدا بود.

جونگکوک، با نگاهی که مثل شب‌های بی‌پایان توی دل تهیونگ طوفان به پا می‌کرد، قدم به قدم همراهش بود. با هر گام، هر نگاه، هر لبخند، داستانی تازه روایت می‌شد. شاید اینجا، توی این دنیای خیالی، جواب تمام سوالاتی که تهیونگ رو آزار می‌دادن، پنهان شده بود.


「 #ComingSoon 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

08 Feb, 18:53


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞


«دیگه انجام نمی‌دم، عمرم رو ول نمی‌کنم، هوم؟ فقط..._ نگو..._ تو رو به عشقمون قسم نگو..._ دیگه نگو برو..._»
«عشق؟»

لب‌های خسته و سوزمند جونگکوک به آرامی زمزمه کرد.
انگشت‌های باریک و بی‌حس دست آزادش را زیر چشم و گونه‌ی مرطوب مرد نشاد و در حالی که به مردمک‌های بی‌دفاع ساعت‌ساز چشم می‌سپرد، ضعیف و کوتاه زمزمه کرد.
زمزمه‌ای که از اعماق قلب محتاج ابرازی صادقانه و دگر، جانی برای گوش سپردن به دروغی بی‌انتها نداشت!
اما به راستی، دروغ بود؟

«هیونگ..._ عاشقمی؟»


「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

07 Feb, 09:35


سلام پلوتونی‌ها،
دیسگایز امشب آپ نمیشه❤️‍🩹

#Yasna
#Disguise

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

07 Feb, 07:53


␥ God in disguise

-آشتی؟

「 #Disguise  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

06 Feb, 13:27


␥ LAGOON 🪷

~ ولی یونسوک لگون نماد واقعی خواستن و نرسیدن هستن. 🥲
مچکرم نیکیتا جان.
عاشق این کوت های خوشگلیم که برام فرستادی.😍



「 #LAGOON  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

06 Feb, 11:07


␥ LAGOON 🪷

ترسم برای اینه که بهم گفتی قراره یه روزی ازم خداحافظی کنی و بازم من تنها میشم. من و تو باید قبول کنیم که بدجور ترسیدیم و فقط داریم سعی میکنیم به روی خودمون نیاریم وگرنه من از تمام این ناشناخته ها وافسانه های دیوونه کننده ترسیدم و تو هم از بلایی که سرت اومده و قراره سرت بیاد ترسیدی. داریم انکار میکنیم تهیونگ، سر خودمونو گرم میکنیم که حسش نکنیم.


「 #LAGOON  ⁞ #twt 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

06 Feb, 08:34


امروز ۱۸ام بهمن ماه تولد یکی از مهربون‌ترین نویسنده‌های با استعداد چنلمونه🌙🫀

تلمای قشنگمون تولدت مبارک🎁🫀




@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

04 Feb, 09:38


سلام به کام‌ردهای زیبای من🍒
امروز برای سومین هفته شوالیه آپ نخواهد شد.
پدر بنده بیمارستان، سی‌سی‌یو بستری بود و تمام فکر و ذکر من و خانواده‌ام درگیره، به همین دلیل شرایط نوشتن شوالیه رو نداشتم.
امروز هم قرار بر این بود که به آپ برسم، منتها انقدر تو شرایط استرس‌زا و تنش‌زا بودم که اصلا متوجه نمی‌شدم چی دارم می‌نویسم!!
برای هفته بعد قطعا هستم، شوالیه هم پربار به آپ می‌رسه...نگران نباشید عزیزان من🤍
فقط از شما ممنونم که درکم کردید، جبران می‌کنم براتون قربونتون برم
و از طرفی هم بسیار متشکرم که شوالیه رو در این سه هفته فراموش نکردید🤎
با عشق و احترام:
#TheKnight

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

14 Jan, 18:56


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

- برام یوحنا بخون، شاید به دینِ این چشم‌های دورنگت هم دراومدم آهوبلا!


「 #TheKnight  ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

14 Jan, 11:58


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

- ببینم گناه کوچولویِ مسیح، نکنه نیت داری بشی دافنه‌ی گریزپا تا همچون آپولون سراغ عطرِ لاوندرت رو بگیرم؟ یا نظر کردی به مانند آهوی پیشانی‌سرخ، شکارچیِ پرغیظ و غضبت رو آواره‌ی جنگلِ پریان کنی؟ هرچند...شکار کردن تو بسیار آسوده و راحت خواهد بود، چراکه تو تنها پریِ جنگل پریان هستی، اینطور نیست پریزاد؟

وقتی شکارچی خیلی حاذقه :))

「 #TheKnight  ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

14 Jan, 08:30


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

" پناه بر مادر مقدس! اِلی...الیوت، تو چطور می‌تونی عاشق همجنسِ خودت باشی؟ این گناهِ :) "

ممنونم از این ویدیوی زیبا که خیلی به جونم چسبید🤍

「 #TheKnight  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

12 Jan, 10:09


سلام به همگی... متاسفانه اینجام تا بگم امشب پارت جدید نداریم، چند پارت آخر رو پشت سر میذاریم و اصلا دلم نمیخواد پایان بدی از ماماتوس توی خاطر شما بمونه، پس لطفا یکم بیشتر منتظر ما باشید که هفت روز بعد پارت زیبایی بخونیم. 🤍

#Mammatus

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

11 Jan, 09:01


سلام به همراهان همیشگی و پرمحبتم.
متاسفانه باید بگم که امشب پارت جدید سوداد آپ نخواهد شد.
هفته‌ی دشواری رو گذروندم و نتونستم اون‌طور که باید و لایق شماست، پارت جدید رو آماده کنم.
و صد البته حساسیت این نقطه از داستان هم در این موضوع بی‌تاثیر نبود.
ازتون می‌خوام یک‌‌ هفته‌ی دیگه به بنده فرصت بدید و شنبه‌ی آینده منتظر یک پارت طولانی و بلند و بالا باشید.
ممنون از درک و صبوری شما عزیزان و عذر بابت چشم‌های منتظرتون.
لطفا شنبه‌ی شيرينمون رو گرم نگه دارید و دلسرد نشید.
عزیزانی که هنوز به آپ نرسیدن، می‌تونن از این فرصت استفاده کنن و خودشون رو به آپ برسونن.
ممنون حضور و درک شما عزيزک‌‌هام.
سلامت بمونید. 🩵


#‌‌Saren
#Saudade

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

09 Jan, 11:33


␥ LAGOON 🪷

«مثل دردِ قلبه. گاهی نیش می‌کشه و گاهی هم خبری ازش نیست ولی ته دلم می‌دونم که این درد همیشه اونجاست و تا آخرش با منه و قراره بازم باهاش رو به رو بشم.»


#LAGOON ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

04 Jan, 18:53


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞


او؛ آن تیله‌ناز پرستیدنی و بی‌گناه برای چه چشم بسته بود؟ لب‌های اناری‌رنگ و لطیف‌تر گلبرگش برای چه خونین گشته بود؟!
آلاله‌‌ی زخمی و مجروحش چه کشیده و در نبودِ پناهش، تا چه اندازه ترسیده بود؟!
مسیح؛ چه کسی به خود و دست‌های خود جرئت زخم نشاندن، بر تن گلبرگش را داده بود؟
دگر هیچ نمی‌دانست!
نه، نمی‌توانست که بفمهد.
که بود و چه باید می‌کرد؟ می‌کشت و یا زنده می‌گذاشت؟ هیچ پاسخی نداشت.
تنها می‌دانست که کسی گل‌دانه‌ی نازک‌برگش را از او ستانده و عذاب داده بود.


「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

04 Jan, 12:33


␥ 𝑴𝑨𝑴𝑴𝑨𝑻𝑼𝑺

دلم برات تنگ شده؟! نه... بهتره بگیم من نیاز دارم تو اینجا باشی که خودم حس بهتری داشته باشم.
دوستت دارم؟ نه... بهتره بگیم بهت نیاز دارم تا خودم راحت‌تر زندگی کنم.

همه‌اش من، من، من... میبینی؟ ما برای همدیگه هیچ کاری انجام نمی‌دیم بلکه تمام این حرف‌ها و رفتارمون برای اینه تا خودمون حس بهتری داشته باشیم.

اما تو دکتر کیم... وابستگی و اشک‌های این روزهات به خاطر آروم شدن خودته یا یه دوست داشتنی واقعی؟ این رو زمانی میفهمیم که حاضر بشی از خیلی چیزها بگذری.

بیا امتحانش کنیم هیونگ.

「 #Mammatus  ⁞ #Mammatus」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

31 Dec, 20:07


برای مُشک‌کوچولویِ آهونمای روستای آفتابگردان 🍒

چون بنده شخصا دلم برای الی‌بلی شده بود اندازه‌ی خرده‌ریزه‌های قند، پس نیت کردم این آهنگ رو از پلی‌لیستِ الیوت به اشتراک بذارم🤍

#TheKnight  ❘ #Music

@Vkook_i ༢࿔ུ
@vkooki_fic ༢࿔ུ

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

31 Dec, 18:59


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

چه کسی رو از بین همسر و معشوقه‌ی حناییِ قلبت، انتخاب می‌کنی فرمانده جانگ؟

ممنونم از قندک‌ِ من بابت این ادیت خوشگل :))🤍
「 #TheKnight  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

29 Dec, 19:32


␥ 𝑴𝑨𝑴𝑴𝑨𝑻𝑼𝑺


کاش میشد زمان رو به عقب برگردوند و یه سری جمله‌ها رو به زبون نیاورد، مثلا نفرین به لحظه‌ای که دهنم باز شد و کلمه‌ای برای شکستن قلب کوچک تو به زبون آوردم پسر آسمونی.

「 #Mammatus  ⁞ #TwT」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

28 Dec, 18:50


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞


زخمِ پیشانی، عطرِ تن، گل..._
اما گلِ سپید‌پنبه‌اش چه بود؟!
او را به نامی چون یاس‌برگ صدا کرده و همچنان گل‌دانه‌ی محبوبِ معشوق را بلد نبود؟!
عطرِ شیرین و درمانِ نفس‌های بیمارش را بوییده و رایحه‌ی مست کننده‌ی دلبندش را بلد نبود؟
یک نه صدباره بر زخم کهنه‌‌رنگ پیشانی بوسه کاشته و علت آن زخم را بلد نبود؟
جای‌جای تنی خسته و محتاجِ بوسه را از بر و روحِ خشکیده‌ی معشوق را بلد نبود؟
وای بر حال‌ و روز و عاشقی که سخت شکست خورده بود!


「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

27 Dec, 14:23


␥ God in disguise

-پیش من بمون و بدبخت شو. مگه چی میشه؟

~~~~~~
یکم دیسگایز ببینیم❤️‍🩹

「 #Disguise  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

21 Dec, 19:14


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞


شلوار تیره‌رنگ و رهانیده گوشه‌ی تخت را میان دست‌هایش کشید و هم‌زمان با دست‌ بردن در جیب شلوار، تنگ‌نفسی از گلو به بیرون فرستاد.
گردن‌آویز ظریف و پرمعنای پروانه را میان انگشت‌هایش کشید و در صورتی که زنجیر را با آرامش دور گردن محبوب می‌نشاند، بوسه‌ی طولانی و پرآرامشی روی همان نقطه به‌جا گذاشت.
حال که دل‌داده‌ی شیرین و برفین‌قویش به آغوش او پناه برده بود، باید تا ابد و هزار و یک روز، از گلبرگش مراقب می‌کرد.
و چه چیزی زیبا و دل‌انگیز‌تر از عهدی که چون زنجیری پرمعنا، بر گلوی معشوق بسته بود؟!

«این چیه هیونگ؟»
«یه نشونه برای عمرم؛ که می‌گه مال منی!»


「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

17 Dec, 10:22


درود
بنا به دلایلی شوالیه امروز آپ نخواهد شد
متاسفم بابت انتظار شما عزیزان، هفته آتی جبران می‌شه❤️
با عشق و احترام:
#TheKnight

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

15 Dec, 11:12


سلام ابرک‌های عزیزم... امیدوارم حالتون خوب باشه. اینجام تا با ناراحتی اعلام کنم امشب پارت جدید نداریم، دلم نمیخواد دلیلش رو ندونید پس میگم، پارت‌های مهمی رو پشت سر میذاریم و آخرین قطعات کنار هم چیده میشن تا معماهای توی ذهنتون به جواب برسن، پس لطفا منتظر من و ماماتوس بمونید.

#Mammatus

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

14 Dec, 18:18


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞



او؛ ریز جثه‌ی بی‌حرکت و انگشت‌های سپید‌رنگی که بر تنش نوازش به یادگار گذاشته بود، که بود؟
او؛ برفین‌قوی به خواب رفته و تن سپرده به امواج بی‌رحم دریا، متعلق به که بود؟
او؛ تیله‌های خاموش و لب‌های بوسه‌داری که سکوت بر تن کرده بود، عزیز کرده و معشوقِ خود بود؟!
نه، نه؛ خواب بود. باید خواب می‌بود.
پس پلک‌های نیمه‌سوز و دردمندش را به سختی روی یکدیگر نشاند و در حالی که تا سه شماره می‌شمارد، چشم از یکدیگر گشود.
اما نه؛ تفاوتی نداشت.
همان بود که حدس می‌زد؛ دوباره و دوباره بازیچه‌ی سرنوشت گشته بود.
حال باید چه می‌کرد؟
باید با پروانه‌‌ی نیمه‌جانی که شاید جانی بر تن نداشت، چه می‌کرد؟


「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

13 Dec, 14:10


␥ God in disguise

همه چیز از قبل شروع شده بود.
رنجی فناناپذیر به همراه بشری فناپذیر متولد شد.

~~~~~~
ممنون که تیزرهای قشنگ برای دیسگایزمون درست می‌کنید🩶

「 #Disguise  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

12 Dec, 11:18


␥ LAGOON 🪷


با صدای آقای بلوط که پایین درخت ایستاده بود و التماسش میکرد بیشتر از آن از درخت بالا نرود، سرش را پایین گرفت و از دیدنش که رنگش پریده بود تعجب کرد. پرسید: 
«تهیونگ؟» 
اما صدایی نداشت.


❤️❤️

#LAGOON ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

07 Dec, 08:30


سلام به همراهان همیشگی و نازنینم.
متاسفانه باید بگم که امشب پارت جدید سوداد آپ نخواهد شد.
هفته‌ی شلوغی رو گذروندم و نتونستم پارت رو به نقطه‌ی دلخواه برسونم.
امیدوارم درک کنید و مثل همیشه محبتتون رو از من و سوداد دریغ نکنید.
این هفته رو بذاريد پای مرور گذشته و برای یک پارت طولانی و زیبا منتظر بمونید.
سلامت باشید و مانا.🩵

#‌‌Saren
#Saudade

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

26 Nov, 20:34


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

دونه‌های انار تو قلبم پاره شدند!


「 #TheKnight  ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

23 Nov, 19:13


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞



«چشم‌های قشنگت رو باز نمی‌کنی دل‌داده؟!»

پلک‌های خسته‌ و نیمه‌سوز جونگکوک به لرز افتاد اما از یکدیگر گشوده نگشت. دست‌های ظریف و بی‌حالش را دور گردن مرد بزرگ‌تر قلاب کرد و همان‌طور که گونه‌ی دلتنگش را روی لب‌های مرد می‌نشاند، کوتاه و نازدار زمزمه کرد.
چون غنچه‌ی خفته و سپید‌رنگی که تنها، به واسطه‌ی بوسه‌ی خورشید میل به گشودن داشت.

«ببوس..._»


「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

22 Nov, 08:22


سلام و درود،
امیدوارم حالتون خوب باشه🌱
اینجام که بگم متاسفانه امشب دیسگایز آپ نمیشه.
برای آماده کردن فول پارت یک تا صد به زمان بیشتری نیاز دارم.
ممنون که منتظر می‌مونید💚

#Yasna
#Disguise

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

19 Nov, 09:02


متاسفانه این هفته بنا به دلایلی توانایی آپ کردن رو نداشتم.
از اونجایی که می‌دونم عزیزک‌های ایوان من رو درک می‌کنند، پس اجازه بدید خوش‌خیال باشم که برای هفته‌ی بعد منتظر شوالیه با یک پارت طولانی خواهید بود🤍
من در مقابل شما همون جونگکوکِ بینوایی هستم که روی زانوهامم!
شرمنده‌ام بابت این انتظار، امیدوارم امروز رو هرچند با وجود آپ نشدن، گرم نگه‌دارید❤️
با عشق و احترام:
#TheKnight

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

17 Nov, 20:13


␥ 𝑴𝑨𝑴𝑴𝑨𝑻𝑼𝑺


و شب برفی هیچوقت از یاد ما نمیره.

「 #Mammatus  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

16 Nov, 19:08


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞



گلوله‌ی ناخواسته‌ی اشک، از پلک‌های جونگکوک بر زمین افتاد.
فاصله‌ی کوتاه خود با ساعت‌ساز را به هیچ رساند و همان‌طور که به آرامی روی ران‌های عضلانی مرد جای می‌گرفت، پیشانی تب‌دار و دلتنگش را داخل گردن مرد فرو برد.
نه؛ مگر می‌شد فرو نریزد؟! مگر می‌شد به آوای درمانده و صادقانه‌ی مردش گوش دهد و قلب بی‌گناهش باور نکند؟!
مگر می‌توانست به چشم‌های مات برده و دلخور معشوق خیره شود و از درون نسوزد؟!
گذشته هر چه که بود، دگر از یاد برده بود!
نه؛ می‌بایست که از یاد می‌برد.
حداقل به هوای چشم‌های دردمند و نت‌های ناآرامی که به راستی بر نفس‌هایش محتاج بود.
آری؛ می‌بایست از یاد می‌برد.
پس انگشت‌های دلتنگ و پرنوازشش را روی گونه‌های تهیونگ نشاند و در صورتی که چهره‌ی دردمندش را از گردن مرد بیرون می‌کشید، بوسه‌ی طولانی و پرمعنایی روی لب‌های تهیونگ نشاند.

«هیونگ..._ پروا‌نه‌ات با تموم جونش..._ عاشقته..._»


「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

14 Nov, 14:34


␥ LAGOON 🪷

«من پر از ضعف و ترس هستم و ژسریس پر از غرور و تشنگی برای قدرته، بعد از تمام این سال‌ها... می‌خوام که عشق یک بار دیگه قاضی احساسات ما باشه من کاملا در برابر خواسته‌ی تو تسلیمم... و حاضرم درد و رنج راه عشق رو با تمام وجود بپذیرم. لطفا من رو قبول کن و اجازه بده که نیروی روحم رو باهات شریک بشم.»

«اگرچه تو لایقش نیستی اما من بهت یه قلب جدید و یه روح جدید می‌دم... و قلب سنگ شدت رو پاک می‌کنم اما برای اینکه قدرتم رو ببینی، تو باید ثابت کنی که برای عشق احترام قائلی. من قبولت می‌کنم اما این تازه شروعشه تا بتونی از امتحان من بگذری.»



「 #LAGOON ⁞ #Twt 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

13 Nov, 17:53


INRED♨️

اتکی دیگر از نورچشمهای سرخپوش...
بسیار زبانم قاصره، بغلش کنید تا به بعدی برسیم...🔥
ترجمه و متن رو از دست ندید.
وقتی از هر انگشتشون یک هنر می‌باره :)

「 #سرخپوش  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

12 Nov, 14:04


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

و اکنون جای دردهای او کجا بود؟!

「 #TheKnight  ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

10 Nov, 11:50


سلام عزیزای دلم... به ناچار اینجام تا بگم این هفته پارت جدید نداریم، دوری برای من سخت‌تر از هر چیزیه اما شرایط این هفته‌‌ام طوری پیش رفت که حتی یک ساعت زمان نوشتن رو بهم نداد. قول میدم هفته‌ی بعد شب به یاد موندنیی در کنار هم داشته باشیم، امیدوارم به حساب بی مسئولیتی قرارش ندید، ملاقاتتون می‌کنم... هفت روز بعد و به زیباترین شکل ممکن. 🤍

#Mammatus

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

09 Nov, 19:45


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞



«من خوب بلدتم..._ مرد پاییزی! عاشقی..._ اما عاشقمی؟»
«چی‌ می‌پرسی عمرِ دیوونه؟»

تهیونگ خیره بر لب‌های نیمه‌کبود و لرزان پسرک به زبان آورد و به فریادِ حبس شده در گلو، اجازه‌ی ابراز نداد.
چون مبادا؛ مبادا که تنِ خسته و نیمه‌جانِ محبوبش، دوباره و دوباره به واسطه‌ی گوش سپردن به آوایی بلند و ناآرام، به وحشت می‌نشست؟!
مبادا که نجوای دلگیرش بر تنِ دلبند، ناز و محبت نه اما ترس می‌نشاند؟
آری‌؛ نباید انجامش می‌داد.
حتی اگر از تکرار پرسشی چنین تلخ و بی‌اعتماد آرامش از دست داده بود.
پس بازدمِ خسته و پرحرارتش را بی‌صدا به رهایی سپرد و در حالی که بوسه‌ی ممنوع و دلتنگی پشت بر پلک‌های جونگکوک می‌گذاشت، روی همان نقطه به زبان آورد.

「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

09 Nov, 18:55


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞



«چشم‌هات؛ چرا ادای عاشق‌ها رو در میارن؟!»

و همان نجوای کوتاه، برای فرار نفس از تنِ نیمه‌جان ساعت‌ساز کافی به‌نظر می‌رسید.
اکنون چه شنیده بود؟!
از میان لب‌های بی‌رحم و بوسیدنی یاس‌برگش چه شنیده بود؟!
ادا؟ آن هم چشم‌های مات برده و مجنونی که هر لحظه به هوای چشیدن تنِ دلبندش، پذیرای مرگ بود؟!
تظاهر؟ آن هم قلبِ خسته و جان به سر آمده‌ای که تنها، به امید یک عطر زنده باقی مانده بود؟!
وای بر جهنمِ دنیای ویرانش؛ مگر چه کرده بود، مگر تا چه اندازه کم بود که لب‌های شیرین و زخم دهنده‌ی جونگکوک، همچنان به آتش احساسی نامیرا باور نداشت؟
دگر نمی‌دانست!


「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

08 Nov, 13:09


␥ God in disguise

به افسانه‌هایی که تا اینجا با خودش کشیده بود فکر می‌کرد.
دیگر هیچ جادویی وجود نداشت.
باد پرده‌ها را کنار می‌زد.
حقه‌ها در شرف رسوا شدن بودن.
حتی ملاقات عشق هم معجزه‌ای به پا نکرد.
هیچ چیز خارق‌العاده‌ای در کار نبود.
امداد غیبی‌ای نمی‌رسید.
باد طوفان رو کنار نزد، بهش پیوست.
شرارت‌ها قد کشیدن.
زوزه‌کشان شمع‌ها رو خاموش کرد.


~~~~~~

مرور کنیم حال این روزهای دیسگایز رو

「 #Disguise  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

05 Nov, 19:30


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

سالواتوره...
این می‌تونه از زبونِ الیوت باشه.

باشه ایوان بولشاکوف، باشه شاه‌بابا:)
「 #TheKnight  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

05 Nov, 18:44


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

- بهش حقیقت رو بگم تا با اشک به ستاره‌ها خیره بشه؟:)

زیبا‌ترین چیزی که امروز از شوالیه دیدم:)

「 #TheKnight  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

03 Nov, 09:21


سلام، در کمال خجالت‌زدگی و ناراحتی اینجام تا بگم متاسفانه امشب پارت جدید نداریم. خیلی سخت و ناراحت کننده‌ست برام که امشب نمیتونم پارت جدید رو به تقدیم نگاهتون کنم و کنار هم باشیم، اما از روز گذشته اصلا شرایط بدنی خوبی نداشتم و بد شانسی باعث شد همه چیز دست به دست هم بده و بدقول بشم. عذر میخوام از نگاهِ منتظرتون و امیدوارم برای من و ماماتوس صبر کنید... آسمون روحتون آفتابی باشه، آسمونِ ما به حضور آفتابیِ شما نیاز داره ابرک‌ها.

#Mammatus

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

02 Nov, 16:13


␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞


«هیونگ..._»
«چشم‌سیاه؟!»
«می‌دونستی تو تنها خانواده‌ی منی؟»

زمان برای لحظه‌ای از حرکت ایستاد؛ منجمد و چون قابی ناآشنا بر اطراف ثابت ماند.
چه شنیده بود؟
تنها خانواده‌ی او؟
مگر دلبندِ غمگین و بی‌پناهش تا چه اندازه تنها مانده بود که به آغوشی هرچند امن اما نامطمئن، نامِ خانواده دهد؟
اصلا چرا تا به حال نپرسیده بود؟
که عزیز کرده‌ی جانش چه می‌کند، تیله‌های شفافش برای چه تا آن اندازه غمگین است، نفس‌های درمانش به کدامین علت از تنهایی ترس دارد و تنِ لرزانش از چه زمان با اعتماد غریبه است؟
می‌دانست؛ اما نمی‌خواست که باور کند.
باور کند که قلبِ شکارِ محبوبش زمانی برای او، تنها واسطه‌‌ای به قصدِ فراموشی درد‌هایش بود.
لعنت؛ آن مرد با احساسات خالصانه‌ و پرستیدنی عمرش چه کرده بود؟



「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

02 Nov, 08:30


امروز ۱۲ آبان‌ ماه تولد نویسنده ی دوست‌داشتنی فیک خفن #Lagoon هست😍🎉

جیل عزیزمون تولدت مبارک🥳

💃💃


@v_kooki ༢࿔ུ
@vkooki_fic ༢࿔ུ

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

29 Oct, 09:57


سلام، خودم رو جایی پشت پرده پنهان می‌کنم تا نگاهم به نگاهتون گره نخوره و از خجالت، شرم‌زده نشم!
بازهم اینجام با این پیام نازیبا.
به نظر می‌رسه در رابطه با جبران، یکی دوبار بدقولی کرده باشم ولی به چشم‌های الیوت قسم که هفته‌ی بعد، من واقعا پربار از همیشه بر می‌گردم...
بنده به دلیل یک کسالت ناگهانی که راهی طبیب‌خانه شدم، نتونستم این قسمت رو اونطور که شایسته هست به اتمام برسونم.
شما، عزیزک‌های ایوان، پاپیون‌های الیوت، می‌دونید که چقدر برای من باارزش هستید و من قدردان تمام گرمای حضورتون هستم که همیشه نوری هستید تو تاریکی!
امیدوارم امروز، با وجود اینکه شوالیه نیست اما روزش رو گرم نگه‌دارید و فراموشش نکنید.
برای من موندنی باشید؛ شرمنده‌ی نگاه پر از انتظارتون شدم.
با عشق و احترام:
#TheKnight

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

26 Oct, 08:30


سلام به همراهان همیشگی و پُرمحبتم.
امیدوارم خوب باشید و روز خوبی رو سپری کنید.
متاسفانه باید بگم که امشب پارت جدید سوداد آپ نخواهد شد.
هفته‌ی سنگین و ناخوشایندی رو سپری کردم و متاسفانه در صورت تموم تلاش‌هام، پارت اون‌طور که باید و شاید، به نقطه‌ای که انتظار داشتم نرسید.
از نگاهِ منتظرتون عذر می‌خوام و هفته‌ی بعد با یک پارت طولانی به آغوشتون برمی‌گردم.
عزیزانی که هنوز به آپ نرسیدین، امیدوارم از این فرصت استفاده کنید و توی این فاصله خودتون رو به ما برسونید.
سلامت باشید و برقرار.🩵

#‌‌Saren
#Saudade

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

25 Oct, 08:30


سلام به پلوتونی‌هام،
اینجام تا اعلام کنم امشب دیسگایز آپ نمیشه.
بهتره همه‌مون کمی استراحت کنیم و بعد این شکنجه مشترک رو ادامه بدیم.
ممنون درک می‌کنید💚

#Yasna
#Disguise

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

22 Oct, 20:36


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

احساس می‌کنم قلبم در وصف این دو عکس شیرین بسیار ناتوانه:)

「 #TheKnight  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

22 Oct, 13:18


␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

چون انقدری قشنگ بود که قلبم براش ذوب شد:)🤍

「 #TheKnight  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧

⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^

20 Oct, 19:27


␥ 𝑴𝑨𝑴𝑴𝑨𝑻𝑼𝑺

کمی لذت از ارسالیتون؟


「 #Mammatus  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧