تریاق @taaryagh Channel on Telegram

تریاق

@taaryagh


"تریاق(تَ/تِ) به مَعنی اَفیون، پادزَهر، نوش‌دارو، تریاک"
قلم: امیرحسین پاینده
چنل دوم: @bevaqtetanhaei

تریاق (Persian)

با علاقه‌مندی به ادبیات و شعر فارسی، کانال تلگرام تریاق مناسب‌ترین مکان برای کسانی است که علاقه‌مند به آثار امیرحسین پاینده هستند. با توضیح و تفسیر اشعار و متون این شاعر بزرگ، تریاق به معنی افیون، پادزهر، نوش‌دارو و تریاک، شامل محتوایی منحصر به فرد برای علاقه‌مندان به ادبیات ایرانی است. این کانال به وسیله کاربر با نام کاربری taaryagh اداره می‌شود و تعداد فراوانی از دنبال‌کنندگانی که با شعر امیرحسین پاینده ارتباط دارند، اینجا محتوای کامل و واضحی از این شاعر بزرگ را پیدا می‌کنند. بنابراین اگر به دنبال یک کانال تلگرام با آثار و تفسیرات امیرحسین پاینده هستید، به تریاق بپیوندید. کانال دوم ما: @bevaqtetanhaei

تریاق

21 Nov, 00:28


https://t.me/bevaqtetanhaei/4309

تریاق

21 Oct, 21:41


سلام. یه مدت کوتاه و به صورت موقت اینجا فعالیتی ندارم. در حال تلاشم برای نوشتن یه مجموعه کوتاه و دلی برای چاپ. (اگه بشه...)
بمونید و همراهیم کنید؛ که چهار سال و نیمه که شما و این چنل از معدود دلگرمی های من بودید.
حرفی یا پیشنهادی داشتید توی بات تریاق که پین هستش بگید یا توی چنل دومم که راه ارتباطی دیگه‌ای هم توش هست.
مرسی؛ همین. 💙

تریاق

08 Oct, 22:26


من در زیستنم دچار مسئولیتم. اینکه نمی‌خواهم کسی را دلخور و ناراحت کنم اما خیلی چیزها از دستان من خارج است. اینکه نمی‌خواهم جوانی‌ام هدر برود اما خیلی چیزها از دستان من خارج است. اینکه نزدیکانم باید کنار من احساس خوبی داشته باشند و با حضور من، احساس کنند انسان خوبی را در زندگیشان راه داده‌اند اما خیلی چیزها از دستان من خارج است.
کدام یکی از قلب ها را شکسته‌ام؟
کدام یکی از چشم ها را با اشک، تر کرده‌ام؟
کدام اعتماد را به پشیمانی‌ سوق داده‌ام؟
بعضی ها را می‌دانم و از خیلی های دیگر هم بی‌خبرم.
وظیفه‌ی قلمی که در دست دارم را با محدود مخاطبی که دارم، گاهی برایم سنگین می‌شود!
با جملاتم کدام عاشق را به یاد معشوقش انداخته‌ام؟
کدام احساساتی که نباید برانگیخته می‌شدند را برانگیختم؟
کدام دید را بدبین کردم و کدام دید را خوشبین؟
میان واژه هایم کدام دل را به رحم آورده‌ام؟
و کدام زخم‌ را نمک پاشیده‌ام؟
من به جِد دچار مسئولیتم. بار این مسئولیت ها را در کدام کوچه،‌ در کدام اتاق و در کدام مسیر می‌توانم از خود رها سازم؟
بد بوده‌ام؟ اگر بد بوده‌ام، نمی‌خواستم. زهری را از زبانم به دلی زدم؟ اگر کرده‌‌ام، نمی‌خواستم. خیلی چیزها از دستان من خارج است. زندگی سخت است. شمارش موهای سفیدم از دستانم در رفته است و هر تار موی سفید، به این سختی زندگی می‌افزاید.
اصلاً نمی‌دانم دلی را گرم کرده‌ام؟ دستی گرفته‌ام؟ شرفی که پشت جثه‌ی کوچکم دارم را جایی که نیاز بود خرج کرده‌ام؟
شاملو راست می‌گفت انسان دشواری وظیفه است.
@bevaqtetanhaei 💫

تریاق

07 Oct, 22:06


شاید
روزی
کسی
دستان مرا
درون گلدانی سفالی
برایت
هدیه آورد
شاید
روزی
از خشکی و ناامیدی
برایت
گل شعر دهم
شعر خشکیدن و پژمردن
شعر انتظار برای سبز شدن
شاید
روزی
کسی
دستان مرا
در باغچه حیاط خانه‌یتان قلمه زد
تو باران را
به سوی دستانم روانه کن
تا دستان من
در تنهایی
و میان سردی خاک
شعر های عاشقانه
غنچه دهد
تو گل های شعرم را بچین
تا شاید به قهری زیستنم پایان دهم
سبز شوم
در واقعیتِ زرد شدن...
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🍂

تریاق

07 Oct, 10:31


در دل دردی دارم
همسن خودم
میان لباسم زخمی دارم
همسن خودم
پشت عینکم
رد باران خشکیده
دستان عرق کرده‌ام
به جایی بند نیست
خون از من می‌چکد
به زمین سرد
بر کف کوچه های خاکی
گوشه‌ای نشسته‌ام
و دوستانم به عیادتم می‌آیند
من
شتاب زده‌ام به رفتن
خالی می‌کنم پشت خودم را
دوستانم
مرا همان گوشه که نشسته‌ام
می‌بینند
اما من دارم از خود بیرون می‌زنم
خون از من می‌چکد
به زمین سرد
می‌چکم و خشک می‌شوم
می‌چکم و از تنم بیرون می‌زنم
تمام می‌شوم
و همه مرا تماشا می‌کنند
و برای چکیدن و تمام شدنم
ایستاده کف می‌زنند...
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🩸

تریاق

04 Oct, 21:53


گاه دلم می‌خواهد
دور بریزم
همه‌ام را
تمام این نوشته های تلخ و زهرم را
میان باغ های چای
کنار رودخانه‌ای تنها
زیر پل های جدایی
خودم را به شب بسپارم
خیال کنم که حضورم خیالی‌ست
به این فکر کنم
که حقیقت ندارم
که دروغم
که تمام آنچه داشته‌ام
تمام آنچه اندوخته‌ام
یک خیال خام است که از گوش های دنیا
مثل یک گوشواره‌‌ای ظریف
آویزان است
خودم‌ را میان قیر خیابان ها
زیر برگ های خشکیده‌ی پاییز
رها کنم
و منتظر بمانم
که شاید روزی
بر جایی سبز و دل‌انگیز
فرود آیم
فردایی که شاید برای زیستن بهتر باشد
که شاید حالم بهتر باشد...
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🌙

تریاق

04 Oct, 21:52


آمده بود تا رنگ ها را
از میان رنگ هایی که می‌شناختم بدزدد
دیوار های اتاق را سیاه کند
صدایش را
میان پرده‌ی گوش‌هایم
جا بگذارد
آمده بود شب را هدیه دهد
و ستاره هایم را از آسمان بچیند
در سبد بگذارد و فرار کند
آمده بود تا ابرها را
بارور کند
که تا می‌توانند در دل تاریک من ببارند
آهنگ های غمگینی پخش کرد
عطرش را در هوا
غصه‌ای را در فضا
آمده بود تا سرمای استخوان سوز‌ را
هدیه دهد
و من
آفتاب را
در گوشه‌ای از اتاقم قایم کرده بودم
تا وقتی که از راه رسید
بدن سردش را
با آفتاب هایی که دزدیده بودم
بپوشانم...
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ ☀️

تریاق

04 Oct, 21:46


پنجره
آسمان هدیه داد
پرده را تا ته کشیدم
آسمان را پس زدم
پنجره باران بارید
پرنده از بوم‌ سفید آسمان پر کشید
آسمان با خود تیرگی آورد
من دیدم
با همین چشمان کم‌سو
که پرنده از من دل کند
که آسمان قهر کرد
در قعر قلبم غمی‌ بشکن زد
اسب سیاه اندوه جفتک انداخت
آینه از نمایان کردن دست کشید
من دیدم
خودم دیدم عزیزم
که آشنا از هم‌صحبتی با من دست کشید
پرنده از من دل کند
آسمان قهر کرد
صدای پچ‌پچه هایشان می‌آمد
خودم شنیدم...
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🥀

تریاق

04 Oct, 21:31


تو را از دور دیدم
از دور زیبایی
از دور غمگینم
تار می‌دیدمت
اما می‌دیدم که از دور می‌آیی
تو میان مه های پاییز هم زیبایی
جهانم
در سیطره‌ی بلاتکلیفی هاست
گیر افتاده‌ام
در کالبدی کوتاه
پنجره ها بسته‌اند
به سوی تو پرواز ممنوع است
دلم می‌گیرد
و تنفسی عاری از اندوه ممنوع است
خیابان ها
از جاری شدن خون لاله ها داغ است
دیدن تو
مثل انقلابی‌ست
که به چشم دولت امروز ممنوع است
عینکم را برداشتم
چشم هایم را مالیدم
تار می‌دیدمت
اما تو همچنان زیبا بودی
دیگر جلوی چشم هایم نیستی
و این دیدار تا ابد و یک روز ممنوع است...
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🍂

تریاق

04 Oct, 21:15


قلم را از دستم بگیر
به دور‌ انداز
خیالم را بر آب روان جاری کن
مرا به رفتن بسپار
بر چهارگوش دیوار اتاقم
پنجره بکش
پرنده ها را به پرواز درار
لباس کهنه و پاره‌ی غم را
از تنم بگیر و بعد
از غم عریانم کن
که من در بزم جهان عزا گرفته‌ام
تو مرده‌شور پیکر بی‌جانم باش
که میان شور‌بختی‌ام‌
مثل قندی
نباتی
کور کن این سوسوی ناامیدی‌ام‌ را...
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🪽

تریاق

03 Oct, 10:47


و تو
از روی خوش خواب
چه می‌دانی؟
که بیداری
مچاله شدن دل بود
به دست دیو تنهایی.
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🍂

تریاق

24 Sep, 23:43


من از میان رنگ ها گذشتم
خاکستری شدم
از لا به لای درختان سرسبز
با بادها گذشتم
و با برگی خشکیده بر زمین آرام گرفتم
خودم را گم کردم
و از زیر سنگ ها خودم را پیدا کردم
خودم را
زیر خراوار ها خیال
مدفون کردم
خیالی که تخت بود
تختی پوسیده و شکسته
که مردی دویست کیلویی رویش دراز کشیده بود
از دل تاریک کوچه های عبوس گذشتم
از روی انار های ترش‌ و ترکیده و افتاده از درخت گذشتم
گذشتم تا به شعر برسم
که واژه شوم
و تو
از میان دفترچه‌ی خالی‌ام
بچینی‌ام
از روی خودم گذشتم
از شهری که از فردا بی‌وقفه خواهد بارید
تا اشک خدا خشک شود
تا که زیر اشک های خدا خیس شوم
تا که از زیر اشک های خدا بگذرم
و در کنج عزلتی در ازدحام جمعیت
درون دفترچه‌‌ی خالی‌ام بنویسم:
من از میان رنگ ها گذشتم
تا شعر شوم
تا جان به لب رسیده‌ام را
گوشه‌ای رها کنم
و منتظر بمانم
که تو بچینی‌ام.
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🍂

تریاق

15 Sep, 12:42


آسمان خاکستری‌ست و من نیز قدم هایم را به سوی خاکستری شدن عمر برمی‌دارم. هیچ خوش نمی‌گذرد و البته ناشکری نکنم، بد هم نمی‌گذرد. فقط کم حوصله‌ام. هرچه می‌گذرد کم‌حرف تر می‌شوم. راستش چیزی برای گفتن ندارم، به نظرم همه‌چیز عیان است. تنها و تنها سعی می‌کنم بنویسم هر آنچه که نیاز باشد بگویم را. دیگر هیچ؛ مطلقاً هیچ. روز ها یکجور و یکسان می‌گذرند و دلهره و اضطراب ما را رها نمی‌کند. ما برویم به حال خود تنها بمانیم که سرتان را درد آوردیم و حوصله‌تان را سر بردیم.
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🍂

تریاق

13 Sep, 23:09


دلم می‌خواست قدم هایم کنار تو زده می‌شد، چای‌ام کنار تو زبانم را می‌سوزاند. قهوه ها را کنار تو تفاله می‌کردم، در کوچه پس کوچه های شهر، سیگارم را کنار تو دود می‌کردم و تو با اخم نگاهم می‌کردی. دلم می‌خواست آهنگ هایم را کنار تو بلند بلند می‌خواندم، شروع به نوشتن می‌کردم و تو با لبخند نگاهم می‌کردی.‌ دلم می‌خواست گلدان فاصله می‌شکست، گل‌ دلتنگی به جای گل های پشت پنجره می‌پوسید. عطر تو را به ساعدم می‌زدم و باد مرا به آغوش تو هل می‌داد. غروب را با تو از پشت بام نظاره‌گر می‌شدم و تکیه گاه خستگی‌ام از ایستادن، به جای دیوار، قامت تو می‌شد.‌ جهان من از فاصله ها پر است. آسمانِ پشت پنجره اتاقم، مرا به سوی نگاه تو می‌کشاند. من که همیشه سقوط می‌کنم از بلندای حضور، دلم می‌خواست پرواز خیالم با بال های بسته و خسته، با تو به سقوط می‌رسید. نمی‌دانم؛ ولی من که دلم چیز زیادی نمی‌خواهد.
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ

تریاق

12 Sep, 11:18


هر آنچه که می‌خواستم را یادم نیست و حتی در این زمان، خودم را.
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🍂

تریاق

12 Sep, 09:43


راستش را بخواهید دیگر حال و حوصله چند سال قبل را ندارم. بیشتر اوقات در حال تحمل کردنم. به خودم که می‌نگرم حفره‌ای عمیق و تاریک می‌بینم. نه چیزی برای نوشتن ندارم، نه جایی برای رفتن، نه کاری برای کردن. زوال هرچیزی که به چشمم می‌آید را می‌بینم. کاری جز اینکه خودم را به احمق بودن بزنم ندارم. تظاهر به اینکه بسیار ساده و شکننده هستم. که البته هم ساده و شکننده هستم اما خب سرسختم. می‌دانم اطرافم چه خارکسده بازی هایی رخ داده،‌ چه حرف ها زده شده‌ و چه فریب هایی تحمیل شده. تمام‌شان را از سر بی‌حوصلگی کنار گذاشته‌ام، اهمیتی نمی‌دهم. می‌گذارم هر فکری که می‌خواهند بکنند. من در عین حالی که دوستتان دارم، ممکن است به تخم چپ خواهرزاده‌ی عزیزم هم نباشید.
@bevaqtetanhaei 🍁

تریاق

09 Sep, 15:40


پنجره رو باز نکن گرما میاد داخل. کولر رو بذار روی ۱۶ و جلوی باد کولر سعی کن بمیری.
من خوبم تو حالت چطوره؟! من خوب نیستم، تخمی، تخیلی. خبر خوب دور‌ه، خبر بد نزدیک؛ کلاغ های روی پشت بوم بهم گفتن. همونجا که نشستی تاس بنداز ببینم از کدوم نردبون میری بالا و به نیش کدوم مار برمی‌گردی سر خونه اول!
چخبر؟ هیچی خبری نیست. نه ابری هست، نه بادی میاد. خورشید داره میشاشه رو ما. زرررد و گرررم‌، از اونایی که ازش بخار بلند میشه. نفسم بالا نمیاد، پایین هم نمیره. یه جا واستاده، سعی می‌کنه بمیرم. تو چخبر؟ لاشی‌گری، علافی، کون گشادی، دنبال چسان فیسان! نگی بهتره...
یه لحظه سرچ کن دانلود حال خوب با کیفیت ۱۰۸۰ !
ارور ۴۰۴ میده توی ایران.
خرید حال خوب با آف ۷۰ درصد !
حقوقمو هنوز نگرفتم.
جلوی باد کولر سعی کن بمیری. روزها دارن بدتر میشنا! از من گفتن...
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ ☀️

تریاق

04 Sep, 22:02


جنگل درونم بی «ل» شد
و حالا
به روی تپه‌ی خیال ایستاده‌ام
تنهایی‌ام را تماشا می‌کنم
دویدن تنهای یک کودک سال‌خورده را
میان دشت و باد
وسعت دشت برایم تنگ شده
از شاخه های سست این درخت های استوار
برایم سنگ می‌بارد
مارهایی که در آستین پروراندم
به جنگ من آمده‌اند
تپه ها از قدم های تنهاییِ من
میلِ فرو ریختن دارند
خواب رگت را با داس بزن
و بر سر من فریاد
نگاه سرد و خشکت را
به سوی آن کودک سال‌خورده راهی کن
به سوی گریه‌ی مرغ و ماهی ها راهی کن
ببین
که تنها از چشم های تو باران نمی‌بارد
آن کودک که می‌دود به فرسودگی
میخواست ریشه‌ات را به زمین محکم کند
ولی حالا
ریشه های خودش پراکنده بر این گستره‌ی سبز خیالی‌ست
رگ خوابت را با داس بزن
و بر سر من فریاد
نگاه سرد و خشکت را
از سوی من بردار
پا از دویدن نمی‌ایستد
کودک سال‌خورده‌ی تنها
که دور می‌شود از تو
دور می‌شود از من
دور می‌شود از خیال
از دیار
از این شعر...

†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🌿

تریاق

02 Sep, 10:12


مرثیه‌ی من
سقوط گنجشک هاست
از بام آسمان
وقتی که غرور ها بهمن می‌شدند
و می‌ریختند به نابودی
مرثیه‌ی من
سوختن بال پروانه هاست
کم آوردن در اوج دویدن هاست
نگاهم آب شد
ریخت به نهر عشق
که پای تو بر سکوت اشک ها افتاد
حادثه‌ای که معبر تاریکم را
روشن می‌کرد
تا تاریک‌تر از قبل تحویلم دهد
مرثیه‌ی من
سینه های سوخته از خوبی هاست
ترک شجاعانه‌ی عشق و بوسه هاست
من که واژه می‌شوم تا مرز بودن
که تمام می‌کنم هر شروع تازه‌ای را
من که در هر لحظه‌ی گذرا
مرگ یک شوق و ذوق را به چشمانم می‌بینم
زیرلب
با جسارت می‌گویم
که تو را دوستت دارم
و مرثیه‌‌ی من
مرثیه‌ی شعر و خوانده نشدن است
مرثیه‌ی دویدن و نرسیدن است
مرثیه‌ی خواستن و نشدن است
و تمام این واژه های به هم تنیده
مرثیه‌ای برای من و تو بود...
†𝜶𝖗ұ𝜶𝖌ћ 🌜