اینجا روی این زمین خاکی، خیال میکنی برایشان اهمیت داشتهای، یا حداقل دلت میخواهد که داشته باشی. اما با کوچکترین اشتباه حذفت میکنند. دنبال هیچ پس و پیشی هم نمیگردند. حذفت میکنند. طوریکه انگار حتی از ابتدا هم نبودهای.
حرفم نمیاد. وقتی حرفم نمیاد میترسم. وقتی کلمهها گم میشن میوفتم به تقلا. میخوام حرف بزنم، ولی حرفی نیست. قبل از من تمام حرفها رو همهی آدمهای غمگین زدن.
دوست دارم نباشم، یا اینکه جوری با محیط ادغام شم و توش ترکیب شم که نشه تشخیصم داد، مثل وقتی که رنگای مختلف خمیربازی یکی میشن و نمیشه از هم جداشون کرد.
هر چی من بیشتر ادب و تواضع به خرج میدم، آدما بیادبتر و پرروتر میشن! کلا ریدن جوابه دوستان، تا میتونید تحقیر کنید و عین تریلی از روی آدمای این دور و زمونه بگذرید.