Sabour.point 09198951799

@soudabesabour


Sabour.point 09198951799

16 Oct, 09:20


اونموقع اخبار تلویزیون از جنگ و جبهه و شهادت‌ها رو نشون میداد. من میخ اخبار بودم، یهو شروع کردم به گریه‌کردن با صدای بلند، هیچ جوری ساکت نمیشدم، مامان از آشپزخونه پرید توی اتاق گفت: سودی، سودی چی شده؟ چیزی رفته توی چشمت؟ دستت بریده؟ دلت درد میکنه؟
با صدای بلند و هق و هوق گریه و آب دماغ سرازیر شده و با مکافات،
گفتم:
همه پسرها و مردها رفتن جبهه شهید شدن، مامان گفت: الهی فدات شم مهربون دختر که فکر شهدایی؛
یهو با عصبانیت گفتم:
- نه نه، اگه همشون شهید بشن، کی بیاد شوهر من بشه، عروس بشم؟
.
فقط یادمه مامان، انقدر خندید که چشماش شکل خودم اشکی شد.
.
خلاصه ما بچه‌های آبان‌ماه، اینیم- سودابه صبور
.