Dernières publications de سوتی های خانومانه (@sootemoote) sur Telegram

Publications du canal سوتی های خانومانه

سوتی های خانومانه
سوتی ها و خاطرات جالب دوران مجردی،درس و دانشگاه و کار، نامزدی ، عقد و متاهلی خودتون که باهاش خاطره دارید رو واسمون ارسال کنید تا در کانال درج کنیم و باهم بخندیم😍😂


اینم ایدی ادمین 👈👈
@mkasff
6,320 abonnés
856 photos
61 vidéos
Dernière mise à jour 11.03.2025 02:42

Le dernier contenu partagé par سوتی های خانومانه sur Telegram

سوتی های خانومانه

07 Sep, 17:43

6,039

با سلام به همه اعضای گروه یه خاطره بگم از رانندگیم😁

یه روز از سمت شهرمون کلاله تو استان گلستانه میخاستیم بریم گرگان سوار ماشین شدم همون اول کاری عینکم افتاد زیر پام برداشتمو زدم به چشم رفتیمو رفتیم تا رسیدیم مقصد منتظر بابام بودم ک کار اداریش تموم بشه یهو دیدم عه چرا یه چشم تار میبینه عینکو برداشتم تا پاکش کنم دیدم عه یه شیشه ش نیس نگاه کردم اینور اونور دیدم افتاده زیر پام فکرشو کنین دویست کیلومترو رانندگی کردم اینهمه پلیس راهو رد کردم باهمه ماموراهم سلام حال واحوال پرسی کردم میگن این اسکول کیه با یه شیشه عینک رانندگی میکنه😜😜لبتون پرخنده

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

07 Sep, 17:43

5,720

سلام به همه دوستان گلم🌺🌺🥀🥀🌷🌷🌾🌾🪷🪷🪷 و به مهربانوی عزیز ❤️❤️❤️❤️❤️ممنون که سوتیهامو میزارین
دوستمون گفتن ما دهه شستی ها خیلی تباه بودیم یاد چند تا خاطره از دوران بچگیم افتادم.
اول اینکه من عاشق موی بلند بودم یعنی ارزوم بود و تو بازی ها همیشه شلوار داداشمو سرم میکردم و دوتا پاچه هاشو روی شانه هام مینداختم یعنی موهام بودن چقدر هم حال میکردم🥴🥴🥴🥴
و گاهی هم جورابهای مامانمو گلوله میکردم و زیر روسریم میزاشتم یعنی موهام بلنده و بستم 😢😢😢😢 البته این کارو الان بعضی ها با کلیپس انجام میدن.
از همه بدتر اینکه عاشق دامن چیندار و بلند بودم💃💃💃💃 و یه تلوزیون مبله داشتیم که یه رویه ی چیندار داشت و اون میشه نقش دامن و داشت برام و اینقدر دوسش داشتم که یه سری که عروسی دعوت بودیم با اسرار میخواستم همونو بپوشم که کلی گریه کردم و کلی هم از مامانم کتک خوردم😫😫😫😫😫
خلاصه کفشهای پاشنه بلند مامان👠👠 که از کمر شکسته بود بس که پوشیده بودمشون

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

07 Sep, 17:06

3,701

سلااااام🌷 

بعداز مدتها  یه سوتی دادم چه سوتی😆🤣!!!!!!
مسافرت میرفتم توی فرودگاه آخرین گیت  بازرسی کیف و بدنی رد می کردم که  خانم مامور گیت یه بسته کوچیک که گرد سفیدی توش بود در آورد از کیفم گفت این چیه خانم؟؟ 
با خونسردی گفتم نمی دونم !!!😕 خودش اومد کمکم‌ گفت نمکه؟!! گفتم اره اره. 
واییی  بخدا که اگر چادر مقنعه م نمیومد کمکم‌ تا میخواستم ثابت کنم‌ از امامزاده اسماعیل سال قبل نمک نذری بهم داده بودن ، یه هفته اب خنک‌خورده بودم🤨 
هنوز یادم میاد  هنگ می کنم خودم !!!

وووویییی !!!!🙄🙄🙄

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

07 Sep, 17:06

4,230

سلام درود خدمت دوستان ومهربانوی نازنین اول بگم من کورد هستم اسلام آبادیم خوشحالم که دوستان کورد زبان هم توی کانال زیاد شدن
اما بحث سوتین داغه من تقریبا دوم راهنمایی بودم تابستونا روستا میرفتیم زمستون به خاطر مدرسه شهر بودیم مادربزرگم خدابیامرز خیلی روشن فکر بود حالا رفته بود شهر مستضعفی بگیره حالا (شصی ) هم بهش میگن

خلاصه برا منم دوتا سوتین گرفته بود آورد داد مادرم متوجه شد کلی دعوام کرد مادربزرگم کلی دعواش کرد گفت باید بپوشه براش واجبه اینا
حالا خلاصه منم تا اونا جرو بحث میکردند بردم نشون دختر خاله م دادم از ذوقم .اما مادرم دو سه روزی باهام سرسنگین بود ولی کی گوش بده ذوق اون سوتین که مادربزرگم خریده بود هنوز تو ذهنم مونده
اما خواهرم که ۸ سال از خودم کوچیکتره تعریف میکرد میگفت سینه هام دراومده بودند مادرم بهم گفت (باوگ براد بمره ممگ کردیده باوگد سرد بره) یعنی پدرومادرت بمیره دور از جونشون سینه در آوردی سرتو میبرن
اما الان خودم دوتا دختر دارم همیشه میرم بهترین هارو براشون میخرم
همیشه خواهرم میگه هنوز اون استرس تو دهنمه و ناراحتم واقعا فکر کرده بود سرشو میبرن

مادرا یکم درک کنید دختراتونو باهاشون رفیق باشید

مادر پارمیس 😍😍

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

07 Sep, 17:06

4,752

سلام

یه سوتی دیگه هم بگم و برم....
یه پیرمردی توی روستای ما بوده که با بابام اینا میرن یه روستای دیگه گندم آسیاب کنن
از اونجا که چای رو داغ داغ میخورده حین خوردن چای میریزه رو دم و دستگاش
اینام ناراحت که چی شد اونم گفته نترسین ساقه اش سالمه 😂فقط کلاش سوخته 😂😂😂😂

مادر پارمیسم

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

07 Sep, 17:06

4,587

سلام خدمت عزیزان گروه و مهربانوی نازنین

اول بگم من هم کورد هستم اسلام آبادیم خوشحالم که دوستان کورد زبان زیاد شدن داخل کانال
چقدر خندیدم با سوتی پسر کورد کرمانشاه و حماسه پدرش
اما سوتی که برادرم دادن ....
این برادر بنده اون وقت ها که دبستانی بوده تابستون ها میرفته روستا کمک پدرو مادرم
حالا از زبون خودش ...
یه روز خیلی شدید دل درد داشتم اون روز چوپان بودم
خلاصه دیدم شدید اسهالم چند بار دستشویی رفتم از اونجایی که گوسفندا نباید توی مزارع همسایه ها میرفتن تا من بجنبم اینا آروم بشن اسهاله ریخت 😭😭
وای منم بدبخت شدم حالا آبم نبود 😱🥴🥴
یه فکری اومد توی سرم شورتمو در آوردم چالش کردم با خیال راحت برگشتم خونه
عصر دیدم همسایه مون هی داره صدام می کنه رفتم دیدم ای وای شورتم انداخته سر یه چوب میگه بیا گفتم اینو از کجا آوردی؟؟
گفت سگا درش آوردن ، شرفم برباد رفت
بیشعور آبرو برام نذاشت کل روستا فهمیدن
هنوز که هنوز اون داستان رو برا همه تعریف میکنه
خوش باشید

مادر پارمیسم

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

11 Jul, 08:27

8,727

سلام سحر جون خوبی عزیزم

میخام یه خاطره بگم، 
چند سال پیش با مادرم دعوت شدیم ب یه هییت من خونه مادر بزرگم بودم و مادرم اومد اونجا دنبالم اون موقع بابام سرطان خون داشت و ماهم متوسل میشدیم ب امام ها  حال بابام اصلا خوب نبود البته الان فوت شده دوست داشتین یه صلوات واسش بفرستین،  مادرم گفت بیا بریم هییت که من گفتم نمیام وقتی حاجت نمیدن چرا بیام بابام جلو چشمم داره پر پر میشه نه خدا کاری میکنه ن ائمه مادرم اصرار میکرد که حالا پاشو بریم کفر نگو مادر بزرگمم گفت برو ثواب داره خلاصه با مادرم رفتیم تازه هییت شروع شده بود وقتی در و باز کردیم تعداد زیادی خانوم دیدیم که نشستن با چادر های مشکی و چادراشون و انداختن رو سرشون و گریه میکنن ب مامانم گفتم چقدر شلوغه حالا خوبه تازه شروع شده کجا بشینیم مادرم گفت جا نیست همینجا جلوی در بشینیم دوباره نگاه کردم گفتم چقدر جمعیت اومدن ماشالا، خلاصه ما هم شروع کردیم ب گریه کردن صاحب خونه اومد بهمون خوش امد بگه وقتی سرمون و بلند کردیم دیدم وسط خونه خالیه یعنی تعداد ادما ب قدری بود که دور تا دور خونه نشسته بودن ماهم که کنار در بودیم  کسیو ندیدیم خارج بشه خیلی ترسیده بودم که اون همه ادم یهو کجا رفتن چی شد، هنوزم که هنوزه بهش فکر میکنم یه حال غریبی دارم البته اینم بگم که بابام ب طور معجزه اسایی شفا گرفت.

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

11 Jul, 08:27

7,018

سلام

دیشب می‌خواستیم بریم خونه مادربزرگم
خالمم که یه پسر 3/5 ساله داره گفت بیاید منم ببرید بعد که ما سوارشون کردیم اومدیم دم خونه مادربزرگم همسایشون با شوهرش توی کوچه بودن بعد پسرخالم رفت پیششون به خانومه گفت سلام اسمت چیه؟  همسایه هم گفت :تربچه
این گودزیلا هم روکرد سمت مرده وگفت اسمه تو هم تلبچس؟ 🤔 مگه ماماناتون بلد نبودن لوتون اسم بزالن؟ 🤔
قشنگ زنه رو باخاک یکسان کرد 😂😂😂عوضش دیگه قشنگ جواب بچه رو میده😬😂
#دختر_سربه_هوا

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

10 Jul, 16:32

6,184

سلام خوبین امیدوارم همیشه سلامت باشین

من دخترمو بالاخره تونستم از پوشک بگیرم ، تند تند میبردم دستشویی
یه روز آقامون از سرکار برگشته بود هوا گرم اومد با شورت نشست جلوی کولر نفس تازه کنه بره لباساشو بپوشه 
دخترمو بردم شستم اومدم بیرون دیدم آقا دارن قهقه میزنه😂😂😂😅😅
میگم چیشده ؟؟
با خجالت  گفت دخترمو تا از دستشویی اومد بیرون با یه نگاه خاصی اومد جلوم یه نگاه به شورتم کرد😳😳 اومد اونجامو گرفت گفت اوخ اوخ پی پی کردی توی شورتت
بیا بریم مامان بشورتت😂😂😂

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

10 Jul, 16:32

4,327

سلام

یادمه یه روز داشتم قبل از تعطیلی مدارس با پسرم از خیابون رد میشدم
کنار خیابون یه دختره ایستاده بود خیلی تیپ و آرایش نامناسبی داشت
یه پسره روی موتور از کنارش که گذشت گفت جووووون خانوم ، بخورمت 😐
پسرم یهو برگشت گفت مامان آقاهه با ما بود؟؟؟!!!🧐
دیدین صدای بچه ها هم بلند ، انگار بلندگو قورت دادن😖
جلوی ما هم چند تا آقا بودن ، با این حرف پسرم برگشتن منو نگاه کردن ببینن من چطوریم که موتوریه این حرفو بهم زده 😣☹️
هیچ خانوم دیگه ای هم اون موقع رد نمیشد ، اینا دیگه واقعا فکر کردن موتوریه به من تیکه انداخته 😟
خیلی خجالت کشیدم گفتم نه مامان با من نبود که یهو دیدم یکی از اون آقاها از فامیل های همسرم بود 😓
همش میگم خدا کنه اون دختره رو دیده باشن 🤕
از دست این بچه ها 😮‍💨😕
داشتم باهاش برای مشق نوشتن و مرتب بودن بحث میکردم 🤨که دید دیگه خیلی جدی ام و شوخی ندارم😠 سکوت کرد و به حرفام گوش داد 🤐
آخرش رو کرد به همسرم گفت
همش تقصیر تویه با مامان ازدواج کردی، 😑یه دونه از این مامانا هستن که غر نمیزنن میگرفتی 🫠
گودزیلا نیستن اینا ، هیولا هستن بخدا 🤥

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg