Latest Posts from سوتی های خانومانه (@sootemoote) on Telegram

سوتی های خانومانه Telegram Posts

سوتی های خانومانه
سوتی ها و خاطرات جالب دوران مجردی،درس و دانشگاه و کار، نامزدی ، عقد و متاهلی خودتون که باهاش خاطره دارید رو واسمون ارسال کنید تا در کانال درج کنیم و باهم بخندیم😍😂


اینم ایدی ادمین 👈👈
@mkasff
6,320 Subscribers
856 Photos
61 Videos
Last Updated 11.03.2025 02:42

The latest content shared by سوتی های خانومانه on Telegram

سوتی های خانومانه

30 Dec, 17:45

3,754

سلام مهربانو جان وعزیزان همراه

دوستم یه سوتی تعریف کرد خیلی خندیدم گفتم براتون بگم
البته ببخشید اگه خوب تعریف نکردم
القصه دوستم رفته بوده نماز جماعت ، بعد چون حسنیه کوچک بوده مابین آقایون وخانومها پرده نبوده
دوستم و چندتا خانومها ردیف اول کاملا پشت مردها نماز رو شروع کردن
میگه چشمت روز بد نبینه یه آقاهه تا رفت سجده دیدم وااای😱🙈🙈 آقاهه خشتک شلوارش پاره س شورت هم نداره😳
میگه هم هی سجده هام رو طولانی میکردم که آقاهه زود بشینه ، بازم زودتر از اون سرشو از سجده برمیداشته و باز چشمش به جایی میفتاده که نباید...
ببخشید ببخشید همه چیش آویزون بوده😀😀دیگه نماز که تموم شده بهش گفتن و بنده خدا اهمیتی نداده و رکعت بعدی رو هم همانطور ادامه داده😀😀😀
ببخشید طولانی شد.

دختر بابا هستم

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

30 Dec, 17:45

3,543

سلام

ما خونمونو واسه فروش گذاشتیم هی مشتری میومد
یه بار یکی اومد مامانمم رفته بود دکتر ، این خانمه از در اومد شروع کرد مبلارو عقب کشیدن😳پشتشونو نگاه میکرد که کاغذ دیواریا سالم باشن
پشت تلویزیون کاغذ سه بعدی هست همه دست میزنن تا میفهمن کاغذه ، این دست میزد میگفت این دیگه چه جور سنگیه😐🤦‍♀کابینتامون mdf هست رفت در تک تک کابینتارو باز کرد گفت اینا آهنین شما روکش زدید

آخه مامانم برای اینکه کابینت لکه نگیره برچسب زد حالا من هی میگم آهنی نیس میگف نه ببین روکش داره ببین داره بلند میشه ، داشت برچسبارو میکند🤬🤦‍♀😕که بنگاهی گفت خانم فلزی نیس تا باور کرد😫😄😄
بعد یه دفعه رفت توی اتاق و در میز توالتو باز کرد گفت توی این شما چی میزارین؟؟
منو بنگاهی اینجوری😳☹️😐
آب حموم ظرف شویی همه رو باز کرد که فشارشونو بیینه
در کشو هارو باز میکرد ک مثلا اندازشو ببینه بعد میگف مگه شما فلان چیزاتونو توی کشو کابینت میزارین 🧐
بعد هم گفت به من آب میدی؟؟
بعد چند ثانیه گفتم باشه بعد موقع رفتن گفت من یه دسشویی ام برم؟
دیگه نمیدونستم چی بگم😶😶
بعد اینکه رفت ، بنگاهیه گف آبجی شرمنده😕😐🥴همه جور آدمی پیدا میشه و رفت

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

30 Dec, 14:45

2,622

سلام سحری😎

این چیزی که میگم مربوط به مامانمه🫠
مثلا تو این سی سال ک زندگی کردن چیزی که بابامو حرص میده اینه که مثلا بابام داره تلویزیون میبینه یهو واسه یه ثانیه حواسش میره سمت گوشی ، یهو مامانم می‌پره تلویزیون رو خاموش میکنه🫤
یا مثلا وقتایی که هممون میریم سمت گوشی میاد چراغای خونرو خاموش میکنه🫤 توی این مورد بابام دست از غرغر بر نمیداره ک به تلویزیون یا چراغ چیکار داری تو😂🥹
و چیزیم که مامانمو بشدت حرص میده اینه که شش ساله باز نشسته شده و توی این شش سال یکسره خونس 🤬 و مامانم دوست داره یکم بره بیرون که منو مامانم راحت بتونیم حرفای زنانگی بزنیم🤪😛
ولی باید توی حسرتش بمونیم اما خوبیش هم اینه بعد شام و ناهار نمیزاره دست ب سیاه و سفید بزنیم و میره ظرفارو میشوره و به ماهم نمیده حتی ب زور🥺😎
ولی فداش بشم بهترین بابا و مامانِ دنیاست🤍خدا حفظ کنه همه پدر مادرارو
اگه دوس دارین برای از دست رفتگان یه صلوات بفرستین 🖤🫠

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

30 Dec, 14:45

2,977

سلام سحر جون

یه بار خیلی وقت پیش وقتی نشسته بودم جلو نامزدجان هی با بند سوتین م ور میرفتم هی یقه رو میکشدیم پایین هی لبخند و ناز و ادا و عشوه☺️😂😌😉 ، بلکه یه تکونی به خودش بده 🙈
اما آخرش چی شد؟ گفت جا اینکه انقد با این لباسا ور بری کش بیاد و لب و دهنتو کج و کوله کنی پاشو برو یه پتو بالش بیار بخوابم عصر باید برم سرکار😐😐
واقعا این شکلی شدم🥴🤕🤯🥺

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

30 Dec, 14:45

3,056

سلام دوستای خوبم

بیست سال پیش من به همه گفته بودم قبل عروسی با شوهرم دوست نبودم و حرف نزدیم خیلی بچه مثبت نشون دادم خودمو ، خیلی هم داستان ازدواجمون پرماجرا بود تا به هم رسیدیم
توی اون یکسال که خانواده شوهرم خواستگاری می اومدن خلاصه ما راهی پیدا کردیم و صحبتامونو کردیم کلی کادو بهم داد
حالا شوهرم ساعت دستم ميندازم جلوی جمع و خواهراش هی تیکه میندازه این ساعت رو هنوز عقد نبودیم برات خریدم نهههههه😎
وااای باور کنید اونقدر پنهان کاری کردم الانم اسمش میاد از خجالت سرخ میشم
شوهرم هم نقطه ضعف گرفته🥴
یه فیلم از مهمونی های قدیممون دورهم با خانواده همسرم می‌دیدیم ، یهو شوهرم گفت اااا این همون لباسه نیست که من برات خریدم یادش بخیر هنوز نامزد نبودیم 😅

ای توروحت مرد دهن لق

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

08 Oct, 15:38

5,488

سلام عزیزم بازم من اومدم

خوب بریم سر صوتی لفظی من...
من و شوهرم با دوتا از دوستای شوهرم رفتیم باغ دوست آقام ...
بعد اینکه جوجه رو نوش جون کردیم گفتن بشینیم پاسور بازی کنیم
من و شوهرم موندیم واسه دست بعد که خیلی طولانی شد بازیشون
یدفعه ای من گفتم زود کاراتونو کنید نوبت من و شوهرمه بیایم رو کار🥴🥴🥴🥴
آقاااا یعنی همه ترکیدن از خنده من آب شدم🙈🙈 از خجالت ...
خدا سر دشمن آدم هم نیاره🙏

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

08 Oct, 15:38

6,409

سلام مهربون جون😘😘😘
🌸🌸🌸مرسی که پیام قبلیمو گذاشتی خیلی ذوق کردم 😍

حالا اومدم با یه خاطره از بچه گیام 👧
فکر کنم کمتر از شش سالم بود که یه روز مامانم واسم یه شورت خوشگل خریده بود که رنگی بود زرد، قرمز، سفید طوری که رنگاش مخلوط بود ویه طرح ریزی داشت و به چشم من ظاهر اُملت🍳 داشت 🙈

شورت پام کرده بودم تا بابام اومد توی حیاط ، شلوارمو کشیدم پایین...
به بابام گفتم ببین مامان واسم شورت املتی خریده 😂😂 بابا یه نگاهی از سر خنده و بی عقلی من به من انداخت و هیچی نگفت
چند دقیقه گذشت که عمو جان وارد حیاط شدن و من همچنان با ذوق به سمت عموم رفتم
دوباره شلوارمو کشیدم پایین ، گفتم عمو ببین من شورت املتی خریدم 😍
عموم به بابام نگاه کردو هر دو زدن زیر خنده...
منِ دهه شصتی تباه هم نفهمیدم اینا چرا عوض تبریک ، میخندن 😁

و این بود داستان دختر لباس املتی از مشهد😘🌺🌺🌺🌺🌺

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

08 Oct, 15:38

3,630

سلام سحر جون

یکبار داشتم میرفتم دانشگاه ، خط واحد ترمز کرد و خوردم زمین.
حالا آنقدر الکی ادا درآوردم 😫عقده تصادف داشتم 🤦‍♀بعدم رفتم داروخانه باند گرفتم بستم روش که مثلا شوهرم(اون وقت دوست بودیم فقط بیرون که میرفتیم میومد از دور نگاهم میکرد مثل اسکولا)
وقتی منو میبینه بگه وای چی شده و اینا...
نشون به اون نشون که چند روز این باند روی سرم بود ولی هیچی نمیگفت یدفعه بهش گفتم نفهمیدی سرم شکسته باندپیچی کردم🤕😒
گفت من فک کردم سردته هدبند میزاری😶😶😶

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

08 Oct, 15:38

4,819

سلام

یه بار یادمه وقتی نشسته بودم جلوی نامزدجان ، هی با بند سوتینم ور میرفتم هی یقه رو میکشدیم پایین ، هی لبخند و ناز و ادا و عشوه😜😉 بلکه یه تکونی به خودش بده 🙈

اما آخرش چی شد؟ گفت جا اینکه انقد با این لباسا ور بری کش بیاد و لب و دهنتو کج و کوله کنی پاشو برو یه پتو بالش بیار بخوابم ، عصر باید برم سرکار😐😐
واقعا این شکلی شدم🥴🤕🤯🥺

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg
سوتی های خانومانه

08 Oct, 15:38

4,497

سلام خاطره ایی ک میخام بگم برا مادرم و مادر شوهرمه

مادر شوهرم حدودا هفتاد سالش بود ، یک ساله که فوت شده خدا بیامرز ...
خودش تعریف میکرد ک داشتم توی کوچه با بچها بازی میکردم رفتم خونه دیدم یه پسره غریبه توی حیاطه
به مادرش میگن این کیه میگه شوهرته ، دیگه خدا بیامرز میگه مثل میخ سرجام اییستادم یعنی چقد آدمای قدیمی بدبخت و گناه داشتن که از تو کوچها میاوردنشون عقدشون میکردن بدون اینکه خودشان هیچ دخالتی داشته باشن
مادرمم شصت سالشه تعریف میکنه میگه منو که میخاستن عقد کنن مادرم صدام کرد منو آوردن توی حیاط (خانهای کاه گلی قدیمی داشتن)
یه کیسه زیرم پهن کردن گفتن همینجا بشین الان میخان بیان عقدت کنن 😂😭😂😭
هم مادرم هم مادر شوهرم زندگی موفقی داشتن و دارن ولی الان دختر وپسرا خودشون میبرن و میدوزن
توی بهترین امکانات عروسی میگیرن بازم از زندگیاشون گله مندن و کارشون به جدایی میکشه

خدایا هممونو هدایت کن🙏🙏

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg