یه روز میاومد مدرسه، دو روز نمیاومد.
ازش پرسیدم: «دوست داری چی کار کنی؟ میخوای کلاس سوم بمونی یا بری چهارم؟»
وحید روزها خواب میموند. بالاخره با هم یه راهی پیدا کردیم. قرار شد گوشیش رو بیاره مدرسه تا من بین ساعت هفت و ربع تا هفتونیم زنگدارش کنم. اینطوری دیگه اگه دنیا رو آب میبرد، وحید رو خواب نمیبرد.
شوخی نبود؛ پای یه قرارداد دونفره شاگرد و مددکار اجتماعی درمیون بود.
به خاطر شرایط زندگیشون باید تابستون همگی از تهران خارج میشدن ولی واسه قراردادی که پاش رو امضا کرده بود، موند تهران و به تمرین ادامه داد.
خونواده وحید هم صبوری کردن و کنارش موندن، عوضش وقتی وحید از پس تمرینها براومد، چندهفتهای از تهران خارج شدن.
حالا کتابودفتر وحید بوی کتابهای کلاس چهارم رو میده، یعنی همون عطری که باید داشته باشه.
09128977010
همراه ما باشید....🤝
@sobherouyesh
www.sobherouyesh.com