این برگ سبز را مزین به نام روشنگرت میکنم که جز دوستی قدیممان، سالهاست در کویر یزد، به تنهایی، سرو سایهگستر شیرازی برای ایران و اسلام پاکیزهی ایرانی:
شهابالدین موسوی🌿
درختها، مغازهها و کوچههای بی ریا
شروع میشوند با سرودن پرندهها
و چشم باز میکنیم: آفتاب آمده
نشسته روی گونهها چقدر نرم و بیصدا
تکان برگها، دوام جیغ و داد گربهها
پرندهای که سبز میشود در آسمان جدا
▪️
▪️
بلند میشوی و میروی به سمت آینه
نگاه میکنی: دوباره دستها! دوباره پا!
چه چشمهای ساکت و چه پلک بی علاقهای
چه بی نصیب دستها که خشک مانده از دعا
▪️
▪️
درختها شکسته و مغازهها گسسته و
خداست چشم بسته بر نقیضهی اتوپیا
و ما که وارثان برگزیدهایم بر زمین
چگونه است و از چه رو؟ هنوز هم بگو چرا؟
به محو ابر از آسمان نکردهایم اعتنا
نمیکنیم در زمین به قتل رود اکتفا
جوانی تو را سپرده هر کسی به دست باد
هم او نمیدهد به دست پیریات عصا، لذا:
نه مرد عاشقی تو دیدهای نه درد عاشقی
به هر هزارهای زنی نیافت مرد آشنا
به دشمنان پناه بردهام ز شر دوستان
که حق دوستی نکرده است فهمشان ادا
نه آتش مقدسی که سوزدم ز بیخ و بن
نه آب پاک و روشنی که شویدم به روشنا
کشیدهای سپید بال را به هر مشقتی
چو کرکسان نمیچری به سفرهی شب عزا
نشد به چشمت آشنا اگرچه روشنای مهر
تو ای شبانهروزی درخت! یک ورق بیا
مرا بپیچ در حریر بوسهات که بی کفن
نمانم آرزو به دل در این شبانِ دیرپا ۱
که گوشهای نشسته با خیال خوش، نمیرود
محبتی که با تو بود در دلم از ابتدا
کنون به رمز با توام وصایتیاست نرگسا!
درود بر شقایق و سلام بر اقاقیا
▪️
درختها، مغازهها...و این شروع ماجراست:
غم است سرگذشت تو، هم است سرنوشت ما
مشهد عزیز | ۱۳۷۲ ه.خورشیدی
بازنویسی: ۱۴ آبان ماه ۱۴۰۲ | تهران
ویراست: ۲۴ شهریور ۱۴۰۳ ه.خورشیدی | تهران
پانوشت:
۱. مرا بپیچ در حریر بوسهات
مرا بخواه در شبان دیر پا | فروغ فرخزاد
#غزل #شعر_فارسی #شاعران_ایرانشهر #شعر_ایران #شعر_خراسان #مکتب_مشهد #محمد_رمضانی_فرخانی
https://t.me/Jshhooshang1