💚💚کانال شیراز💚💚 @shirazchanells Channel on Telegram

💚💚کانال شیراز💚💚

@shirazchanells


کانالی متفاوت با تمامی کانالها
انواع اهنگهای جدید و زیبا
داستان و سریالهای زیبا
جوک و طنز و استیکر
پستهاو داستانهای عاشقانه
پندآموز
عکس نوشته های زیبا
و....🧿🧿
همه در 💚💚کانال شیراز💚💚
(دیماه ۱۳۹۸)
https://t.me/+jBav8SgCyoo1Njk8

💚💚کانال شیراز💚💚 (Persian)

Welcome to 💚💚کانال شیراز💚💚, a unique Telegram channel that offers a diverse range of content unlike any other channels out there. Are you looking for the latest and most beautiful songs? Or perhaps intriguing stories and TV series to keep you entertained? Look no further, as this channel has got you covered. Not only that, but you can also find jokes, humor, stickers, romantic stories, educational content, beautiful photo captions, and much more! All of this and more await you in the 💚💚کانال شیراز💚💚 channel. Join us today to stay updated on the latest trends and entertainment. Don't miss out on the fun! (Founded in January 2020) Join us at: https://t.me/+jBav8SgCyoo1Njk8

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 17:40


فیلم سینمایی خارجی
آخر هفته در تایپه

480p
💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 17:38


🎥 فیلم سینمایی «مفت بر»
💠 نسخه اکران آنلاین 🤩
🎞 کیفیت 360p
🎭 ژانر: کمدی | فانتزی | خانوادگی

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 17:23


رمان #پولک_های_احساس

قسمت بیست و دوم

چه قدر متواضع بود و خبر نداشتم.از تعریفش لب گزیدم ودروغ است اگر بگویم کمی رنگ به رنگ نشدم.شیدا حق داشت آنقدر تعریف این کیان را میکرد
تمایل شدیدی به سکوت و در عین حال حرف زدن داشتم.این دیدار برایم شدیدا غیر منتظره بود و نمیدانستم دختری به سن من آن هم برای اولین بار روبرویی با یک مذکر،دقیقا باید چه رفتار مقبول و صحیحی از خودش بروز دهد. و لعنت به این کلافگی های نا تمامِ امشب!
تنها فرد مذکردر زندگی من، طی تمام این سالها پدرم بود و بس.
در جدال برای یک دل شدن ذهن و زبان مشغول بودم، که شیدا سر رسید. رسیدنی که در قالب فرشته ای نجات از وضعیت کلافه کننده ام میدیدمش.
  - خب کیان تعریف کن چه خبر،با خواهر من اشنا شدی؟
-خواهر دوست داشتنی و صد البته خانمی داری شیدا جان.نگاه آرامَش میخ شد و ذهنم را نشانه گرفت
شیدامرا به خودش نزدیکتر کرد: شمیم از خودمم برام عزیزتره
کیان با صدایی دل نشین و متانت و جدیتی همراهش جواب داد: -که اینطور.پس با این حساب از حالا به بعد امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم شمیم جان
راه زیادی برای شناختن و آشنایی کافی با این مرد در پیش میدیدم،با این حال با لبخندی مااند خودش مهر تایید را روی گفته اش کوبیدم: امیدوارم آقا کیان
کیان،متانت و وقار خاصی حین حرف زدنش به چشم می خورد،متانتی که هر کسی را، مجذوب دقت در گفته ها و رفتارهایش وادار میکرد.
-درس میخونی؟
- بله سال آخر کامپیوترم
-خیلی هم عالی موفق باشی
مانند خودش با لبخندی ملیح در جواب تشکری تحویلش دادم: ممنونم
باقی مدت صرف حرف زدنهای شیدا و کیان درباره سری بحث هایی بود که سر رشته ای از حرفه شان نداشتم. این بحث به شدت خسته کننده سبب شد تا هم برای راحتی خودم و هم راحت بودن این دو نفر با ببخشیدی از جایم بلند شوم و به اتاقم پناه ببرم. همین که در پشت سرم بسته شد نفس عمیق بلند بالایی از سینه ام خارج شد وصندل هایم را هر کدام به گوشه ای پرتاب کردم
میزبان بودن و سر صحبت را باز کردن چقدر دشوار بود وتا  امشب از آن بی خبر بودم.یا شاید هم من  دختری غیرعادی بودم که با این سن توانایی برقراری ارتباطی هرچند عادی با اطرافیانم را نداشتم!
***
ساعت  قهوه ای رنگ روی دیوار اتاق،هشت شب را نشان میداد. مقابل کتابخانه ایستادم و بی هدف یکی از کتابهای مورد مطالعه را شانسی بیرون کشیدم
"درامدی بر تاریخ"
با خواندن عنوان، پوف بلند بالایی کشیدم و کتاب را سریع و بدون مکث سر جایش برگرداندم.مقابل پنجره رفتم پنجره دقیقا رو به محوطه بود و سرو صدای چند پسر بچه کنار یکی از بلوک ها به گوش میرسید با خنده به دعوا و جر و بحثشان خیره بودم که تقه ای به در اتاق خورد:
-چرا در میزنی شیدا
صدای چرخیدن دستگیره با وارد شدن فرد و پخش شدن بوی شکلات مطبوعی در هوا هم زمان شد
سریع چرخیدم: اِ  شمایین اقا کیان
- مزاحمت که نشدم؟
-اختیار دارین اتفاقا تنها بودم
کیان با نگاهی موشکافانه گفت: چرا اومدی اینجا پس؟
-خب... خب... نمیخواستم مزاحم بحث شما و شیدا بشم..از طرفی بحثتون مورد پسندم نبود
نیم خندی زد: رک
ابروهایم بالا پرید: بله؟
صندلی چرخدار را از پشت میز تحریر بیرون کشید و نشست: گفت چه رک،شاید انتظار داشتم برای ترک کردنمون بهانه بیاری
-بهانه واسه چی؟
- نمیدونم گفتم که، انتظاراین صریح بودن رو نداشتم
با اینکه نفهمیده بودم ولی شانه ای بالا انداختم.دست دراز کرد و یکی از کتابهای کتابخانه را بیرون کشید
-علاقه داری؟
-به چی؟
-به این کتاب ها
نفس خسته ام را بیرون فوت کردم:حتی یک درصد هم نه
-پس این همه کتاب تاریخی و روانشناسی اینجا چی میگه؟
-شاید علاقه شیداست
به یکباره بلند خندید که از صدای بلند خنده اش لبخندی پررنگ روی لبانم نشست،دستی به دهانش کشید و تلاش کرد تا خنده اش را مهار کند:
-شیدا و کتابای تاریخی؟؟

ادامه دارد...

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 17:23


رمان #پولک_های_احساس

قسمت بیست و یکم

حین رفتن به اتاق غرغر کردم: اخه نمیتونستی زودتر حاضر بشی دختر!
کشوی لباسهای تازه چیده شده را گشودم و از میانشان یک دست سارافون صورتی و زیر سارافون سفید همراهش را بیرون کشیدم
پوشیدن لباس همزمان شد با بلند شدن صدای آشنا و مردانه ی صبح.تنها با این تفاوت که اثری از حرص صبح درونش دیده نمیشد وخیلی عادی و متین مشغول احوال پرسی با کژال بود
مقابل اینه ایستادم.بد نبود تنها برای امشب کمی صورتم را با سفید کننده جلا میدادم تا از این آشفتگی و تیرگی بیرون بیاید
با لذت به سرتاپایم خیره شدم،
شاید این آماده شدن کمی عجولانه بود،اما مناسب فضا و کاملا دوستانه و ملیح بود. نه خیلی غلیظ.نه خیلی بی روح. چهره ای کاملا دخترانه و عادی. اما با تمام تکمیل شدن ظاهری، بازهم چیزی جای خالی اش را هویدا ساخته بود
شال سفید ساده ای را از کمد بیرون کشیده و روی سرم با مدلی ساده تنظیم اش کردم
لبخندی به شمیم سفید صورتی اینه زدم.با این تیپ درست مانند دختر بچه ها شده بودم.راضی ازظاهر مقبولم،همراه با لبخندی از اتاق بیرون رفتم.با هر قدم تپش قلبم وسعت میگرفت. این استرس از نظرم کاملا به جا بود،چرا که تا این سن هرگز تجربه میزبان بودن را مزه نکرده بودم. خصوصا میزبانی از جانب یه غیر هم جنس!وغیر از آن هرچه که بود از طرف مامان بود و باقی وقت ها میان تنهایی خودم سپری می شد
با یادآوری اسم مامان، بغضی ناخواسته ته گلویم جا خوش کرد. مدت ها هیچ خاطره ای، از حتی یک دور همی کوچک هم به یاد نداشتم
کاملا به پذیرایی رسیده بودم و حالا همان کیان معروفی را میدیدم که روی مبل راحتی ال مانند نشسته و با تکان دادن دستهایش سعی در تشریح ماجرایی برای شیدا داشت
اخمی کم رنگ نشسته روی پیشانی شیدا نشان از مهم بودن این مسئله میداد. نمیخواستم با حضور بی جهتم صحبتشان را به هم بزنم لب به لب فشردم ودرست زمانی که عقب گرد کردم تا به اتاق برگردم، حضورم را دید و حس کرد اخم چهره اش جای خود را با لبخندی بشاش و با محبت تعویض کرد:
-اومدی شمیم جان
جا زدن و برگشت فایده ای نداشت، به تبعیت ازشیدا لبخندی روی لبم نشاندم و جلو رفتم.کیان کنجکاوانه سرک کشید،آثار استرسم از لرزش خفیف پاهایم کاملا مشخص بود،صلواتی برای آرام شدنم زیر لب جاری ساختم
مقابلش ایستادم که به نشانه احترام در جایش نیم خیز شد.با دست اشاره کردم:
-خواهش میکنم بفرمایید لطفا.سلام
اما کیان کاملا بلند شد وبا نگاهی کلی وجودم را از نظر گذراند. محترم تر از خودم سلامم را پاسخ داد:
-سلام خانم،خوب هستین؟
شیدادخالت کرد: کیان اینم از دردونه فسقلی من، شمیم خواهرم
نامحسوس اخمی به قسمت اول حرفش کردم که دلیلش را متوجه شد و خندید
- شمیم جان، کیان بهترین برادر و حامی دنیا.
کیان-خیلی خوشبختم. سر تکان دادم: منم همینطور
شیدا- بشینین یکم باهم حرف بزنین تا من برم ببینم چیزی کم و کسر نداره
با نگاهم مسیر رفتنش تا اشپزخانه را دنبال کردم
دقایقی در سکوت سپری شد. نمیدانستم چگونه باید سر صحبت را باز کنم،تنها؛بی هدف به برنامه موسیقی تلویزیون چشم دوخته بودم،کیان که شاید متوجه معذب بودن و دست پاچگی ام شده بود، با نفس عمیقی سکوت شکل گرفته میانمان را شکست:
- شمیم جان، بابت رفتار صبحم عذرمیخوام،خیلی دیدارت و آشنایی باهات ناگهانی شد
انگشتهای بی نوایم را به بازی گرفته بودم و همچنان از مستقیم نگاه کردن به صورتش امتناع میکردم:
-خواهش میکنم عذرخواهی چرا. وکمی بعد استرسم را با پنهان کردن دستهایم درجمع کردن سینه هایم پنهان کردم
- البته تقصیرشیدا بود که زودتر منو در جریان حضورت نذاشته بود.فقط آدرس خونه ای رو داد و وسایل هارو به دستم سپرد
تکیه داد و با لبخند مردانه و طنزی نهفته در کلامش ضمیمه ی حرف هایش ادامه داد: و از اونجایی که حرف حرف خواهرته منم از خوابم تو روز تعطیلم زدم و وادار به اطاعت شدم
تنها حرفی که به زبانم رسید را بیان کردم: شرمنده،ممنونم واقعا لطف کردین
- خواهش میکنم وظیفه بود شمیم جان،خواهرشیدا روی جفت چشمای من جا داره

ادامه دارد...

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 15:42


اگر هر شخص روزانه ۱۰ الی ۱۵ مغز بادام را با ۳ تا ۵ عدد خرما بخورد تا آخر عمرش نه سایدگی استخوان سراغش می آید و نه آرترز میگیرد.

▫️خرما اولین و قوی ترین داروی ضد سرطان است.

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 15:42


در هوای آلوده حتما تخم بلدرچین مصرف کنید

🔹به گفته متخصصین طب سنتی، تخم بلدرچین به دفـــــع فلزات سنگین ناشی از آلودگی هوا کمک بی نظیری میکند.

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 15:42


انبه سرشار از بتاکربنات، ویتامین سی و ویتامین های گروه ب است !

🔹اگر مشکل کم خونی، فشار خون بالا، التهابات پوستی، کج خلقی و زودرنجی و افسردگی دارید، انبه مصرف کنید

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 15:42


به کودکانی که دچار اسهال می شوند برنج و سماق بدهید.

+هویج و سیب پخته،کته و ماست چکیده و نعنا هم دارو های مفید طب سنتی برای اسهال کودک و بزرگسال میباشد.

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 08:42


💥 عجیب ترین رسوم جنسی جهان 😮


💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 08:21


بزرگ‌ترین دماغ دنیا؛ داستانی عجیب و واقعی!

گویا هر پنج سال یک رقابت فانی در آلمان برگزار میشه که آدم‌ها با طول دماغشون رقابت می‌کنن. طول دماغ رو از ابرو تا نوک دماغ اندازه می‌گیرن. یکی از برندگان این رقابت‌ها یه مرد ترکیه‌ای بود با دماغی به طول ۸.۸ سانتیمتر!

اما بزرگ‌ترین دماغ تاریخ برمی‌گرده به توماس ودرز، مجری سیرک انگلیسی، که دماغش حدود ۱۹ سانتیمتر بوده! از این مرد نقاشی و حتی مجسمه‌ای هم ساخته شده. جالبه که توماس از این ویژگی عجیبش برای پول درآوردن استفاده می‌کرده.

سوال‌های زیادی درباره این مرد مطرحه: مثلاً چطور غذا یا آب می‌خورده؟ یا این دماغ چقدر تو زندگی روزمره‌اش تأثیر داشته؟ اما چیزی که مشخصه، دماغ بزرگش تو دنیای سیرک اون زمان یه دارایی بزرگ محسوب می‌شده!

‌‌‎‌
💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 08:14


حمله دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر به رئیس سازمان تبلیغات اسلامی درباره رفع محدود فیلتر اینترنت

💚💚 @shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 08:13


پزشکیان: چشم طمع به خاک هیچ کشوری نداریم

رئیس‌جمهور در جمع مردم بجنورد:
🔺نباید به هم دروغ بگوییم؛ نباید با دنیا دعوا کنیم؛ با کسی دعوا نداریم؛ حریم کشورمان را با قدرت حفظ خواهیم کرد و چشم طمع به هیچ کشوری نداریم و اجازه تجاوز به احدی ‌را نخواهیم داد.
🔺دولت موانع پیش روی توسعه کشور را برمی‌دارد؛ اکنون با کسری بودجه مواجه‌ایم؛ در حوزه انرژی بسیار بد مصرف می‌کنیم بعد مجبوریم گاز و برق را قطع کنیم؛ عادت بدی داریم که مراعات نمی‌کنیم.

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 08:12


سوریه خواستار پرداخت غرامت از ایران شد!

🔹رسانه لبنانی المدن مدعی شد: حکومت جدید سوریه در حال تهیه متنی است که به دادگاه‌های بین‌المللی ارائه خواهد شد و شامل درخواست از ایران برای پرداخت 300 میلیارد دلار به عنوان غرامت به مردم و دولت سوریه است.
🔹به گزارش «تابناک»، این رسانه به نقل از منبع نزدیک به حکومت جدید سوریه، وجود روابط دیپلماتیک بین تهران و دمشق را رد کرد

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 08:12


فرستادن صلوات در جشن کریسمس کلیسای وانک!

تجمع پرازدحام مردم در مقابل کلیسای وانک اصفهان به مناسبت شب کریسمس/ ویدیویی که با واکنش های عمدتا منفی مخاطبان شبکه های اجتماعی مواجه شده است.

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 07:58


صاحبخانه، مادرم را در آستانه ۱۰۰ سالگی از خانه بیرون می‌کند

دختر خانم باغچه‌بان، چهره مطرح فرهنگی:
🔺مادرم اوایل انقلاب ایران را ترک کرد، وقتی آموزشگاه باغچه‌بان مصادره شد، مادرم برای مدتی تحت تعقیب بود و حتی ممنوع‌الخروج شده بود. او حتی مجبور بود برای مدتی زیر زمین زندگی کند
🔺سه سال می‌شود که به ایران برگشتیم، همیشه خانم باغچه‌بان به این فکر بود که روزی به ایران برگردد می‌گفت می‌خواهم سال‌های پایانی زندگی‌ام در ایران باشم.
🔺صحبت هست که اجاره اینجا باید ۴ برابر باشد، مادرم ۱۰۰ سالش است البته پولی که برای پیش خواست، دادیم، اما قطعا از این خانه می‌رویم اصلا نمی‌توانیم، این قیمت‌ها با حقوق بازنشستگی اصلا جوردر نمی‌آید، باید از تهران برویم
🔺اما ناراحتی من از این است که هنرمندان زیادی از تهران دور می‌شوند، چون نمی‌توانند از پس اجاره‌بها بر بیایند، آیا ما باید تهران را رها کنیم؟آیا مادرم در آستانه صد سالگی، توسط صاحبخانه باید از خانه بیرون انداخته شود؟
🔺 منیژه حکمت هم با همین صاحبخانه مشکلات زیادی داشته تا جایی که کار به شکایت و دادگاه کشیده/اعتماد

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 07:58


📷اعداد حیرت‌انگیز قاچاق سوخت/ هر لیتر سوخت قاچاق در بازارهای خارجی ۵۰ هزار تومان!

💚💚 @shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 07:58


تو شبکه ۴صداوسیما چه خبره؟ 🤯😄

💚💚 @shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 07:58


واکنش تند داریوش کاردان به تمسخر شرکت‌کنندگان مسابـقه ثانیه‌ها/این خانم‌ها شوهر دارند، بچه دارند..خانواده دارند بس کنید!!‎

💚💚 @shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 07:54


‏«به موقع اتفاق نیفتادن» غمگینم می‌کنه. تو تلاشت رو کردی، بهش رسیدی ولی دیر. بین حس خوشحال بودن، حسرت نشدن و غم پخش و پلایی.

💚💚
@shirazchanells 💚💚

💚💚کانال شیراز💚💚

26 Dec, 07:53


دلم می‌خواد بدونی ، هیچ چیز وسط این دنیا دائمی نیست.!
نه حال بد ، نه روزای بد ، نه حال خوب ،‌ نه روزای خوب‌ ،
نه حرفای قشنگ ، نه آدمای دوستداشتنی ، نه نفرت ، نه خشم ،
نه حس کینه و بدبختی ، نه آرامش و خوشبختی ، 
پس آروم باش ، غصه نخور و خودتو اذیت نکن !.
و اجازه بده زمان ، خودش به بهترین نحو ممکن درستش کنه ،
شاید راز آرامش در دونستن همینه!


💚💚 @shirazchanells 💚💚

1,526

subscribers

7,667

photos

8,404

videos