شعر و متن های ادبی و ... @sherbaranast2 Channel on Telegram

شعر و متن های ادبی و ...

@sherbaranast2


🔸 اشعار شاعران پارسی و مطالب ادبی فرهیختگان و ادیبان ایران و جهان،‌... ( تنوع سلایق جهت اندیشمندی)
📌کانال های دیگر ما👇
https://t.me/robaii2beiti
https://t.me/hamidehaskari

شعر و متن های ادبی و ... (Persian)

🔸 شعر و متون ادبی یکی از دروازه‌هایی است که به عمق احساسات و اندیشه‌های شاعران پارسی و ادیبان ایران و جهان نگاهی می‌اندازد. کانال "شعر و متن های ادبی و ..." یک فضای زیبا و الهام بخش برای علاقه‌مندان به ادبیات و شعر است. اینجا جایی است که تنوع سلایق جهت اندیشمندی و تأمل در زیبایی‌های کلمات و احساسات فراهم شده است

در این کانال علاوه بر شعرهای شاعران پارسی، متون ادبی فرهیختگان و ادبان ایران و جهان نیز به اشتراک گذاشته می‌شود. با ورود به این فضا، شما قادر خواهید بود به دنیایی زیبا و عمیق از اندیشه و هنر پرداخته و از غنیمت‌های ادبیات لذت ببرید

آیا شما نیز علاقه‌مند به شعر و ادبیات هستید؟ آیا می‌خواهید با زبان زیبا و معناگرایی که در شعر و متون ادبی پنهان است، آشنا شوید؟ پس حتما به کانال "شعر و متن های ادبی و ..." بپیوندید و از تماشای زیبایی‌های ادبیات لذت ببرید

برای اطلاعات بیشتر و بررسی کانال‌های دیگر ما، می‌توانید به لینک‌های زیر مراجعه کنید:n- https://t.me/robaii2beitin- https://t.me/hamidehaskari

شعر و متن های ادبی و ...

15 Feb, 03:57


نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را
نه غمی که می توان گفت به هر کس آشکارا

نه دلی که می پذیرد ز مصاحبان نصیحت
نه سری که بر در آرد به سکونت مدارا

نه به مردمی پیامی نه به دوستی سلامی
نظری به حال یاران به از این کنند یارا

نه عنایتی به حالم نه حکایتی به وصلت
نه تو را به لطف یاری نه مرا به گفت یارا

نه به کیسه سیم دارم نه به عقل هنگ و سنگی
تو بری چو سیم داری و دلی چو سنگ خارا

چو غزال غمزه ای کن به سگان کویت ای جان
اثری ز مهربانی نبود دل شما را

به کرشمه ای و غمزی به اشارتی و رمزی
چه شود به دست کردن دل بی دلی نگارا

نظری و التفاتی ز تو انتظار دارم
قَدَری موافقت کن به ستیزه ی قضا را

ز سر بزرگ واری نه ز روی خرده بینی
چه شود که بر نزاری گذری کنی خدا را
 
#حکیم_نزاری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

14 Feb, 16:31


چند در کوی تو با خاک برابر باشم؟
چند پا مال جفای تو ستمگر باشم؟

چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم؟
از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم؟

می‌روم تا به سجود بت دیگر باشم
باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم...

#وحشی_بافقی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

14 Feb, 09:57


@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

14 Feb, 08:20


ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده‌ای متحرک شدم، بیا
بی تو تمام زندگی‌ام در عدم گذشت

می‌خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می‌خواستم گذشت

دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده‌ام
از راه حلق تشنه من، مثل سَم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده‌ایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

حالا برای لحظه‌ای آرام می‌شوم
ساعات خوب زندگی‌ام در حرم گذشت

#سید_حمید_رضا_برقعی


@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

14 Feb, 06:01


مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد

پیر دُردی‌کَش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست
تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد

از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ باده‌پرست
شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه‌نشین فاتحه خواند
وز زبان تو تمنای دعایی دارد

#حافظ

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

13 Feb, 07:31


هیچ چیز با تو شروع نشد
همه چیز با تو تمام می‌شود
کوهستان‌هایی که قیام کرده‌اند
تا آمدنت را پیش از همگان ببینند.
اقیانوس‌ها که کف بر لب می‌غرند و
به جویبار تو راهی ندارند.
باد و هوا که در اندیشه‌اند
چرا انسان نیستند تا با تو سخن بگویند
و تو سوسن خاموش!
همه چیزت را در ظرفی گذاشته
به من داده‌ای
تا بین واژگان گرسنه قسمت کنم
هیچ چیز با تو شروع نشد
همه چیز با تو تمام می‌شود
جز نامم.

#شمس_لنگرودی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

13 Feb, 05:14


هر صبح، با طلوع تو بیدار می‌شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی

#سهیل_محمودی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

13 Feb, 05:02


همه مقصود ما شد راست امروز
که آن مقصود دل با ماست امروز

گر آراید بهار نو جهان را
جهان را روی او آراست امروز

دلم دی وصل او حاجت همی خواست
رواگشت آنچه دی می خواست امروز

چو فر روی او امروز اینجاست
جمال نو بهار اینجاست امروز

زپیش او چو او بنشست با ما
غم نادیدنش برخاست امروز

هر آن شادی که از عالم نهان بود
از آن بر روز ما پیداست امروز

پری می گفت از او نیکوترم من
پدید آمد دروغ از راست امروز

گر اقبال مرا فرداست وعده
مرا با وصل او فرداست امروز

چو ما درسایه اقبال شاهیم
همه اقبالها ما راست امروز

#ادیب_صابر

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

12 Feb, 07:06


جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و ناله‌های دل زار زار ما

دردا و حسرتا که به جز بار غم نماند
با ما به یادگاری از آن روزگار ما

بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما

آن شد که غمگسار غم ما تو بوده‌ای
امروز نیست جز غم تو غمگسار ما

آری به اختیار دل انوری نبود
دست قضا ببست در اختیار ما

#انوری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

11 Feb, 04:54


اگر مراد تو ای دوست بی‌مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست

میان عیب و هنر پیش دوستان کریم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضا‌ست

عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد
خلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست

مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای دوست روا‌ست

اگر عداوت و جنگ است در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبت است و صفا‌ست

هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست

غلام قامت آن لعبت قبا‌پوشم
که در محبت رویش هزار جامه قباست

نمی‌توانم بی‌ او نشست یک ساعت
چرا که از سر جان بر نمی‌توانم خاست

جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گدا‌ست

مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
و گر کنند ملامت نه بر من تنها‌ست

هر آدمی که چنین شخص دل‌ستان بیند
ضرورت است که گوید به سرو ماند راست

به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد
خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست

خوش است با غم هجران دوست سعدی را
که گرچه رنج به جان می‌رسد امید دوا‌ست

بلا و زحمت امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امید رحمت فردا‌ست

#سعدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Feb, 04:54


سِر عشقت مشکلی بس مشکل است
حیرت جان است و سودای دل است

عقل تا بوی می عشق تو یافت
دایما دیوانه‌ای لایعقل است

بر امید روی تو در کوی تو
پای عاشق تا به زانو در گل است

منزل اندر هر دو عالم کی کند
هر که را در کوی عشقت منزل است

هست عاشق لیک هم بر خویشتن
هر که از عشق تو یک دم غافل است

گفته‌ای حاصل چه داری از غمم
می به نتوان گفت آنچم حاصل است

تا دلم در دام عشقت اوفتاد
در میان خون چو مرغی بسمل است

معطلی مطلق تویی در ملک عشق
هر دو عالم دست‌های سایل است

تا گشادی بر دل عطار دست
بر دل عطار بندی مشکل است

#عطار_نیشابوری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Feb, 03:41


تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست

آنجا که جمال دلبر آمد
والله که میان خانه صحراست

وانجا که مراد دل برآمد
یک خار به از هزار خرماست

گرچه نَفَس هوا ز مشکست
ورچه سَلَب زمین ز دیباست

هر چند شکوفه بر درختان
چون دو لب دوست پر ثریاست

هر چند میان کوه لاله
چون دیده میان روی حوراست

چون دولت عاشقی در آمد
اینها همه از میانه برخاست

هرگز نشود به وصل مغرور
هر دیده که در فراق بیناست

اکنون که ز باغ زاغ کم شد
بلبل ز گل آشیانه آراست

بر هر سر شاخ عندلیبی‌ست
زین شکر که زاغ کم شد و کاست

فریاد همی کند که باری
امروز زمانه نوبت ماست
 
#سنایی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

08 Feb, 04:59


قرعه ی دولت زدم ، یاری و اقبال هست
خوبی و فرخندگی جمله در این فال هست

حال نکو بگذرد، بخت مددها کند
طالع خود دیده‌ام، شاهد این حال هست

داد منجم نوید، گفت که با اخترت
ذلت پارینه رفت ، عزت امسال هست

داد مریض مرا مژدهٔ صحت طبیب
گرچه هنوز اندکی مضطرب احوال هست

طایر اقبال من شهپر دولت دماند
رخصت پرواز نیست ورنه پر وبال هست

بخت ز دنبال چشم اشک مرا پاک کرد
مژده که این گریه را خنده ز دنبال هست

وحشی و اقصای دیر کز طرف میکده
دردسر قال نیست ، سر خوشی حال هست

#وحشی_بافقی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Feb, 03:37


ای پار، دوست بوده و امسال آشنا
وی از سزا بریده و بگزیده ناسزا

ای سفته درّ وصل تو الماس ناکسان
تا کی کنی قبول، خسان را چو کهربا

چند آوری چو شمس فلک هر شبانگهی
سر بر زمین خدمت یاران بیوفا

آن را که خصم ماست شدی یار و همنفس
با آنکه کم ز ماست شدی یار و آشنا

الحق سزا گزیدی و حقا که در خور است
پیش مسیح مائده و پیش خر گیا

بودیم گوهری به تو افتاده رایگان
نشناختی تو قیمت ما از سر جفا

بی‌دیده کی شناسد خورشید را هنر
یا کوزه گرچه داند یاقوت را بها

ما را قضای بد به هوای تو درفکند
آری که هم قضای بلا باد بر قضا

ای کاش آتشی ز کنار اندر آمدی
نه حسن تو گذاشتی و نه هوای ما

حکم قضای بود و گرنه چنین بدی
خاقانی از کجا و هوای تو از کجا

#خاقانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Feb, 19:21


ای آنکه دلم از غم تو شد متلاشی
سخت است کنار دل تنگم، تو نباشی!

دارد شب دلتنگی من باز می آید
ای کاش به زخمم نمکی تازه،بپاشی!

تصویرم اگر خوب نیفتد،به از آن است
بر صورت این آیینه، خطی بخراشی

ای مرگ، دگر با چه زبانی بنویسم:
زود است، مداد دل من را بتراشی

هرگز نکنم داوری لیگ دلت را
با این همه بی نظمی و جنجال و حواشی

آنشب تو بجز بله، به من هبچ نگفتی
امشب نکند حرف دگر داشته باشی!

#محمد_حسبن_حیدری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Feb, 05:46


از عاشقان چه خوشتر رسوایی و ملامت
وز ناصح خردمند ز آزار ما ندامت

یا رب تو پرده بردار از کار تا بدانند
کامروز در جهان کیست شایسته ی ملامت

گیرم که ما نرنجیم تا کی رواست آخر
با دوستان تغافل با دشمنان کرامت

بیهوده وقت ما را ضایع همی گذارند
ترسم که برنیایند از عهده ی غرامت

چون تیر رفت از شست دیگر چه آید از دست
چون آبگینه بشکست خیزد چه از ندامت

خون منت بگردن زینگونه جور کردن
دست منت بدامن تا دامن قیامت...

#نشاط_اصفهانی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Feb, 12:15


صفای باغ هستی، نیک کاریست
چه رونق، باغ بیرنگ و صفا را

#پروین_اعتصامی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Feb, 09:36


وقت تلف کردن است
من برای جنگیدن با تو
هیچ انگیزه‌ای ندارم
 حتی عشق
وقتی اسلحه ی گرم چشمانت را
به طرفم می‌گیری
تازه یادم می‌افتد
چای تعارفت کنم !

#هنگامه_هویدا

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Feb, 03:26


گر تو پنداری ترا لطف خدایی نیست هست
بر سر خوبان عالم پادشایی نیست هست

ور چنان دانی که جان پاکبازان را ز عشق
با جمال خاکپایت آشنایی نیست هست

ور گمانت آید که گاه دل ربودن در سماع
روی و آوازت هلاک پارسایی نیست هست

ور تو اندیشی که گاه گوهر افشاندن ز لعل
از لبت گم بودگان را رهنمایی نیست هست

ور تو پنداری که چون برداری از رخ زلف را
از تو قندیل فلک را روشنایی نیست هست

ور چنان دانی ترا روز قیامت از خدای
از پی خون چو من عاشق جزایی نیست هست

ور تو بسگالی که با این حسن و خوبی مر ترا
خوی بد عهدی و رسم بی وفایی نیست هست

ور همی دانی که بر خاک سر کویت ز خون
صد هزاران قطره از چشم سنایی نیست هست
 
#سنایی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Feb, 07:26


سادگی این نوشته ها
از پیچیدگی عشق می آید .
تمام این کلمه ها
همراه تو
بارها عشق را دور زده اند
و لابد پیش خودشان فکر می کنند:
حالا که به من رسیده اند
“چه کار بزرگی کرده اند “!

#سیاوش_میرزایی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Feb, 03:52


دل خون شد و از توام خبر نیست
هر روز مرا دلی دگر نیست

گفتم که دلم به غمزه بردی
گفتا که مرا ازین خبر نیست

زر می‌خواهی که دل دهی باز
جان هست مرا ولیک زر نیست

می‌نتوانم سر از تو پیچید
گر هست سر منت وگر نیست

در گلبن آفرینش امروز
از روی تو گل شکفته‌تر نیست

پر پرتو روی توست عالم
لیکن چکنم مرا نظر نیست

دین آوردم که نور دین را
بی روی تو ذره‌ای اثر نیست

کفر آوردم که کافری را
از حلقهٔ زلف تو گذر نیست

کفر است قلاوز ره عشق
در عشق تو کفر مختصر نیست

جز کافری و سیاه‌رویی
در عالم عشق معتبر نیست

خاکش بر سر که همچو عطار
در کوی تو همچو خاک در نیست

#عطار_نیشابوری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Feb, 16:03


پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی‌ است
پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی‌ است

انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانی‌ است

به جز اینجا که منم هرچه بخواهی جا هست
به جز آنجا که تویی هرچه بخواهم جا نیست

ابرها طرحی از اندام تو را می‌سازند
که چنین آب و هوای غزلم بارانی‌ است

شعر آنی‌ است که دور لب تو می گردد
شاعری لذت خوبی است که در لب خوانی‌ است

دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست
دوستم داشته باش عشق به این آسانی ا‌ست‌!

#حسین_جنت_مکان

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Feb, 13:13


می توانستم شاعری باشم
بی درد، پُرافاده، خودپسد،
پرده بردارِ پتيارگانی
که بر ستمديدگانِ ترس خورده
حکومت می کنند.
می دانم!
گلوله را با کلمه می نويسند
اما وقتی که از کلمات
شَقی ترين گلوله ها را می سازند،
چاره ی چريکی چون من چيست؟
کلمات
راهگشایِ آگاهیِ آدمی ست
و ما نيز
سرانجام
بر سر معنایِ زندگی متحد خواهيم شد:
کلمه، کلمه ی نجات!مردم
ترانه ای از اين دست می طلبند...

#ارنستو_چگوارا
#آرژانتین
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Feb, 03:22


جنبش اول که قلم برگرفت
حرف نخستین ز سخن درگرفت

پرده خلوت چو برانداختند
جلوت اول به سخن ساختند

تا سخن آوازه دل در نداد
جان تن آزاده به گل در نداد

چون قلم آمد شدن آغاز کرد
چشم جهان را به سخن باز کرد

بی سخن آوازه عالم نبود
این همه گفتند و سخن کم نبود

در لغت عشق سخن جان ماست
ما سخنیم این طلل ایوان ماست

خط هر اندیشه که پیوسته‌اند
بر پر مرغان سخن بسته‌اند

نیست درین کهنهٔ نوخیزتر
موی شکافی ز سخن تیزتر

اول اندیشه، پسینِ شمار
هم سخن است این سخن اینجا بدار

تاجوران تاجورش خوانده‌اند
وان دگران، آن دگرش خوانده‌اند

گه به نوای علمش برکشند
گه به نگار قلمش درکشند

او ز علم فتح نماینده‌تر
وز قلم اقلیم گشاینده‌تر

گرچه سخن خود ننماید جمال
پیش پرستندهٔ مشتی خیال

ما که نظر بر سخن افکنده‌ایم
مرده اوییم و بدو زنده‌ایم

سرد‌پیان آتش ازو تافتند
گرم‌روان آب درو یافتند

اوست درین دِه ز دِه آبادتر
تازه‌تر از چرخ و کهن زادتر

رنگ ندارد ز نشانی که هست
راست نیاید به زبانی که هست

با سخن آنجا که برآرد علم
حرف زیادست و زبان نیز هم

گرنه سخن رشته جان تافتی
جان سر این رشته کجا یافتی‌؟

ملک طبیعت به سخن خورده‌اند
مهر شریعت به سخن کرده‌اند

کان سخن ما و زر خویش داشت
هر دو به صراف سخن پیش داشت

کز سخن تازه و زر کهن
گوی چه به گفت سخن به سخن

پیک سخن ره بسر خویش برد
کس نبرد آنچه سخن پیش برد

سیم سخن زن که درم خاک اوست
زر چه سگست آهوی فتراک اوست

صدرنشین تر ز سخن نیست کس
دولت این ملک سخن راست بس

هرچه نه دل بی خبرست از سخن
شرح سخن بیشترست از سخن

تا سخن است از سخن آوازه باد
نام نظامی به سخن تازه باد

#نظامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Feb, 15:53


در زمستانی که هنوز
بوی پونه ها نرسیده
شعرها
باید گرممان کنند .

#روژان_علامه_زاده
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Feb, 07:05


اگر در آینه بینی جمال زیبا را
ز عشق خویش ملامت نمی کنی ما را

کسی که صورت یوسف ندید،نیست روا

که سرزنش کند از عشق زلیخا را

حدیث حسن تو و عشق من ببرد از یاد
حکایت غم مجنون و حسن لیلا را

به رهگذار تو سر می گذارم از شوق
بدان امید که بر چشم من نهی پا را

ز هجر ماه رفت هر شب از ستاره اشک
روان ز دیده به دامان کنم ثریا را

به یاد قبله ی رویت چو در نماز درآیم
ز آب دیده چو دریا کنم مصلا را

چنین که از لب جانبخش،مرده زنده کنی
سزد که لاف زنی معجز مسیحا را

به نیم جرعه مرا مست کردی ای ساقی
مگر که چشم تو افزود نشأه ی صهبا را

ز دست کوته “همت” بسی عجب دارم
که رام کرد به خود آن بلند بالا را

#همت_شیرازی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Feb, 11:34


چند وقتی ست که من بی خبر از حال توام
مثل یک سایه ی مشکوک به دنبال توام!

خوب من ! بد به دلت راه مده چیزی نیست
من همان نیمه ی آشفته ی هر سال توام!

تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت
می توان گفت که من چلچله ی لال توام!

سالها گوش به فرمان نگاهت بودم
چند روزیست که بازیچه ی امیال توام

گله ای نیست که برداری و دورم ریزی
من همان میوه ی پوسیده ی اقبال توام

مثل یک پوپک سرما زده از بارش برف
سخت محتاج به گرمای پرو بال توام!

زندگی زیر سر توست اگر لج نکنی
باز هم مال خودت باش خودم مال توام!

#سیدمحمدعلی_رضازاده
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Feb, 03:55


گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم

هر زمان بی‌روی ماهی همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم

حلقه‌های موج بینم نقش گیسویی کشم
خنده‌های صبح بینم یاد رخساری کنم

گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا
عاشقی‌ها با سر زلف نگونساری کنم

باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار
تکیه چون از ناتوانی‌ها به دیواری کنم

درد خود را می‌برد از یاد گر من قصه‌ای
از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم

نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی
می‌روم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم

#رهی_معیری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

31 Jan, 07:25


چشمت را ببند ببوسمت،
بعد از آن سال ها
که بیهوده رفتند
بی آنکه من
هر صبح چرخ بزنم در اتاقت،
 میان آن همه کاغذ
سنبل ها را روی میز بگذارم
بی آنکه بنشینم روبه رویت
قصه هایت را بخوانی، دنیا مال من شود .
چشمت را ببند برگردم
دستانم را بکشم روی شیشه ها
بگویم: شکوفه های پشت پنجره
چقدر بزرگ شده اند،
چقدر باران و بهار
به تن اتاق قشنگ است .
همه چیز را دوباره می سازیم
دوباره می رقصم میان دره ها و
رودخانه ادامه ی دامنم می شود.

#فرناز_خان_احمدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

31 Jan, 03:33


هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است

اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست
و گر تو داغ نهی داغ نیست، درمان است

نه آبروی که گر خون دل بخواهی ریخت
مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است

ز عقل من عجب آید صوابگویان را
که دل به دست تو دادن خِلاف در جان است

من از کنار تو دور اوفتاده‌ام نه عجب
گرم قرار نباشد، که داغِ هجران است

عجب در آن سر زلف مُعَنْبَرِ مَفتول
که در کنار تو خسبد چرا پریشان است؟

جماعتی که ندانند حظ روحانی
تفاوتی که میان دَواب و انسان است

گمان برند که در باغ عشق، سعدی را
نظر به سیب زنخدان و نار پستان است

مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر
که جهل پیش خردمند عذر نادان است

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی و لا أُزَکِّیها
که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است

#سعدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

30 Jan, 11:22


می دانم کسی در این اتاق نیست،
و شهر خالی است،
و همه ی میدانهای این شهر خالی، خالی ست،
اما من کوچه های غبارآلود را دوست دارم،
و باران کوچه های غبار آلود را.
من آن ها را که شکست خورده اند
و غمگین اند
دوست دارم،
و آن ها را که پیروز شده اند
و باز غمگین اند،
دوست دارم.

#مارینه_پطروسیان
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

22 Jan, 07:02


نه گلی به نامت هست
نه خیابان
و نه حتی شش دانگ خانه ای سبز
با بهارخوابی که در آن
نوزادت را
به آغوش بگیری
و من چشم برندارم از این همه زیبایی ات
سطری ، شعری
به نام کوچک تو
هرگز نسرودم
اما تمام این کلمات
برای شاعری است
که ضربان قلبش
از پلک زدن های تو
الهام می گیرد .
 
#سینا_علی_محمدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

22 Jan, 03:49


دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید
دو دم به دل برآمد و آتش به جان رسید

بر تن شنیده‌ای چه رسید از فراق جان؟
از درد دوری تو دلم را همان رسید

هرگز جفا نبرده و دوری ندیده‌ام
بر من جفا و جور تو نامهربان رسید

انصاف من بده: که کجا گویم این سخن؟
کز یار برگزیده به یاران زیان رسید

دوشم رقیب بر سر کوی تو دید و گفت:
باز این ستم رسیدهٔ فریادخوان رسید

ما را مگر به پیش تولطف تو آورد
ورنه به سعی ما به کجا می‌توان رسید؟

حال من و تو فاش چنان شد، که سالها
زین دوستی بهر طرفی داستان رسید

یک روز بشنوی که: تن اوحدی ز غم
خاکِ درِ تو گشت و بدان آستان رسید

من بلبلم ز درد بنالم، علی‌الخصوص
فصلی که گل شکفته شد و ارغوان رسید

#اوحدی


@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

21 Jan, 13:59


تو می توانی
از عکس پس بگیری
لبخندم را
می توانی الفبا را بتکانی
شعر بسرایی،ترانه بخوانی
و برای تمام زخم های دهان بسته
ساز دهنی بزنی .
تو می توانی
از پله ها بالا بروی
گل های آفتابگردان را تماشا کنی
برای پرنده ها نان خشک بریزی
اما نمی توانی
رویای زنی که با درخت آواز خوانده
با پرنده ریشه زده
و در دریا غرق شده
را پس بگیری .

#لیلا_رنجبران

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

21 Jan, 07:21


برای دیدنت
پنجره را باز می کنم
خورشید را کنار می زنم
می خوابم .

#سمانه_حسینی_زعفرانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

21 Jan, 05:21


چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست
سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله ازین فتنه‌ها که در سرِ ماست

در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب؟
بنال، هان که از این پرده کارِ ما به نواست

مرا به کارِ جهان هرگز التفات نبود
رخِ تو در نظرِ من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دلِ من
خمارِ صد شبه دارم شراب‌خانه کجاست؟

چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم
گَرَم به باده بشویید حق به دستِ شماست

از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پُر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست

#حافظ

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

20 Jan, 15:20


از برایِ تو
پشتِ سر گذاشتم
بیشه‌یی که مالِ من بود
جنگلِ گُم‌ شده‌ام،
سگ‌های بی‌قرارم،
سال‌های پُربارِ زندگانی‌ام،
سال‌هایی که
تبعید شده‌اند به زمستانِ حیاط.
پشتِ سر گذاشته‌ام
رعشه‌‌ای، تکانی
درخششی از آتشی نافرونشانده،
سایه‌ام را
که باقی گذاشته‌ام‌
در چشمانِ به‌خون‌نشسته‌ی وداع...

#رافائل_آلبرتی
#اسپانیا
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

20 Jan, 03:24


دو چشمم خون‌فشان از دوری آن دلستانستی
که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبرفشانستی

چه سان خورشید رویت را مه تابان توان گفتن؟
که از روی تو تا ماه از زمین تا آسمانستی

حرامم باد دلجوییّ پیکانش اگر نالم
ز زخم ناوکی کز شست آن ابرو کمانستی

غمش گفتم نهان در سینه دارم ساده‌لوحی بین
که این سر در جهان فاش است و پندارم نهانستی

در این بستان به پای هر صنوبر جویی از چشمم
روان از حسرت بالای آن سرو روانستی

بیا شیرین‌زبانی بین که همچون نیشکر خامه
شکربار از زبان هاتف شیرین‌زبانستی

#هاتف

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

19 Jan, 14:49


به صورتِ جنگ خیره می‌شوم
جنگ‌جویان وارد شهر می‌شوند
پدرم دست فروش بود
مادرم پرنده ی صلح را روی دیوار نقاشی می‌کرد
اندکی که گذشت
فواره‌ی خون پدرم
نقاشی را رنگ آمیزی کرد
من سمت دره‌ها دویدم و ایستادم
نابه‌هنگام لاله‌ای شدم
که به وعده‌ی آزادی شکفت…

#آزیتا_آریایی_تبار
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

19 Jan, 10:06


گمان نمی کنم این دست ها به هم برسند
دو دلشکسته ی در انزوا به هم برسند

ضریح و نذر رها کن بعید می دانم
دو دست دور به زور دعا  به هم برسند

کدام دست رسیده به دست دلخواهش
که دست های پر از زخم ما به هم برسند

شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت
وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند

فلک نجیب نشسته است و موذیانه به فکر
که پیش چشم من این دو چرا به هم برسند؟

نشانی ده بالا به یادمان باشد
مگر دو دور در آن دورها به هم برسند

#محمد_رضا_رستم_پور
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

19 Jan, 03:23


ناخورده شراب می‌خروشیم
بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم

از بی‌خبری خبر نداریم
پس بیهده ما چه می‌خروشیم؟

تا چند پزیم دیگ سودا؟
کز خامی خویشتن بجوشیم

دل مرده، برون کشیم خرقه
وز ماتم دل پلاس پوشیم

این زهد مزوری که ما راست
کس می نخرد، چه می‌فروشیم؟

با آنکه به ما نمی‌شود راست
این کار، ولیک هم بکوشیم

باشد که ز جام وصل جانان
یک جرعه به کام دل بنوشیم

شب خوش بودیم بی‌عراقی
امروز در آرزوی دوشیم

#عراقی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

18 Jan, 18:08


امیدوارم از شب هجران که عاقبت
شادم کند به دولت صبح وصال دوست

#اوحدی_مراغه‌ای

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

18 Jan, 14:25


🔸#ضرب_المثل
پایت را به اندازه ی گلیمت دراز کن!
روزی شاه عباس از راهی می گذشت.درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده و چنان خود را جمع کرده که دقیقا به اندازه ی گلیم خود درآمده بود.شاه دستور داد که یک مشت سکه به درویش بدهند.
درویش داستان را برای دوستان خود گفت.در آن بین درویشی دیگر تصمیم گرفت که او نیز مانند دوستش از سخاوت شاه،سکه ای نصیبش شود به همین خاطر در مسیر کاروان شاه قرار گرفت و پوست تخت خود را پهن کرد و منتظر ماند.به محض ورود شاه ،بر روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند،دست و پایش را بیرون از پوست قرار داد.
در این حال شاه به او رسید و دستور داد که آن قسمت از بدنش که بیرون از گلیم است قطع شود !
یکی از نزدیکان شاه گفت : ” شما در رفتن،درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او سکه دادید،اما در بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید سیاست فرمودید،چه سری در این کار هست ؟ “
شاه گفت : ” درویش اولی پایش را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود،اما درویش دومی پایش را بیشتر از گلیمش دراز کرده بود.

#منبع_اینترنت
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

18 Jan, 04:14


نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم

گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم

لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست
اشک چون لاله سیراب به دامن کردم

در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ
که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم

چند بر باد دهی حاصلم آخر عمری
خوشه‌های خم گیسوی تو خرمن کردم

شبنم از گونه گلبرگ نگون بود که من
گله زلف تو با سنبل و سوسن کردم

زلف و مژگان تو را مانده رفوی دل ریش
پاره شد رشتهٔ صبری که به سوزن کردم

دود آهم شد اشک غمم ای چشم و چراغ
شمع عشقی که به امید تو روشن کردم

نه رخ ماه منیژه، نه کمند رستم
آه از آن ناله که من در چَهِ بیژن کردم

دگرم دشمن جان بود و نمی‌دانستم
منِ ِغافل گلهٔ دوست به دشمن کردم

تا چو مهتاب به زندان غمم بنوازی
تن همه چشم به هم چشمیِ روزن کردم

آشیانم به سرِ کنگره ی افلاک است
گرچه در غمکده ی خاک نشیمن کردم

شهریارا مگرم جرعه فشاند لب جام
سال ها بر در این میکده مسکن کردم
 
#شهریار

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

17 Jan, 16:12


این فصل پریشان را برگی بزن وبگذر
در متنِ شبِ بی ماه دنبال چه می‌گردیم؟

#افشین_یداللهی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

17 Jan, 10:07


برای تو فصلی اورده ام
از آیه های شفاف
برای تو دستی اورده ام
از تبر زین و عشق
برای تو اسبی اورده ام
با یالی از افق های ناشناخته.

#نسرین_جافری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

17 Jan, 06:26


صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را
سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکرفُروش که عمرَش دراز باد چرا
تَفَقُّدی نکُند طوطیِ شِکرخا را؟

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل
که پُرسِشی نکُنی عَندَلیب شیدا را؟

به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را

ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را

چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی
به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را

جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را

در آسمان نه عجب گَر به گفتهٔ حافظ
سُرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را

#حافظ

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

16 Jan, 13:26


کنارخبرهای هواشناسی رادیو
عده ای خمیازه می کشند !
باران
قرارش را به هم زده بود
و مردی که بارانی اش را
کنار چشم انتظاری اش آویخته بود
مردی که می گفت راز ابرها را می داند
با بارانی اش
اکنون زیر دوش ایستاده است.

#شهره_چلیپا

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

16 Jan, 04:21


ای عاشقان رویت بر مهر دل نهاده
زنجیریان مویت سرها به باد داده

جان را به کوی جانان چشم خوشت کشیده
وز بند غصه دل را ابروی تو گشاده

با عشق جان ما را سوزیست در گرفته
با اشگ چشم ما را کاریست اوفتاده

تا چشم نیم مستت وسمه نهد بر ابرو
چون دل خلاص یابد زان زلف وانهاده

از وصف آن زنخدان، من ساده‌دل چه گویم
یارب چه لطف دارد آن نازنین ساده

ما را ز ننگ هستی جز می نمی‌رهاند
صوفی مباش منکر کز باده نیست باده

بخت عبید و وصلت، این دولتم نباشد
در خواب اگر خیالت، بینم زهی سعاده

#عبید_زاکانی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

15 Jan, 15:48


دیدم که از دستت عصبانی نیستم؛
دلشکسته نیستم،
قهر نیستم،
هربار که هوای رفتن به سرم می زند
می روم در گوشه ای تنها می نشینم
تا این سودا از خیالم بگذرد
می دانم اگر بروم
هرگز به اینجا بازنخواهم گشت
با تو “هیچ چیز” نیستم..!

#جمال_ثریا
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

15 Jan, 08:40


تو یک عاشقانه ی قدیمی هستی
بوی عجیبی از تو به مشام می رسد
بویی که در عصرهای گرم تابستانی نهفته است
بویی که نمی دانم
از دست هایت
از موهایت
از چشمانت می رسد
با این همه بویی از تو به مشام می رسد
بویی که در عصرهای گرم تابستانی نهفته است
 
#مظف_طیب_اسلو
#ترکیه

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

15 Jan, 06:07


آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد
الحق آراسته خلقی و جمالی دارد

درد دل پیش که گویم که به جز باد صبا
کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد

دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه
تشنه می‌میرد و شخص آب زلالی دارد

زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست
زنده آنست که با دوست وصالی دارد

من به دیدار تو مشتاقم و از غیر ملول
گر تو را از من و از غیر ملالی دارد

مرغ بر بام تو ره دارد و من بر سر کوی
حبذا مرغ که آخر پر و بالی دارد

غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد

طالب وصل تو چون مفلس و اندیشه گنج
حاصل آنست که سودای محالی دارد

عاقبت سر به بیابان بنهد چون سعدی
هر که در سر هوس چون تو غزالی دارد

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

14 Jan, 15:41


پدر دست‌هایش را تا کرد
و در چمدان گذاشت
مادر چشم‌هایش را در بقچه‌ای پیچید
پدر با چمدان و بقچه بیرون رفت
و با چند دست لباس برای من برگشت
شب شنیدم که پدر می‌گفت
آن‌ها را به قیمت خوبی فروخته است.

#سهیل_خطیب_مهر

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

14 Jan, 09:57


بو، بوی خوش پیراهن پدر
چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجیب خواب
گِل نَمور حاشیه، قطره، حوصله، شیر آب
چه شمارش صبوری
«دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»
بادبزن را از این دست
به آن دست خسته می‌دهم
پدر بوی دریا و گندم و گریه می‌دهد
خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز
پهلو به پهلو که می‌شود
شوره‌ی خیسِ عرق در بناگوشِ مرده می‌دود
«دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»
بو، بوی خوش پیراهن پدر
چند ابر پراکنده بالای کوه
پَرپَر پشه‌ای بال ابروی پیر
عطر خیس حصیر، بادبزن، بوریا
و زندگی که چیزی نیست
که چیزی نبوده است
یعنی قشنگ سخت
سخت و قشنگ و ساده
خوش و گزنده و بی‌تاب
پیاده ، غمگین ، تبسم تلخ!

#سید_علی_صالحی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

14 Jan, 03:42


🔸 پند لقمان

لقمان حكیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی، بنویس. شبانگاه همه ی آنچه را كه نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور!
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت.
شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشته‏‌ها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفته‌‏ام تا برخوانم.

لقمان گفت: پس بیا و از این نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفته‏‌اند، چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.

#منبع_اینترنت
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

14 Jan, 03:19


نه مجنونم که خواهم روی در صحرا کنم
خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم

تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار
خویش را پروانهٔ آن شمع بی‌پروا کنم

گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست
خوش دل آن که می‌شوم کاندر دل او جا کنم

اهل دل را گفته محروم نگذارم ز جور
آن قدر بگذار تا منهم دلی پیدا کنم

خاک پای آن پری کز خون مردم بهتر است
چون من از نامردمی در چشم خون مالا کنم

حشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر
بی‌طمع گردم گدائی از در دل ها کنم

#محتشم_کاشانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

13 Jan, 16:09


هر روز به صورتت نگاه می کنم
یک خط به سرنوشتت اضافه می شود
هر روز بیشتر از دیروز تو را دوست می دارم
مهربان تر می شوی
خدای من
تعارف ندارم
آه می کشم
دنیا در چشمهایم تنگ و گشاد می شود
و جوانه ای از پای دندان پوسیده ام سبز
هر روز خودم را به درخت وسط حیاط می بندم
چشمهایم را در می آورند
پرنده ها ، سنجابها در گوشهایم لانه می سازند
مورچه ها لبهایم را می بوسند
باد
منحنی لبخندت را به چهره ام می آورد
دنیا شکل تازه ای پیدا می کند
اما
تو خودت هستی
هر روز بیشتر نگاهت می کنم
و یک روز دورتر می شوی.

#آیسا_حکمت

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

13 Jan, 06:10


مرا زعشق تو باریست بر دل افتاده
مرا زشوق تو کاریست مشکل افتاده

ندیده دیده من تاب آفتاب رخت
ولی حرارت مهر تو در دل افتاده

درین رهی که گذر نیست رخش رستم را
خریست خفته وباریست در گل افتاده

ار آسمان بزمین آمدست چون هاروت
گناه کرده ودر چاه بابل افتاده

درین سرای خراب از مقام آبا دان
زدین بدنیا وز حق بباطل افتاده

شکسته است درین چار طاق شش جهتی
چو در میان دوصف یک مقاتل افتاده

هزار قافله محرم بسوی کعبه وصل
گذشته بر من ومن خفته غافل افتاده

ازین تپیدن بیهوده بر سر این خاک
گلو بریده وچون مرغ بسمل افتاده

برای همچو تو لیلی حکایت من هست
چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده

برای همچو تو لیلی حکایت من است
چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده

چو شعر نیک که در نامهاش درج کنند
حدیث ما وتو اندر رسایل افتاده

دل شکسته من خوارتر ز نظم منست
بدست همچو تو موزون شمایل افتاده

ولی بگوهر لطفت که معدن معنیست
چو جان بصورت خوبست مایل افتاده

مرا زمن برهان زآنک غیر من کس نیست
که در میان من وتست حایل افتاده

هزار عاشق مسکین چو سیف فرغانیست
امیدوار برین در چو سایل افتاده

#سیف_فرغانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

12 Jan, 09:27


چو آتش برافروزی از بهر خلق
همان آتشت را بدامان کنند

#پروین_اعتصامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

12 Jan, 07:00


جوانی پاکباز پاکرو بود
با پاکیزه رویی در کرو بود

چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم

چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندر آن حالت بمیرد

همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر

در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان می‌داد و می‌گفت

حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش

چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی

که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی

دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند

اگر مجنون لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی
 
#سعدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

12 Jan, 03:29


برخیز و برفروز چراغ سپیده را
تا بنگرم به روی تو صبح ندیده را

تا سر برآورم به تماشای آفتاب
روشن کنم نگاه سیاهی کشیده را

#فریدون_مشیری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

11 Jan, 16:56


خورشید چه زیباست
بر پلکان ناتمامی که من می بینم هر روز
وماه درخشنده
قصیده ی گسترده برفراخنای شب
هر شب
چشم هایت را به من بسپار
که جهان را به تماشا بنشینم
آی خوشبختی !

#نجیب_آگاه
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

11 Jan, 05:10


افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم

گشتیم دگر باره به کام دل دشمن
کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم

ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم
بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم

خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند
بی روز رخت در شب دیجور بماندیم

از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم
واکنون همه بی‌بوی تو رنجور بماندیم

روشن نشد این خانهٔ تاریک دل ما
از شمع رخت، تا همه بی‌نور بماندیم

ناخورده یکی جرعه ز جام می وصلت
بنگر، چو عراقی، همه مخمور بماندیم
 
#عراقی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Jan, 18:13


در جذبه‌ای که حاصل زیبایی شب است
رؤیای دوردست تو نزدیک می‌شود...

#فروغ_فرخزادد
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Jan, 10:25


من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام ،  دلتنگم

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ اِرم  دلتنگم

ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!
به گناهان نبخشوده قسم ،  دلتنگم

باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من
دو قدم دلهره دارم ، دو قدم  دلتنگم

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به هم  دلتنگم

#فاضل_نظری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Jan, 09:19


هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درخت‌ها لب حوض
درون آینه‌ی پاک آب می‌نگرند
تو نیستی كه ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر نگاه تو درترانه من
تو نیستی كه بیبنی چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه من...

#فریدون_مشیری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Jan, 04:21


ای نفس صبحدم گر نهی آنجا قدم
خسته دلم را بجو، در شکن موی دوست

جان بفشانم زشوق، در ره بادصبا
گر برساند به ما، صبح دمی بوی دوست

#امیر_خسرو_دهلوی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Jan, 20:43


الهی
از هر دو جهان،
محبت تو گزیدم!

و جامه ی بلا بریدم
و پرده ی عافیت دریدم!

یارب ز شراب عشق سرمستم کن        
وز عشق خودت، نیست کن و هستم کن

از هرچه به جز عشق، تهی دستم کن
یکباره به بند عشق، پا بستم کن!

#مناجات_نامه
#خواجه_عبدالله_انصاری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Jan, 09:27


نام تو خلاصه ی جهان است
کوه،دشت،دریا
در تو شکل می گیرد،
مرا نام تو کافی است!

#سعید_مهیمنی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Jan, 06:59


به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد
تو را در این سخن، انکارِ کارِ ما نرسد

اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند
کسی به حُسن و ملاحت به یارِ ما نرسد

به حق صحبت دیرین که هیچ محرمِ راز
به یارِ یک جهت حق‌گزارِ ما نرسد

هزار نقش برآید ز کِلکِ صُنع و یکی
به دل‌پذیری نقشِ نگارِ ما نرسد

هزار نقد به بازارِ کائنات آرند
یکی به سکهٔ صاحب عیارِ ما نرسد

دریغ قافله عمر کآن چنان رفتند
که گَردشان به هوایِ دیارِ ما نرسد

دلا ز رنجِ حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطرِ امیدوارِ ما نرسد

چنان بِزی که اگر خاکِ ره شوی کس را
غبارِ خاطری از ره‌گذارِ ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم که شرحِ قصهٔ او
به سمعِ پادشهِ کام‌گارِ ما نرسد

#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

08 Jan, 04:17


مگذر، ای ساربان، ز منزل یار
تا دمی در غمش بگریم زار

از برای کدام روز بود؟
اشک خونین و دیدهٔ‌خونبار

گر قیامت کنیم، شاید، از آنک
با قیامت فتادمان دیدار

پار با دوست بوده‌ایم این جا
آه ازین پیش دوست بودن پار!

ساقی، ار جام باده‌ای داری
به چنین فرصتی بیا و بیار

مطرب، ار مانعی و عذری نیست
نفسی وقت عاشقان خوش دار

غزلی ز اوحدی گرت یادست
بر منش خوان به یاد آن دلدار

#اوحدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Jan, 13:06


به ساعت من
تو
تمام قرارها را نیامده ‏ای،
کدام نصف‏ النهار را از قلم انداخته‏ ام...
قرار روزهای بی قراری‌ام!
کجای آسمان ببینمت؟
من از جست و جوی زمین خسته‏ ام...

#کامران_رسول_زاده

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Jan, 04:37


گر ز شمعت چراغی افروزیم
خرمن خویش را بدان سوزیم

در غمت دود آن به عرش رسد
آتشی، کز درون برافروزیم

آفتاب جمال بر ما تاب
زانکه ما بی‌رخت سیه روزیم

تا ببینیم روی خوبت را
از دو عالم دو دیده بردوزیم

مایهٔ جان و دل براندازیم
به ز عشقت چه مایه اندوزیم؟

همچو طفلان به مکتب حسنت
ابجد عشق را بیاموزیم

در غم عشق اگر رود سر ما
ای عراقی، برو، که بهروزیم

#عراقی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Jan, 12:54


گوئی آن یار که هر دو ز غمش خسته‌تریم
با خبر نیست که ما در غم او بی‌خبریم


#عبید_زاکانی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Jan, 10:36


روزی که شاعران
ناچار نیستند
در حجره های تنگ قوافی
لبخند خویش را بفروشند....
روزی که سبز ، زرد نباشد
گلها اجازه داشته باشند
هر جا که دوست داشته باشند، بشکفند
دلها اجازه داشته باشند،
هر جا نیاز داشته باشند، بشکنند
آیینه حق نداشته باشد،
با چشم ها دروغ بگوید
دیوار حق نداشته باشد،
بی پنجره بروید‌‌...

#قیصر_امین_پور
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Jan, 03:33


پیش ازین جانان ،حساب دیگر از من می گرفت
همچو قُمری، طوق حُکم من به گردن می گرفت

گر به سیرِ خانه ی آیینه می رفت، از حجاب
اول از فرمان پذیری، رخصت از من می گرفت!

می رود چون چاک در دلها سراسر این زمان
پاکدامانی که رو از چشم سوزن می گرفت

این زمان شمع نسیم صبحگاهی دیده ای است
چهره گرمی کز او آتش به گلشن می گرفت

این زمان فرش است در هر کوچه ای چون آفتاب

آن که روی خود ز چشم شوخ روزن می گرفت
حسن روز افزون او مستغنی از مشاطه بود
تا رخش آیینه از دلهای روشن می گرفت

این زمان خوارم، وگرنه پیش ازین آن شاخ گل
همچو شبنم طفل اشکم را به دامن می گرفت

سینه چاکی همچو گل می گشت بر گرد دلم
غنچه اش روزی که سامان شکفتن می گرفت

نیست اشک و آه را تأثیر در سنگین دلان
ورنه دل آتش ز سنگ و آب از آهن می گرفت

دیده بودم این پریشانی که پیش آمد مرا
صائب آن روزی که دل در زلف مسکن می گرفت

#مولوی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Jan, 15:51


آرام باش عزیز من، آرام باش!
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک،
ترشح شادمانی، گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌های مان را می‌بندیم،
همه جا تاریکی است،
آرام باش عزیز من، آرام باش!
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلالو آفتاب را می بینیم
زیر بوته ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری،
طالع می شود...

#شمس_لنگرودی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Jan, 06:09


دل نمانده‌ست که گوی خم چوگان تو نیست
خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست

تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد
هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست

در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست
و اندر آن کس که بصر دارد و حیران تو نیست

آن چه عیب‌ست که در صورت زیبای تو هست
وان چه سحر‌ست که در غمزهٔ فتان تو نیست

آب حیوان نتوان گفت که در عالم هست
گر چنانست که در چاه زنخدان تو نیست

از خدا آمده‌ای آیت رحمت بر خلق
وان کدام آیت لطف‌ست که در شأن تو نیست

گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ
به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست

تو کجا نالی از این خار که در پای منست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست

دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست

آخر ای کعبهٔ مقصود کجا افتادی‌؟
که خود از هیچ طرف حد بیابان تو نیست

گر برانی چه کند بنده که فرمان نبرد
ور بخوانی عجب از غایت احسان تو نیست

سعدی از بند تو هرگز به درآید؟ هیهات!
بلکه حیف‌ست بر آن‌کس که به زندان تو نیست

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Jan, 16:45


و حالا پروانه ها
عاشق لامپ ها می شوند!
و همه ی آدم ها
قصه ی سوختن شمع را
فراموش می کنند.

#بهمن_عطایی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Jan, 03:53


کار ما، بنگر، که خام افتاد باز
کار با پیک و پیام افتاد باز

من چه دانم در میان دوستان
دشمن بد گو کدام افتاد باز؟

این همی دانم که گفت و گوی ما
در زبان خاص و عام افتاد باز

عاشق دیوانه نامم کرده‌اند
بر من آخر این چه نام افتاد باز؟

روز بخت من چو شب تاریک شد
صبح امیدم به شام افتاد باز

توسن دولت، که بودی رام من
آن هم‌اکنون بدلگام افتاد باز

باز اقبال از کف من بر پرید
زاغ ادبارم به دام افتاد باز

مجلس عیش دل‌افروز مرا
باطیه بشکست و جام افتاد باز

در گلستان می‌گذشتم صبحدم
بوی یارم در مشام افتاد باز

در سر سودای زلفش شد دلم
مرغ صحرایی به دام افتاد باز

تا بدیدم عکس او در جام می
در سرم سودای خام افتاد باز

تا چشیدم جرعه‌ای از جام می
در دلم مهر مدام افتاد باز

من چو از سودای خوبان سوختم
پس عراقی از چه خام افتاد باز؟

#عراقی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Jan, 13:27


در گوشه ی زندان به تو فکر می کنم
می دانی؟
می توانی این را درک کنی؟
باورت می شود
چقدر دوستت دارم؟!
هیچ می دانی
غیر از من
هیچکس در گوشه ی زندان
پشت میله ها
نمی تواند
کسی را
بیشتر از آزادی دوست داشته باشد!

#رستم_بهرودی
#اذربایجان
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Jan, 07:08


ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است

چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست
جز چشم دل که محو تماشای دیگر است

این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است
وآن گوهر یگانه به دریای دیگر است

در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست
تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است

امروز می‌خوری غم فردا و همچنان
فردا به خاطرت غم فردای دیگر است

گر خلق را بود سر سودای مال و جاه
آزاده‌مرد را سر و سودای دیگر است

دیشب دلم به جلوه مستانه‌ای ربود
امشب پی ربودن دل‌های دیگر است

غمخانه‌ای‌ست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی جای دیگر است

#رهی_معیری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

31 Dec, 15:15


عادت نکرده‌ام هنوز ..
خيال می کنم روزی بازمی گردی
آرام از پشت سر می آيی ،
مرا که به انتهای خيابان خيره شده‌ام
دوباره به نام کوچک صدا می زنی و
عمر تنهايی ام به پايان می رسد ...

#پژمان_الماسی_نیا
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

31 Dec, 03:16


منم که کار ندارم به غیرِ بی‌کاری
دلم ز کار زمانه گرفت بیزاری

ز خاک تیره ندیدم به غیر تاریکی
ز پیر چرخ ندیدم به غیر مکاری

فروگذاشته‌ای شست دل در این دریا
نه ماهیی بگرفتی نه دست می‌داری

تو را چه شصت و چه هفتاد چون نخواهی پخت
گِلی به دست نداری، چه خار می‌خاری

کلاه کژ بنهی همچو ماه و نورت نیست
برو برو که گرفتار ریش و دستاری

چگونه برقی آخر که کشت می‌سوزی
چگونه ابری آخر ، که سنگ می‌باری؟

چو صید دام خودی، پس چگونه صیادی؟
چو دزد خانه ی خویشی ، چگونه عیاری؟

اگر چه این همه باشد ولی اگر روزی
خیال یار مرا دیده‌ای نکو یاری

به ذات پاک خدایی که کارساز همه‌ست
چو مست کار امیر منی نکوکاری

اگر دو گام پیاده دویدی از پی او
تو یک سواره نه‌ای تو سپاه سالاری

بگیر دامن عشقی که دامنش گرمست
که غیر او نرهاند تو را ز اغیاری

به یاد عشق شب تیره را به روز آور
چو عشق یاد بود شب کجا بود تاری

تو خفته باشی و آن عشق بر سر بالین
برآوریده دو کف در دعا و در زاری

اگر بگویم باقی بسوزد این عالم
هلا قناعت کردم بس است گفتاری

#مولوی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

30 Dec, 09:11


این نرده بامِ شکسته
تو را به جایی نمی برد!
خورشید دور است
و سهم ما
همین سراب هاست که می سازد!

#رضا_چایچی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

30 Dec, 05:44


نظری کن که دل از جور فراقت خون شد
نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد

ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟
حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟

تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال
اثر مهر توام روز به روز افزون شد

در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن
ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد

غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت
آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد

صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دل
نقش خود در آیینه بر او مفتون شد

کار برعکس فتاد آیینه و لیلی را
آیینه لیلی و لیلی همگی مجنون شد

پیش ازین صورت گل با تو تعلق سلمان
بیش ازین داشت، تصور نکنی اکنون شد

#سلمان_ساوجی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Dec, 18:47


الهی!
چون تو مولایی، کِراست؟
و چون تو دوست، کجاست؟

الهی!
ما از غافلانیم، نه از کافرانیم!
نگاهدار، تا پریشان نشویم!
و در دراه آر، تا سرگردان نشویم!

#مناجات_نامه
#خواجه_عبدالله_انصاری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Dec, 14:39


تا کی همه روزه قیل و قالی بکنیم
مطرب بنواز تا که حالی بکنیم

کاین چرخ که صد هزار ابهام در اوست
فرصت ندهد که تا سؤالی بکنیم

#مهدیه_الهی_قمشه_ای

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Dec, 14:28


@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Dec, 09:44


شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سرِ پُر هوس شود خاکِ درِ سرای تو

#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Dec, 03:51


.ای نفس صبحدم گر نهی آنجا قدم
خسته دلم را بجو، در شکن موی دوست

جان بفشانم زشوق، در ره بادصبا
گر برساند به ما، صبح دمی بوی دوست

#امیرخسروی_دهلوی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

28 Dec, 15:37


تو نیستی كه ببینی 
چگونه عطر تو ؛
در عمق لحظه ها جاری است 

 چگونه عكس تو ؛
در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو ؛
در جان زندگی سبز است
...

#فریدون_مشیری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

28 Dec, 04:43


🔸#حکایت_گلستان باب پنجم در عشق و جوانی.

یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده است و زمام عقل از دست داده.
بفرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که: در شرف نفس انسان چه خلل دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی؟
گفت:
وَ رُبَّ صَدیقٍ لامَنی فی وِدادِها
اَلَم یَرَها یَوماً فَیوضِحَ لی عُذری

کاش کآنان که عیب من جستند
رویت ای دلستان بدیدندی
تا به جای ترنج در نظرت
بی خبر دستها بریدندی

تا حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی. فَذٰلِکَ الَّذی لُمتُنَّنی فیه.
ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورت است موجب چندین فتنه.
بفرمودش طلب کردن. در احیاء عرب بگردیدند و به دست آوردند و پیش ملک در صحن سراچه بداشتند. ملک در هیأت او نظر کرد. شخصی دید سیه فام باریک اندام. در نظرش حقیر آمد، به حکم آن که کمترین خدّام حرم او به جمال از او در پیش بودند و به زینت بیش.
مجنون به فراست دریافت، گفت: از دریچهٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهدهٔ او بر تو تجلی کند.

ما مَرَّ مِن ذِکرِ الحِمیٰ بِمَسمَعی
لَو سَمِعَت وُرقُ الحِمی صاحَت مَعی
یا مَعشَرَ الخُلاّنِ قولوا لِلمُعا
فیٰ لَستَ تَدری ما بِقَلبِ الموجَعِ

تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود ناخورده نیش
تا تو را حالی نباشد همچو ما
حال ما باشد تو را افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکن
او نمک بر دست و من بر عضو ریش

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

27 Dec, 08:32


خسته می‌شوم ازین نوشتن...
میان تمام نوشته‌هام
کسی هست
که تو را از من می‌گیرد...
کسی که لایق تو نیست
و تو هر بار نمی‌بینی انگار
که مرا
از دست داده‌ای...


#کامران_رسول_زاده
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

27 Dec, 03:16


دل‌برا! پیش وجودت همه خوبان، عدمند
سروران بر در سودای تو خاکِ قدمند

شهری اندر هوَست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقهٔ دریای غمند

خون صاحب‌نظران ریختی، ای کعبهٔ حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند؟

صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند

گاه گاهی بگذر در صف دل‌سوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند

هر خم از جعد پریشان تو زندان دلی‌ست
تا نگویی که اسیران کمندِ تو کمند

حرف‌های خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند

در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند

زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند

بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند

جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند

غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند

تو سبک‌بارِ قوی‌حال کجا دریابی؟
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند

سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

26 Dec, 16:12


تو كیستی...
كه من این‌گونه بی تو بی‌تابم
شب از هجوم خیالت نمی‌برد خوابم...!

#فریدون_مشیری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

26 Dec, 11:51


خواهم آن عشق که هستی ز سرِ ما ببَرد
بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد

خانه آتش زدگانیم ستم گو می‌تاز
آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد

شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

دوزخ جور برافروز که من تاقوکم
نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد

جرعهٔ پیر خرابات بر آن رند، حرام
که به پیش دگری دست تمنا ببرد

وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنی
ما چه داریم که از ما ببرد یانبرد

#وحشی_بافقی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

26 Dec, 05:41


#خوانش: اسماعیل_فرازی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

26 Dec, 05:27


کای تو شاهنشهی به دورانا
گربه کرده است ظلم بر ماها
ای شهنشه اولوم به قربانا
سالی یک‌دانه می‌گرفت از ما
حال حرصش شده فراوانا
این زمان پنج پنج می‌گیرد
چون شده تائب و مسلمانا
درد دل چون به شاه خود گفتند
شاه فرمود که‌ای عزیزانا
من تلافی به گربه خواهم کرد
که شود داستان به دورانا
بعد یک‌هفته لشگری آراست
سیصد و سی هزار موشانا
همه با نیزه‌ها و تیر و کمان
همه با سیف‌های برانا
فوج‌های پیاده از یک‌سو
تیغ‌ها در میانه جولانا
چونکه جمع آوری لشگر شد
از خراسان و رشت و گیلانا
یکه موشی وزیر لشگر بود
هوشمند و دلیر و فطانا
گفت باید یکی ز ما برود
نزد گربه به شهر کرمانا
یا بیا پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
موشکی بود ایلچی ز قدیم
شد روانه به شهر کرمانا
نرم نرمک به گربه حالی کرد
که منم ایلچی ز شاهانا
خبر آورده‌ام برای شما
عزم جنگ کرده شاه موشانا
یا برو پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
گربه گفتا که شاه گُه خورده
من نیایم برون ز کرمانا
لیکن اندر خفا تدارک کرد
لشگر معظمی ز گربانا
گربه‌های براق شیر شکار
از صفاهان و یزد و کرمانا
لشگر گربه چون مهیا شد
داد فرمان به سوی میدانا
لشگر موشها ز راه کویر
لشگر گربه از کهستانا
در بیابان فارس هر دو سپاه
رزم دادند چون دلیرانا
جنگ مغلوبه شد در آن وادی
هر طرف رستمانه جنگانا
آنقدر موش و گربه کشته شدند
که نیاید حساب آسانا
حملهٔ سخت کرد گربه چو شیر
بعد از آن زد به قلب موشانا
موشکی اسب گربه را پی کرد
گربه شد سرنگون ز زینانا
الله الله فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا
موشکان طبل شادیانه زدند
بهر فتح و ظفر فراوانا
شاه موشان بشد به فیل سوار
لشگر از پیش و پس خروشانا
گربه را هر دو دست بسته به‌هم
با کلاف و طناب و ریسمانا
شاه گفتا بدار آویزند
این سگ روسیاه نادانا
غیرتش شد چو دیگ جوشانا
همچو شیری نشست بر زانو
کند آن ریسمان به دندانا
موشکان را گرفت و زد به‌زمین
که شدندی به خاک یکسانا
لشگر از یک‌طرف فراری شد
شاه از یک‌جهت گریزانا
از میان رفت فیل و فیل‌سوار
مخزن و تاج و تخت و ایوانا
هست این قصهٔ عجیب و غریب
یادگار عبید زاکانا
جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن
مدعا فهم کن پسر جانا

#عبید_زاکانی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

26 Dec, 05:27


اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
ای خردمند عاقل و دانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا
قصهٔ موش و گربهٔ منظوم
گوش کن همچو در غلتانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینه‌اش چو
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا
در پس خم نموده بود کمین
همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو به میدانا
گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی به سوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گُهی خوردم
گُه فراوان خورند مستانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا
می‌شنیدم هرآنچه می‌گفتی
آروادی قحبهٔ مسلمانا
گربه آن موش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد می‌خواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را به دندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی
اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
ای خردمند عاقل و دانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا
قصهٔ موش و گربهٔ منظوم
گوش کن همچو در غلتانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا
در پس خم نموده بود کمین
همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو به میدانا
گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی به سوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گُهی خوردم
گُه فراوان خورند مستانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا
می‌شنیدم هرآنچه می‌گفتی
آروادی قحبهٔ مسلمانا
گربه آن موش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد می‌خواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را به دندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی
تا به‌حدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر به موشانا
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال
در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا
هفت موش گزیده برجستند
هر یکی کدخدا و دهقانا
برگرفتند بهر گربه ز مهر
هر یکی تحفه‌های الوانا
آن یکی شیشهٔ شراب به کف
وان دگر بره‌های بریانا
آن یکی طشتکی پر از کشمش
وان دگر یک طبق ز خرمانا
آن یکی ظرفی از پنیر به دست
وان دگر ماست با کره نانا
آن یکی خوانچه پلو بر سر
افشره آب لیمو عمانا
نزد گربه شدند آن موشان
با سلام و درود و احسانا
عرض کردند با هزار ادب
کای فدای رهت همه جانا
لایق خدمت تو پیشکشی
کرده‌ایم ما قبول فرمانا
گربه چون موشکان بدید بخواند
رزقکم فی السماء حقانا
من گرسنه بسی به‌سر بردم
رزقم امروز شد فراوانا
روزه بودم به روزهای دگر
از برای رضای رحمانا
هرکه کار خدا کند به‌یقین
روزی‌اش می‌شود فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمایید
قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش می‌رفتند
تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان
چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت
هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدانچنگال
یک به دندان چو شیر غرانا
آن‌دو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته‌اید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا
پنج موش رئیس را بدرید
گربه با چنگ‌ها و دندانا
موشکان‌را از این مصیبت و غم
شد لباس همه سیاهانا
خاک بر سر کنان همی‌گفتند
ای دریغا رئیس موشانا
بعد از آن متفق شدند که ما
می‌رویم پای تخت سلطانا
تا به شه عرض حال خویش کنیم
از ستم‌های خیل گربانا
شاه موشان نشسته بود به تخت
دید از دور خیل موشانا
همه یکباره کردنش تعظیم

شعر و متن های ادبی و ...

25 Dec, 17:28


شب سردیست
و من با دل سرد
به خودم می‌گویم:
خبری نیست، بخواب!
باز هم خواب محبت دیدی!

#حمید_مصدق
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

25 Dec, 08:43


دیدم که از دستت عصبانی نیستم؛
دلشکسته نیستم،
قهر نیستم،
هربار که هوای رفتن به سرم می زند
می روم در گوشه ای تنها می نشینم
تا این سودا از خیالم بگذرد
می دانم اگر بروم هرگز به اینجا بازنخواهم گشت
با تو “هیچ چیز” نیستم..!

#جمال_ثریا
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

25 Dec, 07:23


در عشق، هر آنک شد فدایی
نبوَد ز زمین، بوَد سمایی

زیرا که بلای عاشقی را
جانی شرط است کبریایی

زخم آیت بندگان خاص است
سردفتر عاشق خدایی

کاین عالم خاک خاک ارزد
آن جا که بلا کند بلایی

یک جو ز بلاش گنج زرهاست
ای بر سر گنج بین کجایی

از سوزش آفتاب محنت
در عشق چو سایه همایی

ای آنک تو بوی آن نداری
تو لایق آن بلا نیایی

لایق نبود به زخم او را
الا که وجود مرتضایی
 
#مولوی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

24 Dec, 15:52


ره طالبان و مردان، کرم است و لطف و احسان
تو خود از نشان مردی، مگر این کلاه داری

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

24 Dec, 03:40


نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمی‌ست
بس دیو را که صورتِ فرزندِ آدم است

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

24 Dec, 03:40


یارا بهشت صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامتناسب جهنم است

هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است

نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمی‌ست
بس دیو را که صورتِ فرزندِ آدم است

آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی
یا لطف صورتی‌ست، دگر حشو عالم است

هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام
جز بر دو روی یار موافق که در هم است

آنان که در بهار به صحرا نمی‌روند
بوی خوش ربیع بر ایشان مُحَرَّم است

وان سنگ‌دل که دیده بدوزد ز روی خوب
پندش مده که جهل در او نیک محکم است

آرام نیست در همه عالم به‌اتفاق
ور هست در مجاورتِ یارِ مَحْرَم است

گر خون تازه می‌رود از ریش اهل دل
دیدار دوستان که ببینند مرهم است

دنیا خوش است و مال عزیز است و تن، شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است

مُمسِک برای مال همه‌ساله تنگ‌دل
سعدی به روی دوست همه‌روزه خرم است

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

23 Dec, 20:13


هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز
این آسمانِ غم‌زده غرق ستاره‌هاست...

#سیاوش_کسرایی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

23 Dec, 09:38


هر چه قد می کشیم
از ریشه هایمان دور می شویم
بی آنکه بدانیم
همه چیز از خودِ ما
آب می خورد .

#مونا_اکبریان
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

23 Dec, 04:06


هر صبح
شاپرکی از حوالی نور
سلامِ سپیدِ نگاهت را
می‌بوسد
بر وسعت دیدگانم
و در افق‌های طلاییِ یاد
عطر شورانگیز حضورت
زنده می‌کند مرا
به شوق بودنت
در مزارع خیس احساس!

#سمیه_خلج
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

22 Dec, 10:05


بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار

#ابوالقاسم_فردوسی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Dec, 06:09


تو نیستی كه ببینی دل رمیده من
بجز تو ؛ یاد همه چیز را رها كرده است
غروب های غریب 
در این رواق نیاز
پرنده ساكت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من 
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی كه ببینی‌..

#فریدون_مشیری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Dec, 03:39


مباش در پی کتمان..که این گناه تو نیست
که عشق می رسد از راه و دل به خواه تو نیست

به فکر مسند محکم تری از این ها باش
که عقل مصلحت اندیش تکیه گاه تو نیست

مباد گوش به اندرز عقل بسپاری
فنا طبیعت عشق است و اشتباه تو نیست

سیاه بخت تر از موی سر به زیر تو باد!
هر آن که کشته ی ابروی سر به راه تو نیست

سیاه لشکر مویت شکست خورده مباد!
نشان همدلی انگار در سپاه تو نیست

کشیده اند نشابور را به بند و هنوز
خیال صلح در این خیل رو سیاه تو نیست

به خویش رحم کن ای پادشاه کشور حسن
چرا که آینه تاب آور نگاه تو نیست

#علیرضا_بدیع

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

08 Dec, 13:50


هر که را دولت وصل تو بُوَد محتشم است
این سعادت، منِ درویش ندارم چه کنم؟

#اوحدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

08 Dec, 08:24


من و تو یکی شوریم
 از هر شعله‌ای برتر
که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق روئینه‌تنیم...

#احمد_شاملو
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

08 Dec, 07:46


بگذار تا وقت هست
تا دلتنگی‌ ات از راه نرسیده
یک دلِ سیر بگویم دوستت دارم ..

#لیلا_مقربی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

08 Dec, 06:22


ستایش خداوند گیتی فروز
فرازنده ماه و فروزنده روز

خداوند روزی خداوند بخت
هر آنکس که دارد وز او تاج و تخت

ستایش خدای خرد آفرین
خداوند مهر و خداوند دین..‌

#ابوالقاسم_فردوسی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

08 Dec, 03:30


وطن!
مرا به نخل آویزان کنید
من به او خیانت نمی‌کنم
این زمین و مزرعه ی من است
اینجا در گودال‌های آن افتاده‌ام،
و دستانم در آتش سوخته است
در اینجا شیر شتر
را در کودکی سر کشیده‌ام
وطن من روایت روزهای شاد و غمگین نیست
وطن در رویا نمی‌زید
و نه در مزرعه‌ای در آغوش ماه،
و نه در قطره‌ای نورانی بر گل رز
وطن من غریبه‌ای خشمگین است
در اضطراب قرن‌ها
با ماشه‌ای کشیده بر شقیقه‌اش
وطن من، کودکی است
که دستانش را با امید و شجاعت
به سوی شادی دراز می‌کند
او بادی است در زندان
و شاخه‌هایی است
در نور و تاریکی،
پیرمردی است که
در این شاخساران جاودان
در ماتم زمین و پسرانش نشسته است
این سرزمین پوست و استخوان است
مرا در آن رها کنید
قلب من و درخت خرما با هم
از آن
به سوی سال‌های سخت اوج می‌گیریم
مرا به خرما آویزان کنید
من به او خیانت نمی‌کنم. ..

#محمود_درویش
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Dec, 15:05


 مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می‌گردی
که دل گم کرده ام آنجا و می‌جویم نشانش را

#فروغی_بسطامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Dec, 07:27


شرم از حضور مرده دلان جهان مدار
این قوم را تصور سنگ ِمزار کن

#صائب_تبریزی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Dec, 06:29


ای روز آفتابی
ای مثل چشم های خدا آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز ، آمدنت روشن
این روزها که می گذرد ، هر روز
در انتظار آمدنت هستم...
#قیصر_امین_پور
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Dec, 05:10


سری بی شانه می فهمد که تکیه گاه؛ یعنی چه
قلم بی واژه میفهمد غم جانکاه؛ یعنی چه

زنی عاشق که در قید تاهل بوده می داند
که چشم قرمز و شب گریه ی ناگاه یعنی چه

چه می فهمی زلیخا از غم یوسف چه ها دیده
زلیخا خوب می فهمد تهِ یک چاه یعنی چه

اگر در بندِ قید و شرع باشی خوب می دانی
که محبوبت شده ممنوعه ی دلخواه یعنی چه

چه می فهمی تو درد دختری را بین فامیلی
که خورده روی پیشانی او گمراه یعنی چه

اگر که بی گناهی باز محکومت کنند آخر
تو آنجا تازه می فهمی که کوه و کاه یعنی چه

سکوت و چای و سیگار و مرور خاطراتش را
به روی بوم نقاشی کنی با آه یعنی چه

ببازی پای شطرنجی تمام هستی خود را
تو می فهمی سپاه بی وزیر و شاه یعنی چه

مسافر باشی و جا مانده باشی از قطار و بعد
تو درکم می‌کنی جامانده بین راه یعنی چه

و من بدجور از دنیا و بودن خسته ام مردم
تو درکم کن که اینجا تیغ و بسم الله یعنی چه


#زینب_حسامی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Dec, 03:22


بگذشت دورِ یوسف و دورانِ حُسنِ تو ست
هر مصرِ دل که هست به فرمانِ حسنِ تو ست

بسیار سر به کنگرهٔ عشق بسته‌اند
آنجا که طاق‌بندیِ ایوانِ حسنِ تو ست

فرمان ناز ده که در اقصای ملک عشق
پروانه‌ای که هست ز دیوانِ حسنِ تو ست

زنجیرِ غم به گردنِ جان می‌نهد هنوز
آن موی‌ها که سلسله‌جنبانِ حسنِ تو ست

آبش هنوز می‌رسد از رشحهٔ جگر
آن سبزه‌ها که زینتِ بستانِ حسنِ تو ست

دانم که تا به دامنِ آخرزمان کشد
دستِ نیاز من که به دامانِ حسنِ تو ست

تقصیر در کرشمهٔ وحشی نواز نیست
هرچند دونِ مرتبهٔ شانِ حسنِ تو ست

#وحشی_بافقی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Dec, 03:29


گر به خواری ز درِ خویش براند ما را
به امیدش بنشینیم و به درها نرویم

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Dec, 03:27


عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم

بوستان، خانه ی عیش است و چمن، کوی نشاط
تا مهیا نبود عیش ، مهنا نرویم

دیگران با همه کس دست در آغوش کنند
ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم

نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز
ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم

گر به خواری ز در خویش براند ما را
به امیدش بنشینیم و به درها نرویم

گر به شمشیر احبا تن ما پاره کنند
به تظلم به در خانه ی اعدا نرویم

پای گو بر سر و بر دیده ی ما نِه چو بساط
که اگر نقش بساطت برود ما نرویم

به درشتی و جفا روی مگردان از ما
که به کشتن برویم از نظرت یا نرویم

سعدیا شرط وفاداری لیلی آن است
که اگر مجنون گویند به سودا نرویم

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Dec, 20:15


شب فرو می‌افتد
و من تازه می‌شوم
از اشتیاق بارش شبنم
نیلوفرانه
به آسمان دهان باز می‌كنم
ای آفریننده شبنم و ابر
آیا تشنگی مرا پایان می‌دهی؟
تقدیر چیست؟
می‌خواهم از تو سرشار باشم

#سلمان_هراتی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Dec, 05:02


روان پاک را آلوده مپسند
حجاب دل مکن روی و ریا را

#پروین_اعتصامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Dec, 12:41


در این خاکِ زرخیز ِ ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود...

#ابوالقاسم_فردوسی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Dec, 08:14


اشتیاقِ تو مرا می‏کشد از خانه برون
ور نه از خانه برون آمدنم، دشوارست!

موقع آمد و شد، فاطمه جان! می‏بینم
دیده‏ی زینب تو ماتِ در و دیوارست!

به گواهی شب و، زمزمه‏ی مرغ سحر
اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدارست

روز در خانه، پرستار حسین و حسنم
کمکم کن! که نگهداری شان دشوارست!

یاد آن روز که با زینب تو می‏گفتم:
دخترم! گریه مکن! مادرتان بیمارست!

چاه داند که به من، عمر چه ِسان می‏گذرد
قصه، کوتاه کنم ور نه سخن بسیارست

بشنو از شاعر (ژولیده)، تو راز دل من
صدف چشم من از داغ تو، گوهر بارست

#ژولیده_نیشابوری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Dec, 06:14


#خوانش: عندلیب
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Dec, 04:14


چنان کن که جان را بود جامه‌ای
چو از جامه، جسمِ تو عریان کنند

#پروین_اعتصامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Dec, 04:12


سر و عقل، گر خدمت جان کنند
بسی کارِ دشوار، ک‌آسان کنند

بکاهند گر دیده و دل، ز آز
بسا نرخ ها را که ارزان کنند

چو اوضاع گیتی خیال است و خواب
چرا خاطرت را پریشان کنند

دل و دیده دریای ملک تنند
رها کن که یک چند طوفان کنند

به داروغه و شحنهٔ جان بگوی
که دزد هوی را بزندان کنند

نکردی نگهبانی خویش، چند
به گنج وجودت نگهبان کنند

چنان کن که جان را بود جامه‌ای
چو از جامه، جسم تو عریان کنند

به تن پرور و کاهل ار بگروی
ترا نیز چون خود تن آسان کنند

فروغی گرت هست ظلمت شود
کمالی گرت هست نقصان کنند

هزار آزمایش بُوَد پیش از آن
که بیرونت از این دبستان کنند

گرت فضل بوده است رتبت دهند
ورت جرم بوده است تاوان کنند

گرت گله گرگ است و گر گوسفند
ترا بر همان گله ، چوپان کنند

چو آتش برافروزی از بهر خلق
همان آتشت را بدامان کنند

اگر گوهری یا که سنگ سیاه
بدانند چون ره بدین کان کنند

به معمار عقل و خرد تیشه ده
که تا خانهٔ جهل ویران کنند

برآنند خودبینی و جهل و عجب
که عیب تو را از تو پنهان کنند

بزرگان نلغزند در هیچ راه
کز آغاز، تدبیرِ پایان کنند

#پروین_اعتصامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Dec, 13:43


مانندِ دویدنِ کودکی
در سراشیبی‌ ست
به تو فکر کردن!
اندکی هیجا
اندکی هراسِ زمین خوردن

#جمال_ثریا

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Dec, 08:46


رهزنِ دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد

#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Dec, 08:45


نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

کو حریفی کَشِ سرمست که پیشِ کرمش
عاشقِ سوخته دل نامِ تمنا ببرد

باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم
آه از آن روز که بادَت گلِ رعنا ببرد

رهزنِ دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد

در خیال این همه لُعبَت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد

علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگسِ مستانه به یَغما ببرد

بانگِ گاوی چه صدا بازدهد؟ عشوه مَخر
سامری کیست که دست از یدِ بیضا ببرد؟

جامِ میناییِ مِی سَدِّ رَهِ تنگ دلیست
مَنِه از دست که سیلِ غمت از جا ببرد

راهِ عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رَوَد صَرفه ز اَعدا ببرد

حافظ! ار جان طلبد غمزهٔ مستانهٔ یار
خانه از غیر بپرداز و بِهِل تا ببرد

#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Dec, 03:29


#خوانش: آزرده
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Dec, 03:23


شهریاری دختری چون ماه داشت
عالمی پر عاشق و گمراه داشت

فتنه را بیداریی پیوست بود
زانک چشم نیم خوابش مست بود

عارض از کافور و زلف از مشک داشت
لعل سیراب از لبش لب خشک داشت

گر جمالش ذره‌ای پیدا شدی
عقل از لایعقلی رسوا شدی

گر شکر طعم لبش بشناختی
از خجل بفسردی و بگداختی

از قضا می‌رفت درویشی اسیر
چشم افتادش بر آن ماه منیر

گرده‌ای در دست داشت آن بی‌نوا
نان آوان مانده بد بر نانوا

چشم او چون بر رخ آن مه فتاد
گرده از دستش شد و در ره فتاد

دختر از پیشش چو آتش برگذشت
خوش درو خندید خوش خوش برگذشت

آن گدا پس خندهٔ او چون بدید
خویش را بر خاک غرق خون بدید

نیم نان داشت آن گدا و نیم جان
زان دو نیمه پاک شد در یک زمان

نه قرارش بود شب نه روز هم
دم نزد از گریه و از سوز هم

یاد کردی خندهٔ آن شهریار
گریه افتادی برو چون ابر زار

هفت سال القصه بس آشفته بود
با سگان کوی دختر خفته بود

خادمان دختر و خدمت گران
جمله گشتند ای عجب واقف بر آن

عزم کردند آن جفا کاران به جمع
تا ببرند آن گدا را سر چو شمع

در نهان دختر گدا را خواند و گفت
چون تویی را چون منی کی بود جفت

قصد تو دارند، بگریز و برو
بر درم منشین، برخیز و برو

آن گدا گفتا که من آن روز دست
شسته‌ام از جان که گشتم از تو مست

صد هزاران جان چون من بی‌قرار
باد بر روی تو هر ساعت نثار

چون مرا خواهند کشتن ناصواب
یک سؤالم را به لطفی ده جواب

چون مرا سر می‌بریدی رایگان
ازچه خندیدی تو در من آن زمان

گفت چون می‌دیدمت ای بی‌هنر
بر تو می‌خندیدم آن ای بی‌خبر

بر سر و روی تو خندیدن رواست
لیک در روی تو خندیدن خطاست

این بگفت و رفت از پیشش چو دود
هرچه بود اصلا همه آن هیچ بود

#عطار_نیشابوری
#منطق_الطیر
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Dec, 19:01


ستاره شب هجران نمی‌فشاند نور
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن

#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Dec, 13:14


پشت این عکس
نمی تواند دیوار باشد
من پشت این عکس
با تو قدم زده ام.

#کامران_رسول_زاده
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Dec, 10:08


من حذر می‌کنم از عشق، ولی فایده نیست
حذر از پیش بلایی که سرانجامِ منست

#اوحدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Dec, 06:51


از تومی گویم
کلمات بال در می آورند
می ماند
تنها آهی
در قفسِ دهانم!

#مونا_اکبریان
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Dec, 04:50


دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یادِ من نکند یاد باد از او

#شهریار

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Dec, 04:49


یادم نکرد و شاد ، حریفی که یاد از او
یادش بخیر ، گرچه دلم نیست شاد از او

با حقِ صحبت من و عهدِ قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او

دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یادِ من نکند یاد باد از او

با اعتماد دوست روا بود زیستن
آوخ که سلب شد دگرم اعتماد از او

حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فالِ مراد از او

من با روان خواجه از او شِکوه می کنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او

آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه ی بامداد از او

در روزگار خسروِ دادارِ دادگر
بیدادگر بتی‌ست بتِ من ، که داد از او

یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدی گره
از کارِ بسته هم گرهی می گشاد از او

شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او..‌

#شهریار
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Dec, 08:09


اگر چه عمر تو در انتظار می‌گذرد
دل فقیر من! این روزگار می‌گذرد

بهار فرصت خوبی است گل فشانی را
به میهمانی گل رو بهار می‌گذرد

چه مانده ای به تماشای تیرگی و غبار
همیشه هست غبار و سوار می‌گذرد

تمام چشمه دلان از کنار ما رفتند
اگر نه سنگدلی جویبار می‌گذرد

دلی که شوق رهایی در اوست ای دل من
بدون واهمه از صد حصار می‌گذرد

#سلمان_هراتی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Dec, 03:01


گرچه بی‌فرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب
هر چه هستم همچنان هستم به عفو امیدوار

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Dec, 02:57


تا بدین غایت که رفت از من، نیامد هیچ کار
راستی باید به بازی صرف کردم روزگار

هیچ دست آویزم آن ساعت که ساعت در رسد
نیست الا آن که بخشایش کند پروردگار

بس ملامت ها که خواهد برد جان نازنین
روزِ عِرض از دست جور نفس ناپرهیزگار

گاه می‌گویم چه بودی گر نبودی روز حشر
تا نگشتندی بدان در روی نیکان شرمسار

باز می‌گویم نشاید راه نومیدی گرفت
پیش انعامش چه باشد عفوِ چون من صد هزار

سعی تا من می‌برم، هرگز نباشد سودمند
توبه تا من می‌کنم ،هرگز نباشد برقرار

چشم تدبیرم نمی‌بیند به تاریکیِ جهل
جرم بخشا یا به توفیقم چراغی پیش دار

من که از شرم گنه سر برنمی‌آرم ز پیش
سر به علیین برآرم گر تو گویی سر برآر

گرچه بی‌فرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب
هر چه هستم همچنان هستم به عفو امیدوار

یارب از سعدی چه کار آید پسند حضرتت
یا توانایی بده یا ناتوانی در گذار
 
#سعدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

30 Nov, 14:51


دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که روز وصال چیست؟

#هلالی_جغتایی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

30 Nov, 08:39


پلنگی جای کرد اندر چراگاه
همانجا گلهٔ خود را چراندیم

#پروین_اعتصامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

30 Nov, 07:41


ما می رویم ، و آیا در پی ما ،
یادی از درها خواهد گذشت ؟
ما می گذریم ، و آیا غمی بر جای ما ،
در سایه ها خواهد نشست؟
برویم از سایه نی ، شایدجایی ،
ساقه آخرین ،
گل برتر را در سبد ما افکند...

#سهراب_سپهری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

30 Nov, 03:14


سوز تو کجا گیرد، در خرمنِ هر خامی؟
مرغ تو فرو ناید، ای دوست به هر بامی

مرد ره سودایت، صاحب قدمی باید
کان بادیه را نتوان، پیمود به هر گامی

بد نام ابد کردم، خود را و نمی‌دانم
درنامه اهل دل، نیکوتر ازین نامی

از عشق تو زاهد را دم گرم نخواهد شد
زیرا که بدان آتش هرگز نرسد خامی

دیوانه دلی دارم، کارام نمی‌گیرد
جز بر در خماری، یا پیش دلارامی

از تو نظری سلمان، می‌دارد و می‌شاید
درویشی اگر خواهد، از پادشه انعامی

لب را به سخن بگشا، زیرا که ندارد دل
غیر از دهنت کامی، و آنگاه چه خوش کامی

آغاز غمت کردم، تا چون بود انجامش
این نیست از آن کاری، کان را بود انجامی
 
#سلمان_ساوجی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Nov, 11:42


#حجت_اشرف_زاده
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Nov, 11:33


تقصیر باغچه ها نیست !
بعضی گل ها
تنها زیر نور ماه می رویند!
مثل رویایی که شب رفتنت
حوالی خانه ما بود.

#سیروس_جمالی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Nov, 09:30


من نفهمیدم چرا می نویسم
از خودم می گویم
یا از دنیا برای خودم می نویسم
یا برای دیگران
اینقدر فهمیدم که پای کسی
یا چیزی در میان است
از من و دنیا بیشتر
از من و دیگران بزرگتر .

#بیژن_جلالی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Nov, 02:43


چون تو را در گذر ای یار، نمی‌یارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟

#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Nov, 02:43


گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم

به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام
خونِ دل عکس برون می‌دهد از رخسارم

پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم

پاسبانِ حرمِ دل شده‌ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم

منم آن شاعرِ ساحر که به افسونِ سخن
از نِیِ کِلک، همه قند و شِکَر می‌بارم

دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟

چون تو را در گذر ای یار نمی‌یارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟

دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاکِ درش با که بُوَد بازارم؟

#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

28 Nov, 05:10


باغِ باران خورده ، می نوشید نور
لرزشی در سبزه های تر دوید
او به باغ آمد ، درونش تابناک
سایه اش در زیر و بم ها ناپدید

شاخه خم می شد به راهش مست بار
او فراتر از جهان برگ و بر
باغ ، سرشار از تراوش های سبز
او ، درونش سبز تر ، سرشارتر

در سر راهش درختی جان گرفت
میوه اش همزاد همرنگ هراس
پرتویی افتاد در پنهان او
دیده بود آن را به خوابی ناشناس

در جنون چیدن از خود دور شد
دست او لرزید ، ترسید از درخت
شور چیدن ترس را از ریشه کند
دست آمد ، میوه را چید از درخت

#سهراب_سپهری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

27 Nov, 15:04


به گِردابی چو می‌افتادم از غم
به تدبیرش، امیدِ ساحلی بود

#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

21 Nov, 14:01


بزنی ناوَک و دل،  شُکر نگوید  چه کند؟
بزنی خنجر و سر ، پیش ندارم چه کنم؟

#اوحدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

21 Nov, 12:09


به من یاد بده
انسان مدرنی باشم و
هر بار که دلتنگت می شوم
به جای بغض و اشک،
تنها به این جمله اکتفا کنم که :
“هوای بدِ این روزها
آدم را افسرده می کند”

#سیاوش_میرزایی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

21 Nov, 04:01


شاخ خشکیم به ما سردیِ عالَم چه کند؟
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

#وحشی_بافقی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

21 Nov, 03:58


خواهم آن عشق که هستی ز سرِ ما ببَرد
بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد

خانه آتش زدگانیم ستم گو می‌تاز
آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد

شاخ خشکیم به ما سردیِ عالَم چه کند؟
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

دوزخ جور برافروز که من تاقوکم
نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد

جرعهٔ پیر خرابات بر آن رند، حرام
که به پیش دگری دست تمنا ببرد

وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنی
ما چه داریم که از ما ببرد یانبرد

تاقوک: سقف آسمان ، درگاه و ...

#وحشی_بافقی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

20 Nov, 17:01


زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را می‌شمارم روز و شب

#مولوی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

20 Nov, 11:54


تو را دوست می‌دارم
طرفِ ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمی‌کند
کلمات انتظار می‌کشند
من با تو تنها نیستم،
هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست
شب از ستاره‌ها تنهاتر است…

#احمد_شاملو

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

20 Nov, 06:06


قومی به فکر مشغول،  قومی به دین گرفتار
غافل که آنچه‌ جویند در کفر و دین نباشد

#ملک_الشعرا_بهار
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

20 Nov, 06:05


مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد
این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد

با انگبین لبت را سنجیده‌ام مکرر
شهدی که در لب توست در انگبین نباشد

قومی به فکر مشغول، قومی به دین گرفتار
غافل که آنچه‌ جویند در کفر و دین نباشد

در نکتهٔ دهانت هر کس کند گمانی
تا تو سخن نگویی کس را یقین نباشد

ماه فلک ز حسنت خواهد برد نصیبی
ورنه همیشه سیرش گرد زمین نباشد

خواهم سر ارادت سایم بر آستانت
شرمنده‌ام که چیزیم در آستین نباشد

یابد ز دام زلفش صید دلم رهایی
گر چشم صیدگیرش اندر کمین نباشد

با ترکتاز چشمش نیکو مقاومت کرد
حقا که چون دل من حصنی حصین نباشد

گفتم بهار مسکین خواهد گلی ز باغت
گفتا خزان رسیده است گل بعد از این نباشد

#ملک_الشعرا_بهار
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

19 Nov, 13:49


این روزها که می گذرد ، هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می آید
روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببینند...

#قیصر_امین_پور

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

19 Nov, 03:03


به داغ بندگی مردن بر این در
به جان او که از مُلک جهان،  به

#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

19 Nov, 03:02


وصال او ز عمر جاودان ، بِه
خداوندا مرا آن ده که آن، بِه

به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به

به داغ بندگی مردن بر این در
به جان او که از مُلک جهان، به

خدا را از طبیب من بپرسید
که آخر کی شود این ناتوان به؟

گلی کآن پایمال سرو ما گشت
بود خاکش ز خون ارغوان به

به خُلدم دعوت ای زاهد مفرما
که این سیب زنخ زان بوستان به

دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آن که دولت جاودان به

جوانا سر متاب از پند پیران
که رأی پیر از بخت جوان به

شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست
ز مروارید گوشم در جهان به

اگر چه زنده‌رود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به

سخن اندر دهان دوست شِکَّر
ولیکن گفتهٔ حافظ از آن به

#حافظ

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

18 Nov, 13:37


شاه‌نشین چشم من، تکیه‌گه خیال توست
جای دعاست شاه من ، بی‌تو مباد جای تو

#حافظ

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

18 Nov, 07:42


جزر و مد اشک های من
از
نگاه ماه تو
آب می خورد.

#مونا_اکبریان

  @sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

18 Nov, 04:53


یا رب مباد کز پا ، جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش،  بر جان من بیفتد

#شهریار
  @sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

18 Nov, 04:51


یا رب مباد کز پا ، جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش، بر جان من بیفتد

من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بُوَد که از پا، درمان من بیفتد

چشمم به چشمش افتاد اما نبود چشمی
کز برق آن شرر در ارکان من بیفتد

یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه‌ام ز چشمِ گریان من بیفتد

ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد

دور فلک فکنده در چاهم و عجب نیست
ماهش به دور آه و افغان من بیفتد

از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد

من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد

دست خیال یازد شب در کمند مهتاب
رستم اگر به چاه زندان من بیفتد

خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش، دیوان من بیفتد
 
#شهریار
  @sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

17 Nov, 16:12


کو پیک صبح؟ تا گِله‌های شبِ فِراق
با آن خجسته طالعِ فرخنده پِی کنم

#حافظ
  @sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

17 Nov, 07:57


میان آفتاب و مردم راه می‌روم
و ترانه‌هایم را که از امید سرشارند
در جیبشان می‌ریزم
در سبدهای خالی شان
در دلشان
و دفتر لبخندهایم را
با مردم کوچه و خیابان
ورق می‌زنم...

#سلمان_هراتی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

17 Nov, 02:47


خلق گویند که: ترکش کن و عهدش بشکن
ای عزیزان، چو من این کیش ندارم چه کنم؟

#اوحدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

17 Nov, 02:40


تیرِ تدبیرِ تو در کیش ندارم،، چه کنم؟
سپرِ جورِ تو با خویش ندارم،، چه کنم؟

خلق گویند که: ترکش کن و عهدش بشکن
ای عزیزان، چو من این کیش ندارم چه کنم؟

بزنی ناوَک و دل، شُکر نگوید چه کند؟
بزنی خنجر و سر ، پیش ندارم چه کنم؟

طبعم اندیشهٔ سودای تو کرده‌است و خطاست
چارهٔ طبعِ بداندیش ندارم چه کنم؟

طاقت ناوک چشم تو مرا نیست، ولیک
چون زدی درد، جگر، ریش ندارم چه کنم؟

جان فدا کردم و گفتی که: نه اندر خورِ ماست
در جهان چون من از این بیش ندارم چه کنم؟

هر که را دولت وصل تو بُوَد محتشم است
این سعادت ،منِ درویش ندارم چه کنم؟

دی غمت گفت که بیگانه مشو با خویشان
من بیگانه سر خویش ندارم چه کنم؟

گشت قربان غمت اوحدی و می‌گوید:
تیر تدبیر تو در کیش ندارم چه کنم؟

#اوحدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

16 Nov, 19:32


دست‌هاى هم را گرفته بوديم
تو در شب قدم مى‌زدى؛
من در تاريكى...

#گروس_عبدالملکیان


@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

13 Nov, 11:03


دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

#سعدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

13 Nov, 09:07


جهان
از چشم‌های تو شروع می‌شود
و جایی در امتداد آشفتگی موهات
به باد می‌رود...

#کامران_رسول_زاده

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

13 Nov, 02:39


گر رضای تو در بلای من است
جان من بستهٔ رضای تو است

#عطار_نیشابوری
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

13 Nov, 02:39


دولت عاشقان هوای تو است
راحت طالبان بلای تو است

کیمیای سعادت دو جهان
گرد خاک در سرای تو است

ناف آهو شود دهان کسی
که درو وصف کبریای تو است

سرمهٔ دیده‌ها بود خاکی
که گذرگاه آشنای تو است

ملک عالم به هیچ نشمارد
آنکه در کوی تو گدای تو است

به سحر ناز عاشقان با تو
از سر لطف دلگشای تو است

آنچه از ملک جاودان بیش است
عاشقان را در سرای تو است

آنچه از سیرت ملوک به است
خاک کوی فلک‌نمای تو است

از بلا هر کسی گریزان است
این رهی طالب بلای تو است

گر رضای تو در بلای من است
جان من بستهٔ رضای تو است

من ندانم ثنای تو به سزا
وصف تو لایق ثنای تو است

این تکاپوی و گفت و گوی فرید
همه در جستن عطای تو است

#عطار_نیشابوری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

12 Nov, 10:15


نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر در تو نشانی ندیدم و نشنیدم

#خواجوی_کرمانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

12 Nov, 06:39


دنیا آتشکده موقتی است
تا من و تو
در آن بنشینیم
نه عبوس
که چون ققنوس
دوباره شدن را
و به امید دیداری در ناکجا...

#سلمان_هراتی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

12 Nov, 05:34


دل من برده ای، نیکوش می دار
وگر بد داریش، جنگی ندارم

#امیر_خسرو_دهلوی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

12 Nov, 05:34


مرا دل ده، که من سنگی ندارم
به جز خون جگر، رنگی ندارم

دل من برده ای، نیکوش، می دار
وگر بد داریش، جنگی ندارم

سر کویی گَرَم رسوا کند عشق
چو من عاشق شدم، ننگی ندارم

سرود درد خود با خویش گویم
که نالان تر ز خود چنگی ندارم

ز من تا صبر صد فرسنگ راه است
ولی من پای فرسنگی ندارم

دهندم پند و با من در نگیرد
که من عقلی و فرهنگی ندارم

منم خسرو که از غم کوه فرهاد
به سینه دارم و سنگی ندارم
 
#امیر_خسرو_دهلوی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

11 Nov, 14:55


برایت
دلتنگی عصر پاییز را می فرستم
مثل کلاغ های دم غروب
هیچ جا نیستم
فقط گاهی
یکی از پرهایم می افتد .

#کتایون_ریزخراتی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

11 Nov, 08:13


لبخند بزن!
در نیمکره ی شمالی اتفاقی بزرگ می افتد
آنگاه به سمت ستاره ی قطبی بیا
تا لوکوموتیو های سنگین مسکو
سر به راهی را
از یاد ببرند!
بر آستانه ی نفس های تو
در حال فرو پاشیدنم
بی پرواتر از اتحاد جماهیر شوروی!

#جواد_گنجعلی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

11 Nov, 04:21


#خوانش: عندلیب
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

11 Nov, 03:02


بشکنیم از جهل و خود را نشکنیم
بگذریم از جان و از تن نگذریم

#پروین_اعتصامی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

11 Nov, 02:59


تا به بازار جهان سوداگریم
گاه سود و گه زیان می آوریم

گر نکو بازارگانیم، از چه روی
هرگز این سود و زیان را نشمریم؟

جان زبون گشته است و در بندِ تنیم
عقل فرسوده است و در فکر سریم

روح را از ناشتائی می کُشیم
سفره‌ها از بهر تن می گستریم

گرچه عقل آئینه ی کردار ماست
ما در آن آئینه هرگز ننگریم

گر گرانباریم، جرم چرخ چیست؟
بارِ کردارِ بد خود می بریم!

چون سیاهی شد بضاعت، دهر را
ما سیه کاریم کانرا می خریم

پند نیکان را نمی داریم گوش
اندرین فکرت، کازیشان بهتریم

پهلوان؛ اما به کنج خانه‌ایم
آتش؛ اما در دل خاکستریم

کاردانان راه دیگر می روند
ما تبه‌کاران به راه دیگریم

گرگ را نشناختستیم از شبان
در چراگاهی که عمری می چریم

بر سپهر معرفت کی بر شویم؟
تا به پر و بال چوبین می پریم

واعظیم اما نه بهر خویشتن
از برای دیگران بر منبریم

آگه از عیب عیان خود نه‌ایم
پرده‌های عیب مردم می دریم

سفلگیها می کند نفس زبون
ما همی این سفله را می پروریم

بشکنیم از جهل و خود را نشکنیم
بگذریم از جان و از تن نگذریم

بادهٔ تحقیق چون خواهیم خورد؟
ما که مست هر خُم و هر ساغریم

چونکه هر برزیگری را حاصلی است
حاصل ما چیست گر برزیگریم

چون که باری گم شدیم اندر رهی
بِه که بارِ دیگر آن ره ، نسپریم

زان پراکندند اوراق کمال
تا به کوشش جمله را گرد آوریم

تا بیفشانند بر چینندمان
طوطی وقت و زمان را شاکریم
 
#پروین_اعتصامی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Nov, 17:54


شب ما تا به قیامت نشود روز، که هست
پردهٔ روز قیامت، شب تنهاییِ ما

مگرش زلف تو زنجیر نماید ور نه
در همه شهر نگنجد دل صحراییِ ما

#فروغی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Nov, 12:15


خوشبخت، یوسفِ به سفر رفته ی من است
یارِِ سراغِ یارِ دگر رفته ی من است

آینده و گذشته ی محتوم من یکی‌ ست
تقدیر، خنجر به جگر رفته ی من است

این چشمه‌ای که بر سر خود می ‌زند مدام
فواره نیست طاقت سر رفته ی من است...

مست است و شوربخت که سر می ‌زند به سنگ
دریا جوانی به هدر رفته ی من است

هر غنچه‌ای که سر زند از خاک، بعد از این
لبخند یوسفِ به سفر رفته ی من است

#فاضل_نظری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Nov, 07:51


و تو هم ‌روزی پیر می‌شوی،
اما من،
پیرتر از این ‌نخواهم‌ شد!
در لحظه‌ای ازعمرم‌ متوقف شدم!
منتظرم بیایی
و از برابر من‌ بگذری
زیبا‌، پیرشده!
آراسته به‌ نوری،
که از تاریکیِ من
‌دریغ کرده‌ای!

#شمس_لنگرودی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Nov, 05:37


غافل مشو ز پرده ی نیرنگ روزگار
سیر خزان در آینه ی  نوبهار کن

#صائب_تبریزی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

10 Nov, 05:36


باز بر من نظر افکنده شکار اندازی
به شکار آمده در دشتِ دلم شهبازی

کرده از گوشه کنارم ،هدفِ ناوک ناز
گوشه ی چشم خدنگ افکن صید اندازی

خون بهای دو جهانست در اثنای عِتاب
از لبش خنده‌ای از گوشهٔ چشمش نازی

سخن مجلسیش می‌کشد از ذوق مرا
چون زِیَم گر شنوم روزی از آن لب رازی

به زکات قدمت بر لب بام آی امشب
چون به گوشت رسد آلوده به درد آوازی

چشمت از غمزه مرا کشت، و لب زنده نساخت
آخر ای یوسفِ عیسی نفسان، اِعجازی

محتشم دل چو به آن غمزه سپردی زِنهار
برحذر باش که واقف نشود غمازی

#محتشم_کاشانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Nov, 11:37


خود را شکفته دار به هر حالتی که هست
خونی که می خوری به دل روزگار کن

#صائب_تبریزی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Nov, 11:01


هیچ می‌دانستی ما آدم های مغرور ، نه تنها زمین که آسمان را هم آلوده کرده ایم.. .هزاران وسیله ی زیبا و زشت را در پهنای آسمان، رها کرده ایم تا دشمنانِ ملموسِ ستارگان و سیارات واقعی باشند.. راستی ! ما تا کجا قصد داریم  همه چیز را با خود نابود کنیم؟!  چه خوب که هر روز از خود بپرسیم؛ ما که قدردانِ  زمین با این همه وسعت مهربانی ، سخاوت و خوبی نبوده ایم، چه  ارمغانی برای سیاره های دیگر خواهیم داشت؟!!!!

#حمیده_عسکری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Nov, 09:12


روزی که روی قیمتِ احساس
مثل لباس
صحبت نمی کنند!
پروانه های خشک شده ، آن روز
از لای برگ های کتاب شعر
پرواز می کنند!
و خواب، در دهان مسلسل ها
خمیازه می کشد!
و کفشهای کهنه ی سربازی
در کنج موزه های قدیمی
با تارِ عنکبوت، گره می خورند....

#قیصر_امین_پور

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Nov, 02:38


جان ما وعدهٔ وصلست، نه این روح مجاز
تو مپندار که ما زنده بدین مختصریم
 
#عبید_زاکانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

09 Nov, 02:38


گوئی آن یار که هر دو ز غمش خسته‌تریم
با خبر نیست که ما در غم او بی‌خبریم

از خیال سر زلفش سر ما پرسوداست
این خیالست که ما از سر او درگذریم

با قد و زلف درازش نظری می‌بازیم
تا نگویند که ما مردم کوته نظریم

دل فکنده است در این آتش سودا ما را
وه که از دست دل خویش چه خونین جگریم

عشق ، رنجیست که تدبیر نمی دانیمش
وصل ، گنجیست که ما ره به سرش می‌نبریم

جان ما وعدهٔ وصلست نه این روح مجاز
تو مپندار که ما زنده بدین مختصریم

آه و فریاد که از دست بشد کار عبید
یار آن نیست که گوید غم کارش بخوریم
 
#عبید_زاکانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

08 Nov, 03:27


من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالَمی می‌کشم از برای تو


#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

08 Nov, 03:23


تاب بنفشه می‌دهد طرّهٔ مشک‌سای تو
پردهٔ غنچه می‌درد خندهٔ دلگشای تو

ای گل خوش‌نسیمِ من بلبلِ خویش را مسوز
کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالَمی می‌کشم از برای تو

دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشهٔ تاج سلطنت می‌شکند گدای تو

خرقهٔ زهد و جام مِی گرچه نه درخور همند
این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو

شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پُر هوس شود خاک در سرای تو

شاه‌نشین چشم من تکیه‌گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی‌تو مباد جای تو

خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ ِخوش‌کلام شد مرغِ سخن‌سرایِ تو

#حافظ

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Nov, 17:13


تمام شب به خیال تو رفت و می‌دیدم
 که پشت پرده‌ی اشکم، سپیده سر می‌زد

#هوشنگ_ابتهاج

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Nov, 11:53


چه رنج‌ها که نیامد به رویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم

#خواجوی_کرمانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Nov, 07:27


روزی که روی درها
با خط ساده ای بنویسند :
" تنها ورود گردن کج ، ممنوع ! "
و زانوان خسته ی مغرور
جز پیش پای عشق
با خاک آشنا نشود
و قصه های واقعی امروز
خواب و خیال باشند
و مثل قصه های قدیمی
پایان خوب داشته باشند
روز وفور لبخند
لبخند بی دریغ
لبخند بی مضایقه ی چشم ها
آن روز
بی چشمداشت بودن ِ لبخند
قانون مهربانی است..‌

#قیصر_امین_پور

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Nov, 03:21


به جای من، تو اگر صد هزار دوست گزیدی
به دوستی که به جای تو دیگری نگزیدم

#خواجوی_کرمانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

07 Nov, 03:16


نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم

چه رنج‌ها که نیامد به رویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم

هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم

کدام بار جفا کز تو احتمال نکردم؟
کدام شربت خونابه کز غمت نچشیدم؟

تو را بدیدم و گفتم که مهر روزفروزی
ولی چه سود که یک ذرّه مهر از تو ندیدم

به جای من، تو اگر صد هزار دوست گزیدی
به دوستی که بجای تو دیگری نگزیدم

جهان به روی تو می دیدم ارچه همچو جهانت
وفا و مهر ندیدم چو نیک در نگریدم

بسی تو عهد شکستی که من رضای تو جستم
بسی تو مهر بریدی که از تو من نبریدم

از آن زمان که چو خواجو عنان دل به تو دادم
به جان رسیدم و هرگز به کام دل نرسیدم
 
#خواجوی_کرمانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Nov, 17:52


می‌خواهمت چنان‌که شبِ خسته خواب را
می‌جویمت چنان‌که لبِ تشنه آب را

#قیصر_امین_پور

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Nov, 14:14


گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی می کشم از پنجره سر

اندوه، که خورشید شدی تنگِ غروب
افسوس ،که مهتاب شدی وقت سحر

#فریدون_مشیری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Nov, 11:25


در قاب های تنهایی
بیهودگی به دنیا آمد.
خون، بوی بنگ و افیون می داد
مرداب های الکل
با آن بخار های گس مسموم
انبوه بی تحرّک روشنفکران را
به ژرفنای خویش کشیدند
و موشهای موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه های کهنه جویدند
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود ،
و فردا در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده ای داشت
آنها غرابت این لفظ کهنه را
در مشق های خود
با لکهٔ درشت سیاهی
تصویر می نمودند
بیچاره مردُم ،
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسدهاشان
از غربتی به غربت دیگر می رفتند
و میل دردناک جنایت
در دستهایشان متورم می شد...

#فروغ_فرخزاد
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Nov, 07:01


تا آمدنت
چهار فصل سال را می شمارم
بارها و...
بارها...
 
#فریبا_عرب_نیا
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Nov, 02:32


رخ ، بازنمای، تا ببینیم
در، بازگشای، تا درآییم

#عراقی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

06 Nov, 02:32


ای دوست، بیا، که ما توراییم
بیگانه مشو، که آشناییم

رخ بازنمای، تا ببینیم
در بازگشای، تا درآییم

هر چند نِه‌ایم در خورِ تو
لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم

چون بی‌تو نه‌ایم زنده یک دم
پیوسته چرا ز تو جداییم؟

چون عکس جمال تو ندیدیم
بر روی تو شیفته چراییم؟

آن کس که ندیده روی خوبت
در حسرت تو بِمُرد، ماییم

ماییم کنون و نیم جانی
بپذیر ز ما، که بی‌نواییم

تا دور شدیم از بر تو
دور از تو همیشه در بلاییم

بس لایق و در خوری تو ما را
هر چند که ما تو را نشاییم

آنچ از تو سزد به جای ما کن
نه آنچه که ما بدان سزاییم

هم زان توایم، هر چه هستیم
گر محتشمیم و گر گداییم

از عشق رخ تو چون عراقی
هر دم غزلی دگر سراییم

#عراقی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Nov, 17:10


پروانه سوخت یک شب و آسود جان او
ما عمر ها ز داغ جفای تو سوختیم

#رهی_معیری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Nov, 12:52


خاطر از مهر کسان برداشتم از بهر تو
چون تو را گشتم تو خود خاطر ز ما برداشتی

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Nov, 11:14


من دست های مهربانم را
به تو می بخشم
و در این بخشش
جز درک عشق گمشده ام
هیچ نمی خواهم...

#سلمان_هراتی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Nov, 07:29


حالا فقط
خیالی است
که گاه و بی گاه
دق الباب می کند
و خاطرت را نذر می کند .

#سارا_فرزاد

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Nov, 02:22


دلی که بستهٔ زنجیرِ زلفِ یاری نیست
به پیش اهل نظر،  هیچش اعتباری نیست
 
#عبید_زاکانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

05 Nov, 02:22


دلی که بستهٔ زنجیرِ زلفِ یاری نیست
به پیش اهل نظر، هیچش اعتباری نیست

سری که نیست در او کارگاه سودائی
به کارخانهٔ عیشش سری و کاری نیست

ز عقل برشکن و ذوق بیخودی دریاب
که پیش زنده دلان ، عقل در شماری نیست

ملامتِ منِ مسکین مکن ، که در ره عشق
به دست عاشق بیچاره، اختیاری نیست

دگر مگوی که هر بحر را کناری هست
از آن که به جز غم عشق را کناری نیست

ز شوق زلف بتان بیقرار و سرگردان
منم که مثل من آشفته روزگاری نیست

اگر ز مستی و رندی عبید را عاریست
مرا از این دو صفت هیچ عیب و عاری نیست
 

#عبید_زاکانی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Nov, 18:00


همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
وانچه در خواب نشد چشم من و پروین است

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Nov, 13:26


آنچه به تو می دهم ،
عشق من نیست؛
بلکه تو خود، عشق منی...

#احمد_شاملو

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Nov, 10:26


وزید باد و گرفت از سرم کلاهم را
یکی به من بدهد باز سرپناهم را

از این تراژدی آیینه اشک خواهد ریخت
اگر هر آینه در دل بگیرد آهم را

منم که بازنویسی شدم پس از ده قرن
چنان که در عجبم متن اشتباهم را

منم که گاه تجسم کنم سیاوش را
چنان که هیچ نیالوده ام نگاهم را

منم عصاره ی اسطوره های عصر کهن
و گاه در سرم این شاهزاده ها، هم را...

تفاوت من و پیشینیان من این است:
برادری که نبوده است کنده چاهم را

پدر که تیغ پسر را به دل نمی گیرد
درخت حرف تبر را به دل نمی گیرد
پدر! ببخش رجزهای گاه گاهم را

همیشه آخر این شاهنامه خوانا نیست
یکی مچاله کند نامه ی سیاهم را

#علیرضا_بدیع
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Nov, 07:28


رؤیای تو،
کودکی بود
دری را کوبید
و فرار کرد...

#شهاب_مقربین
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Nov, 05:46


پیش دگری نمی‌توان رفت
از تو به تو آمدم به زنهار

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Nov, 05:44


#خوانش: سعیده تهرانی نسب
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

04 Nov, 05:42


شرط است جفا کشیدن از یار
خَمر است و خُمار و گُلبُن و خار

من معتقدم که هر‌چه گویی
شیرین بود از لب شکربار

پیش دگری نمی‌توان رفت
از تو به تو آمدم به زنهار

عیبت نکنم اگر بخندی
بر من چو بگریم از غمت زار

شک نیست که بوستان بخندد
هر گه که بگرید ابر آذار

تو می‌روی و خبر نداری
واندر عقبت قلوب و ابصار

گر پیش تو نوبتی بمیرم
هیچم نبود گزند و تیمار

جز حسرت آن که زنده گردم
تا پیش بمیرمت دگربار

گفتم که به گوشه‌ای چو سنگی
بنشینم و روی دل به دیوار

دانم که میسرم نگردد
تو سنگ درآوری به گفتار

سعدی نرود به سختی از پیش
با قید کجا رود گرفتار‌؟

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Nov, 14:41


چشمش چو کارِ من، به نخستین نگاه ساخت
نگذاشت غمزه‌اش که نگاه دگر کند

#محتشم_کاشانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Nov, 05:43


در خیابان،
کسانی هستند که به آدم نگرانی تعارف می‌کنند
اما من،
که دغدغه ی خوشبختی‌ام نیست
به شادی این خوشبخت‌های کوچک می‌خندم!
پس،
می‌آیم با زنبیل‌هایی از ترانه و آویشن
و مردانی را سلام می‌دهم
که تو را در تنفس خود دارند
و یک لبخند تو را
به هزار بار عافیت محض
ترجیح می‌دهند...

#سلمان_هراتی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Nov, 05:24


کجا با دزد بیرونی درافتیم
چو دزد خانه را بالا نشاندیم

#پروین_اعتصامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Nov, 03:18


#خوانش: عندلیب
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

03 Nov, 03:15


حکایت کرد سرهنگی به کسری
که دشمن را ز پشت قلعه راندیم
فراریهای چابک را گرفتیم
گرفتاران مسکین را رهاندیم
به خون کشتگان، شمشیر شستیم
بر آتشهای کین، آبی فشاندیم
ز پای مادران کندیم خلخال
سرشک از دیدهٔ طفلان چکاندیم
ز جام فتنه، هر تلخی چشیدیم
همان شربت به بدخواهان چشاندیم
بگفت این خصم را راندیم، اما
یکی زو کینه‌جو تر، پیش خواندیم
کجا با دزد بیرونی درافتیم
چو دزد خانه را بالا نشاندیم
ازین دشمن در افکندن چه حاصل
چو عمری با عدوی نفس ماندیم
ز غفلت، زیر بار عجب رفتیم
ز جهل، این بار را با خود کشاندیم
نداده اَبرَه را از آستر فرق
قبای زندگانی را دراندیم
درین دفتر، به هر رمزی رسیدیم
نوشتیم و به اهریمن رساندیم
دویدیم استخوانی را ز دنبال
سگ پندار را از پی دواندیم
فسون دیو را از دل نهفتیم
برای گرگ، آهو پروراندیم
پلنگی جای کرد اندر چراگاه
همانجا گلهٔ خود را چراندیم
ندانستیم فرصت را بدل نیست
ز دام، این مرغ وحشی را پراندیم

#پروین_اعتصامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Nov, 10:22


برای به دست آوردنت نمی جنگم !
به تکّدی قلبت هم نمی آیم !
دوستت دارم ،
فارغ از داشتنت ....
 
#فریبا_عرب_نیا

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Nov, 08:21


چگونه سر کند اینجا ترانه ی خود را
دلی که با تپش عشق او هماهنگ است؟

#سلمان_هراتی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Nov, 07:55


ستاره ها را هم می شود بوسید،
کافی ست چون ماه بخندی...
👇🍀
https://t.me/joinchat/WBS4vDc54HUv214I

شعر و متن های ادبی و ...

02 Nov, 04:13


زیباترین حرفت را بگو!
شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست!
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی ست
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است...

#احمد_شاملو

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Nov, 02:37


به خدا و به سراپای تو کز دوستی‌ات
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

#سعدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

02 Nov, 02:37


خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟
طاقت بارِ فراق، این همه ایامم نیست؟

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد؟
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

میل آن دانهٔ خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامداد‌ت که نبینم طمعِ شامم نیست

چشم از آن روز که برکردم و روی‌ات دیدم
به همین دیده، سرِ دیدن اقوامم نیست

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم
بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست

به خدا و به سراپای تو کز دوستی‌ات
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

سعدیا نامتناسب حیوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دل‌آرامم نیست...

#سعدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Nov, 17:31


در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم
بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد

#سعدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Nov, 12:27


سرت را بدزد!
اینجا
در تیررس مستقیم است،
می ترسم نگاه کسی
کاری تر از بخت من باشد...

#کامران_رسول_زاده

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Nov, 08:42


ای كاش درختی باشم
تا همه ی تنهایان
از من پنجره‌ای كنند
و تماشا كنند در من
كاهش دلتنگی شان را !
اگر این گونه بود
پس دلم را
به سمت دست نخورده ترین قسمت آسمان می‌بردم
تا معبرِ
بكرترین عطرها باشم
كه تاكنون هیچ مشامی نبوییده باشد...

#سلمان_هراتی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Nov, 02:46


چو شنیدم از رقیبان،  خبرِ عزیمت او
دلم آن چنان ز جا شد،  که دگر به جا نیامد

#محتشم_کاشانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

01 Nov, 02:44


گهِ رفتن آن پری‌رو، به وداعِ ما نیامد
شهِ حُسن بود آری، به درِ گدا نیامد

چو شنیدم از رقیبان، خبرِ عزیمت او
دلم آن چنان ز جا شد، که دگر به جا نیامد

خبرِ منِ پریشان ببر ای صبا به آن مه
پس از آن بگو که مسکین ز پی‌ات چرا نیامد

ز قدم شکستگی بود و فتادگی که قاصد
به تو بی‌وفا فرستاد و خود از قفا نیامد

منِ خسته چوُن ز حیرت ندرم چو گل گریبان؟
که رسولی از تو سویم به جز از صبا نیامد

ز کجا شد آن صنم را سفر آرزو که هرگز
ز زمانه محتشم را به سر این بلا نیامد...

#محتشم_کاشانی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

31 Oct, 11:34


سجاده‌ام كجاست؟
می‌خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم
این دل گرفتگی ِمداوم شاید
تأثیر سایه ی من است
كه این سان گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستاده‌ام
سجاده‌ام كجاست...؟

#سلمان_هراتی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

31 Oct, 05:14


گفتم نظر بدوزم تا بی دلم نخوانند
پیشی گرفت عشقش بر عقلِ پیشِ بینم

#فروغی_بسطامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

31 Oct, 05:13


زان پرده می‌گشاید دل بند نازنینم
تا در نظر نیاید زیبا نگار چینم

دانی به عالم عشق بهر چه بی‌نظیرم
وقتی اگر ببینی معشوق بی‌قرینم

گفتم نظر بدوزم تا بی دلم نخوانند
پیشی گرفت عشقش بر عقلِ پیشِ بینم

ای خسرو ملاحت ، در من نظر مپوشان
زیرا که خرمنت را درویشِ خوشه چینم

بالای خود میارا کز پا فتاده عقلم
رخسار خو بپوشان کز دست رفت دینم

هر چند آستینت در دست من نیفتاد
لیکن بر آستانت فرسوده شد جبینم

تا بر درت گذشتم، آسوده از بهشتم
تا با تو دوست گشتم، فارغ ز حور عینم

گر بخت خفتهٔ من از خواب ناز خیزد
هم با تو می‌کشم می، هم با تو می‌نشینم

چون جم مرا فروغی از اهرمن چه پروا
تا اسم اعظم دوست نقش است بر نگینم

#فروغی_بسطامی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

30 Oct, 09:32


مرا به زاویه  ی باغ عشق مهمان کن
در این هزاره فقط عشق، پاک و بی رنگ است

#سلمان_هراتی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Oct, 05:33


تا کی توان به مصلحتِ عقل ، کار کرد؟
یک چند هم به مصلحتِ عشق، کار کن

#صائب_تبریزی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

29 Oct, 05:28


ساقی دمید صبح، علاج ِ خمار کن
خورشید را ز پرده ی شب آشکار کن

رنگ شکسته می شکند شیشه در جگر
از می خزان چهره ی ما را بهار کن

فیض صبوح پا به رکاب است، زینهار
این سیل را به رطل گران پایدار کن

شرم از حضور مرده دلان جهان مدار
این قوم را تصور سنگ مزار کن

گوهر اگر چه لنگر دریا نمی شود
پیمانه ای به کار من بی قرار کن

درد پیاله ای به گریبان خاک ریز
سنگ و سفال را چو عتیق آبدار کن

خود را شکفته دار به هر حالتی که هست
خونی که می خوری به دل روزگار کن

مپسند شمع دولت بیدار را خموش
خاک سیه به کاسه ی خواب خمار کن

هر چند زخم می چکد از تیغ روزگار
این درد را دوا به میِ خوشگوار کن

شبنم زیان نکرد ز سودای آفتاب
در پای یار گوهر جان را نثار کن

تا از میان کار توانی خبر گرفت
چون موج ازین محیط تلاش کنار کن

دست گهر فشان به ثمر زود می رسد
چون شاخ پر شکوفه ، زر خود نثار کن

دندان خامشی به جگرِ چون صدف گذار
دامان خود پر از گهرِ شاهوار کن

غافل مشو ز پرده ی نیرنگ روزگار
سیر خزان در آینه ی نوبهار کن

تا کی توان به مصلحت عقل کار کرد؟
یک چند هم به مصلحت عشق کار کن

حسن ازل به قدر صفا جلوه می کند
تا ممکن است آینه را بی غبار کن

مغز از نسیم سوختگی تازه می شود
صائب شبی به روز درین لاله زار کن

#صائب_تبریزی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

28 Oct, 09:44


هربار که
هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای
تنها می نشینم
تا این سودا
از خیالم
بگذرد
می دانم
اگر بروم
هرگز به اینجا
بازنخواهم گشت!

#جمال_ثریا
#ترکیه
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

28 Oct, 09:41


جام شراب عشق کو، تا  که به مِی وضو کنم
پشت کنم  به عالمی ، جانب دوست، رو کنم

ای تو همه نیاز من، قبله ی من، نماز من
نیست میسرم که با غیرِ تو کفتگو کنم

گر همه خرمی  رسد بی تو  و بی حضور تو
بگذرم از نشاط دل، با غم عشق خو کنم

ماه صیام و روزه ام ، روزه ز هر چه غیر او
روزه گشاست یار من ، روی به سوی او کنم

زاهد شهر گر کند منع شراب، گو   بیا
تا که به کیمیای مِی، جان تو شستشو کنم

قطره ای از شراب جان گر برسد به جام دل
کشتی  باده آورم ، در خُم و در سبو کنم

آتش و گنج عشق تو، شادی هر دو عالمم
چیست گرانبهاتر از دوست که آرزو کنم

#مهدیه_الهی_قمشه_ای

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

28 Oct, 04:20


نامه سهلست نبشتن به تو، لیکن از کبر
هرگز آن نامه نخوانی، که درو نام منست

#اوحدی
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

28 Oct, 04:20


عشق روی تو نه در خورد دل خام منست
کاولِ حُسنِ تو و آخرِ ایامِ منست

از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی
راه عشقت نه به پای دلِ در دام منست

مگرم عقل شکیبی دهد از عشق، ارنه
بس خرابی کند این جرعه، که در جام منست

من حذر می‌کنم از عشق، ولی فایده نیست
حذر از پیش بلایی، که سرانجام منست

آفت سیل به همسایه رساند روزی
سخت باریدنِ این ابر که بر بام منست

روزگار از دل محنت کش من کم مکناد!
درد عشق تو، که قوُتِ سحر و شام منست

نامه سهلست نبشتن به تو، لیکن از کبر
هرگز آن نامه نخوانی، که درو نام منست

گرد عاشق شدن و عشق نگردد دیگر
اوحدی، گر بچشد زهر، که در کام منست...

#اوحدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

27 Oct, 16:23


بهترين چيز
رسيدن به نگاهي است
كه از حادثه ی عشق
تر است...

#سهراب_سپهری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

27 Oct, 10:13


خیال نکن
اگر برای کسی
تمام شدی
امیدی هست!
خورشید
از آنجا که غروب می‌کند
طلوع نمی‌کند...

#افشین_یداللهی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

27 Oct, 05:48


گفت ای غم تا قیامت می کشی
می کشم ای دوست، آری می کشم

#مولوی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

27 Oct, 05:47


نو به نو هر روز باری می کشم
وین بلا از بهر کاری می کشم

زحمت سرما و برف ماه دی
بر امید نوبهاری می کشم

پیش آن فربه کن هر لاغری
این چنین جسم نزاری می کشم

از دو صد شهرم اگر بیرون کنند
بهر عشق شهریاری می کشم

گر دکان و خانه‌ام ویران شود
بر وفای لاله زاری می کشم

عشق یزدان پس حصاری محکم است
رخت جان اندر حصاری می کشم

ناز هر بیگانه سنگین دلی
بهر یاری بردباری می کشم

بهر لعلش کوه و کانی می کنم
بهر آن گل بار خاری می کشم

بهر آن دو نرگس مخمور او
همچو مخموران خاری می کشم

بهر صیدی کو نمی‌گنجد به دام
دام و داهول شکاری می کشم

گفت ای غم تا قیامت می کشی
می کشم ای دوست آری می کشم

سینه غار و شمس تبریزی است یار
سخره بهر یار غاری می کشم

#مولوی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

26 Oct, 12:15


از روزهای رفته نگو
روزهای مانده را تعریف کن!
با چند ماه خداحافظی کنم
به چند خورشید سلام
تا بیایی .... ؟!
 
#فریبا_عرب_نیا

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

26 Oct, 05:29


مرا دوست بدار
به سان گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر…
اول به من نگاه کن
بعد به من نگاه کن
و بعد،
باز هم مرا نگاه کن!

#جمال_ثریا
#ترکیه

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

26 Oct, 04:32


آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من


#شهریار
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

26 Oct, 04:31


این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من

جز یکی راز که پیوسته نهان ماند، نیست
تویی آن راز که پیوسته نهانی گل من

همه طفلند در این وادی و تا این وادی‌ست
کس نداده‌ست نشان پیر و جوانی گل من

آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من

از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من


همه سرگشتهٔ پرگار تو و در همه کون
نیست یک دایرهٔ بی‌دَوَرانی گل من

در شب تیره به توفان دل اقیانوس
جز تو دیگر نه کنار و نه کرانی گل من

اشک من نامه نویس است و به جز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من

گاه با مهر عروسان بهاری مه من
گاه با قهر عبوسان خزانی گل من
همره همهمه گله و همپای سکوت
همدم زمزمه نای شبانی گل من

با نگارین غزلان، کلک سبک‌سنج ظریف
با حماسی‌هنران گرز گرانی گل من

گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من
گه به خونم خط و گه خط امانی گل من

سر سوداگریت با سر سودایی ماست
وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من

طرح و تصویر مکانی و به رنگ آمیزی
طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من

کارگاه تو به چرخیدن سرسام‌انگیز
تن و جسمند و تو خود روح و روانی گل من

گر به فرمان تو یک ایست کند کون و مکان
در زمان، نیست دگر کون و مکانی گل من

شهریار این همه کوشد به بیان تو ولی
چه به از عمق سکوت تو بیانی گل من...

#شهریار

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

25 Oct, 04:35


چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند

#فروغی_بسطامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

25 Oct, 04:34


 مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند

چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند

کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند

مرغان نظرباز سبک‌سیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند

#فروغی_بسطامی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

24 Oct, 20:39


فقط و فقط 🍃 دوبیتی و رباعی🍃👇
@robaii2beiti   @robaii2beiti

شعر و متن های ادبی و ...

24 Oct, 16:33


تو نیستی كه ببینی 
چگونه با دیوار
به مهربانی یك دوست ؛ از تو می گویم
تو نیستی كه ببینی چگونه از دیوار 
جواب می شنوم
تو نیستی كه ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه در این خانه ست
غبار سربی اندوه ،  بال گسترده است ...

#فریدون_مشیری

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

24 Oct, 11:32


تو را دوست دارم
و قلبم باتلاقی‌ست
که هر‌چه را دوست می‌دارد
غرق می‌کند!

#گروس_عبدالملکیان

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

24 Oct, 06:14


نیوتن اگر جاذبه را درست می‌فهمید
معشوقه اش از درخت متنفر نبود
و در دفتر خاطراتش نمی‌نوشت:
«اشک‌های من هم به زمین می‌افتاد
اما تو سیب را ترجیح دادی!»

#هومن_شریفی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

24 Oct, 03:54


گرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تَنَش


#حافظ
@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

24 Oct, 03:53


یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش

گرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تَنَش

گر به سرمنزل سلمی رَسی ای بادِ صبا
چشم دارم که سلامی برسانی ز مَنَش

به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه
جای دل‌های عزیز است به هم بر مَزَنَش

گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد
محترم دار در آن طُرِّهٔ عَنبرشِکَنَش

در مقامی که به یادِ لبِ او مِی نوشند
سِفله آن مست، که باشد خبر از خویشتنش

عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورَد رَخْت به دریا فِکَنَش

هر که ترسد ز ملال اندُهِ عشقش نه حلال
سَرِ ما و قدمش یا لبِ ما و دهنش

شعرِ حافظ همه بیتُ الْغَزَلِ معرفت است
آفرین بر نَفَسِ دلکَش و لطفِ سخنش

#حافظ

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

23 Oct, 14:21


اگر تو نبودی
من کاملاً بیکار بودم
هیچ کاری
در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو!

#رسول_یونان

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

23 Oct, 11:27


کیستی؟
که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی؟
که من این گونه به جِد
در دیار رؤیاهای خویش با تو
درنگ می کنم!

#احمد_شاملو

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

23 Oct, 07:40


گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده اند
ما را هنر نداده خدا جز توکلی

#شهریار

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

23 Oct, 07:40


ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی

فردا که رهزنان دی از راه میرسند
نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی

دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید
امشب بیا که نیست به فردا تقبلی

گلچین گشوده دست تطاول خدای را
ای گل بهر نسیم نشاید تمایلی

خورشید و مه دو کفّهٔ شاهینِ عبرتند
بنگر که نیست طبع فلک را تعادلی

گردون ز جمع ما همه تفریق می کند
با این حساب باز نماند تفاضلی

عمر منت مجال تغافل نمی دهد
مشنو که هست شرط محبت تغافلی

ای باغبان که سوختی از قهرم آشیان
روزی ببینمت که نه سروی نه سنبلی

حالی خوش است کام حریفان به دور جام
گر دور روزگار نیابد تحولی

تا ساز در کفِ تو و سوزی به دل مراست
دستی به هم خوش است و در آفاق غلغلی

یارب که دور دُردکشان بر دوام باد
چندان که هست دور فلک را تسلسلی

گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده اند
ما را هنر نداده خدا جز توکلی

عاشق به کار خویش تعلل چرا کند
گردون به کار فتنه ندارد تعللی

شکرانه تفضل حسنت خدای را
با شهریار عاشق شیدا تفضلی

#شهریار

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

22 Oct, 12:47


دوست بردارد به جرمی یا خطایی دل ز دوست
تو خطا کردی که بی جرم و خطا برداشتی

#سعدی

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

22 Oct, 12:46


ستاره ها را هم می شود بوسید،
کافی ست چون ماه بخندی...
👇🍀
https://t.me/joinchat/WBS4vDc54HUv214I

شعر و متن های ادبی و ...

22 Oct, 11:09


برای به دست آوردنت نمی جنگم
به تکدی قلبت هم نمی آیم
دوستت دارم
فارغ از داشتنت!

#فریبا_عرب_نیا

@sherbaranast2

شعر و متن های ادبی و ...

22 Oct, 09:16


مردی پیاده آمده تا روستای تو
شعری شکفته روی لبانش برای تو

آورده لهجه های پر از دود شهر را
آرام شستشو بدهد در صدای تو

یک استکان طراوت گل های تازه دم
یک لقمه آفتاب سحر ناشتای تو

هر چار فصل، دامن چل تکه ات بهار
هر هشت روز هفته دلم مبتلای تو

در کوچه باغ های نشابور و «باغرود»
پیچیده ماجرای من و ماجرای تو

گه گاه اگر که سر به هوا می شوم چه عیب؟
گه گاه می زند به سر من هوای تو

جسم مرا بگیر، و در خود مچاله کن!
خواهد چکید از بدنم چشم های تو

#علیرضا_بدیع

@sherbaranast2

10,843

subscribers

594

photos

85

videos