Últimas publicaciones de Saved Messages (@secure_message) en Telegram

Publicaciones de Telegram de Saved Messages

Saved Messages
گریز از میانمایگی، آرزویی بزرگ است؟
1,887 Suscriptores
37 Fotos
3 Videos
Última Actualización 11.03.2025 07:46

El contenido más reciente compartido por Saved Messages en Telegram

Saved Messages

26 Jan, 17:42

2,222

ما به زور و سختی عشقی را در آغوش گرفته بودیم که شعله‌اش خاکسترمان می‌کرد. اما من برای چنین چیزی آماده بودم‌. من، رنج بیچارگی‌ام را می‌بردم عزیزم. بیچاره‌ی تو بودن. همین باعث می‌شد احساس کنم چیزی واقعی را تجربه می‌کنم
Saved Messages

24 Jan, 22:20

2,279

هر آدمی از کودکی باید یاد بگیرد که چطور وقت‌اش را به تنهایی بگذراند. این به این معنی نیست که باید تنها باشد، بلکه نباید از تنهایی حوصله‌اش سر برود! چون افرادی که حوصله‌شان از تنهایی سر می‌رود، از لحاظ عزت نفس در خطر قرار دارند
Saved Messages

24 Jan, 16:32

2,087

هرچه انسان نجیب‌تر و شریف‌تر باشد، حساس‌تر است و از خیانت دیگران بیشتر رنج می‌برد چون خود را مستحق خیانت نمی‌بیند و انتظار ندارد دیگران با او کاری کنند که او با دیگران نکرده است
Saved Messages

23 Jan, 17:42

1,915

حس نومیدی از این‌جا نشأت می‌گیرد که آدم نمی‌داند چرا می‌جنگد، و حتی نمی‌دانم اصلا باید بجنگد یا نه
Saved Messages

22 Jan, 20:02

2,263

شجاع بودن یعنی بیدار شدن در مواجهه با روزی که ترجیح می‌دهید از خواب بیدار نشوید. شجاع بودن یعنی حاضر بودن در قلب خود، قلبی که شکسته و به میلیون‌ها قطعه‌ی مختلف تبدیل شده و هرگز نمی‌توان آن را درست کرد. شجاع بودن یعنی ایستادن در لبه‌ی پرتگاهی که در زندگی شخصی ایجاد شده، رو برنگرداندن از آن و پنهان نکردن ناراحتی خود
Saved Messages

21 Jan, 16:21


Saved Messages pinned «می‌دانمت که چگونه‌ای. کلافه‌ای از گفتن اینکه کجا ایستاده‌ای و چه چیزی پشت سر گذاشته‌ای. انگار کسی در تو به قتل رسیده و کمک‌های اولیه و ساده‌دلانه‌ی آدم‌ها به کارت نمی‌آید. احوال‌پرسی‌ها حوصله‌ات را سر می‌برد و توان هیچ ارتباط تازه و تازه کردن هیچ کهنه‌ای…»
Saved Messages

20 Jan, 16:32

1,701

می‌دانم که پایان‌ها همیشه غم‌انگیزند. می‌دانم که پذیرفتن پایان سخت و رنج‌آور است، اما چیزی که دشواری‌اش را برایم دوچندان می‌کند این است که همیشه احساس می‌کنم بار این دشواری، رنج و اندوهش تنها روی دوش من بوده. انگار دیگران تنها آمده‌اند تا چیزهایی را به غارت ببرند و من مانند کسی هستم که از درون به غارت رفته است
Saved Messages

19 Jan, 17:42

1,800

یا آنقدر زیاد دوستم بدار که هیچ‌گاه از پیش من نروی و یا آنقدر کم، که اگر روزی بخواهی بروی دلم برایت آنقدری تنگ نشود که من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود. هرچند دیگر جانی برای رفتن هم، نمانده است و تنها یک گلوله در این هفت‌تیر زنگاری باقی مانده. آخرین گلوله، برای آخرین لحظه‌ی زندگی‌ای که دیگر هیچ‌وقت مثل قبلش نخواهد شد
Saved Messages

17 Jan, 22:50

1,593

در مغزم، چیزهایی هستند که زیادی من و افکارم را کنترل می‌کنند. مانند خاطرات تو و نبودنت، رنجی که از زندگی‌ام فوران می‌کند و حرف‌های دیگران. خلاصه‌تر بگویم، هرچیزی جز خودم
Saved Messages

16 Jan, 22:10

1,614

پرسیدند او هم شما را دوست داشت؟ به اندازه‌ی یک قرن سکوت کرد و گفت هیچ‌وقت، هیچ‌وقت مطمئن نشدم