Publicaciones de Telegram de Saved Messages

گریز از میانمایگی، آرزویی بزرگ است؟
1,887 Suscriptores
37 Fotos
3 Videos
Última Actualización 11.03.2025 07:46
Canales Similares
![[ سِدعلی ] 🇵🇸 [ سِدعلی ] 🇵🇸](https://cdn1.discovertelegram.com/avatar/1826/1826268931.jpg)
6,335 Suscriptores

2,279 Suscriptores

1,526 Suscriptores
El contenido más reciente compartido por Saved Messages en Telegram
ما به زور و سختی عشقی را در آغوش گرفته بودیم که شعلهاش خاکسترمان میکرد. اما من برای چنین چیزی آماده بودم. من، رنج بیچارگیام را میبردم عزیزم. بیچارهی تو بودن. همین باعث میشد احساس کنم چیزی واقعی را تجربه میکنم
هر آدمی از کودکی باید یاد بگیرد که چطور وقتاش را به تنهایی بگذراند. این به این معنی نیست که باید تنها باشد، بلکه نباید از تنهایی حوصلهاش سر برود! چون افرادی که حوصلهشان از تنهایی سر میرود، از لحاظ عزت نفس در خطر قرار دارند
هرچه انسان نجیبتر و شریفتر باشد، حساستر است و از خیانت دیگران بیشتر رنج میبرد چون خود را مستحق خیانت نمیبیند و انتظار ندارد دیگران با او کاری کنند که او با دیگران نکرده است
حس نومیدی از اینجا نشأت میگیرد که آدم نمیداند چرا میجنگد، و حتی نمیدانم اصلا باید بجنگد یا نه
شجاع بودن یعنی بیدار شدن در مواجهه با روزی که ترجیح میدهید از خواب بیدار نشوید. شجاع بودن یعنی حاضر بودن در قلب خود، قلبی که شکسته و به میلیونها قطعهی مختلف تبدیل شده و هرگز نمیتوان آن را درست کرد. شجاع بودن یعنی ایستادن در لبهی پرتگاهی که در زندگی شخصی ایجاد شده، رو برنگرداندن از آن و پنهان نکردن ناراحتی خود
میدانم که پایانها همیشه غمانگیزند. میدانم که پذیرفتن پایان سخت و رنجآور است، اما چیزی که دشواریاش را برایم دوچندان میکند این است که همیشه احساس میکنم بار این دشواری، رنج و اندوهش تنها روی دوش من بوده. انگار دیگران تنها آمدهاند تا چیزهایی را به غارت ببرند و من مانند کسی هستم که از درون به غارت رفته است
یا آنقدر زیاد دوستم بدار که هیچگاه از پیش من نروی و یا آنقدر کم، که اگر روزی بخواهی بروی دلم برایت آنقدری تنگ نشود که من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود. هرچند دیگر جانی برای رفتن هم، نمانده است و تنها یک گلوله در این هفتتیر زنگاری باقی مانده. آخرین گلوله، برای آخرین لحظهی زندگیای که دیگر هیچوقت مثل قبلش نخواهد شد
در مغزم، چیزهایی هستند که زیادی من و افکارم را کنترل میکنند. مانند خاطرات تو و نبودنت، رنجی که از زندگیام فوران میکند و حرفهای دیگران. خلاصهتر بگویم، هرچیزی جز خودم