چنل مکتب مرضیه🤍 @schoolmarzieh Channel on Telegram

چنل مکتب مرضیه🤍

@schoolmarzieh


تاریخ تاسیس: 1ژانویه2023

مدرسه آنلاین رایگان برای فرزندان
افغانستان💚🖤❤️

بنیان گذار: پریزادسید

آیدی ادمین مکتب:

@School_marzieh

چنل مکتب مرضیه (Persian)

مکتب مرضیه یک مدرسه آنلاین رایگان برای فرزندان افغانستان است. این مکتب توسط بنیان گذار پریزاد سید در تاریخ 1 ژانویه 2023 تاسیس شده است. اگر به دنبال یک محیط آموزشی آنلاین با کیفیت و رایگان برای فرزندان خود هستید، مکتب مرضیه گزینه ای عالی برای شماست. این مدرسه با هدف ارایه آموزش با کیفیت و به روز به فرزندان افغانستان تاسیس شده است. برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به این مدرسه آنلاین، آیدی ادمین مکتب را دنبال کنید: @School_marzieh

چنل مکتب مرضیه🤍

17 Nov, 20:57


من برای تامین این هزینه ها دوباره دار قالی گذاشته بودم؛ و روزهایی را که دانشگاه نمی رفتم در خانه قالی می بافتم. در دانشگاه دوستان زیادی از بچه های افغانستان پیدا کرده بودم؛ بیشتر آنها مشکلات مالی و اقتصادی داشتند؛ و در کنار درس کار هم می کردند. از قالی بافی گرفته تا خیاطی یا فروشندگی …هر سال شهریه ها بیشتر می شد. دانشجوهای ایرانی وام تحصیلی از دانشگاه می گرفتند. سال دوم من پولی جهت پرداخت شهریه نداشتم؛ و بدون پرداخت آن نمی توانستم واحد درسی بردارم؛ سیستم انتخاب واحد برایم بسته بود. رفتم تا من هم وام دانشجویی که آن زمان مبلغی ششصد هزار تومان بود را بگیرم اما به علت آنکه اتباع بودم به من وام ندادند.
 مجبور شدم یک سال را از دانشگاه مرخصی بگیرم؛ و آن یک سال مشغول قالی بافتن بودم؛ تا بتوانم هزینه های تحصیلم را تامین کنم. از طرف دیگر برای اتمام درس مان فقط پنج سال سنوات داشتیم. در صورت تمام شدن سنوات دیگر نمی توانستیم درس بخوانیم؛ و باید در پنج سال، کارشناسی مان را به پایان می رساندیم. با وجود مرخصی که گرفته بودم و دیگر محدودیت هایی که برای ما وجود داشت؛ مدام غصه می خوردم که از درسم نیفتم؛ آن یک سال به طور شدید دچار افسردگی شدم.  دیگر روحیه ی کار کردن را هم نداشتم. با برگشتم به سر کلاس، دوباره انگیزه در من جوشید. در کنار درس کار هم می کردم و روزهای سختی را گذراندم. هیچ وقت کافی برای درس خواندن نداشتم؛ و این حسرتی بود؛ که همیشه به دلم ماند.
بعد از تمام کردن‌ کارشناسی دوست داشتم؛ در مقطع کارشناسی ارشد ثبت نام کنم؛ اما بیشتر دانشجوهای اتباع به همان کارشناسی رضایت می دادند. از همه پرس و جو کردم و متوجه شدم؛ هزینه مقطع کارشناسی ارشد، برای بچه های اتباع نجومی است.  بیشتر پسرها که درآمد بهتری داشتند؛ می توانستند به تحصیل شان ادامه دهند. کمتر دختری با وضعیت من، این ریسک را می کرد. خیلی ها هم مجبور به انصراف شده بودند. وقتی در جمع دخترهای دانشجوی اتباع می نشستم تقریبا همه شرایط یکسانی داشتند فقط یک چهارم از ما که حاصل سه نسل زندگی در ایران بودند وضع مناسب تری داشتند. دخترها از سختی هایشان می گفتند از تبعیض ها، محدودیت ها و محرومیت ها…
 بعد از لیسانس بیشتر دوستانم مثل من ترک تحصیل کردند. همه می گفتند می خواهند کمی زندگی کنند؛ جسم و روحشان خسته شده بود؛ از آن همه مشکلات. همه مان تفریح هایمان را کشته بودیم تا فقط کار کنیم و درس بخوانیم؛ و این سالها جسم و روح مان را آزرده بود؛ با این وجود خوشحال بودیم که توانسته ایم تا این مرحله را بیاییم؛ و با این آرزو و امید از درس و تحصیل، کنار کشیدیم؛ تا شرایط برایمان بهتر شود. و ما با قدرت بیشتر دوباره شروع کنیم. چرا که عطش ما برای تحصیل و یادگیری علم سیری پذیری نبود؛ اما هیچ وقت آن شرایط خوب برایمان ایجاد نشد.
به دنبال کار به هر جا رفتم. اتباع اجازه ی کار نداشتند و بیشتر رشته های تحصیلی شامل این قانون بود. رشته ی منم از آن دسته بود؛ برای کارهای دیگر هم که می رفتم به علت افغانی بودنم استخدام نمی شدم. بعضی ها می گفتن شما کارت بهداشت ندارین و نمی توانیم استخدام تان کنیم.
 یک سال را با حقوق ناچیز، در مغازه ای فروشندگی کردم. از دوستانم هم خبر داشتم؛ آنها هم هیچ جا پذیرفته نشده بودند. یک عده به همان کارهای خیاطی و فروشندگی و دیگر کارهای خانگی روی آورده بودند. من هم دوباره قالی گذاشتم و به همان شغل همیشگی ام روی آوردم. با این امید درس خوانده بودم؛ تا در آینده شغل مناسبی داشته باشم؛ و از کار قالی بافی راحت شوم؛ اما این فقط یک رویا بود و حقیقت زندگی ما اتباع، در کشور دوست و برادر، چیز دیگری بود.
دوستان ایرانی ام را، گه گاهی در کوچه و خیابان می بینم؛ همان دوستانی که از کلاس اول تا دوازدهم با هم درس می خواندیم؛ و در یک شرایط نابرابر رقابت می کردیم. حالا آنها همه شغل دارند؛  سمانه، فاطمه و هانیه پرستار شده اند. یادم هست آن روز که در مغازه کار می کردم؛ و در کنار کار فروش، مهر سازی هم داشتیم. دوستم آمد و سفارش مهر پرستاری اش را داد. من که شاگرد ممتاز بودم؛ حالا در مغازه ای با ساعتی ۴ هزار تومان کار می کردم؛ و او که از شاگردان ضعیف کلاس بود و من در درس هایش کمک می کردم؛ پرستار شده بود؛ به کمک پول پدرش دانشگاه آزاد رفته بود و حالا با آن هانیه ی آن سال ها خیلی فرق می کرد او در عرش بود و من…
لیلا و مریم و چند نفر دیگر از دوستان ایرانی ام، دانشکده تربیت معلم قبول شدند؛  در همان مدرسه که روزی با هم درس می خواندیم مشغول به تدریس هستند؛ و من چقدر غبطه می خورم چون من هم این شغل زیبای معلمی را دوست دارم؛ اما این برای من یک آرزوی  ناممکن است البته در ایران …
ادامه را در لینک زیر بخوانید:

https://ir-women.com/20195

چنل مکتب مرضیه🤍

17 Nov, 20:57


آروزهای برباد رفته دانشجویان افغانستانی زن در ایران

خیالت تخت!من بیشتر از آنچه که تو بدان می اندیشی رنج می برم


زهره غلامی*
کانون زنان ایرانی
این روزها جمله ای از کتاب تسخیر شد گان داستایوسکی، ذهنم را به خود مشغول کرده است: می دانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم. دنیا تمام تلاشش را می کند؛ تا مرا در شرایط او قرار دهد؛ تا به من ثابت کند که همه ی ما در تاریکی شبیه یکدیگر هستیم. نمی دانم شروع تاریکی ما از یک قضاوت شروع شد؛ یا دخالت، شایدم منفعت، هر چیزی که می تواند دلیلی برای این تاریکی باشد. من همیشه از تاریکی گریخته ام و به دنبال روزنه ای نور بوده ام. حرف های من را زنان و دختران افغانستان بیشتر درک می کنند؛ چرا که هر روز در همین تاریکی زندگی می کنند؛ چه آنهایی که در افغانستان هستند و سایه ی نفرت طالبان بر آنها سایه افکنده و چه ماهایی که به عنوان مهاجر، از همان خاک نفرین شده مان دور افتاده ایم؛ به امید فردایی بهتر که شاید هرگز آن را نبینیم.
خانم سمیرا قربانی دانشجوی رشته ی علوم اجتماعی است. او از سختی های تحصیلش می گوید: از بچه گی اشتیاق زیادی به تحصیل داشتم؛ با وجود فقر و مشکلات اقتصادی خانواده ام، به درسم ادامه دادم. از هفت سالگی برای تامین هزینه های تحصیل و فرم مدرسه و کتاب و لوازم التحریر، به کار قالی بافی رو آوردم؛ و در کنار مادرم قالی می بافتم تا خانواده ام کمتر از هزینه های مدرسه ام گلایه کنند.
هر سال را به عنوان دانش آموز ممتاز می گذراندم؛ و دوستان زیادی در مدرسه داشتم. معلم هایم از استعداد و هوشم بسیار تعریف و تمجید می کردند. همه آینده ی خوبی را برایم نوید می دادند. وقتی وارد دبیرستان شدم؛  پدرم بیماری  قلبی گرفت و تحت درمان بود. وضع ما بدتر از قبل شده بود.
 زمانی که دوستانم از کنکور و رتبه های آزمون هفتگی شان صحبت می کردند؛ و کتاب و سی دی های آموزشی خریداری می کردند؛ و شب و روز درس می خواندند، من دیگر توانی برای رقابت با آنها نداشتم. خانواده و فامیل همه اصرار داشتند؛ تا ترک تحصیل کنم؛ اما دلم هرگز راضی به این کار نبود؛ چرا که تمام خوشی های من، همان مدرسه و کتاب هایم بود. برای اینکه از پس هزینه ها و مخارج زندگی مان بر بیایم؛ یک قالی گل ابریشم نه متری برپا کردم که بافتنش را شروع کنم. هر کس به نقشه ی قالی نگاه می کرد؛ از شلوغی و سختی بافتش وحشت می کرد. چون مزد خوبی داشت؛ ریسک بافتن آن را قبول کرده بودم. مادرم به کارهای خانه و گره زدن ریشه ی قالی که مزد چندانی نداشت؛ مشغول بود. من هم بعد از مدرسه تا نیمه های شب قالی می بافتم؛ و دیگر هیچ وقتی برای درس خواندن و انجام تکالیف نداشتم؛ همین باعث شد افت تحصیلی کنم.
 دوستانم حالا با دید تحقیر و دانش آموز کند ذهن، به من نگاه می کردند. سال بعد دوباره تلاشم را بیشتر کردم و معدلم را افزایش دادم. زمانی که بچه ها در تابستان، کتاب ها را بیشتر از ده بار مرور کرده بودند. من حتی یکبار هم نتوانسته بودم؛ تا یک صفحه از آن را بخوانم؛ در عوض دو دوخت از آن قالی را بافته بودم؛ و شماره ی چشمم دو نمره بیشتر شده بود. سیزده روز تعطیلات عید را که به آن ایام طلایی می گفتند، بچه ها درس ها را مرور می کردند؛ و تمرین تست سرعتی انجام می دادند. از کتاب های آموزشی و کار مختلف صحبت می کردند؛ از تفریحات و برنامه های استخر و ورزش، تا استرس کنکور را کمتر کنند. من آن ایام طلایی را در حال بافتن قالی بودم.
در نهایت دانشگاه پیام نور در رشته ی علوم اجتماعی قبول شدم؛ همان را غنیمت شمردم. هزینه های دانشگاه زیاد بود. از همان ترم اول به ما بچه های اتباع گفتند باید کارهای مربوط به روادید تحصیلی مان را انجام دهیم؛ و خبر نداشتیم که این روادید خود یک هفت خوان رستم است. از هزینه هایش بگیر تا رفتن هر چند روز یکبار، به محل امور اتباع ، ستاد مرکزی پیام نور و امور دانشجویی در دانشگاه اصفهان و بعد آن همه دوندگی حالا باید برای گرفتن پاسپورت و باطل کردن کارت آمایش مان به سفارت و وزارت علوم و امور دانشجویی تهران می رفتیم ؛و این هزینه ی دیگری بود که باید می پرداختیم. بیشتر دوستان افغانستانی ام دوست نداشتند؛ کارت اقامت شان را که از اعتبار و مزیت های بیشتری برخوردار بود؛ را باطل کرده وبه جای آن پاسپورت بگیرند؛ که هزینه صدور و تمدید آن را باید، سالانه به دلار پرداخت می کردیم.
در آخر هم یک سفر اجباری برای تکمیل این روادید تحصیلی مان به افغانستان رفتیم؛ با وجود آن که امنیت چندانی وجود نداشت و در جای جای افغانستان انتحاری رخ می داد. علاقه به درس باعث شده بود؛ که کم نیاوریم؛ و هر خان را پشت سر بگذاریم. در این زمان همکلاسی های ایرانی مان مشغول درس خواندن و پاس کردن واحد های درسی شان بودند. و ما مثل حضرت هاجر، به این شهر آن شهر می دویدیم.

چنل مکتب مرضیه🤍

06 Aug, 19:52


«دو سوی هامون» تازه‌ترین کتاب ما در #نشر_بوم است که حاصل نوشتار چند دختر جوان افغانستانی است. داستان‌ها از دنیای متفاوتی با تصور ما از مردمان سرزمین شرقی خبر می‌دهد. امیدوارم با خواندن و بیان نظرات خود نسبتاً به پخته شدن این دختران، آنها را در این مسیر یاری رسانید که فرهنگ تنها کلید باقی مانده برای انسان ماندن ماست.

چنل مکتب مرضیه🤍

06 Aug, 19:51


" دوسوی هامون"
اولین کتاب مشترک هنرجویان دوره داستان نویسی، مکتب مرضیه است.

هرکدام از نویسندگان این مجموعه به واسطه ملیت افغانستانی و جنسیتشان دارای تجربیات گوناگونی از جمله جنگ، مهاجرت، تبعیض و... هستند که برخی این تجربیات را دستمایه خلق داستان‌ها کرده‌اند.

خوانش این دست از آثار به خصوص برای ایرانیان می‌تواند منجر به ایجاد درکی مشترک از رنجی نزدیک شود و امیدواری برای یافتن راهی برای ساخت آینده‌ای در صلح.

سر دبیر: امیر یغمایی
نویسندگان:
سمیه ابراهیمی
نرگس جعفری
شکوه .ر
مهدیه حسینی
شهناز طاهری راد
زهره غلامی
آمنه نوری
فاطمه یعقوبی
نشر بوم

چنل مکتب مرضیه🤍

14 Jul, 07:24


چنل مکتب مرضیه🤍 pinned Deleted message

چنل مکتب مرضیه🤍

05 Jan, 19:06


معنی لوگو👆🏻

چنل مکتب مرضیه🤍

05 Jan, 19:04


«به نام وطن 🇦🇫
بمناسبت سالروز تاسیس مکتب مرضیه
در ابتدای سال میلادی 2024 تصمیم گرفتیم لوگوی مکتب را تغییر دهیم.
دقیقا یکسال از تولد مکتب مرضیه گذشت ومن چقدر خوشحالم که این مکتب ودخترانش مثل نور وارد زندگیم شدند🥹
مکتب مرضیه یکی از بهترین و زیباترین تجربه های من در این ۱۹سال عمرم بود، هرچند که تاسیس این مکتب ورسیدگی بهش بی نهایت سخت بود اما این سختی واقعا ارزشش را داشت.
وهزار بار ممنونم از تمام شما عزیزانم که در طول این مسیر سخت همراه ما بودین وازمون حمایت کردین🥰
یک جهان سپاس عزیزان جان🥲♥️

مدیر موسس: پریزاد سید
طراح گرافیک:ابوالفضل ااحسانی

چنل مکتب مرضیه🤍

27 Nov, 10:32


https://t.me/+GMs3UOi6mShlMTRk

چنل مکتب مرضیه🤍

15 Oct, 15:24


چنل مکتب مرضیه🤍 pinned Deleted message

چنل مکتب مرضیه🤍

08 Oct, 07:29


دوستانی که برای ثبت نام پیام میدین لطفا حتما ادتون بازکنیدوحتما آیدی داشته باشید❤️

1,917

subscribers

4

photos

1

videos