🌙 داستان شب
📚 مردان منبر
یکروز که حسن بصری (رحمه الله علیه)در خانه ی خود نشسته بود و از درگاه خدا اظهار تواضع می کرد گروهی از برده های بصره به حضور وی آمدند و به او گفتند:
یا تقی الدین حقیقتاً از اربابانمان به ستوه آمده ایم از شما می خواهیم که در این خطبه بالای منبر درباره ی آزاد کردن برده ها و پاداشی که خداوند در این باره به آزادکنندگان می دهد وعظ ونصیحت بگویی تا دل آنها نرم شود .
حسن بصری به حرفهای آنها خوب گوش کرد و قبول نمود ولی آن جمعه رفت و چند جمعه ی دیگر نیز گذشت حسن بصری چیزی در آن باره نگفت و بحث نکرد
تا یکروز جمعه حسن بصری بالای منبر رفت و درباره ی آزاد کردن بردگان و اجر عظیم آنها برای مردم به خطبه خوانی و موعظه پرداخت با چنان نطقی و بیانی آن را ایراد کرد که تاثیر به سزایی در همه ی نمازگذاران گذارد و همه ی کسانی که برده داشتند وقتی که از مسجد خارج گردیدند برده هایشان را در راه خدا آزاد کردند
تا اینکه چند روز گذشت همان گروه به خدمت حسن آمدند و اینبار همه از احرار بودند به حسن گفتند:
ما نیامده ایم تا از تو تشکر بلکه با زبان گله و عتاب آمده ایم.
حسن گفت: چرا مرا عتاب می نمایید ای برادران.
گفتند: ما قبلاً که نزد تو آمده بودیم از تو خواهش کردیم که در آن جمعه در مورد آزادی بردگان صحبت کنید ولی جمعه ها گذشت و ما همچنان در سوء معامله و بدرفتاری اربابان خود قرار گرفته بودیم و منتظر بودیم که شما حتماً در این باره بحث می کنید ولی پس از چند جمعه شما در این مورد بحث کردید از این جهت با زبان عتاب به نزد شما آمده ایم.
حسن بصری به آنها گفت: ای برادران آیا شما می دانید که من چرا در جمعه اول در این باره بحث نکردم و موضوع را به تاخیر انداختم؟
جواب دادند: خدا می داند ما چه می دانیم.
حسن بصری خطاب به آنها گفت: من این موضوع را به این دلیل به تاخیر انداختم زیرا می خواستم زمانی که در این باره به بحث می پردازم اول خودم برده ای را در راه خدا آزاد نمایم ولی چون برده نداشتم موضوع را به تاخیر انداختم شاید فرصتی پیش آید و مالی به دست بیاورم تا بوسیله ی آن برده ای بخرم و در راه خدا آزاد کنم
سپس در روز جمعه با مردم در میان بگذارم خدا را شکر که مهلتی داد و برده ای خریدم و در راه خدا آزاد کردم تا مورد قبول درگاه خدا قرار گیرد و به برکت آن موعظه من در دیگران نیز اثر بگذارد و در فکر آزاد کردن برده هایشان بیفتند و هزار شکر خدا را که من اولین کسی بودم که موعظه ی من شامل حال من گردید در همان جمعه ای که مردم را به چنین عملی خیرخواهانه دعوت کردم و مردم نیز ندای خداوند رب العالمین را جواب دادند.
💢معترضین که با زبان عتاب آمده بودند با زبان تشکر از نزدحسن بصری خارج شدند💢
📚