علی صاحب‌ الحواشی @sahebolhavashi Channel on Telegram

علی صاحب‌ الحواشی

@sahebolhavashi


علی صاحب‌ الحواشی (Arabic)

هل تبحث عن مصدر للمعلومات الثقافية والتاريخية والأدبية؟ إذا كانت الإجابة نعم، فقناة 'علی صاحب الحواشی' هي المكان المثالي لك! هذه القناة على تطبيق تلغرام تقدم لمتابعيها مجموعة متنوعة من المواضيع الشيقة والمثيرة التي تتناول الثقافة والفن والتاريخ. يقوم صاحب القناة بنشر مقالات ومواضيع متنوعة تثري المعرفة وتوسع الأفق. إذا كنت ترغب في الاستمتاع بقراءة محتوى ثقافي ممتع ومفيد، فلا تتردد في الانضمام إلى قناة 'علی صاحب الحواشی'. ستجد فيها كل ما تبحث عنه وأكثر! من يستحق الاشتراك في هذه القناة؟ الأشخاص الذين يهتمون بالمعرفة ويرغبون في توسيع آفاقهم الثقافية. فلا تضيع الفرصة وانضم إلينا اليوم!

علی صاحب‌ الحواشی

21 Nov, 15:01


در جنگ دو کره، هر دو بخش شمالی و جنوبی تقریبا یک بار تا مرز از دست دادن تمامی زمین‌شان پیش رفتند، جنوبی‌ها به کمک آمریکا و شمالی‌ها به کمک چین.

و اما سرنوشت دو کشور....
@uttweet
#علی‌صاحب‌الحواشی

تقابل "آزادی" و مدرنیته با قبیله‌گرایی سنتی را در سرنوشت دو کره می‌توان خواند. همین را در سرنوشت دو بلوک غربی و شرقی اروپا هم می‌توان خواند. سرنوشت اوکراین و روسیه هم این تفاوت را نشان می‌دهد.‌

در قبیله‌گراییِ سنتی، هویت‌مداری و مرجعیت‌مداری و مردسالاری و اطاعت کورکورانه از بالادستی‌ها و انگاره "تقدس" هست؛ در مدرنیته هیچیک‌ از این‌ها نیست، جرثومه‌هایی هم مانده باشد، روبه زوال است.‌ فساد و سرکوب اجتماعی، سرنوشت محتوم اولی، و آزادی و توسعه سرنوشت محتوم دومی است.

دنگ‌شیائوپینگ الگوی سومی به‌دست داد که همان اولی است ولی در غیاب "آزادی" توسعه به‌بار می‌آورد، چندان هم فاسد نیست. این هوشمندانه‌ترین تقلای قبیله‌گراییِ سنتی برای پرهیز از انقراض تام بود.

بنیادگرایان پشیمان ما که اصلاح‌طلبان شدند، و ملی‌‌مذهبی‌ها این راه سوم را می‌خواهند چون با "آزادی" مشکل دارند. به همین جهت هم در طیف قبیله‌گرایان طبقه‌بندی می‌شوند.

علی صاحب‌ الحواشی

20 Nov, 10:19


ادعای شاخ‌دار رقص جنیفر لوپز بر روی نماد کعبه در عربستان

🔹در روزهای اخیر همزمان با برگزاری پنجمین دوره جشنواره «موسم ریاض» ۲۰۲۴ در عربستان سعودی، ویدیویی در شبکه‌های اجتماعی ایران و برخی کشورهای عربی منتشر و ادعا شده که «کنسرت و رقص جنیفر لوپز بر روی نماد کعبه در عربستان» را نشان می‌دهد.

🔹هیچ‌یک از اجزای این ادعا درست نیست.

🔹خواننده مورد اشاره در این ویدیو، نه جنیفر لوپز، که تیلور سویفت است.

🔹زمان و محل برگزاری کنسرت، نه این روزها و در عربستان بلکه حدود ۶ ماه پیش و در استکهلم سوئد است.

🔹استیج مکعب شکلی که سویفت روی آن ایستاده نیز نه نماد کعبه، که بخشی از یک استیج پلکانی متحرک است.

🔹بنابراین فکت‌نامه به ادعای رقص و آواز جنیفر لوپز روی نمادی از کعبه نشان «شاخ‌دار» می‌دهد.

🌐 @Factnameh

تیلور سوئیفت یا جنیفر لوپز، یا روح مرلین‌مونرو فرقی نمی‌کند.
اگر این کلیپ ویژه هم مربوط به عربستان نبود، همچو برنامه‌ای با نورپردازی بسیار شبیه کعبه اخیرا در عربستان هم برپا شد.
سوای این، همگان اقسام تصاویر کنسرتی و مهمانی‌های مربوطه با حضور مقامات رسمی عربستان را دیدند.

بنابراین اصل سخن به‌قوت خود باقیست که در حجاز "اتفاقاتی" در حال وقوع است که بیست‌سال پیش هیچ مست یا هشیاری به مخیله‌اش خطور نمی‌کرد!

علی صاحب‌ الحواشی

20 Nov, 06:06


رقص جنیفر لوپز بر نماد کعبه!


#علی‌صاحب‌الحواشی

آخرش هم کعبه در زمین فرورفت، "فَخَسَفنا بِه و بِدارِه الاَرض" [قصص ۸۱] و جنیفر خانوم پیروزمندانه رقص‌وآوازش را تمام کرد!

بن‌سلمان دارد با یک بمب ۱۵۰۰ ساله در خاک حجاز بازی می‌کند! انگار مطمئن است علاوه بر زنگ‌زدگی پوسته، خرج‌ِانفجاری‌اش هم فاسد شده و دیگر خطری در بر ندارد. شاید بی‌راه هم فکر نمی‌کند.
جامعه بالذات بدوی حجاز، یک‌ونیم هزاره چنان سترون و نابارورِ فکری‌فرهنگی ماند که برای جُستن یک "آدمِ" سروکله‌داری که اصالتاَ اهل آن خاک باشد، باید کاوش کرد! انگار یکی‌اش "الکِندی" باشد، که الحق جنمی بود.

بهرحال حجاز را بن‌سلمان اگر لاس‌وگاس بکند، یا که حجاز بن‌سلمان را سلاخی کند، برای من نه تاسفی و نه فرحی دارد؛ مثل قصه اَبرهه، اگر آن خانه بی‌صاحب نباشد، خود داند چه‌ کند.

یک نکته می‌ماند: نه جنیفرلوپز و لاس‌وگاس معنایِ "مدرنیته" است، و نه با این‌ها می‌شود مدرن شد. اما تماشای شلنگ‌تخته بن‌سلمان در عربستان، آزمونی است که می‌توان از آن چیزها آموخت.

این‌که آن چیزها تا چه حد فهم ما از تاریخ و انسان را تغییر دهد، امری است که پیشاپیش نمی‌توان گمانه زد.

علی صاحب‌ الحواشی

19 Nov, 16:35


Gustav Mahler
Das Lied von der Erde
Dietrich Fischer-Dieskau and
Leonard Bernstein (Conductor)

هنر در میقاتِ بیکرانگی

#علی‌صاحب‌الحواشی

"هنرهای زیبا" از بی‌معنا‌ترین تعابیر است و آنگاهی هم که مصداق می‌یابد، نمایندگی از فروترین نوع هنر می‌کند! "هنرهای زیبا" همان هنرهای تزئینی است: تذهیب و تشعیر و گل‌آرایی و مطربی و گلدوزی و فرشباشی و گوبلن‌سازی و این‌قبیل. این‌ دست هنرها، جایی بین فن (craft) و هنر (art) ایستاده‌اند. در آن‌ها "مهارت"، محوریت درجه اول دارد و خود اثر هنری نیز در خدمت "کاربرد‌" است: رِنگی برای جنبیدن و هیجان‌ شاد انگیختن است در گردهم‌آیی سرخوشی چون جشن‌ها، یا گل‌وبوته‌ای برای قشنگ کردنِ مکتوبی یا حرمت‌افکنی به متنی مقدس است، یا نقش‌ساختن برای چیره‌شدن به یکنواختی‌ است، مثل فرشبافی.

"هنر" غیر تزئینی، شأنیتی از خود دارد؛ برای چیز دیگری نیست، خودش "موضوعیتِ" مستقل دارد: شاهنامه مایه نقالی شد، ولی برای نقالی آفریده نشد، غزل‌های حافظ برای مصرف دیگری نبود، هرچند فراوان در مرقعات خطاطی و آوازخوانی به‌کار رفت، ولی در اصل برای خودش بود...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

17 Nov, 18:26


آيت الله مصباح يزدى: قوانين و احكام اسلام در دنياى امروز كارائى ندارد.



خیزِ هویت‌اسلامی ایرانیان، که در باتلاق تاریخ فروشد!

#علی‌صاحب‌الحواشی

فقه‌اسلام را دو جریان ساخت:
یکی انگیزه "آئین‌سازی" برای تشخص فرقه‌ای بود تا دین تازه‌تاسیس، هیات و شمایلِ ویژه کنشیِ مومنان خود را تعریف کرده و بیابد. این رانه، مناسک را ساخت، و صورت هریک را تدوین نمود، اعیاد و "ایام‌الله" را مشخص کرد. 

دومی، "پرسه‌ها"ی چه‌کنمیِ طول تاریخ از جانب مومنان بود که مثل رشد کریستال در محلولِ سیرشده، فقه را فربه و متورم‌ نمود. این پرسه‌ها، هم سرشت الاهیاتی داشت و هم جنبه حقوقی. در فقه، تقدم الاهیات بر حقوق، ناشی از منظری از چشم‌اندازِ رستگاری اُخروی است، که مثلا در "حقوق‌مدنیِ" مدرن چنین نیست.
الگوهایِ پیش‌رو برای پاسخگویی در هر دو جریان تکوین فقه، به ژرفا برگرفته از شریعت یهود بود.

برای شناختن فقه، باید به سرشت پرسه‌هایی که آن را متورم ساختند توجه نمود. بخش عظیمی از این پرسه‌ها از میادین "وسواس" می‌آمد...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

15 Nov, 18:33


جایِ ماست‌های ریخته تمدنی که بجا می‌ماند

#علی‌صاحب‌الحواشی

در تاریخ اندیشه مغرب‌زمین، دو بار بحث "فعال‌مایشائی" خداوند بالا گرفت و جریان‌ساز شد: 
بار اول در بحران الاهیاتِ اسکولاستیکی بود که توماس آکویناس بانی‌اش گشت، و دومی در قرن هفدهم بود که "دینامیسم ذاتی ماده" مطرح شد و سر از جبرگرایی (دترمینیسم) درآورد و خداوند را "ساعت‌ساز" برکنارنشسته از کار جهانِ برساخته‌اش کرد، تا بدل به همان خدای "دئیستی" شد.
 نکته درخور تامل، سنخیت‌های هر دو "بحران" است. دربابِ "بحران اولی"، سنت آگوستین - واپسین آباء‌کلیسا و فرهمندترین ایشان - افلاطون را پسندید و در بُنِ الاهیات مسیحی "کار گذاشت". این سازه قدری کمتر از یک‌هزاره "کار کرد"، بی‌آن‌که موجد تعارضی در مسیحیت بشود. اما وقتی توماس آکویناس فلسفه ارسطویی را به‌جای افلاطون در بُن الاهیات مسیحی کار گذاشت و بانی اسکولاستیسیسم شد، متالهان مسیحی دیدند که "کلی"هایی که ارسطو بیان نموده بود، دستِ فعال‌ما‌یشائی خداوند را می‌بندد: یعنی خداوند نمی‌توانست "کلی"ها را نقض کند، تا مثلا آتشی برسازد که "سوزنده" یا "نورانی" نباشد، زیرا هر آتشی بنابه به سرشت، هم سوزنده بود و هم نورانی. یعنی سوزندگی و نورانیتِ خصلتِ "کلی" هر آتشی بود. پس "یا نارُ کونی بَرداً و سلاماً عَلی ابراهیم" [ای آتش بر ابراهیم سرد و بی‌گزند باش!] (که در تورات و قرآن آمده بود) بی‌معنا و ناممکن می‌شد. 
"نومینالیست‌ها"ی اواخر قرون وسطا، از همینجا "زیر یک‌خم" الاهیات اسکولاستیکِ اکویناسی را گرفته و بر زمین‌اش کوفتند. کارِ نومینالیست‌ها بالا گرفت، آنقدر که در رنسانس، آنان دست بالا را یافتند، به رغم آن‌که واتیکان همچنان بر الاهیات اسکولاستیک پای می‌فشرد. 
فتنه مارتین‌لوتر که برخاست، این بحث‌ها به محاقِ چالش‌های لوتر رفت، که بکلی از جنس و سنخ دیگری بود، و بیخ عظیمی پیدا کرد. نومینالیسم که پاسخ درخوری از اسکولاستیسیسم نگرفته بود، مسکوت ماند و حل‌نشده ناسور گشت! 
قضیه همینجا ماند، تا قرن هفدهم رسید و سر و کله اسپینوزا و دکارت و هابز پیدا شد. این دوتای آخری زیاده هم‌مسلک بودند، آن اولی با اندک تفاوتِ نگرشی، با این دو هم‌داستان بود؛ اما ضربتِ کاری را دکارت با "نظریه‌پردازی"اش درباره تکوین جهان از "آشوب‌اولیه" وارد کرد. حرف حسابِ دکارت آن بود که "ماده" خصلت‌هایی دارد که به‌خودی‌خود "انتظامِ" جهان را به‌بار می‌آورد، بی‌آن‌که نیازمند فشارِ هدایتی از بیرون باشد. یعنی "ماده آشوبناکِ اولیه" اگر به سر خود وانهاده شود، بنا بر قوانین حاکم بر خودِ ماده، به همین جهانِ امروزی می‌انجامد. 
در برابر این داعیه، هم نیوتن و هم لایبنیتس، و در رتبه دوم رابرت بویل، که هرسه به ژرفا مسیحیانِ سخت‌کیشی بودند، به‌شدت "بُراق شدند" که دکارت خداوند را در تکوین جهان "کنار گذاشت" و تنها جایگاه آفرینش "ماده" با خصال و احکامِ مربوط بدان را برای او باقی گذاشت. 
این سه نفر از آن "ف" که دکارت گفته‌بود "فرحزاد" را خواندند! و این "فرحزاد" deism بود، همان خدایی که چون ساعت‌سازی جهان را ساخت و بر دیوار هستی آویخت تا کار خودش را بکند، و دیگر دخالتی در کارش نمی‌کرد. 
نیوتن با این شمشیر پیش‌آمد، که قوانین حاکم بر ماده، قابل اطلاق به "آغازِ جهان" نیست! اما وقتی به چرایی‌ این ادعای غریبش رسید، در گِل گیر کرد! چهل‌سالی پس از مرگ نیوتن، امانوئل کانت با ادب و متانت مثال‌زدنی که داشت، رویِ نیوتن را کم کرد و‌توضیح داد چرا او نمی‌توانست با آن حربه به دادِ "سِفرِ پیدایش" تورات برسد، و چرا لاجرم در گلِ گیر می‌کرد، که کرد. 
اما وقتی لایبنیتس یال‌وکوپالِ "متکلمی"اش را پوشید، پیچیده‌تر به میدان آمد. او بین "ماده"، و خصلت‌ها و احکامش، قائل به تفکیک شد، و ادعا نمود "ماده"ی موجود در جهان فقط یکی از بی‌شمار "ماده‌"هایی است که خداوند می‌توانست برسازد، و این یکی را برای ساختن برگزید، پس جهانی که متشکل از این ماده است، این‌چنین شد که هست! می‌توانست جور دیگری باشد، که خدا نخواست، پس نشد؛ اگر می‌خواست می‌شد! پس صدر تا ذیل جهان موجود، و لحظه‌به‌لحظه‌ آن تجلی اراده‌الهی است.
عیسی‌مسیح مدال "علم‌کلام" را بر سینه لایبنیتس آویخت، نه نیوتن! اما این مدال به هیچ کارِ نه لایبنیتس و نه جهان نیامد! بهرحال فارغ از این تکلفات کلامی هوشمندانه، ماده و جهان همان ماند که بود؛ و دکارت برنده شد، "دئیسم" بالا گرفت و "دترمینیسمِ مادی" نیز بر صدرِ عصر روشنگری نشست. آنقدر که لاپلاس وقتی کتاب کیهان‌شناسی‌اش را منتشر نمود و به ناپلئون بناپارت گفتند او هیچ سخنی از "خداوند" در آن به میان نیاورده است، در پاسخ پرسش ناپلئون جمله ماندگارش را گفت: "من برای توضیحِ کیهان، نیازی به فرضِ خداوند ندارم!" این جمله لاپلاس بر ناصیه "بنیاد علم" حک شد.

ادامه مطلب را اینجا بخوانید

کانال نویسنده

https://t.me/sahebolhavashi

علی صاحب‌ الحواشی

15 Nov, 07:02


‌‌از خیال عشق تا غریو مرگ

#علی‌صاحب‌الحواشی

عشق تو در دل نهان شد
دل زار و تن ناتوان شد
اول دلم را صفا داد،
آیینه‌ام را جلا داد،
آنگه به باد فنا داد،
عشق تو خاکستر من!
تصنیف خوبیست بر غزل صفای اصفهانی، با مطلع "دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من".

در این فاجعه‌های انسانی که روز و شب بر صحیفه جامعه و دل‌های ما می‌بارد و مسمومِ اقسامِ سموم شقاوت‌های مشهودمان می‌کند، بکلی گم شده‌ایم از غوطه‌خوری و تذوّق‌ها، یا که حتی جرعه‌نوشی از خوان لطائف فرهنگ‌مان...
برای من اینک این موسیقی، ندای دوردستی است که فقط یادم می‌آورد از آنچه روزگاری از آن ذوق‌ها می‌کردم. امروز دل زخمی‌ام، "شراب تلخ می‌خواهد که مردافکن بود زورش"! این است که واگنر می‌طلبم و سمفونی‌های سنگین و بحرطویل آنتون بروکنر.

ما را با دَگنَک از خانه "خیال"مان بیرون کردند و "به‌مقام انسانیت‌مان رساندند!!!" به یک معنا چنین هم شدیم! چون "بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسِ" واقعیتِ زیست‌جهان‌مان بودیم و همه‌چیزش را "خوب" و بهنجار می‌دیدیم؛ چرت ما را بهم زدند و بیدارمان کردند! بیدارِ به فقر و بی‌توشگی‌مان! و چه سخت و دردناک است بیدار شدن به خفت‌ها...

"شکوی‌الغریب" عین‌القضات را شبها می‌خواندم، مرا تاراند! بس که تکلفات بهم‌بافته بود، از دل برآمده!!! و قطعا بی‌خبر از آفاق هذیانیِ زیست‌جهانی بود که در آن زیست و هم در آن کشته‌ شد.
رفتم سراغ شیخ محمود شبستری که هنوز دستم است، نه که چنگی به دلم نمی‌زند، هیچ؛ موجب ملال سخت هم می‌شود! تازه این‌ها از برجستگان آفاق عرفان ما بوده‌اند! حساب شمس و مولانا سواست، این‌ها پرشمار بصیرت‌های فربه و تیز داشتند که تامل‌برانگیز است، والا بستر زیست‌جهان عرفان‌شان کمابیش همانیست که بود.

فقیریم! از اندیشه فقیریم! سخت فقیر! مگر قرون‌وسطای اروپا فقیر نبود؟ ما هنوز هم در قرون‌وسطای خودمانیم، از بامداد بوعلی تا شامگاه حاج‌ملا‌هادی سبزواری؛ قرن‌هاست که مثل اسب‌عصاری دور خودمان چرخیده‌ایم، به خیال آن‌که وادی‌ها پیموده‌ایم!

پتک "تجدد" که به ملاج‌مان خورد، اول گیجش شدیم، بعد خودمان را باد کردیم تا مثلا "کم‌ نیاوریم"! تازه داشتیم ذوق از خیال متورم می‌کردیم که بقیه‌السیف صفویان سرمان ریختند و از هم‌دریدندمان که "ذُق اِنّکَ اَنتَ العزیز!"

و ما اینجاییم!
هم "تجدد" فلاکت‌مان را به رخ کشید، و هم این صفویان، خصلت‌ خونیِ اعتقادات‌مان را بر سر کوفتند و با روده‌هایمان ما را حلق‌آویز کردند!
زیر آوار مانده‌ایم، آوار فقر، و آوار جهلی که معرفت‌الهی‌اش می‌انگاشتیم!
"خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم!"
کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

14 Nov, 14:36


گذرِ دنباله دارِ Tsuchinshan-ATLAS که هر 80 هزار سال یکبار در آسمان زمین دیده می‌شود.
آخرین بار نئاندرتال‌ها شاهد این دنباله‌دار بودند.

#علی‌صاحب‌الحواشی

پائولو رُسی بحث مبسوطی دارد که انسان اروپایی چگونه آگاه به "زمان" شد؛ و در این آگاهی چگونه از خیالِ سخیف شش‌هزارسال عمر جهان رها گشت. می‌گوید وقتی در اوایل قرن هجدهم، بوفون چشم‌انداز "میلیون‌ساله" را برای جهان طرح کرد، هول بَرَش داشت، و از وحشت‌زدگی مخاطبانش هم ترسید و قدری مقیاس زمان را کوتاه‌تر گرفت تا رودل نکنند!

در مستندی علمی، یک کیهان‌شناس در گنجه‌ای را گشود و تکه سنگی را درآورد و گفت این کهن‌ترین چیزیست که دستمان را گرفته؛ عمر سنگ چهارونیم میلیارد سال بود! یعنی یک‌سوم راه، از "بیگ‌بنگِ" ادعایی تاکنون!

وقتی با "بیکرانگی" روبرو می‌شویم، سوزنِ خیال ما بی‌درنگ روی صفحه الاهیات می‌لغزد. هنوز ناخوآگاه‌ ما یاد نگرفته تا طور دیگری بیندیشد!
این‌طور دیگر نگریستن آسان نیست، مصداق بیرون‌شدن از "خودِ مألوف‌مان" است، تولدی به فهمی نو است. هیچ تولدی آسان نیست، خطر مرگ هم دارد. اما اگر نمردیم، بزودی دخلی به آن تکه‌گوشت سه‌کیلویی که دست‌وپا می‌زد نخواهیم داشت.

علی صاحب‌ الحواشی

13 Nov, 18:13


انسان شرور نیست! هیچ قوم و ملتی هم شرور نیست!

#علی‌صاحب‌الحواشی

البته آقای دکتر ابوتراب تعمیم نادرستی از منطوق کتاب ساپولسکی به موضوع بحث‌شان دادند. در حالی‌که اصل موضوع حادثه دلخراش حاصل آمده، می‌تواند به سایکوپاتی قاتل - و در نهایتِ نه‌چندان موجهِ تعمیم - به مقوله "بدویت" در حوزه  فرهنگ/تمدن برگردد.
ضمن آ‌نکه نمی‌توان منکر تفاوت شاکله‌های فرهنگی مردم مختلف شد، این را هم که بخواهیم مردمی یا قومی را متهم به "تبهکاریِ" اغلبی بکنیم (چنان‌که نگارنده تلویحا القا می‌کنند)، به لحاظ علمی صحیح نیست.

"فرهنگ" است که کلان‌الگوهای رفتار هنجاری را تعیین می‌کند و به‌واسطه سامان تربیتی، آن الگوها را اشاعه می‌دهد. بنابراین در این قضیه ما با نابهنجاری رفتاری یک فرد (قاتل) مواجهیم، که می‌تواند ناشی از "سایکوپاتی" باشد، و حتی تجمع خانوادگی هم داشته باشد. اما نمی‌توان این را به امتزاجی از عشایر که اهالی استان ایلام هستند، تعمیم داد.
البته مسئله فرهنگی برجامی‌ماند که به معنای "بی‌هنجاری" یک قوم نیست، اما به این معنا هست که الگوهای رفتار هنجاری آنان می‌تواند با مالِ ما متفاوت باشد.

از طرف دیگر مطالعات تفصیلی درباره "تعارضات" پیش آمده در رابطه پزشک‌ و بیمار، عموماً اشاره به "گسل مفاهمه‌ای" دارد که مسئولیت اغلبی آن بر عهده پزشک است. پزشک باید بتواند شرایطِ پیچیده‌ و دردناکِ پیش‌آمده را "همدلانه" به بیمار و اولیای او "توضیح‌بدهد" و آنگاه که چنین نکند - و بسا که رفتار نخوت‌آمیز هم داشته باشد - باب اقسام سوء‌تفاهم‌ها و نقارها باز می‌شود تا در جوامع متمدن کار به شکایت پزشکی بکشد و در جوامع دیگر گاهی سر از جنایت دربیاورد.

این سخنان از سرِ پرتی از مرحله‌ی تجربه زیسته و شکم‌سیری نیست! من خود یکسالی در میان ایلات‌ و عشایری طبابت کرده‌ام که بعید می‌دانم شیوه بود‌وباش آنان در خلال چندقرن گذشته تغییر چندانی کرده باشد. منتها چون هم‌زبان‌شان بودم و توانستم ارتباط شفقت‌آمیزی با جامعه ایلاتی آنان برقرار کنم، نه که کمترین نقاری پیش نیامد، بلکه به رغم موقعیت‌های تلخی که به‌ناگزیر پیش‌ می‌آمد، مورد محبت بسیار همگی‌شان بودم چنان‌که منِ بیگانه شهری را یکی از "خودهاشان" گرفته و به اقسام لطف‌ و محبت‌ها نواختند، آنقدر که آن تجربه بدل به شیرین‌ترین یکسال زندگیم شد.

انسان شرور نیست! هیچ قومی هم شرور نیست. باید بتوان "دل به دست آورد"، درست در همان معنایی که ابوسعید گفت:
گر در هوا پَری مگسی باشی
ور بر آب روی خَسی باشی
"دل به دست آر" تا کَسی باشی! 
اگر نتوانیم چنان‌ کنیم، "بیرونیِ" مردمِ "دیگر" مانده و پذیرای "اَنگ‌ها" می‌شویم که بستری برای تلخی‌ها خواهد شد. البته این سخن،  منکر پاره‌ای "ویژگی‌ها"ی قومی نیست که در متن مقوله "فرهنگ" قرار می‌گیرد.
هرآنگاهی که با فرهنگی بیگانه سروکار می‌یابیم، باید بتوانیم آن را بیاموزیم و تا حد ممکن به اندرونی‌اش بخزیم! بهرحال هیچ فرهنگی نه از سیاره‌ای دیگر آمده است و نه از ورطه دوزخ جوشیده است؛ "فرهنگ‌ها" فراورده‌های انسانی‌اند و درنتیجه نه‌تنها "قابل فهم" هستند که قابل خزیدن در قالبش نیز هستند.

پایان سخنم، زدن به صحرای کربلایِ لزوم آموزش دانشجویان پزشکی به مباحث علوم‌انسانی، به‌ویژه انسان‌شناسی فرهنگی با رویکردِ کاربردی است. لازم است همان‌قدر که به آموزش از آناتومی تا فارماکولوژیِ دانشجوی پزشکی اهتمام می‌رود، آموزش "فرهنگِ" هم وجهه همت باشد. شناختن اسکیزوفرنی تا سایکوپاتی برای دانشجوی پزشکی، اهمیت بیشتری نسبت به شناختن او از خصلت فرهنگیِ "انسان" ندارد. منتها در عمل به اولی اهتمام تام می‌رود و دومی بکلی مغفول مانده و به تربیت خانوادگیِ دانشجو وانهاده می‌شود.

همین فهم بود که در نظام آموزش پزشکی ایالات متحده - که در آنجا پزشکی پس از کالج شروع می‌شود - موجب چرخشی شد. تا پیش از دهه ۱۹۷۰، دانشکده‌های پزشکی آمریکا عموماً گرایش به پذیرفتن فارغ‌التحصیلان با گرایش زیست‌شناسی در کالج داشتند، ولی بعداً فارغ‌التحصیلان رشته‌های علوم‌انسانی را نیز در طیف گرایشات مطلوب‌شان برای پذیرش، درج نمودند.

بهرحال وقتی سخن از "انسان" می‌رود - که کار و بار ما پزشکان است - علاوه بر سامانی بیولوژیک، با موجودی واجد "فرهنگ" نیز مواجهیم. این تفاوت رشته ما با رشته دامپزشکی یا گیاه‌پزشکی است.

لینک دو مطلب مرتبط 👇

مجازات عقرب

و

مهدی عبدوس پزشک در واکنش به قتل دکتر مسعود داوودی توسط یک قاتل شرور

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

13 Nov, 07:02


از "روشنگری" تا رومانتیک‌ها، و از لیبرال‌دمکراسی تا سوسیالیسم

#علی‌صاحب‌الحواشی

ایده "لیبرال دمکراسی"، میوه طبیعیِ خوش‌بینیِ عصر روشنگری بود. اصحاب روشنگری برآن بودند که "انسان" در موقعیتِ "آزادی" راهش را پیدا می‌کند و جامعه را هم به بهترین وجهی سامان می‌دهد. همین خوش‌بینی به انسان بود که کتاب "ثروت ملل" را به آدام اسمیت نویساند. ثروت ملل کتابِ به‌غایت خوش‌بین و امیدوار به انسان و سرنوشت اوست.

خوش‌بینیِ عصر روشنگری را وقایع خونین و پرتنش پساانقلاب ۱۷۸۹ درهم شکست. رومانتیک‌ها حتی پیش از این انقلاب هم در اندیشه ژان‌ژاک‌روسو جوانه زده بودند، اما خون‌های انقلاب ۱۷۸۹ تا فجایع اروپایی که جنگ‌های ناپلئون‌بناپارت تا سقوطش در واترلو به‌بار آورد، آن آب و کود غنی بود که بر پایِ نهالِ رومانتیسیسم ریخته شد تا درخت تناوری گشت، آکنده از بدبینی و اضطراب، و البته اعتراض به همه‌چیزِ عصر روشنگری.

در این میان، انقلاب‌صنعتی نیز که فجایع "چارلز دیکنزی" طبقاتِ کارگران صنعتی نوپدید را به‌بار آورده و شهرها را با دود کارخانه‌های ذغال‌سنگ‌سوز و فلاکت و فقر دهقانان کوچیده به شهرها آکنده بود، مزید بر علتِ نومیدی از خوش‌بینیِ عصر روشنگری گردید.
علاوه بر این، نخستین جوانه‌های "آگاهی" از شقاوت برده‌داری که اروپائیان به‌راه انداخته بودند، پیش از همه در انگلستان ابتدای انقلاب صنعتی پیدا شد، و آوار تف‌ولعنت به عصر روشنگری را فزود. حالا دیگر "نقد روشنگری" بدل به "مُد زمانه" شده بود؛ این "مد" را رومانتیک‌ها برگرفته و با تمام‌‌توان بادش زدند.
رومانتیک‌های متقدم که بیشتر شاعران و هنرمندان و ادیبان بودند، در این باد زدنِ امواج نومیدی و اضطراب اروپایی، سنگ‌تمام گذاشتند! از چارلز دیکنز تا وردزورث تا ترنرِ نقاش، تا برسیم به نهضتِ سوسیالیست‌ها.

این عقیده که انسان را اگر سَرِخود بگذاری تباهی به‌بار می‌آورد، بکلی جای خوش‌بینی اصحاب روشنگری نسبت به انسان را گرفت. چنین شد که در ذهن رومانتیک‌هایی که پیشتر صرفاً فریادکنندگان بودند، اندیشه "مهندسی‌اجتماعی" جوانه زد. آنان به این فهم رسیدند که جامعه را باید "مدیریت" نمود تا تباهیِ انبوه حاصل نگردد. حالا عقیده‌ی "جمهوریتِ" انقلاب ۱۷۸۹ داشت جای خودش را به انگاره "دولت" به مثابه "متصدیِ اجتماع" می‌داد.
عصر روشنگری "جمهوریت" را چونان میوه‌ی طبیعی آزادی ملت می‌فهمید، و چون آزادی را خوش‌بینانه رو به نظم‌بخشیِ طبیعی می‌دانست، برآن بود که وظیفه "دولتِ جمهوری" تنها صیانت از آزادی شهروندان است تا بگذارد "مردم کار خود کنند" زیرا این "کار" همواره رو به "صلاح‌همگانی" است. این پیش‌فرض هنوز که هنوز است، زیربنای "لیبرال‌دمکراسی" است.

پیش‌فرض رومانتیک‌ها خلاف این‌ بود، آنان بر آن بودند که جامعه بدون تمشیتِ دقیق دولت، "جنگلی" می‌شود که قدرتمندان ضعیفان را نابود می‌کنند. عقیده "سوسیالیسم" محصول ناگزیر همین پیش‌فرض رومانتیک‌ها بود.

وقتی در نیمه دوم قرن نوزدهم آرای داروین منتشر شد و به‌سرعت در ادراک عمومی جای‌گرفت، هم طرفداران لیبرال‌دمکراسی و هم هواداران صورمختلف سوسیالیسم آن را برای خویش مصادره کردند: اولی‌ها می‌گفتند که "آزادی" ناموس طبیعت است و این‌که قدرتمندان ضعیفان را در انقیاد گرفته و حتی نابود کنند، لازمه "پیشرفت و تکامل" است. دیدنِ جوانه‌های نازیسم‌ و فاشیسمِ کمتر از یک‌قرن بعدتر، در این فهم دشوار نیست. سوسیالیست‌ها نیز در آرای داروین، همین ناموسِ طبیعت را دیدند، و ضمناً "تنازع بقا" را هم دیدند؛ ولی برای آن‌که جامعه انسانی "جنگلِ وحوش" نشود، بر نقش تصدیگری "دولت" تاکید کردند؛ جوانه انگاره "دولت سوسیالیستی" را هم می‌شود در این فهم، به‌راحتی تمیز داد.
اگر ایستار لیبرال‌دمکرات‌ها را بتوان "طبیعت‌گرایانه" نامید، ایستار سوسیالیست‌ها آشکارا "اخلاقی" بود.
لیبرال‌دمکراسی، از ابتدا طیفی نداشت. زیرا سخن‌اش پذیرای "طیف" نبود، "آزادی" اولویتِ اول و آخر بود که هیچ قیدی جز "آزادیِ دیگری" را نمی‌پذیرفت. از این‌نظر لیبرال‌دمکراسی عقیده "صفر و یک" بود؛ طیف نداشت. اما سوسیالیسم که ابتدا سخن از تمشیت دولت برای تضمین "سلامت جامعه" می‌زد، هم در تعریف این "سلامت"، و هم در گستره معناییِ آن، بالذات "طیفی" شد.

سوسیالیست‌های متقدم (پرودون و ریکاردو) و اصحاب تعاونی، این سلامت را "حداقلی" معنا می‌کردند، به همین میزان هم آنان در فرزندیِ عصر روشنگری ناخلف نبودند، رومانتیسم ایشان نیز غلظت زیادی نداشت. اما وقتی به کارل مارکس رسیدیم، با رومانتیسیسم متورمی مواجه شدیم که انگاره "دولتِ متصدی مردم" را چنان باد کرد که سر از "مهندسی‌اجتماعی" تام‌وتمام درآورد!

ادامه مطلب اینجاست

لینک مطلب مرتبط👇

بیژن اشتری
آخرین روزهای عمر یک دیکتاتور کمونیست

علی صاحب‌ الحواشی

12 Nov, 06:11


‌‌کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها...؟!

#علی‌صاحب‌الحواشی

من بر همه سخنان آقای زیباکلام صحه می‌گذارم. یعنی به نظرمن در این هفت دقیقه ایشان هیچ سخن نادرست یا ناروایی نگفتند، و ضمناً این‌ تک‌خال درشت ایشان که اکثریت اپوزیسیون جمهوری‌اسلامی، به‌ویژه سلطنت‌طلب‌ها، هرگز مردمانی دمکرات نیستند و حاکمیت آنان قطعا منجر به دمکراسی نخواهد شد، کاملا درست است. زیبا‌کلام در همه این سخنان کاملا برحق بود.

اما زیباکلام هرچند استاد علوم‌سیاسی است، ولی سیاست‌عملی بلد نیست! بلد نبودنش فقط مثل این نیست که کسی بازی شطرنج بلد نباشد، نه! بلد نبودنش به آن است که در میدان سیاست عملی، نمی‌داند یا به رسمیتِ واقعیت‌بودن نمی‌شناسد که کنش سیاسیِ "مردم":

اولاً تماماً عاقلانه نیست، در هیج جای دنیا نبوده و تا آینده قابل پیش‌بینی بشر، هم در هیچ جا نخواهد بود؛

ثانیاً در میدان سیاست عملی، "حب‌وبغض‌ها" رانه‌های بسیار‌ بسیار نیرومندتری نسبت به "عقلانیت"اند؛

ثالثاً سنجه‌اخلاق برای داوریِ میدان کنشگری سیاسی بکلی بی‌ربط است؛ کارِ پرت‌وپلایی مثل مقدار یک پاکت پرتقال را با خط‌کش سنجیدن و گفتنِ بیست‌سانتی‌متر پرتقال داریم، است!

واقعیت آنست که عموم اندیشمندان سیاسی در ایران، چرخشگاه فهمی نیکولوماکیاولی را پشت‌سر ننهاده‌اند تا بتوانند نگاهی objective محض به میدان سیاست داشته باشند. این بدان معناست که نگاه خواجه‌نظام‌الملکی و امام‌محمد غزالی بر نگاه و شاکله فکر سیاست‌اندیشان ما غلبه دارد. آنان سیاست را علم‌توصیفیِ محض از رفتارانسان نمی‌فهمند بلکه آن را علمی در ذیل "اخلاق" می‌دانند و می‌بینند. ما در فهم عموم سیاست‌اندیشان‌مان هنوز در قرون‌وسطا به‌سر می‌بریم!

از این‌نظر، آقای زیباکلام استاد علوم‌سیاسی هستند، حتی تحلیلگرِ فهیمی از تاریخ‌سیاسی هم هستند، اما در میدان فهمِ واقع‌نمای سیاست‌های در جریان، بیش از یک "منبریِ" خطیب و مبرز نتوانستند که باشند.
ایشان توجه ندارند که "غیردمکرات" بودن اَعلام اپوزیسیون ما، فرعِ بر نادمکرات بودنِ مردم ایران است، و این یکی، اقتضای آن جایی است که ما در بُردار بلوغ تمدنی بر آن ایستاده‌ایم؛ تف‌ولعنت‌بردار هم نیست! همین است که هست!

اما گفتن این سخن، هرگز به این معنا نیست که "خلایق هرچه لایق"! این یکی بجز از فحشی برخاسته از استیصال نیست و حتی ارزش درنگ هم ندارد. مردم ایران البته دمکرات نیستند و لذا حکومت آینده ایران هم "دمکراسی" نخواهد بود. اما مردم ایران با نظامی خانمان‌برانداز مواجهند و کوشش آنان برای خلاصی از این نکبت، کاملا قابل فهم است، ولو آن‌که به دمکراسی نیانجامد، که نخواهد انجامید؛ ولی امید دارند تا حکومتی بیابند که "خانمان‌برانداز" نباشد.

این‌سخن به معنای "تجویز" یک جباریت سکولار توسعه‌گرا هم نیست؛ نه به آبشار و سیل می‌توان "تجویز" نمود، و نه به کنش سیاسی یک ملت. اما به این معنا هست که نمی‌توان به ملتی در معرض باختنِ همه‌چیز، گفت: حالا که قرار نیست دمکراسی بیاید، پس بر این نکبت جاریه چرا باید شورید؟!

قضیه "باید و نباید" ندارد، بلکه ملتی پاک‌باخته برای بقایش به‌هر دری می‌زند! نمی‌توان به افتاده در گرداب گفت: تو که بهرحال خواهی مُرد، برای چه این‌همه دست‌وپا می‌زنی و فریاد می‌کنی!!! او دست و پا خواهد زد و فریاد هم خواهد کرد، ولو آن‌که بمیرد یا شاید هم تخته‌پاره‌ای بیابد که بدان آویخته و نجات یابد. وقتی هم نجات یافت، نمی‌شود گفت: خاک بر سرت، چوبت عصای ترامپ و ناتانیاهو بود!

نصیری می‌خواهد نمایندگی ملتی فروفتاده در گرداب‌ها بکند بلکه تخته‌پاره‌هایی بیابد تا فرجی بشود و در آشوب بیشتری نیفتیم؛ زیباکلام چه می‌کند؟ جز تخم نومیدی فکندن و گفتنِ آن‌طرف نرو ناتانیاهوست! اینطرف نگاه نکن ترامپ است! دست به آن سو دراز نکن پوتین در کمین است! آن هم به که؟ به ملتی از هستی ساقط شده که دارد نابود می‌شود! باید از زیباکلام پرسید شما چه راهکار برون‌رفتِ واقعیت‌محوری پیشنهاد داری؟ آیا اصلا پیشنهادی داری؟! یا چنان‌که گفته‌اید، برای برقراری این نظام خانمان‌برانداز به جان خواهی کوشید؟!
آخر زیباکلام عزیز، انصاف بده، عزیزی چون تو را آدم کجای دلش بگذارد؟!
کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

10 Nov, 18:26


مثالِ آن فیلی شدیم که هر بار با دیدن تصویر خودش در آبگیر، می‌رمید!

#علی‌صاحب‌الحواشی

متن بالایی را به‌عنوان "متلک" نوشته‌اند؛ اما مثل هر لطیفه یا متلک یا طنز یا هزل یا لودگی، اگر ریشه در "حقیقت‌ِ ادراک‌شده" نداشته باشد، موضوعیت نمی‌یابد؛ و اگر ربطش به "حقیقت ادراک‌شده" ضعیف باشد، "خُنَک و لوس" تلقی می‌شود. متلک بالا لوس نیست، چون ربط آن به واقعیت "محکم" است. همین ربط است که ارزش واکاوی دارد. اما پیش از جستجویی در ربط مذکور، یک نکته درباره متن بالایی شایان توجه است:
اسلام تنها به جنوب‌شرق آسیا، و شاید قدری به شمال شبه‌قاره هندوستان با "ترویج" رفت؛ به الباقی جاهایی که رفت، با تهاجم‌ نظامی بود: شرق مدیترانه و فلات ایران، شبه‌جزیره آناتولی، آسیای میانه، شمال آفریقا، و شبه‌جزیره ایبریا در اروپا.
ترویجی هم که اسلام را به شرق آسیا رساند، عمدتا نه از طریق هیات‌های تبلیغی، که به واسطه تجار مسلمان بود. جزایر مالدیو در اقیانوس هند هم چون اندونزی و مالزی توسط رونق تجارت مسلمان‌ها بود که مسلمان شدند...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

08 Nov, 12:19


سیزدهم: پول

توضیحات و فهرست منابع ⬇️

@mashrutehwithAmirKhadem

علی صاحب‌ الحواشی

08 Nov, 04:58


#علی‌صاحب‌الحواشی

اوتوماتیسم رفتاری گاهی روانشناختی نیست، چنان‌که در دانش نوروسایکولوژی بحث می‌کنند و بسیاری از ما در منگی اول بیداری از خواب، دچارش شده و بعداً از خودمان خنده‌مان گرفته‌ است که چرا چنین کردیم.

گاهی اوتوماتیسمِ رفتاری، "فرهنگی" است؛ مثل آنچه در بالا می‌بینیم.
فرهنگی که با مرگ و مرده اشتغال‌ذهنی دارد و "مرده" را "اهل لااله‌الا‌الله" می‌داند، که از مرزی جادویی گذشته و به ساحتی برین رسیده و آنجا از جنس ازمابهتران شده است! پس با قبرها و خاک‌مرده "داد و ستدها" دارد و از "تربت‌ها همّت می‌خواهد" و حاجت می‌گیرد، و مرده را، "ز جان و جا رهیده‌ی دَرِ زندان شکسته" می‌داند!

چنین مفتون فرهنگ‌ای، در معرض اوتوماتیسم‌ رفتاری مسخره‌ بالاست که پول (حاجت‌خواه) بر سنگ قبر ولو جباری می‌ریزد، خبر هم ندارد که آن سنگ دیگر روی قبر آن مرده نیست، استخوان‌هایش کنار مرده دیگری در شهر ری است و این مرمر حجاری‌شده‌ی قبرش را آورده و در کاخ‌گلستان گذاشته‌اند. ولی بازهم از سنگ به صدقه‌ای حاجت‌ می‌خواهد، لابد چون بر قبری بوده‌ "جادویی" کسب کرده که هنوز "کار می‌کند"!

بعد طعنه در بت‌پرستی هندوها هم می‌زند!!

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

07 Nov, 06:36


سکوت حوزه شکست
🔹آیت‌الله ایازی مدرس حوزه علمیه:
🔹مراجع قم از ابتدا با گشت ارشاد مخالف بودند؛ مراجع نجف به حجاب اجباری معترضند!
🔹«ده سال پیش یکی از شخصیت‌ها به ملاقات مراجع نجف رفته بودند.آن‌ها گفته بودند این کاری که شما می‌کنید(حجاب اجباری) غلط است.در عراق این کار را نکردند وضعیت حجاب به مراتب بهتر از ایران است.
🕌 @Qom_Fouri
     ☆○═══════════○☆

خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه‌روی شود هرکه در او غش باشد

علی صاحب‌الحواشی

"هستی" انبانی از چیزهای نامربوط (به‌هم) نیست، بلکه یک کل به‌هم پیوسته است. از اینروست که معرفت به چیزهای موجود در هستی، بدون شناسایی "ربط‌‌های" هریک با دیگر چیزها میسر نیست. این ربط‌ها هم ذومراتب‌اند. مثلا قورباغه‌ای که در آبگیری زندگی می‌کند، ربط به سیاره مریخ یا کهکشان آندرومدا دارد ولی ربطش به خزه‌های دور آبگیر خیلی بیشتر از ربط او به آن سیاره و این کهکشان است.

معرفت ما با "طبقه‌بندی" شروع می‌شود. طبقه‌بندی، سلسله مراتبی از پیوستگی چیزها به چیزهای دیگر را بیان می‌کند. ما طبقه‌بندی می‌کنیم تا نقطه‌عزیمتی بسازیم برای فهم‌مان از چیزهای موجود در هستی...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

06 Nov, 07:02


بَربَسته دگر باشد و بَررُسته دگر!

علی صاحب‌الحواشی

در کلیپ بالا مضحکه خوبی ساخته‌اند از پروپاگاندای انتخاباتی جمهوری‌اسلامی که در او "دمکراسی" و "انتخابات" بَربَسته‌ای مضحک و مسخره است، در حالی‌که برای ایالات‌ متحده‌آمریکا و "غرب"، این‌ها بَررُسته‌‌های ریشه‌دارِ تمدنی‌‌اند. بقول مولانا:
بربَسته دگر باشد و بررُسته دگر!

در این میان هستند کشورهایی که لاجرم بَربسته‌های "تجدد"، بر اندامِ جامعه‌شان طوری پیوند خورده است که تاحدی حکمِ "بَررُسته" را یافته‌است، مثل هندوستان و ژاپن.
هندی‌ها هرچند توسط انگلیسی‌ها چپاول شدند ولی دانش‌آموزانِ شایسته‌ای از تمدن غرب نیز گشتند تا دمکراسی‌‌شان مثل مال قبل و بعد از انقلاب ۵۷ ما، "قلابی" از آب درنیامد. از بامداد استقلال نیز به راه توسعه شتابانی رفتند که از نیم‌قرن پیش به‌این‌سو شاهد شواهدش هستیم.
در عوض، مثلا پاکستان که از هندوستان جداشد، بدل به لانه‌فساد گشت؛ دمکراسی‌اش هم فاسد و تبهکارانه شد...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

04 Nov, 15:04


چشم‌انداز جنگ، از بی‌تفاوتیِ مردم تا "دِفیتیسم"

علی صاحب‌الحواشی

از غرایب روزگار ما، بی‌تفاوتی بارز "ایرانیان" به احتمال بروز جنگی تمام‌عیار با اسرائیل و آمریکاست. همه شاهد بودیم که نه موشک‌پرانی جمهوری‌اسلامی به اسرائیل کوچکترین هیجانی در میان مردم برانگیخت و نه حمله اسرائیل به حساس‌ترین مواضع نظامی حکومت کمترین خشمی میان مردم ببار آورد. حتی کشته‌شدن چندین ارتشی در حمله اسرائیل نیز، ندیدیم که آه و افسوسی درخور در میان مردم را موجب شده باشد؛ فقط مقایسه بکنید با ماجرای اخیر برخورد با یک دانشجوی دختر در دانشگاه آزاد که به‌رغم ابهامات، چنان موج رسانه‌ای ایجاد کرد که هنوز هم تمام نشده است.

گهگاه گفته می‌شود که شبکه‌های اجتماعی آینه واقع‌نمایی از سوگیری اجماعی مردم نیستند زیرا در آن شبکه‌ها اکثریت اعضا "خاموش"‌اند و فقط می‌خوانند درحالی‌که تنها اقلیتی می‌نویسند؛ این سخن پر بیراه نیست. اما نتیجه‌گیری از آن برای مختصات سیاسی ایران امروز از این جهت‌ نادرست است که...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

04 Nov, 12:30


علی صاحب‌الحواشی

‌‌این adorable [تحسین‌برانگیز] بودنِ آن کودک در چشم این زن، بسا که نه چندان از غلیان غریزه "مادری"، که متاثر از اقناعِ "تصویر" (ایماژ) مردانه نزد آن زن بود که اطوار آن پسربچه برای آن زن پیش‌بینی می‌کرد.
اگر چنین باشد که من برآنم، می‌توان پرسید که ویژگی‌های "ایماژِ" مردانه نزد این زن چیست؟ این ایماژ قطعا هرچه باشد، متضمن جنبه‌های بارزی از "بزن‌بهادری" و پرخاشگری است که در چشم این زن ترجمه به پناهِ "امن" بودنِ حمایتِ چنان مردی می‌شود تا حتی نقش تعیین‌کننده در اقناع جنسی این زن در هم‌آغوشی نیز داشته باشد.

کم نیستند اعلان‌های جفت‌یابی (dating) در روزنامه‌های آمریکا که در آن زنان متقاضی، خواهان مردانِ شاغل در ارتش‌اند! مردِ نظامی، نمونه‌وارِ آن نرینگیِ بزن‌بهادر و مهیای پرخاشگری است که مطلوب بسیاری از زنان است؛ لااقل تا آنگاه که از چنین مردی که برای عشق‌ورزی برگزیده‌است کتک مفصلی بخورد، یحتمل با چندین شکستگی دنده و صورتی آماسیده، وضع خواهش او چنین خواهد ماند، تا آن‌که برخلاف گذشته طالب مردی مهربان و رومانتیک بشود! 

غرضم از بیان این مطالب، افکندن نوری بر این واقعیت انسانی است که رانه‌ها و تمنیاتِ زیستی ما به ژرفا توسط رنگی که "معنای" برآمده از "فرهنگ" بدان می‌زنند، متاثر می‌گردد.
ما برای سیرشدنِ تنها غذا نمی‌خوریم، اقسام "معنا"ها با غذاخوردن‌هایِ ما قرین است، و حتی گاهی برای فرونشاندن اضطراب و ترس غذا می‌خوریم. گاهی غذا خوردن ما جنبه "آئینی" دارد مثل خوردن پلوی امام‌حسین در عاشورا یا شله زرد مرگ امام‌حسن. اروپایی‌ها شراب را برای رفع تشنگی نمی‌نوشند! برای مست‌کردن هم شراب نمی‌نوشند، ویسکی‌ یا ودکا برای این‌کار مناسب‌تر است. مصرف شراب کمابیش آغشته به معناهای آئینی است، مثل جشن‌گرفتن امری فرخنده، یا غوطه‌خوری در هیجان مثبت یک نشست ادبی/هنری، یا پیش‌درآمدی برای مغازله.

پدیداری که این زن آمریکاییِ تحسین‌کننده آن پسربچه اسلحه‌آشنا را برمی‌سازد، حاصل تدوینگریِ مجموعه بزرگی از "معنا"های ویژه‌ای در ذهنیت اوست. همین مجموعه معناهاست که "کیستی" این زن را می‌سازد که بسیار متفاوت از مثلا کیستی یک زن روستاییِ هندی یا یک زن خانه‌دار ژاپنی، یا یک "خواهر زینب" یا "فاطی‌کوماندوی" ولایی یا یک زن استاد دانشگاه در ایران است؛ این "کیستیِ" ممتاز در همه وجوه بودنِ این آدم متجلی است.

این زن آمریکایی احتمالا در خانه اسلحه‌ دارد، به حزب‌جمهوریخواه رای می‌دهد، اهل کتاب‌خواندن نیست، تحصیلات متوسطی دارد، عاشق فیلم‌های وسترن است، فیلم‌های تامل‌برانگیز حوصله‌اش را سرمی‌برد، آمریکا را زیباترین و بهترین کشور دنیا می‌داند و هیچ علاقه‌ای برای دانستن درباره جاهای دیگر دنیا ندارد، مرد عضلانیِ خشن و قدری پرخاشگر توجهش را جلب می‌کند، در عشق‌بازی علاقمند به ابرازقدرت معشوق‌اش است، از گیاهخواری بیزار است، عاشق خوردن استیک‌های بزرگ نیم‌پز است، سوارکاری را دوست دارد، ماشین بزرگ و بسا SUV سوار می‌شود، "کانتری میوزیک" گوش می‌دهد و دوست دارد آخرهفته‌ها با شوهر یا دوست‌پسرش به یک هیکاری بار برود و استیک ذغالی بخورد و آبجو بنوشد و با آن موسیقی برقصد... در حالی‌که زن‌ژاپنیِ همزاد او صبور و کم‌سخن است و هر عصر و شب شوهر نیمه‌مست خودش را که از سرکار برمی‌گردد با محبتی سپاسگزار تحویل می‌گیرد و تر و خشک‌اش می‌کند و اگر آن شوهر دستی به سرو رویش بکشد قدردان او می‌شود و برآن است که خرسند نگه‌داشتن شوهرش، به هر قیمتی، شریف‌ترین کاری است که او تواند کرد!

ما برای شناختن فیل‌ها و گربه‌ها و سوسک‌ها و درختان گردو و بوته‌های رازیانه چندان نیازی نداریم تا سرزمین خاستگاه آنها را بشناسیم. فیل‌های آسیایی و فیل‌های آفریقایی تفاوت‌های بسیار ناچیزی با هم دارند، رازیانه هندی و اروپایی هم چنین است. اما وقتی وارد سپهرانسانی می‌شویم دو خواهر، یا دو تا همسایه شبیه به‌هم نیستند. کیستیِ آن‌ها را بسی بیش از DNA شان، "معنا"هایی می‌سازد که فراورده فرهنگ‌اند. اینجاست که برخی اندیشمندان قرن نوزدهمی منکر امکان داشتن چیزی به عنوان "علوم‌انسانی" شدند؛ من با چنین ایستاری موافق نیستم، اما برآنم که "علوم‌انسانی" را به هیچ‌وجه نمی‌توان هم‌سنخ علوم‌طبیعی گرفت. ما نه تنها می‌توانیم، بلکه ناگزیریم "علم‌انسانی" داشته باشیم!
کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

03 Nov, 16:06


راهِ نگونسارِ از "خوش‌داشت‌ها" به "باورها"

علي صاحب‌الحواشي

این سخن آقای دکتر آذرخش مکری بصورتی استعاری بحثی را به ذهنم متبادر کرد.داستان این ستاره‌شناس که دکتر مکری می‌گوید آدم را یاد آن قصه سنتی خودمان می‌اندازد فیلی‌تشنه که برای خوردن آب به برکه نزدیک می‌شد هربار با دیدن عکس خودش در آب وحشت می‌کرد و عقب می‌رفت. چه دیدن تصویر عروق شبکیه در انعکاس از عدسیِ یک تلسکوپ، چه وحشت فیل از تصویر خودش در آب - در شکلِ استعاریِ تجریدی - موضوع "خودمان" را باورهای‌مان" را به پیش می‌کشد.
سخن غریبی از سنت‌آگوستین صادر شده است که گفت نخست ایمان می‌آوریم و آنگاه می‌اندیشیم! آگوستین اندیشنده فرهمندی بود، اما من تردید دارم که او تیرِ این سخن را به آماجِ بسیار دوری پرتاب کرده باشد، بلکه او با این سخن به اغلب احتمال می‌خواست تا ایستارِ "علم‌کلامِ" کاتولیک را توجیه بکند. اما این سخن او بر خالِ هدف بسیار دور دستی می‌نشیند! اگر چنین باشد، می‌توان گفت که این سخن  آگوستین مصداقِ "به غلط بر هدف زند تیری" بوده است؛ سخن بر سر آن هدفِ دوری است که تیرِ آگوستین بر آن نشست!

ادامه مطلب را اینجا بخوانید

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

03 Nov, 15:33


سازه "فرهنگ" در تجلیِ قدرت

علی صاحب‌الحواشی

"جامعه پادگانی" را برای نخستین بار افلاطون در کتاب "جمهوریت" به مثابه "مدینه‌فاضله" طرح کرد. ویژگی‌های مدینه‌فاضله افلاطون این‌هایند:
۱) رهبریِ فردیِ بلامنازع و مطلقِ "فیلسوف‌شاه"
۲) نظامی‌گریِ ستیزه‌جویِ هماره آماده برای جنگ
۳) مردسالاریِ تمام‌عیار
۴) اشتراکِ‌ جنسی زنان برای همه مردان، با تمرکز بر توالد و تناسل
۵) ممنوعیت شعر و موسیقی

افلاطون در این آرمانِ غریب، که پژواک خون‌باری در بعد از قرن نوزدهم تا همین امروز یافت، دولت‌شهرِ "اسپارت" را الگو گرفت - که برخلاف "دمکراسی" در آتن - چنین سامانِ نظامی‌گرایی داشت.
افلاطون که اشراف‌زاده‌ای مردسالار بود از دمکراسی متنفر بود، و آنگاه که این دمکراسی در آتن رای به اعدام استادش سقراط داد، بر این انزجار و نفرتش از دمکراسی استوارتر هم شد. کتاب "جمهوریت" متعلق به اواخر عمر اوست که فکرش قوام کامل گرفته بود و سال‌ها از اعدام سقراط نیز می‌گذشت. بنابراین آن "مدینه‌فاضله" که او در آن کتاب تصویر نمود، ابدا جنبه واکنشی نداشت که به غایت اندیشیده بود.

از حکومت استبدادی پروس تا سلطنت قیصر ویلهلم تا نازی‌ها، و بعدا لنینیسم و نسخه استالینیستی از آن، با دنباله‌های شرق آسیایی‌اش از چینِ کمونیستِ مائو تا حکومت پولپوت در کامبوج و حکومت خاندان سونگ در کره‌شمالی، همه‌وهمه مشابهینِ این مدینه‌فاضله‌ افلاطونی‌اند.

پرسش اینجاست که آیا واقعا بانیانِ این حکومت‌های جبار، "جمهوریت" افلاطون را خوانده بودند تا از آن الگو گرفتند؟ کارل پوپر در کتاب "جامعه باز و دشمنانش" تلویحا چنین القا می‌کند. من با این تلقی مشکل دارم!


ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

02 Nov, 05:02


این والسِ ناشناختـه به‌تازگی در کتابخانه و موزۀ مورگان در نیویورک پیدا شده است؛ و احتمالاً در حدود سال‌هـای ۱۸۳۰ تا ۱۸۳۵ نوشتـه شـده است، کتابداری به نـامِ رابینسون مک‌للن در هنـگامِ فهرست‌بنـدی و تنظیـمِ مجموعـه‌هـا آن را یافت. امضای شوپن در این قطعه نیست، اما شیوۀ نگارشِ کلیدِ "فا" بر دست‌خطِ شوپن گـواهی می‌دهد. این والس دارای چنـد خطای کـوچـک در ریتم و نت‌نگاری‌سـت. مک‌للن به خبرنگارِ بی‌بی‌سی گفت: «بی‌شک شنونـدگان رنـگ و بـوی آثـارِ شـوپن را در ایـن قطعـه درمی‌یـابنـد.»
☆☆☆

ابدا نیازی به "امضای‌شوپن" پای این نت‌نگاری نیست، "خودِ شوپن" آنجاست! وانگهی:

۱) حتی منِ بیسوادِ موسیقی هم تشخیص می‌دهم که این ساختار نغز موسیقیایی که بر استخوان‌بندی ریتم "والس" سوار شده است، نمی‌تواند کار بجز از چشمه‌فوّار نبوغی ممتاز باشد. این‌جور کارها را "زورکی" نمی‌توان "ساخت"! این‌ها از جان می‌جوشند!

۲) خصلت "رومانتیک" این قطعه، معلوم نیست، بلکه دارد "داد می‌زند!"

۳) آن رشته "التهاب" که از سراسر قطعه می‌گذرد، زیاده "شوپن‌واره" است.

وقتی قطعه‌ای عطر و طعم و شمایل شوپن را داشته باشد، نمی‌تواند آنِ جز او باشد.


کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

01 Nov, 17:39


‌‌در چه خذلان و ستمی بودند آنان‌ که بارگه داد شدند!

علی صاحب‌الحواشی

۳۳۹ سال پیش، در بریتانیا چنین توحشِ نابخردی برقرار بود، و نهادهای قانونی آن کشور مرتکب این جنایات ابلهانه‌ می‌شدند.

در سال ۱۶۸۵ که این زن نگون‌بخت را به اتهام مسخره جادوگری به دار آویختند،  آیزاک نیوتن مردی چهل‌وچند ساله بود؛ چند سالی از مرگ تامس هابز می‌گذشت؛ انگلستان نیم‌قرن پیش از این، سِر فرانسیس بیکن و ویلیام شکسپیر را تجربه کرده بود؛ ویلیام ویستون فیلسوف و الاهیدان و ریاضیدان، نوجوانی هجده‌ساله بود که بعدها صاحب کرسی نیوتن در دانشگاه کمبریج شد. اما چون متوجه بی‌انسجامی‌های عنیف در کتاب‌مقدس گشت، اهل بدعت تشخیص داده و از دانشگاه اخراجش کردند. او به طرف اواخر عمر درمورد حقانیت دین مسیحی به تردید جدی افتاد.

نیوتن، سوای نخوت زننده‌ای که داشت، بقدر کافی خرافه‌اندیش بود که انبوهی چرندیات درباره علوم‌خفیه تا الاهیات آنگلیکن نوشت. یحتمل او چندان مخالفتی با اعدام ساحره‌ها نمی‌توانست داشت.
هابز آدم معقولی بود، منتها سویه سیاست‌اندیشی‌اش بر جنبه علم‌اندیشی فلسفی او غلبه داشت. قاعدتاً باید از چنین توحش‌هایی منزجر بوده باشد، اما همچون فرانسیس بیکن احتمالاً مخالفت عملی با آن‌ها نمی‌کرد، با این استدلال که نباید "نظم‌نهادی" جامعه را برهم زد.
شکسپیر تراژدی‌اندیش بود و قطعا منزجر از چنین توحش‌هایی بود. ویلیام ویستون شریف‌تر و جسورتر از آن بود که چنین بربریت‌هایی را برتابد.
ماحصل پدیدارهای انسانی از این دست بود که اذهان مردم انگلستان را از بربریت نفرت‌انگیز قرون شانزده و هفده به حال و روز امروزشان رساند.

طعنه‌زنان به غرب جنایات استعماری انگلستان قرون نوزده و بیست را یادآور خواهند شد تا منکر روند رو به بهبودِ تمدنی گردند. نیازی به پاسخگویی بدان عقده‌گشایی‌ها نیست. آن‌کس که کور واقعیت باشد، نابینایی و نابخردی بر او رواست. اما هیچ ناظر منصفی نمی‌تواند منکر آن باشد که بشریت رو به بهتر شدن است. همین رو به بهبود است که معنای "فلسفه‌تاریخ" است.

دلیلی ندارد از خود نومید باشیم. تنها به یاد بیاورید که یک‌صدو‌پنجاه سال پیش، ما ایرانیان در چه فلاکت عملی و نکبت‌فکری می‌زیستیم. هرچند آن نکبت‌فکری امروز به شومی انقلاب دیروزی بر سریر قدرت نشسته است، ولی همه‌مان شاهدیم که ما مردم ایران چقدر از افق‌های بربریت حاکمان‌مان دور شده‌ایم، آن هم در کمتر از چند دهه!

اگر حال و روز افکار امروز‌مان را با حال پدران و مادران بیش از یک‌قرن پیش‌مان مقایسه کنیم، می‌بینیم که شتاب جهش رو به جلوی ما بیشتر از مال مردم جزیره بریتانیا بوده است، هرچند هنوز به افق مدنیت آنان نرسیده‌ایم.
به رغم همه شبهه‌افکنی‌ها تردیدی نیست که بشریت رو به بلوغ مدنیت است! هرچند چشم‌ به گذشته دوختگان را این ناخوش آید.
کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

01 Nov, 14:59


علی صاحب‌الحواشی

نقطه عزیمتِ اخلاقِ پیشامدرن، "خدا" بود. نقطه عزیمتِ اخلاقِ مدرن، "دیگری" است.

"همدلی"، بنیاد اخلاق است. ادیان که خدا را اصل اخلاق گرفتند، راست نگفتند. اخلاق دینی مصادره اخلاق برای الاهیات، جهت مقاصد فرقه‌ای بود؛ فرقه‌هایی که ازجمله کارشان، هیولاسازیِ هر دیگریِ کافر بود. "اخلاق" در این اسارت، منحرف و نابهنجار و "خونی" شد. همین بود که این‌همه شاهد جنایات اخلاق‌دینی شدیم. آیا ضداخلاق دینی را در زمانه حاضر نزیسته‌ایم؟!

"اخلاق" جنایتکار نیست، شفقت‌ورز است، زیرا "همدلی" بن‌مایه اوست. مدرنیته "اخلاق" را از اسارت ادیان رها کرد تا به سرشت اصلیِ همدلانه‌اش بازگردد.
اخلاق، "طبیعی" است؛ دستورِ "ده‌فرمانی" نیست. اخلاقِ "ده‌فرمانی" تنها برای "خودی‌ها"ست؛ اخلاق طبیعی مرز نمی‌شناسد، نه حتی مرز انسان و حیوان را؛ بل به هرچه که مشمول "همدلی" شود، تسری می‌یابد. آیا به حیوانی "دلمان‌ نسوخته است"؟ آن دل‌سوختن، کنشگریِ اخلاقِ طبیعی است!

در غروب خدایان، باید دل‌ها را از اعوجاج‌های تلقین‌شده بشوییم تا اخلاق‌طبیعی را که اسیر محبَس ادیان بود بازیابیم. اخلاق‌طبیعی، آنجا در عمق جان تک‌تکِ ماهاست.


کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

31 Oct, 06:37


Roger Scruton (1944-2020)

"چپ و راست" نه صرفاً در میدان سیاست‌روز، بلکه در بنیاد، ناظر به مقوله تحول‌تاریخ است.

علی صاحب‌الحواشی

این عقیده که تاریخ رو به جلو حرکت می‌کند، نخستین بار از خلال جدال‌های فلسفی و کلامی قرن هفدهم اروپا پیدا شد. ظاهراً - یا بنا به مشهور - اولین بار ولتر بود که سخن از "فلسفه‌تاریخ" زد. این تعبیر در نظر به ادراک وجود حرکت در تاریخ، "ضرب شد" و دلالت بر آن داشت آن حرکت واجد "طرحی" قابل استنباط است.

در طول عصر روشنگری و به‌طرف اواخر قرن‌هجدهم انگاره "فلسفه‌تاریخ" در ذهن اندیشمندان اروپایی به‌قدری تثبیت شده بود که فردریش هگل تفصیلش داد.‌ در این تفصیل، تصور آن که تبارشناسیِ "حرکت‌تاریخ" به انگاره الاهیات مسیحیِ "از آفرینش تا قیامت" برمی‌گردد به صورت‌مبهمی مطرح گشت تا در قرن بیستم این تبارشناسی توسط از کارل اشمیت تا هانس بلومنبرگ بسط یافت و تثبیت شد.

این‌که تاریخ حرکت می‌کند و حرکتش طرحی رو به جلو دارد، انقلابی در فهمِ تاریخ بود، زیرا پیش از آن، تا برسیم به یونان باستان، تصوری دُوری/چرخشی از تاریخ وجود داشت، که ویژگی تمدن اروپایی هم نبود؛...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

29 Oct, 05:38


خاخام کشتیل در دورهٔ عقیدتی نیروهای نظامی اسرائیل:
به امید خدا برده‌داری باز خواهد گشت. غیر یهودیان باید بردهٔ ما باشند. بله ما نژادپرستیم!

هولوکاست واقعی زمانی نبود که یهودیان را کشتند؛ اومانیسم و فرهنگ سکولاری که می‌گوید «ما به انسان اعتقاد داریم» هولوکاست واقعی است.
@Sahamnewsorg


"دین"، فرهنگ و زیست‌جهان، هنجار و اخلاق

علی صاحب‌الحواشی

یهودیت یک سنگواره فرهنگی متعلق به انسان سه‌ الی چهار هزارسال پیش است. همچون مرده‌ریگ‌های باستانی که بر کف‌ دریا جامانده‌اند، روی این سنگواره‌ای را نیز به‌قدری رسوبات زمان گرفته است که شکل و شمایلش از ریخت افتاده است و پاک کردن آن رسوبات نیز ناممکن است زیرا به درون جسم آن نفوذ کرده‌اند.
"تورات" را باید این‌طوری دست گرفت و خواند. حتی با مطالعات دقیق تاریخی، غالباً نمی‌توان معلوم نمود که کدامیک از بخش‌های تورات کارِ موسی و کدام قطعه‌ها فرآورده چه عصر و دورانی است، فارغ از آن‌که هیچ ردپای تاریخی از موسی در هیچ‌جا نیست، نه حتی در هیروگلیف‌های متکثر و مبسوط مصر باستان، از دیوارنگاره‌ها گرفته تا پاپیروس‌ها...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

28 Oct, 04:16


علی صاحب‌الحواشی

راست می‌گویند آقای فیاض زاهد، ما خوش‌خیال بودیم. اما همان زمان‌ها هم بودند صداهایی، هرچند اندک‌شمار و بسیار کم‌پژواک، که تذکر می‌دادند این چیزهای که ایشان برمی‌شمرند و راست هم می‌گویند، از "حکومت دینی" درنمی‌آید. نه که آن صداها به گوشمان نخورد، خورد، اما ابداً اعتنایی به آن‌ها نکردیم!

اصل پرسش آن است که چرا اعتنایی به آن سخن‌ها نکردیم؟
آیا چیستی دین را نمی‌شناختیم؟
آیا اطلاع ژرفایی از اسلام و تشیع نداشتیم؟
آیا بودن در زیست‌جهان مسلمانی مطلوب‌مان بود؟ 
آیا "مسلمانی" بخشی از "هویت" ما شده بود که اعتلای آن را سروری "خودمان" می‌دانستیم و می‌فهمیدیم؟
به نظر من، پاسخ به همه این پرسش‌ها قاطعانه "مثبت" است؛ همین مثبت بودن بود که ما را به "دارَالبَوارِ" قتل و غارت و منکوبیِ این چهل‌وچندساله کشید.


اما و هزاراما که "ما" کمترین بختی از شنیدن آن صداها نیز نداشتیم!
این گزاره آن ژرفایی‌ترین فهمی است که می‌توان از چرایی‌های بالا داشت. نکته مذکور ترجمان "جبر‌تاریخ" است که هرچند "لابدّمِنه" نیست، اما بسیار بسیار محتمل هست
.

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

24 Oct, 19:46


یکجانبه‌نگریِ نابینایِ همه واقعیت، در خروش بر ستم

علی صاحب الحواشی

برای من درپیچیدن با خطابیاتِ مغلطه‌افکن و پرسالوس‌ِ سیاسی که مصداق تامِ "ظُلمات بَعضُها‌ فوقَ بعض"اند، از نامطلوب‌ترین، بل تلخ‌ترین کارهاست، چون اصلا‌‌ً آدم این اذواق و میادین نبوده و نیستم. با این وجود وقتی بیانه کارزار آقای یاسر میردامادی را خواندم، به‌رغم تلاشی که کردم تا سخنی نگویم، دست آخر نتوانستم!

یک وقت هست که می‌خواهیم وقایع مربوط به پدیده انسان را "بفهمیم"، یک وقت دیگر هم هست که می‌خواهیم در واقعه‌سازی‌های انسانی "بازیگری" کنیم. حالت نخست - که ذوق من است - تلاشی متامّلانه برای جستاری از چیستی انسان است، حالت دوم "کنشگریِ" سیاسی است.
این کنشگری، یک وقت هست که کاملا غریزی و هیجانی است و یک وقت دیگر سنجیده و اندیشیده است. آن شکل غریزی و هیجانی‌اش را عموم مردم انجام می‌دهند، ولی حالت اندیشیده‌اش کار "خواص" است، اعم از رهبران سیاسی یا آدم‌های اهل‌فکر.
رهبران سیاسی سرخیلیِ موج‌سوار از هیجان‌های مردم می‌کنند تا آن را به سمت‌وسو‌هایی مطلوب بکشانند. "خواص" غالبا در مقام رهبری سیاسی نیستند ولی کنشگری‌شان اگر قرار باشد تحویل گرفته و مورد اعتنا واقع‌شود - و حتی بتواند به جایگاه رهبری‌فکری نزدیک شود - لابد است که "فرهمند" باشد.
الباقی سخنم درباره "فرهمندی" سخن کنشگرانه در میدان سیاست است. ادعایم آن است که بیانیه آقای میردامادی چنین نیست...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

23 Oct, 14:35


روضه عارف قزوینی برای "ایران"

علی صاحب‌الحواشی

فصل پایانی حکومت پرخسارت سلسله قاجاریه که دوران سلطنت احمدشاه بر ایران بود، از تراژیک‌ترین مقاطع تاریخ این مرزوبوم است. در این دوران، حکومتِ مرکزیِ بکلی ناکارآمد و فاسد، در میانه طوفان‌های بین‌المللی که دامن ایران فلک‌زده را نیز گرفته بود، می‌رفت که به ازهم‌گسیختگی کامل ملی و انحلال ژئوپولتیکی ایران بیانجامد.‌

چشم‌انداز "فاجعه"، دردمندانی را به اقدام واداشت، که هریک به‌فراخور شعور‌سیاسی، قصد نجات ایران را کردند:
میرزا کوچک جنگلی در گیلان، شیخ محمد خیابانی در آذربایجان، کلنل محمدتقی‌خان پسیان در خراسان، و سردار سپه در تهران، از جمله این اراده‌های خیرخواه ایران بودند. هیچیک آن سه‌نفر نخست، "تجزیه‌طلب" نبودند، وطن‌خواه و ایران‌دوست و خیرخواه مردم بودند. اما شعورهای سیاسی‌شان همسنگ نبود...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

22 Oct, 16:37


چشم‌اندازِ  "از اسطوره تا دانایی"

علی‌صاحب‌الحواشی

شبح تصور و انگاره "از اسطوره تا دانایی" در حوالی پانصد پیش از میلاد، در یونان پیدا شده بود که بیش از دوهزارسال بعدتر، اصحاب عصر روشنگری عَلَمش کردند و بدل به شعار محوری معرفت در عصر روشنگری شد. یونانیان باستانِ عصر طلایی، متوجه شده بودند که دو گونه فهم/باور وجود دارد: یکی متکی به باورهای رایج عامه است و آن دیگری متکی به منطق و داوری عقلانی است (آنان هنوز به فهم منسجمی از معرفت‌تجربی دست نیافته بودند).

خودِ این پدیده که "باورهای رایج عامه" در تقابل با "معارف عقلانی" نهاده‌ شود، آن جهش دشوار و حیرت‌افکنِ آگاهی، در مقیاس تمدنی، بود که منحصراً در یونان‌باستان، و نه در هیچ جای دیگر جهان، واقع شد و بدل به "جریانی" گردید که تاریخ اندیشه در اروپا و غرب‌آسیا و غرب شبه‌قاره هند را متاثر نمود. چرا سخن از محوریت تمدنیِ این تقابل می‌زنم؟...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

20 Oct, 13:55


تاملی بر تاسفِ ایلان‌ماسک از کثرت چپ‌گرایی در آکادمیا

علی صاحب‌الحواشی

هزار البته که در سرتاسر جهان همه "اهل‌فکر" در طیف "چپ" قرار می‌گیرند. زیرا طیف چپ نماینده لبه‌ پیشتاز "مدرنیته" است که:
۱) شکاکیت و "تفکر نقاد"،
۲) "پیشرفت" در معنای تحول‌خواهی و عبور از گذشته،
۳) رهاییِ از "عصبیت‌ها"،
۴) باورمندی به "همه‌شمولی‌"های انسانی،
۵) بی‌اعتباری و بی‌بنیادیِ"هویت‌ها"،
۶) کرامت یکسان همه آحاد انسانی، فارغ از هرگونه تخصیصِ عارضی
۷) اعتقاد به لزوم بهره‌مندی همگان از حداقل‌های لازم برای بقا،
جزو عناصر تشکیل‌دهنده‌ی محوریست.

مگر کسی می‌تواند نام "اندیشمند" بر خود بگذارد و با بیشتر یا برخی از بالایی‌ها مخالف باشد. اگر هم کسی با برخی از بالایی‌ها مخالف باشد، باید درگیر تکلف‌ها بشود تا مثلا از "اصالت‌هویت‌" یا اجتناب‌ناپذیری محرومیت بعضی‌ها از حداقل‌های لازم برای بقا، و این قبیل دفاع بکند؛ یعنی در میدان عقول و افهام، چنین شخصی  به‌طور طبیعی در "جایگاه متهم" می‌نشیند تا با دفاعیه‌اش، از خود رفع اتهامِ "احمقی و بی‌شعوری" و "کرختی‌عاطفی" تا جباریت و ستمکاری" بکند...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

19 Oct, 13:56


شبکه بی‌بی‌سی فارسی و نفیسه کوهنورد تعارف را کنار گذاشتند و متن گزارش از شریعتمداری می‌گیرند.
MI6_Zero
@mamlekate
       ☆○════════════════○☆

عبور از "توطئه‌اندیشیِ" آرزوخواه در تحصیل خصلت "مدرن"

علی صاحب‌الحواشی

از عقب‌ماندگی فکری است که خیلی‌ها گمان می‌کنند "رسانه خبری" باید ابزار پروپاگاندا باشد، یا خواهی‌نخواهی چنین است. آنگاه وقتی خبری ناخوشایند برای خود را از رسانه‌ای می‌شنوند، می‌گویند: "بفرما، نگفتیم این‌ها چنین و چنان‌اند".

جامعه امروز ایران به‌شدت طرفدار پیروزی قاطع اسرائیل است و از همه "جبهه‌مقاومت" تا مغزاستخوان متنفر است. این موضع که قطعاً فراگیری اکثری در میان ایرانیان دارد، البته قابل فهم است که چرا هست. اما این‌که چشم بر "واقعیت‌"های جهان ببندیم و خود را در آفاقی توهمیِ خودارضاء غرقه کنیم، نشانه فقدان بلوغ فکریست...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

18 Oct, 06:55


https://youtu.be/67gHlsWiKp0?si=6r3OjjsxKIX6E3rM

"روح" حاکم بر بافتارِ سازه‌های فرهنگ

علی صاحب‌الحواشی

من الفتی با این ژانر موسیقی ندارم، حتی نام این ژانر را هم نمی‌دانم که چیست. ولی این یکی دلم را بُرد.

به‌جهت محوریتِ "دکلمه‌شعر"، شباهت رویکردی به "آواز ایرانی" دارد، که در آن موسیقی "فرعِ محوریِ" ایستاده در کنار شعر است تا چارچوب تشدیدکننده‌ای برای عاطفه کلام باشد، یعنی موسیقی "قابِ" شعر می‌شود، ظرفی می‌شود که شعر در آن ریخته و پیشکش می‌گردد؛ اما اول و آخر، محوریت با شعر می‌ماند، جبهه‌ای طوفان‌زا از عاطفه، که کلام برمی‌انگیزدش! هم در این قطعه، و هم در "آواز ایرانی" کار موسیقیِ همراه، دامن‌زدن به طوفان عاطفی است که کلام شاعرانه برمی‌انگیزد.

واژه‌ها صرفاً نقش اشاره‌ای به چیزها ندارند، آن‌ها هاله‌های پیوستاری عاطفی هم دارند، زیرا چیزهای موجود در جهان، برای ما تنها خودشان نیستند، ما در برابر آن‌ها عاطفه هم می‌ورزیم. "نسیم" تنها باد ملایم نیست، نسیم دلپذیر هم هست؛ چنان‌که "طوفان" صرفاً بادتندی نیست، مایه ترس هم هست. همان دلپذیری نسیم است که ما نام "نسیم" را بر دخترمان می‌گذاریم....

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

17 Oct, 10:12


در بیانیه پایانی نخستین نشست مشترک سران این دو بلوک مهم سیاسی که در بروکسل برگزار شد، نوشته شده است: «از ایران می‌خواهیم به اشغال سه جزیره تنب‌بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی متعلق به امارات متحده عربی که نقض حاکمیت این کشور و منشور ملل متحد است، پایان دهد.»
       ☆○════════════════○☆

"قدرت" در سیاست‌بین‌الملل، که تنها "زور" نیست!

علی صاحب‌الحواشی

سیاست عرصه‌ تجلی "حیوانیت" بشر است که در آن "قدرت" حرف اول و آخر را می‌زند. این قاعده بر سیاست کوروش هخامنشی تا پیغمبر تا هیتلر تا اتحادیه اروپا صادق است؛ هیچ چشم‌اندازی از تغییر در این‌ ویژگی "سیاست" نیز تا آینده قابل‌پیش‌بینی بشر دیده نمی‌شود.

اما در سپهرانسانی، مفهوم "قدرت" پذیرای تحولی شده است که هیچ مصداقِ ولو خُرد یا ناقصی در عرصه حیوانی ندارد. در معنای "قدرت" برای سلطه‌ و سیطره، "زور" بین حیوان و انسان مشترک است. اما "قدرت" در سپهر انسانی، علاوه بر "زور" واجد مولفه "فرهمندی" هم شده است. این یکی کمترین‌ مصداقی یا معادلی در مقوله سلطه‌ و سیطره جانوری ندارد...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

16 Oct, 05:33


علی صاحب‌الحواشی

صفار هرندی‌ها در آنسوی گسل مفاهمه با مهرآئین‌ها ایستاده‌اند؛ بیانات و بَیّنات مهرآئین به عاقله او نمی‌رسد؛ آنان در میدانی از حس‌تهدید "هویتی" ایستاده‌‌اند؛ ایشان را به فلاکتِ مُلک‌ و ملت چه‌کار؟!

شاکله‌فکر صفارهرندی‌ها را اگر از "درون" نگاه کنیم، اندیشه‌ای روبه‌ مرگِ جویای رستگاری است، آنان اهل عمارت دنیا نیستند تا بهروزی مردم دغدغه‌شان باشد. اما در نگاه از بیرون، اضطراب زوالِ زیست‌جهانی را در آنان می‌بینیم که وضعیت فعلی را آخرالزمانِ دوام و بقای خود می‌دانند و با چنگ‌ودندان برایش‌ می‌جنگند.

آنان در این جنگ نیز دستخوش تعارضاتند: واقعیت‌های میدانی، شکست‌ مفتضحانه‌‌ را نشانِ آنان می‌دهد (زوال تام مشروعیت، انزجار ملی، ورشکستگی کشور، اِدبار فرهنگی مردم)، اما هذیان‌های درونی‌، سخن از "نصرت‌الهی" و تقدیر اعتلای آخرالزمانی به‌گوششان می‌خواند! آنان در این جِر خوردگیِ "واقعیتِ مشهود" و "خیالِ معهود" حیران‌ماندگانند.


اینک همه پل‌های پشت‌سرشان ویران شدست. "خیال" ارزانی‌شان، اما واقعیت روی زمین، پایان پروژه صفویه است.

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

15 Oct, 07:33


سنت و نابخردی، یا سنتِ نابخردی؟!

علی صاحب‌الحواشی

چه اهمیتی دارد که محمدحسین‌طباطبایی این جمله را گفت یا نگفت؟
چه اهمیتی دارد که او طرفدار انقلاب بود یا نبود؟
این‌ها در "میزان حقیقت و واقعیت" یا در میزان "حقانیت و اخلاق"، چه اهمیتی دارند؟ بهرحال جلوی چشم‌مان است که انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهایش، با "اسلام و مسلمانی" چه کرد. چه نیازی به جستن نظرِ این و آن هست، از آنچه بر ما گذشت و بَیّنه‌ همین امرزمان است؟ وانگهی، معنا ندارد تا بخواهیم دکان طباطبایی را تبلیغ کنیم، اویی که بهرحال از دنیا رفت و در شکار مرگ شدنش به هفت‌هزارسالگان سربه‌سر شد. حتی از کوبیدن طباطبایی بر کلّه خمینی هم چیزی حاصل نمی‌شود؛ چه چیزی را می‌خواهیم از این‌ کوبیدن یاد کرده و گفته‌باشیم؟ به کی؟ برای چه؟...

ادامه‌مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

14 Oct, 16:40


‌‌توجه به "ادب" موقعیت‌ها

علی‌صاحب‌الحواشی

زیرفرهنگ آخوندی تعبیری دارد که به آن "زیّ" می‌گویند و ترکیباتی چون "زی‌ّطلبگی" یا "زیّ اهل‌علم" را با آن می‌سازند.
"زی" یک هنجارِ "متانت" است. این هنجار غالبا "دیدنی" است و درنتیجه شامل "سر و وضع ظاهری" و شیوه سلوک‌اجتماعی" و "منش" می‌شود.

خیلی کارها نه گناه و نه ناپسند است؛ زننده و نابهنجار هم نیست، ولی خلاف "زیّ" یک موقعیت یا منزلت‌اجتماعی است. مثلا سیاستمداران دنیا ممکن است در محفلی خصوصی برقصند - که در فرهنگ‌شان به‌هیچ‌وجه زشت نیست - اما هیچگاه در منظر عمومی نمی‌رقصند، زیرا خلاف "زیّ دولتمردی" یا سیاستمداری است؛ فقط تصور کنید خانم مرکل در حالی‌که صدراعظم آلمان بود، مثلا در یک جشن ملی بلند می‌شد پیش‌روی مدعوین می‌رقصید!!! در مقابلش بارها دیده‌اید که دونالد ترامپ در کارزارهای انتخاباتی "ادای رقصیدن" را درمی‌آورد؛ همین عدم مراعات "زی‌ سیاستمداری" توسط او، انبوهی سخن‌ها برای گفتن از چیستی و کیستی او دارد.

کیک‌تولد درست کردن و شمع رویش را فوت کردن، یک رسم اروپایی است؛ ما در فرهنگ خودمان اصلاً رسم پاسداشت روز تولد را هم نداشته‌ایم، چه برسد به کیک و شمع و کلاه‌بوقی و شلنگ‌وتخته!
همین یکسال پیش، در بزرگداشت صدسالگی محمدعلی‌موحد، برگزارکنندگان بعد از سخنرانی‌ها، "کیک‌تولد" آوردند که موجب عصبانیت پیرمرد شد و فوری بساط آن فضاحت را جمع کردند!
نرمیِ خراسانیِ شفیعی‌کدکنی البته تیزیِ آذربایجانیِ رفیقش محمدعلی موحد را ندارد، ولی روسیاهی نفهمی موقعیت و "زیِّ" طرفِ مقصود، به برگزارکننده‌هایی می‌ماند که چنان گاف‌هایی دادند.

موقعیت‌ها و منصب‌ها، ادبِ ویژه خودشان را دارند. این به معنای "گردنفرازی" و "خود را گرفتن" نیست، به‌معنای الفت با "آداب‌ویژه" و بی‌الفتی با پاره‌ای دیگر از آداب است. کسی با لباس‌خواب به مهمانی نمی‌رود؛ البته لباس‌خواب در بر داشتن گناه نیست، ولی خلاف ادبِ "مهمانی‌رفتن" است. یک جوان در غرب، ممکن است با شلوار و تی‌شرت پاره به کنسرت موسیقی راک و پاپ برود چون خلاف "زی" چنان جمعی نیست؛ اما اگر او بخواهد با همان سرووضع در مجلس اُپرا حاضر شود، حتی اگر دربان‌ها مانعش نشوند، حاضران چپ‌چپ نگاهش می‌کنند! چون خلاف "زیّ" چنان جایی است.

هرچند که "تجدد" در بن‌مایه‌هایش، هیچ ربطی به فرنگی‌مآبی ندارد، اما تجدد ما، لاجرم با خودش درجاتی از "غربی‌شدن" و فرنگی‌مآبی را به‌همراه آورد.
خودِ "تجدد" تعارض‌های ژرفی را در ما برانگیخت که اجتناب‌ناپذیر ولی قابل‌درک بود؛ رفیقِ ناخوانده‌‌اش، فرنگی‌مآبی‌ نیز علاوه بر این، تعارضات اضافه‌تر اما نالازمی را هم به‌بار آورد. کیک‌ و شمع تولد آوردن برای شفیعی یا موحد، "قرشمال‌بازی" این فرنگی‌مآبی بود!

هردوی شفیعی و موحد، آدم‌های متجددی هستند و ناآشنا با فرنگی‌مآبی هم نیستند، اما "زی‌"شان بهرحال فرنگی‌مآبی نیست. در حالی‌که "متجدد" بودن، شرفِ شعور و فرهیختگی است، فرنگی‌مآبی چنین نیست،  گاهی هم می‌تواند نشانه شوت‌وپوتی باشد، هرچند که نه "انگ" است نه ننگ! 
کانال نویسنده 
       ☆○════════════════○☆
روایت رضا رفیع از جشن تولد استاد شفیعی کدکنی
در روز بزرگداشت حافظ در یک مرکز خیریه، کیک تولد استاد را که آوردند، ملت هر کار کردند، استاد شمع روی کیک را فوت نکردند و گفتند: من در طول عمرم از این کارها نکرده‌ام...!

عبدی‌مدیا🆔

علی صاحب‌ الحواشی

13 Oct, 05:01


علی‌صاحب‌الحواشی

ایشان درست می‌گویند که نقش ایران در قضیه فلسطین بسیار ویرانگر بود؛ من نیز اضافه می‌کنم که جمهوری‌اسلامی نه برای خیرخواهی مردم فلسطین که برای مقاصد ایدئولوژیک خودش وارد این کارزار شد. جمهوری اسلامی برای رنج‌های مردم فلسطین تره هم خورد نمی‌کند!

اما یک نکته دیگر که ایشان غفلت می‌کنند آن‌ است که فلسطینیان در خلال هفتاد سال گذشته "بازی تاریخ" را باختند! آنان نتوانستند حتی رهبری پیدا کنند که فاسد نباشد، خردمند، و درعین‌ حال "فرهمند" هم باشد. درخشانترین آدمی که پیداشد یاسر عرفات بود که البته بهره‌ای از فره داشت، اما هم فاسد بود و هم بسیار نابخردی‌ها در کارنامه‌اش داشت.

فردا اگر دولت‌ فلسطین با مرزهای تعریف‌شده برپا شود، قطعا حکومتی فاسد و سرکوبگر خواهد داشت که اگر عمر گوینده وفا کند بسا که ایشان نیز در زمره زمامدارانش باشند. ملت فلسطین نه به توسعه دست خواهد یافت و نه به آزادی و کرامت‌انسانی. این‌ها از آسمان نمی‌آیند از خود ملت‌ها می‌جوشد. در چنته ملت‌ فلسطین از این‌ چیزها نیست‌! در بهترین صورت حکومتی از قماش مصر و سوریه خواهد داشت، نه حتی عمان و الجزایر و امارات متحده.


کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

12 Oct, 17:59


‌دانلود فیلم جدید " آخرین دوئل 2021 "
دوبله_فارسی
کیفیت 720p
دانلود با لینک مستقیم:
yun.ir/9c6w77

زن و انسان، جامعه و نهادها، و زیست‌جهان

علی صاحب‌الحواشی

فیلم "واپسین دوئل" ناخنک‌زدنی به زیست‌جهان قرون‌وسطایی اروپای پس‌از همه‌گیریِ طاعون ۱۳۴۸ است. بهانه این ناخنک سینمایی "ماجرایی" است که چندان غریب و نامتعارف نیست اما عرصه‌ای برای تاملات است. به‌نظر می‌رسد کانون توجه‌ نویسنده سناریو، مسئله هنجارهای زن و زنانگی در قرون وسطا بوده است؛ اما مسئله زوایای بیشتری هم دارد.

۱) زن و هنجار زنانگی
دانه باشی مرغکانت بَرچِنند
غنچه باشی کودکانت بَرکَنند
شاید بشود گفت که باروری زن، بلایِ جان او در طول تاریخ بشر شد. این امتیاز زنانه، در حضور قدرت‌ جسمانی برترِ مرد، زن را بدل به "کالایی" برای تصاحب‌کردن نمود. آن متن و بستری که زن در او "کالا" شد، غریزه تولید آدم برای "کار" و تدارک "خاندان" بود. اولی نظر به معیشت داشت و دومی به منزلت! که خود ریشه در گرایش انسان به برساختن سازه‌های جمعی قبایلی و تدارک "قدرت" داشت...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

11 Oct, 04:50


علی صاحب‌الحواشی

می‌شود خندید و گفت مملکت را دارالمجانین کرده‌اند! می‌شود هم در این تبلیغات، رندیِ مشتی رنود را دید. اما فارغ از خبط دماغ یا طراریِ این آدم‌ها، می‌توان پرسید آن کدام شاکله فکری است که به چنین اقداماتی راه می‌دهد؟

۱) این‌ها ساحت روان و روابط اجتماعی را ملک‌طلق "دین" می‌دانند، بنابراین مداخله روحانیت در آن را موجه تلقی می‌کنند.

۲) وانگهی چون دیده‌اند برخی معضلات خانوادگی با "کدخدامنشی" قابل حل است، هیچ احساس نیازی هم به داشتن دانش ویژه‌ای در این زمینه‌ها نمی‌کنند.

۳) از نظر این نگاه، "روح" پدیداری الهی است و لابد است که با تپش‌های الوهی مرتعش گردد، پس خود را نه فقط موجه به دخالت می‌بینند که موظف به آن هم می‌انگارند.

اما "دم‌خروس" طراری‌شان با دستیازی آنان به فناوری‌های نوروبیولوژیک درمانی که فرآورده نگاهی مادی به مقوله روح‌ و روان است بر آفتاب می‌افتد، حضرات قاعدتاً باید با آن‌ها به‌شدت مخالف باشند. نوروفیدبک و تحریک‌الکتریکی مغز مبتنی بر هیچگونه الوهی‌انگاری "روان" نیست، مگر آن‌که برآن باشند حضرت خداوندگاری را هم می‌شود با الکتریسته تحریک نمود!


کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

10 Oct, 14:27


این ویدئوی جالب تصویری از زندگی روزمرۀ مردم اصفهان در سال ۱۳۰۶ شمسی نشان می‌دهد که در تاریخ پنجشنبه ۹ شهریور آنسال تصویربرداری شده است.یکی از صد‌ها قطعه عکس و فیلمی که فردریک گادامر، عکاس پروژۀ عظیم "آرشیو سیاره"، در سفر به ایران تهیه کرده مکان آن در نزدیکی بازار میدان نقش جهان است.

     ☆○════════════════○☆

"چی بودیم و‌چی‌شدیم" را این‌طوری هم ببینیم تا زیاده دلگیر این اوضاع اخیر نشویم، این نیز بگذرد!

علی صاحب‌الحواشی

این کلیپ نشان‌دهنده "حال‌ و روز" ایرانیان بیست‌سالی پس از امضا شدن "فرمان مشروطیت" به دست مظفرالدین‌شاه قاجار است. در این کلیپ "سر و وضع" مردم و حال و روز آبادی‌های ایران پیداست، ولی تراخم و کچلی و کوفت (سیفیلیس) مردم پیدا نیست، همان‌طور که شپش‌های سرشان هم پیدا نیست.

فراتر از این، در این کلیپ وضع ذهنیات مردم هم پیدا نیست که چگونه بیابان را عرصه تاخت‌وتاز "غول‌بیابان" می‌دانستند، چطور امید گشایش به پنجره آهنی سقاخانه‌ها می‌بستند، چطور بر آن بودند که زمین برسر شاخ گاوی است و آن گاو بر پشت ماهی است، چطور حبیب‌ابن‌مظاهر از شهیدان کربلا آماده یاری رسانی به جوانان...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

10 Oct, 08:18


‌‌نقدی از قلم علی صاحب‌الحواشی
بر مطلب محسن کدیور
تحت عنوان "نگاهی نو بر ماجرای بنی قریظه و یهودیان مدینه "


تنها ماجرای بنی‌قریظه نیست که مشکوک است، غالب اخبار و احادیث فریقین هم بشدت مشکوک هستند!
توجه بکنید که "اسلام" در میان طوفانی از تنش‌های سیاسی بالید و هرجا‌ هم که رفت (بجز از شرق آسیا) از دریای خون گذشت. تنش‌های حاد سیاسی جانشینی درون اعراب هم بعد از فوت پیامبر بشدت بالا گرفت، "اهل رَدِّه" پیداشدند که کشتار شدند. این تنش‌ها تا سقوط بنی‌عباس به دست لشکر مغول آرام نگرفت. این یعنی شش‌قرن تنش‌سیاسی، که دو قرن‌اولش غوغا بود!

از پیامدهای قهری چنین تنش‌های حاد سیاسی رواج "دروغ‌"هاست، دروغ‌هایی که برای توجیه و تنزیه غایات سیاسی پرداخته می‌شوند، از ماجرای بنی‌قریظه گرفته تا غدیرخم، از قصه فدک گرفته تا قتل عثمان، از صفین و عاشورا گرفته تا قیام ابومسلم. گزاف نیست گفته‌شود که از تاریخ دوقرن اول هجری خون می‌چکد! با اقسامِ احادیث و اخبار دروغ، که لاتعدوا و لاتحصی از آن می‌تراود!

امروز‌ها به اخبار دروغ fake news می‌گویند. "اخبار‌جعلی" تاریخ اسلام همان‌هاست که بیشینه کتاب‌های حدیث فریقین را آلوده است تا جداسازی سره از ناسره، و حقیقت از افسانه بکلی ناممکن باشد. "علم‌رجال" حضرات که برای این جداسازی ساخته شده است به تنظیف پاره‌پوره‌ای می‌ماند که جلوی جریان خروشان آبشاری گرفته‌شود تا نخاله‌ها را جدا سازد!!

دراین میان، جناح شکست‌خورده "شیعه"  در جعل‌اخبار و دروغ‌بستن به خدا و پیغمبر از عرش تا فرش، الحق سر به جنون زد!
ما هرگز نگاه نقادانه به تاریخ نداشته‌ایم تا آلودگی غلیظ تاریخ اسلام و شیعه به دروغ‌ها را شناسایی بکنیم. فقط یک نمونه را به‌عنوان مشتی از خروار بگویم و تمام کنم:

هیچ فرقه شیعه‌ای در تاریخ یک‌ونیم هزاره‌ای اسلام به بزرگی و عریض وطویلی "اسماعیلیه" نشد. این فرقه محدثین داشتند، متکلمین داشتند، مفسرین قرآن داشتند، و چون خردگرا بودند متفلسفان داشتند، شبکه‌های اجتماعی در گستره وسیعِ سرزمینی داشتند که یک سرش در مصر و سر دیگرش در کوهستان‌های بدخشان در تاجیکستان امروزی بود، با انبوهی سرشبکه‌های فرهمند که عنوان "داعی" [دعوت‌کننده] به آن‌ها داده بودند. مثلا آدم درخشانی مثل ناصرخسروقبادیانی "داعی" خراسان[بزرگ] بود.
ناصرخسرو تنها شاعر نبود، متکلم زبده و مفسر قرآن و متفلسف هم بود، بی‌جهت "داعی خراسان"اش نکردند. [امروز احدی لای کتاب‌ها و رسائل کلامی او را نمی‌گشاید تا خطی بخواند، اما دیوان فاخرش مانده‌است، که الحق فاخر است.]

اسماعیلیه با خلافت بنی‌عباس بغداد کوس همسری می‌زد، جنگ‌ها با بغداد کرد و دوسالی مکه را از چنگ بغداد بدر آورد و امین‌کعبه شد. برخلاف بنی‌عباس که سیاه‌پوش بودند، فاطمیان اسماعیلی مصر "سفیدپوش" بودند و حتی ردای کعبه را پس از تصرف، سپید کردند. دانشگاه الازهر را بنیان‌گذاشتند، جنگ‌های نامنظم براه انداختند و کابوس سلاطین اهل‌سنت شدند. قرامطه اسماعیلی در شبیخون به کعبه حجرالاسود را از جاکنده و با خود به گروگان بردند، و چه و چه....

اما چه‌ شد؟ هیچ! امروز انبوه کتاب‌های حدیثی و کلامی ایشان را تنها به زحمت بسیار می‌توان در کتابخانه‌های مرجع جهانی از پاریس و لندن تا نیویورک یافت! نابود شدند، انگار که هرگز نبوده‌اند، فما بَکَت علیهم السماء...
واپسین بازمانده ایشان، چندصدهزار اسماعیلی پراکنده در هند و بدخشان تاجیکستان و افغانستان است، فقیر و درمانده و مفلوک، و "امام"ای که "آقاخان" باشد، ساکن سوئیس است و فرانسه و انگلیسی را چون زبان مادری حرف می‌زند ولی معلومِ من نیست که عربی هم بلد است یا نه! آدم دست به خیری هم هست که یاری آن چند صدهزار مومن مفلوک می‌کند و کارهای عام‌المنفعه دیگری هم دارد که "بنیاد آقاخان" متکفل‌شان است و چون به معماری‌ به‌اصطلاح "اسلامی" هم علاقمند است ابنیه و تفرجگاه هم می‌سازد.

دروغ نمی‌پاید، هرچند مثل اسماعیلیه دیر بپاید! امامیه که در قیاس با اسماعیلیه شوخی‌ای بیش نیستند، فرقه مهجوری در جنوب لبنان بودند که صفویان برکشیدندنشان و به ضرب‌وزور قتالی‌ها بر ایرانیان غالبا سنی‌مذهب تحمیل کردند تا امروز مدعی باشند که در جهان صدو‌چند میلیون شیعه امامیه هست، از عراق تا پاکستان و افغانستان. ولایت‌فقیه هم قطعا آخرشان در ایران شد، که جف‌القلم! شاید یکی دو قرن بعدتر برای یافتن مهملات محمدباقر مجلسی و نوشته‌های ابن‌طاووس و شیخ‌عباس قمی‌ها باید به کتابخانه‌های مرجع جهانی رجوع کرد و فایل‌های الکترونیک آنجاها را زیر و زبر کرد و جست...

علی صاحب‌ الحواشی

10 Oct, 07:45


زوجها چطور با هم آشنا می‌شوند.


علی صاحب‌الحواشی

این آمار تقریباً صدساله جامعه ایالات‌متحده که از دانشگاه استنفورد درآمده، درخور تامل است. 

تحول نگرش‌ها و رویه‌های انسانی کند هستند. اگر نتوانیم نگاه تاریخی دامن‌گستری داشته باشیم، تغییرها را "نمی‌بینیم".
جامعه آمریکا، برخلاف اروپا، عمدتاً "متدین" است؛ وسط میان‌قاره‌ای آن که عموماً چنین‌اند، سواحل شرقی و غربی آن‌جا نیز تاحدودی دیندارند که به جدیتِ میان‌قاره‌ای نیست.

به تحلیل رفتن نقش خانواده و کلیسا توجه ویژه بکنید! زیرا هردو نشانگرِ میزان نفوذ ارزش‌های مسیحی است. در یک‌قرن گذشته این‌دو به‌شدت تحلیل رفته‌اند.
البته نقش روند مهاجرت "مسلمان‌ها" و شرق‌آسیایی‌ها را هم باید لحاظ نمود که در تحلیل‌رفتگی نقش کلیسا بی‌تاثیر نبوده است؛ این مهاجرت‌ها از اواخر قرن‌بیستم فزونی گرفت. با این‌وجود، پیداست که ارزش‌های مسیحی در آمریکایِ متدین در حال کاهش رونق است. از این‌نظر ایالات‌متحده در حال تحول به وضعیت اروپاست.

لااقل از دوقرن پیش سیر زمانه علیه رواج ادیان سازمان‌یافته است. الباقی جهان نیز با اختلاف‌ مرحله‌ای عمده‌، همین طرحواره را تعقیب می‌کند.


کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

09 Oct, 16:56


فقر فلسفیِ الاهیاتِ اسلامی، که "ارتودوکسی" آن را بی‌لنگر نمود!

علی صاحب‌الحواشی

مهجوری فلسفه‌اندیشی در تمدن مسلمان‌ها پیامدهای درازدامنی یافت که در هردو شاخه اهل‌سنت و شیعه نمودهای متعدد پیدا کرد. به لحاظ تاریخی، اسلام برخلاف مسیحیت در جغرافیای انسانیِ فلسفه‌اندیش نشوونما نکرد تا ناگزیر از تدوین الاهیات فلسفی بشود. همین هم بود که "ارتودوکسی" مسلمانی تقریر فلسفی نیافت بلکه در همان اصول‌موضوعه اولیه‌اش ماند، بی‌آن‌که احساس نیازی به داشتن انسجام منطقی داشته باشد. تمدن مسلمان‌ها به‌جای فلسفه، صرفاً مدنیتی "فقه‌محور" شد، همان‌که عابدالجابری نیز بر آن انگشت تاکید نهاد.

همین فقدان، در سویه دیگر، الاهیات اسلامی را به‌جای "عقل‌محور" بودن، "نقل‌محور" کرد تا علم‌حدیث و محدثان به‌جای اهل "علم‌کلام" (که بهرحال عقلانیت‌محور بودند)، در کنار فقها، بر صدر نشستند و متکلمین مطرود شده عملاً تا عصر تجدد منقرض گشتند...

ادامه مطلب

کانال نویسنده

علی صاحب‌ الحواشی

09 Oct, 13:05


قسمت ویژه پاسخ به شنوندگان


در این قسمت به پرسشهایی که شنوندگان عزیز در ماه مرداد 1403 از طریق فرم آنلاین برای من فرستادند پاسخ می‌دهم. از همراهی و پشتیبانی دوستان گرامی و سوالات جالبی که فرستادند بسیار متشکرم و عذرخواهی می‌کنم از دوستانی که به سوالاتشان نتوانستم بپردازم.

لینک برای پشتیبانی مالی دلاری:

Patreon: https://www.patreon.com/readingferdowsi?utm_medium=clipboard_copy&utm_source=copyLink&utm_campaign=creatorshare_creator&utm_content=join_link

Paypal: https://www.paypal.com/donate?hosted_button_id=6KHSLZKT8GBFQ

لینک برای پشتیبانی مالی ریالی:

حامی‌باش: https://hamibash.com/mashruteh


@mashrutehwithAmirKhadem

علی صاحب‌ الحواشی

09 Oct, 06:11


چه طور میشه به بچه ها بفهمونی عکس بالایی ماماناتونن عکس پایینی مادر بزرگاتون
       ☆○════════════════○☆

آنچه کردیم، و آنچه بر ما رفت...

علی صاحب‌الحواشی

انقلاب ۱۳۵۷ فرار به عقبِ جامعه ایران شد. این انقلاب که برای سرنگونی استبداد پهلوی بود، در بن‌مایه خود پیامدهای هویتِ زخمی‌شده اسلامی ایرانیان را نیز حمل می‌کرد. از نهضت آزادی تا علی‌شریعتی صداهای این هویت‌ِ زخمی‌شده بودند.

اقبال مردم به خمینی که از میانه راه انقلاب شروع شد (یعنی که از اول نبود)، نیز کارکردِ همین هویت‌اسلامیِ زخمی‌شده ایرانیان بود. خمینی با ذکاوت توانست چیستی خودش را پنهان بدارد تا تاراننده نباشد. اما وقتی پس از ۲۲ بهمن، او به‌تدریج از خودِ واقعی‌ِ سنتی و ضد تجددش رونمایی کرد، تمکین ایرانیان به کراهت او - و این‌که آن کراهت را نادیده گرفتند - نیز ترجمانی از همان هویت‌اسلامی زخمی‌شده مردم ایران در طول حکومت پهلوی‌ها بود.

سویه‌های متکثر هویت‌های‌دینی، در فراگرد بسیار طولانی تاریخی تکوین می‌یابند، ولی درپی آسیب‌های بسیار شدید می‌توان شاهد پنبه‌شدنِ شتابان رشته‌های تاریخ‌تنیده بود....

ادامه مطلب

کانال نویسنده